صفحه 2 از 20 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 197

موضوع: به یاد مادرم؛ لالایی برای مادر با گویش مازندرانی و فارسی

  1. #11
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    امشب دلم چه بی قراره.......


    شبهایم چه غربت بزرگی دارند و چه سنگین است هجم این غربت و تنهایی .

    همنشین این غربت ستارگان شب هستند .

    اینجا چه تهی ام من ، امان از منه رفته تا دور دستها برای یافتن نشانه ای کوچک از تو،

    و من بی وجود تو تهی از روشنی ام . اینجا نشسته ام ، خسته اندوه و اضطرابم ،

    خسته تنهایی و دلواپسی ام ، نه فریادی که مرا از این خستگی دور کند

    و نه صدایی تا که مرا از این غربت برهاند .

    سوز آوایی می شنوم که غمگین است اما نمی دانم از کجاست و نمی پرسم ،

    چون کسی جوابگویم نیست ، اینجا در این غربت پوسیدم و گمنام مانده ام .

    بر من ، بر منه مجهول ، منه وامانده پشت پنجره خیس انتظار ، رازی نوشته شده،

    رازی که مثل موج مدام مرا به صخره های زندگی می کوباند و

    من چه دردمندم و این سوز ، طنین خلوت بی کسی است ،

    سوزی که تمام تار و پودم را خاکستر کرده :

    افسوس افسوس افسوس . نگاهم چه بی تاب و بیقرار است و

    تا انتها جستجوست ، در جستجوی نیمه ای که گمش کرده ام ،

    با پاهای خسته و بی جان رفتم و جز خزان چیزی ندیدم


  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    مادر، اي لطيف ترين گل بوستان هستي، اي باغبان هستي من، گاهِ روييدنم باران مهرباني بودي که به آرامي سيرابم کند. گاهِ پروريدنم آغوشي گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بيماري ام، طبيبي بودي که دردم را مي شناسد و درمانم مي کند. گاهِ تعليمم، معلمي خستگي ناپذير و سخت کوش که حرف به حرف دانايي را در گوشم زمزمه مي کند.

    گاهِ ترديدم، رهنمايي راه آشنا که راه از بيراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتي خلقتي، تو لبريز از عظمتي؛ تو را سپاس مي گويم و مي ستايمت.

  4. #13
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    از سرنوشت تاخ خود ازرده ام خدا...

    بردار درد و غصه را از گرده ام خدا ...

    اینجا بهار بوی اقاقی نمی دهد

    من از ازل قسم به تو پژمرده ام خدا...

    امشب که حجم درد مساوی غم شدست

    دست دعا به سوی تو اورده ام خدا...




    گفتم به خود چه منظره ای خلق می شود

    وقتی ببینی ام که ترک خورده ام خدا...

    من زنده ام هنوز پس از ان سال و ماه تلخ

    روزی هزار مرتبه من مرده ام خدا...

    من شاعر همین لحظاتم ولی چه سود

    از درد وغصه تاب نیاورده ام خدا...

  5. #14
    حق آب و گل داره Avin آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    نوشته ها
    1,483
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ممنون از شما

    من خودم مازندرانیم ولی این قسمتو متوجه نشدم. میشه ترجمه کنین؟
    يا نشاء کردي يا مال په دئي
    لاحول ولا قوة الا بالله العلى العظیم




    گهگاهی سفری کن به حوالی دلت...
    شایـد از جانب ما خـاطـره ای...
    منتظر لمس نگاهت باشد ...




  6. #15
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    يا مشغول نشاء و يا به دنبال دام ها روانه بودي/

  7. #16
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    سلام بر تو که با آمدنت معنای بندگی آموختم .

    با بودنت به تفسیر عشق رسیدم .

    واینک که بار سفر بستی عجیب دلتنگم .

    یازده ماه دیگر به انتظارت مینشینم

    نمیدانم که تو را باز خواهم یافت یا نه؟

    اگر بودم همچنان در آغوشم گیر .

    تو ای ماه مهربانی و مرحمت

    ماه پر از خیر و برکت...................

  8. #17
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ● باغ پروانه‌ها
    قصه مادر بُوَد رنگین کمان
    یک بغل نور خدا از آسمان
    کودکیّ و آسمان رنگ رنگ
    عالم پروانه‌های بس قشنگ
    پر زدن با دشتی از پروانه‌ها
    سر زدن بر جنگل افسانه‌ها
    اسکی از البرز بر دامان کوه
    چون فرود صد عقاب پرشکوه
    درگذار از درّه‌ای پر آبشار
    چیدن گلهای عشق از چشم یار
    عشق و شادی را به هم آمیختن
    زندگی را تا نهایت زیستن
    این همه و آن صد برابر داشتن
    کی بود مانند مادر داشتن؟
    کی نشیند جای مهر مادری؟
    کی گشاید بر خدا از جان دری؟
    گریه کن ای دیده بر کوچ بهار
    بر کویر سینه‌ها نهری بیار
    ماه کم‌رنگ است و مرغان غرق خواب
    نای بیداری ندارد آفتاب
    دیده تنها مانده با چشمان ماه
    مرد تنها مانده بر وی یک گواه:
    قطره اشکی که بس جان سوز بود
    قطره بود اما جهان افروز بود
    ● گل زیبا
    قصهٔ مادر بُوَد رنگین کمان
    می‌برد این جسم‌ها را سوی جان
    این گل زیبا نه از دنیای ماست
    رنگ وهم بی‌رنگی‌اش از ماوراست
    نام او یادآور آیینه‌هاست
    یاد او شکرانهٔ لطف خداست
    اینک ای افسانه ساز رازگو
    شکر این مهر الهی بازگو
    مادر، او افسانه‌ای از کار بود
    با خدا پیوسته در گفتار بود:
    بندگانیم و تو خلقت کرده‌ای
    ما چه دانیم آنچه قسمت کرده‌ای؟
    گر نباشی جان ما را رهنما
    قطره‌ای کوچک کجا بیند تو را؟
    با دلی خوش خواب شیرین می‌نگاشت
    سوی تعبیرش امید و چشم داشت
    آخرین خوابی که بر ما خوانده بود
    خوابی از طوفان و یک تک خانه بود
    ما ز طوفان برده‌ایم آنجا پناه
    آسمان تاریک و پنهان قرص ماه
    ناگهان نوری بر عالم زد رقم
    نامی از موعود و یک شمشیر هم
    یعنی آن کو عدل را فریاد گشت
    لاجرم از نهر خون خواهد گذشت
    آخرین اشکش عجب جانسوز بود
    قطره‌ای کوچک جهان افروز بود
    ● پنجره‌ای به باغ پروانه‌ها
    در کنارم عکس مه در آب بود
    اشک باران گریهٔ مهتاب بود
    رفتم از غم‌ها برون بر گوشه‌ای
    تا کنم با جان و دل بیتوته‌ای
    مرغی آمد بر لب جانم نشست
    گفتش از دل تا خدا یک پنجره است
    پشت این دیوار دل باغ خداست
    باغ او لبریز از پروانه‌هاست
    باغ زیبای خدا را صد در است
    رمز این ویندوز، مهر مادر است
    هر که از این در به دریاها گذشت
    همچون ماهی هرگز اینجا برنگشت
    هر که را راهی به بالا باز شد
    با دم روح‌القدس همراز شد
    مهر مادر باغی از پروانه‌هاست
    باغ او از جنس آن باغ خداست
    من کنار باغ او دیدم تو را
    هان نمی‌دانم تو بودی یا خدا؟
    در کنارم برکه‌ای از آب بود
    همچنان در آب آن مهتاب بود
    زین سخن اشکی در آن آب اوفتاد
    لرزه‌ای بر جان مهتاب اوفتاد

  9. #18
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    گمشده‌ حقیقی
    بویی از یار آر ای باد بهار

    تا برآرم پیرهن پروانه‌وار
    بر دلم جامی ز آگاهی



  10. #19
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    «خورشید ِ من کجاست؟»


    خورشید من کجاست. . .؟


    درکدامین غزل جاریست. . .؟


    اوكه گل پونه های مناجاتش


    اكنون بربال فرشته ها مي كوبند



    شبنم بوسه های سحری


    درتلخی زمستان بود


    كه نان را به سفره و


    عشق را


    نیلوفرانه به عرش مي برد







    اين خاک!


    اين خاك یخ کرده وخاکستری


    اگرچه ریشه درگرمای تنم دارد


    اما


    آغوش گشوده و


    درنجابتِ خواستنش


    فریاد می زنم


    در تنگنای انتظار


    خورشید خانه را


    سوار بر مه به كجا مي برند...؟

  11. #20
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    آنچنان به تو عشق می ورزم که گمان جدایی در سرم نمی آید.

    بوی گندمزار ِ بوی شالیزار ِ بوی سرسبزی ِ بوی خوش یار همچنان آرد ِ بر دلم قرار. ای هوای تو در سرم هرشب ِ

    ای برای تو بهترم هر شب ِ با نسیم خوش یاد ما می کن ِ یاد فرزند با صفا می کن. در دل و جانی ای دل و جانم ِ

    جان فدای تو ِ من که قربانم.

صفحه 2 از 20 نخستنخست 123456789101112 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 23 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 23 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نقد فیلم پست چی سه بار در نمیزند.
    توسط matine313 در انجمن متفرقه از دنیای صوت و تصویر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-03-2013, 10:23
  2. دلایل تاریخی آیت الله خامنه ای برای عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث سیاست داخلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2013, 07:47
  3. وقتی شیخ شوشتری برای خدا شریک قائل شد!
    توسط محبّ الزهراء در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-02-2013, 11:45
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-04-2012, 16:59
  5. قدرت و ثروت
    توسط علی-110 در انجمن مباحث سیاست داخلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-10-2011, 00:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه