داستان آدم ابوالبشر در نگاه دانشمندان اسلامی
منابع مقاله:
فصلنامه مشکوة، شماره 84 و 85، صالحی، مجید؛
دانشجوی دوره دکتری علوم
قرآن و حدیث، دانشگاه قم
مقدّمه
داستان آدم، رویدادی است که بسیاری از مردم در طول تاریخ درباره آن مطالعه و پژوهش کرده اند. در بیان و تحلیل این داستان، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است که جمع بندی و نتیجه گیری از این آراء کاری بسیار دشوار است.
در زیست شناسی در مورد نخستین انسان، مباحث زیادی مطرح شده است، از جمله اینکه آیا آدمِ نخستین انسان یا بشر بوده است یا چنین مطلبی صحت ندارد
.
در متون دینی نیز در مورد نخستین انسان مطالب بسیاری آمده است. تفاوت این نقلها و اختلاف در برداشت و تحلیل مفسّران از این متون، انبوهی از آرای متضارب را گرد آورده است.
قرآن کریم نیز داستان آدم را به عنوان نخستین انسان آورده است. فهم درست این داستان با توجه به روایات صادق و کاذب که به معصومین علیهم السلام نسبت داده شده است و تحلیلهای عقلی مقبول یا آمیخته به بدعت و نادرست، کاری بسیار مشکل است.
متأسفانه در حوزه تفسیر اسلامی، برخی از نقلها و تفسیرهای نادرست یهودیان راه یافته است و بعضی مفسّران قرآن کریم در تحلیل داستان آدم، از آیات تحریف شده تورات موجود و روایات مجعول اسرائیلی بهره برده و در فهم این داستان به بیراهه رفته اند.
در این نوشته ابتدا به عنوان مقدمه به برخی از مطالبی که در میان اهل کتاب در مورد داستان آدم بیان شده است می پردازیم. آن گاه دیدگاههای مفسّران قرآن کریم را خواهیم آورد.
در میان اهل کتاب، قصّه آدم با نگاههای متفاوتی تحلیل شده است. برخی از مفسّران کتاب مقدس، داستان آدم را به عنوان یک رخداد واقعی و عینی پذیرفته اند، امّا در طرف مقابل، برخی نقل این ماجرا را نوعی افسانه پنداشته اند که برای هدایت انسانها بیان شده است. اینها می گویند: «اسطوره آفرینش، یک داستان مفید و پندآموز است که احساس مخلوق بودن، تناهی و اتکای بشر را به خداوند القا می کند و احساس پرستش و احترام را در وجود انسان دامن می زند. خداوند یک کوزه گر، یا بنّا، یا سازنده ای از این گونه نیست، ولی این تمثیلها و تصویرهای کتاب مقدّس منجر به واکنشی در برابر خداوند و جهان می شود که درست و موثّق است. در عین حال، هیچ رویدادی در زمان، چه در ابتدا و چه بعد از آن نبوده است که این تمثیل به آن اشاره داشته باشد»(1).
دی. اف. اشتراس (D.F. Strauss)(1808-1874م) که از روحانیان و خادمان کلیسا بود، باور نداشت که نمادهای مسیحی، امور واقعی تاریخی ماوراء طبیعی اند. وی با ردّ اندیشه ماورای طبیعی گرایان که معجزه را قبول داشته و می پنداشته اند که وقایع مندرج در کتاب مقدّس به شرحی که آمده عینا روی داده است و نیز با نامقبول خواندن دیدگاه عقل گرایان که برای آن حوادث، توضیحهای طبیعی ارائه می دادند، تفسیر اساطیری تازه و جامعی از انجیلها عرضه می دارد و در نهایت نشان می دهد که رموز گرانقدری که قرنها آسمانی انگاشته شده بود آفریده تخیّل اسطوره پرداز آدمی است(2).
در عصر هلنیستی، که دوران رواج فرهنگ یونانی و غلبه آن بر افکار مردم اروپا و بخشهایی از آسیای غربی بود، متفکران یهودی غالبا به تأویل و تفسیرِ تمثیلیِ ابواب اولیه سِفر پیدایش می پرداختند، و آدم را نمونه اصلی و اولیه نوع بشر و سرنوشت و سرگذشت او را بیان تمثیلی وضع انسان در جهان می شمردند، و در عین حال غالبا واقعیت تاریخی گزارش سِفر پیدایش را نیز پذیرفته بودند و آن را دارای دو جنبه تاریخی و تمثیلی می دانستند.
فیلون (Philon) (20ق م 54م) فیلسوف یهودی متولّد اسکندریه که در تفسیر دین از زبان فلسفه یونان و روش رمزی بهره می گیرد، گویا نخستین دانشمندی است که دست به تأویل قصّه آدم می زند. فیلون پاره ای از موارد قصّه آدم را به عنوان واقعیت قبول داشت و ظواهر عبارات سِفر پیدایش را که متعلق به آنها بود می پذیرفت، ولی بیشتر در پی یافتن معنای تمثیلی برای عناصر این قصّه بود. از این رو، در فلسفه او آدم نمودار خرد، حوّا نمودار دریافت حسّی، مار نمودار هوای نفس و درخت معرفت نمودار اندیشه و تدبیر است. از نظر فیلون، خوردن از شجره ممنوعه تمثیل و کنایه ای از تسلیم شدن در برابر لذّات و شهوات جسمانی است، چون آدم در برابر خواسته های جسمانی خود سر فرود آورد، فهم او از سطح فراتر دانش به سطح فروتر اندیشه فرو افتاد(3).
روش تفسیر و تأویل تمثیلی و مجازی دوره هلنیستی در سده های میانه از رونق و اعتبار افتاد، و متکلمان یهودی در نیجه آشنایی با آرای کلامی اسلامی به نصّ کتاب مقدّس اتکا کردند و به تفسیر روایات و عبارات آن، با صورتی که نقل شده بود، پرداختند. از دیدگاه سعیدیه فیّومی (882-942م) انسان نقطه کمال آفرینش و مورد عنایت و رحمت خاص الهی است. خداوند به موجب همین عنایت خاص به آدمی روح و نیروی تمیز بخشیده و آزادی اراده به او ارزانی داشته است تا میان نیک و بد انتخاب کند و معیار و میزان او در این انتخاب احکام الهی (تورات) است، و سعادت و شقاوت او بر این انتخاب استوار است.
یوسف البو (Joseph Albo) فیلسوف یهودی اندلسی (سده 9ق / سده 15م) می گفت که آدم نمونه نخستین نوع انسان و برترین و کامل ترین مخلوقات این جهان است و مقصود از آفرینش عالم، وجود اوست و موجودات دیگر برای خدمت او آفریده شده اند. او نیز سرگذشت آدم را بیانی تمثیلی از وضع انسان در این جهان می دانست. به نظر او باغ عدن، کنایه از این عالم، آدم کنایه از نوع بشر، درخت حیات عبارت از شریعت (تورات)، و مار نمودار شهوات است. قرار گرفتن آدم در باغ عدن، که درخت حیات در آن جای دارد، کنایه از آن است که انسان در این جهان باید به احکام شریعت پایبند باشد، و بیرون شدن وی از باغ عدن پس از نافرمانی، کنایه از کیفری است که نافرمانی و غفلت از احکام الهی در پی دارد(4).
دانشمندان مسلمان نیز در تفسیر آیات قرآن که درباره آدم است دیدگاههای متفاوتی ارائه نموده اند که برخی از آنها را در ادامه می آوریم
.
1 تخیّلی بودن داستان
برخی گفته اند در بیان داستانهای قرآن از تمثیل استفاده شده است. در تمثیل ضرورت ندارد حوادث اتفاق افتاده باشد، یا شخصیتها موجود باشند، همان گونه که ضرورت ندارد گفت و گوها و محاوره ها به همان صورت صادر شده باشد، بلکه در تمامی این جهات یا بعضی از آنها، به فرض و خیال اکتفا می شود. نیاز به خیال پردازی در قصّه های قرآنی و تمثیلها نیز از نیاز خداوند، نشأت نگرفته است، بلکه انسان به این گونه بیان و تعبیر نیازمند است؛ چرا که شیوه انسانها در بیان یافته های درونی و اندیشه ها همین است. قصّه اثری ادبی است که نتیجه تخیّل قصّه گو در باب حوادثی است که قهرمانی حقیقی ندارند یا قهرمانی دارند، ولی حوادث منسوب به او هرگز وجود خارجی نداشته اند(5).
بنابراین دیدگاه، قرآن در راه رسیدن به مقصد خویش، یعنی هدایت انسانها به سوی سعادت، قصّه هایی را که میان مردم یا اهل کتاب در عصر پیامبر رواج داشته اند دستمایه سخن ساخته است، هر چند که خود، آنها را درست نداند، یا همه عناصر جوهری آن قصّه ها در همان شکل رایج تبیین نشده باشد، حتی ممکن است از اصل، این قصّه ها تخیّلی باشند.
یکی از نویسندگان در مورد تخیّلی بودن شخصیتهای داستانهای قرآن و ماجراهایی که برای آنها اتفاق افتاده نوشته است:
«تورات می تواند درباره ابراهم و اسماعیل برای ما هر چه می خواهد نقل کند. قرآن نیز آزاد است از این دو برای ما گزارشهایی نقل کند، امّا وارد شدن نام این دو (یعنی ابراهیم و اسماعیل) در قرآن و تورات کافی نیست تا وجود حقیقی و تاریخی این دو نفر را برای ما ثابت کند، چه رسد به اثبات ماجراهای دیگری همچون هجرت اسماعیل و ابراهیم به مکه و سایر حوادث تاریخی دیگری که از این دو برای ما نقل کرده اند»(6).
در پاسخ این دیدگاه باید گفت: گر چه در باب قصّه گویی می توان از عنصر تخیّل و تمثیل بهره برد و قصّه رساترین و روان ترین ابزار برای دستیابی به مقصد است، امّا این مطلب با قصّه های قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا قرآن نه کتاب تاریخ است و نه مجموعه قصّه های تخیّلی، بلکه کتابی عزّتمند است که باطل از هیچ سو در آن راه ندارد و خود تصریح کرده است که کلام خداست، و جز حق نمی گوید، و ماورای حق چیزی جز باطل نیست، برای دستیابی به حق هرگز از باطل نمی توان یاری گرفت، و آن کتابی است که به حق و راه مستقیم فرا می خواند و آیاتش سراسر بر اخذکنندگان و ترک کنندگان حجّت هستند. پس چگونه یک پژوهشگر قرآنی رخصت دارد که آن را دربردارنده رأیی باطل، قصّه ای دروغ، یا خرافه و تخیّل بشمارد؟ چگونه ممکن است داستانی که قرآن نقل می کند یا خبری که می دهد، کلام خدایی باشد که عالم به غیب آسمانها و زمین است و در همان حال، مشوب به جهل و اشتباه هم بوده باشد؟ آیا باورکردنی است که نور، ظلمت آوَرَد و جهل، معرفت زاید؟(7)
2 انکار وجود خارجی شخصیتها
و ماجراهای این داستان
برخی دیگر از نویسندگان مسلمان گر چه قرآن را منزّه از تخیّل و بیان امور غیر حقیقی می دانند، امّا شاید تحت تأثیر فرضیه تکامل و قطعی دانستن آن از نظر علمی، درصدد توجیه داستان آدم برآمده و گفته اند که آیات قصّه آدم بیانگر رخدادی تاریخی به نام آفرینش مستقل آدم و حوّا و برخورد شیطان به عنوان یک موجود خارجی با آن دو و هبوط جمعی آنان به زمین و... نمی باشد، بلکه تنها به بازگویی دیدگاههای انسان شناختی درباره نوع انسان می پردازد؛ زیرا حقایق خالص و عمیق به دلیل اینکه برای ما به طور مستقیم و کامل قابل درک نبوده، تنزّل یافته و با رمز و استعاره بیان شده است. داستان آدم در قرآن، یک داستان فلسفی است(8) و نه یک رویداد خارجی(9) و نه یک سلسله قواعد علمی محض طبیعی و زیست شناسانه. قهرمانان این داستان و حوادث اتفاق افتاده در آن را باید استعاره ای تفسیر کرد(10). همه تعبیرات مورد اشاره نهج البلاغه، از قبیل: گرفتن مشتی خاک از اینجا و مشتی از آنجا و به هم آمیختن آنها، و تعبیراتی چون «صلصال»، «حمأ مسنون»، «طین» در قرآن و نهج البلاغه، کنایه ای از برخی ویژگیهای نهادی و پایدار آدمی است و بُعدی از انسان بینی فلسفی قرآن به رمز و اشاره بازگو می شود، و تضادهای ذاتی و درونی آدمیان با تعبیراتی چون گل نرم یا شوره زار یا حمأ مسنون یا صلصال، بیان می گردد(11). دمیدن روح الهی به معنای پدید آمدن صفات الهی در انسان به صورت یک استعداد و امکان و قوه انسانی است(12). بهشت یعنی حالت یا شرایطی که در آن رفاه، آسایش، آرامش، بی خیالی، بی رنجی و صفا باشد و آدم پیش از خود آگاهی، چنین حالتی داشت، ولی بعدها دچار رنج و تلاش و کار شد و به تعبیر قرآن هبوط کرد. در روزگار پیش از آگاهی، آدم چون حیوانات در آغوش طبیعت زندگی می کرد و سرخوش و آرام و بی دغدغه و بی هیجان و بی رنج زیست می کرد و با انقلاب و تحول درونی، از آن حالت پا در آستانه جهان دیگر گذاشت(13). شیطان در بُعد درونی، نفس امّاره است و در بُعد اجتماعی خود عبارت است از زر و زور و تزویر(14).
برخی دیگر گفته اند که نیروهای بدنی از یک طرف و قوای روحی از طرف دیگر، دو جفت و دو گروه اند که نفس ناطقه یعنی ذات انسان مأمور است همه را در صراط حق دمساز و به سوی اهداف عالیه بسیج گرداند. این دو گروه در بهشت جهان که انسان از نخست در آن قرار دارد، هم از جهت روح که فطرت او پاک است و هم از لحاظ جسم که همه چیز عالم پاکیزه است، همانند زن و شوهر با هم به کار می پردازند، پس هرگاه متحد بشوند و از شجره مسموم گناه نخورند، گوی سعادت را در میدان حیات و کسب کمالات خواهند ربود(15). قرآن، هواهای وهمی و نفسانی را که بر خلاف مسیر ارتقای انسان و ضد مصالح جهان به حرکت می آیند، شیطان نامیده است. مقام خلافت عبارت است از صعود به افق اعلی که با تسلط ذات انسان بر همه قوا و بهره گیری از آنها در طریق اکتساب تعالی اخلاقی و علمی به دست می آید(16).
دکتر شریعتی نیز ضمن بیان نمادین بودن زبان قرآن در داستان خلقت آدم به سرّ آن نیز اشاره کرده است:
«داستان خلقت آدم، یعنی داستان خلقت انسان، مسلّما باید به زبان سمبولیک گفته می شد تا امروز بعد از چهارده قرن و بعد از پیشرفت علوم انسانی و علوم طبیعی، برای ما در چنین محیط علمی، قابل مطالعه باشد»(17).
3 تأویل داستان ضمن پذیرش
وجود خارجی شخصیتهای آن
صاحبان این دیدگاه قائل اند که شخصیتهای این داستان، به ویژه آدم، وجود خارجی و تاریخی داشته است و او یکی از انبیای الهی بوده، امّا ظاهر این داستان دارای باطنی است که بر معانی عمیق دلالت دارد که باید بدان توجه کرد. برخی چون آلوسی(18)، ملاصدرا(19)، ابن عربی(20) و سیّد حیدر آملی(21)، بر حقانیت ظاهر و باطن قرآن و یافته های مفسّران و اشارات عارفان هر دو تأکید کرده و دومی را مکمّل اول می شمارند. آیات مربوط به قصّه آدم از نگاه این گروه، ظهر و بطن دارد و حتی در واژه های آن اشاراتی نهفته است و هر دو نوع پیام آن حقیقت دارد.
ملاصدرا(22)، و ابن عربی(23) آدم یا انسان را تعبیر دیگری از نفس ناطقه می دانند و حوّا را به نفس حیوانی تفسیر می نمایند.
بعضی از صاحبان این دیدگاه، زشتیهای موجود در آدم و حوّا را که شیطان در پی آشکار شدن آنها بود، عبارت از هواهای نفسانی، اندیشه های باطل، رذایل اخلاقی و صفات حیوانی که آدمی از آشکار شدن آنها سرافکنده می شود، می دانند. برگ درختان بهشتی از نظر آنان حیا، تقوا، آداب ستوده و عادتهای زیبا می باشند که خواسته های خرد و پوشش زشتیها هستند. ندای پروردگار نیز نزد آنها، همان میل عقلانی انسان است که او را به دوری از گناه فرا می خواند و در مواقع انجام کار زشت، به سرزنش او می پردازد(24).
مؤلف بیان السعادة، شجره ممنوعه را در قصّه آدم، نفس می داند که رذایل اخلاقی و خصلتهای منفی را سبب می شود(25). سیّد حیدر آملی، از درخت بهشتی، وجود مطلق را می فهمد و خوردن از میوه آن را در مورد آدم «نگاه با دید کثرت به آن»، معنی می نماید و مدّعی است که این نوع نگاه به مدت یک چشم برهم زدن تداوم داشت و وقتی که آدم به توحید برگشت و از نگاه کثرت باورانه به هستی توبه نمود، زمینه بازگشت او به بهشت لقای حقیقی و وصول کلّی به حضرت اللّه که پیش از آن با همسرش در آن قرار داشت، فراهم شد(26)