زهجرونت پریشانم چگونه اینچنین مانم
بده اذنی به چشمانم که یکدم بینمت جانم
کمی ازروی احسانت سبک کن درداین مخلص
دو تا شد پشت من از غم چو بنده پیش شاهانم
هزاران سال پی در پی اگر باشم پیت آیم
نکن از من خودت پنهان که من محزون و گریانم
بخود گفتم بنوشم می دلم آرامشی گیرد
نشد نرم این دلم حتی برفت از دستم ایمانم
طریق عشقبازی نیست روی از من بپوشانی
گناهی گر بکردم حال میگویم پشیمانم
تو ای یارم بدانم سر به این منزل زنی آخر
من از روزی که در منزل نمی باشم هراسانم
شب قدرم تو را در بین این شبها کجا جویم
که از مغرب کنارت تا سحر اشفع لنا خوانم
:rose:"از همه بزرگواران التماس دعا":rose: