اندیشه ناب شهید مطهری(۲) ا
ا آزادی معنوی مقدمه دستیابی به آزادی اجتماعی// آزادی درغرب ادعایی دروغین ا
در اندیشه استاد مطهری، آزادی معنوی یعنی آزادی انسان از درونش؛ یعنی آزادی انسان از خشم و غضب و شهوتش، یعنی آزادی انسان از نفسش. که مقدمه دست یابی به آزادی اجتماعی است.
خبرگزاری شبستان: امروزه جامعه گرفتار برداشتهای ناصواب از دین و افراط و تفریط در مسائل اجتماعی و فردی است. امروزه جامعه و خصوصا جوانهای ما در معرض خطر شعارهای فریبنده آزادیهای غربی قرار دارند، هماکنون نیز دین به عنوان محدودکننده آزادی در تقابل با آزادی مطرح میشود، امروزه بیتوجهی به آزادی معنوی فجایع بسیاری را به همراه دارد؛ لذا لازم است آزادی آن طور که هست تبیین و تحلیل شود.
مقدمه:
آزادی چه واژهای است که همه آن را مقدس میشمرند و هرکسی برای رسیدن به مطلوب خویش از آن استمداد میجوید، هم در فعالیتهای ضد دینی به نام آزادی، شعار ترویج ولنگاری داده میشود و هم دینداران خویش را مدافع آزادی میدانند؛ در روابط دختر و پسر، در مسئله حجاب، در بیقیدیهای اجتماعی و غیره شعار آزادی سرداده میشود و هم اینکه اسلام خود را مفسر و مدافع واقعی آزادی معرفی میکند.
همچنین امروز با تعارضهایی جدی در بحث آزادی مواجهیم. هر گروهی درصدد مصادره مفهوم مقدس آزادی به نفع اهداف خود میباشد، اگر این مفهوم درست تعریف و شناخته نشود سردرگمیها و حیرتها میتواند تبدیل به موجهای ویرانگر و هنجارشکن در اجتماع شود.
در طول تاریخ بسیاری از مبارزهها و جنگها با نام آزادی صورت گرفته است. در صحنه بینالمللی، حمله آمریکا به عراق با نام آزادی صورت گرفت و در مقابل، مبارزه مردم عراق نیز برای اخراج آمریکاییها با نام آزادی است.
در جنبه داخلی، پیروزی انقلاب با شعار آزادی بود و ضد انقلاب نیز با شعار آزادی در صدد ضربه زدن به انقلاب است. در طول سالیان بعد از انقلاب، گروهها و حزبهای مختلف از شعار آزادی سود جستند و در عین حال با این شعار به مقابله با یکدیگر پرداختند. اصلاحطلب، اصولگرا، آبادگر، کارگزار و غیره در حالی که عملکردهای متفاوت و متعارض ارائه میدهند، همه خویش را مدافع آزادی میدانند. برای قضاوت در درستی یا نادرستی مواضع و عبرتگیری از تاریخ باید مفهوم واقعی و غیر واقعی آزادی را شناخت. در ابهام و کلیگویی و عدم ارائه تعریف مفهوم آزادی، هر کس میتواند همانگونه که میخواهد واژههای مقدس را مصادره کند و مردم را با شعارهای زیبا بازی دهد. در صورت تبیین و تعریف مفهوم آزادی، نمیتوان به نام آزادی سوء استفاده کرد. (1)
معنای آزادی
هر موجود زنده ای برای رشد و تکامل خود نیاز به سه عنصر مهم دارد، تربیت، امنیت، آزادی! تربیت سلسله عواملی است که موجودات زنده برای رشدشان به آن احتیاج دارند، امنیت آن است که این سلسله عوامل از ناحیه فرد دیگری مورد تهاجم قرار نگیرد و آزادی آن است کسی یا چیزی جلوی راهش را نگیرد و پیش رویش مانع ایجاد نکند. (2)
لذا انسان های آزاد، انسان هایی هستند که با موانعی که جلوی رشد و تکاملشان است مقابله می کنند و تن به وجود مانع نمی دهند، این موانع دوگونه اند: یا ناهنجاری هایی(موانعی) هستند که اجتماع برای فرد ایجاد می کند که آن ها را عوامل خارجی می نامیم و یا موانعی هستند که فرد خودش برای خودش به وجود می آورد که آنها را عوامل درونی می نامیم.
دقت داشته باشید که هر دوی این موانع آزادی انسان را تحت الشعاع خود قرار می دهند که متاسفانه کمتر به عوامل درونی سلب کننده آزادی پرداخته می شود. در بحث از آزادی عموما به آزادی اجتماعی پرداخته می شود ولی صحبتی از آزادی درونی فردــ به تعبیر استاد مطهری، آزادی معنوی ــ نیست. آزادی اجتماعی مفهومی بدیهی است.
راه رسیدن به آزادی اجتماعی، دست یابی به آزادی معنوی است
اینکه انسان از ناحیه افراد دیگر در اجتماع آزاد باشد را آزادی اجتماعی می گویند، اینکه فرد به حقوق شهروندی فرد دیگر تعدی نکند را آزادی اجتماعی می گویند؛ اما سوال اینجاست که راه رسیدن به این آزادی چیست و چگونه می توان آزادی اجتماعی را در سطح جامعه محقق کرد؟ با تکیه بر اندیشه اسلامی اعتقاد داریم که راه رسیدن به این آزادی اجتماعی دست یابی به آزادی معنوی است.
در اندیشه استاد مطهری، آزادی معنوی یعنی آزادی انسان از درونش؛ یعنی آزادی انسان از خشم و غضب و شهوتش، یعنی آزادی انسان از نفسش. که مقدمه دست یابی به آزادی اجتماعی است. انسانی که اسیر طمع باشد چگونه می تواند حقوق سایر افراد جامعه را محترم بشمارد و به آن تعدی ننماید؟ انسانی که اسیر شهوت باشد چگونه می تواند به آزادی سایر افراد دست اندازی ننماید؟ فلذا اعتقاد داریم که آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی امکان پذیر نیست. تا زمانیکه بشر اسیر نفس خود باشد، به آزادی دست نیافته است. لذا بدون تقوا بشر آزادی ندارد کما اینکه امام علی علیه السلام می فرمایند: این تقواست که بشر را از هر رقیتی آزاد می کند. (3)
بنابر این می توان به جرات ادعا کرد که غرب فقط مدعی دسترسی به آزادی است. آزادی اجتماعی در غرب محقق نشده است، بلکه حاکمیت قوانین بازدارنده است که سبب پیدایش نمادین آزادی شده است، همان طور که چندی پیش یکی از متفکران آمریکایی اعتراف کرده بود که اگر یک ساعت برق در ایالت متحده قطع شود و دوربین های نظارتی پلیس از کار بیفتد، حتی یک قوطی کنسرو هم در فروشگاه های این کشور باقی نمی ماند؛ چرا که تا زمانی که انسان اسیر نفس خود باشد، محترم شمردن آزادی های دیگران برایش بی معناست.
آزادی در اسلام
گفتیم که غرب مدعی آزادی است، نه مبدع و محقِّق آن! گفتمان آزادی بیش از 150 سال نیست که در دنیای مدرن به وجود آمده است، حال آنکه اسلام قرن هاست که سخن از آزادی گفته است و آن را از مسلمات مسلمانی خوانده است. در قرآن کریم می خوانیم: « قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلی کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمُ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرکَ بِهِ شَیا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ »(4)
کاملا واضح است اسلام با اسارت بعضی نسبت به بعضی دیگر مخالف است، اسلام دینی است که می خواهد آزادی را برای نوع بشر به ارمغان آورد. «وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» هیچ فردی حق ندارد فرد دیگری را به اسارت درآورد، در مقابل غیر خدایی تعظیم کند، همه انسان ها باید آزاد باشند.
همچنین شعار امام حسین(ع) این رهبر بزرگ اسلام در روز عاشورا شعار آزادی بود. آن حضرت در روز شهادت خود این اشعار را میخواند: الموتُ خَیرٌ مِن رَکوبِ العارِ والعارُ أولی مِن دُخولِ النّار وَالله ما هذا وَ هذا جاری. (5)
مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلت بار است. مرگ بهتر است از ننگ و ننگ سزاوارتر است از آتش دوزخ. به خدا سوگند نه ننگ را به خود راه دهم و نه آتش را.
امـــام حسین (ع) می فرمودند: مـن که از سینه زهرا (س) شیر خوردهام، زیر بارِ پستِ فرزندِ پست بروم؟!: «هیهات من الذله»؛ این شعار، شعار آزادی است. سرور آزادگان در زمانی که توان حرکت را از دست بودند، وقتی دیدند دشمن به خیام اهل بیت (ع) یورش بردهاند، به آنها فرمود: « ای شیعه ابوسفیان: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.»
آزادی معنوی، ریشه در انسان شناسی اسلامی دارد
انسان یک موجود مرکب از خود عالی و و خود دانی است. انسان مرکب از خود فطری و خود طبیعی، خود اصلی و خود فرعی، خود انسانی و خود حیوانی، خود واقعی و خود غیرواقعی و خود الهی و خود شیطانی است.
خود طبیعی انسان وجه مشترک انسان با سایر موجودات اعم از جماد، نبات و حیوان است ولی خودِ فطری، وجه ممیز انسان از سایر موجودات میباشد.
«نیمی از وجود انسان حیوانیت است که تمایل به شهوت و خشم و منفعت طلبی فردی دارد و جز در پی منفعت فردی خود نیست، ولی نیم دیگر شرافت است، انسانیت است، وجدان است، محبت است، احسان است، فداکاری است. و این دو جنبه همواره با یکدیگر در تنازع و کشمکش میباشند و هر کدام میخواهد قدرت را قبضه کند. انسان مظهر یک تضاد درونی است.» (6)
مسلماً وجود انسان معرکه این تضاد و جنگ و گریز هست. تعلیمات انبیا برای این است که احساسات انسانی را از اسارت تمایلات حیوانی آزاد کنند و آنها را بر اینها حکومت دهند. (7)
با این معرفی از انسان، آزادی معنوی یعنی رها شدن از خود دانی به سوی خود عالی، یعنی در استخدام و اسارت کشیدن خود دانی برای رهایی و شکوفایی خود عالی، آزادی معنوی یعنی رفع مانع برای رسیدن به خود عالی، آزادی یعنی رهایی از خود جمادی و مادی برای رسیدن به خود فطری و کمالات انسانی، آزادی یعنی رهایی از خود حیوانی و شهوانی برای رسیدن به خود الهی و واقعی.
آدمـــیزاده طـرفه مـعجونی اســت کـــز فـرشته ســرشته وز حــیوان
گر کند مــیل این، شود پــست از این ور رود سـوی آن، شـــود بـه از آن
مولوی این ترکّب شخصیت انسانی را در مثل بسیار عالی خود آورده که: (مجنون سوار شتری بود که میخواست او را به خانه لیلی ببرد. شتر نیز بچهای داشت که میخواست پیش او برگردد؛ هر دو عاشق بودند.)
همــچو مـجنون در تــنازع بـا شـتر گـــه شتر چـربید و گه مجـنون حر
میل مـجنون پـیش آن لـــیلی روان مـــیل نـاقه پس پی طـفلش دوان
یک دم ار مجنون ز خود غافل شدی ناقــه گردیدی و واپــس آمــــدی
... گفت ای نـاقه چـو هـر دو عاشقیم ما دو ضد بــس هـمره نــالایـقیم
...جــان ز هجر عرش انـدر فـاقهای تن ز عــشق خاربن چـون ناقــهای
جـــان گـشاید سوی بــالا بــالــها در زده تــن در زمـــین چـــنگالها
مـــیل جـان اندر تــرقی و شـــرف میل تن در کسب اسباب و عـــلف
قرآن کریم در رابطه اسارتِ خودِ الهی این طور میفرماید: « أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ » (8)
آیا آن کس را که هوی و هوسش را خدای خود گرفت ندیدی و خدا از روی علم گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیدهای؟ اگر خدا هدایت نکند چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ چرا پند نمیگیرید؟
قرآن کریم در اهمیتِ آزادی از قید و بندها و درباره کسانی که پیامبر(ص) را پیروی میکنند، میفرماید:
«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتی کاَنَتْ عَلَیْهِمْ» (9) و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمیدارد.
عن امیرالمؤمنین(ع): مَن تَرَکَ الشَّهوات کانَ حُرّاً (10) هر که شهوات را ترک کند آزاد گشته است.
مَن زَهَدَ فی الدُّنیا أعتَقَ نَفسَه و أرضی رَبَّه (11) هر که در دنیا زهد بورزد خود را آزاد ساخته و خداوند را راضی نموده است.
این مسئله در احادیث, به عنوان عالیترین هدفِ انسانی مورد توجه قرار گرفته است: عن الصّادق (ع): من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هوّن علیه الجلیل و رغب من ربّه فی الرّبح الحقیر.
امام صادق (ع) فرموده است: کسی که شب را به صبح آورد و غیر از آزادی خود، غصه و اندوهی در دل داشته باشد بداند که عالیترین هدف انسانی را کوچک و خوار شمرده و به جای توجه به خداوند، علاقه و میل خویش را به طرف سود ناچیزی معطوف داشته است. (12)
عن ابی عبد اللَّه (ع) قال: اقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل ان تفارقک واسع فی فکاکها کما تسعی فی طلب معیشتک فانّ نفسک رهین بعملک. امام صادق (ع) فرموده است: نفس خود را از تمایلات مضرّش بازدار، پیش از آنکه مرگت فرا رسد و جان از تنت مفارقت نماید، و در راه آزادی نفس خویش کوشش کن همان طور که در طلب معاش خود مجاهده میکنی که نفس تو در گرو اعمال تو خواهد بود. (13)
قال علی (ع): من قام بشرائط الحرّیّة اهل للعتق و من قصر عن احکام الحرّیّة اعید الی الرّقّ.
علی (ع) فرموده است: آن کس که به انجام شرایط آزادی قیام کند شایسته آزادی است و هر کس که از مقررات آزادی سر باز زند و در اجراء وظایف، کوتاهی کند به بندگی و بردگی برمیگردد. (الحدیت-روایات تربیتی، ج1، ص: 14)
علی (ع) به راه و طریقی که حس آزادمنشی و شرافت انسان را حفظ مینماید اشاره میکند و میفرماید: آن چیزی که بشر را اسیر میسازد همانا احتیاج و قبول کردن عطایا و بخشش های مردم است. احتیاج و دست پیش این و آن دراز کردن است که شرافت انسان را لکهدار میکند و همانا بینیازی و احتیاج نداشتن حافظ کرامت و عزت و شرافت آدمی است.
تا اینجا آزادی از منظر اسلام مورد بررسی قرار گرفت، در شماره بعد به وجوه دیگر این مهم پرداخته خواهد شد.
نویسندگان: حمید رضا صادقی نیارکی، سید محمد حسین هاشمی گلپایگانی
منابع:
1. درسنامه آزادی معنوی، سید محمد صالح هاشمی گلپایگانی،انتشارات مکتب صادق،ص4
2. آزادی معنوی،استاد شهید مطهری، 152
3. نهج البلاغه، خطبه 221
4. آل عمران، 64
5. البحار (4/192/44)
6. (یادداشتهای استاد، ج 1، ص 102)
7.( یادداشتها، ج1، ص: 102 و 103)
8. الجاثیه، 23
9. الاعراف، 157
10. ( تحف العقول/99)
11. (غررالحکم/8816)
12. (الحدیت-روایات تربیتی، ج1، ص: 16)
13. (الحدیت-روایات تربیتی، ج1، ص: 17)