شما یادتون میااااااااااااااااااااااا اااااااد؟؟؟
شما یادتون میااااااااااااااااااااااا اااااااد؟؟؟
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیمشما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کردهشما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشهشما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزهشما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریمشما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چیشما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشنشما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بودشما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشنشما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیمشما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسهشما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیمشما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دیشما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیمشما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودنشما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیمشما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعیشما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآوردشما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیمشما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیمشما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دیشما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ششما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقهشما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریمهمیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاهشما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی
هممون قدیما ...
سعی میکردیم کلید لامپ و مهتابی رو به حالت تعادل نگه داریم !
در یخچالو آروم می بستیمش و نگاه می کردیم ببینیم چه موقع چراغ داخلش خاموش میشه!
سعی میکردیم دو قطب هم نام دو آهن ربا رو به هم نزدیک کنیم !
تخته پاک کن کلاسو میشستیم، تخته سیاه رو تمیزش میکردیم فکر میکردم آینه شده، بعد 2 دقیقه معلوم میشد چه گندی زدیم !
بهمون میگفتن قراره بازرس بیاد، ولی ما هیچ وقت ندیدیمش !
مچ دستمون رو گاز میگرفتیم، این میشد ساعتمون !
قبل امتحان از رفیقمون می پرسیدیم چقدر خوندی؟ میگفت هیچی.. دلمون پر از شور و شعف میشه !
دعا بکن؛ولی اگر اجابت نشد؛با خدا دعوا نکن؛میانه ات با او به هم نخورد؛چون تو جاهلی؛و او عالم و خبیر ...
چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...
یادم میاد همیشه سر مدادمو میخوردم:na: برگه های دفترم هم فر می شد همیشه بهش گیره بود:na: همیشه تراش و باک کنم رو گم می کردم مامانم اونا رو بند میکردن مینداختن گردنم ولی عصر که بر می گشتم بند خالی گردنم بود:na:من قبل از مدرسه چون خیلی شیطون بودم میبستنم به درخت:geryeee::geryeee: وقتی هم که میفرستادنم نونوایی وقتی بر میگشتم فقط نصف نون باقی مانده بود:geryeee:
بسم ا...
قدیما جز مداد وپاک کن و.............چیزایی بود که ارزششون قد.............خیلی دیگه...........خیلی بود.
دوستان سلام
چند تا ورژن بوشهری
شما یادتون نمیاد
- معلم که یه چیزی رو درس میداد یه دفعه بعضیا بلند و با تاکید میگفتن "سیچه" ( یعنی چرا)
- لیگ فوتبال با سر نوشابه که از هر لیگ و مسابقه جهانی دیگه مهمتر بود
- فلافل های 50 تومنی که دست فروشا می فروختن، انصافا هم از این هموژنیزه های الان(دی:) خوشمزه تر بود
- زنگ تفریح از نرده ها می پریدیم بیرون یا برا پیراشکی یا کنار دریا
- هیچی بازی "گله" نمی شد
- شرط گذاشتن روی زمان و مسافت غوس کردن ( زیر آبی رفتن)
- یه نفر که یه کاری میکرد همه کتک میخوردن اما کسی لو نمیداد
علی علی
يادتون مياد وقتي بچه بوديم وقتي مداد خيلي كوچك مي شد تازه ميگذاشتيم توي اين جا قلمي كه بزرگ بشود وبنويسيم
يادتون مياد گچ بر مي داشتيم و تو حياط مدرسه پر بود از كشيدن لي لي
يادتو مياد زوووووو بازي مي كرديم يادتون مياد گرگم گله مي برد بازي مي كرديم
يادتون مياد سريع خودمون به دفتر حضور وغياب مي رسانديم تا برويم بدهمي سر همه كلاس تا كلاسخودمون بپچونيم
يادتون مياد براي جشن 22 بهمن بهترين كلاس كه تزيين مي شد سر صف معرفي مي كردند
يادتون مياد چه كار هايي كه نمي كرديم كه مكبر نماز بشويم
يادتون مياد چه كيفي داشت نا مه انجمن اوليا مربيان وقتي ناظم مي امد تو كلاس جلو همه مي داد و مي گفت بده به مامانت چه پزي مي دادم به همه
یـــــــــــــا کربلا
الان بچه هه با گوشیش زنگ می زنه می گه من پشت درم
آخه شکاف بین نسل ها چقــــــــــد؟؟!! :|
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)