عوامل كاهش ايمان از ديدگاه آيات و روايات امامان معصوم
از نظر فقهى ، كفر بر دو قسم است : اعتقادى و عملى ، كفر اعتقادى بى اعتقادى به اصول عقايد است كه يا از ابتدا وجود ندارد و يا پس از اعتقاد ، زايل مى شود كه از آن به «ارتداد» تعبير مى كنند. گاهى نيز اعتقاد قلبى ندارد اما در ظاهر ، اعتقاد واقعى اش را بروز نمى دهد. در اين صورت ، در اعتقاد گرفتار كفر باطنى مى شود. البته كفر باطنى با اسلام ظاهرى قابل جمع است.
آنچه در اين بحث مد نظر است كفر عملى است : ارتكاب گناه يا ترك واجب.چ
در اين زمينه دو دسته روايات داريم :
دسته اول ، رواياتى است كه گناه را زايل كننده ايمان مى دانند ، از باب نمونه :
1.محمد بن حكيم از امام كاظم (ع) روايتى بدين مضمون نقل كرده است :
گفتم آيا گناهان كبيره موجب خروج بنده از دايره ايمان مى گردد.
فرمودند : بلى و نه فقط كبائر كه صغائر هم باعث خروج از منطقه ايمان است. 2. « قال رسول الله (ص) لا يزنى الزانى و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن » (1)
رسول الله (ص) فرمودند : زنا نمى كند زناكار در حاليكه او مؤمن است و سرقت نمى كند سارق در حاليكه او مؤمن است.
3. روايت ديگرى را عبيد بن زراره نقل كرده است.
مى گويد «ابن قيس» (ظاهرا ابو حنيفه بر امام باقر (ع) وارد شده اند) رو كرد به حضرت و گفت : ما كسانى را كه مسلمان هستند و پيرو مكتب ما هستند ، به دليل معاصى خارج از ايمان نمى دانيم.
«فقال له ابو جعفر (ع): يا ابن قيس اما رسول الله (ص) فقد قال: لا يزنى الزانى و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن » (2)
امام باقر (ع) فرمودند : اما رسول الله زناكار را در حين زنا و دزد را در حين دزدى ، مؤمن نمى دانند.
از اين دسته از روايات برداشت مى شود كه گناه ، قاطع ايمان است.
اما دسته دوم : از زوال موقت يا تضعيف ايمان به سبب گناه سخن مى گويد ، از جمله :
1. مرحوم مجلسى روايت مفصلى را در بحار نقل مى كند كه قسمتى از آن را ذكر مى كنيم :
شخصى به نزد على (ع) آمد و گفت : گروهى گمان مى كنند كه بنده نمى تواند زنا كند و مؤمن هم باشد. دزدى كند ، شرب خمر نمايد ، رباخوارى كند ، خون حرامى را بريزد و در عين حال مؤمن باشد.
فرمود : آنچه را كه دوستت گفته است ، راست است. «سمعت رسول الله (ص) يقول و الدليل عليه كتاب الله » (3) از رسول الله (ص) اين مطلب را شنيدم كه روح ايمانى از گناهكار مفارقت مى كند. و دليل آن هم كتاب خداست.»
2.در روايتى ديگر «ابن ثيابه» مى گويد در خدمت امام صادق (ع) بوديم. به ايشان گفته شد : ديده ايد زناكارى را و حال آنكه آن مؤمن باشد ؟ « فقال عليه السلام: لا » (4) فرمودند : خير ، ايمان از وى سلب مى شود.
3.در روايتى «ابن بكير» از امام باقر (ع) نقل مى كند كه حضرت از قول رسول خدا (ص) نقل مى فرمودند :
«اذا زنى الرجل فارقه روح الايمان» (5) هنگامى كه شخص زنا مى كند، روح ايمان از وى جدا مى شود.
4.در روايت ديگرى فرموده اند :
«فاذا فرغ من العمل فان تاب يعود اليه الروح» (6) پس هنگامى كه از گناه فارغ شده و توبه كرد روح ايمان بسوى او باز مى گردد. مقصود روايات اين نيست كه چنين شخصى از نظر فقهى كافر مى شود و نجس است. بحث ، بحث باطنى است.
اين روايات دو معنا مى تواند داشته باشد : احتمال اول اين كه : مؤمن با ارتكاب گناه ، نزول درجه پيدا مى كند. با عمل حرام ايمانش تضعيف مى شود و در سراشيبى سقوط قرار مى گيرد . احتمال دوم كه مصيبت بالاترى است ، مسئله «قطع و وصل» است. يعنى در حال ارتكاب حرام رشته ايمان قطع مى شود و اگر موفق به توبه شد ، وصل مى شود. قطع ايمان بر اثر گناه قطعى است ، اما وصل دوباره ايمان مسلم نيست.چه بسا انسان عاصى موفق به توبه نشود و آيا كسى مى تواند مطمئن باشد كه پس از توبه به حالت قبلى اش باز مى گردد؟ !
در گذشته، عمل را لازمه ايمان دانستيم.گفتيم كه نمى شود عسل باشد و شيرينى نداشته باشد .در اينجا هم مى گوييم :
آيا مى توان تصور كرد گناه كه ظلمت است باشد و در عين حال نورانيت درونى هم وجود داشته باشد ؟! محال است. اگر بخواهيم حمل به صحت هم كنيم بايد بگوييم مرتبه ايمان در گناهكار نزول پيدا مى كند.
عوامل افزايش ايمان :
1.تفكر در صنع الهى :
و آن سير فكرى است كه ايمان را تقويت مى كند.
على (ع) عادت داشتند كه در دل شب به آسمان بنگرند و بر اختلاف شب و روز و نشانه هاى خدا فكر كنند.
يكى از اهل معرفت را مى ديدم كه در نيمه شب هاى زمستان غالبا در حجره را باز مى كرد و به ايوان مى رفت و به آسمان نگاه مى كرد و با خود زمزمه مى كرد و بعد به نماز شب مى ايستاد. بارها خود من اين عمل را از وى مشاهده كرده بودم. شب مردان خدا ، روز جهان افروز است ..
2. توجه به نعم الهى :
تذكر به نعمت هايى كه خداوند در اختيار انسان قرار داده است ، موجب افزايش ايمان مى گردد.
تفكر در الطافى كه حق تعالى در طول زندگى به انسان داشته است ، رشته وداد با حق را مستحكم مى كند.
3.محبت به اولياى خدا :
پيوند قلبى با اوليا و دوستان خدا، ايمان را محكم مى كند.به نسبتى كه محبت افزايش يابد، ايمان رو به تزايد مى گذارد.
به يك معناى دقيق مى توان گفت كه اصولا به دليل رشته محبت به اوليا ، انسان مى تواند به كمال ايمانى برسد. اين طريق ، تاثير مستقيم بر افزايش ايمان آدمى دارد و حقيقت ايمان چيزى جز محبت به اوليا نيست.
امام باقر (ع) به «فضيل بن يسار» فرمودند :
به حقيقت ايمان نمى رسيد تا آنكه در شما سه خصلت پديد آيد : مرگ را بر زندگى و فقر را بر ثروت و مرض را بر صحت ترجيح دهيد.
فضيل مى گويد : «چه كسى اين طور است؟» حضرت مى فرمايد :
همه شما !! كدام چيز پيش شما محبوب تر است؟ اينكه بميريد اما دوستى ما را داشته باشيد يا زندگى كنيد در حالى كه ما از شما خشمگين باشيم. فضيل مى گويد : عرض كردم : به خدا سوگند مرگ با محبت شما براى ما خوش تر است.
حضرت فرمود : هم چنين است فقر و بى نيازى ، مرض و تندرستى.
فضيل بلافاصله پاسخ مى دهد : «اى و الله» (7) به خدا قسم ، همين طور است كه مى فرماييد. 4.عمل صالح :
در تمام مقامات معنوى ، «قوس نزول و صعود» مطرح است. ابتدا انسان از طريق عقل يك معناى عالى و والا را ادراك مى كند. آنگاه كه تصديق عقلى بر روى دل اثر گذارد ، دلبستگى پديد مى آيد كه از آن به ايمان تعبير مى كنند. اين دلبستگى نزول مى كند و حالتى نورانى براى نفس پيدا مى شود و اين حالت بر اعضا و جوارح اثر مى گذارد.در كلمات برخى بزرگان آمده است كه مقامات معنوى مركب است از معرفت ، حالت و عمل. اين سخن اشاره به قوس نزول دارد. از مرتبه تفكر شروع شده و به مرتبه عمل منتهى مى شود.
عوالم وجود هم اين چنين است. عوالم وجود از جبروت به ملكوت وسپس ناسوت تنزل مى يابند.
جبروت ، عالم عقل است ، ملكوت عالم نفس است و ناسوت عالم ماده است.
در كنار قوس نزول ، قوس صعود وجود دارد. اين بار عمل انسان صعود پيدا مى كند و بر نفس اثر مى گذارد و حالت نفس ، ايمان را تقويت مى كند. بنابر اين ، همان طور كه عمل لازمه ايمان است ، بر ايمان نيز منعكس مى شود.
بنابراين ، از عوامل مهم تقويت ايمان «عمل صالح» است.
سؤال مهم در اينجا اين است كه چه اعمالى پايه هاى ايمان را تحكيم مى كنند.