صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 85

موضوع: شما یادتون نمیاد

  1. #41
    مدیر انجمن جنگ نرم و پزشکی منتقمُ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2013
    محل سکونت
    خـراب آبـاد
    نوشته ها
    8,630
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض



    شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم


    شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !


    شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..


    شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.


    شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ


    شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.


    شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.


    شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.


    شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع
    امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.


    شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد
    قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.


    شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.


    شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !


    شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و
    میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!


    شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.


    شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .


    شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.


    شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟


    شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !


    شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !


    شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم،
    همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !


    شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !


    شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !


    شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن


    شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !


    شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست
    نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !


    شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !


    شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !


    شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!


    شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !


    شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !


    شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !


    شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.


    شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!


    شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا


    شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.


    شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!


    شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.


    شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو
    من اینجااام…


    شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.


    شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!


    شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!


    شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.


    شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…


    شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.



    چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و زمان خوبم و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر…………..
    عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
    سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...

    (التماس دعا)


  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #42
    مدیر انجمن جنگ نرم و پزشکی منتقمُ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2013
    محل سکونت
    خـراب آبـاد
    نوشته ها
    8,630
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض
























    عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
    سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...

    (التماس دعا)


  4. #43
    مدیر انجمن جنگ نرم و پزشکی منتقمُ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2013
    محل سکونت
    خـراب آبـاد
    نوشته ها
    8,630
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نسل ما یعنی... خاله بازی با چادرای مامانامون تو کوچه. یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی. یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی فوتبال دستی. یعنی مانتو خفاشی با اپول. یعنی توپ دولایه رنگی پلاستیکی. یعنی صف نون ...

    آقای ***که رو کی یادشه ؟!


    یادش بخیر .....چقدر ساده بودیم نسبت به الانیا ....




    کیا کارتون اژدهاسواران رو یادشونه؟

    الان دیگه کی می دونه این چیه !


    یادش بخیر
    همه یکی یدونه از این جامدادی ها داشتیم

    خوشا به حالت ای روستایی
    چه شاد و خرم چه باصفایی ...
    اینووووو کی یادشه ه ه

    از کی بپرسم؟

    باورتون میشه این پول تو جیبی یه هفته دهه شصتی ها بود ؟

    وقتی خطها کامل به هم وصل شد احساس کردم بزرگترین نقاش جهانم.

    کیا از این دفتر نقاشی ها داشتن؟
    عاشقه اون برگ نازکهاش بودم که می شد راحت کپی زد باهاشون

    کیا ورقای کتابشون رو اینطوری میکردن؟


    اینو کیا یادشونه؟
    می رفت لایه چرخه خیاطی


    چقدر من با این تیتراژ بالا پایین می پریدم از خوشحالی...



    یادش بخیر سه نفری میشستیم رو نیمکت کلاس و وقتی معلم میخواست دیکته بگه نفر وسطی میرفت زیر میز..

    گنجیشگک اشی مشی بارون میاد خیس میشی برف میاد گوله میشی چه دورانی بود ... هی روزگار







































    نسل ما یعنی یعنی بوی نم خاک بعد بارون تو کوچه خاکی...یعنی ویدئو قاچاق...یعنی آتاری و میکرو... یعنی سیگار زر... یعنی انباری و بوی سرکه... یعنی شکر، روغن ،قند کوپنی... یعنی فخر فروختن با کتونی میخی... یعنی قاق بودن تو بیخ دیواری... یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک... یعنی سیاه چال... یعنی کارت صدآفرین... یعنی حسرت یک دقیقه خواب بیشتر تو زمستون... یعنی ادکلن کبرا و ویوا... یعنی لاک قرمز و قند! تلویزیون سیاه و سفید... یعنی بستنی کیم دوقلو... یعنی آدامس خروس نشان... بوی آش و کشک تو یه روز بارونی... یعنی کیسه و سفیدآب... یعنی علاالدین و سیب زمینی... یعنی کوبلن و کاموا... یعنی بوی ماهی دودی... یعنی کارت بازی با دمپایی... یعنی کپسول بوتان و پرسی... یعنی جوجه رنگی... یعنی چشم کبود و مامان دوستت دم در... یعنی نوار کاست... سیاوش شمس و داریوش... آلبالو خشکه رو پشت بوم... یعنی بوی نفتالین لای رختخواب... یعنی پرش از روی رختخواب ها و سقوط آزاد با اونا... یعنی تک درخت ته کوچه... یعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه ی مدرسه... یعنی خوردن ساندویچ کثافتی اونم با ولع ... یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی... یعنی ساختن آدم برفی با لگن حموم... یعنی بوی نم زیرزمین... یعنی نیمکت سه نفره... یعنی چوبین و برانکا... یعنی تیله بازی... یعنی اشکنه... یعنی خرپلیس... عاشق شدن از پس پرده ی حیا و شرم... یعنی نامه پسر همسایه... نسل ما یعنی من... یعنی تو... یعنی ما...
    عشق عاشق را به بیماری می کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد و می گرید.
    سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات است و عتق از ملکات ...

    (التماس دعا)


  5. #44
    کاربر کوشا سید سید حاجی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    نوشته ها
    246
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض یادش به خیر....

    ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم...
    کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند...
    ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه...
    دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم...
    توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم...
    آدمهای ریش بلند قهرمان هایمان بودند...
    آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند...
    و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم...
    شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم...
    اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم...
    ما از آژیر قرمز می ترسیدیم....
    ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی...
    ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام...
    ما چیپس نداشتیم که بخوریم...
    ما ویدیو نداشتیم...
    ما ماهواره هم نداشتیم...
    ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است....
    ما خیلی قانع بودیم به خدا....
    صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم ها بود توی مجله های قدیمی....
    یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزشی...
    زنهای فیلمهای تلوزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند....
    حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند.......

    ما خیلی قانع بودیم به خدا....
    ما بچه های زمان جنگ بودیم....


    ویرایش توسط سید سید حاجی : 12-09-2013 در ساعت 19:58
    ما شیعه‌ایم...
    با تحریم اقتصادی، هر روزمان رمضان خواهد بود و..
    با تهدید نظامی، هر روزمان عاشورا...
    ما هرگز نمی‌هراسیم...

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  6. #45
    حق آب و گل داره خادم اهلبیت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    خوزستان آوردگاه سرخ دلیران
    نوشته ها
    1,812
    تشکر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    اینا را که می بینیم خیلی از چیزایی که " شما یادتون نمیاد " و شاید اصلاً ندیدین تو ذهن ما دارن جابجا میشن .اما خیلی هاشون اصلاً نمیشه بیان کرد . چاره چیه ؟ شما دارین میگین و ما هم دلمون میخواد بگیم . اما کاش میشد همشو بگیم تا شما میدونستید بابا و ماماناتون چی بودن و چی کشیدن . و خاطرات تلخ و شیرین اونا چه شکلی بود ؟
    البته برخی خاطراتی که بیان می کنید تقریباً مشترکه . اما ....
    کاش شما هم زمان کشف حجاب یادتون بود . معلم های آنروز ، دانش آموزای اونا وو
    سریالهای تلویزیون ، تلخ و شیرین ، مراد برقی ، دائی جون و... شب که میشد جمع شدن همه ی همسایه ها خونه یکی که تلویزیون داره ...
    کیف مدرسه ها .... یک نایلون دسته دار ... چقدر هم با احتیاط تا زده میشد که پاره نشه .... حالاوقتی کیفهای چرخدار را میبینم ... و نایلونهای فراوان در سطل آشغالها ....
    سرویس مدرسه ها ..... با اتوبوس خط یازده ... میدونین چیه ؟ حدود یک کیلومتر راه رفتن ...
    بوی برنج .... حتماً شب جمعه است و بابا از سر کار برگشته ... پُز دادن پیش بچه ها بعد از بازی ...
    کفشهای ربن چینی .... بیرون بودن انگشتای پا از اونا ...
    رفتن در خونه ی همسایه ها ... برای به حد نصاب رسوندن ... برای بازی شبانه .... اش تی تی ... ملا برس .... شال و کو ....
    درست کردن کیسه ... شب نیمه رمضون ... رفتن در خونه ها برای جمع کردن نذری ( گُر گه آن)
    جمع کردن پول سیگار شب دهم محرم .... پرسه زدن تا صبح در محافل برگزاری شب دهم
    یادش به خیر بیسکویت های گرد و نرم .... هر ده تاییش پنج قرون بود ....همیشه تو راه مدرسه پیش تنها مغازه ی محله می خریدیم ... چه مغازه ای ... یه اتاقک گلی ،کوچیک ، تاریک ، نمور ، بی قفسه ...یه گوشه اش یه روز آقای عذالت دوست نشسته بود یه روز هم خاله فضّه
    عصر ها تا غروب تو باغ شهرداری .... تیله بازی ... بعضی ها سه تا داشتن تا غروب میکردنش بیست - سی تا ... بعضی ها هم بیست تا خریده بودن ... غروب با لب و لُج آویزون میرفتن خونه ...
    تنها زمین بازی یه زمین صاف خاکی که مخصوص خرمن کوبی بود .... چقدر شلوغه چه خبره ... بازی تاج و پرسپولیسه دیگه ... بریم بریم ... حتماً امروز هم یه بزن بزن حسابی در می گیره ... حرارت اختلاف بین هوادارا همیشه بالا بود و محال بود بعد از بازی کتک کاری نشه ...
    نمیدونید وقتی از بازی برمی گشتی آب خوردن در اون ظرف کوزه ای که روی یک سه پایه چوبی قرار داشت چه لذتی داشت ... یه کاسه از جنس روی کنارش بود اما ... لذت خم شدن روی کوزه و توش خوردن ... بعدش هم یک پشت گردنی محکم از خواهر بزرگه یا مامان ... همیشه این وضع بود اما نمیدونم چرا این تنبیه را به دل می خریدی برای یک جرعه نوشیدن اونطوری ...

    فعلاً بسه چون آدم حین نوشتن بُغضش می گیره ... شاید بعد اً باز گفتم ...
    حسین من انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدوا لمن عاداکم . الی یوم القیامه کانال شعر من در ایتا : شعر (اسرار درون )

  7. #46
    حق آب و گل داره kowsar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    محل سکونت
    اهواز
    نوشته ها
    1,773
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط منتقم الزهرا نمایش پست ها























    من خیلی مثه اون پسره می رفتم بالا .
    البته الانم بعضی وقتا سعی می کنم........:bikh::bikh:
    میگویند کربلا قسمت نیست، دعوت است..
    من معنی قسمت و دعوت را نمیدانم
    اما تو که معنی طاقت را میدانی..
    معنی جاماندن را..
    :geryeee:



    {محتواي مخفي}

    یعنی میشود آنروز؟
    درون تنگنای قبر
    شانه ام را بگیری
    و تکان بدهی:
    اسمع افهم(بشنو و بفهم)
    انا حسین بن علی بن ابیطالب!
    سر و کارت
    با من است
    بقیه بروند!

  8. #47
    حق آب و گل داره kowsar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    محل سکونت
    اهواز
    نوشته ها
    1,773
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط خادم اهلبیت نمایش پست ها
    اینا را که می بینیم خیلی از چیزایی که " شما یادتون نمیاد " و شاید اصلاً ندیدین تو ذهن ما دارن جابجا میشن .اما خیلی هاشون اصلاً نمیشه بیان کرد . چاره چیه ؟ شما دارین میگین و ما هم دلمون میخواد بگیم . اما کاش میشد همشو بگیم تا شما میدونستید بابا و ماماناتون چی بودن و چی کشیدن . و خاطرات تلخ و شیرین اونا چه شکلی بود ؟
    البته برخی خاطراتی که بیان می کنید تقریباً مشترکه . اما ....
    کاش شما هم زمان کشف حجاب یادتون بود . معلم های آنروز ، دانش آموزای اونا وو
    سریالهای تلویزیون ، تلخ و شیرین ، مراد برقی ، دائی جون و... شب که میشد جمع شدن همه ی همسایه ها خونه یکی که تلویزیون داره ...
    کیف مدرسه ها .... یک نایلون دسته دار ... چقدر هم با احتیاط تا زده میشد که پاره نشه .... حالاوقتی کیفهای چرخدار را میبینم ... و نایلونهای فراوان در سطل آشغالها ....
    سرویس مدرسه ها ..... با اتوبوس خط یازده ... میدونین چیه ؟ حدود یک کیلومتر راه رفتن ...
    بوی برنج .... حتماً شب جمعه است و بابا از سر کار برگشته ... پُز دادن پیش بچه ها بعد از بازی ...
    کفشهای ربن چینی .... بیرون بودن انگشتای پا از اونا ...
    رفتن در خونه ی همسایه ها ... برای به حد نصاب رسوندن ... برای بازی شبانه .... اش تی تی ... ملا برس .... شال و کو ....
    درست کردن کیسه ... شب نیمه رمضون ... رفتن در خونه ها برای جمع کردن نذری ( گُر گه آن)
    جمع کردن پول سیگار شب دهم محرم .... پرسه زدن تا صبح در محافل برگزاری شب دهم
    یادش به خیر بیسکویت های گرد و نرم .... هر ده تاییش پنج قرون بود ....همیشه تو راه مدرسه پیش تنها مغازه ی محله می خریدیم ... چه مغازه ای ... یه اتاقک گلی ،کوچیک ، تاریک ، نمور ، بی قفسه ...یه گوشه اش یه روز آقای عذالت دوست نشسته بود یه روز هم خاله فضّه
    عصر ها تا غروب تو باغ شهرداری .... تیله بازی ... بعضی ها سه تا داشتن تا غروب میکردنش بیست - سی تا ... بعضی ها هم بیست تا خریده بودن ... غروب با لب و لُج آویزون میرفتن خونه ...
    تنها زمین بازی یه زمین صاف خاکی که مخصوص خرمن کوبی بود .... چقدر شلوغه چه خبره ... بازی تاج و پرسپولیسه دیگه ... بریم بریم ... حتماً امروز هم یه بزن بزن حسابی در می گیره ... حرارت اختلاف بین هوادارا همیشه بالا بود و محال بود بعد از بازی کتک کاری نشه ...
    نمیدونید وقتی از بازی برمی گشتی آب خوردن در اون ظرف کوزه ای که روی یک سه پایه چوبی قرار داشت چه لذتی داشت ... یه کاسه از جنس روی کنارش بود اما ... لذت خم شدن روی کوزه و توش خوردن ... بعدش هم یک پشت گردنی محکم از خواهر بزرگه یا مامان ... همیشه این وضع بود اما نمیدونم چرا این تنبیه را به دل می خریدی برای یک جرعه نوشیدن اونطوری ...

    فعلاً بسه چون آدم حین نوشتن بُغضش می گیره ... شاید بعد اً باز گفتم ...
    بازم بگید.....
    میگویند کربلا قسمت نیست، دعوت است..
    من معنی قسمت و دعوت را نمیدانم
    اما تو که معنی طاقت را میدانی..
    معنی جاماندن را..
    :geryeee:



    {محتواي مخفي}

    یعنی میشود آنروز؟
    درون تنگنای قبر
    شانه ام را بگیری
    و تکان بدهی:
    اسمع افهم(بشنو و بفهم)
    انا حسین بن علی بن ابیطالب!
    سر و کارت
    با من است
    بقیه بروند!

  9. #48
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ابوتراب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    387
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام.پست عالیی بود
    من خواهرم از 25 سال پیش یه کلکسیون کوچیک از وسایل قدیمیش درست کرده که به شدت ازش محافظت میکنه.ینی بری نزدیک وسایلش به لیزر سوراخت میکنه.
    چند تا از این تصاویر هم جزئشونه.
    ولی خدایی هیچ چیز عین جویدن خودکار حال نمیداد.:bikh:
    شهادت در رکاب امام خمینی زیباست.
    اما ...
    دفاع از ولی فقیه حاضر از آن زیباتر است.
    خون دادن برای امام خمینی زیباست.
    اما...
    خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیباتر است.
    امام خامنه ای - اگر راست می گویید پس چرا اینهمه (ماهواره) حریف این (ماهپاره) نمی شود.

  10. #49
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض

    واقعا شما دهه هفتادیا هم با اینا خاطره دارید؟
    اصن یادتونه؟؟؟
    عجیبا قریباااااا

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  11. #50
    حرفه ای رهیار آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2012
    محل سکونت
    همشهري شهيد بهشتي
    نوشته ها
    404
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    شما یادتون نمیاد بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المسائل بود!
    از اختلاس هم جرمش بیشتر بود !

    وای اره چه کیفی می داد.جدی جدی دیگه خودامونم یادمون نمیاد

    یـــــــــــــا کربلا

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یادتون باشه ازمادرتون تشکر کنید+عکس
    توسط خادم المهدي در انجمن گالری عکس موضوعی
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: 04-08-2012, 12:03

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه