صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 85

موضوع: شما یادتون نمیاد

  1. #11
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض



    شما یادتون میااااااااااااااااااااااا اااااااد؟؟؟

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
    شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
    شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
    شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
    شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
    شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
    شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
    شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
    شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن
    شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
    شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
    شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
    شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
    شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
    شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی
    شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم
    شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
    شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
    شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
    شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
    شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم
    شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی
    شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد
    شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
    شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
    شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
    شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش
    شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه
    شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
    همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
    شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
    شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

  4. #13
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    هممون قدیما ...

    سعی میکردیم کلید لامپ و مهتابی رو به حالت تعادل نگه داریم !

    در یخچالو آروم می بستیمش و نگاه می کردیم ببینیم چه موقع چراغ داخلش خاموش میشه!

    سعی میکردیم دو قطب هم نام دو آهن ربا رو به هم نزدیک کنیم !

    تخته پاک کن کلاسو میشستیم، تخته سیاه رو تمیزش میکردیم فکر میکردم آینه شده، بعد 2 دقیقه معلوم میشد چه گندی زدیم !

    بهمون میگفتن قراره بازرس بیاد، ولی ما هیچ وقت ندیدیمش !

    مچ دستمون رو گاز میگرفتیم، این میشد ساعتمون !

    قبل امتحان از رفیقمون می پرسیدیم چقدر خوندی؟ میگفت هیچی.. دلمون پر از شور و شعف میشه !
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  5. #14
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    6
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    یادم میاد همیشه سر مدادمو میخوردم:na: برگه های دفترم هم فر می شد همیشه بهش گیره بود:na: همیشه تراش و باک کنم رو گم می کردم مامانم اونا رو بند میکردن مینداختن گردنم ولی عصر که بر می گشتم بند خالی گردنم بود:na:من قبل از مدرسه چون خیلی شیطون بودم میبستنم به درخت:geryeee::geryeee: وقتی هم که میفرستادنم نونوایی وقتی بر میگشتم فقط نصف نون باقی مانده بود:geryeee:

  6. #15
    حق آب و گل داره شهیدچمران آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    محل سکونت
    حوالی حضرت باران
    نوشته ها
    1,523
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    بسم ا...
    قدیما جز مداد وپاک کن و.............چیزایی بود که ارزششون قد.............خیلی دیگه...........خیلی بود.
    ما رانیز عاشوراییست وکربلایی که تشنه خون ماست وانتظار میکشد تا زنجیر خاک را از پای اراده مان بگشاییم واز خود ودلبستگیهایمان هجرت کنیم وفراتر از زمان ومکان خود را به قافله عشق سال61هجری برسانیم
    ودر رکاب امام عشق به شهادت برسیم.
    (شهید آوینی)
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  7. #16
    حق آب و گل داره مکلف آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    محل سکونت
    بوشهر
    نوشته ها
    1,183
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    دوستان سلام

    چند تا ورژن بوشهری

    شما یادتون نمیاد
    - معلم که یه چیزی رو درس میداد یه دفعه بعضیا بلند و با تاکید میگفتن "سیچه" ( یعنی چرا)
    - لیگ فوتبال با سر نوشابه که از هر لیگ و مسابقه جهانی دیگه مهمتر بود
    - فلافل های 50 تومنی که دست فروشا می فروختن، انصافا هم از این هموژنیزه های الان(دی:) خوشمزه تر بود
    - زنگ تفریح از نرده ها می پریدیم بیرون یا برا پیراشکی یا کنار دریا
    - هیچی بازی "گله" نمی شد
    - شرط گذاشتن روی زمان و مسافت غوس کردن ( زیر آبی رفتن)
    - یه نفر که یه کاری میکرد همه کتک میخوردن اما کسی لو نمیداد

    علی علی
    برای دنیایت طوری تلاش کن که انگار تا ابد زنده هستی و برای آخرتت به گونه ای که انگار فردا می میری
    اگر خواهان صلحی آماده جنگ باش
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    بیایید زین پس بگوییم : امام خامنه ای
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]



  8. #17
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض




    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #18
    حرفه ای رهیار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    همشهري شهيد بهشتي
    نوشته ها
    404
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    يادتون مياد وقتي بچه بوديم وقتي مداد خيلي كوچك مي شد تازه ميگذاشتيم توي اين جا قلمي كه بزرگ بشود وبنويسيم
    يادتون مياد گچ بر مي داشتيم و تو حياط مدرسه پر بود از كشيدن لي لي
    يادتو مياد زوووووو بازي مي كرديم يادتون مياد گرگم گله مي برد بازي مي كرديم
    يادتون مياد سريع خودمون به دفتر حضور وغياب مي رسانديم تا برويم بدهمي سر همه كلاس تا كلاسخودمون بپچونيم
    يادتون مياد براي جشن 22 بهمن بهترين كلاس كه تزيين مي شد سر صف معرفي مي كردند
    يادتون مياد چه كار هايي كه نمي كرديم كه مكبر نماز بشويم
    يادتون مياد چه كيفي داشت نا مه انجمن اوليا مربيان وقتي ناظم مي امد تو كلاس جلو همه مي داد و مي گفت بده به مامانت چه پزي مي دادم به همه

    یـــــــــــــا کربلا

  10. #19
    حرفه ای مجنون العباس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    محل سکونت
    مرکز جهان
    نوشته ها
    517
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نوستالژی های زمان ما !










    واســه مــــــن چیــــــزی کــه ↩خــــــاصه↪
    دیدن حرمــــه آقــام عبـــاســه
    :rolleyes:انا مجنون العباس بن علی:rolleyes:



    اللهم ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﻴﻚ اﻟﻔﺮج

  11. #20
    مدیربازنشسته paradise آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2010
    نوشته ها
    3,041
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Wink



    الان بچه هه با گوشیش زنگ می زنه می گه من پشت درم
    آخه شکاف بین نسل ها چقــــــــــد؟؟!! :|
    مادرم حضرت زهرا،پدرم شاهِ نجف/ خوش به حالم که چه مادر پدری دارم من


    اعلم یا یهود؛نحن الغالبون

    آتش فتنۀ اموی را حسین با خونش خاموش کرد!

    ما را از فتنه هراسی نیست![برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] در رگهایمان بی قراری می کند.

    لااله الا انت،سبحانک،انی کنت من الظالمین

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یادتون باشه ازمادرتون تشکر کنید+عکس
    توسط خادم المهدي در انجمن گالری عکس موضوعی
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 04-08-2012, 12:03

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه