ادیان نیوز/ یکی از سؤالاتی که طی دو دهه اخیر در خصوص دفاع مقدس مطرح بوده، چرایی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر است. این سؤال اگر چه تکراری بوده و بارها مطرح و به آن پاسخ داده شده ، لکن بهدلیل اهمیت بالای آن، بررسی اش به خصوص برای نسل جوان خالی از لطف نیست. نوشتار پیش رو بخشی از کتاب «پرسشهای جنگ» به قلم «محمد درودیان» است که در آن به این موضوع پرداخته شده.
پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار در جلسهی مسؤولان و فرماندهان با امام، اتمام یا ادامهی جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایدهی متفاوت وجود داشت؛ براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی، دیگر ادامهی جنگ ضرورت ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهای مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر، عراق و حامیانش را برای تأمین خواستهی ایران متقاعد نماید.
رفتار عراق و آمریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسؤولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوهی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود. سازمان ملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقب نشینی کامل عراق بود، تأمین شود. ضمن این که نگرانی آمریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق به تهدید ایران منجر شد و متقابلاً حمایت و کمکهای اطلاعاتی به عراق آغاز گردید و این تحول بیان کنندهی این معنا بود که آمریکا و سایر قدرتها به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق مایل نخواهند بود در نتیجه، تمهیداتی را برضد ایران به کار خواهند گرفت.
امام خمینی برای نخستین بار پس از عملیات «فتح المبین» نگرانی خود را بیان کرد: «چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است برای ما پیش آید قضایایی است که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. آمریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند ... از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»
فضای ذهنی تصمیم گیرندگان متأثر از دو مسأله بود: «نخست، پیروزیهای ایران بر عراق پیامدهای احتمالی داشت که از جمله سقوط صدام بود و دیگری اهداف و ماهیت سیاست آمریکا و مجامع بینالمللی در برابر پیروزی ایران بود»؛ در نتیجه، هنگام تصمیمگیری این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقهی مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکای بر آن خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی پرسشهایی را طرح کردند که سرانجام با ارایهی دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقهی شرق بصره حاصل شد.
علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای مختلف شامل «رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و ...» مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوهی «جنگ و صلح» در سال 1363 منتشر گردید. علت مطرح کردن این سؤال به ظاهر طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بوده است. حال آن که در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامهی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و با نقد مسؤولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمهای اتخاذ شده، آن را دنبال میکردند.
هم اکنون تکرار پرسش در مورد علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، آن را به یکی از مهمترین پرسشها تبدیل کرده است ولی در کالبد شکافی آن و با در نظر گرفتن فضا و شرایط تصمیمگیری به نظر میرسد این پرسش به نحو مناسبی طرح نشده است. در واقع با در نظر گرفتن تمامی ملاحظهها و عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای ادامهی جنگ این پرسش غلط است و اساساً باید موضوع را این گونه مورد پرسش قرار داد که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟
در صورتی که با پیروزی عملیات «رمضان» پس از فتح خرمشهر، جنگ به پایان میرسید، آیا از علل ادامهی جنگ سؤال میشد؟ این موضوع نشان میدهد مطرح کردن پرسش از علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظههای سیاسی به جای نگرش نظامی- استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا بر اساس شرایط. این مشکل برای «بوش»، رییس جمهور وقت آمریکا پس از جنگ با عراق به نحو دیگری به وجود آمد. مردم عراق پس از شکست ارتش کشورشان در کویت قیام کردند و بوش با توجه به این مسأله سیاست ساقط کردن صدام را رها کرد تا صدام متکی بر ارتش قیام مردم را سرکوب کند.
علت این تصمیم نگرانی آمریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق بود. چنان که بعدها گفته شد آمریکاییها تصور میکردند در آینده براندازی صدام امکانپذیر است ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و ناتوانی آمریکا برای حذف صدام سبب شد که برخی از محافظهکاران و دموکراتها به بوش انتقاد کنند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق استفاده نکرده است.
با این توضیحات مشخص میشود که پرسش از ادامهی جنگ متأثر از چه ملاحظههای بوده و در عین حال چه کاستیهایی دارد. ضمن این که رابطهی پرسشها با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و حتی پاسخ آن را دستخوش تغییر کرده است، چنان که «اکبر گنجی» در نقد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر، به این موضوع از جنبهی خسارتهای مالی و انسانی جنگ توجه میکند. تبعات این نقد حتی دوستان و هم فکران آقای گنجی را به واکنش وادار ساخت. آقای «هاشمی رفسنجانی» نیز چند روز بعد، در سخنانی به اظهارنظرهای آقای گنجی پاسخ داد: «اینهایی که اکنون حرف میزنند دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین میکند، مطرح کنیم. حتی قویترین کشورها و دولتها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سالهای طولانی منتشر میکنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع میکند، مطرح نمیکنم.»
فارغ از این ملاحظهها و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر این پرسش را میتوان مطرح کرد که ایران اساساً چه گزینههایی در برابر خود داشت؟ آن چه انجام شد آیا بهترین گزینه بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید افزون بر نگرانیها، تصورها و ذهنیاتی که وجود داشت به خواستههای ایران و موانع موجود برای تأمین آنها توجه کرد. جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیأتهای صلح خواستههای خود را که شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود، به عنوان پیش شرطهای خاتمهی جنگ مطرح کرد. مجامع بینالمللی و هیأتهای صلح به نحو تعجبآمیزی به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتش بس تأکید میکردند! تجربهی جنگ اعراب با اسراییل و تبعات مخاطرهآمیز پذیرش آتش بس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند.
به تدریج برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، 10 هزار کیلومتر مربع از 15 هزار کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود، آزاد شد و عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت که پس از اعلام عقبنشینی از خاک ایران 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران شامل ارتفاعات و مناطق حساس در اشغال نیروهای عراقی باقی ماند. در مرحلهی جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت.
با این توضیحات در واقع با فتح خرمشهر هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. عراق همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. ایران در چنین وضعیتی برای حل مسایل چگونه باید تصمیم میگرفت؟
نگرانی از تبعات شکست عراق و پیگیری احتمالی جنگ از سوی ایران در این مرحله دو نوع بازتاب داشت؛ نخست، تأکید بر برقراری آتش بس در اولویت اول و سپس ارایهی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که به صورت غیررسمی و کلی بود. آقای «رجایی خراسانی»، نمایندهی وقت ایران در سازمان ملل، دربارهی موضوع آتش بس میگوید: «در مذاکرههایی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هرگونه بحث و مذاکرهای باید آتش بس برقرار شود.» این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتش بس مشخص نبود مذاکرههایی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت؟
افزون بر این، دربارهی غرامت، نقل و قولهای مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر است، ولی تا کنون هیچگونه سند معتبر و مشخصی مشاهده نشده است. آقای هاشمی در کتاب «حقیقتها و مصلحتها» این موضوع را شایعه میداند و میگوید: «وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسؤول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.»
همچنین فرماندهی وقت سپاه در سخنانی میگوید: «این که گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارایه شد که اگر قبول میکردیم، جنگ 5 سال به درازا میکشید.»
وزیر خارجهی وقت نیز در این باره میگوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی مطرح کردیم قرار شد ایشان جواب بیاورند ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم، معاون وزیر خارجهی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.»
بنابراین، مسألهی مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدهای احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق که نگران از سقوط صدام در صورت ادامهی جنگ بودند در قدم اول بر آتش بس تأکید داشتند تا دربارهی توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند، ضمن این که در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد.
افزون بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزلهی پذیرش سیاست تجاوز آمیز این کشورها برضد جمهوری اسلامی ایران بود، از این رو از پذیرش آن اجتناب میکردند.
برای پرداخت غرامت مایل بودند اول، مبلغ پرداختی به میزانی نباشد که ایران در مرحلهی بازسازی به موفقیتی جدید دست یابد؛ بنابراین تلاش میکردند ایران همچنان در برابر هزینههای بازسازی خسارت جنگ درگیر و ضعیف باقی بماند. دوم، به بازسازی عراق که قدرت متعادل کنندهی ایران بود توجه کردند. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری تأکید داشتند که یک صندوق مشترک تشکیل شود که پول آن را کشورهای مختلف تأمین کنند و به تناسب میان ایران و عراق تقسیم شود.
حال پرسشی که مطرح میشود این است که اگر جمهوری اسلامی ایران، بنا بر نظر منتقدان، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام میکرد آیا امروز به جای پرسش از علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر این پرسش مطرح نمیشد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر بود و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق همچنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟
باید به این نکته توجه کرد که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آن که عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیر کل سازمان ملل عراق را متجاوز معرفی کرد. افزون بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی به طور حتم پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینهها را ارایه میکرد تا مجدد پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکان پذیر بود؟
بیتوجهی گروههای سیاسی به ویژه نهضت آزادی به ملاحظههای استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت بر اساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارنظر دکتر «عباس شیبانی» از مؤسسان نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت دربارهی جنگ بیان کنندهی همین معناست. ایشان میگوید: «در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کنندهی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شدهی ملت ایران رها کنیم، حال آنکه بعد از حملهی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها میکردیم او رها نمیکرد.
امام روحیهی صدام را از اول میدانست، ولی بازرگان در قضیهی جنگ، خیلی سطحی قضاوت میکرد. بحث صدام نبود، بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حملهی عراق به کویت هم که همه فهمیدند شناخت امام از صدام کاملاً درست است. افزون بر این که آن صلح پایدار برقرار نمیشد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.»
با توجه به موقعیت برتر نظامی ایران و وضعیت حاکم بر منطقه و و فضای داخل کشور گزینههای ایران چه بود؟
1- ایران بدون در نظر گرفتن خواستههای خود و تنها بر اثر فشارهای بینالمللی و در حالی که نیروهای عراقی همچنان در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتش بس، مذاکره با عراق را آغاز میکرد بدون آنکه هیچ گونه کنترلی بر آن داشته باشد یا از اهرم فشار برای تأمین خواستههای خود استفاده کند. این روش براساس ضرورت خاتمهی جنگ با هر وضعیتی میتوانست انتخاب شود، اما اینکه آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران بود، با در نظر گرفتن اینکه ایران طرف پیروز جنگ بود، پذیرفتنی نبود.
2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمیپذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری میکرد و در مرز خود مستقر میشد. انتخاب این گزینه با توجه به اینکه عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب مستقر شده و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود، چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان میرسید یا اینکه عراق پس از تجدید قوا مجدد حملههای خود را از سر میگرفت؟ ضمن اینکه از نظر حقوقی هیچ گونه آتش بسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانههای لازم برای از سرگیری مجدد تجاوزهای عراق وجود داشت. نتیجهی هر دو راه حل این بود که روند برتری ایران بر عراق را متوقف و مخدوش میکرد و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش مییافت و این برای آمریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه که به دنبال پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند، بهترین گزینه بود.
3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راه حل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام خمینی بر این نظر بودند: «امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم این به معنای آتش بس و صلح نیست»؛ «ضمن اینکه منطق حکم میکند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سالهای سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند.»
آن چه امروز آمریکا و انگیس و برخی از کشورها برضد صدام دنبال میکنند حاوی چه سیاستی است؟ نزدیک به 10 سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته و عراق در جنگ با آمریکا شکست خورده است ولی سیاستهای براندازی و تحریم همراه با حملههای موشکی همچنان دنبال و اجرا میشود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی است که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط برای صلح فراهم و تثبیت شود؟ منطق چنین حکم میکند ولی زمانی که جمهوری اسلامی این سیاست را پیگیری میکرد آمریکا و سایر قدرتها آن را نمیپذیرفتند؛ زیرا پذیرش خواستههای ایران به منزلهی برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود.
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظهها از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آن که متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوهی اجرای آن در عملیات رمضان داشت. نگرانی از احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران به تعجیل در انجام عملیات رمضان در منطقهی شرق بصره منجر شد؛ در نتیجه، ناکامی در این عملیات دستآوردهای فتح خرمشهر را تضعیف کرد و با طولانی شدن جنگ، اصل تصمیمگیری مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت./برهان