Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
متن کتاب:
ستاره اى بدرخشيد و ...
آيت الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى در اواخر سال 1334 (هجرى قمرى) در خانواده اى دين دار و تقواپيشه ، در شهر مذهبى فومن واقع در استان گيلان ، چشم به جهان گشود. هنوز 19 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكى طعم تلخ يتيمى را چشيد.
درباره نام آيت الله بهجت خاطره اى شيرين از يكى از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اين جا جالب مى نمايد، و آن اين كه : پدر آيت الله بهجت در سن 17-16 سالگى بر اثر بيمارى وبا در بستر بيمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى كه اميد زنده ماندن او از بين مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدايى شنيدم كه گفت :
«با ايشان كارى نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقى است .»
تا اينكه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مى كند وى از دنيا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت بيدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره كاملا شفا مى يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مى گيرد و سخنى را كه در حال بيمارى به او گفته شده بود كاملا از ياد مى برد.
بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دومى دختر بوده ، وقتى فرزند سومى را خدا به او مى دهد، اسمش را محمد حسين مى گذارد، و هنگامى كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مى كند به ياد آن سخن كه در دوران بيمارى اش شنيده بود مى افتد، و وى را محمد تقى نام مى نهد، ولى وى در كودكى در حوض آب مى افتد و از دنيا مى رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره محمد تقى نام مى گذارد و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مى گردد، و پدر در زير عكس كودكى ايشان محمد تقى ثانى نوشته است .
كربلايى محمود بهجت ، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ايشان مى رسيد. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) شعر مى سرود، مرثيه هاى جان گدازى كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبان زد مداحان آن سامان است .
بارى ، آيت الله بهجت در كودكى تحت تربيت پدرى چنين كه دل سوخته اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه سيد الشهداء (عليه السلام) بود، و نيز با شركت در مجالس حسينى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان كودكى از بازى هاى كودكانه پرهيز مى كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تا اين كه تحصيلات ابتدايى را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصيل علوم دينى پرداخت .
به هر حال ، روح كمال جو و جان تشنه او تاب نياورد و پس از طى دوران مقدماتى تحصيلات دينى در شهر فومن ، به سال 1348 (هجرى قمرى) هنگامى كه تقريبا 14 سال از عمر شريفش مى گذشت به عراق مشرف شد و در كربلاى معلى اقامت گزيد.
بنا به گفته يكى از شاگردان نزديك ايشان ، معظم له خود به مناسبتى فرمودند: «بيش از يك سال از اقامتم در كربلا گذشته بود كه مكلف شدم .»
آرى ، دست تربيت حضرت رب سبحانه همواره بندگان شايسته را از اوان كودكى و نوجوانى تحت نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش را شامل حال آنان گردانيده و پيوسته مى پايد، تا در بزرگى ، مشعل راهبرى راهپويان طريق الى الله را به دستشان بسپارد.
بدين سان ، آيت الله بهجت حدود چهار سال در كربلاى معلى مى ماند و از فيوضات سيدالشهداء (عليه السلام) استفاده نموده و به تهذيب نفس مى پردازد و طى اين مدت بخش معظمى از كتاب هاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهر مى خواند.
در سال 1352 (هجرى قمرى) براى ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف مى گردد و قسمت هاى پايانى سطح را در محضر آيات عظام از جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضى طالقانى ، حاج سيد محمد هادى ميلانى و آقا سيد ابوالقاسم خويى (رحمه الله) به پايان مى رساند.
با اين همه ، همت او تنها مصروف علوم دينى نبوده ، بلكه عشق به كمالات والاى انسانى هماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولياء برجسته وا مى داشته است .
يكى از شاگردان آيت الله بهجت مى گويد: در سال هاى متمادى كه در درس ايشان شركت مى جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جمله سخنانى كه از زبان مباركش درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخنى به مناسبت تجليل از مقام معنوى استاد خود حضرت آيت الله نائينى (رحمه الله) فرمود:
«من در ايام نوجوانى در نماز جماعت ايشان شركت مى نمودم ، و از حالات ايشان چيزهايى را درك مى كردم .» (1)
در محضر استادان
آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح ، و درك محضر استادان بزرگى چون آيات عظام : آقا سيد ابوالحسن اصفهانى (رحمه الله) آقا ضياء عراقى (رحمه الله) و ميرزاى نائينى (رحمه الله)، به حوزه گرانقدر و پر محتواى آيت حق حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى (رحمه الله) معروف به كمپانى وارد شد و در محضر آن علامه كبير به تكميل نظريات فقهى و اصولى خويش پرداخت ، و به يارى استعداد درخشان و تاءييدات الهى از تفكرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه كمپانى ، كه داراى فكرى سريع و جوال و متحرك و همراه با تيزبينى بوده ، بهره ها برد.
آيت الله محمد تقى مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مى گويد: «در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد كاظم شيرازى - كه شاگرد مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود - استفاده كرده ، و در اصول از مرحوم آقاى نائينى و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپانى اصفهانى فايده برده بودند، هم مدت استفاده شان از مرحوم اصفهانى بيشتر بود و هم استفاده هاى جنبى ديگر.» (2)
سير و سلوك و عرفان
آيت الله بهجت ، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ ، به تهذيب نفس و استكمال معنوى همت گمارده ، و در كربلا در تفحص استاد و مربى اخلاق برآمده و به وجود آقاى قاضى كه در نجف بود پى مى برد و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خويش حضرت حاج شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى) استفاده هاى اخلاقى مى نمايد.
آيت الله مصباح حفظه الله در اين باره مى گويد:
«پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلى تحت تاءثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى بودند، چون گاهى مطالبى را از ايشان با اعجابى خاص نقل مى كردند و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مى ديديم . پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوى ايشان تاءثير بسزايى داشته است .»
هم چنين در درس هاى اخلاقى آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شركت برجسته و از آن استفاده مى نمود، تا اينكه در سلك شاگردان آيت حق ، عالم ربانى ، عارف نامى ، نادره روزگار، مربى نفوس مستعده ، حضرت آيت الله سيد على قاضى - رضوان الله تعالى عليه - در آمده و در صدد كسب معرف از ايشان بر مى آيد، و در سن 18 سالگى به محضر پر فيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد على آقاى قاضى (رحمه الله) بار مى يابد، و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظم قرار مى گيرد و در عنفوان جوانى چندان مراحل عرفان را سپرى مى كند كه غبطه ديگران را بر مى انگيزد.
آيت الله مصباح حفظه الله مى فرمايد:
«ايشان از مرحوم حاج ميرزا على آقاى قاضى مستقيما در جهت اخلاقى و معنوى بهره برده و سال ها شاگردى ايشان را كرده بودند. آيت الله قاضى از كسانى بودند كه ممحض در تربيت افراد از جهات معنوى و عرفانى بودند، مرحوم علامه طباطبايى (قدس سره) و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقى آملى و مرحوم آيت الله آقا شيخ على محمد بروجردى و عده زيادى از بزرگان و حتى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود آقاى قاضى بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگرى نيز گهگاه نكاتى نقل مى كردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران .....
خود آقاى بهجت نقل مى كردند: شخصى در آن زمان در صدد بر آمده بود كه ببيند چه كسانى سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت امير (عليه السلام ) در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى مى خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كسانى را كه مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير (عليه السلام) انجام بدهند شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال ، بزرگانى كه تقيد به جهات عبادى و معنوى داشتند در آن عصرها زياد بودند. متاءسفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مى كنيم . البته علم غيب نداريم ، شايد آن كسانى كه پيش تر در حرم ها اين عبادت ها را انجام مى دادند حالا در خانه هايشان انجام مى دهند، ولى مى شود اطمينان پيدا كرد كه تقيد به اعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته و اين بسيار جاى تاءسف است .»
يكى ديگر از شاگردان آقا (حجت الاسلام و المسلمين آقاى تهرانى) جريان فوق را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت براى نگارنده نوشته است :
شخصى در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير (عليه السلام) در قنوت نماز وترشان دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مى دهند، رفته بود و شمارش كرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعا پنجاه نفر (آن طور كه بنده تهرانى به ياد دارم) در حرم (اعم از نزديك ضريح مطهر، و رواق هاى اطراف) دعاى ابوحمزه را در دعاى نماز وتر خود قرائت مى كنند.(3)
فلسفه
آيت الله بهجت ، اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آيت الله سيد حسين باكوبه اى فراگرفته است .(4)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
هجرت به قم
ايشان پس از تكميل دروس ، در سال 1363 (هجرى قمرى) مطابق با 1325 (هجرى شمسى) به ايران مراجعت كرده و چند ماهى در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعدا در حالى كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف بود، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه (عليهماالسلام) و اطلاع يافتن از وضعيت حوزه قم را كرد، ولى در طول چند ماهى كه در قم توقف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف ، يكى پس از ديگرى شنيده مى شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت كند.
در قم از محضر آيت الله العظمى حجت كوه كمره اى استفاده كرده و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيد. چند ماهى از اقامت حضرت آيت الله العظمى بروجردى در قم نگذشته بود كه آيت الله بهجت وارد قم شد، و هم چون حضرات آيات عظام امام خمينى ، گلپايگانى و... به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردى حاضر شد.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: آيت الله بهجت از همان زمانى كه مرحوم آيت الله بروجردى (قدس سره) در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته و از مستشكلين معروف و مبرز درس ايشان بودند.
معمولا استادانى كه درس خارج مى گويند، در ميان شاگردانشان يكى دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب را ضبط مى كنند احيانا اشكالاتى به نظرشان مى رسد كه مطرح و پيگيرى مى كنند تا مسايل كاملا حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمى تر و نياز به غور و بررسى بيشترى دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتى را در درس مرحوم آيت الله بروجردى داشتند.» (5)
تدريس و مكتب دارى
آيت الله بهجت در همان ايام كه در درس آيات عظام اصفهانى ، كمپانى و شيرازى حضور مى يافت ، ضمن تهذيب نفس و تعلم ، به تعليم هم مى پرداخت و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مى كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مى دادند. در رابطه با تدريس خارج توسط ايشان نيز در مجموع مى توان گفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزى غالبا در منزل تدريس كرده است و فضلاى گران قدرى ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند.(6)
فصل اول : فضايل و كرامات
همه چيز در ولايت است
همه چيز در همين كلمه ولايت است ؛ اگر ولايت باشد، ديگر جلوترها (اصل توحيد، اصل نبوت و تصديق رسالت و تمام اين مهمات) داخلش هست . گفت : «چون كه صد آمد، نود هم پيش ماست .» (7)
اساس دين
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: به زمين مكه خطاب شد: «آرام بگير! ما محلى پيدا كرديم (مقصود كربلاست .)(8)
صحبت ولايت ، همان صحبت اسلام و ايمان و اصل اساس دين است . «چون كه صد آمد، نود هم پيش ماست .» هركس معتقد به ولايت است ، معتقد به نبوت هم مى باشد و لاعكس . هركس معتقد به كربلاست معتقد به مكه است و لاعكس .(9)
عدم انفكاك قرآن و عترت
كسانى كه قرآن را ندارند، عترت را هم ندارند و كسانى كه عترت را ندارند، قرآن را هم ندارند.(10)
قرآن و عترت همراه هميشگى
حضرت آيت الله بهجت يك وقت فرمودند: آيت الله شربيانى از علماى بزرگ بودند. يك روزى در هواى سرد فقيرى دنبال ايشان راه مى افتد و تقاضاى كمك مى كند و مى گويد: اگر كمك نكنى ، مى ميرم ، ولى آقا توجهى به ايشان نمى كند و او تا پشت در منزل آيت الله مى آيد و آقا بدون توجه وارد خانه مى شود و در را مى بندد و فقير پشت در اصرار مى كند كمكم كنيد. چون آقا توجه نمى كند اهل بيت آقا هم چيزى نمى گويند. صبح كه بيرون مى آيند مى بينند مرده است . آقا دستور مى دهد بروند غسل بدهند. وقتى لباسش را بيرون مى آورند، مى بينند يك كيسه ليره همراهش بوده است .
آيت الله بهجت در ذيل اين حكايت مى فرمود: ما قرآن و عترت همراهمان هست ، ولى مى گوييم آقا چيزى بگو كه حالم خوب بشود، دارم مى ميرم !(11)
ما مردان خدا را نمى شناسيم ، چه رسد به انبيا و اوصيا!
ترس مقربان از سقوط است نه فقط از آتش ؛صبرت على عذابك فكيف اءصبر على فراقك: «گيرم كه بر عذابت صبر كردم ، چگونه بر جدايى ات صبر كنم ؟!» (12)
اين ها براى كسانى است كه خيلى خيلى از ما بالاترند. ما هنوز به مقام آن ها نرسيده ايم . سلمان و مقداد و ابوذر، در چه مقامى بوده اند؟! اما اين ها را نشناخته ايم . چطور مى خواهيم انبيا و اوصيا را بشناسيم ؟!(13)
بشر حاضر است همه چيز را فداى خود بكند!
از قضيه سيد الشهدا (عليه السلام) بايد اين را بفهميم كه بشر حاضر است همه چيز را فداى خودش كند و استثنايى هم در كار نيست .(14)
اهل بيت (عليهم السلام)، راه سعادت
يكى از شاگردان حضرت استاد(15) نقل مى كند:
گاهى حضرت آقاى بهجت (دام عزه) به عنوان طعن و طنز مى گفتند:
«بله ! ماها دنبال يك چيزى مى گرديم براى تكاملمان كه نه خدا گفته باشد نه پيغمبر و نه امام .
اما دنبال يك همچنين چيزى مى گرديم و خيال مى كنيم راه سعادت يك چيزى است كه نه خدا گفته نه پيغمبر نه امام . در صورتى كه قاعدتا آنچه آن ها بيشتر گفته اند و بيشتر تاءكيد كرده اند آن موجب سعادت ماست چطور ممكن است كه چيزى تاءثير در سعادت انسان داشته باشد و آن ها از آن غفلت كرده باشند و نگفته باشند و واگذار كرده باشند به اينكه يك پيرى ، مرشدى ، قطبى بيايد بيان كند؟ آيا ممكن است همچنين چيزى ؟!
و يا ممكن است چيزهايى را كه تاءكيد كرده اند چندان اهميتى نداشته و آنچه مهم بوده يك چيزهايى است كه در كتاب و سنت خيلى كم درباره اش گفتگو شده باشد؟! اينها معقول نيست .(16)
لزوم اطاعت محض از امام (عليه السلام)
اين همه ودايع ، كتب ، مخازن علم ، روايات ، ادعيه ، در اختيار ما گذاشته اند، به گونه اى كه اگر كسى بخواهد، امامى را حاضر بيابد و يا صدايش را از نوار گوش دهد، و يا در خدمتشان باشد تا مطالب آنان را استماع كند. - نه اين كه خود در محضر آنان صحبت كند! - بهتر از اين ها را پيدا نمى كند. همه چيز در دسترس ما است ، ولى حالمان مانند حال كسانى است كه هيچ ندارند، نه به قرآن قائل اند نه به عترت و نه روايات آنان را قبول دارند! اگر ائمه اطهار (عليهم السلام) حاضر بودند، باز بايد به همين رواياتشان عمل كنيم !
لابد عذرمان ، اين است كه در صورت حضور آنان هم مجبور نبوديم از آنان پيروى كنيم و به حرف هايشان گوش كنيم ، چنان كه در طول تاريخ امتحان داده ايم كه در زمان حضورشان ، قدردان آنان نبوده ايم !(17)
حديث ثقلين ، دليل زنده بودن امام
حقيقت اسلام ، در ايمان است ، به دليل آيه :اءليوم اءكملت لكم دينكم(18) وانما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا(19) و امثال اين ها.
انسان عاقل ، متوجه مى شود كه نبى ، وصى مى خواهد. وصايت تكوينا بقاى نبوت است . بنده نديده ام كه كسى اين گونه بگويد، ولى حقيقت مطلب همين است كه دليل بر وجود بقيه الله (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در اين زمان ، از ابتداى غيبت صغرى تاكنون ، همان روايت ثقلين است با ضميمه اى كه در آن است :
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ...ساءلت ربى اءن يجمع بينهما و اءن لا يفرق بينهما فاستجاب لى(20) اين روايت ، با ضميمهساءلت ربى ...دليل بر اين است كه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و ماءمور به ، به طورى كه مرجع است ، حالا يا صورتا يا واقعا يا بعضا يا تماما، هرجا كه قرآن باشد، شارح قرآن هم بايد باشد، وصى پيغمبر هم بايد باشد، يعنى ، بقاء خود صاحب قرآن كهانما يعرف القرآن من خوطب به(21) خودش بايد باشد. هر زمان كه اسلام و قرآن هست ، در همان زمان قائم ، و ولى و عالم به اسلام و شارح قرآن كه خود خدا معين كرده است ، بايد باشد.لا يفرق بينهما! نمى شود قرآن باشد ولى شارح قرآن نباشد!
لذا در خود روايات اهل تسنن ، الى ماشاءالله ، مواردى را ملاحظه مى كنيد كه در مورد آيه شريفه قرآن يا در مورد احكامى كه آنان صادر كرده اند، حضرات معصوم خصوصا حضرت امير (عليه السلام)، آن ها را توضيح و تبيين كرده اند، به طورى كه اهل سنت نقل كرده اند كه عمر در هفتاد موضع گفته است :
لو على لهلك عمر(22) يا مثلا زمانى كه وجود مقدس رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت ، برادر ابوبكر آمد گفت :محمد لا يموت؛ «پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى ميرد» ابوبكر براى اثبات مرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به اين آيه شريفه افان مات اءو قتل انقلبتم على اعقابكم(23) استدلال كرد، و حال اين كه اين نكته را نفهميده كه «ان» در آيه شريفه قرآن «ان» شرطيه است و به اين معنا نيست كه پيامبر مى ميرد يا كشته مى شود، بلكه بايد به اين آيه شريفه قرآن كل نفس ذائقه الموت(24) استدلال كرد. اين آيه ، براى مرگ كليه نفوس ، دليل است نه آن آيه شريفهاءفاين مات ....
واقعا آيا اينان شارح قرآن بودند؟! همين شارح بودن اهل بيت براى آيات شريفه قرآن كه در موارد عديده اى از آن را خود اهل تسنن نقل كرده اند، دليل قطعى بر ولايت و وصايت حضرات معصوم (عليه السلام) است . روايت ثقلين با آن ضميمه اى كه در آن است ، دليل قطعى بر وجود امام زمان حى الى زمان ظهور است ، نه اينكه بعدا موجود و متولد مى شود.(25)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
امام ، آينه حقيقت نما
اگر مساءله امام شناسى بالا رود، خداشناسى هم بالا مى رود، زيرا، چه آيتى بالاتر از امام (عليه السلام)؟ امام ، آينه اى است كه حقيقت تمام عالم را نشان مى دهد.(26)
رابطه توحيد و ولايت (عليه السلام)
تمام انبيا، مثل يك نبى واحد، و تمام اوصيا، مثل يك وصى واحد هستند. همه اينان از توحيد نشاءت گرفته اند. لذا در اول امر، حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:قولو لا اله الا الله تفلحوا(27) و هيچ چيز ديگر نفرمودند.
در اول امر، همين كلمه را فرمودند و بعد از مدتى فرمودند: «هر كس دعوت مرا اجابت كند، او، وزير و وصى من خواهد شد.» كسى جواب نداد. حضرت اين كلام را دو يا سه بار تكرار كردند. آخر كار، حضرت امير (عليه السلام) بلند شدند و گفتند: «من ، حاضرم !» و اجابت كردند. بعد هم ابولهب (عموى پيامبر) به تمسخر گفت : «براى مثل تو و دعوت تو، يك چنين طفلى بايد اجابت كند و حرف تو را قبول كند. براى اين ، ما را دعوت كرده بودى» (28) ببينيد برادر و برادرزاده چه قدر با هم متفاوت اند! يكى جهنمى محض و ديگرى بهشتى محض !(29)
آيا در اين اختلاف داريم كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است :قولوا لا اله الا الله تفلحوا(30) همين كلمه لا اله الا الله همه را درست مى كند. اگر كسى ، راستى راستى ، از اصنام و انداد، جدا شود و موحد شود، مسلمان مى شود، و اگر كسى به درستى مسلمان شد، براى خاطر اين كه موحد است ، مؤ من مى شود، و اگر كسى ، راستى راستى ، مؤ من و شيعه شود، براى اين كه نص نسبت به وصايت وصى و وصى الوصى همين طور تا به آخر، قطعى است ، وصايت همه اوصياء (عليهم السلام) را مى پذيرد. پس قهرا مى شود گفت ، توحيد، همه اين ها را در بر دارد و همه اين ها، پشت سرش مى آيد. پس اگر حقيقت را بخواهيم ، همان شهادت اولى(31) از براى شهادت به وصايت خاتم الوصياء(32 ) كافى است ، چون همه اين ها سلسله وار بر يك ديگر مترتب است . اگر كسى بخواهد وصى يكى از اوصيا را رد كند، با وجود اعتقاد و يقين به ثبوت وصايت او، در واقع ، همان وصى را رد كرده است و همين طور كسى را هم كه او اين وصى را تعيين كرده ، رد كرده است ، تا به آخر مقصود اينكه اگر حسابش را بكنيم ، بايد هر موحدى ، به خاتميت وصايت دوازدهمين ولى خدا اقرار داشته باشد و الا بايد اشكال همين طور برود بالا و به توحيدشان اشكال كرد. لذا دعوت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) از همان اول بسم الله ، به همان توحيد بوده و ايشان ماءمور بود كه توحيد را به مردم برساند. پس اگر رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) راستگو است و در اين كه مى گويد: «رسول الله است» ، راستگو هم هست ، همان پيامبر وصى و ولى بعد خود را تعيين كرده است و به مردم رسانده است يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته(33) و اگر نعوذ بالله ، دروغگو است ، پس در توحيدى كه حضرت منادى آن است ، اشكال داريد. چون خود آن حضرت ، توحيد را در ميان مردم نشر داده و آورده است . اگر كسى به يكى از ائمه اطهار (عليهم السلام) اعتقاد نداشته باشد در حقيقت ، همان اصل توحيد را ايمان ندارد و بالاخره ، مقصود، اين است كه ايمان به توحيد، از براى اثبات وصايت آن حضرت كه الان تشريف دارد، كافى است عين الله الناظره و اذنه الواعيه(34) اين حرف هايى كه ما با هم مى زنيم ، آن حضرت جلوتر مى شوند. ما قائل هستيم به اين كه حضرات معصوم (عليهم السلام) خليفه پيغمبر هستند و از طرف پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) منصوب شده اند، اما مخالفان ، مى گويند: «ما خودمان خليفه شديم ، كسى ما را خليفه نكرده است» . اينان رفيق نيمه راه هستند. همين فرق مختلف شيعه ، از نبود توحيد درست و از انحراف از آن به وجود آمده اند: يك امامى ، دو امامى ، سه امامى ...، واقفيه ، فطحيه ، اسماعيليه(35) تا به آخر. مثلا امام صادق (عليه السلام) از افراد مختلف خواستند كه شهادت بدهند اسماعيل بن جعفر وفات كرده است ؛ براى اين كه حضرت مى دانست ، همين سبب مى شود كه عده اى منحرف بشوند و فرقه اسماعيليه را به وجود آورند. به خاطر اخبار از مغيبات ، به آن حضرت «صادق» لقب داده اند؛ براى اينكه آتيه را مى ديد و مى گفت .
ولايت ادامه نبوت
نبوت ، مترتب است بر توحيد، و وصايت ، مترتب است بر نبوت در حقيقت ، وصايت ، بقاء نبوت است ، به طورى كه اگر نبوت لازم باشد، وصايت و ايصاء هم لازم است ، و اگر نبوت لازم نباشد، اين ها هم لازم نيست . بين حدوث و بقاء وصايت نبايد فرق گذاشت . پس قهرا اينان با رسالت مخالف اند و با رسالت مخالف نيست . مگر كسى كه با توحيد مخالف باشد! لذا زمشخرى در شعرش مى گويد:و ان حنبليا قلت ...(36)
مى گويد: نبايد از انسان سؤ ال كرد «از چه كسى تقليد مى كنى ؟» اگر بگويى از ابوحنيفه تقليد مى كنم ، اويبيح الطلى و هو الشراب المحرمو مالك ، فلان جور مى گويد، و شافعى ، فلان جور مى گويد، و ابن حنبل ، فلان جور مى گويد كه قائل به جسم (مجسم) بودن خداوند تبارك و تعالى - نعوذ بالله - هستند.
مجسمه از اهل تسنن ، در زمان امام جواد (عليه السلام) كه همان ابن حنبل باشد، بوده اند. لذا مى بينيم كه مرحوم آقا شيخ عبدالحسين رشتى ،(37) در اوايل تاءسيس دارالتقريب بين المذاهب براى آنان نوشت كه : «چه طور ما مى توانيم با اهل تسنن نزديك شويم و حال آن كه آنان خدا را جسم مى دانند.» مرحوم آقاى بروجردى فرمودند، اين نامه آقا شيخ عبدالحسين را به دارالتقريب در مصر فرستاديم كه شما چه جوابى داريد؟ مسئولان دارالتقريب ، همه ، براى تمام ممالك اسلامى اين مطلب را فرستادند كه «شما چه جوابى داريد؟» ايشان مى فرمودند: چهار ماه طول كشيد تا اين گونه جواب دادند: «اليوم ، علما، اتفاق دارند كه خدا جسم نيست !» عجب ! شما قائل به تجسم را يكى از ائمه اربعه خودتان مى دانيد، بعد مى گوييد، علما، اتفاق دارند بر خلاف او؟! يعنى حالا با او مخالف ايد؟!(38)
اهل بيت (عليهم السلام)، نور واحد
اهل بيت (عليهم السلام) همه ، نور واحدند، لذا انسان به هر كدام متوسل شود، از ديگرى جواب مى گيرد. البته مصححى در كار است . هم چنان كه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) حاجت خواسته اند و ايشان به حضرت امير (عليه السلام) و آن حضرت به امام حسن (عليه السلام) تا امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) حواله داده اند؛ زيرا، مجرى امور، در اين زمان ، آن حضرت است . پارسال شخصى در مشهد كنار من آمد و گفت : «ديشب در حرم امام رضا (عليه السلام) پنج كرامت از آن حضرت مشاهده كردم .» هم چنين عجيب اين كه امسال شنيدم ، دو نفر عرب كه از معاودان مقيم مشهد بودند، به بيمارى سختى مبتلا شدند و جداگانه براى شفا و قضاى حاجت خويش به امام رضا (عليه السلام) متوسل شدند و هر دو گفتند: همان شب توسل ، در خواب ، حضرت معصومه (عليهاالسلام) را ديديم كه فرمود: حضرت رضا (عليه السلام) فرمودند:
«حاجت شما برآورده شده است .» و به يكى از آن دو كه كنار سرش به عمل جراحى احتياج داشته ، فرموده :
«ديگر احتياجى به عمل ندارى .» و به ديگرى فرموده : «خيلى گريه كردى ! زياد گريه نكنيد؛ زيرا، حضرت ، از گريه شما زوار و دوستان متاءذى و متاءثر مى شوند.» اينان و اهل بيت (عليهم السلام) با هم اتحاد و اتصال دارند.(39)
لزوم تمسك به ثقلين
تمام شريعات ، از اول دين تا آخر آن ، يك كلمه است ، و آن ، بندگى خدا است و نبايد آنى از اين كلمه غفلت كنيم . هر كدام از ما به انبيا و اوصيا و وصى وقت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) شبيه تر باشيم ، به هدف نزديك تر هستيم ، و هركدام ، از اين وصايت و از اين يادگار - كه ثقلين باشند - دورتر باشيم ، از خدا دورتريم و هرچه به اين دو ثقل كه قرآن و عترت است نزديك تر باشيم ، به خدا و هدف خلقت نزديكتريم .
ما نبايد خيال كنيم كه توانايى اتكا و افكار و آراء خودمان را داريم ! كسانى كه به اين ثقلين ، اعتماد و تمسك ندارند، از هدف خلقت كه همان بندگى خداست ، دور هستند.
كسانى كه مى گويند: «ما، قرآن را مى خواهيم ، ولى عترت را نمى خواهيم .» ، در واقع ، قرآن را هم نمى خواهند!
در قرآن آمده است :اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا(40)
چه چيزى خصوصيت دارد كه آن موجب اكمال است و چه چيزى سبب اكمال اسلام است ؟ هميشه ، اسلام ، دين مرضى خدا است . پس امروز (روز غدير خم) روز تكميل و اكمال اين دين است و تمام رضاى خدا در اين است . اگر كسى هم بگويد: «من ، عترت را مى خواهم و قرآن را نمى خواهم .» ، در واقع ، عترت را نمى خواهد و عترت را ندارد!
عترت و قرآن ، شى ء واحدند. عترت ، شارح قرآن براى ما است و قرآن شارح عترت است و ما نمى توانيم با تمسك به يكى از تمسك به ديگرى مستغنى شويم !
اگر كسى بگويد: «كتاب خدا، ما را بس است» ، اين به معناى اين است كه كتاب خدا، از كتاب خدا كفايت مى كند! آيا مى شود يك هم چنين چيزى را گفت ؟!
اگر كسى هم بگويد: «عترت براى ما كافى است و به قرآن كارى نداريم» ، اين فرد، در واقع ، با عترت كارى ندارد، زيرا عترت اول و آخرش قرآن است . متشابهات قرآن ، برگشت به عترت مى كند و تعليمت ، از عترت برگشت به قرآن دارد. به طورى كه حضرات معصوم (عليهم السلام) در روايات فرموده اند:
ما خالف كتاب الله لم اقله(41) پس قهرا، براى رسيدن به خدا، بايد به همين وسائل ، يعنى مقربان درگاه الهى متوسل شويم ،الاقرب فالاقربتا برسد به امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)(42)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
آل الله (عليهم السلام) فريب نمى خورند.
(پاره اى نادان) مى گويند: «حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) گول خورد!» اصلا به اين علوم و اين مقاماتى كه معصومان (عليهم السلام) دارند، معتقد نيستند. اين ها گول خوردنى نيستند؛ آنان كسانى مى باشند كه بر نيات هر شخصى به مجرد اينكه خودش را ببينند يا كلامش را بشنوند، مطلع هستند.
بلكه افراد پايين تر از معصومان هم ، به مراتب ديده شده . همين نزديكى زمان ما بوده اند. مثلا مى گفتند: «فلان نامه در فلان جا نوشته شده» ، بعد تحقيق كردند و ديدند همين طور است . يا اينكه آن آقا در مشهد بوده ، مى گفتند نامه اى براى يك نفر در قم نوشته و فرستاده و در آن نوشته بود: «حالا كه شما مشغول غذا خوردن هستيد، فلان كار را انجام دهيد.» و نامه هم در وقتى كه مشغول غذا خوردن بوده ، به او رسيده بود و نويسنده ، اين مطلب را قبلا خبر داده بود! خب ، اين ها كه خدا مى داند چه مقاماتى (=چه فاصله هايى) بين خودشان و بين معصومان (عليهم السلام) مى دانستند، اين جور مقامات داشتند. آن وقت ، ايراد گرفتن بر اهل بيت (عليهم السلام) و انبيا، پيش بعضى ها آسان است !(43)
علم به شهادت
چگونه مى توان رواياتى را كه مربوط به مسموميت ائمه (عليهم السلام) يا موارد ديگر است ، با عصمت آن ها جمع كرد؟ بر حسب ظاهر، اين روايات با هم منافات ندارد. چرا؟ به جهت اين كه علم امامان (عليهم السلام) مسلم است ، لكن از جمله معلوماتشان اين است كه يك وقتى اينان وفات مى كنند و از دار دنيا مى روند، شبيه به رفتن ديگران . هر كسى برايش مقدر است كه يك روزى يا يك شبى بايد از دنيا برود. امام يا پيغمبر، مى داند چه زمانى از دنيا خواهد رفت و مى داند به چه سببى خواهد رفت . اين عملشان هم ، تا آن زمان رفتنش مستمر است .
عده اى مى گويند: «آخر چطور مى دانست اين زهر است و نوشيد (در حالى كه قرآن مى فرمايد: )لا تلقوا باءيديكم الى اتهلكه(44) ؛ «با دست خود، خودتان را به نابودى نيندازيد» . آيا مى شود بگوييم ارشاد به حكم عقل است ؟ چطور خودش ، خودش را مى كشد و هلاك مى كند؟!»
اين هم جوابش اين است كه به همان طريقى كه فهميده است كه در چه ساعتى وفات خواهد كرد و به چه سببى وفات خواهد كرد، از همان طريق غيب و مخصوص به خودش مى داند، مى داند كه نبايد بر آن علم غيبش ترتيب اثر دهد و بايدكاءحد من الناس؛ «مانند يكى از مردم» معامله كند؛ مثل اينكه نمى داند چه وقت فوت مى كند و به چه سببى وفات مى كند. لذا حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) چند دانه از آن خرماى مسموم كه تناول كرد، فرمود: «حسبى ؛ مرا كافى است .» (45)
محبت اهل بيت (عليهم السلام)، اعظم عبادات
محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) خود، يك عمل است و واجب ، بلكه از اعظم طاعات و واجبات است ، به حدى كه فرموده اند:لم يناد بشى ء كما نودى بالولايه !(46)
البته نماز، روزه ، زكات ، حج هم واجب است . محبت ، هر قدر رتبه اش بيشتر باشد، اثر آن در اعمال ديگر بيشتر خواهد بود. در قرآن شريف مى فرمايد:
الا المودة فى القربى(47)
اگر چيز ديگرى غير از مودت اهل بيت (عليهم السلام) براى مردم نافع تر بود، بيان مى شد. البته ما متاءسفانه به آنان محبت داريم ، اما در راه و مكتب آنان نيستيم ، لذا مثل آنان نماز نمى خوانيم و مثل آنان حج بجا نمى آوريم .(48)
ولايت اهل بيت ، شرط صحت عمل
سؤ ال : آيا ولايت اهل بيت (عليهم السلام)، شرط قبولى اعمالى است يا شرط صحت آن ؟
جواب : ولايت اهل بيت ، شرط صحت عمل است . نجات ، براى كسى است كه اهل بيت (عليهم السلام) را در همه جا، مورد تخاطب و حاضر ببيند.(49)
عصمت از خطا و خطيئه
عصمتى كه ما در انبيا و اوصيا ملتزم هستيم ، عصمت از خطا و خطيئه است نه فقط عصمت از خطيئه ؛ بلكه اشتباهات هم در آن ها راه ندارد و الا اعتبارى به قولشان نيست . چرا؟ به دليل اين كه اگر مردم ببينند يك كسى پشت سر هم دروغ مى گويد و اشتباه مى كند، از او كناره گيرى مى كنند.
آن آقا آدم خوبى بود، يك دفعه ديدند آمده و پشت سر هم دروغ مى گويد. پرسيدند: «اين كه آدم خوبى بود، چطور شد كه اين جور شده ؟!» گفتند: «به حصبه مبتلا شد و حافظه اش را از دست داد. الان هيچ راست و دروغ را تشخيص نمى دهد. همين طور يك چيزهايى مى گويد» . سرانجام اين (اشتباهات) سبب كناره گيرى مردم از نبى يا وصى مى شود. اگر مردم ببينند كه معصوم ، الى ماشاءالله سهو مى كند، نسيان مى كند(50) و از فرائض محروم مى شود، از او دور مى شوند.(51)
عصمت هم مراتب دارد
عصمت مراتب دارد. فلذا در خود انبيا و اوصيا معتقد به تفاضل هستيم . اءولوالعزمى داريم (و غير اءولى العزمى)؛ خاتم الاءنبيائى داريم كه از همه آن ها بالاتر است و در اوصيا هم خمسه(52) را از غير خمسه ، مقدم مى دانيم . در غير خمسه هم صاحب وقت ، امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) راكالكوكب الدرى؛(53) «مانند ستاره درخشان» در بين آن ها مى دانيم . همه اين ها مراتب دارند.(54 )
عصمت در غير معصوم
شرط نبوت و وصايت ، عصمت است ؛ اما بر اين كه «عصمت ، اصلا تحققش منحصر به نبى و وصى است» ، دليل نداريم . زيرا در زيد بن على بن الحسين (عليهم السلام) احتمال عصمت مى دهيم ؛ من احتمال حسابى ، حتى بالاتر از احتمال مى دهم ، كه ايشان معصوم از خطيئه بوده نه معصوم از خطا.
در جايى - گويا در تفسيرش - مى گويد: «معصوم همان پنج تن بودند» كه پيداست در اين مساءله با معصوم (عليه السلام) گفتگو نكرده ؛ اما هم خودش و هم پسرش (يحيى)(55) با آن جوانى اش ، معصوم از خطيئه بودند. و امام صادق (عليه السلام) فرموده است : «خدا عمويم زيد را رحمت كند؛ اگر پيروز مى شد، حق ما را به ما وا مى گذاشت .» همين طور در حضرت ابوالفضل و على بن حسين (كه در كربلا شهيد شد) و اين همه اصحاب سيدالشهداء؛ صحبت احتمال نيست واقع عصمت در اين ها محرز(56) است . و همچنين براى مقداد و سلمان ؛ آيا مى شود بگوييم عصمت ندارند؟ بلكه نزديك عصر ما هم ديده شده كسانى كه مدعى بودند: «معصيت بجا نياورديم عالما و عامدا؛ از روى علم و عمدا، معصيت بجا نياورديم .» (57)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
عدم درك مقام ائمه اطهار (عليهم السلام)
مسلم در صحيحش نوشته - نعوذبالله - «حضرت باقر (عليه السلام) فرمايش هاى حقى داشت ، اما اين ها را خودش جعل كرده بود و به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت مى داد ولى براى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست ! آخر، حضرت باقر (عليه السلام) كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده و از شيوخى هم كه ايشان را ديده اند هم ، نقل نمى كند!» يك عده اى مى گفتند: «آخر اين كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده ، چگونه مى گويد:قال رسول الله ؟!اين معلوم مى شود (نعوذبالله) دروغ مى گويد. يك دليل ديگر اين كه كتاب هاى شاگردان علمايى كه بالواسطه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده اند را، ديده ايم . اين حرف ها را ندارند. پس معلوم مى شود كه اين ها را خودش جعل كرده است !» (58)
معارف اهل بيت (عليهم السلام)
هر غير معصوم اگر از يقينيات معصوم چيزى بگويد، درست است . اما اگر از خودش مى خواهد بگويد، خدا مى داند كه اين چه نحو موافقيت دارد يا چه نحو مخالفت . يك جايش را درست مى كند، يك جايش را خراب . عين واقع را در كلام معصوم ، خدا مى داند؛ مگر آن ها كه مى گويند: «نمى دانيم» ؛ آن ها راست گفته اند. آن هايى كه مى گويند: «آن جورى كه بايد بدانيم ، نمى دانيم» ، آن ها خيلى راست گفته اند و الا روايت است :ما عرف الله الا اءنا و اءنت و ما عرفنى الا الله و اءنت و ما عرفك الا الله و اءنا؛(59) «حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايند: اى على ! خدا را كسى به جز من و تو نشناخت و مرا نشناخت به جز خدا و تو، و تو را كسى نشناخت به جز خدا و من» .(60)
شناخت مقام و منزلت ائمه اطهار (عليهم السلام)
ائمه (عليهم السلام) درباره مقامات خود فرموده اند:
نحن خزان علم الله ، نحن تراجمه اءمر الله ، نحن قوم معصومون ، اءمر الله بطاعتنا، و نهى عن معصيتنا، نحن الحجه البالغه على من دون السماء و فوق الارض .(61)
نيز فرموده اند:
ان الله تعالى خصنا بنفسه ، جعل طاعتنا طاعته و معصيتنا معصيته .(62)
واى بر كسى كه اين مقامات را براى ائمه اطهار (عليهم السلام) قائل نباشد! واى بر كسى كه اين مقامات را براى آنان بالذات بداند!(63)
لزوم قدردانى از نعمت ولايت
قم به اهل بيت (عليهم السلام) منسوب است . آقاى بروجردى (رحمه الله) مى فرمودند، روايتى كه در طريق آن قمى نباشد، يا نيست يا كم است ! خدا كند اين توجه و ارادت و محبت نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) در ما باقى بماند! اهل مكه و مدينه هم نعمت ولايت و اهل بيت (عليهم السلام) را داشتند، ولى در روايت آمده است كه آنان از نعمت ولايت قدردانى نكردند، لذا به اعاجم منتقل گرديد.(64)
خدا كند ماى عجم هم نعمت مفت به دست آمده را مفت از دست ندهيم !(65)
ولايت ، بالاترين عبادت
در فضل نماز، فعلا، روايتى بالغ تر و رساتر از اين روايت در نظرم نيست كه مى فرمايد:
الصلاه معراج المؤ من(66)
همچنين در روايت داريم :لو يعلم المصلى ما يغشاه من جلال الله ، ماانفتل من صلاته(67)
و نيز از حديثكل شى ء من عملك تبع لصلاتك(68) معلوم مى شود كه نماز از همه اعمال عبادى ، بالاتر است ، اما از حديث :لم يناد بشى ء كما نودى بالولايه.(69)
استفاده مى شود كه ولايت از بين عبادات(70) خمسه ، از همه بالاتر است .(71)
لزوم آگاهى
اين ، از بى سوادى است كه آن آقا مى گويد: «قرآن فرموده :والارض وضعها للانام(72) ، پس معنايش اين است كه هيچ ميزى و تفاوت و اختلاف نيست و همه يكسان اند در مالكيت و در انتفاع از ارض .» ! نمى داند كه اين «لام» ، «لام عاقبت» است و، «لام انتفاع» است ! نمى داند كه روايتى هم در كنار آيه آمده كه مفسر آيه است ! آن ها را هم بايد ملاحظه كرد! اين آدم هاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى كنند! اول ، با قرآن جلو مى آيند، ولى هدف اين است كه همين قرآن را از دست مردم بگيرند، كار به جايى مى رسد كه مى گويد: «قرآن را بسوزانيد!» البته ما به اين امر مى خنديم ، ولى واقع ، همين است ! اگر ما در استدلال قوى نباشيم ، دشمنان بر ما غالب مى شوند! آنان پول خرج مى كنند و همين بى سوادها را با پول مى خرند! اين بى سوادى ، دين درست مى كند! آن بهايى گفته : «اصلا، در قرآن شما، به سيد على محمد باب اشاره شده ! همين «حمعسق» يعنى قائم سيد على محمد!» ! البته بايد از چپ بخوانيد پس ما براى همه مطالب ، محتاج علم ايم و محتاج استدلال ايم . بيش تر از همه ، به اين ها محتاج ايم ؛ چون مسئله ، مسئله دين است و بايد در مقابل اين بى سوادى و جهال وارداتى ، بايستيم ! اينان روى اين افرادشان ، كار مى كنند. لازم نيست رسوا هم بشوند. اين افراد، به طور مخفيانه پول مى گيرند. پس ما بايد علم كلام را خوب ياد بگيريم و در برابر اينان پاسخگو باشيم وگرنه گرگ ها، ما را مى خورند، آن چنان كه به هضم رابع برسد!!(73)
اطاعت ، لازمه معرفت
درباره معرفت و اعتقاد به امام (عليه السلام) ادنى المعرفه كافى است . آن ، اين است كه فقط معتقد باشيم كه او، امام مفترض الطاعه(74) و وصى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است ولو اسم او را - و اين كه مثلا او همان كسى است كه با معاويه يا با مروان و طلحه جنگيد - را ندانيم . همچنين دانستن ترتيب آنان و اين كه امام چندم است ، لازم نيست . خدا كند آن چه را كه از ما مى خواهند، انجام دهيم و آنچه را كه مى خواهند انجام ندهيم ، انجام ندهيم .(75)
مرتبه اول در اعتقاد به امامت ائمه (عليهم السلام) التزام قلبى به وصايت و خلافت ائمه اطهار (عليهم السلام) و سفارش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنان به نام هايشان و نام پدران بزرگوارشان ، و مرجعيت ايشان است ، و مرحله بعد، التزام عملى به متابعت از آنان است ، نه اين كه نماز بخوانيم و آنان و امامت آنان را قبول نداشته باشيم ! كسى كه به آنان اعتقاد نداشته باشد و از امامت انحراف داشته باشد، هلاك است ، گرچه نماز بخواند؛ چون ، اعتقادش خراب است . واى بر كسانى كه مدعى قرب به خدا هستند، اما ولى او را نمى شناسند.!(76)
همه طالب مرگ و شهادت
كارى كه به عابس(77) (رحمه الله) نسبت مى دهند كه در روز عاشورا در ميدان جنگ زره را انداخت و لخت شد(78) سهل است ؛ زيرا تمام اصحاب و خود آن حضرت طالب مرگ و شهادت بودند و مى دانستند كه كار تمام است و تنها مساءله مردن و شهادت در ميان بود و عقلاى عالم در چنين مواضعى از خواسته خود دست برمى دارند، يعنى يا تسليم مى شوند و يا فرار مى كنند، مگر اين كه رابطه دينى و باعث و رادع(79) مذهبى و الهى داشته باشند، چنان كه اصحاب سيدالشهداء (عليه السلام) در كربلا چنين بودند و مگر نزد آن هااءحلى من العسل(80) ؛ (شيرين تر از عسل) بود. آيا مى شود گفت اين جمله خلاف واقع است ؟!(81)
.
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
احترام سادات
سؤ ال : آيا همه اولاد ائمه (عليهم السلام) كه توسط حكومت ها و خلفاى جور شهيد شده اند، قصد خروج و مخالفت داشتند؟
جواب : مختلف بودند، لازم نيست داعيه و قصد خروج و قيام و براندازى داشته باشند. همين كه مى ديدند مردم دور آن ها جمع شده اند، مى ترسيدند كه مبادا روزى بيايد كه حكومت از دست آن ها گرفته شود. وگرنه كدام يك از ائمه (عليهم السلام) بعد از حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) خروج كردند؟! انتساب آنان به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) كافى بود كه مردم به آن ها توجه كنند، زيرا توجه به آن ها را توجه به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) مى دانستند و در نتيجه هر خواسته اى داشتند برآورده مى شد، گذشته از اين كه هر كدام از آنان خصوصيات و مقامات و كراماتى داشتند و اين باعث مى شد كه مردم به سوى آن ها جلب مى شوند.(82)
شب زيارتى امام حسين (عليه السلام)
نوشته اند: شخصى در كربلا، بالا سر حرم حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) مى خواست نماز بخواند و نمى دانست كه آيا شب اول ماه رجب و شب زيارتى سيدالشهداء (عليه السلام) است ، يا خير، لذا سؤ ال مى كند كه :
الليله ليله اول الشهر؟؛ «آيا امشب ، شب اول ماه است يا خير؟» آقاى ديگرى كه مى خواست مشغول نماز بشود، جواب داد:نعم ، الليله ليله الزياره؛ «بله ، امشب شب زيارت است .»
و مقصود او اين بود كه بله شب اول ماه است . خدا مى داند كه اگر حضرت صاحب (عليه السلام) در ميان ما حاضر بود، از چه جهاتى حتى براى شناخت اول ماه و يا تاريخ اعياد و وفيات ائمه اطهار و... مستغنى بوديم !(83)
كرامتى از امام (عليه السلام)
آقا شيخ على زاهد قمى با آقاى اشرفى - رحمهما الله - به كربلا مشرف مى شدند آقاى اشرفى از ايشان سؤال مى كند كه آيا در اين مدت كه به كربلا مى رفتيد، چيز عجيبى مشاهده كرده ايد؟ ايشان صحبت كه نمى كرد؛ ولى دفترچه اى از جيبش بيرون آورد و به ايشان داد كه در آن نوشته بود: مردى صالح مقيد بود كه شب هاى پنجشنبه از نجف به كربلا جهت زيارتى شب جمعه برود، نزديك غروب مغازه خود را تعطيل مى كرد و مى رفت . يك روز پنجشنبه وقت غروب آفتاب دكان را تعطيل كرد و مقدارى ديرتر از شب هاى گذشته دكان خود را بست و آمد ديد كه مال ها و قافله حركت كرده و رفته اند خيلى ناراحت شد، ولى ناگهان ديد در گوشه اى چيزى است ، خوب نگاه كرد ديد كه شير است ! مى گويد: در دلم افتاد كه بر آن سوار شوم ، با اين چنين سابقه شجاعتى نداشتم . به جلو رفتم و بر روى شير نشستم . شير هم بلند شد و به سرعت به طرف كربلا رفت و از قافله هم گذشت . بعد از آن ، هر شب جمعه چنين برنامه اى براى او اتفاق مى افتاد.!(84)
بزرگوارى ائمه اطهار
روزى آقا در رابطه با بزرگوارى و اغماض ائمه اطهار - صلوات الله عليهم - فرمودند: در نزديكى نجف اشرف ، در محلى تلاقى دو رودخانه فرات و دجله ، آبادى اى است به نام «مصيب» ، كه مردى شيعه هر شب جمعه براى زيارت مولاى متقيان اميرالمؤ منين (عليه السلام) مى رفت . مردى از اهل سنت كه در سر راه خانه مرد شيعه خانه داشت چون مى دانست وى به زيارت حضرت على (عليه السلام) مى رود همواره هنگام عبور وى او را مسخره مى كرد، حتى يك بار به ساحت مقدس على (عليه السلام) جسارت كرد و مرد شيعه خيلى ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلى بى تابى كرد و ناله زد كه : تو مى دانى اين مخالف چه مى كند.
آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقى دارد كه هرچه بكند در دنيا نمى توانيم او را كيفر بدهيم . شيعه مى گويد عرض كردم : آرى ، لابد به خاطر آن جسارت هايى كه او مى كند بر شما حق پيدا كرده است ؟! حضرت فرمودند: نه ، بلكه او روزى در محل تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) به خاطرش افتاد و پيش خود گفت :
«عمر بن سعد كار خوبى نكرد كه اينها را تشنه كشت ، خوب بود به آن ها آب مى داد بعد همه را مى كشت !»
و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت ، از اين جهت بر ما حقى پيدا كرد كه نمى توانيم او را جزا بدهيم .
آن مرد شيعه مى گويد: از خواب بيدار شدم و حركت كردم ، هنگام برگشتن در سر راه ، آن سنى با من برخورد كرد و با تمسخر گفت : آقا را ديدى و از طرف ما پيام رساندى ؟! مرد شيعه گفت : آرى ! پيام رساندم و نيز پيامى دارم . او خنديد و گفت : بگو چيست ؟ مرد شيعه جريان را تا آخر بازگو كرد. وقتى فرمايش امام (عليه السلام) را كه وى به آب نگاهى كرد و به ياد كربلا افتاد...و بازگو كرد، مرد سنى تا شنيد سر به زير افكند و كمى به فكر فرو رفت و گفت : خدايا! در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسى نگفته ام ، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت :اشهد ان لا اله الا الله ، و ان محمدا رسول الله ، و ان عليا اميرالمؤ منين ولى الله و وصى رسول الله و شيعه شد.(85)
ابتلاء مؤمنان
قبل از وقوع جنگ ، طايفه اى از جن براى نصرت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) به خدمت آن حضرت آمدند و عرض كردند: اگر اجازه دهيد، ما مى توانيم اين لشكر را از شما دفع كنيم ، حضرت فرمود:
و اذ اقمت بمكانى ، فبماذا يبتلى هذا الخلق المتعوس ، و بماذا يختبرون ؟!...نحن والله اءقدر عليهم منكم .(86)
اگر من در جاى خود بمانم ، پس اين خلق نابود شده با چه چيز آزموده و مورد ابتلا واقع شوند؟!... به خدا سوگند، ما بهتر از شما مى توانيم آن ها را نابود كنيم .(87)
تسبيح امام سجاد (عليه السلام)
در زمان اسارت اهل بيت (عليهم السلام) تسبيحى است كه حضرت آن را مى چرخاند، لذا به امام اعتراض كرد كه چرا كار بيهوده انجام مى دهى ؟! امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از پدرم شنيدم كه : جدم (صلى الله عليه و آله و سلم) كان اذا اءصبح و اءمسى يقول : اللهم انى اءصبحت و اءمسيت اءسبحك و اءمجدك و اءحمدك و اءهللك و اءكبرك بعدد ما اءدير به سبحتى .(88)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر صبح و شام مى فرمود: خداوندا، صبح و شام كردم در حالى كه تسبيح و تمجيد و ستايش و تهليل و تكبير تو را مى گويم به تعداد گرداندن تسبيحم .
و سپس تسبيح خود را بر مى گرداند. هر كس اين كار را انجام دهد، براى او اجر تسبيح نوشته مى شود و نيز براى او مايه فرج و گشايش است .(89)
اشعار امام حسين (عليه السلام)
و ما علمنه الشعر(90) «ما به او (رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شعر نياموختيم .» اختصاص به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دارد كه قرآنى كه آورده شعر نيست ، وگرنه از ائمه اطهار (عليهم السلام) فى الجمله شعر داريم(91) امام حسين (عليه السلام) در مواقع و مقام هاى مناسب شعر سروده است .(92)
نسب سفيانى
تازگى ديدم كه در يكى از كتاب هاى عامه نوشته است : نسب سفيانى به واسطه يزيد و معاويه ، به ابى سفيان نمى رسد، بلكه به واسطه يكى از برادران معاويه ، به ابى سفيان مى رسد(93) . هم چنين در آن كتاب آمده است : وقتى سفيانى مى آيد، هر كس كه نام او محمد، حسن ، حسين ، زينب ، ام كلثوم است و نيز تعداد زياد از زن هاى حامله را مى كشد.(94)
كرامت امام حسين (عليه السلام)
در صفين وقتى لشكر معاويه بر آب مسلط شدند، آب را بر آن حضرت و اصحابش بستند، اما وقتى كه حضرت مسلط شد، به آن ها آب داد و مانع نشد(95) آيا تا به حال ديده يا شنيده شده كه كسى در وقت جنگ ، به دشمن خود آب بدهد؟!
در زمان پادشاهى روسيه ، در جنگ جهانى اول هرچه لشكر براى جنگ با آلمان مى رفتند برنمى گشتند، يك بار وقتى قطار پر از جوان مى خواست براى جنگ حركت كند، مادران آن ها جلوى قطار خوابيدند تا مانع حركت او شوند، از مسكو كسب تكليف كردند، دستور رسيد كه با قطار از روى مادرها عبور كنيد.
معمول بود كه در وقت جنگ و حمله چند نفر نگهبان مى گذاشتند تا كسى فرار نكند؛ اما امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا فرمود:
انتم فى حل من بيعتى(96)
بيعت خود را از شما برداشتم .
اين قوم با من كار دارند، هركه مى خواهد برود. تعداد لشكر امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا قريب هزار نفر بود، شب عاشورا ده نفر، ده نفر بعضى با خداحافظى و بعضى حتى بدون خداحافظى از ركاب آن حضرت دور شدند و رفتند!(97)
هم چنين سيدالشهداء (عليه السلام) به حضرت مسلم (رحمه الله) فرموده بود كه با مهربانى رفتار كند و شايد سبب كشته شدن و شهادت حضرت مسلم ، همين بوده كه اذن جنگ نداشته وگرنه در «دارالاماره» و مقر ابن زياد بيشتر از بيست نفر نبود و حضرت مسلم مى توانست آن ها را محاصره كند.(98)
شفاعت از شمر
مرحوم دربندى(99) در حرم كربلا خطاب به امام حسين (عليه السلام) عرض مى كرد: «به حق مادرت زهرا، از شمر شفاعت مكن !»
از ايشان پرسيدند: «مگر حضرت از شمر هم شفاعت مى كند؟»
جواب داد: «امكان دارد؛ زيرا اين ها مظهر رحمت پروردگارند.» (100)
علاقه به مرگ
در كلمات اميرمؤ منان على (عليه السلام) آمده است كه فرمود:والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه(101)
به خدا سوگند، قطعا علاقه پسر ابى طالب به مرگ ، از علاقه كودك به پستان مادر بيشتر است .
و در كلمات سيدالشهداء (عليه السلام) آمده است :
و ما اءولهنى الى اءسلافى ! اشتياق يعقوب الى يوسف(102) ؛ «چه قدر به گذشتگانم علاقه مندم و سرگشته ام ! بسان علاقه حضرت يعقوب به حضرت يوسف (عليه السلام »)
هم چنين به هنگام خروج از مكه و حركت به سوى كربلا طى نطقى فرمود:
من كان باذلا فينا مهجته ، موطنا على لقاء الله نفسه ، فليرحل معنا.(103)
هر كس مى خواهد جان خود را درباره ما بذل كند و خود را براى ملاقات با خدا آماده كرده است ، با ما كوچ كند.
يعنى همه را به جهاد و جنگ و كشته شدن دعوت مى نمود.(104)
پيروزى ائمه
فاطمه زهرا (عليه السلام) با همان وصيتى كه كرد شبانه دفن شود(105) پيروز شد و پيروز است . بعد از شهادت حضرت حسين بن على (عليه السلام) حضرت زينب (عليه السلام) در اسارت آن چنان مردانه خطبه مى خواند كه گويى در تخت سلطنت قرار دارد. امام سجاد (عليه السلام) در حال اسارت و در حالى كه غل جامعه(106) به گردن داشت ، به سائل ، شاهانه كمك مى كند. ما چنان بزرگانى (مرد و زن) داريم كه همه چيز ما از آن هاست ، ولى گويا آن ها را نداريم !(107)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
فصل دوم : محبت و توسل
ثواب زيارت سيدالشهداء (عليه السلام)
مگر ثواب زيارت سيدالشهداء را ما مى دانيم چه خبر است ؟! مگر مى دانيم رواياتى كه درباره زيارت سيدالشهداء وارد شده ، به كجا رسيده است ؟! هيچ مى توانيم بگوييمكان كمن زار الله فى عرشه(108) : «زاير امام حسين (عليه السلام) در شب جمعه مانند كسى است كه خدا را در عرشش زيارت كند» ، يعنى چه ؟ آيا ما از اين ها مى فهميم ؟! يا همين بكاء بر سيدالشهداء (عليه السلام) ثوابش چه اندازه است ؟ آيا مى توانيم حدى برايش بگوييم كه ديگر از آن بالاتر نيست ؟ (ارزش) بكاء به حدى است كه مى گويند: «همين كه اشك مختصرى از اذن دخول سيدالشهداء (عليه السلام) آمدفتلك الدم علامه الاذن :آن اشك علامت اذن دخول است ؛ يعنى داخل بشو.» آخر من چشمم اشك بيايد، چه ربطى است كه آن ها اذن دادند! آيا معلوم است كه اين قضايا چيست ؟
منتهى ، چيزى كه هست ، اين است كه ما حالا به امثال معاويه گرفتاريم كه همه جور حرف از او هست ، حتى كلمه كفر!(109)
آداب زيارت
يك بار با چند نفر از رفقا عازم زيارت ثامن الائمه (عليه السلام) بوديم ، رفتيم خدمت ايشان و راجع به آداب زيارت سؤ ال كرديم . ايشان بعد از قدرى ، تاءنى فرمودند: «اهم آداب زيارت اين است كه بدانيم بين حيات و ممات معصومين (عليهم السلام) هيچ فرقى وجود ندارد.»
و غير از اين جمله چيز ديگرى نفرمودند. بعد وقتى با رفقا تاءمل و صحبت كرديم ، ديديم شايد بتوان اهم و بلكه تمام آداب زيارت را در اين جمله خلاصه كرد!(110)
از واضحات است كه خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و امكنه ، در تعقيبات و غير آن ها؛ و كثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه ؛ و زيارت علما و صلحا و همنشينى با آن ها، از مرضيات خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) است و بايد روز به روز، مراقب زيادتى بصيرت و انس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد.(111)
انس با ائمه
از حضرت آيت الله بهجت پرسيدند: «خواهشمندم بفرماييد چطور مى توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار (عليهم السلام) انس گرفت ؟» ايشان جواب فرمودند: «با طاعت خداى تعالى و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) و ترك معصيت در اعتقاد و عمل .» (112)
مستحب مؤ كد
در خيلى روايات ، از مستحبات به واجب تعبير شده است ، خصوصا در صورتى كه يك قرينه هايى باشد و از آن ها بفهميم كه معناى وجوب ندارد. مثل اين كه روايت دارد: «زيارت سيدالشهداء (عليه السلام) در هر چهار سال ، يك مرتبه واجب است .» (113) اين وجوب ، براى شدت مطلوبيت و تاءكد مطلوبيت است .(114)
برتر از تشرف به خدمت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
لازم نيست كه انسان در پى اين باشد كه به خدمت حضرت ولى عصر (عليه السلام) تشرف حاصل كند، بلكه شايد خواندن دو ركعت نماز سپس توسل به ائمه (عليه السلام) براى او بهتر از تشرف باشد؛ زيرا آن حضرت مى بيند و مى شنود و عبادت در زمان غيبت افضل از عبادت در زمان حضور است و زيارت هر كدام از ائمه اطهار (عليهم السلام) مانند زيارت حضرت حجت (عليه السلام) است .(115)
دورى از انبياء و اوصياء
عرض كردند به سيدالشهداء (عليه السلام) كه اگر اذن بدهى همين حالا، هيچ جا نرفته ، از جايت حركت نكرده هلاك مى كنيم دشمن ها را (اين را) جن گفتند؛ فرمود: «والله ، قدرت من از قدرت شما بيشتر است - اين كسى است كه اسم اعظم بلد است - لكن اگر من كشته نشوم ، با چى امتحان مى شوند اين مردمى كه اين جورند.»
(اينجا) دار امتحان است ، شما در فكر اين باشيد كه خودتان را اصلاح بكنيد، مابين خودتان و خدايتان عايقى ، مانعى ، پيدا نشود. اگر اصلاح كرديد، رفع مانع كرديد بين خودتان و خدا و وسائط (انبياء و اوصياء) خدا اصلاح مى كند مابين شما و خلق .(116)
هرگاه خدمتشان رسيدم جلسه ايشان از هر نظر پربار بود از معنويت ، سخن كوتاهى مى گفتند و بعد مشغول ذكر مى شدند، تصور مى كنم بيشتر به زيارت عاشورا مشغول بودند و به خواندن هر روز آن مداومت داشتند و به نظرم حالا هم مداومت دارند. و اخيرا نيز كه براى بازديد به خدمتشان رسيده بودم (و اين بازديد در راستاى اين بود كه ايشان بر مرحومه والده ما نماز ميت گذارده بودند) ديدم تسبيح در دستشان است و به نظر مى رسيد كه به زيارت عاشورا مشغول هستند. تمام اين عمل ها مذكر و بيدارگر و معنى دار است . چنانكه بعد نحوه زندگى شان نيز مذكر بود.(117)
افضل مستحبات
بكاء(118) بر مصائب اهل بيت (عليهم السلام) و به خصوص حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) شايد از آن قبيل مستحباتى باشد كه مستحبى افضل از آن نيست .
بكاء من خشيه الله : «گريه از ترس خداوند» ، آن هم همين جور است شايد افضل از آن نباشد.(119)
محبت به آل الله
گفتند: يك بت پرستى بوده كه در دهه عاشورا نذرى داشته است كه بايد اين دهه را مهمانى بدهد و براى سيدالشهداء عزادارى كند. براى همين ، يك طبقه اى را به مسلمان ها منحصر مى كرد و مى گفت : «هر جورى كه خودتان مى خواهيد، اطعام كنيد. اين طبقه تماما دست شماست . اين هم پول ، ديگر به ما كارى نداشته باشيد. ما هم به شما كارى نداريم .»
ظاهرا در هر سالى صد هزار روپيه خرج اين مطلب مى كرد.
در يك سالى رفقايش آمدند و گفتند: «اين مبلغ زياد است . شما مثلا اين (پول) را نصف بكن .» . صدر هزار روپيه در آن زمان زياد بوده كه اين ها گفته اند نصف بكن .
در همين موقع كه مى گفت چه بكنم ، يك كارخانه اى درست مى كرده و براى افتتاح كارخانه رفته بود. هنگامى كه آن جا را تماشا مى كرده ، لباسش به چرخى كه در كارخانه به كار آورده بودند، گير مى كند و به داخل آهن ها مى رود. به حسب ظاهر، كارش تمام شده بود (و مرگش حتمى)، اما مى بينند يك كسى از داخل ، اين بت پرست را گرفت و بيرون انداخت .
وقتى به او رسيدند، بى حال بود. بعد كه به حال آمد، گفت : «دويست هزار روپيه» ! گفتند؟ «چه شد؟» گفت : «من كه در چرخ كارخانه افتادم ، يك كسى آمد مرا گرفت و بيرون انداخت . گفتم : «آقا تو كه هستى ؟» گفت : «من همان هستم كه صدهزار روپيه براى عزادارى من خرج مى كنى .» وقتى كه به هوش آمدم ، داد زدم كه دويست هزار روپيه بايد بدهم» .
البته شكى نيست ، يقين دارم كه اگر (كسى) بت پرست هم باشد يك توفيقى كه مسلمان شود (شايد بيابد) و اگر نشد، تخفيفى در عذاب ، به آن ها داده مى شود. همه كه در جهنم در يك رتبه نيستند. طبقاتى (گوناگون) داريم . بعضى از بعضى ديگر متنفرند كه خدا مى داند چه تنفرى دارند و مى گويند: «خدا نكند ما پهلوى آن ها برويم» . چون عذاب آن ها در آن طبقه ، نسبت به طبقه پايين تر رحمت است .(120)
حقيقت توسل
خيال مى كنم انسان اگر هريك از مشاهد مشرفه را طواف كند، همه مشاهد را در همه جا زيارت كرده است و براى او مفيد است . آن هااءحياء عند ربهم يرزقون(121) ؛ (زنده اند و نزد خدا بهره مند) هستند و با ديگران قابل قياس نيستند. هرجا هستيم مى توانيم به هر كدام از آن ها متوسل شويم . در زيارت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) بر همه ائمه بلكه انبياء (عليهم السلام) سلام شده است : آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد - صلوات الله عليهم اجمعين -.
اگر كسى بخواهد تشنگى و عطش ديدار آن ها را در وجود خود تخفيف دهد، زيارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات آن ها و ديدار حضرت غايب (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است . آن ها در هر جا حاضر و ناظرند. هرگاه انسان به يكى از آن ها متوجه شود، مانند آن است كه به همه متوجه شده و همه را زيارت و ديدار كرده است .
گذشته از اين كه فرموده اند: شما خود را اصلاح كنيد، ما خودمان به سراغ شما مى آييم و لازم نيست شما به دنبال ما باشيد.
راه ديگر، توسل به قرآن است ، اين ها شريك قرآن هستند، بلكه با قرآن عينيت دارند. اگر چه اكثر مسلمانان به قرآن اعتقاد دارند ولى به امامت اهل بيت قايل نيستند. البته جاى شگفتى نيست كه اكثريت مسلمانان بر خطا هستند، زيرا مى دانيم كه اكثر متدينين عالم نيز مسيحى هستند كه قايل اند قرآن باطل است ! بنابراين ، اكثريت ، ميزان برترى نيست .النظر الى المصحف عباده .(122) نگريستن به قرآن عبادت است .» همين آرامش قلبى براى كسى كه به شمايل امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) نگاه كند، نيز حاصل مى شود.(123)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
خشنودى اهل بيت (عليهم السلام)
خدا كند از رضاى اين خانواده (=اهل بيت (عليهم السلام))كه رضاى خداست ، خارج نشويم ، اگر رضاى ديگران را بخواهيم ، پشيمان خواهيم شد و معلوم نيست كه بتوانيم تدارك كنيم .(124)
محبت صادقانه
محبت صادقانه اين است كه محبت مخالف در آن نباشد. هر كس به هركدام از اين چهارده معصوم (عليهم السلام) محبت داشته باشد، كارش تمام است . فقط شرطش اين است كه محبتش راست باشد.(125)
دورى از بيانات اهل بيت (عليهم السلام)
به هر اندازه از بيانات اهل بيت (عليهم السلام) دور باشيم ، از خود ايشان دوريم . ممكن است به خاطر كثرت مراجعه به احاديث براى ما علم مطالب پيدا شود و مذاق ائمه (عليهم السلام) براى ما معلوم گردد.
اگر به واسطه عدم مراجعه ، چيزهايى از ما فوت شود كه ماءذون نباشيم ، چه عذرى خواهيم داشت ؟!(126)
بناى حسينيه
از بحرين براى اطراف ممالك اسلامى نوشته و فرستاده شد كه بناى حسينيه چه طور است ؟ از عربستان جواب دادند:
من بنى بناء للحسين ، فقد بنى بناء فى نار جهنم !هركس بنايى براى حسين بسازد، قطعا بنايى در آتش جهنم ساخته است !
ولى مصرى ها در جواب نوشتند:
من بنى بناء للحسين ، فقد بنى بناء فى الجنه
هر كس بنايى براى امام حسين (عليه السلام) بسازد، قطعا بنايى در بهشت ساخته است .(127)
حضور حضرت حجت در مجالس حسينى
خيلى ديده شده و گفته اند كه : حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را در مجالس توسل يا حديث كساء حاضر ديده اند هرچند جد بزرگوارش پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بلكه حضرت امير و فاطمه زهرا و حسنين (عليهم السلام) هم حاضر بوده اند؛ زيرا اهل كسا از آن حضرت افضل اند، ولى فضيلتى و خصيصه اى براى آن حضرت است كه براى آن ها نبود و آن طول عمر و اشراق و افاضه به اوست .(128)
هم نامه نانوشته خوانى
حضرت آيت الله بهجت فرمودند: شخصى از علماى اصفهان ، اهل معقول و منقول بود كه به مرحوم ميرزاى شيرازى اشكالاتى داشت ، لذا مطالبى نوشت نامه را علماى اصفهان امضا كردند و به نجف رفت تا نامه را به ميرزاى شيرازى بدهد. قبل از آن به خدمت مرحوم ملا فتح على سلطان آبادى رسيد و ايشان از مضمون نامه اى كه در جيب آن عالم اصفهانى بود، او را با خبر كرد. آن آقا تكان خورد و تعجب كرد و با اينكه خودش را خيلى بالا مى دانست تواضع به خرج داد، لذا به ملا فتح على گفت : به ما چيزى بفرماييد تا استفاده كنيم . فرمود: شما كه خود از علما و بزرگانيد. اصرار كرد. مرحوم ملا فتح على فرمود: به سه چيز مداومت داشته باشيد:
1. نماز اول ماه
2. زيارت عاشورا در هر روز
3. هر شب دو ركعت نماز وحشت بخوانيد و به مؤ منين و مؤ مناتى كه كسى را ندارند و از دنيا رفته اند، هديه كنيد.(129)
زيارت عاشورا
از حضرت آيت الله العظمى بهجت پرسيدند: داستان ها و قضايايى از كسانى كه پيوسته زيارت عاشورا مى خواندند و به اين صورت ، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است . نظر حضرت عالى در اين باره چيست ؟
پاسخ : متن زيارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است ؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق (عليه السلام) به صفوان مى فرمايد: «اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن . به درستى كه من چند چيز را بر خواننده آن تضمين مى كنم : 1. زيارتش قبول شود. 2. سعى و كوشش وى مشكور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد.
اى صفوان ! اين زيارت را با اين ضمان ، از پدرم يافتم و پدرم از پدرش ...تا اءميرالمؤ منين (عليه السلام) و حضرت امير نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل و او هم از خداى متعال ، هركدام اين زيارت را با اين ضمان ، تضمين كرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده كه : «هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارت وى را بپذيرم و خواسته اش هرچه باشد، برآورده سازم» .
و از سند او استفاده مى شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسى است و همين مطالب ، سبب شده است كه علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغوليت هاى علمى و مراجعاتى كه داشتند - به خواندن آن مقيد بودند تا جايى كه استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى ، از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان ، زيارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت ، درگذشتند.
شيخ صدرا بادكوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى ، آنچنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان ، آن را ترك نكرد و كسى باورش نمى آمد كه ايشان ، اين چنين پاى بند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.
يكى از بزرگان هم نقل مى كردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم ، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ديدم پيرمردى نورانى ، مشغول زيارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد كه زائر است . نزديك او رفتم ؛ حالت كشف براى من نمودار شد و حرم امام حسين (عليه السلام) و زائران آن حضرت را كه مشغول رفت و آمد و زيارت بودند، مشاهده كردم . چندين بار ديدن وى و احوال پرسى از او و بهره بردارى از محضرش ، به زائرسرا رفتم . گفتند: «چنين شخصى براى زيارت آمده بود و امروز اثاثش را جمع كرد و رفت» . از زيارتش نااميد نشدم و باز به وادى السلام رفتم تا شايد بار ديگر، وى را در آنجا ببينم . به آقايى كه فوق العادگى داشت و گاهى مطالبى را بيان مى كرد، برخورد كردم و او بدون پرسش ، از نيت من آگاه شد و گفت : «آن زائر ديروزى گدى !» (130)
علاقه و توسل به اهل بيت (عليهم السلام)
از جمله ويژگى هاى آيت الله بهجت ، علاقه شديد ايشان به اهل بيت (عليهم السلام) و توسل به آن بزرگواران مى باشد. من مكرر ديده ام كه ايشان زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام مى خواندند.(131)
تربت امام حسين (عليه السلام)
يكى از دوستانم چند سال پيش مريض شد به گونه اى كه در «ايران» از معالجه او عاجز شدند. قبل از آنكه به خارج از كشور حركت كند، به خدمت حضرت آيت الله بهجت رسيد و مشكل بيمارى اش را براى معظم له مطرح كرد. حضرت آيت الله بهجت مقدارى تربت امام حسين (عليه السلام) را جهت استشفا به او دادند. دوست ما مقدارى از تربت را خورد و چند روز بعد به خارج سفر كرد.
وقتى به خارج از كشور رفت و بيماريش را نزد پزشكان مطرح كرد و آن ها او را معاينه كردند، ديدند هيچ گونه بيمارى ندارد، لذا او را روانه «ايران» كردند. و تا اين زمان هم هيچ گونه مشكلى ندارد و با صحت كامل مشغول بحث و درس و از طلبه هاى بسيار موفق مى باشد.(132)
محك تجربه و آزمايش بندگى
از مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى نقل شده كه فرمود: آيا هيچ شده است كه خود را در صدق عبوديت و بندگى امتحان كنيد تا بدانيد آيا بنده خداييد يا نه ؟ به اين صورت كه فكر كنيد اگر زن و فرزند خود را به قصد زيارت «كربلا» مهياى سفر نموده و با زحمت فراوان و هزينه زياد همراه با خود تا لب مرز ببريد، ولى در آنجا مى بايست حرامى (مانند كشف عورت يا نظر اجنبى به همسر و دختران همراه خودتان) را مرتكب شويد تا مقدمه خروج از گمرك و گرفتن گذرنامه و مجوز عبور از مرز باشد؛ در اين صورت خود را چگونه مى يافتيد؟ آيا با خود مى گوييد: يك حرام عيب ندارد، ما كه اين همه زحمت كشيده و هزينه نموده ايم تا به اين جا رسيده ايم ، بگذار اين حرام انجام گيرد و عبور كنيم ؛ و يا با كمال شجاعت و مردانگى و متانت مثل گل با آن همه رنج و دورى راه و تحمل مخارج و هزينه سفر، با عايله خود برمى گرديد؟ زيرا كسى كه فرموده : زيارت مستحب است و من به قصد قربت و به داعى و انگيزه امر او تا به اين جا آمده ام و متحمل اين همه خسارت شده ام ، ارتكاب حرام را جايز نمى داند و به داعى انگيزه نهى و زجر او بايد دوباره بدون هيچ گونه نگرانى و ناراحتى برگردم ؛ چرا كه من بنده ام و مى خواستم زیارت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را براى رضاى خدا انجام دهم ، نه براى خواهش دل خود. و اگر براى خدا است ، خدا مى فرمايد: كار حرام را انجام نده و به زيارت مرو، لذا بايد امتثال نمايم و براى او به زيارت نروم ؛
ولى اگر اين طور نكرد و برنگشت ، يقينا ناقص الايمان است ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد:
فلا و ربك لايؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى اءنفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما(133)
پس به پروردگارت سوگند، ايمان نمى آورند، مگر اين كه در اختلافى كه ميان آن ها پيش آمده تو (=پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم) را حاكم كنند، سپس از آن چه قضاوت نمودى در دل خود هيچ دلتنگى احساس نكنند، و چنان كه بايد خود را تسليم (خدا و حكم تو كنند.)(134)
.
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
نداى ياحسين
برخى از فرقه هاى اسلامى ، زمانى مى خواستند شهرى را غارت و قتل عام كنند، لذا رييس لشكر آن ها پرسيد: آيا در اين شهر شيعه وجود دارد؟ گفتند: سه نفر شيعه در اين شهر است . آن ها كه كافرند چون عباد على (عليه السلام) هستند،(135) بقيه هم كه آن ها را راه داده اند، كافرند!
با اين كه خودم در عرفات و منى شنيدم كه مى گويند: يا على ، يا حسن ، يا حسين ...آيا اين ها هم مشركند؟! آيا تمام كسانى كه در خانه خود، پسر، دختر و... خود را صدا مى زنند و يا چيزى از آن ها مى خواهند، مشرك هستند؟!(136)
دستوراتى براى شفا از بيمارى
اين كارها را به اين نيت كه اگر مرگ بيمار، حتمى نيست ، به وسيله اين ها شفا يابد، انجام دهيد(137) :
1. مقدار كمى از خاك پاك مدفن سيدالشهداء (عليه السلام) را در آب زمزم مخلوط كرده و هفتاد مرتبه سوره مباركه «حمد» بر آن بخوانيد و در نوبت هاى متعدد، هر روز به بيمار بخورانيد - تا زمانى كه شفا يابد.
2. به فقيران «متعدد» صدقه بدهيد - گرچه صدقه اى كه به هر كدام مى دهيد، كم باشد.
3. روزى هفت بار سوره مباركه «حمد» را به نيت شفاى او بخوانيد.
4. هر كس نزد بيمار مى رود، براى شفايش سوره مباركه «حمد» را بخواند.
5. بيمار را به مشاهد مشرف (مزار معصومان (عليهم السلام) و...) ببريد و اگر نمى تواند، همين طور نيت و توجه كند كه به آن مشاهد رفته (و زيارت كند) و همين كه به نيت شفا يافتن به آن زيارتگاه برود، كافى است .
6. در حضور بيمار، مرثيه بخوانيد به طورى كه او منقلب و متاءثر شود.
7. حديث كساء را (مكررا) براى شفاى او بخوانيد. (و هنگام خواندن در مجلسى كه اين حديث را مى خوانيد، عود روشن كنيد.)
8. گوسفند نذر فقيران كنيد.
9. بيمار پس از نماز صبح ، دو ركعت نماز حاجت خوانده و پس از آن سه بار بگويد:اللهم اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى بعافيتك من بلائك فانى عبدذك و ابن عبدك : «خداوندا! مرا با شفاى خودت ، شفا ده و با درمان خودت ، درمان كن و از گرفتارى ات ، نجات و رهايى بخش ! چرا كه من بنده تو و فرزند بنده توام !» و پس از آن ، يك بار هم بگويد:بحرمه الامام الكاظم (عليه السلام): «به حرمت و آبرو و مقام امام كاظم (عليه السلام »).(138)
تربت امام حسين (عليه السلام)
تعظيم تربت كربلا و سجده ، تعظيم عليه است نه له .(139) تعظيم ضريح پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، هم مثل استقبال و تعظيم كعبه ، تعظيم اليه است نه له(140) با اين حال ، برخى از فرقه هاى اسلامى اطراف ضريح رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را گرفته و چهار ميخه كرده اند!(141)
بوسيدن عتبه
مسلمانان در شاءن اهل بيت (عليه السلام) در غايت اختلاف اند، چنان كه در مورد قرآن نيز چنين هستند. برخى آن قدر ضعيف هستند كه در بوسيدن ضريح آن ها شك و اعتراض دارند.
آقايى ظاهرا به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض كرد كه آقا شما هم ؟! برعكس مرحوم دربندى به ايشان گفت : آقا كار شما براى مردم حجت است ، وقتى به حرم مى روى ، ضريح حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام) را ببوس . شيخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوار است ! در يكى از زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) آمده است :
ثم قبل الضريح من اءربع جوانبه .(142)
سپس ضريح را از چهار سويش ببوس .(143)
مكانى معنوى
از جاهايى كه خيلى با صفا و روحانيت است ، خيمه گاه سيدالشهداء (عليه السلام) در كربلا است . در فضاى آن كه اطرافش در قديم ساختمان بود، خيلى روحانيت ديده مى شد!(144)
پيام سلمان !
گفته اند: زهير بن قين «رضوان الله تعالى عليه» نقل كرده كه با شادى و همراه با غنايم جنگى از غزوه اى برمى گشتيم كه سلمان «رضوان الله تعالى عليه» به ما فرمود:اذا اءدركتم سيد شباب اهل الجنه ، فكونوا اءشد فرحا بقتالكم معه؛ «هرگاه زمان سرور جوانان اهل بهشت «امام حسين (عليه السلام »)را درك كرديد، از يارى كردن به او بيشتر شادمان باشيد.»
هرچند بعضى احتمال داده اند كه مقصود از سلمان ، غير از سلمان فارسى «رضوان الله تعالى عليه» است .(145)
شكايت به حضرت مسلم (عليه السلام)
شخصى گفت : در تاريكى - به گمانم - بر روى يكى از جنيان پا گذاشتم و آن جنى در اثر آن تلف شد از اين رو آن ها مرا اذيت مى كردند، تا اين كه در راه نجف و كوفه با آن ها برخورد كردم و گفتم : شكايت شما را به حضرت مسلم (عليه السلام) مى كنم . بسيار اصرار كردند كه نكن ، ولى من شكايت كردم و شنيدم حضرت مسلم (عليه السلام) آن ها را تعزير مى كند! و مى فرمايد: كه بايد به گونه اى ظاهر شويد كه او نفهمد و شما را نبيند و...(146)
پيشگويى امام (عليه السلام)
حاجى تاج ، واعظ معروف كه منبرهاى عجيبى در ايران مى رفت ، در زمان خود او از او نقل كردند: در زينبيه اقامت نموده و منزل كرده بودم ، گفتم : خوب است در حرم بمانيم ، كليددار حرم را ديدم و كليد را از او گرفتم و شب را در حرم ماندم تا اين كه مى گويد: شنيدم سه بار گفته شد:
هذا قبر زينب بنت اءميرالمؤ منين المكناه بام كلثوماين جا قبر زينب دختر اءميرالمؤ منين (عليه السلام) است كه كنيه اش ام كلثوم مى باشد.
البته حضرت زينب (عليهاالسلام) كه كنيه اش ام كلثوم است ، غير از ام كلثومى است كه در مدينه با پسرش در يك قبر مدفون است ، زيرا به فرمان يزيد بين ايشان و شوهرش جدايى انداختند، چون عامل يزيد مى ترسيد كه اهل مدينه با بودن حضرت زينب (عليهاالسلام) در آن جا شورش كنند، لذا حضرت زينب (عليهاالسلام) به اجبار يا اختيار خود مصر را اختيار كردند. به مصر رفتند و مدفن ايشان در مصر است .
سؤ ال : چرا حضرت زينب به جاى مصر، كربلا را اختيار نكردند؟
جواب : زيرا كربلا در آن زمان هنوز آباد و مسكونى نبود، هرچند در روايت امام سجاد (عليه السلام) آمده است كه فرمود: «گويا مى بينم كه در زمين كربلا قصر، دكان و بازار برقرار شده است و زوار از نواحى مختلف براى زيارت سيدالشهداء (عليه السلام) مى آيند.(147)
كرامت زينبيه
نقل شده است : گروهى در زينبيه(148) حاضر بودند، حاجيه خانمى ليره اى داشته و مى خواسته براى تبرك آن را به ضريح بمالد كه در داخل ضريح مى افتد. متولى مى گويد: از آن صرف نظر كنيد من دو ليره به جاى آن به شما مى دهم ؛ ولى آن خانم قبول نمى كند، ناگهان مى بينند ليره مستقيم بالا آمد و آن خانم دست دراز كرد و ليره خود را برداشت .
خدا مى داند وقتى مردم چنين عجايب و غرايب و كراماتى را از مشاهد مشرفه و مزارهاى امامزاده ها مى بينند، چه قدر عقايدشان محكم مى شود؟!(149)
با حضرت ابوالفضل (عليه السلام) قهر نكن !
در كتاب دارالسلام آمده است : طلبه اى سه حاجت داشت و مدت ها به زيارت حضرت ابوالفضل (عليه السلام) مشرف مى شد. روزى در حالى كه در مقابل ضريح با كمال ادب و احترام ايستاده و مشغول زيارت بود، ناگاه ديده عده اى از زن هاى عرب دهاتى با پاى برهنه و در حالى كه كودك فلجى را به دست گرفته بودند، وارد حرم شدند، و هلهله كنان يك دور گرد ضريح چرخيدند و بيمارشان شفا پيدا كرد و از حرم خارج شدند.
آن طلبه وقتى اين صحنه را مشاهده مى كند، نزديك ضريح مى آيد و مى گويد: من چند سال است مى آيم و حوائجم برآورده نمى شود، ولى به اين عرب هاى بيابانى اين گونه التفات داريد! و با صورت قهر و غضب از حرم بيرون مى رود و تصميم مى گيرد ديگر به زيارت آن حضرت نرود.
به نجف مى رود و در كاروانسرايى منزل مى كند. در آن جا به او مى گويند: خادم شيخ انصارى (رحمه الله) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت . وى نزد شيخ مى رود. شيخ به او مى فرمايد:
«با حضرت ابوالفضل (عليه السلام) قهر نكن ، شما به عرب ها نگاه نكنيد. آن ها اين طور عادت كرده اند. حج مى خواهيد، نيابت هست و خانه مى خواهيد، هر خانه را پسنديديد تهيه مى شود و عيال مى خواهيد، براى شما فراهم مى شود.»
احتمال هم بدهيد كه اكنون نيز از اين گونه علماى صاحب كرامت وجود دارند؛ زيرا:لا تخلو الارض من حجه الله (حجه لك).(150) هيچ گاه زمين از حجت خدا خالى نمى ماند.
البته بعضى بالاتر از احتمال ، يقين دارند. خدا كند طورى يقين داشته باشيم كه براى ما تزلزل حاصل نشود. خداوند متعال از زبان اصحاب حضرت موسى (عليه السلام) نقل مى فرمايد:
قال اءصحاب موسى انا لمدركون(151)
ياران حضرت موسى (عليه السلام) گفتند: قطعا فرعون و فرعونيان به ما مى رسند. يعنى هلاك مى شويم ؟ ولى حضرت موسى فرمود:
قال كلا ان معى ربى سيهدينى(152)
چنين نيست ، پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد.
يعنى پشتم مثل كوه محكم است ، چون خداوند فرمود:
انا معكم مستمعون(153)
ما با شما همراه و شنواييم .
يعنى آن ها كه به ما وعده همراهى و نصرت داده اند با ما هستند و رفيق نيمه راه نيستند.(154)
خاك بر سر شيعه
زن ارمنيه كه در هواپيما در كنار همسر مرحوم علامه(155) نشسته بود، جريان زيارت امام رضا (عليه السلام) و گرفتن حاجت از توسل به آن حضرت را نقل كرده بود. و نيز بعد از نقل قصه ، و قرار روضه خوانى (روضه پنج تن) در مدرسه مروى به پيشنهاد آن زن ارمنيه و شفاى جوانش براى علامه طباطبايى (رحمه الله) ايشان فرمود: «خاك بر سر شيعه !» (156)
توفيق الهى
مرحوم شيخ انصارى با اين كه يك چشمى بود و شب نمى توانست مطالعه كند، در روز اين همه درس ، تاءليف و عبادت داشت . هر روز زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام ، در بالا سر مرقد حضرت امير (عليه السلام) نيم ساعت ايستاده مى خوانده و نماز جعفر و يك جزء قرآن را به توفيق معنوى انجام داده است .(157)
رابطه با اهل بيت (عليهم السلام)
از حضرت آيت الله بهجت پرسيدند:
كيف نقوى العلاقه مع اهل البيت (عليهم السلام) و بالخصوص مع صاحب العصر (عليه السلام)؟
ج -طاعه الله بعد معرفته ، توجب حبه تعالى و حب من يحبه من الانبياء و الاوصياء الذين احبهم اليه محمد و آله و اءقربهم منا صاحب الامر عجل الله فرجه .(158)
(ترجمه : چگونه رابطه خويش را با اهل بيت (عليه السلام) و مخصوصا صاحب العصر (عليه السلام) تقويت كنيم ؟
ج : اطاعت و فرمان بردارى از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او مى شود و (همچنين موجب) محبت كسانى كه خداوند آن ها را دوست دارد، مى شود؛ كه عبارتند از انبياء و اوصياء، كه محبوب ترين ايشان به خداوند، حضرت محمد و آل او عليه و عليهم السلام مى باشند؛ و نزديك ترين ايشان به ما صاحب العصر عجل الله تعالى فرجه مى باشد.)
Give GOD your skull
اگر کوهها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار! دندانها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت بسپار! پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه و بیم بر خود راه مده! و بدان که پیروزی از سوی خداست
امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به محمد حنفیه
{محتواي مخفي}
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)