آسمان رنگ شب یلدا گرفت / یاد تو آمد به قلبم جا گرفت
تا سحرغم با دلم هم خانه شد / از فراق تو دلم دیوانه شد
یاد تو چندیست مهمانم شده / خاطراتت آفت جانم شده
هرچه میگویم سخن از یاد توست / در سکوت من فقط فریاد توست
آسمان رنگ شب یلدا گرفت / یاد تو آمد به قلبم جا گرفت
تا سحرغم با دلم هم خانه شد / از فراق تو دلم دیوانه شد
یاد تو چندیست مهمانم شده / خاطراتت آفت جانم شده
هرچه میگویم سخن از یاد توست / در سکوت من فقط فریاد توست
غروبي سرد سرد
ياد دارم در غروبي سرد سرد
مي گذشت از کوچه ي ما دوره گرد
داد مي زد:کهنه قالي مي خريم
دسته دوم جنس عالي مي خريم
کاسه و ظرف سفالي مي خريم
گر نداري کوزه خالي مي خريم
اشک در چشمان مادر حلقه بست
عاقبت آهي کشيد بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شکرت ولي اين زندگي ست؟
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت آقا سفره خالي مي خريد؟
خواب صنوبر
مادرم گاه به گلدان دلش می خندد
و من از پنجره باغ دلم، گردش خواب صنوبر دیدم
و ترا در تنِ زخمینه ی آن نخل خجول
که ز شرم از سبد باغ دلم خوشه جان می دزدید
انتظارت دیدم
پدرم گاه به گاه
شاخه ی هرز گناه
از باغچه ی آن شب تب کرده و رسوا شده را می چیند
و من از دور به سوک غزل خفته بخاک مرثیه ایی می خوانم
و بیادت به یقین فاتحه ایی می خوانم
ژیلا راسخ
دلتنگ مادر
خونمون خالیه از تو ، رفتی تو واسه همیشه
رفتی و نبودن تو ، هنوز باورم نمیشه
این اتاق ساده کم بود ، جای تو قلب بهشته
پَر زد از زمین خاکی ، یه فرشته یه فرشته
اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود
نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود
من چه خوشبختم که سالها روزگاری با تو داشتم
یادمه که با چه شوقی سر رو شونه هات میذاشتم
کاش میشد بازم ببوسم اون دو دست مهربونت
اسممو یه بار دیگه میشنیدم از زبونت
اشکامو تو پاک میکردی ، کاش برای بار آخر
من صدات میزدم و باز ، تو میگفتی جان مادر
کاش میشد حتی یه لحظه در کنار تو بشینم
اگه تو بودی میگفتی نذار اشکاتو ببینم
ای خدای مهربونم واسه تو رسیده مهمون
از دلم هرگز نمیره گر چه هست از دیده پنهون
توی قلب من میمونه تا ابد یاد یه لبخند
نازنینم رو از این پس میسپُرم به تو خداوند
اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنینم اون فرشته مادرم بود
دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی
پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم
پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل
دلم تنگ است
وتنهایم و تنهایی به لب آورده جانم را
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا
تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی
به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم
چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم
پر از امید سبز خواب دیدارم و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم
و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد
من دوستت دارم
دلم تنگ است
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است..
کاش میشد کاممان با قند عشق
با کمی گرد محبت، دوستی
با دو،سه گلبرگ باغ خاطره
تلخیش کمتر شود
کاش میشد زندگی رنگش کمی بهتر شود
مادرم!
همدم غصه های دیروزم،
یار لحظه های فردایم،
روح بزرگش در قلب کوچکم جای دارد،
آغوش گرمش پذیرای تنهاترین لحظه هایم است،
صورت مهربانش محال است از خستگی حرفی زند،
چشمان بی ریا اش ذره ای عشق را دریغ نمی دارند،
دستان پر از پینه اش، دست از نوازش صورتم نمی کشند،
شنونده ی درد های دلم می شود،
اشک می بارد ز چشمانم،
مادرم با لبخند بوسه بارانم می کند!
تو مرا یاد کنی یا نکنی، باورت گر بشود، گر نشود، حرفی نیست؛
اما... نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!
به یاد مادرم...
مادرم کجایی که دلم هوایی لالاهیایت کرده
مادرم کجایی که دلم هوایی مهربانی هایت کرده
مادرم کجایی که دلم هوایی دلواپسی هایت کرده
مادرم کجایی که دلم هوایی هم نوایی هایت کرده
مادرم کجایی که دلم خیلی خسته است ز زمونه
مادرم کجایی که دلم تنگ تنهایی هایت کرده
مادرم بهترین غم گسا ر زندگی ام
مادرم بهترین معنای زندگی ام
مادرم مادرم مادرم مادرم
در حال حاضر 20 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 20 مهمان ها)