نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: آشنایی با فرزانگان مازندران

  1. #1
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آشنایی با فرزانگان مازندران

    حضرت آيه الله العظمي ملا محمدسعيدالعلماء...


    حضرت آيه الله العظمي ملا محمدسعيدالعلماء
    يکي ازمشاهيرعلماي قرن سيزدهم،فقيه نامدار،مجتهدمتبهر عالم برجسته مولاناملامحمدسعيدمعروف به سعيدالعلماي بارفروشي مازندراني(ره)است که درحدود1187قمري دربابل ديده به جهان گشود.

    آن عالم فرزانه، پس ازطي تحصيلات مقدماتي درايران،عازم نجف اشرف گشته ودرکناراستادالفقهاءحاج شيخ مرتضي انصاري(ره) ازمحضراستادفرزانه حضرت آيه الله العظمي ملامحمدشريف العلماء آملي(ره)بهره برداري کرده وتا نيل به مقام عظيم اجتهاد ازحضورش استفاده نمود وبه اخذاجازه ازآن عالم جليل القدرمفتخرگرديد.(1)

    درشناخت مقام ومنزلت آن بزرگوارهمين بس که علامه خبيرشيخ آقابزرگ تهراني(ره)درتوصيفش گويد:

    ((وي ازاعظام علما واکابرفقها ومشاهير جليل القدرکه به فقاهت واجتهادکامل معروف بودند،مي باشد،وي دررديف ملا آقاي دربندي وسيدشفيع جاپلاقي وشيخ مرتضي انصاري(ره)واقرانشان بوده است...)) (2)

    همچنين درکتاب شريف ((ريحانه الادب))آمده است:

    ((ملا محمدسعيدمازندراني بارفروشي ازاکابرعلماي اماميه قرن سيزدهم هجرت وازافضل مجتهدين،درفصاحت ونطق وبيان يگانه زمان،باشيخ مرتضي انصاري(ره)معاصروازتلامذه شريف العلماي مازندراني بوده ،رياست علمي ،مذهبي،معتدّبه داشت وموردتوجهات ناصرالدين شاه بود،بعضي ازاهل خبره اوراهمسنگ شيخ انصاري (ره)دانسته ،بلکه گاهي ترجيحش مي دهند،بالجمله فقه واصول او مسلم عصرخودبود..) (3)

    معظم له که معاصربامحمدشاه وناصرالدين شاه بود،پس ازنيل به مقام رفيع علمي ومعنوي ودريافت اجازه دراجتهادوروايت،عازم وطن گشته وپس ازورودبه بابل به اقامه وظايف ديني وترويج شريعت پرداخت ورياست امورمذهبي قسمت عمده اي ازمازندران رابه عهده گرفت ومورداحترام علما ومردم وحتي حکام وامراءواقع شد.

    به طوري که درريحانه الادب وهمچنين در((مأثروآثار))آمده است،آن بزرگواردرقدرت خطابه وسخن نيز،بي نظيرويگانه دوران بوده است. (4)

    درعين برخورداري ازمقام بلند علمي،بدون تکبر،درجمع مردم حاضروبابيانات شيواي خود،به موعظه وارشاد وتهذيب اخلاق وترويج احکام شريعت مقدس نبوي،مي پرداخت.

    قسمت زيادي ازعمرشريف آن عالم بزرگ درمازندران،به رتق وفتق امور،وتربيت شاگرداني ممتازوبرجسته وتدريس علوم اسلامي سپري گرديد،ازشاگردان برجسته ايشان مي توان به حضرت آيات عظام علامه شيخ زين العابدين مازندراني(ره)ملا محمدمقدس اشرفي(ره)وميرزافضل الله علامه حائري مازندراني(ره)اشاره کرد. (5)

    آنگونه که ازبعضي تراجم بدست مي آيد،آن بزرگوارظاهرا درنجف اشرف نيزبرکرسي تدريس تکيه زده وشاگردان گرانقدري راازدرياي علم ومعرفتش بهره مند ساخت،چنانکه مرحوم حاج شيخ مولا علي خليلي_فرزندحاج ميرزاخليل تهراني (ره)مدتي ازشاگردان ايشان بوده اندوازمحضرش استفاده کردند. (6)

    همچنين،گويا معظم له درسال 1250 قمري درحالي که مرحوم آيه الله شيخ زين العابدين مازندراني(ره)رانيزبه همراه داشتند،عازم عتبات عاليات گرديدندوبه زيارت ائمه اطهار عليهم السلام وعلماي بزرگوارعراق پرداخته وپس ازمدتي به ايران بازگشتند.

    متاسفانه ازآن استوانه فقاهت وستاره پرفروغ مازندران ،کتاب خاصي ((ظاهرا)) موجود نمي باشد،فقط به تصريح شيخ آقابزرگ تهراني (ره)درحدودسال 1246مرحوم سيدمحمدبن ربيع شوشتري بعضي ازتقريرات درسهاي ايشان رانوشتند. (7)

    مبارزات

    يکي ازامتيازات علماي اسلام،جانفشاني درراه حفظ اسلام وپيشگامي درمبارزه باگروههاي منحرف والهادي است وفقهاي بزرگوارشيعه علي رقم تمام اشتغالات علمي وديني،هيچ گاه ازمسائل اجتماعي وفعاليتهاي دشمنان شريعت ومذهب مردم غافل نبودندواتفاقا يکي ازنکات برجسته زندگاني اين فقيه مجتهدونام آوربابل مبارزات ايشان برعليه ((بابيّه))بوده است.

    درکتاب ((شرح حال رجال ايران ))آمده است:

    ملا محمدسعيدبارفروشي ملقّب به سعيدالعلما ازملاهاي متنفّذمازندراني مقيم بارفروش بود... .

    نام برده يکي ازمخالفين،معاندين ومبارزين سرسخت((بابيّان))درمازندران بودوبواسطه بودن وي درآنجا،بابيگري باهرقدرسعي وکوشش،جانفشاني وفداکاري،درآن حدود نتوانست پيشرفتي بنمايد،وي يکي ازافراددرجه يک مي باشدکه درانهدام اساس بابيّت کوشش بسيارنموده وبافرقه شيخيّه نيزچندان ميانه خوبي نداشت بلکه ازآنان نيزنفرت داشته است... )).

    درکتاب گنجينه دانشمندان نيز آمده است((آنجناب مبارزات دامنه داري بافرقه ضا لّه بابيّه وسران انها ((ملا حسين بشرويي وقرّۀ العين))نمودونگذارده آنها واردشهربابل شوند... (8) ))

    بررسي هاي تاريخي نشان مي دهدکه:ملا محمد بارفروشي که درميان بابيّه به ((قدّوس))مشهوراست،بعدازملاق ات باسيدعلي محمدباب درشيرازبراي تبليغ مسلک باب به شهرهاي کرمان_يزد_اردستان_اصفهان_کا شان_وقم رهسپارگرديدسپس به بابل برگشت وبارعايت احتياط،شروع به تبليغ وترويج بابيگري نمود.

    علماي عصرمخصوصاسعيدالعلماء(ره)که ازاعمال وي باخبرشدند،شروع به ضديت وتهديد وي نمودند،او نيز ازترس،سکوت اختيارودوسال درمنزل منزوي گشت.

    تا اينکه ملا حسين بشرويه،پس ازديدن باب درماکو به بابل آمدوقدوس را به قيام وترويج مکتب باب ترغيب کرد،تلاشها آغاز شدولي به واسطه وجودشريف سعيدالعلما(ره)نتوانستندکار ي انجام دهندوناچارراهي خراسان شدند.

    بعدازمدتي تلاش درخراسان،قدوس به بابل بازگشت وبعدازمراجعت،ازطرف حاکم وقت گرفتاروبه ساري برده شدودرمنزل حاجي ميرزا محمدتقي مجتهد که باوي نسبت داشت،مدت سه ماه توقيف گرديد،بعدازرهايي ومراجعت مجددبه بابل،تبليغ علني راشروع وبرعليه مخالفين ودولت قيام کردتاآنجا که با300 مردشمشيربدست درخيابانهاي شهرحرکت کرده وعلما ومردم راتهديدمي کردند.

    ازطرف ديگر ملا حسين بشروي هاي نيز باحدود 200نفرازياران خودواردبابل شده ودرکاروانسرايي واقع درسبزه ميدان اقامت کردوقدوس نيز باياران واتباع خود به اوپيوست.





    ملا محمدسعيدالعلما (ره)پيوسته مردم رابه مقاومت دربرابرآنان وسرکوبي بابي هادعوت ميکردورهبري مردم رابه عهده داشت وازطرفي هم ازحکومت وقت تقاضاي فرستادن نيروي دولتي براي سرکوب کردن آنان ميکرد.

    بدنبال آن عباس قلي خان حاکم لاريجان 300سرباز رابه کمک مردم فرستاد.

    درگيري بين بابي ها ومردم آغاز گرديدوسرانجام آنهاراازشهر بيرون راندند.آنان نيزچون چاره اي نداشتند،به طرف قائمشهر حرکت کردندودرنزديکي روستاي قراخيل درمقبره شيخ طبرسي (ره)اجتماع نمودندودرانجام قلعه اي بنا نمودندوبراي استحکام ودفاع ازخويش اطراف قلعه راخندق گودي کندندوبراي مدافعه ومهاجمه آماده شدند .

    چون ازطرف دولت اميرکبيرنيروهاي فراواني به بابل سرازير شده بودندوآنان نيز با صلح و مسالمت تسليم نمي شدند،ناچارا جنگ سختي آغازگشت،درچندمرحله نيروهاي دولتي شکست خورده وعقب نشيني کردندولي سعيدالعلماء(ره)پيوسته آنها رابه ادامه مبارزه عليه بابيّه ترغيب مي کردبه اين جهت برتعدادنيروهاي دولتي هم افزوده شد.

    ابتداءنيروهاي دولتي قلعه رامحاصره کردندبطوري که ديگرآذوقه اي به ساکنين قلعه نمي رسيدوکاربجائي کشيد که محصورين به ناچار علف هاراجوشانده واستخوانها راسوزانده ومي خورند.

    سرانجام،پس از چندماه جنگ وستيز،نيروهاي دولتي پيروز شدندوقلعه راتصرف کردندوبابيها اکثراکشته شدند.

    ازجمله محمد علي قدوسي هم در34 سالگي درآنجاکشته شد وبنابرنقل بعضي گرفتارشد وبه بابل آورده شد وبه فتواي سعيدالعلما(ره)اعدام گشت وبدنش راهم درسبزه ميدان آتش زدند.

    بنابراين سعيدالعلما(ره)به عنوان بزرگترين مرجع آنروز مازندران،نقش مهمي رادرمبارزه با((بابيگري))ايفانمود.

    اين واقعه درسال 1264 ق ودرابتداي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بوقوع پيوست وچند ماه طول کشيدتاغائله ختم گرديد (9).

    امتناع ازمرجعيت عامه

    ازجمله مسائلي که برعظمت مقام وجلالت شاُن آن فقيه فرزانه دلالت مي کند،اين است که علامه شيخ مرتضي انصاري(ره)که خوداسطوانه فقه بوده وبحق خاتم الفقها،والمجتهدين لقب گرفته باوجودايشان ازدادن فتوا وقبول مرجعيت عامه وزعامت ديني خودداري مي فرمود.

    اين جريان مشهور است که،فقيه نامدار شيخ محمد حسن نجفي(ره) مشهوربه صاحب جواهردرآخرين روزهاي عمر خود،جلسه اي باحضورعلماي طرازاول نجف اشرف تشکيل دادوشيخ انصاري (ره)رابعنوان مرجع افضل بعد ازخود،معرفي کردوخوددرسال 1266ق،به ديارقدس الهي پرکشيد،نوبت به شيخ اعظم انصاري (ره)رسيدکه زعامت عامه راپذيراشوندولي اوکه حدودچهارصدمجتهدمسلم،اعلمي تش راتصديق کردند،ازصدور فتواوقبول مرجعيت امتناع ورزيدوسعيدالعلما(ره)راکه زماني باوي درکربلا همدرس بود،برخودترجيح مي داد.

    اين مسئله مي تواند بيانگراين امرباشدکه شيخ انصاري(ره)دربين همه علماي آنروزشيعه،فقط سعيدالعلماء(ره)راهمطراز يابالاتر ازخودمي دانست.

    لذاخودشيخ ويابعضي ازاصحاب وي نامه اي براي سعيدالعلما(ره)نوشته وعقيده شيخ(ره)رابه اطلاعش رساندند.

    آن بزرگواردرجواب مرقوم فرمودند((درزمان تحصيل ازمحضرشريف العلما(ره)من درفهم ودرک مطالب بالاتربودم،لکن شيخ(ره)دراين مدت مشغول درس وبحث بودندودربلادعجم،گرفتارامو ر مردم گرديدم.پس شيخ از من افضل وسزاوارتر هستندوبراي مرجعيّت متعيّن مي باشند)).

    پس ازرسيدن نامه،شيخ به حرم اميرالمومنين(ع)مشرف شده وباقبول مسئوليت،ازآن حضرت استمداد جستند.(10)

    مرحوم سعيدالعلماءپس ازيک عمرخدمت ومجاهدت وتقوا،سرانجام درسن 83سالگي ودرسال 1270ق دارفاني راوداع گفته وبه ديارابدي شتافت ودرانتهاي بازار مسجدجامع بابل مدفون گرديدند. (11)

    ************************************************** **************

    1. حسيني،احمد تراجم الرجال،ج2ص873-اميني،معجم الرجال الفکر والادب في النجف،ج3،ص1138

    2. مکارم الآثار،ج6،ص1970.

    3. شيخ آقابزرگ تهراني،الکرام البرزه،ج2فص599.

    4. ريحانه الادب،ج3،ص38.

    5. مأثروآثار،ص150.

    6. مکارم الآثار،همان گوشه اززندگينامه مجاهدمتقي حضرت آيه الله شيخ جلال الدين علامه حائري،

    7. انصاري دزفولي،مرتضي،زندگاني شيخ مرتضي انصاريفص236؛آل محبوبه،جعفرشيخ باقر،ماضي النجف وحاضرها،ج2،ص241.

    8. تراجم الرجال،ج1،ص277.

    9. الکرام البرزه،ص599.

    10-بامداد،مهدي،شرح حال رجال ايران ،ج2،ص71.

    11-رازي،محمد،گنجينه دانشمندان،ج3،ص159.

    12- اين جريان درکتابهاي متعدد ازجمله:شرح حال رجال ايران،ج3،ص454_452_دانشنامه جهان اسلام،جاول،ص87؛فرهنگ دهخدا؛تاريخ مازندران مهجوري؛سرّي،ابو القاسم،ترجمه دين ودولت درايران،ص224_آمده است.

    13- الکرام البرزه،ص599_ريحانه الادب،ج3،ص38-مختاري،رضا،سيماي فرزانگان،ج3،ص136.

    14- همان مدارک.
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ ابوالحسن ايا زي رضوان االله عليه...

    فقيه بزرگوار ، مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوا لحسن ايازي فرزند مرحو م حجةالاسلام حاج شيخ حميد ايازي در سال 1310 در مازندران (روستاي بهشهر) ديده به جهان گشود. تحصيلات او از خانه و نزد پدر فاضلش شروع و دركوهستان محضر مبارك حضرت آيت ا ... ا لعظمي حاج شيخ محمودكوهستاني ودر ساري ، قم و نجف اشرف ادامه يافت .

    ((كرامات اخلاقي اجتماعي معظم اله ))

    معظم له در قم از محضر حضرات آيات بروجردي ، امام خميني ، علامه طبا طبايي ( صاحب ا لميزان ) و در نجف اشرف ا ز محضر آيات عظام تقليد آن عصر سيد محمود شاهرودي ، سيد محسن حكيم ، ميرزا با قر زنجاني ، سيد ابوا لقاسم خوئي و ميرزا هاشم آملي دروس عا لي حوزه را فرا گرفت و موفق به اجازه اجتهاد در سن 30 سالگي از محضر آيات عظام زنجاني ، آملي ، سيد يحيي يزدي و حاج شيخ حسين حلي شده است .

    معظم له در سال 1341 از نجف به رستمكلاي بهشهر مراجعت كرد و در خانه قديمي و ساده پدري خود تا آخر عمر سكني گزيد كه معظم له در طي حياتش حوزه علميه جعفريه را تاسيس كرده كه قريب چهل سال است كه از تاسيس آن مي گذرد .

    نقطه بارز شخصيت اجتماعي واخلاقي ايشان مردمي بودن وبا مردم زيستن بود.بيشتر مردم استان مازندران حتي بعضي از مردم استانهاي ديگر از هر طبقه اجتماعي با خصوصيات اخلاقي و معنوي ايشان آشنا بوده و از محضر مباركش بهره مي بردند از ارشاد و دلسوزي براي مردم در طول حيات با بركت خود دريغ نمي كرد ، همواره پناهگاه عموم مردم خصوصاً ا قشار محروم و مستمند جامعه بود در مقابل بزرگان علم و تقوا احترام ويژه مي نمود و بالاتر از آن براي شاگردانش استادي بود مهربانتر و د لسوزتر از پدرآنچه كه از قرآن و روايات مي فرمود رعايت مي نمود واز ماديات و لهو و لعب دنيوي كناره مي گرفت با ساده زيستي و كناره گيري واقعي از دنيا رفتار اهل بيت (ع) را ترويج مي نمود و با مشي علوي دين را تبليغ عملي مي كرد، سرمايه اش تقوا وعلم ودلسوزي براي محرومين بود و چيزي جز فنا في ا.......... نيندوخت . راهش را با بصيرت مي پيمود و در مقابل جها لتها ملامتها يا ا فراد گمراه وكج انديش صبور و پر تحمل بود مجا لست با او انسان را به خدا واهل بيت (ع ) وآخرت راهنمايي مي كرد و درمحضرش احساسي جز احساس اخروي وجود نداشت .

    بينش عميق و نگرش وسيع او در مسائل روز ا و را از اشتباه مصون نگه مي داشت ، مرزباني بيدار و مدا فع حقيقي انديشه هاي اهل بيت (ع) بود خدمتگزاري راستين ، مرشدي متخلق به اخلاق ا.. پير راستين امام در تمام دوران بود حتي آنجا كه فرمود ((اصل همه اصلها در همه نسلها ولايت فقيه است )) . آري انسان با اين عظمت علمي واخلاقي كه حتي خود فرمود بنده درسيرو سلوك به مقا م پادشاهي ( خليفه اللهي ) رسيدم لايق است با لغ بر 5000 هزار روحاني وظيفه تحويل به عا لم اسلام و تشيع بدهد كه هم اكنون عده اي ازآنها احياناً از مراجع ، قضات و اساتيدحوزه ود انشگاه و غيره اند كه من باب نمونه نامي چند از آنها را به عرضتان مي رسانم .

    مرحوم حضرت آيت ...العظمي صا لحي مازندراني ( شاگرد معظم له ) حضرت حجةالاسلام طا لبي رئيس دادگستري قم – حضرت حجةالاسلام دياري استاد اسفار ملا صدرا در قم – حضرت حجه الاسلام حاج شيخ محمد رضا ايازي فرزند معظم له كه رئيس دادگاه تجديد نظر استان مازندران بود به رحمت خدا پيوست ، حضرت حجةالاسلام شيخ محمد جواد ايازي فرزند معظم له سرپرست حوزه علميه جعفريه رستمكلا و نيز حضرات از شاگردان معظم له مي با شند كه مقام گنجايش شرح وبسط مفهوم را ندارد.

    نصايح معظم له :

    1- تابع علماء اصيل خود با شيد و حرفشان را گوش كنيد 2- فرزندانم خوب باشيد كه خود حضرت مهدي (عج) به سراغ شما مي آيد و نياز نيست شما دنبال او بچرخيد (چون اوگم نشده تا پيدا شود بلكه خود را گم كرده ايم و بايد خودمان راپيداكنيم) 3- قرآن و دعا (توسل،كميل، ندبه ، سمات و غيره ) براي انسان لازم است خصوصاً دعا و قرآن بعد از فرائض و غيره سفارشات كه جداً مقام قابل شرح وبسط آن نيست.

    معظم له ا ز ديدگاه مراجع عظام تقليد و علما ءعصر حاضر

    به اعتقاد حضرت آيت...العظمي كوهستاني معظم له يكي از بهترين و بالاترين شاگردان او بود علامه حسن حسن زاده آملي : سا لها بطول مي انجامد تا شايد مثل كوهستاني وآقاي ايازي بوجود آيند .

    علامه جوادي آملي : مي شود 5 سال به زهد وتقوا ايشان زندگي كرد اما 70 سال كار هر كسي نيست.

    حضرت آيت ا....العظمي بهجت : حضرت در پرسش طلبه اي كه آيا معظم له را مي شناسيد فرمود : هنوز توفيق نيافتم خدمت اين بزرگ برسم . حضرت آيت ا... فاضل لنكراني : اگر معظم له در قم مي ماند امروز يكي از مراجع عظام بود .

    .

    علوم مختلف معظم له

    صاحب نظر درادبيات عرب ، روانشناسي اسلامي ،كلام ، عرفان ، حكمت ، تفسير و فقه ، اصول ، ،لغت ، علوم عربيه ، حساب و رياضيات ، طب اسلامي و نيز از شعرا عصر حاضر بودند كه ديوان فارسي وعربي از ايشان بيادگار مانده است .

    نام تأليفات معظم له كه متأسفانه فعلا به زيورطبع آراسته نشده

    روانشناسي،ديوان فارسي ، تقريرات خارج فقه واصول ، ديوان عربي هدية‌ از اهل بيت (ع) تضمين اشعارابن بابك در مدح 14 معصوم (ع) ، شرح زندگاني استاد حضرت آيت ا ...كوهستاني،تفسير قرآن .
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  4. #3
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    حضرت آيت الله شيخ هادي روحاني (ره)

    تولد و دوران كودكي

    درشهريور 1302 در روستاي كله بست بابلسر به دنيا آمدم . پدرم روحاني و اهل منبر بود و به كشاورزي نيز اشتغال داشت . پنچ ساله بودم كه پدرم به سراي باقي شتافت و از آن زمان بود كه مسئوليت مادرم سنگين تر شد ؛ چرا كه علاوه بر تربيت من بايد نان آور خانه هم مي بود ، مي كوشيد تا با كار در مزرعه و شالي كوبي و خياطي به زندگي ما سر و سامان دهد. در هفت سالگي به مكتب خانه رفتم و به فراگيري قرآن مشغول شدم همچنين دروس ابتدايي را تا كلاس سوم به صورت آزاد ، نزد مرحوم شيخ ابوالحسن افضلي نوري فراگرفتم ، اما بار سنگين زندگي و تنگناها مرا از ادامه تحصيل بازداشت و ناگزير براي تامين معاش پا به پاي مادرم به كشاورزي پرداختم .

    دوران تحصيل

    تا هيجده سالگي به كارهايي چون كشاورزي ، شاگردي و مداحي اهل بيت (ع) پرداختم . با فرارسيدن سال 1320 شمسي و سقوط رضاخان ، مدارس علوم ديني به ترديج رونق گرفت و جوانان به حوزه هاي علميه روي آوردند من كه اشتياق فراواني به تحصيل علوم ديني داشتم ، موانع زيادي بر سر راه خود مي ديدم ؛ از آن جمله: نداشتن سرپرست ، تهي دستي، تنهايي مادر پر تلاشم و ديگر مشكلات که باعث دوري ام از تحصيل مي شد ، اما در نهايت با تشويق مرحوم ملا ابراهيم توسلي و اظهار علاقمندي و توصيه هاي مادرم دروازهاي نور را پيش خود گشوده ديدم و وارد حوزه علميه مسجد مولانا شدم و در محضر مرحوم حجت الاسلام شيخ يعقوب ابوالحسن درون كلايي و مرحوم حجت الاسلام سيد محمد تقي بهشتي، سرپرست حوزه علميه ، به فراگرفتن جامع المقدمات پرداختم. پس از چند ماه از حوزه علميه مولانا به مدرسه صدر اعظم كه ديرينه اي كهن داشت رفتم . اين مدرسه كه به دستور رضا خان به آموزش و پرورش واگذار شده بود پس از سرنگوني رضا خان دوباره دراختيار علما قرار گرفت و مرحوم سيد ابوالحسن درياباري كه از ( وشتان ) فيروزكوه آمده بود و من از اولين طلاب اين مدرسه بودم . دراين آنجا از محضر حجج الاسلام موحد، مدرس و محقق طبرستاني كسب دانش مي كردم و درفصل تابستان به منظور تامين هزينه زندگي و تحصيل، به كشاورزي و كارگري مي پرداختم. پس از گذشت حدود سه سال احساس كردم ديگر در مدرسه صدر اعظم رشد علمي زيادي ندارم ، ناچار تصميم گرفتم به حوزه علميه قم سفر كنم و در آنجا تحصيلات خود را ادامه دهم. در آن ايام مدرسه هاي علميه در قم محدود بود. و به دست آوردن حجره مشكل مي نمود. شبي را تا به صبح درحرم كريمه اهل بيت حضرت معصومه (ع) گذراندم . فرداي آن شب درمدرسه دار الشفاء حجره اي يافتم و در آنجا سكنا گزيدم. در همين اتاق ، كه بسيار كوچك بود مرحوم شهيد صدر براي من و چند نفر ديگر درس منطق مي گفت و كتاب سيوطي را در محضر سيد ابوالحسن حسيني فرا گرفتم. پس از سپري شدن سه سال درپي فراگيري كتاب مطول رهسپار تهران شدم و پس از قبولي در آزمون ورودي مدرسه سپهسالار در آن جا سكونت گزيدم از آنجا كه تدريس به صورت مداوم و مستمر صورت نمي گرفت و فرصت نيز از كف مي رفت ، ناچار درسال 1325 شمسي به مشهد مقدس مشرف شدم و آنجا نيز با كمبود حجره مواجه شدم نخست شبي را در حرم امام رضا (ع) بيتوته كردم و به حضرت پناه بردم و به لطف ثامن الحجج (ع) درمدرسه علميه دو درب كه در مجاورت حرم مطهر قرار داشت حجره اي يافتم.

    اساتيد

    بعد از استقرار در مدرسه ، در درس استاد شيخ محمد تقي اديب نيشابوري دوم حاضر شده و مدت دو سال ادبيات و مطول را فرا گرفتم . دروس شرح لمعه و رسائل را از محضر آيت الله حاج ميرزا احمد مدرس آموختم . ايشان از علماي برجسته مشهد و مورد احترام همه بود و درس هاي حوزه علميه با شروع و اتمام درس ايشان ، آغاز و پايان مي يافت. وي در فقه و اصول تبحر فراواني داشت و از ويژگي ايشان اين بود كه علاوه بر تدريس، در ملك خود به كشاورزي مي پرداخت. معالم و قوانين الاصول را نزد آيه الله حاج شيخ عبد النبي كجوري آموختم. از ديگر اساتيدم در مشهد آيه الله تهراني بود که علاوه بر تدريس فقه و اصول ، معارف و اصول عقايد نيز تدريس مي كرد. بخشي از منظمه را در محضر آيت الله حاج آقاحسين فقيه خواندم، در مدت چهار سال حضور در مشهد مقدس ، به قدر توانم از ادبيات، فقه، اصول و معارف بهره بردم. پس از آن تصميم گرفتم به قم بازگردم و تحصيلاتم را نزد اساتيد قم تكميل كنم . اين بود كه درسال 1329 شمسي به قم عزيمت كردم و در مدرسه فيضيه حجره اي گرفتم . دروس فقه و اصول ( مكاسب، رسائل و كفايه ) را نزد آيات عظام : مرعشي نجفي و سلطاني و تفسير حكمت را نزد حضرات آيات : منتظري ، مهدي امامي اميركلايي و علامه طباطبائي آموختم . پس از آن در درس خارج ( دوره تكميلي تحصيلات حوزوي ) حاضر شدم و از محضر بزرگاني چون آيات عظام :مرعشي نجفي، عبدالحسين فقيهي گيلاني، عباسعلي شاهرودي ، بروجردي ، ميرزا هاشم آملي و امام خميني (قدس سره) فيض بردم. گفتني است كه پس از بازگشت به قم ازدواج كردم ؛ اما چند سال همسرم در زادگاهم همراه با مادرم زندگي مي كرد كه بعدها او را به قم آوردم . وضع اقتصادي ما به گونه اي بود كه تمام مدت اقامت در قم مستاجر بوديم اين زمان ، مقارن اوج مبارزات حضرت امام خميني ( قدس سره ) عليه سياست هاي ضد مذهبي رژيم شاه بود . درسالي 1343 شمسي و دو سال پس از ارتحال آيت الله العظمي بروجردي به زادگاهم بازگشتم و در مدرسه علميه صدراعظم به تدريس و با همكاري با علماي شهر ، به اداره حوزه علميه مشغول شدم . دوره مقدمات و سطح حوزه را بارها تدريس كرده ام و نيز از هنگام ورود به حوزه علميه بابل هر هفته درشب هاي شنبه جلسه تفسير قرآن داشته ام در كنار فعاليت هاي حوزوي ، از ديگر مسئوليت هاي جلسه تفسير قرآن خود غافل نبودم . وعظ و خطابه براي عموم و تدريس عقايد و اخلاق براي گروهي از دانش آموزان و دانش جويان ، بخشي از فعاليت هاي من بود . از هنگام ورود به حوزه علميه صدراعظم ، دوباره اين مدرسه را بازسازي و مرمت كردم و پس از كسب اجازه از محضر امام امت ( قدس سره ) درسال 1368 شمسي به طور كامل بازسازي و حوزه علميه ( خاتم الانبيا ) نام گذاري شد .

    تأليفات

    تاليف كه ديگر وظيفه هر دانش آموخته اي است ، مد نظر بود از اين رو نسبت به آن توجه داشته ام از جمله :

    1- نگاهي به مسئله ولايت 2- قطره ( تفسير سوره حمد ) و آثار ديگري در زمينه معاد و ... نيز دارم كه در دست چاپ است.

    فعاليت هاو مبارزات سياسي

    مبارزات و فعاليت هاي سياسي من به آغاز نهضت اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني ( قدس سره ) برمي گردد . من نظام اربابي را از نزديك شاهد بودم و ستمگري آنان را با تمام وجود حس كرده بودم از اين رو با اربابان ظالم ، سر سازش نداشتم و مظالم آنان را در سخن راني ها آشكار و از رعيت مظلوم دفاع مي كردم بنابر اين ، طبيعي است كه باشروع قيام مردم ايران به رهبري روحانيت ، درصف مقدم مبارزان باشم . درآغاز نهضت كه علماء و به ويژه حضرت امام خميني (قدس سره ) مخالفت آشكار و صريح خود را با سياست ها و برنامه هاي نظام پهلوي اعلام نمودند ، رژيم به قصد ارعاب مراجع و علماء كارواني چهارهزار نفره درقم به راه انداخت كه شعارهايي درحمايت از شاه سر مرداند همان شب خدمت حضرت امام (قدس سره ) رفتم وعرض كردم اكنون وظيفه ما درمقابل انقلاب سياه شاه و مردم چيست ؟ امام فرمود ( اكنون سكوت است تازمينه فراهم شود ) يكي از طلاب گفت: ( شب راديو بي بي سي را گوش مي دادم به حضرت عالي و قيام شما بسيار ناسزا مي گفت ). امام فرمود: ( دليل براين است كه قيام ما دارد اثر مي گذارد كه تا اين حد عصباني شد ه اند ناراحت نباشيد . از ديگر سو پيام ها و اطلاعيه هاي حضرت امام (ره) از نجف به مردم مي رسيد و آنان را به حركت وا مي داشت از اين رو رژيم سعي درايجاد محيطي خفقان زده داشت و براساس همين سياست ذكر نام امامان و بيان فتاواي ايشان ممنوع شده و جرمي بزرگ به حساب مي آمد به رغم فشارهاي رژيم و بنا به وظيفه ديني خود عليه سياست ها و برنامه هاي شاه سخنراني مي كردم و رساله حضرت امام را نيز مخفيانه توزيع مي كردم و در خطابه ها ضمن بيان مسائل سياسي روز ، فتاواي حضرت امام را با ذكر نام ايشان باز گو مي كردم . درسال 1356شمسي در روزنامه اطلاعات مقاله اي سراسر جسارت به امام خميني (ره) چاپ شد . اين مقاله از سوي ساواك تهيه شده بود . مردم از اين اقدام به خشم آمدند و راه پيميايي خونيني درقم صورت گرفت . من طي يك سخنراني دولت را استيضاح كردم و ضمن تاييد اقدام حضرت امام در اعتراض به مسائل جاري كشور ، گفتم : آيت الله العظمي خميني مجتهد مسلم و از مراجع بزرگ شيعيان است و مطابق قانون اساسي كشور ، مصونيت قانوني دارد ، حق دارد نسبت به كارهايي كه بر خلاف مصالح ملك و ملت است اظهار نظر كند هشدار بدهد و انتقاد كند ، كسي حق جسارت به چنين شخصي را ندارد و اگر کسي به ايشان جسارت كند ، دولت موظف است از مقام والاي آيت الله العظمي خميني دفاع كند و توهين كننده را تحت تعقيب قرار دهد . اين سخنراني باعث شد تا ماه مبارك رمضان همان سال و به هنگام سخنراني بنده در مسجد جامع بابل ، همه روزه دو ماشين ارتشي پر از سربازان مسلح اطراف مسجد حاضر شوند تا مردم عليه رژيم طاغوت دست به اقدامي نزنند . بارها مورد تهديد قرار گرفتم و چندين بار به اداره ساواك بابل و ساري احضار شده ، مورد بازجويي قرار گرفتم . سرانجام درشب نوزدهم ماه مبارك رمضان بود كه به خانه ام هجوم آوردند و تمام نوشته هايم اعم از تقريرات درسي و غير درسي و چك هاي وجوه شرعي را در اختيار گرفتند و مرا به جرم اين كه دولت را استيضاح كرده ام و عليه رژيم سخن گفته ام و نمايندگي امام خميني در منطقه را دارا هستم ، دستگير كرده و با خود بردند . همان شب دست بسته به تهران منتقل شدم و به زندان كميته ضد خرابكاري افتادم . فرداي آن شب مردم و علماي بابل از اين عمل با خبر شدند و با تعطيل مغازه ها در مسجد كاظم بيك به تحصن نشستند . حضرت آيت الله نقوي بزرگ نيز در شمار متحصينين بود . با ادامه حركت مردمي مسئولان محلي و ساواك سخت به وحشت افتادند و پس از دوازده روز بعد از ظهر روز آخر ماه مبارك مرا آزاد كردند كه بلافاصله به بابل رفتم . در بدو ورود با استقبال باشكوه مردم شريف بابل و علماء مواجه شدم . شب عيد فطر با آن همه جمعيت وارد شهر شده و از آنجا راهي ( كله بست ) محل سكونتم شدم . پس از ورود به مسجد جامع محل ، برفراز منبر شدم و از حركات ددمنشانه طاغوت براي آنان سخن گفتم . بدين ترتيب بود كه حركت هاي انقلابي ، روز به روز درمنطقه و هم گام با ديگر هم وطانان پيش رفته و وسعت و شدت مي گرفت تا اين كه انقلاب به پيروزي رسيد .

    پيروزي انقلاب اسلامي

    پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به دليل وضعيت حاكم برمنطقه وجهت برقراري نظم وامنيت و خنثي كردن توطئه ها ، به افتخار نمايندگي حضرت امام در منطقه نايل شدم وسپس طي فزماني از سوي ايشان به امامت جمعه شهرستان بابل منصوب شدم . در پي فرمان نمايندگي امام درمنطقه ونماز جمعه باتوجه به دو مسئوليت سنگيني كه به عهده ام نهاده شده بود برآن شدم كه باهمكاري علماي استان اوضاع آشفته روحانيت استان رااصلاح وپراكندگي آنان راسامان دهم براي رسيدگي به اين هدف ديدارهايي باائمه جمعه وجماعات ، خطيبان ، مدرسان و... صورت گرفت وجلسه هايي تشكيل شد كه پس از تبادل آرابرخي از علما به عنوان نماينده راهي ادارات وارگان ها شدند وبرخي امور قضايي رابه عهده گرفتند از بركت سازمان يافتن جمعيت علما وروحانيت استان وفعاليتهاي آنان نقشه هاي منافقان وضد انقلاب خنثي گرديد.

    نمايندگي مجلس خبرگان

    دردوره اول و دوم انتخابات مجلس خبرگان رهبري ، به نمايندگي از سوي مردم بزگوار استان مازندران انتخاب شدم . دردوره نخست دركميسيون اصل 107 قانون اساسي عضويت داشتم . خاطرات تلخ و شيرين زيادي را از اين مجلس دارم . يكي از خاطره هاي تلخ ، ارتحال حضرت امام خميني (ره) و خاطره هاي شيرن آن انتخاب آيه الله خامنه اي مدظله العالي به رهبري بود . در شب چهادهم خرداد 1368 به وسيله تلفن از دبير خانه مجلس خبرگان خبر دادند که صبح در مجلس شوراي اسلامي حاضر شويد . در آن زمان حضرت امام در بيمارستان بستري بودند و در سراسر کشور مجلس دعا جهت شفاي ايشان برقرار بود . اين خبر ، زنگ حادثه ناگواري را به صدا در مي آورد . صبح روز چهاردهم خرداد صداي طلاوت قرآن ، به ويپه آيه ( ارجهي ) را که شنيدم ، دريافتم که ... وارد مجلس شوراي اسلامي شدم ، مجلس مملو از شخصيت هاي علمي ، سياسي و نظامي بود . اعضاي هيئت رئيسه د ر جاي خود نشستند ، وصيت نامه امام به وسيله ي آيت الله مهدوي کني گشوده شد ئ منتظر حاج احمد آقا بودند که وصيت نامه را قرائت کند ، اما ايشان پيام داد که حال وي براي خواندن وصيت نامه مناسب نيست ، رئيس جمهور محترم آن را قرائت کنند . بنابر اين وصيت نامه به وسيله حضرت آيت الله خامنه اي قرائت شد ، جلسه صبح به جملات پاياني وصيت نامه امام خاتمه يافت . بعد از ظهر همان روز و در ساعت 3 اجلاسيه فوق العاده خبرگان تشکيل شد . اعضاء جهت تعيين رهبر به بحث و برسسي پرداختند . ابتدا مسئله شوراي رهبري مورد بحث و بررسي قرار گرفت که پس از راي گيري مسکوت ماند . پس از آن مسئله رهبر واحد مطرح و بحث ها به منظور يافتن ( مصداق ) شروع شد . پس از اندک مزاکره ، توجه اعضاء به سمت آيت الله خامنه اي معطوف گشت . در بحث ها اظهار مي شد که امروز در ميان مراجع عظامي که در مظان رهبري باشند ، چه در داخل و چه در خارج ، کسي جز ايشان ( آيت الله خانمنه اي ) واجد شرايط رهبري نيستند ، زيرا ايشان فقيه و مجتهد ، متقي و عادل ، مدير و مدبر ، شجاع و سخنور ، صاحب قلم و بيان ، آگاه به مسائل زمان سياستمدار و در کارهاي اجرايي پر تجربه و پرورش يافته مکتب امام راحل هستند . بعد از بحث و بررسي در اين باره ، حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رياست وقت مجلس شوراي اسلامي و آيت الله موسوي اردبيلي شهادت دادند که از امام شنيده اند که ايشان صلاحيت رهبري نظام را دارا است . اما آيت الله خامنه اي حاضر به پذيرفتن اين مسئوليت نشدند ولي اصرار خبرگان کارساز شد و ايشان پذيرفتند . راي گيري انجام شد و قريب به هفتاد نفر از هشتاد نماينده حاضر به ايشان راي دادند و بدين ترتيب حضرت آيت الله خامنه اي به رهبري انقلاب اسلامي ايران انتخاب شدند .

    رحلت

    معظم له به تاريخ 21 مهر 1378 ديده از جهان فرو بست و در صحن کتابخانه مدفون گرديد .
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  5. #4
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    آيت الله حاج سيد ابوالحسن حسيني...

    يكي از ستارگان درخشان زهد و معنويت و علم بابل در سالهاي اخير ف عالم متقي ، فاضل جليل ، مرحوم حضرت آيت الله حاج سيد ابوالحسن حسيني (ره) مي باشند . پدر ارجمندش ، سيد جليل ، مرحوم حاج مير باقر از سادات بزرگوار منطقه و از برادرزادگان عارف بزرگ حضرت آيت الله سيد عبد الغفار مازندراني (ره) بوده اند . سيد ابوالحسن در سال 1304 شمسي در روستاي درزيكلا از توابع بابل متولد گرديد و تحصيلات ابتدايي را درشهرستان بابل پشت سر گذاشت ، آنگاه جهت پيمودن مراحل عالي علمي ، راهي مشهد مقدس گرديد و در جوار هشتمين امام معصوم (ع) علي بن موسي الرضا (ع) به تحصيل علوم ديني از محضر اساتيد حاضر پرداخت ، وي كه هنگام عزيمت به مشهد مقدس بيش از 16 سال سن نداشت ، پس از 9 ماه اقامت ف با بروز جنگ جهاني دوم و ورود متفقين در سال 1320 شمسي به ايران ، با مشكلات فراواني مواجه گرديد و به بابل مراجعت نمود .

    آنگاه پس از حدود يكساليا بيشتر توقف در بابل ، به اتفاق پدر ارجمندش عازم تهران گرديد و به محضر آيت الله سيد احمد نخجواني (ره) داماد حضرت آيت الله سيد عبدالغفار مازندراني (ره) شرفياب گشت و با دريافت نامه اي از معظم له ، عازم حوزه علميه قم گشت . در قم نيز خدمت حضرت امام خميني (ره) رسيد و نامه محوم سيد احمد نخجواني را به محضرشان تقديم نمود. حضرت امام امت نيز با مشاهده نامه مرحوم نخجواني (ه) و بخاطر ارادتي كه به عارف بزرگ مرحوم سيد عبدالغفار مازندراني داشتند ، دستور تهيه سريع حجره و برقراري شهريه وي را صادر فرمودند .

    معظم له ، پس از استقرار ، سطوح مقدماتي را با جديت و پشتكار از محضر اساتيد حاضر فرا گرفتند و بعد از آن در دروس سطوح عالي از محفل علمي بزرگاني چون حضرت آيت الله سلطاني بروجردي (ره ) و آيت الله صدوقي (ره) و آيت الله يزدي (ره) بهره مند گشت .

    آنگاه جهت نيل به مقامات عالي و آشنايي با بحثهاي اجتهادي و تحقيقات استدلالي ، در محضر استوانه هاي فقه و فقاهت و مفاخر حوزة علميه قم حضرات آيات عظام بروجردي (ره) -حاج شيخ مهدي امامي مازندراني – حاج شيخ عباسعلي شاهرودي (ره) و مرعشي نجفي (ره) زانوي ادب بر زمين زد و از چشمه زلال علم و معرفت آن بزرگان سيراب گشت . ضمن آنكه خود نيز بركرسي تدريس تكيه زده و مدتي ادبيات و سطوح متوسطه و عالي را نيز تدريس فرمودند .

    معظم له مورد اعتماد و احترام حضرت آيت الله العظمي بروجردي بودند و از اين رو امور طلاب و محصلين مازندران از قبيل شهريه و غيره در زمان آن بزرگوار به ايشان محول گرديده بود . « مسجد بي سر تكيه » از مساجد قديمي و مهم بابل مي باشد كه بخاطر قدمت و واقع شدن در مركز شهر از موقعيت و حساسّيت بالايي برخوردار مي باشد . از اين رو همواره توسط علماي طراز اول شهر اداره مي گرديد . تا آن زمان در اين مسجد ، عالم وارسته مرحوم حاج شيخ عليجان صالحي به اقامه جماعت مي پرداختند ، پس از ارتحال آن بزرگوار در سال 1339. ش. مردم شريف بابل از محضر آيت الله العظمي بروجردي درخواست نمودند تا جهت اقامه جماعت و رتق و فتق امور ، جناب حاج آقاي حسيني را به بابل اعزام فرمايند .

    خاطر اصرار اهالي بابل ، معظم له نيز موافقت خود را اعلام فرمودند و به اين ترتيب حضرت آيت الله حسيني (ره) پس از 18 سال اقامت در قم و حسب الامر آيت الله العظمي بروجردي و با كسي اجازه از محضر معظم له در امور شرعيه راهي بابل گشتند و از سوي مردم گرامي شهر مورد استقبال قرار گرفتند و پس از استقرار در مسجد بي سر تكيه به اقامه جماعت و ارشاد مردم و تبليغ احكام و نشر معارف اسلام و تدريس در مدارس علمي بابل پرداخت .

    شخصيت ممتاز و فضايل اخلاقي

    شخصيت والا و عظمت روحي و معنوي و صفات ممتاز اخلاقي آن بزرگوار بالاتر از آن است كه در اين مختصر بگنجد . وي بدون اغراق و مبالغه ، پيكره اي از پاكي و صداقت ، تقوا و خلوص ، زهد و مناعت طبع ، ملكات فاضله اخلاقي ، صبر و بردباري وتواضع و فروتني بود ، در چهره مباركش صفا و صميميت و نور معنويت موج مي زد هر بينندة صاحب دلي با زيارت چهره نوراني اش تحت تأثير قرار مي گرفت.

    او مجسمه اي از فضايل انساني بود و از اين رو از محبوبيت بالايي بين عموم مؤمنين و مردم شريف بابل و حومه و از اعتماد عمومي برخوردار بودند ، از اين بالاتر، معظم له در بين خواص و علماي اعلام نيز محبوبيت و اعتماد خوبي داشتند و منزل ايشان ، مأواي فقها و علما و دانشمنداني بود كه وارد بابل مي شدند . بعد از فوت حضرت آيت الله العمي برو جردي (ره) آن عالم فاضل ، نماينده تامّ الاختيار حضرت آيت الله العظمي حاج سيد محمد رضا گلپايگاني در بابل و مورد عنايت و محبت ان بزرگوار بودند ومعظم له در مسير سفر به به مشهد مقدس ، در بابل توقف فرموده و بر ايشان مهمان شدند . البته معظم له از ديگر مراجع عظام تقليد و همچنين در سالهاي اخير از مقام معظو رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي نيز صاحب اجازه بودند .

    ساده زيستي

    از ديگر ويژگي هاي آن عالم جليل القدر ، زهد و بي پيرايگي و دوري از تجملات و مظاهر مادي بوده است ، از زندگي ساده اي برخوردار بودند و در مدت عمر از هرگونه تجمل گرايي برحذر بودند . معظم له در قم و بابل يكسان زندگي كرده و هرگز وجوهات شرعي مربوط به امام (ع) استفاده نكردند .

    در بيان زهدايشان همين بس كه از علامه جليل القدر حضرت آيت الله جوادي آملي كه با معظم له در ارتباط و رفت و آمد هايي داشتند ، نقل شد كه فرمودند :

    « من تعجب مي كنم كه اين مرد هفتاد سال پاك و يكسان زندگي كرده است »

    معظم له چه در قم و چه در بابل ، مدتها به تدريس سطوح مختلف علوم اسلامي اشتغال داشتند و همواره بعنوان استادي ورزيده مطرح بودند . حضرت آيت الله محفوظي يكي از علماي معاصر قم در اين رابطه ، به نگارنده فرمودند : « آقا سيد ابوالحسن درقم تدريس داشتند ، و جمع زيادي از محضرش استفاده مي كردند ، واقعاً خوش بيان بود ، در همان وقت بين طلاب و فضلا و مخصوصاً طلاب شمال ، بفضل و تقوا شهرت داشتند ، واقعاً مردي فاضل و متدين بود و هرگز بدون فكر حرف نمي زد » .

    آن بزرگوار شديداً متعبد و پاي بند به آداب و سنن و فرائض و درپاكي و طهارت نفس و قداست شهرت داشتند . مؤلف محترم گنجينه دانشمندان در اين رابطه گويد :

    « اين حقير آشنايي نزديكي با او داشتم ، ايشان از علماي ابرار و فلاي اخيار معاصر و در مكارم اخلاق و محامد آداب و ملكات فاضله وقدس و تقوا شباهت تامي به عموي معظمش مرحوم آيت الله سيد عبدالغفار طالب ثراه دارد و در مدت توقفش در قم مكروهي از او نديده و مارَأيْتُ منْه اِلاّ جَميلاً » .

    حضور در عرصه هاي سياسي

    ايشان در طول مبارزات مردم مسلمان ايران بر عليه طاغوت ، همگام با روحانيت معظم بابل ، حضور فعال داشته و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني ( قدس سره ) نيز تقريباً در همه محافل و مراسمهاي عمومي اعم از راهپيمايي ها و نماز پر شكوه جمعه حضور فعال و چشمگير ايشان مشهود بوده است و هيچگاه آن بزرگوار از حمايت و پشتيباني نظام و رهبري غافل نبوده اند و عملا در همه زمينه ها اعلام حمايت مي نمودند .

    سرانجام آن عالم فرزانه ، پس از عمري سرشار از خدمت و تلاش و زندگي پر بركت در محرم 1418 قمري برابر با ارديبهشت 1376. ش در اثر سكته ناگهاني دار فاني را وداع گفته و به اجداد طاهرينش پيوست .

    ارتحال معظم له موجي ازغم و اندوه در سراسر منطقه ايجاد كرد . مراسم تشييع پيكر مطهر آن اسوه فضيلت ،يكي از بي نظير ترين و پر شكوه ترين مراسمها در دهه هاي اخير بابل بود ، بلكه نگارنده چنين اجتمتع عظيمي را در بابل به ياد نداد ، هيئتهاي مختلف عزاداري و سينه زني از روستاهاي دور و نزديك خود را به اين مراسم باشكوه رساندند .

    طول مشايعت كنندگان به چند كيلومتر مي رسيد علماي زيادي از سراسر مازندران و ازطرف قم نيز بزرگاني به نمايندگي از مراجع عظام تقليد در تشييع جنازة مطهر شركت كردند و سرانجام پس از انجام تشريفات مذهبي و نماز برپيكر مطهر توسط خلف صالح حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) در آرامگاه معتمدي بخاك سپرده شد .

    بدنبال ارتحال معظم له پيامهاي تسليتي از سوي مراجع عظام تقليد بويژه حضرت آيت الله فاضل لنكراني ، جضرت آيت الله جوادي آملي و حضرت آيت الله شيخ لطف الله صافي گلپايگاني صادر و در تمام محلات و روستا هاي بابل و شهر هاي اطراف محافل سوگواري منعقد گرديد و از مقام شامخ علمي و معنوي وي تجليل شايسته بعمل آمد .

    در پيام تليت حضرت آيت الله صافي مد ظللهم العالي آمده است :

    « ارتحال عالم رباني ، اسوه اخلاق و فضيلت حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيدابوالحسن حسيني قدس سره موجب كمال تأثر و تأسف گرديد . آن مرحوم ، عالمي خدمت گزار وپرهيزگار و مروج مخلص مكتب اهل بليت عصمت و طهارت عليهم السلام و استوانه كمالات و پارسايي و مورد احترام مردم متدين و قدر شناس مازندران و علما اعلام و مراجع بود .

    عمر عزيز و پر بار خود را در راه اسلام و هدايت و ارشاد جامعه و تعظيم شعائر و خدمات نوعي و ديني صرف نمود و مورد عنايت خاص مرجع تقليد بزرگ حضرت آيت الله العظمي آقاي گلپايگاني بود . فقدان چنين شخصيت بزرگوار ثلمه اي جبران ناپذير است ...
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  6. #5
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    حضرت آيت الله کوهستاني


    مولود مبارک

    در يکي از روزهاي سال 1308 قمري ( 1267 ه.ش ) در روستاي کوهستان و در خانه علم و تقوا کودکي چشم به جهان گشود که سيماي ملکوتي اش آينده اي بس درخشان را نويد مي داد.
    نامش را به نام پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم « محمد » نهادند تا به برکت نام آن حضرت، منشأ حرکت سازنده و حيات بخش در جامعه آينده گردد.



    پدر

    پدرش عالم پارسا و فقيه وارسته آيت الله محمد مهدي کوهستاني از عالمان برجسته و با فضل به شمار مي آمد.
    طبق مدارک و اسناد موجود، اجداد ايشان در اصل از کاشان بوده اند که قريب به يک قرن و نيم قبل به مازندران هجرت کردند و نسب معظم له به « ملا محمد شريف کاشاني » که عالمي برجسته و فاضل بوده مي رسد به اين ترتيب:
    محمد مهدي فرزند محمد علي فرزند مهدي فرزند حاج محمد کاشي که وي نوه ملا محمد شريف بود.

    ملا محمد شريف از علماي زمان خود بشمار مي آمد او را بعنوان قاضي به قريه «رستمکلا» ـ از توابع شهرستان بهشهر ـ دعوت کردند که بعد يکي از نوادگان او به نام حاج محمد کاشي در کوهستان سکني گزيد و فرزندان او نيز در همان کوهستان ماندگار شدند و به کوهستاني شهرت پيدا کردند.
    شيخ مهدي با دختر عالم رباني مرحوم ملا محمد باقر ازدواج کرد که ثمره اين پيوند مبارک تنها يادگارش آيت الله حاج شيخ محمد کوهستاني بود.



    مادر

    فاطمه کوهستاني ـ همسر حاج شيخ مهدي ـ بانويي باايمان و پاکدامن و مادري خردمند و باکفايت بود. قناعت و ساده زيستي همراه با کياست و تدبيراز صفات اين بانوي صالح به شمار مي آمد.

    از جهت معيشتي وضعيت مناسبي نداشت. اما بسيار سخاوتمند بود و به فقرا و مستمندان رسيدگي مي کرد و در برآوردن حوائج آنان مي کوشيد. به خاندان عصمت و طهارت به ويژه سيدالشهداء عليه السلام علاقه وافر داشت و هفتگي در منزل مراسم روضه و عزا برپا مي کرد.

    از آن جا که وي زني لايق و مسئوليت شناس بود با از دست دادن همسر دانشمند خود ضعف و سستي به خود راه نداد بلکه به خوبي از عهده مسئوليت خطير تربيت تنها يادگارش برآمد و در رشد فکري و تعالي روحي او اهتمام ورزيد.
    مادر، پس از اتمام دوره مکتب خانه محمد، فرزندش را جهت تحصيل علوم ديني به حوزه فرستاد و به ادامه دادن راه پدرش تشويقش کرد.

    اسباب و مقدمات تحصيل فرزندش را خود مهيا مي ساخت و زحمات و دشواري ها را بر خود هموار مي کرد تا طلبه نوجوانش فقدان پدر را احساس نکند و با خيالي آسوده راه پيشرفت و ترقي را بپيمايد.
    خود، ساده زندگي مي کرد و لباس کرباس بر تن مي نمود و در پاسخ آنان که به وي اعتراض مي کردند که چرا از لباس بهتري استفاده نمي کني و بيشتر به خود نمي رسي مي گفت:
    فرزندم مشغول تحصيل است بايد طوري زندگي کنم که بتوانم مخارج تحصيل او را فراهم کنم.

    آن مادر فداکار آن قدر در جهت تحصيل و رشد علمي فرزندش اهتمام ورزيد که يک بار ناچار شد مقداري از زمين هاي مزروعي خود را بفروشد و هزينه زندگي اش را تأمين کند.
    هيچ گاه حاضر نمي شد که ديگران مخارج زندگي و تحصيل فرزندش را به عهده بگيرند، معمولاً هزينه و مخارج زندگي اش را علاوه بر داشتن مقداري زمين کشاورزي از طريق هنر دستي مثل کلاه بافي و غيره اداره مي کرد.

    از جمله قضايايي که نشان دهنده علوّ همت و روح بلند آن زن شايسته است آن که وقتي به او خبر دادند يکي از تجار خيرخواه عده اي از مؤمنين را تشويق نمود که براي مخارج زندگي پسرش اعانه اي جمع آوري کنند و برايش به نجف بفرستند از اين خبر برآشفت و به آن تاجر پيغام فرستاد که:
    « شيخ محمد مقنّي نيست تا براي او جيره جمع کنيد، پسرم احتياج به اين پول ها ندارد خودم هزينه اش را تأمين مي کنم. »

    وقتي اين سخن به پدر مرحوم آيت الله برهاني رسيد از همت بلند آن مادر شگفت زده شد و گفت:
    به راستي که او زني بلند همت و مردآفرين است.



    دوران کودکي

    مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد کوهستاني مشهور به «آقاجان» قسمتي از دوران کودکي خويش را در زمان حيات پدر بزرگوارش گذراند.
    استعداد و نبوغ فوق العاده وي، پدر را بر آن داشت که در تعليم و تربيتش بيشتر بکوشد، لذا در همان اوان طفوليت وي را به مکتب خانه فرستاد تا با قرائت قرآن و خواندن و نوشتن آشنا گردد و خود نيز شخصاً در تربيت او مراقبت کامل داشت که در آينده فردي مفيد و عالمي خدمت گزار شود؛ گويي از جبينش آتيه اي پراميد را مي خواند.

    مي توان گفت اين دوران زودگذر از بهترين روزهاي زندگي اش بود، چرا که سايه پرمهر و محبت و دست نوازش گر پدر را بر سر خود مي ديد و از هدايت ها و مراقبت هاي مستمرش بهره مند مي گشت، ولي افسوس که بيش از هشت بهار از عمرش سپري نشده بود که از نعمت وجود پدر فرزانه خود محروم گشت.



    تحصيلات

    محمد، اين نوجوان باهوش و تشنه علم، پس از فراگيري قرآن و فارسي به حوزه علميه بهشهر که در آن عصر، پررونق و فعال بود و اساتيد برجسته اي در آن تدريس مي کردند، رفت. علوم پايه از قبيل صرف، نحو و منطق را در آن جا فرا گرفت.
    کتاب « شمسيه» در منطق را نزد عالم فاضل شيخ احمد رحماني خليلي خواند.
    « مطّول» را نزد شيخ محمد صادق شريعتي آموخت و مدتي نيز از محضر عالم فاضل حاج آقا بزرگ کردکويي استفاده نمود.
    قسمتي از کتاب « قوانين» را نزد فقيه بزرگ آيت الله آقا خضر اشرفي تلمذ کرد، گو اين که قسمتي از فقه يا اصول را از محضر علمي آيت الله حاج سيد محسن نبوي اشرفي نيز بهره برده است.

    بيشتر تحصيلات مقدماتي معظم له در حوزه بهشهر بود ولي در اين ميان مدتي در حوزه علميه ساري درس خواند.
    چند ماهي نيز در حوزه عليمه بابل در مدرسه « کاظم بيک» و « سقا» نزد اساتيد آن سامان به تحصيل پرداخت.
    در آن عصر مديريت حوزه بابل با آيت الله شيخ محمد حسن بارفروشي معروف به « شيخ کبير » بود و شکوه و رونق بسيار مي داشت.
    از آيت الله کوهستاني نقل شده که فرمود:
    « من و شيخ محمد مهدي درزي، پدر مرحوم حجت الاسلام آقاي درزيان ( امام جمعه فقيد بهنمير ) در مدرسه سقاي بابل هم مباحثه بوديم. »

    استادان ايشان در آن حوزه مشخص نشد، آيت الله فاضل داماد ايشان مي گويد:
    يکي از اساتيد وي در حوزه بابل آقاي شيخ عبدالحسين شاهي جمناني فقيهي بوده است.

    نقل خاطره اي جالب از دوران اقامت در آن حوزه از زبان خود ايشان خالي از فايده نيست:
    فرمودند:
    « زماني که در حوزه علميه ساري درس مي خواندم يکي از دوستان طلبه به نام آقاي شيخ اسماعيل شريعت گرجي به من پيشنهاد کرد که جهت ادامه تحصيل به بابل برويم زيرا استاد زبردستي در منطق در آن حوزه تدريس مي کند، به اتفاق به حوزه بابل رفتيم، اما براي وي مشکل پيش آمد که نتوانست بماند، من ماندم و از محضر آن استاد منطق استفاده کردم.
    او استاد ماهري بود و مدعي بود که هنوز از مادر نزاييده کسي که بتواند مثل من منطق بگويد و يا در اين مورد بر من اشکال بگيرد!
    روزي سر درس اشکالي به ذهن من آمد و خواستم آن را مطرح کنم ولي اجازه نمي داد، تا اين که گفتم:
    استاد، ما آن چه فرا گرفتيم از محضر شما بوده است. وقتي اين جمله را گفتم نرم شد و به اشکال من توجه کرد و آن را تصديق کرد و گفت: آخوند، درست مي گويد.
    آن گاه من به شوخي به وي گفتم: حال معلوم شد که اشکال کننده بر شما از مادر متولد شده است. »




    در جوار امام رضا(ع)

    آيت الله کوهستاني پس از اتمام علوم پايه و آموختن ادبيات عرب و مقداري از فقه و اصول جهت ادامه تحصيل عازم حوزه مشهد گرديد و در مدرسه « ميرزا جعفر» که از مدارس بزرگ و در مجاورت حرم مطهر بود اسکان يافت تا در جوار ملکوتي حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام از فيوضات و برکات معنوي آن امام رئوف بهره مند گردد.

    اين که معظم له باقي مانده دوره تحصيل سطح را نزد چه کسي آموخت به درستي روشن نيست.
    از داماد ايشان آيت الله فاضل نقل شده که آيت الله کوهستاني کتاب « معالم الاصول» را نزد پدرم مرحوم آيت الله حاج شيخ نجفعلي فاضل استرآبادي در مشهد خواند و ظاهراً قسمتي از « شرح لمعه » را نزد عالم فاضل شيخ شعبان حجتي تلمّذ کرد.
    در هر حال با عشق و علاقه زايدالوصف به فراگيري دانش و با تلاش و جديت، باقي کتاب هاي سطح را به خوبي و با موفقيت گذراند و در درس خارج فقهاي بزرگ حوزه حاضر شد.
    اساتيد وي در درس خارج عبارت بودند از:
    مرجع عظيم الشأن آيت الله العظمي حاج آقا حسين قمي و ديگري مجتهد والامقام مرحوم آيت الله ميرزا محمد کفايي ( فرزند محقق کبير آيت الله ملا محمد کاظم خراساني) که بيشترين بهره و استفاده را در آن حوزه از محضر اين عالم رباني برده است.

    روزي ايشان به مناسبتي درباره چگونگي دوران تحصيل چنين فرمود:
    « در مشهد درس حاج آقا حسين قمي مي رفتم، خيلي روان و ساده مطالب را بيان مي فرمود، با خود گفتم:
    ايشان که درس خصوصي براي ما نمي گذارد پس خوب است که ديگر درسش را ادامه ندهم. شب در عالم خواب ديدم که سيد جليل القدري به من فرمود:
    « دين جدّ ما را اين چنين ( روان و ساده ) بايد گفت. »



    هجرت به نجف

    آيت الله کوهستاني پس از اقامت طولاني در جوار حضرت رضا عليه السلام جهت تحکيم مباني اجتهاد و رسيدن به مدارج عاليه علمي، حدود سال 1340 قمري رهسپار حوزه بزرگ و پرآوازه نجف اشرف گرديد.
    ورود ايشان به حوزه نجف زماني بود که حوزه در اوج شکوفايي علمي و معنوي به سر مي برد و استوانه هاي بزرگ فقاهت و عدالت بر کرسي تدريس تکيه زده بودند و حضور آن بزرگان خود فرصت مناسبي را فراهم آورده بود که آن فقيه والامقام مباني فقهي خويش را هر چه بهتر تقويت و استوارتر سازد.




    برتري در بحث

    از برخي بزرگان نجف نقل شده که مرحوم آيت الله کوهستاني با آيت الله شيخ محمد تقي آملي مباحثه مي کردند آقاي آملي خيلي مطالعه مي کرد و در درس زحمت مي کشيد ولي آقاي کوهستاني به خاطر ضعف چشم نمي توانست به آن حد مطالعه کند ولي در هنگام بحث اقاي کوهستاني تفوّق و برتري داشت.

    در کنار آموختن و غور در مسائل عميق اصولي و فقهي از خودسازي و تهذيب نفس غافل نگشت، گرچه ايشان در مسائل معنوي و اخلاقي استاد به خصوصي نداشت ولي با خط مشي صحيحي که مستقيماً از زندگي و سيره و روش اهل بيت عليهم السلام اتخاذ کرده بود و با عمل و تبعيت محض از احکام شرع مقدس به درجه اي از تقوا و پارسايي رسيد که مورد رشک بزرگان اخلاق و عرفان حوزه نجف گرديده بود.

    يکي از معاصرين ايشان حضرت آيه الله شيخ علي محمد مهاجري نقل کرده که آيه الله کوهستاني در نجف در بين علما و فضلا از حيث زهد و تقوا و معنويت کم نظير بود.



    اجتهاد

    سرانجام آيت الله کوهستاني پس از قريب نه سال اقامت در جوار آن امام همام و بهره گيري از محضر اکابر علم وعمل و دست يابي به مراتب والاي علمي و عرفاني و رسيدن به مرتبه عالي اجتهاد آهنگ وطن کرد.
    يعني پس از قريب بيست سال تلاش علمي و عملي در سال 1348 قمري به زادگاه خويش بازگشت.




    احاطه علمي

    مرحوم آيت الله کوهستاني در بعد علمي و فقهي از عالمان برجسته به شمار مي رفت. هر چند زهد و تقواي وي زبان زد همگان بود و عوام مردم از وسعت دامنه علمش بي خبر بودند اما هم اساتيد ايشان و هم خواص از شاگردان همواره اعتراف به موقعيت بالاي علمي وي مي نمودند.
    در فقه و اصول صاحب نظر، در ادبيات عرب توان مند، در دين شناسي عالمي ژرف نگر و در عرفان عملي عارفي با بصيرت بود.

    ثمره اين برجستگي و نبوغ فوق العاده اخذ اجازه اجتهاد از اساتيد بزرگ حوزه نجف بود. يکي از فضلا مي گويد:
    وقتي از آيت الله العظمي سيد محمود شاهرودي درباره مقام علمي آقاي کوهستاني پرسيديم ايشان فرمودند:
    وقتي آقاي کوهستاني مي خواست به وطن بازگردد مرحوم آيت الله نائيني از علماي حاضر در جلسه استفتا درباره اجتهاد ايشان سؤال کرد همگي به اتفاق آرا به اجتهاد و عدالت معظم له شهادت دادند آن گاه آيه الله نائيني از من پرسيد، گفتم: « لا شک في عدالته مجتهد مجتهدُ؛ در عدالت او شکي نيست مجتهد نيز هست.»
    ايشان از مقدمات تا پايان سطح را در حوزه کوهستان تدريس مي فرمودند به گونه اي که بسياري از شاگردان تا سطح عالي را از محضرشان استفاده نموده و آن گاه با اجازه ايشان به حوزه هاي بزرگ نجف و قم و مشهد هجرت کردند. براي عده اي از شاگردان خود كتاب نفيس و عميق « جواهر الکلام» و طهارت شيخ انصاري را به صورت استدلالي تبيين مي نمود به کتاب جواهر خيلي علاقمند بود و بسيار آن را مطالعه مي کرد و همواره از مباحثات علمي استقبال شاياني مي کرد.
    فرزند ايشان مي گويد:
    آيت لله راضي تبريزي، که از علماي بزرگ قم بود، براي من نقل فرمودند:
    من خدمت والد شما رسيدم به اتفاق ايشان جهت اقامه فريضه ظهر و عصر به مسجد رفتيم در بين نماز پس از تشهد رکعت دوم موقع برخاستن ذکر « وتقبل شفاعته في امته وارفع درجته» را قرائت کرد، پس از تمام شدن نماز و رسيدن به منزل از ايشان پرسيدم شما موقع حرکت و آماده شدن براي تسبيحات اربعه کلمه « في امته » را از کجا اضافه فرموديد؟
    ايشان بي درنگ کتاب صلاة « جواهر» را حاضر کرد و آن را شبيه استخاره گرفتن باز کرد که درست همان صفحه مورد احتياج آمده بود و اين عبارت را به من نشان داد که در اين ذکر مستحبي پس از تشهد چند نظر است که برخي از فقها کلمه « في امته» را هم اضافه مي کنند و بعضي بدون آن را قايل هستند فهميدم ايشان علاوه بر مقام معنوي عالمي صاحب نظر نيز هست.

    بارها شده افرادي از گوشه و کنار مي آمدند وقتي با کوهي از علم و فضيلت مواجه مي شدند لب به تحسين و مدح و ثنا مي گشودند. ايشان نه تنها خوشحال نميشد بلکه با جمله اي کوتاه و با کمال تواضع و فروتني فرمود:
    « چه مي فرمايي من که يک آخوند دهاتي بيشتر نيستم ».



    اساتيد

    بي ترديد، استاد و معلم در شکل گيري شخصيت علمي و معنوي انسان نقش مهمي ايفا مي کند؛ به طوري که تأثير انديشه ها و رفتارهاي استاد را بر شاگرد به خوبي مي توان ديد و حتي استاد مي تواند در سعادت يا شقاوت انساني نيز اثر بگذارد.
    آيت الله کوهستاني در دوران تحصيل از استادان زيادي، که هر يک در زمان خود از چهره هاي برجسته حوزه ها بودند، بهره گرفت. جهت پاسداشت زحمات آن بزرگواران اشاره اي هر چند گذرا به زندگي شان خالي از فايده نيست:


    1. اساتيد حوزه بهشهر

    1. آيت الله خضر اشرفي:
    حاج آقا خضر فرزند عالم رباني آيت الله شيخ اسماعيل اشرفي ( متوفي 1308ق) مشهور به شريعتمدار از اعاظم علماي بهشهر بود که پس از پدرش رياست حوزه علميه بهشهر و امور ديني به او منتقل شد و در حدود 1336 قمري درگذشت.

    2. آيت الله حاج سيد محسن نبوي اشرفي:
    سال ها از محضر استاداني چون آيت الله سيد محمد کاظم يزدي صاحب « عروه الوثقي» و آيت الله ملا محمد کاظم خراساني صاحب «کفايه الاصول» و ديگر اساتيد بهره مند شد و خود در شمار چهره هاي فاضل و برجسته حوزه نجف درآمد.


    2. اساتيد حوزه مشهد

    1. آيت الله شيخ نجف علي فاضل استرآبادي:
    فقيه فرزانه آيت الله شيخ نجف علي فاضل در سال 1305 قمري در قريه « نوکنده» از توابع شهر « بندر گز» در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد.

    به مدت چهار سال از محضر آيت الله حاج شيخ علي علامه حائري ( متوفي 1339 هـ . ق) استفاده هاي فراوان برد.
    در سال 1340 قمري جهت نيل به مقامات عالي علمي رهسپار نجف اشرف گرديد و در آن جا از محضر استوانه هاي علمي شيعه حضرات آيات:
    محقق نائيني، آقا ضياء عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني فيض برد و به مقام رفيع اجتهاد دست يافت. از ويژگي هاي اخلاقي ايشان پاي بندي شديد به عبادت و نوافل و ذکر و دعا بود و بر تهجد و سحر خيزي مداومت داشت.

    مرحوم آيت الله کوهستاني ظاهراً کتاب « معالم الاصول» را در مشهد نزد وي خوانده است. فرزند بزرگوارش، آيت الله حاج شيخ محمد فاضل، داماد مرحوم کوهستاني است و اين خود موجب ارتباط و نزديکي هر چه بيشتر آن دو بزرگوار گشته بود.

    2. آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبائي قمي:
    آيت الله حاج آقا حسين قمي فرزند حاج سيد محمود يکي از مراجع بزرگ تقليد بود.
    گفتني است که مرحوم کوهستاني احترام فوق العاده اي براي مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي قايل بود. هنگامي که مرحوم حاج آقا حسين قمي در مسير مسافرت به کوهستان تشريف آورده و دو ـ سه روز در منزل آيت الله کوهستاني اقامت فرمودند، معظم له هنگام ورود آن مرجع بزرگ، در مقابل ايشان گاو قرباني کردند و نهايت ادب و فروتني و احترام را نسبت به استاد عالي مقامش ابراز نمودند، تا آن جا که وسايل وضو و تطهير ايشان را خود فراهم مي کرد و هنگام نماز براي ايشان سجاده مي انداخت.
    خلاصه آن که در اين مدت مرحوم کوهستاني مثل عبد در برابر مولي کمر به خدمت بسته و هيچ قرار نداشت.


    3. آيت الله ميرزا محمد کفايي:
    معروف به آقازاده نجفي در نيمه شعبان سال 1294 قمري در نجف به دنيا آمد. با تلاش و پشت کار، مقدمات و سطح را خواند و در مکتب پدر نامدار خود تلمذ کرد و از او اجازه اجتهاد گرفت.
    بر کتاب « کفايه الاصول» پدر خود نيز حاشيه اي نوشته است. گفته اند علاقه وي به کتاب کفايه به اندازه اي بود که مي گفت اگر مطلبي از مطالب و معضلات آن فراموشم شود به حرم مي روم و در آن جا درباره آن مطلب مي انديشم و دعا مي کنم تا آن را بيابم.


    3. اساتيد حوزه نجف

    درس فقه را از محضر علمي محقق مرحوم آيه الله العظمي ميرزا حسين نائيني (ره) و فقيه عصر مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني بهره مند گشت و درس اصول را نزد محقق مدقق مرحوم آيت الله العظمي آقا ضياء الدين عراقي آموخت.
    ايشان همواره از اساتيد خود به نيکي و بزرگي ياد مي کرد ولي در بين آنان مرحوم آيت الله نائيني نزد او از عظمت و ابهت خاصي برخوردار بود و از مباني اجتهادي وي دفاع مي کرد.
    استعداد سرشار، حضور عالمانه و محققانه در درس هاي اساتيد همراه با سابقه علمي در مشهد مراوده و مذاکره علمي با فقيه بزرگي چون آيت الله سيد محمود شاهرودي و مباحثه با شخصيت هاي بزرگي همچون آيت الله شيخ محمد تقي آملي از او عالمي فاضل و برجسته ساخته و در شمار فضلاي اهل نجف قرار داده بود.
    برخي از اساتيد ايشان در نجف اشرف به شرح زير مي باشند:

    1. آيت الله العظمي ميرزا محمد حسين نائيني:
    مرحوم نائيني متوفي ( 1355ق) از مراجع بزرگ عصر خويش و يکي ازرجال تحقيق و تدقيق در اصول و فقه است.
    ايشان علم اصول را با دقت تام و جديت خاصي به طوري منظم و به دور از پيچيدگي، تهذيب و تنقيح کرد، اصوليان بزرگ وي را در اين امر ستوده و استادي اش را پذيرفته اند.

    2. آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني:
    آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني ( متوفي 1365 قمري) يکي از فقها و مراجع بزرگ عصر اخير است که در کياست، درايت و حسن اداره حوزه هاي علميه شهرت بسزا و نام پرآوازه اي دارد.

    از تأليفات او « وسيلة النجاة » است که به خاطر جامعيت آن، برخي از فقهاي نامدار، از جمله امام خميني بر آن، حاشيه نوشته اند.

    3. آيت الله ضياء الدين عراقي:
    ايشان ( متوفي 1361 ق) از فقها و علماي بزرگ است که در شهر اراک به دنيا آمد. مقدمات علوم را در حوزه اصفهان فرا گرفت و سپس به نجف اشرف عزيمت نمود و در آن جا از محضر بزرگاني چون آيات عظام سيد محمد کاظم يزدي صاحب عروه الوثقي، آخوند ملا محمد کاظم خراساني و سيد محمد فشارکي کسب فيض نمود و در شمار فقهاي بزرگ تاريخ علمي شيعه قرار گرفت و پس از درگذشت استاد نامدارش آخوند خراساني بر کرسي تدريس نشست و قريب شصت سال مشغول به تدريس دروس عاليه بود و در حدود دو هزار فقيه و مجتهد از محضر او بهره گرفتتند.
    از ويژگي هاي اين محقق بزرگ اين بود که: در بحث بسيار قوي و به طور دائم در مسائل علمي تفکر مي کرد، زاهد و قانع بود و از دنيا و زخارف آن اعراض مي کرد.



    خدمات و جهاد علمي

    مهم ترين خدمات و مجاهدت هاي مخلصانه آيت الله کوهستاني در عرصه علم و دين تأسيس حوزه علميه در روستاي « کوهستان» يعني زادگاه خودش بود.
    در سايه پربرکت اين مرکز علمي توانست نقش به سزايي در بالندگي و شکوفايي فرهنگ غني اسلام در استان مازندران ايفا نمايد.

    ايشان در اين باره چنين مي فرمود:
    « وقتي از نجف بازگشتم در فکر بودم که چه کاري انجام بدهم و چگونه وظيفه خود را انجام برسانم؟ چطور با مردم رفتار نمايم؟
    تا اين که تصميم گرفتم در ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري امامان معصوم عليهم السلام غور کنم و همان سان که آنان با مردم رفتار مي نمودند من نيز سيره آن بزرگواران را در رفتار خود با مردم پياده کنم.
    مردد بودم آب و نان خود را بگيرم و به شهرها و روستاها سفر کنم و به طور سيار و خانه به دوش تبليغ نمايم يا حوزه اي بنا کنم و عده اي را تربيت کنم که آنان به جاي من به شهرها و روستاها بروند و اسلام و دين را ترويج کنند.
    ديدم اگر بخواهم به طور سيار در مناطق مختلف بروم و وظيفه ام را اين چنين انجام دهم شايد از عهده اش برنيايم و نتوانم به خوبي تبليغ کنم و مشکلات و زحمات خاص خود را نيز در پي مي داشت که با وضع مزاجي و روحي من سازگار نبود.
    سرانجام با توکل به خدا و توجه حضرت ولي عصر عليه السلام تأسيس حوزه را آغاز کردم و تمام سعي خود را براي تربيت و پرورش نسل جوان به کار گرفتم.»

    روزي به يکي از فضلا فرمودند:
    « هنگامي که از نجف به مازندران آمدم به همسرم گفتم:
    تو حاضري در حق طلاب مادري کني و من پدري کنم و آن ها را تربيت نماييم تا نزد پروردگار روسفيد باشيم؟
    قبول کرد و من هم تصميم گرفتم در آن زمان که رضا شاه نمي گذاشت يک نفر معمم در ايران وجود داشته باشد طلاب زيادي را تحت تربيت و پوشش قرار دهم. »




    چگونگي احداث حوزه علميه

    آيت الله کوهستاني حدوداً از سال 1312 شمسي جهت تشکيل حوزه به جمع آوري و تربيت طلاب علوم ديني همت نمود.
    ابتدا که هنوز بنايي ساخته نشده بود حسينيه خويش را در اختيار طلاب گذاشت. به مرور زمان علاقه مندان به علم و دانش از اطراف گرد ايشان حلقه زدند تا سال 1321 شمسي که آمار طلاب و شيفتگان علم فزوني يافت لذا معظم له چند اتاق در حاشيه حياط بيروني خود احداث کردند و با افزايش بيشتر طلاب و کمبود اتاق به ناچار در منازل محل به عنوان مستأجر اسکان مي يافتند تا آن که با اصرار طلاب در مورد احداث ساختمان و افزايش خوابگاه ، به قرآن تفأل مي زنند که اين آيه مي آيد:

    « قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا هو خير مما يجمعون؛
    بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شويد که اين از تمام آنچه گردآوري کرده اند بهتر است.»

    با الهام از اين آيه اميدبخش تصميم بر احداث ساختمان مدرسه گرفت و با ياري خدا و توجهات حضرت ولي عصر عليه السلام کلنگ آن را به زمين زد و با تلاش و کوشش همراه با تدبير و دورانديشي سه دستگاه ساختمان کاه گلي بسيار ساده و بي الايش که هر يك مشتمل بر چند حجره ( مدرسه فضل، 5 اتاق رحمت، 11 اتاق و فرح 12 اطاق در دو طبقه) بود براي اسکان طلاب بنا کرد.

    زمين هاي مدرسه از ملک شخصي وي بود و در ساختن مدرسه نيز سعي وافر داشت از اموال شخصي آن را تکميل نمايد و از سهم امام عليه السلام استفاده نکند.
    و اگر احياناً ديگران مي خواستند در جهت تکميل بناي مدرسه وجهي بپردازند دقت داشت که هر پولي را قبول نکند، لذا وقتي يکي از متمکنين مقداري پول فرستاد که در بناي ساختمان استفاده شود، چون نمي توانست آن پول را قبول نکند و از طرفي هم در مصرف آن احتياط مي کرد پول را گرفت ولي خرج چپر دور مدرسه کرد و آن را در ساختمان به کار نگرفت و طولي نکشيد که آن چپر خشک شد و به مرور زمان تمام چوب هايش از بين رفت.

    برخي از طلاب که از ابتداي تأسيس خدمت ايشان بودند نقل کردند که ما خودمان در ساختمان مدرسه کمک مي کرديم و خود آقا نيز از کمک کردن و مهيا نمودن وسايل مورد نياز و گاه در آماده کردن گِل و حمل چوب دريغ نداشت.

    مدرسه از سه قسمت تشکيل شده بود، ايشان هم طبق مفاد آيه شريفه نام آن ها را به ترتيب آيه فضل، رحمت و فرح ناميد.
    ايشان در اين باره مي فرمود:
    از اين آيه استفاده مي کردم که مدرسه چهارمي به نام جامعه ( مما يجمعون ) بسازم.
    ليکن اين خواسته معظم له عملي نگرديد و همان سه مدرسه داير بود.
    در اندک زماني حوزه کوهستان مملو از مشتاقان علم و فضيلت و کمال گرديد به حدي که شمار طلاب از دويست تن فراتر رفت و در بعض سال ها تا چهار صد نفر نيز سکونت داشتند. و به اين ترتيب دوران حيات و شکوفايي علوم ديني پس از سال ها خاموشي در مازندران آغاز گشت.
    يکي از بزرگان در توصيف و تمجيد از آيه الله کوهستاني و خدمت ايشان به اسلام و روحانيت فرمود:
    کوهستاني دهات را نجف کرد.




    نقش همسر ايشان در موفقيت حوزه

    به طور کلي نقش همسر شايسته و فداکار در موفقيت و پيشرفت اهداف متعالي شوهر، غير قابل انکار است.
    همسر آيت الله کوهستاني را بايد از زمره زنان و بانوان ايثارگري به شمار آورد که توانست با درک صحيح موقعيت آيت الله و اهداف بلند و حيات بخش وي نقش بسيار مفيد و مهمي را ايفا کند و در واقع يکي از مهم ترين عوامل موفقيت مرحوم کوهستاني در تشکيل و ساماندهي حوزه و تعليم و تربيت صدها عالم و دانشمند فداکاري و از خودگذشتگي هاي اين همسر بزرگوار بود.
    از جهت صفات روحي و فردي وي بانويي صالح و پاکدامن بود. قناعت و ساده زيستي، عشق و علاقه وصف ناپذير به معظم له و درک مو قعيت اجتماعي و معنوي ايشان او را از ديگر زنان ممتاز ساخته بود. اهل ذکر و دعا بود. نماز را با طمأنينه و خضوع مي خواند. در تمام دوران زندگي مشترک خود چه در مشکلات و ناملايمات و چه در آسايش و راحتي يار و ياور او و خود را شريک شوهر عالي قدرش مي دانست.
    کساني که از گستردگي کار روزانه اين بانوي پرکار با اطلاع بودند مي دانند چه قدر در اداره مهمانان و مديريت کارهاي زياد منزل مهارت داشت وي با شناخت عميق به مقام و جايگاه والاي ايشان هيچ گاه در کارش احساس خستگي نکرد و در راه تحکيم و تعالي آن حوزه پربرکت از هيچ کوششي دريغ نورزيد.

    فرزند ايشان مي گويد :
    مادرم براي من نقل کرد که: « در يکي از روزها که کارگران مشغول ساختن بناي مدرسه بودند يکي از فرزندانم سخت بيمار و در حال احتضار بود، من مي بايست از يک طرف کارگران را پذيرايي و براي مهمان ها غذا تهيه نمايم و از طرف ديگر با پنبه لبان خشکيده فرزندم را با آب تر کنم تا او را از مرگ نجات دهم.
    گر چه فرزند عزيزم با آن بيماري از دست رفت اما اين گونه خود را تسلي مي دادم که اداي وظيفه کردم و خوش حال بودم که من نيز در پايه ريزي و اساس اين هدف بزرگ و مقدس سهمي دارم.»

    اين بانوي بزرگوار براي طلاب نوجوان همچون مادري دلسوز و مهربان بود، همه را فرزند خود مي دانست، هر طلبه اي که احساس گرسنگي مي کرد و در حجره خود چيزي نداشت و به اين مادر مهربان مراجعه مي کرد وي با محبت و خوش رويي از غذاهاي منزل در اختيارش مي گذاشت و او را نا اميد برنمي گرداند.
    يکي براي گرفتن نان مي آمد و ديگري براي ترشي، يکي سبزي مي خواست و ديگري سير، يکي کدو مي خواست و ديگري دوغ.

    براي او تفاوتي نداشت که طلبه روستايي باشد يا شهري از طبقات محروم و فقير باشد يا غني و متمکن همه را يکسان مي نگريست و به آنان علاقه داشت و همين محبت هاي بي دريغ مادرانه بود که طلاب او را چون مادر خويش مي دانستند و وي را « ننه جان» صدا مي کردند.
    او هم از مهمان ها پذيرايي مي کرد و هم سرپرست فرزندان بود و هم تسکين بخش خاطر طلاب جوان و هم نوازش گر دل هاي غم زده نوجوانان دور از وطن و مهجور از پدر و مادر بود.

    او چنان مادر مهرباني بود که مي گفت:
    « روزي که برادر جوانم را از دست داده و تازه از سر مزارش با دلي اندوهناک و ديده اي اشکبار برمي گشتم و در غم جگرخراش برادرم در گوشه خانه اشک مي ريختم سيد عبدالکريم ( شهيد هاشمي نژاد) آمد و گفت: استاد ما آقا سيد خليل ( آية الله حاج سيد خليل محمدي بادابسري) کسالت دارد اگر براي او آش سوپ درست کنيد براي حالش مناسب است ،با خوش رويي پذيرفتم و آش سوپ را بار گذاشتم گويي که من خواهر برادر مرده نيستم. »

    از اين جهت بود که شهيد سيد عبدالکريم هاشمي نژاد که خود نيز از محبت هاي آن مادر بهره مند گشته فرمود:
    اگر ننه جان نبود، آقا نمي توانست اين طور در کارشان موفق باشند و چنين حوزه با عظمتي را اداره کنند.

    و نيز آيت الله حاج شيخ محمد شاهرودي بهشهري فرمود:
    « نيمي از کارهاي حوزه و کمک به رياست ديني آيت الله بر دوش همسر وي بود. »



    رحلت

    مرحوم آيت الله کوهستاني در سال هاي آخر عمر شريفشان به بيماري برونشيت مزمن و تنگي نفس مبتلا شدند که در فصل زمستان به علت سرما بيماري شدت پيدا مي کرد و لازم بود تحت مراقبت ويژه پزشکان قرار گيرد.

    پيوسته اين کسالت در شدت و ضعف بود تا آن که در تاريخ هشتم شوال 1391 به پيشنهاد بعضي از ارادتمندان و با تفأل به قرآن کريم جهت توسل به ساحت مقدس حضرت معصومه عليها السلام به قم عزيمت نمودند و پس از معاينات اوليه در بيمارستان آيت الله العظمي گلپايگاني بستري گرديدند و تحت معالجه پزشکان متعهد قرار گرفتند.

    باري با عنايت خداوند متعال و تلاش پزشکان همراه و بذل توجه آيت الله گلپايگاني و فرزند بزرگوارش، بهبودي کامل براي آقاجان حاصل گرديد و با کمال رضايت و خرسندي به مازندران مراجعت نمودند.
    پس از بازگشت به مازندران طبق صلاح ديد پزشکان معالج به جهت آماده نبودن امکانات رفاهي منزل ،ايشان را به بيمارستان « زارع » ساري انتقال دادند. در مدت بستري شدن علما و مردم شريف از طبقات مختلف از آقا عيادت به عمل مي آوردند و از بهبودي حال آقا جان اظهار خوشحالي مي کردند، تا آن که با مراقبت بي دريغ پزشکان زحمت کش مازندران پس از يک هفته معظم له با سلامتي کامل به کوهستان بازگشتند.



    بازگشت بيماري

    افسوس که اين سلامتي چندان به طول نينجاميد، بر اثر سرماخوردگي وضع مزاجي آقا در 28 ذي قعده 1391 به هم خورد و بار ديگر غم و اندوه در چهره ارادتمندان ظاهر گشت.
    آقا زاده ايشان مي گويد:
    پس از دگرگوني حال آقا جان بلافاصله از قم به حضورشان رسيدم، وضع مزاجي و جسمي ايشان را متغير ديدم؛ به گونه اي که ديگر از آن به بعد حالشان رو به بهبودي نرفت و حال عمومي شان تغيير کرد.
    در اين روزهاي سخت آخر عمرشان گاه که با هم مي نشستيم، معظم له از سخنان و نصايح پندآموز براي من بيان مي فرمود از جمله اين که مي فرمودند:
    « پسر بعد از مرگ من هيچ چيز تو را به اين اندازه خوشحال نکند که بفهمي من آمرزيده شدم. »



    محمد، دست خالي است !

    مرحوم آيت الله کوهستاني در اين اواخر عمر بسيار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالي مي ديد، از اين رو هرگاه برخي از شاگردان او از قبيل شهيد هاشمي نژاد و ديگر فضلا که از مشهد به حضورشان مي رسيدند، مي فرمود:
    « سلام مرا به امام رضا عليه السلام برسانيد و بگوييد شيخ محمد دارد مي آيد، ولي دست خالي است. »

    فرزندشان مي گويد:
    روزي يکي از علماي منطقه در محضرش حضور داشت وقتي نگراني ايشان را از سفر آخرت مشاهده نمود به ايشان عرض کرد: شما کارها و وظايفتان را به خوبي انجام داديد و نبايد مشکلي داشته باشيد. آقا با چهره اي برافروخته در جوابش فرمودند:
    « چه مي گويي؟ امامي مثل علي عليه السلام وقتي که مي خواهد از دنيا برود مي گويد، نمي دانم خدا با من چه طور مي خواهد معامله کند؟ »


    پناهندگي به حضرت رضا(ع)

    روزهاي آخر حيات که هر لحظه به مرگ نزديک تر مي شد؛ در حالي که ترس تمام وجود او را احاطه کرده بود، فرمودند:
    « حتماً مرا به مشهد ببريد من بايد پناهنده به حضرت رضا عليه السلام شوم. جنازه مرا ببريد دور ضريح مطهر طواف بدهيد من پناهنده به آن حضرت بشوم، آن گاه هر جا خواستيد دفن نماييد. »



    آقا ما را پذيرفت !

    گويا تأکيد و سفارش ايشان مبني بر انتقال جنازه اش به مشهد به خاطر خوابي بود که احساس کرد حضرت رضا عليه السلام او را پذيرفتند، از اين رو خود مي فرمود:
    « بر حسب خواب هايي که ديده شد معلوم مي شود آقا حضرت رضا عليه السلام ما را پذيرفتند. »
    و آن خواب اين بود که مشاهده کردند همه حضرات معصومين عليهم السلام در اتاقي نشسته اند و ايشان وارد آن مجلس شد، ولي جايي نيست که ايشان بنشيند؛ در اين لحظه حضرت رضا عليه السلام نزد خود جايي را باز نمودند و خطاب به ايشان فرمود:
    « بيا پيش من بنشين. »




    دهان شيطان را مشت ميزنم !

    در روزهاي آخر با اين که در بستر بيماري بود و ديگر رمقي نداشت، اما همواره در ياد خدا و مشغول ذکر بود. دختر مکرمه شان نقل مي کند:
    پرسيدم: آقا جان مي تواني با دهانت ذکر بگويي؟
    فرمود:
    « خدا لعنت کند شيطان را هر وقت مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد، اما من دهان شيطان را مشت مي زنم و هر طور است ذکر خودم را مي گويم. »


    آخرين گفتار

    روزها به سرعت سپري مي گشت و بيماري آن مرد الهي هم چنان ادامه داشت و پزشکان و بستگان همه در تب و تاب بودند تا آن که روز پنج شنبه ششم ربيع الاول 1392 بر اثر شدت بيماري آقا جان از هوش رفت، ولي با تلاش پزشکان زحمت کش به هوش آمد.
    چيزي نگذشت که بار ديگر بي هوش شد و به مدت يک هفته تمام در حال اغما به سر برد و در طول اين مدت يکي دو بار بيش تر نتوانست سخن بگويد آن هم به صورت جمله اي کوتاه.
    از جمله سخنان گهربار او در واپسين لحظات آن بود که فرمود:
    « مگر راهي غير از راه خدا هست؟ »



    عروج ملکوتي

    سرانجام در حدود ساعت يک بعد از نيمه شب جمعه چهاردهم ربيع الاول برابر با هشتم ارديبهشت سال 1351 شمسي در حالي که سکوت سنگيني فضاي منزل آن عالم الهي و آسمان خطه شمال را فراگرفته بود قلب مبارکش از تپش باز ايستاد و خورشيد فروزاني که هزاران نفر از پرتو روشنايي او بهره مي گرفتند غروب کرد و نداي « ارجعي الي ربک » را لبيک گفت و روح بلندش به ملکوت اعلي پرواز نمود و بدين ترتيب خواسته اش که رحلتش شب جمعه باشد، مستجاب گشت و در آن شب غفران و رحمت الهي به لقاي محبوب شتافت.



    تشييع بي نظير

    طبق وصيت اش آيت الله هاشمي نسب ( داماد ايشان ) پيکر مطهرش را همان شب در حياط منزل غسل داد. صبح جمعه آيت الله حاج شيخ محمد شاهرودي ـ از علماي برجسته بهشهر ـ بر ايشان نماز خواند.

    پس از انتقال جنازه به مشهد صبح فردا يعني روز پانزدهم ربيع الاول پيکر مطهر آن عالم رباني با حضور علما و مراجع و طلاب و قشرهاي مختلف مردم به سمت حرم منور تشييع شد.

    با عنايت حضرت رضا عليه السلام و سفارش آيت الله العظمي ميلاني در فرصتي کوتاه بدن پاک آن رادمرد الهي را در بهترين نقطه يعني دارالسياده در جوار ملکوتي امام هشتم به خاک سپردند تا براي هميشه در پناه آن امام همام باقي و زنده بماند.



    در دادگاه عدل الهي

    پس از ارتحال ايشان يکي از شاگردان در خواب مي بيند که قيامت برپاشده و آيت الله کوهستاني را جهت محاکمه در دادگاه عدل الهي حاضر ساختند، وقتي از ايشان گزارش زندگي در دنيا را خواستند، معظم له اين چنين بيان کرد:
    « من در دنيا جوري زندگي کرده ام که امروز هيچ يک از اعضا و جوارحم عليه من شهادت ندهد. »


    يادگاران

    مرحوم آيت الله کوهستاني در حدود 25 سالگي با دختري از خانواده متدين ازدواج کرد. ثمره اين ازدواج مبارک ، هشت فرزند بود که چهار تن از فرزندان ايشان در دوران کودکي و درزمان حياتشان از دنيا رفتند.
    ولي خداوند متعال با عطا کردن چهار فرزند صالح ديگر چراغ زندگي ايشان را روشن نمود. سه تن از آنان دختر بودند ، که همگي آنان را به همسري سه تن از شاگردان شايسته خود درآورد و آخرين فرزند صالح ايشان حجت الاسلام محمد اسماعيل کوهستاني است.


    1. آيت الله حاج سيد آقا هاشمي نسب:
    معظم له در سال 1304 شمسي در قريه کوهستان ( آسيا بسر) از پدري جليل القدر به نام سيد محمد فرزند ميرهاشم فرزند سيد ذوالفقار و مادري به نام کربلايي زينب هاشمي فرزند ملا يحيي گرجي که از علماي بزرگ وقت به شمار مي آمد متولد شد.
    ايشان ضمن آن که از شاگردان برجسته آقا جان کوهستاني بود به دامادي ايشان نيز مفتخر گرديد و در کنار اين نامدار، پاکي، تواضع، وارستگي، بي ريايي و ساير کمالات روحي و اخلاقي را نيز آموخت.

    2. مرحوم حجت الاسلام محمد حسن يوسفي بيشه بنه اي هزار جريبي:
    فرزند عالم رباني مرحوم ملا الياس ، عالمي عامل و زاهدي عابد بود. به دامادي آيت الله کوهستاني مفتخر گرديد و در کوهستان در مجاورت بيت معظم له سکنا گزيد.

    3. آيت الله حاج شيخ محمد فاضل:
    فرزند آيت الله نجف علي فاضل استرآبادي فقيهي وارسته و عالمي زاهد است. در سال 1314 ش در نجف اشرف به دنيا آمد قران و فارسي را در نجف فرا گرفت و در سال 1326 به همراه پدر و مادر به ايران آمد و ادبيات را در حوزه بابل گذراند.
    در سال 1364 با جديت و پشت کار حوزه علميه فيضيه مازندران را راه اندازي کرد و با تلاش مستمر و پي گير خود تاکنون توانست طلابي فاضل و باتقوا و لايق تربيت نمايد.
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  7. #6
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    امیر پازواری :
    بزرگترین شاعر طبری گوی مازندران ، امیر پازواری ملقببه شیخ العجم مازندرانی است که زمان زیستش به درستی شناخته نیست ، اما به احتمال بسیار در دوره ی صفویه می زیسته است . برخی او را شاعر دوره ی شاهرخ تیموری دانسته اند.
    ترانه های معروف به امیری چه از امیر پازواری چه از دیگر سرایندگان طبری گوی ، به راستی میراث ارزشمند وبرجسته ی خطه ی شمال ایران است و همچون آینه ای زلال ، نمایانگر دردها ، رنجها و شادیها و فراز و فرودهای اجتماعی – فرهنگی بومیان این دیار به شمار می رود .
    ملا نصیرای بابلی :
    دانشمند و فقیه سده ی یازدهم ، در روستای درزی کلا به دنیا آمد و در اواخر دوره ی صفویه و آغاز افشاریه ، حدود سالهای 1090 و 1160 ه.ق میزیست . او از مراجع تقلید بوده و مریدان بسیار داشت . مسجد محدثین در مرکز شهر بابل ، در محله قدیمی افراداربن به کوشش او بنا گردید. مرآت المصلین از آثار اوست .
    فایض مازندرانی :
    ملا محمد باقر متخلص به فایض ، شاعر مازندرانی سده ی 11 ه.ق و آغازسده 12 ه.ق در بارفروش متولد شد . از زندگی اش اطلاع چندانی دردست نیست ، جز آنکه شاعری پرشور و توانا بود . او در 1118 ه.ق درگذشت .
    شحنه ی مازندرانی :
    محمد مهدی خان شحنه مازندرانی فرزند محمد حسن خان بن حاجی محمد خان اوبه یی متخلص به به شحنه از سرایندگان نیمه دوم سده 12 ه. ق و آغاز سده 13 ه . ق است .
    نبیره اش محمد مهدی خان شحنه در روستای پازوار (بابل) متولد شد و از امرای روزگار فتحعلی شاه قاجار بود .وی به سال 1247 ه.ق درگذشت .








    اختر مازندرانی :
    محمد حسین بیگ بارفروشی متخلص به اختر از شاعران سده 13 ه.ق و از ندیمان فتحعلی شاه قاجار بود . کهن ترین اثری که نام او را می برد ، تذکره منظوم محمد باقر رشحه اصفهانی است .
    ثنایی :
    مصطفی قلی متخلص به ثنائی از شاعران نیمه سده 13 ه.ق در بابلکنار می زیست و نزد ملامحمد درزی تحصیل می کرد . اشعار بسیاری سرود که آن را در دفتری به نام سفینه النجات در شرح احوال پیامبر و امامان و رویداد تاریخی کربلا به یادگار گذاشت .
    چماقلو :
    شاعر اهل بارفروش در روزگار قاجار (سده 13 ه. ق ) در مجمع الفصا آمده که او شاعری بوده که چماق بر دوش به راه می افتاد و شعر میگفت .
    خاوری بارفروشی :
    سماعیل میرزا شریف بن ملا ابراهیم بارفروشی متخلص به خاوری در 1245 ه . ق در بابل چشم به جهان گشود . و در سال 1303 ه . ق در زادگاه خود درگذشت .او از شاعران پیرو سبک قاآنی بود و در سرایش قصیده و مسمط چیرگی داشت و مانند نگارگری چیره دست ، به توصیفطبیعت ، بهار و خزان وزیبایی معشوق می پرداخت .
    پنهانی بارفروش :
    حمد علی بارفروشی متخلص به پنهانی شاعر روزگار ناصرالدین شاه قاجار (سده 13 ه.ق) نزد شیخ
    ین العابدین مازندرانی تحصیل کرد و سال ها در عتبات عالیات زیست و آنگاه به زادگاه خود ، بارفروش، برگشت و به بازرگانی مشغول شد . وی سفرنامه ای نوشت که در آن ، روابط مازندرانی ها و روس ها و قفقازی ها را بررسی کرد .






    مجنون بارفروشی :
    میرزا محمد علی بارفروشی متخلص به مجنون و معروف به مقلد ، یکی از شاعران روزگار ناصرالدین شاه قاجار (سده 13 ه.ق) بود . شاعری خوش ذوق و شیرین زبان که چکامه و غزل و ترانه های مازندرانی می سرود. مجنون در حسن معاشرت و بدیهه گویی آوازه ی تام داشت .
    ملا محمد حمزه :
    مدرس و عالمدینی ، معروف به شریعتمدار کبیر فرزند ملامقیم بن حاج شریف ، متولد 1196 ه . ق در
    ده حمزه کلای بارفروش چشم به جهان گشود .به عتبات عالیه سفر کرد و سی سال به تحصیل علوم پرداخت و به درجه اجتهاد نائل شد . اهالی بارفروش به او ارادتی خاص داشتند .
    وی پس از 84 سال در 1281 ه .ق وفات یافت .
    سعیدالعلماء :
    لا محمد سعید مازندرانی ، متولد 1187 ه . ق معروف به سعیدالعلماء دانشمند و فقیه بزرگ سده 13ه. ق معاصر محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار ، از شاگردان ملامحمد یا محمد شرف آملی ملقب به شرف الدین بود . او در علم فقه یگانه بود . شیخ مرتضی انصاری پس از شادروان جزایری در نوشتن رساله فتاوی مسامحه می کرد ومی گفت : که این مقام در شان سعیدالعلماء است . شیخ محمد در زادگاه خود ، بارفروش ، مجلس درس خارج داشتو برخی از شاگردان او به مقام مرجعیت رسیدند و او در واقعه شیخ طبرسی و قلع و قمع ملاحسین بشرویه و پیروان او مداخله کرد و حکم به جهاد داد . او در 1270 ه . ق درگذشت و مقبره اش در انتهای بازار مسجد جامع قرار دارد .
    ملا محمد علی بارفروشی :
    ملامحمدعلی بارفروشی معروف به جناب قدوس ، ازسرایندگان و مفسران معاصر محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار که 2000 بیت در شرح و تفسیر الله الصمد سروده است . وی در واقعه تاریخی ملاحسین بشرویه در قلعه طبرسی (1264 ه.ق ) تسلیم شد و در سبزه میدان بارفروش به قتل رسید . و در مدرسه خرابه ای در کوی حصیرفروشان مدفون شد . آثار او، تفسیر سوره حمد و ابحارالقدسیه در موزه بریتانیا نگهداری می شود .





    آقا حسین بارفروشی :
    فقیه و نویسنده ی سده ی سیزدهم هجری (متوفای 1308 ه . ق ) علوم ادبی و دینی را در حوزه های علمی مازندران ، قزوین و نجف فرا گرفت . وی درجه اجتهاد نائل شد .
    شیخ کبیر :
    حمد حسن شیخ کبیر ، فرزند صفرعلی ، دانشمند ، فقیه و مرجع تقلید اهل بابلکنار ، در 1242 ه . ق متولد شد . برای تحصیل به نجف رفت و در اواخر سده ی سیزدهم به بارفروش برگشت .
    ناصرالدین شاه هنگام سفر خود به مازندران (1292 ه . ق ) به محضر او رفت . شیخ از حامیان مشروطیت و مورد احترام بسیار بود ، در عین حال اهل انزوا و اعتزال بود . شیخ عبدالله مازندرانی پس از درگذشت ملاکاظم خراسانی ، شیخ کبیر را شایسته جانشینی او دانست و او را بعنوان مرجع تقلید معرفی کرد .
    شیخ در 7 شوال 1345 ه . ق درگذشت .مقبره اش در محله طوق داربن (امامزاده معصوم ) واقع است .
    محمد حسین بارفروشی :
    دانشمند ، متکلم و فقیه سده 13 ه . ق مقدمات علوم را نزد علمای مازندران فراگرفت . بعد به قزوین رفت و به فراگیری علوم عقلی و عرفان پرداخت . آنگاه به عتبات عراق رفت و شاگرد شیخ مرتضی انصاری و علامه محمد حسین ، صاحب جواهر سال ها در نجف به تدریس وارشاد و تالیف مشغول بود و در 1308 ه . ق درگذشت .
    رئیس بارفروشی (محوی ) :
    میرزا محمود رئیس بارفروشی متخلص به محوی در 1284 ه . ق در بارفروش به دنیا آمد . از سوی مادر به ملا محمد اشرفی منسوب است . پدرش سید محمد رئیس پسر محمودبن صادق با چند واسطه به قوم الدین مرعشی معروف به میربزرگ وابسته است .
    بیش از ده هزار بیت شعر در فنون گوناگون عروضی از میرزا محمود رئیس به یادگار مانده است . او خوی درویشی داشت .







    ین العابدین مازندرانی :
    دانشمند و فقیه سده سیزدهم که در 1227 ه . ق در بارفروش به دنیا آمد و آوازه اش بعدها در سراسر ایران، عراق وهند پیچید . در کربلا شاگرد سعیدالعلماء بود . در نجف شاگردی شیخ مرتضی انصاری کرد . در علم اصول و فقه استاد شد . به طوری که گروهی از مسلمانان هند پیرو و مقلد او شدند. در 1309 ه . ق وفات یافت .
    اشرفی مازندرانی :
    در 1225 ه . ق در بارفروش متولد شد . در همین شهر مقدمات علوم را فرا گرفت و آنگاه به نجف رفت و شاگرد سعیدالعلماء بود در عتبات از محضر شیخ مرتضی انصاری برخوردار شد . پس از بازگشت به بارفروش ، چنان نفوذی در میان مردم یافت که برای او کرامات قائل شدند .
    اشرفی در 1315 ه . ق درگذشت و در صحن تکیه مجاور مسجد جامع بابل دفن شد .
    عجیب مازندرانی :
    میرزا محمد خلیل فرزند حسین بابلکناری ، ملقب به عجیب الزمان شاعر دوره قاجار (سده 13 ه . ق ) در بارفروش بدنیا آمد . چون استعداد فوق العاده ای از خود بروز داد پدرش او را در هشت سالگی به تهران برد. آوازه ی شهرتش در شاعری به گوش میرزا آقا خان نوری ، وزیر محمدشاه قاجار ، رسید و قصائدش مورد تحسین قرار گرفت . شاه چون هنرمندی او را در آن سن کم دیده او را عجیب الزمان لقب داد .
    او در سال 1289 ه . ق در بارفروش به مرض سل درگذشت .
    مونس بارفروشی :
    میرزا محمدرضا متخلص به مونس شاعر سده 13 ه . ق اهل بارفروش پس از تحصیلات ، در دفتر اسکندر میرزا ملقب به ملک آرا ، سمت منشیگری داشت و تذکره ای به نام گلزار سکندری فراهم کرد .
    ندیم مازندرانی :
    میرزامحمد متخلص به ندیم نویسنده و شاعر سده ی 13 ه . ق ، نیاکانش از ایروان بودند که نادر شاه افشار آن ها را به مازندران کوچانده بود . پدرش ، میرزا کاظم ، در بارفروش ساکن شد .
    میرزا محمد به خدمت فتح علی شاه درآمد و سمت کتابخوانی شاه را بر عهده گرفت و رتبه ی ندیمی یافت.





    محمد علی ناظم :
    در سده 13 ه . ق در بارفروش می زیست . پیشه ی بازرگانی داشت و اشعار دینی –عرفانی می سرود . در تاریخ بنای مسجد مولانا چکامه ای دارد که به خط بسیار زیبا روی کاشی منقوش نگاشته شده است . وی کتابی به نام روزنامه ثبت کرد . او در سال 1324 ه . ق وفات یاف .
    محمد باقر بصار :
    در 1270 ه . ق در گیلان بدنیا آمد ، اما بعدها به بابل کوچید و تا پایان عمر در این شهر زیست . در اواخر عمربینایی خود را از دست داد و تخلص خود را از ثابت به بصار تغییر داد . در 1340 ه . ق درگذشت و در بابل به خاک سپرده شد .
    عارف بارفروشی :
    لا بوجعفر اهل بارفروش(سده 13 ه . ق ) شعر نیکو می سرود . درباره اش اطلاع زیادی دردست نیست . جز آنکه ابیاتی از اودر تذکره ها از جمله سفینه المحمود یا مجمع المحمودات تالیف محمود میرزا قاجار مندرج است .
    فانی :
    لا نظرمتخلص به فانی (سده 13 ه. قز ) اهل بندپی که درروستای سائیج محله نزدیک آمل سکونت داشت. شخصی عامی و بیسواد بود و به دامداری و کشاورزی روزگار میگدراند . اما غزل ها و مرثیه ها به آهنگ و اوزان گوناگون می سرود که حاکی از طبع شیوای اوست .
    فایز مرزبالی :
    شیخ محمود مرزبالی متخلص به فایز در 1237 در مرزبال بابل متولد شد و در 1312 ه . ق در زادگاه خود درگذشت و در محوطهامامزاده محسن آردکلا به خاک سپرده شد . وی دو جلداز اشعار خود به نام های بیت الفرا و مصیبت الابرار به چاپ رساند .
    کوکب مازندرانی :
    سید احمد کوکب بارفروشی در دوره ی ناصرالدین شاه (سده 13 ه. ق ) می زیست و چندگاهی سمت نقابت داشت .




    کوچک شیا ده ای :
    ید آقا کوچکدر 1258 ه . ق در شیاده از روستاهای بندپی متولد شد و در حدود 90 سالگی در گذشت. در مراکز علمی سوادکوه نیز در نزد آیت ا... اشرفی تحصیل کرد وبه عراق سفر کرد و آنگاه در بارفروش به ارشاد پرداخت .
    محمد صالح حائری :
    انشمند فقیه ونویسنده ، در سال 1297در کربلا متولد شد و در نجف به درجه اجتهاد نائل آمد . شعر هم می سرود . او در سال 1290 ه . ش به ایران آمد و به بابل کوچید.
    محمد رضا تجدد:
    رزند شیخ علی شیخ العراقین بن آقا شیخ زین العابدین بابلی مازندرانی در 1306 ه . ق در کربلا متولد شد. زبان عربی ، ترکی ، فرانسه و انگلیسی را آموخت . سپس به تهران آمد و پس از آن هفت سال در بابل و ساری زیست .
    محمد کاظم گلباباپور :
    راینده و پژوهشگر زبان و ادبیات مازندرانی ، متولد 1299 ش سالها در آموزش و پرورش به تدریس اشتغال داشت و به گردآوری اشعار و واژه ها و اصطلاحات قدیم مازندرانی پرداخت .
    از آثار اوست :
    نتخب موری نومه ، حیوونون ساز و آواز ، کنزالاسرار مازندرانی ، ترجمه قرآن مجید به گویش مازندرانی ، دیوان شعر کیجا نومه ...
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

  8. #7
    همکار بازنشسته javadkhan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    نوشته ها
    3,688
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    آشنایی با ملانصیرا بانی مسجد محدثين (جمکران ثانی)

    مسجد محدثین در سال 1136 به فرمان حضرت ولی عصر(عج) و به دست عالم عارف ملا نصيرای بارفروشی ساخته شد.
    آيت‌الله ملانصيرا مازندراني، فرزند محمد معصوم یکی از بزرگان و رجال قرن يازدهم و دوازدهم هجري در حوالی سال 1090هجری قمری، در روستای درزی کلای نصيرايی به دنيا آمد.
    وی از علمای بزرگ اواخر عهد صفویه و اوایل عهد افشاریه بوده است. ملانصیرا عالـمي عارف، زاهـدي عابد، داراي طيّ الارض و كرامات و مورد احترام عموم مردم منطقه و علماي اعلام بود.

    نکته ای که بر شهرت علمی معظم له در عصر خود و در سطح مازندران دلالت می کند اين که : در مجلس موسسانی که نادر شاه افشار در کلات نادری (اطراف دشت مغان) و در اسفند سال 1148 هجری قمری با حضور علمای طراز اول استان ها ترتيب داد، مرحوم ملا نصيرا به عنوان مجتهد طراز اول مازندران و شخصيت ممتاز اين منطقه در آن مجلس حاضر بود.

    عظمت و اشتهار علمی اين عالم چنان بر دانشمندان و علمای شهر واضح و آشکار بود که مرحوم آيه الله العظمی شيخ کبير مازندرانی (متوفی 1345هجری قمری) در وصيتش چنين می نويسد: قبر مرا مقابل قبر استاد العلما ملا نصيرا قرار نداده و از قبر ايشان بلند تر نکنيد.

    شيخ آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب ''الذريعه الی تصانیف الشیعه'' در باره او می نويسد: وی فيلسوفی است که با فلسفه مخالف است. ایشان همچنین در طبقات اعلام الشيعه ي قرن دوازدهم از ايشان این گونه ياد مي کند:

    محـمـد نـصـيـر بـارفـروشـي اخـبـاري مشـرب و متـأخـر از علامه مجلسي(1110ـ 1037) است، چون كه در تأليفاتش از بحـار الانـوار روايت نقـل مي كند. از اعلام قرن دوازدهـم مي باشد. بعد از فتنه افغان كه بر اصفهان و نقـاطي ديگر مسلط شده اند، زندگي مي كرد. اديب و نويسنده اي است كه در نوشته هايش تعبيراتي عميق و تركيباتي مايل به سجع و صناعات لفظي به چشم مي خورد. وي جدّيت زيادي در مسايل كلامي و اعتقادي داشت.

    مهم ترين مسئله دوران حيات ملانصيرا كه باعث شهرت او شده است اين كه: در عالم شهود حضرت ولی عصر امام زمان (عج)را ديده و ایشان دستور ساختن محراب را به وضع موجود صادر فرموده اند و ظاهرا نام اين مسجد به مسجد محدثین را نيز حضرت بر آن نهاده اند.

    ازکرامات اين بزرگوار آنچه که در خاطر جمعی مردم شهر بابل وجود دارد اينکه: يک روز صبح که ملا نصيرا که نماز صبح را به جای آورده بود دو سکه پول به خادم مسجد داد تا خود را به روستای درزی کلا برساند و اين پول را به خانمی که قصد داشت مطابق معمول هر روز محموله شير را در سطح شهر توزيع کند بدهد و ظرف شير را تخليه کند. آن شخص در نزديکی سر پل محمد حسن خان فعلي بانوی شيرفروش را مشاهده کرده و قضيه را برای او تعريف می کند او هم فرمان ملا نصيرا را اجابت می کند. پس از آنکه ظرف حامل شير را بر روی زمين تخليه کردند, مشاهده شد ماری بزرگ و سمی از داخل ظرف شير خارج شده است. اين کشف شهود و الهام شدن ملانصيرا و قضيه مار در داخل شير ولوله ای در بابل به پا کرد تاکنون نقل مجالس است.

    از ملا نصيرا تاليفاتی به اين شرح به دست آمده است: جنه الساعی فی الاخلاق: در ابتدای اين کتاب احوال بزرگانی چون حضرت عبدالمطلب و حضرت ابی طالب(ع) و اثبات ايمان وی آوره و آنگاه احوال اصحاب رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار ( ع) چون سلمان و ابی ذر و عمار و ... را شرح می دهد سپس کلام را در شرح جنود عقل و جهل بسط می دهد.

    نوراليقين فی اصول الدين: در ابتدای کتاب. ضمن معرفی خود، می فرمايد: از بيست سالگی بصيرتی در دين پيدا کردم و کتابهای مختلفی را مطالعه کردم... از همه کتابها نااميد گشته و بر خدا توکل کردم تا آنجا که خداوند به جود خود بر من منت نهاد و از معلومات خود اين کتاب را به نام نور اليقين نگاشتم.

    مرات المصلين فی تحقيق فروع الدين، حدِِيقه الداعی، کنز الشيعه لحذف حرف الشنيعه، نورالعيون، تحفه اولی الافهام فی شرح خبر هشام، شمس البدور و لولو البحور، مجموعه ای شامل رساله ای در اخلاق و بدر المنير شامل احاديثی پيرامون مسایل اخلاقی از ديگر آثار اين عالم رباني است.

    آن بزرگوار پس از عمری پر برکت در حدود 1160هجری قمری دار فانی را وداع گفته و طبق وصيت خودشان در مسجد محدثين که خود آن را بنا نموده بودند، در محله ''طوقدار بن'' بابل مدفون گرديدند.

    مزار شریف این بزرگوار سمت غربی حيات مسجد قرار دارد که دو اتاق متصل به يکدِيگر است. اتاق عقب چهار گوشه و در هر دیوار آن يک در ورودی و دو طاقچه در طرفِين آن است. ضريحی مشبک در وسط اين اتاق مزار ملانصيرا را پوشانده است بر مزار و ضريح او هيچ گونه نوشته ای وجود ندارد.

    مقبره ايشان به همت وثوق الدوله و به امر زهير الدوله در سال 1295قمري بنا شده است. قولی دیگر حاکی از این است که این بنا به همت ميرزا يوسف مستوفي الممالك صدر اعظم ناصر الدين شاه متوفي 1303 ساخته شده است.

    لازم به ذکر است، مسجد محدثين شامل حياتی بزرگ است که در جانب جنوبی آن محراب مسجد قرار دارد . طول محراب سی متر و پهنای آن هفت متر است. بر بالای محراب آن سه کتيبه گچ بری بدين شرح است:

    کتيبه اول: عمل محمد هادی قزوينی در قسمت بالای وسط محراب : شهرشعبان النبی 1136 کتيبه ای که پايين تر از اين دو قرار می گيرد: لقد امر الشمس الخفی خاتم المعصومين ببناء هذا و سماه بمسجد المحدثين کتبه العبد نعمت الله بن الجعفر عبارت قسمت آخر کتيبه ياد آور اين امر است که قبله اين مسجد با هيچ محاسبه ای راست در نمی آمده است.

    جالب توجه این که کلمه ''المحدثين'' بر اساس حروف ابجد برابر عدد 643 است و آن نيز برابر حروف الحجه بن الحسن است. و همچنين کلمه ''مسجد المحدثين'' مساوی عدد 750 و برابر حروف ''الموعود ابن الحسن العسکری'' است.

    منابع:
    1- از آستارا تا استارباد، منوچهر ستوده، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی- تهران، ج4، ص247
    2- بابل سرزمين طلای سبز، صمد صالح طبری، انتشارات فکر روز- تهران، 1378، ص239
    3- بابل شهر بهار نارنج گروه مولفان، نشر چشمه- تهران، 1379، ص222
    4- مجله يادگار، سال چهارم شماره ششم ( اسفند 1326) ص43
    5- آشنايي با فرزانگان بابل، عبدالرحمن باقر زاده بابلی، انتشارات مبعث- بابل، 1377، ص11
    6- الذريعه الی تصانيف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 24، ص387
    زندگی مثل یه جاده است من و تو مسافراشیم
    قدر امروز رو بدونیم ممکنه فردا نباشیم

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آشنایی با رشته ی مهندسی رباتیک
    توسط خادم الزینب در انجمن برق و الکترونیک ، رباتیک و مخابرات
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 16-07-2011, 17:19
  2. نگاهي به جاذبه هاي طبيعي و گردشگري غرب مازندران
    توسط خادم الزینب در انجمن ایران شناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-05-2011, 12:40
  3. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 04-03-2011, 17:26
  4. پس از مسجد مکي اينبار جندالشيطان در مازندران خبر ساز شد!
    توسط hossein moradi در انجمن اخبار جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 15-09-2010, 20:40

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه