اشاره: مقاله زیر از نویسنده معروف آمریکایی، نوام چامسکی گرچه بعضا تعابیر نادرستی درباره ایران دارد ولی از این حیث که با ذکر جزئیات، بزرگنمایی خطر ایران و افشا کردن دست آمریکا را به خوبی مورد توجه قرار داده خواندنی است که اینک آنرا تقدیم شما خوانندگان محترم میکنیم.
تهدید سهمگین ایران به طور گسترده به عنوان جدی ترین بحران پیش روی دولت اوباما شناخته می شود. ژنرال پترائوس در ماه مارس سال 2010 به کمیته نیروهای مسلح سنا (ی آمریکا) اطلاع داد که "در سطح کشوری رژیم ایران اولین خطر برای ثبات " درحوزه مسئولیت فرماندهی مرکزی(Central Command) ایالات متحده ، مربوط به خاورمیانه و آسیای مرکزی ،[یعنی] اولین منطقه مورد توجه ایالات متحده در جهان است. کلمه "ثبات " در اینجا همان مفهوم تکنیکی معمول خود را دارد:به طور کامل تحت کنترل ایالات متحده. در ژوئن 2010 کنگره تحریم های علیه ایران را تقویت نمود ،که با کیفرهای سخت تری علیه کمپانی های خارجی همراه بود. دولت اوباما به سرعت در حال گسترش ظرفیت آفندی ایالات متحده در جزیره آفریقایی ،مورد ادعای بریتانیا، دیگو گارسیا است ،که ساکنانش را از آنجا رانده اند تا ایالات متحده بتواند پایگاه بسیار بزرگش را که برای استفاده در حملات حوزه فرماندهی مرکزی به کار می رود در آنجا بسازد. نیروی دریایی گزارش می دهد یک زیردریایی سوخت رسان به جزیره می فرستد تا زیر دریایی های با سوخت هسته ای [و] موشکهای هدایت پذیربا موشک های تام هاوک را که می تواند کلاهک های هسته ای را حمل کند سرویس کند. .گزارش می شود که هر زیردریایی قدرت چشمگیر یک ناو گروه رزمی(carrier battle group ) عادی را دارد. بنابراظهار نامه بار نیروی دریایی ایالات متحده که توسط ساندی هرالد(گلاسکو) استخراج شده تجهیزات واقعی نظامی که اوباما گسیل نموده شامل 387 [بمب] "ضد پناهگاه" ("bunker buster") که برای منفجر کردن سازه های مستحکم زیرزمینی استفاده می شود است. طرح ریزی برای این "مهمات سترگ نفوذ کننده " ،قویترین بمبهای موجود در زرادخانه بعد از سلاح های اتمی ، در زمان دولت بوش آغاز شده بود اما معوق مانده بود. اوباما بلافاصله بعد از در دست گرفتن دولت طرح ها را سرعت بخشید و قرار است تا آنها چند سال زودتر از برنامه به کار گرفته شوند ، که هدف شان به طور خاص ایران است.دولت اوباما یکبار دیگر در هنگام پیوستن ترکیه به برزیل برای ترتیب دادن معامله ای برای محدود کردن غنی سازی اورانیوم ایران خشمگین شد. او باما این ابتکار را در نامه ای به لولا رییس جمهور برزیل ستود، ظاهرا دولت آمریکا امیدوار بود که این قرار داد به نتیجه نخواهد رسید و تبدیل به یک اسلحه تبلیغاتی بر ضد ایران خواهد شد. وقتی که انجام شد ایالات متحده بسیار خشمگین شد ، و بلافاصله آنرا بوسیله تصویب کردن لایحه ای در شورای امنیت که با تحریمهای جدیدی علیه ایران همراه بود تضعیف کرد که آنقدر بی معنی بود که چین به یکباره و شادمانه [ به آن ] پیوست--با فهم این مطلب که تحریمها منافع غربی ها را در رقابت با چین برای منابع طبیعی ایران عقب خواهد انداخت--. بار دیگر واشنگتن پیشگامانه عمل کرد تا تضمین کند که هیچ کس در کنترل منطقه توسط ایالات متحده دخالت نخواهد کرد.
بنا بر [گفته] دان پلسچ ،مدیر مرکز مطالعات بین المللی و روابط بین الملل دانشگاه لندن "آنها در حال تجهیز کامل برای تخریب ایران هستند". او گفت :" در حال حاضر بمب افکن ها و موشک های دور برد ایالات متحده آماده اند تا در چند ساعت 10000 هدف را در ایران تخریب کنند." با شتاب گرفتن تحت اوباما " قدرت آتش نیروهای ایالات متحده از سال 2003 تا کنون چهار برابر شده است" .
رسانه های عربی گزارش می دهند که یک ناوگان آمریکایی (به همراه یک ناو اسراییلی) در مسیرشان به خلیج فارس از کانال سوئز گذشتند ، که وظیفه آنها "اجرای تحریم ها بر ضد ایران و نظارت بر کشتی های ورودی و خروجی به ایران است". رسانه های انگلیسی و اسراییلی گزارش می دهند که عربستان سعودی گذرگاه [هوایی] را برای بمباران ایران در اختیار اسراییلی ها قرار می دهد( عربستان سعودی آنرا تکذیب کرده ) رییس ستاد مشترک (Chairman of the Joint Chiefs of Staff) آدمیرال مولن در هنگام بازگشت از افغانستان به منظور اطمینان دادن به همپیمانان ناتو مبنی بر اینکه ایالات متحده بعد از جایگزینی ژنرال مک کریستال با ژنرال پترئوس همچنان به پیشرفت ادامه خواهد داد از اسراییل بازدید کرد تا با رییس آی دی اف (نیروی دفاعی اسراییل) ژنرال گابی اشکنازی و ارشد ستاد ارتش همچنین با واحدهای اطلاعاتی و برنامه ریزی ملاقات کند ،تا گفتگوی استراتژیک سالیانه بین اسراییل و ایالات متحده را ادامه دهند.و ملاقات بر "آماده سازی توسط اسراییل و ایالات متحده برای امکان[مقابله با] یک ایران با قابلیت اتمی " متمرکز بود، بنا بر خبر هاآرتض که گزارش می دهد مولن خاطر نشان کرد که "من همیشه سعی می کنم چالش ها را از دیدگاه اسراییلی ببینم" . مولن و اشکنازی به طور مرتب از طریق خط حفاظت شده در تماس هستند.
تهدیدات فزاینده عملیات نظامی بر ضد ایران به طور حتم نقض منشور سازمان ملل و به طور خاص نقض قطعنامه 1887 سپتامبر سال 2009 شورای امنیت هستند که بر درخواست حل اختلافات مربوط به مسائل اتمی از طرق صلح جویانه صحه گذاشته و خواستار [حل اختلافات اتمی ] در هماهنگی با منشور که استفاده از زور یا تهدید را ممنوع کرده می باشد.
بعضی از تحلیلگران که به نظر می آید جدی گرفته می شوند تهدید ایران را سری می دانند. آمیتایی اتزیونی(Amitai Etzioni) هشدار می دهد که "ایالات متحده باید مقابل ایران بایستد یا خاورمیانه را تسلیم کند"،نه کمتر نه بیشتر. او می گوید اگر برنامه هسته ای ایران ادامه پیدا کند،ترکیه عربستان سعودی و دیگر کشورها به سمت "ابر قدرت" جدید ایرانی "حرکت" خواهند کرد. به بیان دیگر با کم کردن هیجان کلامی. یک اتحاد منطقه ای مستقل از ایالات متحده ممکن است شکل بگیرد. اتزیونی در مجله نظامی گذری بر ارتش (Military Review) اصرار دارد که ایالات متحده نه تنها تاسیسات هسته ای ایران را هدف قرار دهد بلکه تاسیسات نظامی غیر اتمی آنرا نیز هدف قرار دهد،از جمله تاسیسات زیربنایی—یعنی جامعه غیر نظامی.این نوع عملیات نظامی مشابه با تحریم هاست – ایجاد درد برای تغییر رفتار--، هرچند که به مفهوم قویتری است.
با کنار گذاشتن این اظهارات تحریک آمیز ، خطر ایران واقعا چیست؟ یک پاسخ تایید شده که توسط گزارش های نظامی و اطلاعاتی به کنگره در آوریل 2010 صورت گرفته این موضوع را روشن می کند [بیانیه سپهبد رونالد برگس، مدیر،آژانس دفاعی اطلاعات(Defense Intelligence Agency )مقابل کمیته نیروهای مسلح ، سنای آمریکا 14 آوریل 2010؛ گزارش غیر محرمانه درباره قدرت نظامی ایران، آوریل 2010 ؛ جان جی کروزل(John J. Kruzel) سرویس خبری نیروهای آمریکا ، "گزارشی به کنگره تهدیدات ایران را خلاصه می کند"[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]]
بی شک چنین رژیمی یک تهدید برای مردم خودش است، اگرچه در مقایسه با هم پیمانان ایالات متحده در منطقه از این لحاظ در طبقه بندی در جایگاه خیلی بالایی قرار نمی گیرد.اما این موضوعی نیست که در ارزیابی های نظامی و اطلاعاتی مورد توجه باشد. آنها بیشتر نگران خطراتی هستند که ایران برای منطقه و جهان دارد.
گزارش ها این موضوع را روشن می کند که تهدید ایران نظامی نیست . هزینه نظامی ایران "در مقایسه با بقیه منطقه به نسبت پایین تر است " و البته در مقایسه با ایالات متحده بسیار ناچیز است . قاعده نظامی ایران اکیدا "دفاعی است که به منظور کاهش سرعت یک تهاجم و وادار کردن به راه حل دیپلماتیک در مناقشات است". ایران فقط "توانایی محدودی برای به کارگیری نیرو در خارج از مرزهای خود دارد" . با توجه به گزینه اتمی ، "برنامه اتمی ایران و تمایل آن برای باز نگه داشتن امکان توسعه سلاح های اتمی بخش اصلی استراتژی دفاعی آن را تشکیل می دهد.
اگرچه تهدید ایران [از لحاظ] تهاجم نظامی نیست این بدان معنی نیست که برای واشنگتن تحمل پذیر باشد. ظرفیت دفاعی ایران یک عمل غیر قانونی برای داشتن استقلال محسوب می شود که با طرح های جهانی ایالات متحده تداخل می کند. این امر به طور خاص کنترل ایالات متحده بر منابع انرژی خاورمیانه ، که از زمان جنگ جهانی دوم تقدم بالایی برای برنامه ریزان داشته است را تهدید می کند . همانطور که یک شخص با نفوذ راهنمایی کرده (A. A. Berle). ، فهم معمول ازآنچه کنترل این منابع به دست می دهد را به صورت "کنترل واقعی جهان" بیان نموده است.
ولی تهدید ایرانی فراتر از آن است که متوقف شود. ایران سعی در گسترش نفوذ خود دارد. برنامه پنج ساله کنونی ایران به دنبال گسترش مناسبات دوسویه منطقه ای و بین المللی،تحکیم روابط ایران با کشورهای دوست،و بالا بردن ظرفیت بازدارندگی و دفاعی آن است . متناسب با آن طرح، ایران به دنبال ترفیع جایگاه خویش از طریق رقابت با نفوذ ایالات متحده و گسترش روابط با بازیگران منطقه ای از طریق هواداری از اتحاد اسلامی می باشد. به عبارت خلاصه تر آنطور که ژنرال پترائوس به مفهوم تکنیکی کلام گفت ایران به دنبال" برهم زدن ثبات" منطقه است.حمله ایالات متحده به همسایگان ایران و اشغال آنها "ثبات" است. تلاش ایران برای گسترش نفوذش در کشورهای منطقه "بر هم زدن ثبات" است، بنابراین آشکارا نامشروع است. باید توجه کرد که چنین بیان آشکاری معمول است.بنابراین جیمز چاس(James Chace) تحلیلگر مشهور سیاست خارجه که سردبیر سابق مجله روابط خارجی است کلمه "ثبات " را به درستی و در مفهوم تکنیکی آن به کار برد هنگامیکه گفت که برای دست یافتن به ثبات در شیلی لازم بود تا "ثبات آن کشور برهم زده شود" (بوسیله براندازی حکومت منتخب آلنده و جایگزینی دیکتاتوری پینوشه به جای آن).
گزارش ادامه می دهد :علاوه بر این جنایات ایران همچنین تروریسم را ایجاد و پشتیبانی می کند . سپاه پاسداران آن "مسبب بعضی اقدامات تروریستی مرگبار سه دهه گذشته است"، که شامل حمله به تاسیسات ایالات متحده در منطقه و "بسیاری از حملات شورشیان به اتحاد(ناتو) و نیروهای امنیتی عراقی از سال 2003 به اینطرف "است. علاوه بر آن ایران از حزب الله و حماس پشتیبانی می کند که نیروهای عمده سیاسی در لبنان و فلسطین هستند--اگر انتخابات دارای مفهوم هست. ائتلاف به مرکزیت حزب الله به سهولت در آخرین انتخابات لبنان (سال 2009) اکثریت آراء را بدست آورد--. حماس در انتخابات سال 2006 پیروز شد، که ایالات متحده و اسراییل را مجاب کرد تا محاصره ی سخت و بیرحمانه غزه را برقرار کنند تا بدخواهانی را که در یک انتخابات آزاد رای اشتباه دادند را تنبیه کنند. این تنها انتخابات تقریبا آزاد در جهان عرب بوده است. این برای نخبگان عادی است که از تهدیدی به نام دموکراسی بیمناک باشند و برای بازداشتن آن تلاش کنند، ولی این یک موردچشمگیر است ،به طور خاص ادامه حمایت قدرتمند ایالات متحده از دیکتاتوری های منطقه ای می باشد، اوباما در هنگام پیام مشهورش به جهان اسلام در قاهره با تمجید زیادش از دیکتاتور مصری،مبارک، بر این موضوع تاکید کرد.
اقدامات تروریستی حماس و حزب الله در مقایسه با تروریسم ایالات متحده - اسراییل در همین منطقه رنگ می بازد ،در هرصورت ارزش یک توجه را دارند.
25 ماه می، لبنان روز ملی آزادی اش را جشن گرفت، پاسداشت روز عقب نشینی اسراییل از لبنان بعد از 22 سال اشغال، که به علت مقاومت حزب الله بود—که توسط مقامات اسراییلی(افراهیم سنح Ephraim Sneh) "ستیزه جویی ایران " بر ضداسراییل در لبنان اشغال شده به دست اسراییل نامیده شد. که آنهم یک کاربرد استکباری عادی است. بدین طریق رییس جمهور جان اف کندی "خشونت داخلی "را در جنوب ویتنام تقبیح کرد،"که توسط شمال ترتیب داده شده بود". این تهاجم جنایتکارانه توسط مقاومت جنوب ویتنام بر علیه بمب افکن های کندی، جنگ شیمیایی، برنامه هایی برای فرستادن کشاورزان به اردوگاه های کار اجباری واقعی و دیگر اقدامات ملایم از این دست توسط قهرمان آزادیخواهان(لیبرال ها) آدلای استیونسون که سفیر کندی در سازمان ملل بود با عنوان "خشونت داخلی" تقبیح شد. پشتیبانی ویتنامی های شمالی از هم میهنان شان در جنوب تحت اشغال ایالات متحده خشونت است، که دخالت غیر قابل تحملی در ماموریت نیکوکارانه واشنگتن به شمار می رود . مشاوران کندی آرتور سچلسینگر و تئودور سورنسون (Arthur Schlesinger and Theodore Sorenson)، پادر میانی واشنگتن برای غلبه بر "خشونت"-- توسط مقاومت بومی، همانطور که می دانستند ، حداقل اگر گزارش های اطلاعاتی ایالات متحده را مطالعه می کردند--، در ویتنام جنوبی را ستودند .در 1955 روسای مشترک ستادها (Joint Chiefs of Staff) چند نوع خشونت را تعریف کردند که شامل "خشونت های غیر مسلحانه از جمله جنگ سیاسی یا خرابکاری" بود . به عنوان مثال قیامی داخلی بر ضد حکومت نظامی که توسط ایالات متحده برقرار شده بود، یا انتخاباتی که نتایج اشتباهی به همراه داشت. استفاده از آن (لفظ خشونت Aggression) همچنین در تفسیر علمی و سیاسی رایج است و این احساس را به وجود می آورد که در فرض غالب ما صاحب جهان هستیم.
حماس در مقابل اشغال نظامی اسراییل و اقدامات غیر قانونی وقاهرانه آن در مناطق اشغالی مقاومت می کند. حماس متهم است که اسراییل را به رسمیت نمی شناسد (احزاب سیاسی کشورها را به رسمیت نمی شناسند). بر خلاف آن ایالات متحده و اسراییل نه تنها فلسطین را به رسمیت نمی شناسند بلکه برای دهه ها بیرحمانه و مزورانه فعالیت نموده اند تا اطمینان حاصل کنند که فلسطین هرگز به هیچ صورتی به وجود نخواهد آمد.حزب حاکم در اسراییل در مبارزات انتخاباتی سال 1999 اش وجود هرگونه کشور فلسطینی را رد می کند--قدمی برای سازش با مقتضیات محیط که ورای موضع گیری های رسمی ایالات متحده و اسراییل یک دهه پیش تر از آن می باشد، که می گوید ،هیچ "کشور فلسطینی اضافی" بین اسراییل و اردن نمی تواند وجود داشته باشد، این است "کشورفلسطینی" نهایی به فرمان ایالات متحده –اسراییل حالا هرچه که سکنه و دولت ظلمت زده آن می خواهند باور کنند.
حماس متهم است که شهرک های مرزی اسراییل را با راکت هدف قرار می دهد،شکی نیست که این اقدام جنایی است ،اگرچه فقط کسری از وحشیگری اسراییل در غزه است،بقیه جاها به کنار. این مهم است که دراین رابطه به یاد داشته باشیم که ایالات متحده و اسراییل دقیقا می دانند چطور به ترور که با چنان دلسوزی از آن سخن می گویند پایان دهند. اسراییل تصدیق می کند که تا هنگامی که آتش بس با حماس در سال 2008 وجود داشت هیچ راکتی پرتاب نمیشد. اسراییل پیشنهاد حماس برای تمدید آتش بس را رد کرد، و ترجیح داد که عملیات مرگبار و ویرانگرسرب گداخته را در دسامبر 2008 بر ضد غزه به راه اندازد، که با حمایت ایالات متحده همراه بود، یک خشونت مرگبار بدون کوچکترین عذر قابل باور قانونی یا اخلاقی.
علی رغم خدشه هایی که به آن وارد است ترکیه یک مدل دموکراسی در جهان اسلام است، که انتخابات آن نسبتا آزاد است، و همچنین موضوع انتقادات تند در ایالات متحده بوده است. یکی از بزرگترین (انتقادات) زمانی بود که دولت از نظر 95 درصد مردم تبعیت کرد و از همکاری در هجوم به عراق سرباز زد، موجب شد تا واشنگتن آنرا به دلیل اینکه نفهمیده است یک دولت دموکراتیک چطور باید رفتار کند به شدت محکوم کند :بنابر فهم ما از دموکراسی سخن رییس و نه صدای مردم ناشناس خط مشی را تعیین می کند.
تعجب آور نبود ، ترکیه (به همراه برزیل) بر ضد حرکت تحریمی ایالات متحده در شورای امنیت رای دادند. لبنان یک عضو دیگر از منطقه رای ممتنع داد. این اقدامات بهت زدگی های جدیدی را در واشنگتن باعث شد. فیلیپ گوردون نماینده ارشد دولت اوباما در امور اروپا به ترکیه اخطار کرد که اقداماتش در ایالات متحده درک نمی شود ودر یک توبیخ نادر یکی از اعضای حساس ناتو که توسط آسوشیتد پرس گزارش شد گفت ترکیه باید" تعهد خود نسبت به همکاری با غرب را نشان بدهد".
طبقه سیاسی هم به خوبی درک می کند. استیون آ کوک ،استاد شورای روابط خارجه -- به مثابه یک دموکرات خوب که از دستورات پیروی می کند-- خاطر نشان کرد که سئوال اساسی در حال حاضراین است که "چطور ترک ها را در مسیر حفظ کنیم؟" یک تیتر خبری نیویورک تایمز این فضا را حس کرد :"قرار داد ایران مانند لکه ای بر مشروعیت رهبران برزیل دیده می شود" ، یا به عبارت دیگر آنچه ما می گوییم انجام دهید یا خودتون می دونید.
هیچ نشانه ای وجود ندارد که کشورهای دیگر منطقه بیش از ترکیه تحریم ها را بپسندند. برای مثال ،در طرف دیگر ایران، پاکستان و ایران،در حالیکه در ترکیه ملاقات کردند، اخیرا توافقنامه ای برای خط لوله جدید امضا کردند. آنچه که باعث نگرانی بیشتر ایالات متحده می شوداین است که خط لوله ممکن است تا هند ادامه پیدا کند. بنابر نظر معید یوسف (Moeed Yusuf) مشاور آسیای جنوبی انستیتوی صلح ایالات متحده که تفسیرهای جدید را ارائه میکرد،پیمان سال 2008 ایالات متحده با هند که از برنامه هسته ای آن – و به طور غیر مستقیم از برنامه سلاح هسته ای آن – حمایت میکرد به این منظور بود که هند را از پیوستن به خط لوله باز دارد. هند و پاکستان دو قدرت از سه قدرت هسته ای هستند که از امضای پیمان منع اشاعه سلاح هسته ای (NPT) خودداری کرده اند سومی اسراییل است . همه آنها با حمایت ایالات متحده سلاح هسته ای را توسعه داده و هنوز هم این کار را انجام می دهند.
هیچ انسان خردمندی نمی خواهد که ایران سلاح اتمی را توسعه دهد . یک راه واضح تخفیف دادن یا حذف این خطر این است که یک منطقه عاری از سلاح هسته ای (nuclear weapons-free zone (NWFZ)) در خاورمیانه ایجاد کنیم.در می 2010 این موضوع (یکبار دیگر) در کنفرانس منع اشاعه سلاح های هسته ای NPT در سازمان ملل مطرح شد.مصر به عنوان رییس 118 کشورجنبش غیر متعهد ها پیشنهاد داد که کنفرانس از طرحی پشتیبانی کند که گفتگوها برای منطقه عاری از سلاح های هسته ای در خاورمیانه (NWFZ )را در 2011 آغازمی کند. همانطور که در سال 1995 در کنفرانس دوره ای NPT مورد موافقت غرب ،از جمله ایالات متحده قرار گرفته بود.
واشنگتن هنوز هم به طور رسمی موافق است ،ولی بر معاف شدن اسراییل اصرار می ورزد-- و هیچ اثری از اینکه اجازه بدهد چنین قیدهایی درمورد خودش وضع شود نشان نمی دهد--. وزیر امورخارجه هیلاری کلینتون در کنفرانس NPT گفت که هنوز زمان آن فرا نرسیده تا چنین منطقه ای ایجاد شود .درحالیکه واشنگتن پافشاری میکرد که هیچ پیشنهادی که برنامه هسته ای اسراییل را تحت توجهات سازمان انرژی اتمی IAEA قرار می دهد یا آنکه امضا کنندگان NPT علی الخصوص واشنگتن را خطاب قرار می دهد تا اطلاعات درباره" تاسیسات یا فعالیت های اسراییل، از جمله اطلاعات راجع به انتقال های هسته ای قبلی به اسراییل" را در اختیار قرار دهد پذیرفتنی نیست.روش طفره روی اوباما به این صورت است که موضع اسراییل را که چنین پیشنهادی باید مشروط به توافق جامع صلح باشد را،می پذیرد که ایالات متحده می تواند آنرا به میزان نامشخص به تعویق اندازد، همانطور که 35 سال است انجام می دهد که البته اسثثناهای نادر و موقت هم دارد.
آسوشیتد پرس گزارش داد که در همان زمان یوکیو آمانو رییس سازمان بین المللی انرژی اتمی از وزرای امور خارجه 151 کشور عضو پرسید تا نظراتشان را راجع به اینکه چطور قطعنامه ای را که از اسراییل می خواهد تا به NPT "رضایت دهد" و تاسیسات اتمی اش را تحت نظارت آژانس IAEA قراردهد اجرا کرد بگویند.
معمولا به این نکته کم توجهی می شود که ایالات متحده و انگلیس مسئولیت خاصی در برقرار کردن یک منطقه عاری از سلاح هسته ای در خاورمیانه دارند.آنها برای سرپوش گذاشتن بر هجومشان به عراق در سال 2003 به قطعنامه 687 (1991) استناد کردند که عراق را خطاب قرار می داد تا برنامه توسعه سلاح های کشتار جمعی اش را متوقف کند. ایالات متحده و انگلیس ادعا کردند که آنها (عراق) اینکار را نکرده اند.لازم نیست صبر کنیم و بهانه ها را بشنویم ،بلکه قطعنامه امضا کنندگانش را ملزم می کند تا برای ایجاد یک منطقه عاری از سلاح هسته ای در خاورمیانه اقدام کنند.
بطور معترضه می توانیم اضافه کنیم که پافشاری ایالات متحده در نگهداری تاسیسات هسته ای در دیگو گارسیا تجاوز از [قرارداد] ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته ای NWFZ است که توسط اتحادیه آفریقا وضع شده است، درست همانطور که واشنگتن به بلوکه کردن[ قرار داد] NWFZ درمنطقه اقیانوس آرام از طریق مستثنی کردن وابستگی هایش اقدام می ورزد.
تعهد لفظی اوباما به عدم گسترش (سلاح هسته ای) بسیار مورد تمجید واقع شده است و حتی به دریافت نوبل صلح نیز منجر شده است . یک گام عملی در این راستا برقراری مناطق عاری از سلاح های هسته ای استNWFZ. گام دیگر دست برداشتن از حمایت از برنامه هسته ای سه کشور که به NPT نپیوسته اند می باشد. اگرچه در اغلب موارد لفظ و عمل به شدت با یکدیگر همراه هستند ، در اینمورد در تناقض مستقیم با یکدیگر می باشند، واقعیاتی که کمتر مورد توجه قرار می گیرند همانطور که به طور خلاصه به آنها اشاره شد.
به جای برداشتن گام های عملی برای کاهش خطر واقعا بزرگ گسترش سلاح های هسته ای ، ایالات متحده گام های بزرگی در زمینه تقویت نیروی نظامی و کنترل مناطق حیاتی تولید کننده نفت خاورمیانه ، که بهتر است آنرااز طریق خشونت بنامیم برمی دارد. این قابل درک است و حتی تحت دکترین استکباری موجود منطقی است ، اگرچه نتایج آن ناخوشایند است، مثال دیگری از "بی عدالتی خشن اروپایی ها" که آدام اسمیت در 1776 آنرا محکوم کرد با تسلط مستعمره های استکباری از اینسو به آنسوی دریاها .