حضرت آيه الله العظمي ملا محمدسعيدالعلماء...
حضرت آيه الله العظمي ملا محمدسعيدالعلماء
يکي ازمشاهيرعلماي قرن سيزدهم،فقيه نامدار،مجتهدمتبهر عالم برجسته مولاناملامحمدسعيدمعروف به سعيدالعلماي بارفروشي مازندراني(ره)است که درحدود1187قمري دربابل ديده به جهان گشود.
آن عالم فرزانه، پس ازطي تحصيلات مقدماتي درايران،عازم نجف اشرف گشته ودرکناراستادالفقهاءحاج شيخ مرتضي انصاري(ره) ازمحضراستادفرزانه حضرت آيه الله العظمي ملامحمدشريف العلماء آملي(ره)بهره برداري کرده وتا نيل به مقام عظيم اجتهاد ازحضورش استفاده نمود وبه اخذاجازه ازآن عالم جليل القدرمفتخرگرديد.(1)
درشناخت مقام ومنزلت آن بزرگوارهمين بس که علامه خبيرشيخ آقابزرگ تهراني(ره)درتوصيفش گويد:
((وي ازاعظام علما واکابرفقها ومشاهير جليل القدرکه به فقاهت واجتهادکامل معروف بودند،مي باشد،وي دررديف ملا آقاي دربندي وسيدشفيع جاپلاقي وشيخ مرتضي انصاري(ره)واقرانشان بوده است...)) (2)
همچنين درکتاب شريف ((ريحانه الادب))آمده است:
((ملا محمدسعيدمازندراني بارفروشي ازاکابرعلماي اماميه قرن سيزدهم هجرت وازافضل مجتهدين،درفصاحت ونطق وبيان يگانه زمان،باشيخ مرتضي انصاري(ره)معاصروازتلامذه شريف العلماي مازندراني بوده ،رياست علمي ،مذهبي،معتدّبه داشت وموردتوجهات ناصرالدين شاه بود،بعضي ازاهل خبره اوراهمسنگ شيخ انصاري (ره)دانسته ،بلکه گاهي ترجيحش مي دهند،بالجمله فقه واصول او مسلم عصرخودبود..) (3)
معظم له که معاصربامحمدشاه وناصرالدين شاه بود،پس ازنيل به مقام رفيع علمي ومعنوي ودريافت اجازه دراجتهادوروايت،عازم وطن گشته وپس ازورودبه بابل به اقامه وظايف ديني وترويج شريعت پرداخت ورياست امورمذهبي قسمت عمده اي ازمازندران رابه عهده گرفت ومورداحترام علما ومردم وحتي حکام وامراءواقع شد.
به طوري که درريحانه الادب وهمچنين در((مأثروآثار))آمده است،آن بزرگواردرقدرت خطابه وسخن نيز،بي نظيرويگانه دوران بوده است. (4)
درعين برخورداري ازمقام بلند علمي،بدون تکبر،درجمع مردم حاضروبابيانات شيواي خود،به موعظه وارشاد وتهذيب اخلاق وترويج احکام شريعت مقدس نبوي،مي پرداخت.
قسمت زيادي ازعمرشريف آن عالم بزرگ درمازندران،به رتق وفتق امور،وتربيت شاگرداني ممتازوبرجسته وتدريس علوم اسلامي سپري گرديد،ازشاگردان برجسته ايشان مي توان به حضرت آيات عظام علامه شيخ زين العابدين مازندراني(ره)ملا محمدمقدس اشرفي(ره)وميرزافضل الله علامه حائري مازندراني(ره)اشاره کرد. (5)
آنگونه که ازبعضي تراجم بدست مي آيد،آن بزرگوارظاهرا درنجف اشرف نيزبرکرسي تدريس تکيه زده وشاگردان گرانقدري راازدرياي علم ومعرفتش بهره مند ساخت،چنانکه مرحوم حاج شيخ مولا علي خليلي_فرزندحاج ميرزاخليل تهراني (ره)مدتي ازشاگردان ايشان بوده اندوازمحضرش استفاده کردند. (6)
همچنين،گويا معظم له درسال 1250 قمري درحالي که مرحوم آيه الله شيخ زين العابدين مازندراني(ره)رانيزبه همراه داشتند،عازم عتبات عاليات گرديدندوبه زيارت ائمه اطهار عليهم السلام وعلماي بزرگوارعراق پرداخته وپس ازمدتي به ايران بازگشتند.
متاسفانه ازآن استوانه فقاهت وستاره پرفروغ مازندران ،کتاب خاصي ((ظاهرا)) موجود نمي باشد،فقط به تصريح شيخ آقابزرگ تهراني (ره)درحدودسال 1246مرحوم سيدمحمدبن ربيع شوشتري بعضي ازتقريرات درسهاي ايشان رانوشتند. (7)
مبارزات
يکي ازامتيازات علماي اسلام،جانفشاني درراه حفظ اسلام وپيشگامي درمبارزه باگروههاي منحرف والهادي است وفقهاي بزرگوارشيعه علي رقم تمام اشتغالات علمي وديني،هيچ گاه ازمسائل اجتماعي وفعاليتهاي دشمنان شريعت ومذهب مردم غافل نبودندواتفاقا يکي ازنکات برجسته زندگاني اين فقيه مجتهدونام آوربابل مبارزات ايشان برعليه ((بابيّه))بوده است.
درکتاب ((شرح حال رجال ايران ))آمده است:
ملا محمدسعيدبارفروشي ملقّب به سعيدالعلما ازملاهاي متنفّذمازندراني مقيم بارفروش بود... .
نام برده يکي ازمخالفين،معاندين ومبارزين سرسخت((بابيّان))درمازندران بودوبواسطه بودن وي درآنجا،بابيگري باهرقدرسعي وکوشش،جانفشاني وفداکاري،درآن حدود نتوانست پيشرفتي بنمايد،وي يکي ازافراددرجه يک مي باشدکه درانهدام اساس بابيّت کوشش بسيارنموده وبافرقه شيخيّه نيزچندان ميانه خوبي نداشت بلکه ازآنان نيزنفرت داشته است... )).
درکتاب گنجينه دانشمندان نيز آمده است((آنجناب مبارزات دامنه داري بافرقه ضا لّه بابيّه وسران انها ((ملا حسين بشرويي وقرّۀ العين))نمودونگذارده آنها واردشهربابل شوند... (8) ))
بررسي هاي تاريخي نشان مي دهدکه:ملا محمد بارفروشي که درميان بابيّه به ((قدّوس))مشهوراست،بعدازملاق ات باسيدعلي محمدباب درشيرازبراي تبليغ مسلک باب به شهرهاي کرمان_يزد_اردستان_اصفهان_کا شان_وقم رهسپارگرديدسپس به بابل برگشت وبارعايت احتياط،شروع به تبليغ وترويج بابيگري نمود.
علماي عصرمخصوصاسعيدالعلماء(ره)که ازاعمال وي باخبرشدند،شروع به ضديت وتهديد وي نمودند،او نيز ازترس،سکوت اختيارودوسال درمنزل منزوي گشت.
تا اينکه ملا حسين بشرويه،پس ازديدن باب درماکو به بابل آمدوقدوس را به قيام وترويج مکتب باب ترغيب کرد،تلاشها آغاز شدولي به واسطه وجودشريف سعيدالعلما(ره)نتوانستندکار ي انجام دهندوناچارراهي خراسان شدند.
بعدازمدتي تلاش درخراسان،قدوس به بابل بازگشت وبعدازمراجعت،ازطرف حاکم وقت گرفتاروبه ساري برده شدودرمنزل حاجي ميرزا محمدتقي مجتهد که باوي نسبت داشت،مدت سه ماه توقيف گرديد،بعدازرهايي ومراجعت مجددبه بابل،تبليغ علني راشروع وبرعليه مخالفين ودولت قيام کردتاآنجا که با300 مردشمشيربدست درخيابانهاي شهرحرکت کرده وعلما ومردم راتهديدمي کردند.
ازطرف ديگر ملا حسين بشروي هاي نيز باحدود 200نفرازياران خودواردبابل شده ودرکاروانسرايي واقع درسبزه ميدان اقامت کردوقدوس نيز باياران واتباع خود به اوپيوست.
ملا محمدسعيدالعلما (ره)پيوسته مردم رابه مقاومت دربرابرآنان وسرکوبي بابي هادعوت ميکردورهبري مردم رابه عهده داشت وازطرفي هم ازحکومت وقت تقاضاي فرستادن نيروي دولتي براي سرکوب کردن آنان ميکرد.
بدنبال آن عباس قلي خان حاکم لاريجان 300سرباز رابه کمک مردم فرستاد.
درگيري بين بابي ها ومردم آغاز گرديدوسرانجام آنهاراازشهر بيرون راندند.آنان نيزچون چاره اي نداشتند،به طرف قائمشهر حرکت کردندودرنزديکي روستاي قراخيل درمقبره شيخ طبرسي (ره)اجتماع نمودندودرانجام قلعه اي بنا نمودندوبراي استحکام ودفاع ازخويش اطراف قلعه راخندق گودي کندندوبراي مدافعه ومهاجمه آماده شدند .
چون ازطرف دولت اميرکبيرنيروهاي فراواني به بابل سرازير شده بودندوآنان نيز با صلح و مسالمت تسليم نمي شدند،ناچارا جنگ سختي آغازگشت،درچندمرحله نيروهاي دولتي شکست خورده وعقب نشيني کردندولي سعيدالعلماء(ره)پيوسته آنها رابه ادامه مبارزه عليه بابيّه ترغيب مي کردبه اين جهت برتعدادنيروهاي دولتي هم افزوده شد.
ابتداءنيروهاي دولتي قلعه رامحاصره کردندبطوري که ديگرآذوقه اي به ساکنين قلعه نمي رسيدوکاربجائي کشيد که محصورين به ناچار علف هاراجوشانده واستخوانها راسوزانده ومي خورند.
سرانجام،پس از چندماه جنگ وستيز،نيروهاي دولتي پيروز شدندوقلعه راتصرف کردندوبابيها اکثراکشته شدند.
ازجمله محمد علي قدوسي هم در34 سالگي درآنجاکشته شد وبنابرنقل بعضي گرفتارشد وبه بابل آورده شد وبه فتواي سعيدالعلما(ره)اعدام گشت وبدنش راهم درسبزه ميدان آتش زدند.
بنابراين سعيدالعلما(ره)به عنوان بزرگترين مرجع آنروز مازندران،نقش مهمي رادرمبارزه با((بابيگري))ايفانمود.
اين واقعه درسال 1264 ق ودرابتداي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بوقوع پيوست وچند ماه طول کشيدتاغائله ختم گرديد (9).
امتناع ازمرجعيت عامه
ازجمله مسائلي که برعظمت مقام وجلالت شاُن آن فقيه فرزانه دلالت مي کند،اين است که علامه شيخ مرتضي انصاري(ره)که خوداسطوانه فقه بوده وبحق خاتم الفقها،والمجتهدين لقب گرفته باوجودايشان ازدادن فتوا وقبول مرجعيت عامه وزعامت ديني خودداري مي فرمود.
اين جريان مشهور است که،فقيه نامدار شيخ محمد حسن نجفي(ره) مشهوربه صاحب جواهردرآخرين روزهاي عمر خود،جلسه اي باحضورعلماي طرازاول نجف اشرف تشکيل دادوشيخ انصاري (ره)رابعنوان مرجع افضل بعد ازخود،معرفي کردوخوددرسال 1266ق،به ديارقدس الهي پرکشيد،نوبت به شيخ اعظم انصاري (ره)رسيدکه زعامت عامه راپذيراشوندولي اوکه حدودچهارصدمجتهدمسلم،اعلمي تش راتصديق کردند،ازصدور فتواوقبول مرجعيت امتناع ورزيدوسعيدالعلما(ره)راکه زماني باوي درکربلا همدرس بود،برخودترجيح مي داد.
اين مسئله مي تواند بيانگراين امرباشدکه شيخ انصاري(ره)دربين همه علماي آنروزشيعه،فقط سعيدالعلماء(ره)راهمطراز يابالاتر ازخودمي دانست.
لذاخودشيخ ويابعضي ازاصحاب وي نامه اي براي سعيدالعلما(ره)نوشته وعقيده شيخ(ره)رابه اطلاعش رساندند.
آن بزرگواردرجواب مرقوم فرمودند((درزمان تحصيل ازمحضرشريف العلما(ره)من درفهم ودرک مطالب بالاتربودم،لکن شيخ(ره)دراين مدت مشغول درس وبحث بودندودربلادعجم،گرفتارامو ر مردم گرديدم.پس شيخ از من افضل وسزاوارتر هستندوبراي مرجعيّت متعيّن مي باشند)).
پس ازرسيدن نامه،شيخ به حرم اميرالمومنين(ع)مشرف شده وباقبول مسئوليت،ازآن حضرت استمداد جستند.(10)
مرحوم سعيدالعلماءپس ازيک عمرخدمت ومجاهدت وتقوا،سرانجام درسن 83سالگي ودرسال 1270ق دارفاني راوداع گفته وبه ديارابدي شتافت ودرانتهاي بازار مسجدجامع بابل مدفون گرديدند. (11)
************************************************** **************
1. حسيني،احمد تراجم الرجال،ج2ص873-اميني،معجم الرجال الفکر والادب في النجف،ج3،ص1138
2. مکارم الآثار،ج6،ص1970.
3. شيخ آقابزرگ تهراني،الکرام البرزه،ج2فص599.
4. ريحانه الادب،ج3،ص38.
5. مأثروآثار،ص150.
6. مکارم الآثار،همان گوشه اززندگينامه مجاهدمتقي حضرت آيه الله شيخ جلال الدين علامه حائري،
7. انصاري دزفولي،مرتضي،زندگاني شيخ مرتضي انصاريفص236؛آل محبوبه،جعفرشيخ باقر،ماضي النجف وحاضرها،ج2،ص241.
8. تراجم الرجال،ج1،ص277.
9. الکرام البرزه،ص599.
10-بامداد،مهدي،شرح حال رجال ايران ،ج2،ص71.
11-رازي،محمد،گنجينه دانشمندان،ج3،ص159.
12- اين جريان درکتابهاي متعدد ازجمله:شرح حال رجال ايران،ج3،ص454_452_دانشنامه جهان اسلام،جاول،ص87؛فرهنگ دهخدا؛تاريخ مازندران مهجوري؛سرّي،ابو القاسم،ترجمه دين ودولت درايران،ص224_آمده است.
13- الکرام البرزه،ص599_ريحانه الادب،ج3،ص38-مختاري،رضا،سيماي فرزانگان،ج3،ص136.
14- همان مدارک.