منابع مقاله : کتاب: زيبائى هاى اخلاق نوشته : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
فضايل و رذايل
فضايل، ارزشهاى خدادادى است كه از آنها به عنوان ارزشهاى فطرى و طبيعى ياد شده است؛ ارزشهايى كه انسان از راه معرفت و دانش و تمرينهاى عملى و رياضتهاى شرعى آنها را به دست مىآورد. و هر آنچه ضد آن است، و قرار داشتنش بر صفحهى وجود انسان از قدر و قيمت او مىكاهد و وى را به شرارت و گناه و مزاحمت براى ديگران و پايمال كردن حقوق انسانها مىكشاند، رذايل ناميده شده است.
انصاف و عدل، جود و كرم، تواضع و فروتنى، صدق و صداقت، امانت دارى و وفاى به عهد، شجاعت و عفت، مهرورزى و ادب از جنس فضايل؛ و ظلم و ستم، بخل و حرص، تكبر و خودبينى، نفاق و دورويى، ترس و شهوت رانى، و كينه و بىتربيتى از جنس رذايل است.
از آنجا كه بر اساس آيات قرآن و روايت اهل بيت عليهم السلام فضايل، پرتو و شعاع ايمان و رذايل، نشانهى كوردلى و تاريكى درون و حالت بسيار زشت فسق است، بايست ديدگاه قرآن و روايات را در مورد اين دو صفت دانست و ما در قدم اول تلاش كردهايم مؤمن و فاسق را- كه يكى برخودار از فضايل و ديگرى آلوده به رذايل است- از نگاه قرآن و روايات بشناسيم و بررسى نماييم.
پرسش و پاسخى از حضرت حق
وجود مبارك حضرت حق در يكى از آيات سورهى مباركهى سجده پرسش زير را مطرح كرده و به آن پاسخ مىدهد.
«أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» «1».
آيا كسى كه مؤمن است همچون كسى است كه از فرمانِ [خداى] بيرون رفته؟! هرگز برابر نيستند.
سبب اين كه خود به آن پاسخ مىدهد اين است كه: غير او به حقايقى كه در اين پرسش نهفته است آگاهى ندارد. و پس از آن در آيات ديگر، تفسير و توضيحى نسبت به آيهاى كه حاوى پرسش و پاسخ است مىآورد.
حضرت حق در اين آيهى شريفه مىپرسد: آيا كسى كه مؤمن است، يعنى اعتقاد به خدا و قيامت دارد و داراى فضايل اخلاقى است و كارهاى پسنديده انجام مىدهد، با كسى كه از مدار طاعت حق بيرون افتاده، و از فضاى پاك انسانيت خارج شده، و از حوزهى امن خدا گريخته و به ناچار اسير شيطانها و ديوان و غولان و هوا و هوس شده، و از اعتقاد به خدا و قيامت تهى گشته، و به رذايل اخلاقى دچار آمده و به كارهاى ناپسند روى آورده مساوى ويكسان است؟
پاسخ مىدهد: هرگز اين دو نفر برابر و مساوى نيستند؛ زيرا:
مؤمن در اوج ارزش و فاسق در نهايت پستى است.
مؤمن مقرب حضرت حق و فاسق در دورى از درگاه دوست است.
مؤمن سزاوار پاداش و فاسق مستحق كيفر و عذاب است.
مؤمن اهل نجات و فاسق محروم از نجات است.
حوزه ى ايمان و حوزه ى فسق
از تفاوتهاى بسيار مهمى كه در آيات و روايات دربارهى مؤمن و فاسق مطرح است اين است كه: مؤمن هنگامى كه به عبادت و طاعت و انجام كار نيك و عمل صالح برمىخيزد، براى او- به تناسب معرفت و عمل و ايمان و خلوصش- اجر و پاداشى مقرر است، و اگر به علّتى دچار لغزش و خطا شود، قابل آمرزش و مغفرت است. از حضرت امام صادق عليه السلام روايتى به اين مضمون نقل شده است:
هرگاه مؤمن قصد گناه كند ولى آن را انجام ندهد، در پروندهاش ثبت نمىشود؛ ولى اگر آن را انجام دهد هفت ساعت به او مهلت مىدهند تا در آن هفت ساعت توبه كند يا عمل خيرى چون نماز به جا آورد، كه در صورت توبه يا انجام عمل خير گناهش آمرزيده مىشود، و خطايش مورد مغفرت و آمرزش قرار مىگيرد «2».
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود:
يا على! سوگند به خدايى كه مرا به درستى و راستى بشير و نذير فرستاد، يقيناً هر يك از شما براى وضو برخيزد، گناهان از اعضايش مىريزد و هنگامى كه براى نماز به ظاهر و باطنش و به روى و به قلبش به سوى خدا مىرود، از نماز فارغ نمىشود مگر مانند روزى كه مادر او را زاييده از همهى گناهان پاك مىشود. و اگر ميان دو نماز واجب خطايى به او برسد، پس از اداى نماز ديگر به همان صورت گناهش بر او آمرزيده مىشود...
جايگاه پنج نماز واجب براى امت من همانند نهرى است كه بر در خانهى يكى از شما جارى است، اگر بر بدن يكى از شما چركى باشد آن گاه در روز پنج بار در آن نهر غسل كند، آيا در بدنش چركى مىماند؟ به خدا سوگند نمازهاى پنج گانه براى امت من در پاك نمودن آنان مانند همان نهر است «3».
ولى فاسق كه از دايرهى ايمان و انسانيت بيرون است، اگر كار نيك و عمل صالحى انجام دهد مورد قبول و پذيرش حق قرار نمىگيرد و اگر گناهى مرتكب شود به مغفرت و آمرزش نمىرسد؛ زيرا او با خدا معامله نكرده است. او خدا را باور ندارد و طلب آمرزش و مغفرت از خدا نكرده است، پس مؤمن و فاسق در هيچ زمينهاى با هم برابر و يكسان نيستند.
اينان اگرچه در دنيا بر سر يك سفرهاند- سفرهى طبيعت و نعمتها- ولى در آخرت ميان آنان جدايى ابدى خواهد بود. اهل ايمان هميشه در نعمتهاى جاويد بهشت و اهل فسق تا ابد در دوزخ جاى دارند.
سرنوشت مؤمنان در قيامت
قرآن مجيد در بسيارى از آيات و روايات به بيان سرنوشت مؤمنان در قيامت پرداخته است و اگرچه لازم است انسان از همهى آنها آگاه شود، ولى اين نوشتار چون گنجايش همهى آن حقايق را ندارد به ذكر نمونهاى از آن آيات و روايات اكتفا مىشود.
قرآن مجيد پس از پرسش و پاسخ دربارهى مؤمنان و فاسقان و اين كه در هيچ موردى با هم يكسان و برابر نيستند در آيهى بعد به سرنوشت مؤمنان در قيامت اشاره مىكند:
«أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» «4».
اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند؛ به سبب اين كه همواره در كار مثبت بودند جايگاهشان براى پذيرايى به وسيلهى هر نوع خوراكى و آشاميدنى، بهشت هاست.
آيهى شريفه به سه حقيقت بسيار باارزش اشاره دارد:
1- ايمان و باور داشتن حقايق به تنهايى سبب نجات نيست. آنان كه به نجات خود در سايهى ايمانِ تنها اميد بستهاند، اميدشان بىپايه است. عاشق نجات و مشتاق پاداش نبايد به ايمان بدون عمل قناعت كند، بلكه لازم است ايمان خود را به كارهاى شايسته چون واجبات و ترك محرمّات و خدمت به بندگان حق بيارايد تا زمينهى جلب رحمت و- اگر خداى ناخواسته به گناهى آلوده باشد- زمينهى جلب مغفرت براى او فراهم آيد.
2- جنات مأوى با تمام نعمتهايش در سيطرهى مالكيت آنان قرار مىگيرد.
«فلهم» مالكيتى كه قابل سلب شدن و از دست رفتن نيست، مالكيتى است ابدى و هميشگى و جاويد و دايمى و در حقيقت ظهور مالكيت حق نسبت به آن بزرگواران است؛ اين مالكيت به خاطر آن است كه از ابتداى بلوغ تا هنگام مرگ به طور پيوسته اهل ايمان و عمل صالح بودند.
3- مهماندار و پذيرايى كننده از آنان خداست. چنان كه در سورهى انسان به اين حقيقت والا اشاره شده است:
«عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» «5».
بالا پوششان ديباى سبز نازك و ضخيم، و آرايششان دستبندهايى از نقره است، و پروردگارشان به آنان شراب پاك كه نه مستى و بيخودى و نه سر درد و رنج ايجاد مىكند به آنان مىنوشاند.
راستى چه بزم خوشى است، بزمى دايمى و ابدى، همراه با انواع لباسهاى زيبا وخوش منظره، و آرايشى از دستبندهاى پر جلوه در جايگاهى چون بهشت و در كنار مهماندارى چون حضرت دوست، كه خود با رحمت ويژه و محبت و عشق بىنهايتش، از ميهمانانِ باكرامتش، پذيرايى مىكند. اين پذيرايى كه با نعمتهاى ملموس انجام مىگيرد تا حدودى قابل درك است.
نوعى ديگر از پذيرايى جنبهى معنوى دارد، كه تا انسان به آن نرسد به هيچ صورت براى او قابل درك نيست. پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله و سلم- كه در دنيا هم از اين نوع پذيرايى معنوى به طور كامل بهرهمند بوده- در روايتى به اين حقيقت اشاره فرموده است.
إنَّ النَّبِىَّ لَمَّا وَاصَلَ فِى صَوْمِهِ، وَاصَلَ أصحَابُهُ اقْتِدَاءً بِهِ، فَنَهَاهُم عَن صَومِ الوِصَالِ. فَقَالُوا: «فَمَا بَالُكَ أَنتَ يَا رَسوُل اللَّه؟» فَقَالَ: «إنّى لَسْتُ كَأحَدِكُم، إنّى اظَل عِندَ رَبّى يُطعِمُنى وَيسقِينِى» «6»
. هنگامى كه پيامبر روزهاش را بدون انقطاع و پى در پى قرار داد، اصحاب هم به او اقتدا كردند، پيامبر آنان را از روزهى وصال نهى كرد. گفتند: «موقعيت و شأن تو چگونه است كه به چنين روزهاى متوسل شدهاى؟!» فرمود: «من مانند شما نيستم، من پيوسته نزد پروردگارم به سر مىبرم در حالى كه مرا اطعام مىكند و از آشاميدنى ويژهاى مىنوشاند».
آرى! كسى كه اعلام كرده است:
أَدَّبَنِى رَبّى فَأحسَنَ تَأدِيبِى «7»
. پروردگارم مرا به ادب آراست و نيكو مرا به ادب آراست.
بايد به پاداش اين كه همهى موارد ادب را عاشقانه پذيرفت و به مرحلهى اجرا گذاشت، و در اين زمينه براى همهى انسانها اسوه و سرمشق شد، از سوى محبوبش خوراكى و آشاميدنى ويژه، كه جز خود او از كيفيتش خبر نداشت دريافت كند.
او انسان والا و عاشق و عارفى بود كه با همهى وجودش به زبان حال به محبوبش مىگفت:
من نه آنم كه روم از پى يارى ديگر
يا به غير از تو دهم دل به نگارى ديگر
رهسپار غم عشق توام اى راحت جان
زان نيارم كه روم از پى كارى ديگر
آتش روى تو بر دل زده يك باره شرار
عشق تو سوخته جانم به شرارى ديگر
به خيال گل روى تو بهارى دل راست
در وصال تو خود او را ست بهارى ديگر
امشب از دست روم گر كه تويى بادهگسار
لب ميگون توام بادهگسارى ديگر
حسن عهدت نگذارد كه گذارم پس از اين
سر تسليم و رضا بر خط يارى ديگر
ارزش مؤمن
همهى عنايات و الطاف خدا به مؤمن در دنيا و آخرت به خاطر ايمان و عمل و اخلاق اوست. ايمان و عمل و اخلاق كه از ارزشهاى ذاتى است به او ارزش بخشيده، تا جايى كه وجود مؤمن فوق همهى ارزشهاست، و به خاطر اين ارزش والاست كه مورد رحمت و مغفرت است، و در قيامت جايگاهش بهشت و پذيرايىاش نعمتهاى ابدى است.
ارزش مؤمن در روايات اهل بيت عليهم السلام به صورتى اعجاب انگيز بيان شده است:
روايت شده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به كعبه نظر كرد و گفت:
مرحبا به بيت، چه بزرگ و عظيمى، و چه بزرگ است حرمتت نزد خدا، سوگند به خدا حرمت مؤمن از تو عظيمتر است؛ زيرا براى تو يك حرمت است و براى مؤمن سه حرمت: حرمت در مال، حرمت در خون، و حرمت در شأن و اعتبار، چون كسى حق ندارد به مؤمن گمان بد بورزد «8».
و نيز آن حضرت فرمود:
إنَ اللَّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يَقولُ: «وَعِزَّتِى وَجَلَالِى مَا خَلَقْتُ مِن خَلْقِى خَلْقاً أحَبُّ الَىَّ مِن عَبْدِىَ المُؤمِنِ» «9»
خدا كه ثنايش بزرگ است مىفرمايد: «سوگند به عزت و جلالم آفريدهاى را در ميان همهى آفريدگانم محبوبتر از مؤمن نزد خود نيافريدهام».
و نيز فرمود:
المُؤمِنُ أكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِن مَلَائِكَتِهِ المُقَرَّبِينَ «10»
. مؤمن نزد خدا از فرشتگان مقرب گرامىتر است.
امام صادق عليه السلام فرمود:
مخلوقات، توان رسيدن به حقيقت صفات خداى عزّ و جل را ندارند، و چنان كه توان رسيدن به حقيقت صفات خدا را ندارند توان رسيدن به حقيقت صفات پيامبر خدا را ندارند، و چنان كه توان رسيدن به حقيقت صفات پيامبر خدا را ندارند توان رسيدن به صفات امام را ندارند، و چنان كه توان رسيدن به صفات امام را ندارند توان رسيدن به حقيقت صفات مؤمن را ندارند!! «11» حضرت رضا عليه السلام از پدرانش از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت مىكند كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مَثَلُ المُؤمِنِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَانَّ المُؤمِنَ عِنْدَ اللَّهِ لَاعْظَمُ مِن ذَلِكَ... «12»
. مؤمن نزد خداى عز و جل مانند فرشتهى مقرب است، و در حقيقت مؤمن نزد خدا از فرشتهى مقرب هم بالاتر است.
پی نوشت:
______________________________
(1)- سجده (32): 18.
(2)- عن حفص قال: سمعت اباعبد اللَّه عليه السلام يقول: ما من مومن يذنب ذنبا الّا اجله اللَّه عز وجل سبع ساعات من النهار فان هو تاب لم يكتب عليه شي وان هو لم يفعل كتب اللَّه عليه سيئة. فاتاه عباد البصرى فقال له: بلغنا انك قلت: ما من عبد يذنب ذنبا الّا اجله اللَّه عز وجل سبع ساعات من النهار فقال ليس هكذا قلت ولكنى قلت ما من مؤمن وكذلك كان قولي.
رواياتى با اين مضمون در كافى: 2/ 439، باب الاستغفار من الذنب، حديث 9؛ وسائل الشيعه: 16/ 64، باب 85؛ مستدرك الوسائل: 12/ 119، باب 85؛ بحار الانوار: 68/ 245، باب 71 و... موجود مىباشد.
(3)- قال: يا على! والذى بعثنى بالحق بشيرا ونذيرا إن أحدكم ليقوم إلى وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب فإذا استقبل اللَّه بوجهه وقلبه لم ينفتل عن صلاته وعليه من ذنوبه شيء كما ولدته أمه فإن أصاب شيئا بين الصلاتين كان له مثل ذلك حتى عد الصلوات الخمس ثم قال: يا على! إنما منزلة الصلوات الخمس لأمتى كنهر جار على باب أحدكم فما ظن أحدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى اليوم أكان يبقى فى جسده درن فكذلك واللَّه الصلوات الخمس لأمتى.
تفسير عياشى: 2/ 161، حديث 74؛ عوالى اللآلى: 2/ 24، المسلك الرابع...، حديث 54؛ بحار الانوار: 79/ 220، باب 1، حديث 41.
(4)- سجده (32): 19.
(5)- انسان (76): 21.
(6)- عوالى اللآلى: 4/ 118، الجملة الثانية، حديث 189؛ مستدرك الوسائل: 7/ 552، باب 3، حديث 8866.
(7)- نور الثقلين: 5/ 392؛ بحار الانوار: 68/ 382، باب 92. (8)- مشكاة الانوار: 78، فصل الرابع فى منزلة الشيعه؛ روضة الواعظين: 2/ 293، مجلس فى ذكر مناقب اصحاب؛ بحار الانوار: 64/ 71، الاخبار، حديث 39؛ ميزان الحكمه: 1/ 390، الايمان، حديث 1396.
(9)- مشكاة الانوار: 33، فصل السابع فى الرضا؛ بحار الانوار: 68/ 158، باب 63؛ ميزان الحكمه: 1/ 390، الايمان، حديث 1399.
(10)- كنز العمال: 821؛ ميزان الحكمه: 1/ 390، الايمان، حديث 1402.
(11)- المؤمن: 31، باب 2، حديث 59؛ بحار الانوار: 64/ 65، الأخبار، حديث 13.
(12)- عيون اخبار الرضا: 2/ 29، باب 31، حديث 33؛ بحار الانوار: 6/ 21، باب 20، حديث 15.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!
بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .