صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 52

موضوع: فرشتگان

  1. #11
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اوصاف فرشتگان در قرآن :

    اوصاف فرشتگان درقرآن :

    قرآن كريم روىهم رفته ويژگى هاى و اوصاف فرشتگان را چنين مى شمرد:
    1-
    فرشتگان موجوداتى عاقل وبا شعور و بندگان گرامى خدايند(53) .
    2-
    آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او رامعصيت نمى كنند(54)
    .
    3-
    خداوند وظايف مهم و گوناگونى بر عهده آنان گذارده است :

    گروهى حاملعرشند(55) .
    گروهىمدبر امرند(56)
    .
    گروهى جان مى ستانند(57)
    .
    گروهى مراقب اعمال بشرند(58)
    .
    گروهى حافظانسان از خطرات و حوادثند(59)
    .
    گروهى مامور عذاب و مجازات مردمان سركشند(60)
    .
    گروهى در جنگ هابه مومنان امدادهاى الهى را مى رسانند(61)
    .
    و گروهى ساننده وحى و آورندگان كتب آسمانىبراى انبيا هستند(62)
    .
    4-
    آنها پيوسته مشغول تسبيح حقند(63)
    .
    5-
    آنـهـا گـاه بـه صـورت انـسـان در مـىآيـنـد و بـر انـبـيـا و حـتـى غـيـر انـبـيا ظاهر مى شوند(64)
    .
    6-
    داراىمـقـامـات مـخـتـلف مـتـفـاوتـنـد، بـعـضـى هـمـيـشـه در ركـوعـنـد و بـعضى هميشهدر سجود(65)
    .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ايمان به فرشتگان

    ايمان به فرشتگان

    از جـمله موضوعات مهم اسلامى ومعتقدات ضرورى مذهب ، موضوع وجود ملائكه و ايمان به آنهاست . در آيات قرآن كريم ،ايمان به وجود فرشتگان به قدرى اهميت دارد كه در رديف ايـمـان بـه خـدا و روزقـيـامـت شـمـرده شـده اسـت ، چـنـان كـه فـرمـوده اسـت :آمـنالرسـول بـمـا انـزل اليـه مـن ربـه و المـومـنـون كـل آمـن بـالله و ملائكته وكتبه و رسله(17)پـيـامـبـر، خـود بـه آن چـه خـدا بـر او نـازل كـرده ايـمـان دارد و مومناننيز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتابها و پيامبران خدا ايـمـان دارنـد. و نـيـز مـىفـرمـايد.ولكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكه والكـتـاب و النـبـيـيـن(18)ليـكن نيكوكار كسى است كه به خداى عالم وروز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورد.
    خـداونـد در ايـنآيـه ، ايمان را مركب از پنج واقعيت مى داند: الله ، قيامت ، ملائكه ، كتاب وانـبـيـا. از ايـن رو، هـمـان گـونـه كـه انكار خدا موجب كفر مى شود، انكار فرشتگانو حتى فرشته اى از فرشتگان خدا نيز مساوى با كفر خواهد بود و كافر دشمن حق وجايگاهش در جـهـنـم ابـدى اسـت ، چـنـان كـه دربـاره يـهود فرمود:من كان عدوالله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدوللكافرين(19)هر كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسـولان حـق و جـبـرئيـل و ميكائيل است (چنين كسى كافر است ) پس خداوند هم دشمن كافران است .
    در اين مورد اخبار وروايات فراوانى نيز وارد شده كه جملگى بر وجود ملائكه تصريح دارنـد، از جمله دعايىاست كه امام سجاد (عليه السلام ) در صحيفه سجاديه در دعاى سوم انـشـا كـرده و آن رابـه درود و صـلوات بـر مـلائكـه الله اخـتـصـاص داده انـد و نـيز كلام گهربار على (عليه السلام ) كه :
    ثـم خلق سبحانه لاسكان سمواته ، وعماره الصفيح الاعلى من ملكوته ، خلقا بديعا من مـلائكه(20)سپس ‍ خداوندسبحان براى سكونت در آسمان ها در آبادانى بالاترين قسمت از ملكوت خويش ، مخلوقاتىبديع و نو ظهور، يعنى فرشتگان را آفريد.
    امـا ايـن كـه چـرا ايـمـان بـهفـرشـتگان تا اين حد لازم و ضرورى است ؟ شايد بدين جهت باشد؟ ايمان به فرشته اصلىاست براى ايمان و وحى ؛ زيرا فرشته وحى كتاب الهى و احـكـام ديـن را بـرپـيـامـبـران نـازل مـى كـنـد و از اين رو است كه در دو آيه مذكور، ذكر فـرشـته برذكر كتب آسمانى و پيامبران نيز مقدم شده ؛ زيرا در واقع انكار فرشتگان ، انكار وحىو نبوت و بلكه انكار قيامت است .
    عده اى گمراه عقيده داشتند كه هر چه را مىبينيم وجود دارد و تا خدا و فرشتگان را نبينيم ايـمـان نـمـى آوريـم . در جـوابشانآمد كه خدا ديدنى نيست ، اما فرشتگان را روزى خواهيد ديد:
    يوم يرون الملائكه لابشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا(21)روزى كـهفـرشـتگان را ببينند، مجرمان را در آن روز بشارتى ندهند بلكه به آنها گويند: اىسركشان ! (از رحمت و جنت خدا) محروم و ممنوع باشيد.
    در طـول تـاريـخ اسـلامنـيـز دو گـروه مـنـكـر وجـود فـرشـتـه شـدنـد: دسـتـه اول اسماعيليه كه هر كجا سخناز مسائل غيبى ، مانند فرشته و وحى و معجزه و... است به تاويل و توجيه دست زده و بهنوعى آنها را به امور مادى و عينى بر گردانده اند. دسته دوم ، سـلمـانان التقاطىهستند كه افكار دينى خود را از مستشرقان و مادى ها گرفته اند. اينها نيز تمام مسائلغيب را به حس و شهادت و به عالم ، در بر مى گردانند و توجه مى كنند.
    عـلامـهجـعـفـرى مـى گـويد: و اكنون نيز بعضى از دانشمندان معاصر براىاين كه هر حـقيقتى را با چهره طبيعى آن بپذيرند، فرشتگان را انواعى از نيروها وقواى مخفى طبيعت تـلقـى نـمـوده ، مـى خـواهـنـد استبعاد افرادى را كه در طبيعت نمىتواند واقعيت ديگرى را بپذيرند، ولى اين يك سطحى نگرى در شناسايى هاست كه ناشى ازتفسير نابجاى علم و طـبـيـعـت است . مگر آنان كه عناصر را در چهار نوع منحصر مىدانستند علم گرايان نبوده انـد؟ مـگـر آنـان كـه صـوت را از پـديـده هـاى عـرضـىدانـسـتـه ، آن را غـيـر قـابـل انـتـقـال تـلقـى مـى كـردنـد چـهـره دانـشـمـنـدىنداشتند؟ آرى كسانى بودند كه با طـرفـدارى جـدى از عـلم ، بـقـاى اعـراضـى مـانـنـدصـوت را پـس از به وجود آمدن ، امكان نـاپـذيـر مـى دانـسـتـنـد؛ نـيـز مـتـفـكرافىكه از علم دفاع مى كردند و كمترين اطلاعى از جريانات ذرات بنيادين طبيعت نداشتنداندك نبوده اند...
    به هر حال ، اين يك روش بنيان كن است كه ، ما نخست علم و جهانهستى را محدود مى كنيم و سـپـس در دريـايـى از وحشت و اضطراب غوطه ور مى گرديم . آيا كسى نيست از ما بپرسد كـه بـا مـشـاهـدت فـراوان در طـول تـاريـخ دربـاره قـالبنـاپـذيـرى اصـول و مـسـائل عـلمـى از يـك طـرف ، و با شناسايى انسان و بى كرانهجويى هايش از طـرف ديـگـر، و نـامـحـدود بـودن روابط و اجزاى طبيعت با سيستم بار،كه رو به ماوراى طـبـيـعـت (متافيزيك به معناى عمومى آن ) دارد، چگونه به خود اجازهمى دهيد كه علم و جهان هـسـتـى را مـحدود نموده ، در برابر مفاهيم و مسائل عالى وبا اهميت به وحشت و اضطراب و نيهيليستى دچار شويد؟!
    مـا مـى گـويـيـم : فـرشـتـگـان وجـود دارنـد و اگـر نـامـحـسوس بودن وجود فرشتگان را دليـل نـيـسـتـىآنـان بـدانـيـم نـيـمـه اسـاسـى معلومات خود را كه عبارت است از: واقعيات نامحسوس، منكر شده اين و هيچ متفكر خردمند نمى تواند اين قضيهنمىبينم پس وجود نـداردرا زمـيـنـه جـهـان بـيـنى خود قرار داده و حكم بهنيستى بيرون از منطقه حواس نمايد.
    ما مى دانيم كه ارتعاشاتصوتى بايستى به حد معينى برسد تا ما آن را بشنويم ، اجـسـام و اشكال و رنگ ها درفاصله معينى براى ما مطرح مى شوند، دانه اى از الكترون و انرژى را تاكنون نديده ايم، جاذبيت محسوس نيست ، هيچ يك از پديده ها و نيروهاى درونى مانند انديشه و تخيل واراده و آن حقيقتى كه مديريت آنها را در بر دارد ومنناميده مـى شـود وارد مـنـطـقـه حـواس نـمـى شـونـد و حـتـى تـسـليـم حـسـاستـريـن وسايل نمى گردند.
    فـرشـتـگـان از جـنـس و نوع اجزاى و پديده هاى عالمطبيعت نيستند، بلكه موجودات مقدس و داراى مـاهـيـت هـاى مـخصوصى مى باشند. وتوصيفات ما درباره فرشتگان مستند به منبع وحـى اسـت يـا به طور مستقيم ، كه قرآناست و يا به طور غير مستقيم ، كه از زبان ولى الله اعظم امير المومنين و ساير ائمهمعصومين مى باشد(22)
    صدر المتالهين وجوه عقلانى ديگرى را نقل مى كند كه آن وجوه را ذكر مىكنيم
    :
    نـخـسـت آن كه : مقصود از فرشت ، آن زنده ناطقى استكه ميرا نيست و مى گوييم : (اين نوع ) قسمت كردن عقلى ، اقتصادى وجود سه قسم ديگررا مى كند؛ زيرا زنده يا هم ناطق و هم ميراست و آن انسان است ؛ و يا اين كه ميراستولى ناطق نيست و آن حيوان است ؛ و با ناطق اسـت و مـيرا نيست و آن فرشته است و شكىنيست كه پست ترين مراتب آن ، ميراى غير ناطق اسـت . و بـين آن دو ناطق ميراست ، وبرترين آن ناطقى است كه ميرا نيست ، چون حكمت الهى اقتصادى ايجاد برترين مراتب واشراف آن را نيز مى نمايد.
    دوم آن كه : فطرت و سرشت گواهىمى دهد به اين كه جهان آسمان ها برتر از جهان سـفـلى و پـسـت اسـت و گـواهـى مـىدهـنـد كـه حـيـات و عـقـل و نـقـل ، بـرتـر از ضـد آنـهـا را امـور مـقـابـلآنـهـاسـت ، لذا عقل بسيار بعيد مى داند كه به حيات و عقل و نطق در اين جهان تيرهظالمانى و همچنين رد آن جهان ، كه سراسر نور است ، دست يافت .
    سوم آن كه : صاحبان مشاهدات و مجاهدات و رياضت ها از جهت مشاهده ومكاشفه ، وجود آنها را ثـابـت نـمـوده انـد، و صـاحبان حاجات و نياز نيز از جهتديگر، و آن (جهت ديگر در مورد صـاحـبـان حاجت و نياز) چيزهايى است كه از شگفتهاىآثار آنها در راهنمايى به درمان هاى عـجـيـب و كـمـياب ، از تركيب معجون هاى دارويىو دست يابى به ساختن پادزهرهاى شگفت انـگـيـز بـدان گـواهى مى دهد، و از آن چهدلالت بر آن دارد، خواب راست و صادقانه است(23) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #13
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض پر و بال فرشتگان :

    پر و بال فرشتگان :


    در آيـات و روايـات آمـده اسـتفـرشـتـگـان بـال و پـر دارنـد و بـراى بـعـضـى سـه بـال ، چـهـار بـال و چـنـديـنبـال ذكـر شـده اسـت . از جـمـله خـداونـد در قـرآن كـريـم مـى فـرمـايـد:الحـمـدلله فـاطـر المـسـوات و الارض جـاعـل المـلائكـه رسلا اولىاجنحه مثنى و ثلاث و رباع يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على كل شى ء قدير(143)سپاس تنهاسزاوار خدا است ، آفريننده آسمان ها و زمين ، فـرشـتـگـان را رسـولانـى گـردانـيدكه بال هايى دارند، دو گانه و سه گانه و چهار گانه كه هر چه بخواهد در آفرينش مىافزايد، همانا خدا بر هر چيزى تواناست .

    در مـورد طـالبـان عـلم ، امـيـرالمومنين (عليه السلام ) به محمد بن حنفيه فرمود: بدان براىطالب علم : ساكنان آسمان و زمين استغفار مى كنند. پرندگان آسمان ها و ماهيان دريانـيز براى آنها دعا مى كنند و فرشتگان بال هاى خود را براى طالبان علوم پهن مى كنندو از اين عمل خود اظهار رضايت و خشنودى دارند(144) .

    نـيـز روايـت اسـت كـه خـداونـدفـرشـتـه اى دارد بـه نـامخرقائيل، كه هيجده هزار بالدارد و اين حديث - ان شاء الله - خواهد آمد. با توجه بـا ايـن مـوضـوعـات سـوالايـن اسـت كـه كـه مـنـظـور از ايـن بـال هـا چـيـسـت ؟ آيـا هـمـانـنـد بـالپـرنـدگـان اسـت ؟ و سـه بـال و يـا بـيـشـتـر بـه چـه مـعـنـى اسـت ؟ آيـا مـمـكـناسـت كـه ايـن بال ها كنايه و استعاره از مطلبى ديگر باشد؟ و اگر استعاره است ،چرا؟

    اسـتـاد مـطـهـرى در بـحـث وحـى و چـگـونـگـى آن ، نـظـريـه عـوامـانـه رادر كـيـفـيـت نـزول فرشتگان بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: يك نظرى عوام الناس دارند و آن اين است كه تا مى گويندوحىاين جور به فكرشان مى رسد كـه خـداوند در آسمان است ،بالاى آسمان هفتم ؛ مثلا در نقطه خيلى دورى ، و پيغمبرى روى زمـيـن اسـت . بـنـابـرايـن ، فـاصـله زيـادى مـيان خدا و پيغمبر وجود دارد. خدا كه مى خواهددستورهايش را به پيغمبرش برساند نياز دارد به يك موجودى كه بتواند اين فاصله را طـىكـند و آن موجود قهرا بايد پر و بال داشته باشد كه بتواند دستورى را از خدا بهپيغمبر القا كند، پس اين موجود بايد از يك جنبه انسان باشد و از جنبه مرغ ؛ بايدانسان بـاشـد تـا بـتـوانـد دسـتـور خـدا را بـرا پـيـغـمـبـر بـيـاورد و چـون مـىخـواهـد نـقـل كـلام و نـقـل سخن كند، ولى از طرف ديگر، چون اين فاطمه بعيد را مىخواهد طى كند (اگـر هـر انـسـانـى مـى تـوانست ، كه خود پيغمبر يم رفت و بر مى گشت ) بايد يك پر وبـالى داشـتـه بـاشد تا اين فاصله ميان زمين و آسمان را طى كند، و اوهمان است كه به اسمفرشتهناميده مى شود. عكس ‍ فرشتهها را هم كه مى كشند و انسان نگاه مى كند مى بيند يك انسان است ، سر دارد، لب دارد،بينى دارد، گردن دارد دست دارد، پا دارد، كـمـر دارد و هـمـه چـيـز دارد بـهاضـافـه دو تـا بـال نـظـيـر بال كبوتر، فقط لباس ندارد كه حتى بى شلوارش ‍ از هممى كشند...(145) .

    دانـشـمـنـدان ، حـكـمـا و فـلاسـفـه اسـلامـى مـتـفـقـنـد كـه امـكـاندارد ذكـر بـال بـراى فـرشـتـگـان در آيـات و روايـات ، تـعـبـيـر كـنـايـى بـاشـدو جـنـاح و بـال در پـرنـدگـان نـه دسـت بـراى انـسـان اسـت و از آن جـايـى كـه بالوسيله نقل و انتقال پرندگان و حركت و فعاليت آنهاست ، گاهى اين كلمه در فارسى يـادر عـربـى بـه عـنـوان كـنـايـه از وسـيـله حـركـت و اعـمـال قـدرت بـه كـار مـىرود؛ مـثـلا گـفـتـه مـى شـود: فـلان شـخـص ، بـال و پـرش سـوخته شد، كنايه از اينكه نيروى حركت و توانايى از او سلب شد و يا فـلان كـى را زيـر بـال و پـر خـودگـرفـت ، يـا انـسـان بـايـد بـا دو بـال عـلم و عمل پرواز كند و لذا بعيد نيست كهدر توضيح حديث طالبان علم با عنايت با ايـن نـكـتـه كـه قـطـعـا فـرشـتـگـان بـالهـا جـسـمـانـى و قـابـل رويـت از زيـر پـاى طـلاب عـلوم پهن نيم كنند و استعارهاست ، بتوان گفت اين سخن تعبير كنايى است از اين كه فرشتگان طالبان علم را تحتحمايت و مراقبت و توجهات خود قرار مى دهند.

    حـكـيـم الهـى قـمشه اى در اين موردمى گويد: ممكن استجناحاستعارهباشد ازسـرعـت اطـاعـت و قـوت و شـدت در انجام كاركهدر حقيقت كار آن قواى ملكوتيه در سرعت به حد تصور نيايد؛ زيرا هر چه سريع تصور شودباز زمان دارد، اما كار قواى غـيـبـيـه عـالم در سـرعـت بـلا زمـان اسـت ، و درشـدت هـم از عـدد و كـم مـنـفـصـل افـزون اسـت بـه حـدى كـه قوه و هم كه اشيا را درماده و مدت تواند ادراك كند از تـصـور تـو هـم آن عـاجـز اسـت . آرى ، قـوهقـدسـيـه عـقـل ، كـه زمـان و مكان و عدد در آن منطوى و حكمش فوق حد و ماده و مدتاست و از دور عدد و زمان بيشتر و بالاتر است ، آن قوه تواند فهم كرد. براى تقريبذهن مثالى ذكر كنيم :
    اسرافيل هـزاران هـزار بـلكـه بـى نـهـايـت نـفـوس رازنـده مـى سـازد بـه امـر حـق ، و عزرائيل در كمتر از يك چشم به هم زدن هزاران بلكهبى حد و پايان نفوس را مى ميراند و به عالم ملكوت مى كشاند. پس ممكن است مراد ازاجنحه كنايه و استعاره از سرعت و شدت و كـثـرت عـمـل بـاشـد. مـثـال ديـگـر: چـنـانكـه قـوه نـور خـورشـيـد بـدون پـرو بـال ظـاهـرى بـلكـه بـا بال و پر معنوى در يكثانيه (يك چشم به هم زدن ) پنجاه هزار فـرسـخ پـرواز مـى كـنـد و قـوه جـاذبـهعـشـق بـدون بـال و پـر ظـاهـر جـهـان ها و كرات بى انتهايى را به سرعت حيرت انگيزىدر فضا مى گـردانـد كـه :لا الشـمـس يـنـبـعـى لهـا ان تـدركالقـمـر و لا اليـل سـابق النهار و كل فى فلك يسبحون(146)پس مى توانمقصود از اجنحه را به طور استعاره و كنايه دانست(147) .

    در تـفـسـيـر عـلى بـن ابـراهـيـم قـمـىروايـت شـده : جبرئيل شش صد بال دارد و هنگامى كه با اين حالتپيامبر اسلام را ملاقات كرد ما بين زمـيـن و آسـمـان را پر كرده بود. بديهىاست اين گونه تعبيرات را نمى توان بر جنبه هاى جسمانى حمل كرده . بلكه بيانگر عظمتمعنوى و ابعاد قدرت قدرت آنهاست .
    در قرآن كريم مطالب بسيارى ، به استعاره ومجاز به كار رفته است ؛ مانند: آيه نور و نـيـز آيـه : جـاءربـك(148)؛ خـدايـتآمد. تعبير آمدن خدا تعبيرى مجازى است ، زيـرا خـداونـد جـسـم نيست كه آمدنبر او صدق كند. چنان كه عرش كرسى و دست و چشم و مانند آن در حق خداوند متعال بهمعناى جسمانى نيست ، بلكه كنايه از سلطنت الهى و استعاره از قـدرت نـامـتناهى و علمحضورى است . لذا شايد آمد و شد فرشتگان ، كه داراى بالند، كـنـايـه از مراتب نزول وعروج باشد. چون نزول از عالم بالا و يا عروج به سوى عالم بـالا صـورت مـى گـيـرد،پـس وسـيـله آن نـيز بايد مناسب باشد، نه اين كه به راستى بـال جـسـمـانـى مـرادبـاشـد؛ و از ايـن رو مطلب نتيجه مى شود اين كه فرمود: بعضى دو بـال ، بـعـضـى سـهبـال و بـعـضـى چـهـار بال دارند، مراد اين است كه ، برخى در اين نزول و صعود ضعيفتر و بعضى قوى ترند.

    پـس اطـلاق جـنـاح و بـال بـراى فـرشـتـه ، بـه مـعـنـاىمـطـابـقـى و بـال و پـرى كـه در پـرنـدگـان وجـود دارد، نـيـسـت ، بـلكـه بـالپـرنـدگـان مـثالى است براى بال هايى كه فرشتگان دارند كه : صورتى در زير دارد چه در بالاستى .

    اين بال ها در حقيقتقوايى است كه هر يك از ملائكه به حسب مقام و مرتبه خود دارند و همين قـوه ،هـنـگـام تـمـثـل بـراى انـسـان بـه صـورت اجـنـحـه مـتـمـثـل مـى شـونـد، و تـعـددو كـثـرت بـال هـا در حـقـيـقـت راجـع بـه جـهـات مـخـتـلف قابل ها است.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #14
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض تعداد فرشتگان :

    تعداد فرشتگان :

    تـعـداد فـرشـتـگـان بـه قـدرىزيـاد اسـت كـه بـه هـيـچ وجـه قـابـل مـقـايسه با تعداد انسان ها نيست ، چنان كهدر روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مـى خـوانـيـم . هنگامى كه از آن حضرتپرسيدند: آيا عدد فرشتگان بيشتر است يا انسان هـا؟ فـرمـود: سـوگـند به خدايى كه جانم به دست اوست ، فرشتگان خدا در آسمان هابـيـشـتـرنـد از عـدد ذرات خـاك هاى زمين و در آسمان جاى پايى نيست ، مگر اين كه درآن جا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى كند(176) .در خبر آمده است كه انسان ها يك دهمجـنيان بوده و جن و انسان ها يك دهم حيوانات خشكى و تمامى يك دهم فرشتگان آسماندنيا، و همه آنها يك دهم فرشتگان آسمان دومند. و بر همين ترتيب است تا برسد بهفرشتگان آسـمـان هـفـتم ، آن گاه همگان ؛ برابر فرشتگان كرسى بسيار كم و ناچيز بودهو سپس هـمه اين ها يك دهم فرشتگان يك پرده از سراپرده هاى عرشند. كه درازى هرسراپرده آن شش صد هزار است و پهنا و طاق آن به اندازه اى است كه اگر تمامى آسمان هاو زمين ها و آن چه در آنها و بين آنها موجود است در برابر آن قرار دهى ، چيزى بسياركوچك است و در آن بـه انـدازه گـنـجـايـش گـامـى نـيـسـت ، جـز آن كـه فـرشـتـه اىدر حال سجود و يا ركوع و يا برپا ايستاده در آن جاست و آنان را بانگ به تسبيح وتقديس بـلنـد اسـت سـپس تمامى اينها در برابر فرشتگانى كه در اطراف عرش الهى طوافمى نـمـايـنـد مـانـنـد قـطـره اى اسـت در دريـا، كـه شـمـار آنـان را جـز خـدا كسىنمى داند، اين فـرشـتـگـان بـا فـرشـتـگـان لوح كـه پـيـروان اسـرافـيـلند وفرشتگانى كه سپاهيان جـبرئيلند، تمامى شنوا و فرمان برادر امر الهى بوده و كوتاهى وسستى به خرج نمى دهند...(177)
    از اين قبيل روايت و اخبار در كثرت فرشتگان و اصناف آنها، - كه دلالت بر كثرت ايشان دارد - بـسـيـار وجـود دارد.
    درحـديـثـى از حـضـرت على (عليه السلام ) آمده : هيچ يك ازمـردمـانى نيست مگر آن كه با او چندين فرشته نگهبان است ، كه او را نگاه مى دارنداز آن كـه در چـاهى در افتند يا ديوارى بر او فرود آيد، يا بدى و شرى به او برسد. وچون اجـلش بـرسـد و وقت آن در آيد، در ميان او و آن چه به او مى رسد مانع نشوند (تااز دنيا بروند)(178) .
    در خـبـر اسـت جـبـرئيـل هـر صـبـح و شـام داخـل نـهـر حـيـات مـى شـودو بـعـد از خـروج ، بـال و پـر خـود را تـكـان مـى دهـد و از قـطـرات آب هـاى بـالو پـر او، مـلائكـه بـى شـمـارى خـلق مـى شـود. دربـاره بـال هـاى مـتـعـددفـرشـتـگـان پـيـشـتـر مـطـالبـى بـيـان شـد، امـا دخـول جـبرئيل در آب حيات ، همانانغمار وجود خارجى او است در حيات وجود و بحر وحدت و خـروج از آب حـيـات اشاره استبه رجوع او به كثرات و مبدئيت او براى تجلى و ظهور در حقايق ، چون به مذاق تحقيق ،جبرئيل عقل اول است و از اين جهت ، واسطه در فيض و اظهار ما فـى الغـيـب مـىبـاشـد.قـطـرات آب عبارت است از: حيثيات وجود دارد، كه از آن تعبير به وجـوب سـابـقبـر وجـود عـلت نـمـوده انـد، چـه هـر مـعـلولى قـبـل از وجـود خـارجـى در وجـودعـلت و به وجود جمعى علت موجود است و منشا وجود خارجى مـعـلول مـى بـاشـد. خـلقاشـيـا از قـطـرات اشـاره اسـت بـه تـنـزل هـمـان حـيـثـيـات مـوجـود در عـلت بـهوجـوب سـابـق بـر وجـود معلول(179) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #15
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض جبرئيل و سفره برره ، ماموران وحى :

    جبرئيل و سفره برره ، ماموران وحى :



    جبرئيلفرشته اى است كه وحى الهى را به پيامبر اكرم (صلى اللهعليه وآله ) مـى رسـانـد. او مـلك مـقـرب خـدا و بـزرگ تـر از جميع فرشتگان كه علمحضرت حق در او تـجـلى مـى كـنـد و از او در طـريـقـه وحـى بـه فـرشـتـگـان پـايـينتر و كوچك تر - كه تعدادشان بسيار است - تجلى و ظهور مى كند و از آنها بر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) تجلى مى يابد. جبرئيل يكى از چهار فرشته مقرب بلكه برترينآنها است ( چنان كه در بـحـث روى مـشـروحـا عـرض شد) زيرا رسول خدا (صلى الله عليهوآله ) فرمايد: آيا شما را به برترين فرشتگانجبرئيل خبر بدهم ؟(196) .


    نـام او در عـربـى بـه چـنـد گـونـهتـلفـظ شـده كـه بـعـضـى از آنـهـا عـبـارت انـد از: جـبـرئيـل ، جـبـريـل ،جـبـرائل ، جـبـرايـيـل ، جـبـرئيـل ، جـبـرئيـل ، جـبـريـن(197) . امـا در مـيـانيـهـوديـان و مـسـيـحـيـانگـابـريـلبـه مـعـنـى مـردخـدا و مـظـهـر قـدرت خـداسـت . او دوبـار بـر دانـيـال نبى (حدود 168 ق .م .) فرستاده شده : يك بار رويايى را تعبير مى كند و از دوم تا هفتاد هفته (سال ) رابراى او پيش گويى مى كند. مژده تولد يحيى (عليه السلام ) را به زكريا و تولد عيسى (ع ) را- مرين بشارت مى دهد.


    در آيـات قـرآن مـجـيـد از جـبـرئيـل بـه نـام هـاىجـبـريـلوروح الامـيـنورسـول كـريـمنـام بـرده شـده و پـنـج و صـف بـراىجـبـرئيـل (عـليـه السـلام ) آورده شـده كـه بـا هـم مـى خـوانـيـم :قـل مـن كان عدوا لجبريل فانه نزله على قبلك باذن الله مصدقا لما بينيديه و هدى و بشرى للمومنين(198)بگو: دشمن جبرئيل دشمن حق است ، او بهفرمان حق قرآن را در عـيـن امـانـت بـر قـلب پـاك تـو رسـانـد، تـا تـصديق كنندهكتب آسمانى و براى جامعه انسانى هدايت و براى مردم مومن بشارت به عنايت و الطافحضرت رب العزه باشد.


    و انـه لتـنـزيـل رب العـالمـيـن نـزلبـه الروح الامـيـن عـلى قـلبك لتكون من المنذرين(199)هـمـانـا قـرآن از جـانـى پـروردگـارجـهـانـيـان نازل شده ، روح الامين از جانى حق بر قلبت آورده تا به وسيله آن خلق رااز جريمه جرم ها بترسانى .


    انـه لقـول رسـول كـريـم ذى قـوهعند ذى العرش مكين مطاع ثم امين(200)همانا قرآن كلام رسول بزرگوار حق (جبرئيل ) است ، كه فرشته با قدرتى و نزد خداى مقتدر عرش با جاه و منزلت است و فرماندهفرشتگان و امين وحى خداست .


    در اين آيه ، پنج وصف براى جبرئيل آمده كه جملگىبيانگر عظمت و مقام اوست .


    رسول كريم : اشاره و ارزش وجودى و مقام ولا و جلالتذات و عظمت قدر اوست .


    ذى قوه : براى آن است كه براى دريافت قرآن و ابلاغ آنقدرت و نيروى عظيمى لازم است و جبرئيل از جانب حق داراى قدرتى بود.


    مـكـيـن : يعنى ملك بر جسته ، عند ذى العرش كنايه از مقرب بودن او به تقرب معنوى نزد حضرتمحبوب است .


    مطاع : اشاره به اين است كه جبرئيل فرمان رواى فرشتگان و اميرآنهاست .


    امين : در ابلاغ رسالت نهايت امانت دارى را داشت(201) .


    امـام زيـنالعـابـديـن (عـليـه السـلام ) در بخشى از دعاى سوم صحيفه سجاديه عرض مى دارد:و جبرئيل الامين عل و حيك المطاع فى اهل سمواتك المكيم لديك المقربعندكو درود فـرسـت بـر جـبـرئيـل كـه امـيـن وحـى تـو اسـت ؛ آن مـلكبـلنـد مـنـزلى كـه مـطـاع اهل آسمان هاست ، آن وجود با عظمتى كه در پيشتگاه مقدستو ارجمند و مقرب است .


    روايـت شـده كـه رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) بـه جبرئيل فرمود: به نيكو خداوند تو را ستوده ، در آن جا كهفرموده : ذى قوه عند ذى العـرش مـكـيـن ، مـطـاع ثـم امـيـنپـس نـمـونـه اى از قـدرت و امـانت خود را بيان كن . جبرئيل گفت : اما نمونهقدرت من اين است كه مامور نابودى شهرهاى قوم شدم لوط شدم و آن چهار شهر بود، در هرشهر چهار صد هزار مرد جنگ جو به جز فرزندان آنها وجود داشت ، مـن ايـن شهر را ازميان برداشتم و به بالا بردن تا جايى كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها شنيدند،سپس به زمين آوردم و زير و رو كردم ! اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى بهمن داده نشده كه از آن دستور كمترين تخلفى كرده باشم(202) .


    نـيـزبـا تـوجـه بـا آيـه 97 سـوره بـقـره و آيـه 194 سـوره شـعـرا مـعلوم مى شود كهجبرئيل همان روح الامين است .


    ايـن كـه حـضـرت رسـول اكـرم (ص ) در القـاىكـلمـات الهـى ، احتياج به واسطه داشت و جـبـرئيـل واسـطـه ايـصـال فيض وحى و ياواسطه اخراج نفس نبى از قوه به فعليت بود مـربـوط بـه وجـود خـاص و شـخـصـى مـلكـىجـبـرئيل بود، و گرنه به حسب باطن ولايت جبرئيل ثمره اى كلى مقام ولايت محمدى است :


    احمد ار بگشايد آن پر جليل






    تا ابد مدهوش گرددجبرئيل







    مـرحـومصـدوق دراعـتـقـاداتدربـاره چـگـونـگـى نـزول وحـىمـى فـرمـايـد: مـا عـقـيـده داريـم كـه مـيـان دو چـشـماسـرافيل لوحى اسن و چون حق سبحانه و تعالى خواهد كه تكلم به وحى فرمايد آن لوح بـرجـبـيـن اسـرافـيـل ، مـى خـورد پـس در آن لوح مـى نگرد و مى خواند چيزى را كه درآن نـوشـتـه و آن را بـه مـيـكـائيـل القـا مـى كـنـد و مـيـكـائيـل بـه جـبـرئيـلو جـبـرئيـل بـه پـيـغـمبران . اما غش و بيهوشى كه بر پيامبر عارض مى شد به گـونـهاى كـه عـرق مـى نـمـود، حـالت خاصى بود كه فقط هنگام تكلم حق تعالى با آن تـعـالىبا آن جناب تكلم رخ مى نمود. جبرئيل هيچ گاه بدون اذن ، بر آن جناب وارد نمى شـد وبـراى احـترام آن جناب در حضور حضرتش بنده وار مى نشست(203) .از اينسـخـنـان مـى تـوان ايـن نـتـيـجـه را گـرف كـه وحـى بـه اشكال مختلفى بر پيغمبراكرم (ص ) نازل مى شد و هر كدام آثارى به همراه داشته است .


    از پـاره اى آيـاتديـگـر چـنـيـن بـر مـى آيـد كـه در كـار نـزول وحـى ، فـرشتگان ديگرى نيز شركتدارند، كه در قرآن از آنها بهسفره كرام بـررهتـعـبـيـر شـده اسـت ، بـرخـى از وحـى هـا را جبرئيل (عليه السلام ) ابلاغمى كند و برخى ديگر به وسيله ساير فرشتگان القا مى شـود، چـنان كه مى فرمايد: بايدى سفره كرام برره(204) (اين آيات الهيه ) به دست سفيرانى است ارجمند ونيكوكار.


    سفرهبر وزن طلبه ، جمعسافرازمادهسفربر وزن قمر بودهو در اصل به معناى پرده بردارى از چيزى است . و لاذ به كسانى كه ميان اقوام رفت وآمد دارنـد تـا مـشكلات آنها را حل كنند و از موارد ابهام پرده بر دارندسفيرگفته مى شـود، بـه شـخـص نويسنده نيزسافرمى گويند؛ چرا كه پرده از روى مطلبى بر مى دارد. بنابراين ، منظور ازسفرهدر اين جا فرشتگان الهى اينكه سفيران وحـى يـا كـاتـبـان آيـان او هـسـتـنـد. بـعـضى گفته اند: منظور ازسفرهدر اين جا حافظان و قاريان و كاتبان قرآن و علما ودانشمندانى هستند كه اين آيات او را در هر عصر و زمـانـى از دستبرد شياطين محفوظ مىدارند. ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد؛ چرا كـه در ايـن آيـان سـخـن از زمـاننـزول وحـى و عصر پيامبر (ص ) است نه آينده . در محمع البـيـان روايـت شـده كـهامام صادق (ع ) فرمود: كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كندبا سفيران بزرگوار فرمان بردار الهى خواهد بود(205) .

    كرامجمع كريم به معنايى عزيز وبزرگوار است و اشاره به عظمت فرشتگان وحـى در پـيـشـگـاه خـداوند و بلندى مقام آنهادارد. گاه گفته شده كه اين تعبير اشاره با پـاكـى آنـهـا از هر گونه گناه مى باشد،همن گونه كه در آيه 26 و 27 سوره انبيا در تـوصـيـف فـرشـتـگـان آمـده اسـت :بـل عـبـاد مـكـرمـون # لا يـسـبـقـونـه بالقول و هم بامرهيعملونبلكه آنان بندگان گرامى خدا هستند كه هرگز در گفتار بر او پيشىنگيرند، و همه كارهايشان به فرمان او باشد.

    بـرهجـمـعبـاراز مـادهبـربـوده و در اصـل به معناى وسعت و گستردگى است و لذا بهصحراهاى وسيعبرگفته مى شـود؛ و از آن جـا كـه افرادنيكوكار وجودى گسترده دارند و بركات آنها به ديگران مى رسـد بـه آنـهـابـارگـفـتـه مـى شـود بـنـابـرايـن ، خداوند در اين به ترتيب، فرشتگان را به سه وصف توصيف مى فرمايد: 1- آنهاسفيران و حاملان وحى او هستند؛ 2- ذاتا عزيز و گران مايه اند؛ 3- اعمال آنان پاك است و مطيع و نيكوكار هستند.

    امـاايـن سـوال مـطـرح اسـت : چـگـونـه نـخـسـيـن بـار- كـه وحـى بـر پـيـامـبـر (ص ) نازل مى شود - بقين مى كند از سوى خدا است نه القاهاى سيطانى ؟
    پـاسـخ ايـنسـوال روشـن سـت ؛ زيـرا گـذشـتـه از ايـن كه پيام هاى رحمانى با القاهاى شيطانى ازنظر محتوا و ماهيت زمين تا آسمان فرق دارد - چنان كه در بحث خواطر شيطانى و ملكىخواهد امد- و محتوانى هر يك معرف آن است ؛ هنگامى كه پيامبر (ص ) با جهان ماوراىطـبـيـعـت يـا پـيـك وحـى تماس پيدا مى كند با شهود درونى اين حقيقت را به وضوح درمى يـابـد كـه ارتباط او با خداست ، درست همانند اين كه ما قرص خورشيد رامى بينيم ،اگر كـس بـگـويـد شـمـا از كـجا مى دنى كه الان در بيدارى قرص آفتاب را مى بيتى ؟شايد خـواب بـاشـى !مـسـلمـا به چنين گفته اى هرگز اعتنا نيم كنيم ، چون حساسى راكه داريم براى ما قطعى و غير قابل ترديد است(206) .

    بـراى حـسـم خـتـام ، حـديـثـى از عـيـوناخـبـار الرضـا، كـه بـيـانـگـر چـگونگى و تربيت نـزول وحـى است ، نقل مى كنيم ، بهاميد آن كه خداوند همه ما را تحت ولايت حقه علوى قرار دهـد. احـمـد بـن مـحـمـد بـن الحـسـن القـطان ، قال : حديثى عبدالرحمن بنمحمد الحسنى ، قـال : حـديـثـى مـحـمـد بـن ابـراهـيـم الغـزارى ، قـال : حـديـثـىعبدالله بن بح الاهوازى ، قـال : حـديـثـى عـليـبـن عـمـرو، قـال : حـديـثـى حـسـنبـن مـحـمـد بـن جـمـهـور، قـال : حـديـثـى عـلى بـن بـلال عـن عـلى بـن مـوسى لرضا (ع )، عن موسى بن جعفر (عليه السـلام ) عـن جـعفرين محمد (ع ) عن محمد على (ع )، عنعلى بن الحسين (ع ) عن الحين بن على (ع )، عـن عـلى بـن ابـى طـالب (ع ) عـنالنـبـى (ص )، عـن جبرئيل (ع ) عن نيكائيل (ع )، عن اسرافيل (ع )، عن اللوح ، عنالقلم ، عن الله تعالى شانه . قـال (ع ): يـوقـل الله عـزوجـل :و لا يـه عـلى بـن البـيـطـالب (ع ) حـصـنـى ، فـمـن دخل حصنى امن منعذابى(207)
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #16
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض چرا فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مى كنند؟

    چرا فرشتگان را به صورت زن و دختر ترسيم مىكنند؟


    يكى از تحريف ها و خرافه هايى كه دربارهملائكه صورت گرفته ، اين است كه ايشان را به صورت زن و دختر ترسيم مى كنند.
    امـاچـرا در زمـان عـرب جـاهـلى فـرشـتگان را دختران خدا مى دانستند و چرا هنوز درانديشه گـروهـى آن افـكـار مـانده ، تا آن جا كه فرشتگان را به صورت زن و دخترترسيم مى كنند، حتى به اصطلاح فرشته آزادى را وقتى مجسمه مى سازند در چهره زنى با قيافه و شكل هاى گوناگونى به تصوير مى كشند.

    ايـن پـنـدار مـمـكـن اسـت از ايـن جـا سرچشمه گرفته باشد كهفرشتگان چون زنان - كه غـالبـا در پـرده و مـستور هستند - ناديدنى اند. حتى در موردبعضى او مونث هاى مجازى در لعـنـت عرب نيز اين معنى ديده يم شود- خورشيد را مونثمجازى مى دانند و ماه را مذكر؛ چرا كـه قـرص خـورشـيـد مـعـمولا در ميان امواج نورخود پوشيده است و نگاه كردن به آن به آسانى ممكن نيست ، ول قرص ماه چنين نيست . يااين كه لطافت وجود فرشتگان سبب شده كه آنه را هم از جنس ‍ زنان - كه نسبت به مردانموجودات لطيف ترى هستند - بدانند، و عجيب اين كـه بـعد از اين همه مبارزه اسلام بااين تفكر خرافى ، باز هم هنگامى كه مى خواهند زنى را بـه خـوبـى تـوصـيـف كـنند، مىگويند او فرشته است ، ولى در مورد مردان كمتر اين تـعـبـيـر بـه كـار مـى رود، لذاكـلمـه فـرشـتـه نيز نامى است كه براى زنان انتخاب مى كنند(66) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #17
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض چرا فرشته نمى تواند پيامبر باشد؟

    چرا فرشته نمى تواند پيامبر باشد؟

    گرچه همه فرشته هاى حق، رسالت الهى دارند تاما نمى توانند پيامبر باشند.
    بر خلاف عده اى از مشركان كهاعتقاد داشتند، پيامبر باسد فرشته باشد؛ زيرا آنها بر ايـن عقيده بودند كه اگر نبوت، حق باشد يا بايد خود فرشته پيامبر شود و يا شخص صـاحـب مـال مـقـام . و اسـتدلالمى كردند يا بايد خود نبى فرشه باشد و يا فرشته اى همراه نبى باشد تا او را تاييدكند:
    و قـالوا لولا انـزل عـليـه مـلك(323)؛ گـفـتـنـد: (اگـرمـحـمـد رسول خدا است ) چرا بر او فرشته اى نازل نمى شود (تا او ا همراهىكند).
    در جواب فرمود:
    و لو انـزلنـا لقـضـىالامـر ثـم لا يـنـظـرون(324)و اگـر فـرشـتـه اى مـى فرستادين كه كاربه پايان مى رسديد و به آنها هيچ مهلتى داده نمى شد.
    پـس ايـن آيه فرشته بودننبى را رد مى كند؛ زيرا اگر بنا شود خداوند فرشته اى را مامور وحى كند .بايد بهصورت بشر در آيد، چه اين كه پيامبر از آن جايى كه پيام آور خدا برا خلق است ولازماست از ميان ابشان باشد، تا مشكلاتشان را بر طرف كند و پاسخ گوى سوالاتشانباشد:
    و لو جـعـلنـاه مـلكـا لجعلناه و جلا و للبسنا عليهمما يلبسون(325)و اگر آن پـيـامـبـر را از مـيـان فـرشـتـگـان بـر مـى گـزيـديـم بـاز هم اورا به صورت مردى مى فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده اند بر جاى مىنهاديم .
    او لا ثـابـت شـد كـه فـرشـتـگان را با چشم مادى نمى توان ديد، بكلهمشاهده آنهافقط با انـقـطـاع از عـالم مـاده و مـسلح شده به چشم برزخى ، مسير است . و از طرف ديگر، پيامبر بـاسـد ديـده شـود و در جـمـع مـردم و بـا مـردم باشد تا ازاو پيروى كنند. لذا فرستادن فـرشته براى رسالت بشر خلاف حكمت و عنايت است و فرشتهفقط پيك خدا است نه اين كه صاحب شريعت باشد و با انسان ها به طور مستقيم ارتباط برقرار كند. علاوه بر اين ، فـرشـتـگـان صـلاحيت مظهريت تام حق را ندارند و قربآنهابهحق ، براى كشف حقايق به نحو تفصيل به اندازه انسان نمى باشد.
    در روايـتاسـت كـه ابـو جـهـل بـه پـيامبر (صلى الله عليه وآله ) گفت : اگر، وسفير خدا بودىحتما فرشته اى همراهت مى فرستاد تا ادعاى تو را تصويق كند، ما هم اين فرشته را مـىديـديـم . رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) درجـواب فـرمـود: اگر خدا بخواهدپـيـامبرى بفرستد كه فرشته باشد، در اين صورت شما نمى توانيد او را ببينيد و برفـرض ، قـدرت ديـدن فرشته را پيدا كنيد، خواهيد گفت : آن ، فرشته نيست بكله بشرىمـانـنـد مـاسـت ، چون در اين صورت ، لازم است به صورت انسانى بر شما ظاهر شود تابـتـوانـيـد بـا او تـمـاس بگيريد و سخنش را بشنويد و مقصود او را بفهميد، و در غيراين صـورت از كجا مى فهميد كه او راست مى گيد؟ بلكه خداوند انسانى را به عنوانپيامبر انـتخاب مى كند و به او معجراتى مى دهد، كه انسان هاى ديگرى كه مانند اوهستند به هيچ وجـه تـوانـايى انجام اين معجزات دا ندارند، و اين گواهى عملى خداوندبر پيامير اوست . اگـر فـرشـتـه اى بـر شما ظاهر مى شد و معجزاتى انجام مى داد، ازآن جا كه ماهيتش به شما تفاوت داشت نمى توانستيد باور كنيد كه اين عجرات مستند بهخدا، و خداوند با دادن اين معجزات رسالت او ار عملا گواهى نموده است ...(326)
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #18
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض چگونگى اطلاع فرشتگان از خون ريزى آدم

    چگونگى اطلاع فرشتگان از خون ريزى آدم

    هـنـگـامـى كـهخـداونـد بـه فـرشـتـگـان فـرمود: مى خواهم در زمين جانشينى بيافرينم فـرشـتـگـانگـفـتـنـد: آيـا كـسى را در زمين پديد مى كنى كه فساد و تباهى كند و خون هابـريـزنـد؟؛و اذ قـال ربـك للمـلائكـه انـى جـاعـل فـى الارضخـليـفـه قـالوا اتـجـعـل فـيـها من يفسد فيها ويسفك الدماء(72)آرى ، آن چنانكه از سخن فرشتگان هويداست فهميده بودند كه انسان موجودى مطيع و سر به راه نيست وتباهى مى كند، اما از كجا و چگونه اين مطلب را دانستند؟
    1-
    بـعـضـى از مـفـسرانمعتقدند پيش گويى براى آن بود كه آدم ، اولين مخلوق روى زمين نـبـود، بـلكـه قـبـلاز او هـم مـخـلوقـات ديـگـرى از جـن در زمـيـن بـودنـد، و عـمـل سـوء پـاره اى ازمـخـلوقـات قـبـل سـبـب بـدگـمـانـى فـرشـتـگـان در مـورد نسلجـديـد آدم شـد وفساد و خون ريزى را در مورد آدم نيز پيش بينى مى كردند(73) . چنان كـه عـيـاشـىروايـتـى را از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقل مى كند كه فرمود: اگر فرشتگان قبلا موجوداتى زمينى را نديده بودند كه خون ريزى كردند،از كجا گفتند:اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء(74)
    2-
    علامه طباطبايى در مورد چگونگى فهميدن فرشتگان مى نويسد: فرشتگان از كلام خـداىمـتـعـال كـه فـرمـود: انـى جـاعـل فـى الارض خـليفهچنين فهميده اند كه اين عمل باعث وقوع فساد و خون ريزى در زمين مى شود؛ چونمى دانستند موجود زمينى به سبب مـادى بـودنـش بـايـد مركب از قواى غضبى و شهوى باشدو چون زمين جاى تزاحم و محدود اسـت و تـزاحـم هـا در آن بـسـيـار مـى شـود،مـركـبـاتـش نـابود مى شود و نظم و ترتيبش زوال مى پذيرد؛ يعنى ناگزير زندگى در آنجز به صورت زندگى نوعى و اجتماعى فـراهـم نـمـى شـود و بـقـا در آن جـز بـا زنـدگـىدسـتـه جـمـعـى بـه حـد كـمـال نـمى رسد و معلوم است كه سرانجام اين طرز زندگى بهفساد و خون ريزى منجر مى شود...، و اين سخن فرشتگان پرسش از امرى بوده كه در موردآن نادان بوده اند و در واقـع مـى خـواسـتـنـد اشـكالى را كه در مساله خلاقت موجودىزمينى به ذهنشان رسيده بود حـل كـنـنـد، نـه ايـن كـه بـه كـار خـداى تـعـالىاعـتـراض كـنـنـد و در آن چـون و چـرا كرده باشند(75)
    نـيز در صحفه 119 تفسير الميزان در توضيححديث اما صادق (عليه السلام ) آمده است : مـمـكـن اسـت ايـنفـرمـايـش ‍ امـام (عـليـه السـلام ) بـه دورانـى كـه قبل از دوران بنى آدم در زمينگذشته بوده ، اشاره داشته باشد، همان طور كه اخبارى نيز در اين باره رسيده است ، واين با بيان ما كه گفتيم : فرشتگان مساله خون ريزى و فساد را از كـلام خـداوندمتعال : انى جاعل فى الارض خليفه ... فهميدند، منافاتندارد؛ بـلكـه اصـولا اگـر بـيـان ما در نظر گرفته نشود، كلام فرشتگان قياسى مذمومنظير قياس ابليس مى شود (چون صرف اين كه در دوران گذشته موجوداتى چنين و چنانكردند، دليل نمى شود كه موجودات ديگر نيز بعد از آنها چنين كنند)
    .
    3-
    طبرسى قول ديگرى را نقل مى كند: خداوند به فرشتگان خبر داد به زودى بعضى ازفـرزنـدان ايـن خـليـفـه (آدم ) عـصـيان مى كنند و خون مى ريزند. چنان كه ابن عباسو ابن مسعود چنين گفته اند(76)
    .
    بـه هـر تـقـديـر، فـرشـتـگـان بـا اطـلاعاز جـانـشـيـنـى آدم بـا ايـن مشكل و سوال مواجه شدند كه ، مقصود از آفرينش اينانسان و اعطاى سرپرستى و خلافت زمـيـن - بـا وجـود ايـن كـه شـرور و خون ريز است - چه چيزى مى تواند باشد؟ اگر هدف تسبيح و تنزيه و عبوديت حضرت حق است كه آنها بهخوبى انجام مى دهند؟

    خـداونـد در يـك كـلام در جوابشان مى فرمايد: انى اعلم ما لا تعلمون ؛ من چيزى مى دانم كه شما نمىدانيد.
    جـالب ايـن كـه ، خـداوند سبحان در پاسخ و رد پيشنهاد فرشتگان ،مساله فساد در زمين و خـون ريـزى در آن را از خليفه زمينى ، يعنى انسان نفى نمى كندو نفرمود: نه ، خليفه اى كه من در زمين قرار مى دهم خون ريزى و فساد نخواهد كرد؛ ونيز دعوى فرشتگان را مبنى بـر ايـن كـه ، تـسـبـيـح و تـقـديـس تـو مى كنيم انكارنكرد، بلكه ادعاى آنان را تصديق فـرمود، اما در برابر، اين مطلب را عنوان نمود كهدر اين ميان مصلحتى هست كه فرشتگان قـادر بـر انـجـام آن نـيـسـتـنـد و نـمـىتـوانـنـد آن را تـحـمـل كـنـنـد؛ ولى انـسـان مـى تـوانـد آن بـار را بـه دوشبـكـشـد و تحمل كند.
    آرى ، انـسـان از خـداى سـبـحـان كـمـالاتـى را نـمـايـشمـى دهـد و اسـرارى را تحمل مى كند كه در وسع و طاقت فرشتگان نيست و اين مصلحت آنقدر ارزنده و بزرگ است كه مفسده فساد و خونريزى در زمين در مقابل آن چيزى نيست و بهچشم نمى آيد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #19
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حاملان عرش :

    حاملان عرش :

    دسته ديگرى از فرشتگان كه كارشانيكى از كارهايشان تسبيح خداوند و استغفار براى مومنان است ،حاملان عرش خداهستند:
    الذيـنيـحـمـلون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يومنون به يستغفرون للذينامـنـوا...(272) آنـان كه عرش را حمل مى كنند و كسانى كه در اطراف آن هستند براى سـپـاسخـدا، او را تـسـبـيـح مـى گـويند و به او ايان دارند و براى مومنان طلب بخشش ومغفرت مى نمايند....
    امـا ايـن كـهعـرشچيست ؟اقوال مختلفى مطرح شده ، لكن آن چه مسلم بوده و مورد اتفاق است ، به معناى نختسلطانتى جسمانى نيست .
    عـرش در زبـاس فـارسـى مـرادف اسـت بـا خـژتـخـت سلطنتى ودر قرآن كريم بيست و دو مرتبه لفظعرشآمده است ، امادر هيجده آيه از عرش خداوندى با اوصاف : عظيم ، كـريـم ، و مـجـيـد سـخن ميان آمدهاست(273)و با وجودكثرت اشاره به عرش ، قرآن كريم از توضيح مفهوم اين واقعيت ساكت است .
    عـلامـهمـحـمـد بـاقـر مجلسى (ره ) در اوايل جلد پنجاه و هشتم بجار الانوار در مورد عرش وكرسى مى فرمايد:
    بـدان كـه تـخـت شـاهى در اين تمجهان مظهرقدرت پادشاهان است ، ولى خداى سبحان مـنـزه از مـكـان اسـت ، نه تختى دارد و نهكرسى كه بر آن بنشيند و اين دو عنوان كه بر برخى از آفريده هاى او به حسب مناسبتاطلاق شده اند به چند معناست :
    1: دو جـسـم بـرزگ فـراز هـفت آسمان . آندو جسم به اين دو نام خوانده شدند، چون احام و تـقـديـران خـدا از آنـهـا تـراود وفرشته هاى كروبيان و مقرب و ارواح پيامبران و اوصيا گـرد آنـهـايـند و هر كه را خداخواهد به خود نزديك سازد بدان ها بالابش برد، چنان كه فـرمان ها احكام شاهان و آثارسلطنت وعظمت آنان از تخت و كرسى آنهاست و مقربان آستان و خاصان آنها را به گرد آنهاچرخند و نيز چون آن دو بزرگ ترين آفريد جهاند و انوار عـجيب آثار غريبه مخصوص بهخود دارند، دلالتشان بر وجود خدا و علم و قدرت و حكمتش بـيـش از اجـسـام ديـگـراسـت و از ايـن رو، مـخـصـوص بدين نام شدند و حاملان آنها در دنيا گـروهـى فـرشـتهاند و در آخرت يا فرشته هايند يا انبياى اولوا العزم و او صياى بر گـزيـده ، چـنـانكـه دانـسـتـى و بسا مقصود ازحمل در آخرت اين باشد كه در قيامت ، عرش بديشان برپاست و اينان حكام و نزديكان به آنند.
    2-
    عـلمـو دانـش . چـنـان كه در بسيارى ازاخبار بدان تفسير شدند، چون منشا ظهور خدا بر خلقش ، دانش و شناسايى است و آن وسيلهتجلى خدا بر عباد است و گويى هرش و كرسى باشند و حامل آن پيامبر و ائمه (عليهالسلام ) هستند كه خزان علم او در آسمان و زمينش مى باشند، به خصوص آن چه مربوط بهشناخت اوست .
    3-
    حـقيقتى محيط به همه آفريده هاى او. چنان كه صدوق فرموده و ازبرخى اخبار استفاده مـى شـود؛ زيـرا هـر چه در زمين و فراز آنهاست آيات وجود خدا ونشانه هاى قدرت اويند و آثـار وجـود و فـيـض حـكـمـت آن حـضـرت . پـس هـمـهآفـريـده هـا، عـرش عـظـمـت و جـلال او هـسـتـنـد و وسيله تجلى صفات كمالش برعارفات . و اين معنايى است كه معصوم به خاطرم رسيد: و ارتفعوفق كل منظر؛ و او بالاتر از هر ديدگاهى است.
    4- هـر يـك ازاوصـافكـمـال و جـلالش عـرش اوسـت ، زيـرا قـرار گـاه عـظـمـت تـو جلال او هستند و وسيلهظهورش بر بنده هايش به اندازه استعدادشان ، و او را عرش دانش و عرش قدرت ، رحمانيت، رحيميت ، وحدانيت و عرش تنزه است ، چنان كه در روايات آمده است .

    5-
    دلپـيامبر و او صيا و مومنان كامل . چنينى دل هايى قرار گاه محبت تو معرفت خدايند،چنان كه در روايت آمده : قلب المومن عرش الرحمنو نيزدر حديث قدسى است :
    لم يسعنى سمائى و لا ارضى ، و وسعنى قلبعبدى المومن
    در هر صورت اطلاق عر و كرسى بر برخى معانى به واسطه تصريح درخبر يا قرئن ديـگـر مـنـافـات نـدارد بـا وجـوب اعـتـراف بـه مـعـنـاى اول كـه ازظـاهر اگثر آيات و روايات ظاهر مى گردد، چنان كه در سطور گذشته بهاين معنا اشاره شدكه اين دو لفظ تحمل جميع معانى ظاهرى و باطنى را دارند(274)
    بـعـضـى عرش رادر آيهثم استوى عليالعرش(275)برفلك نهمحـمـل كرده اند، كه نمى توتند درست باشد؛ زيرا علمى كه پايه اش بر فرضيه است، مـتـزلزل و لرزان اسـت و نـمـى تـوان آيـات قـرآن را بـر آن تحمل نمود،؛ گفت : آيه فوق همان مطلبى را كه علم گفته است تبيين مى نمايد
    !
    البته قضايا و مسائلمطرى كهبه بديهيختم مى شود، حساب ديگرى دارد؛ چون بر اساس اصول عقلى جزمى است كهانسان طبق همان اصول خطوط كلى دين را تشخيص مى دهد. پسس عـقـل مستدل - همانطورى كهمعلوم است - چراغ براى تشخيص راه است . ولى فرضيه علمى را نـمـى تـوان قـطـعـى ومـسـلم در نـظـر روشـن اسـت ؛ زيـرا بـا تـحـولى كـه در مـسـائل هـيـئت و نـجـومپـيـش آمـد، نـمـى تـوان آيـه را بـر آن حمل كرد، پس معلوم شد- حق ، احدودى با قدمابوده است .
    در عـقـايـد شـيـخ صـدوق اسـت : اعـتـقـاد مـادربـاره عـرش ايـت كـه عـرش كـل مـجـمـوع مـخـلوقـات اسـت ، و در وجـه ديـگـر عـلماسـت . از امـام صـادق (عـليـه السلام )سـوال شد از معناى كلام اله : الرحمن على العرش استوى(276)؛ خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت .آنحضرت فرمود: قرار گرفت در هر چيزى پس هيچ چيز نزديك تر به او نيست از چيز ديگرى ...
    امـا عـرشـى كـه بـه مـعـنـاى علم است ، حالمانآن چهار كس از اولين هستند و چهار كس از آخـرين ، اما چهار نفر اولين آنها عبارتنداز: نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى (عليه السلام ) و اما چهار نفر آهرين آنها محمد،على ، حسن و حسين (عليه السلام ) مى باشند(277) .
    از روايـات مـتـعـدتـدى اسـتـفـادهمـى شـود كـه عـرش مـقـام عـلمـى اسـت و فـرشـتـگـان حـامـل اين علمند. از امامصادق (ع ) روايت شده كه از آن حضرت پرسيدند: چرا بيت المعمور چـهـار گـوش اسـت ؟فـرمود: چون برابر عرش چهار گوش ‍ است ، گفته شده : چرا عرش چـهـار گوش است ، گفتهشد: چرا عرش چهار گوش شده ؟ فرمود: چون مسلمانى بر چهار كـلمـه سـازمـان يـافـتـه : سـبـحـان الله ، و الحـمـدلله ، و الا اله الا الله ، و اللهاكبر(278)
    .
    ايـن كلمات بيانگر مطالب ذيل است : تنزيه حق تعالى از هر نقص و عيبى ، اختصاصدادن حمد براى خداوند؛ چرا كه تمام حمدها براى خداست ، و چون احدى در جهان هستىواجب نيست و خـالق و رب و شـايسته معبود بود نيم باشد، پس جر او خدايى نيست ، و ازآن جايى كه هـيـچ كـس نـمـى تواند توصيف ذات مقدس او نمايد، و برتر از آن است كه بهفكر احدى بـيـايـد، پـس خـداونـد بـزرگ تر از اين است كه وصف شو، نه اين كه بزرگ تراز هر چيزى است : اكبر من كل شى ء.

    بـنـابـراين اينچهار پايه عرش اين چهار كلمه است يعنى اين چهار علم است ، تمام علوم يا بـهتـنـزيـه حق باز مى گردد يا به توحيد و يا به تكبير او، همه معارف به اين چهارمـعـرفـت باز مى گردد و اين چهار معرفت نيز اركان چهار گانه عرش خدا مى باشند. پسعـرش ، همان علم است كه وقتى تنزل مى نمايد بيت المعور مى شود، وقتى به جهان طبيعتمـى آيـد، كـعـبـه مـى شـود. ونـيز حديثى در كتاب شريف كافى از امام رضا (ع ) واردشده بيانگر مقام علمى عرش است(279) .
    طـبـق نـظـر اگـثـر مفسرين ، فرشتگانحاملان عرش الهى مى باشند، و ضمن اين كه قرآن كـريـم عـده اى از فرشتگان را حاملانعرش مى داند، انسان ها را هم نيز به فرشته شدن با تحصيل خوى فرشتگان ترغيب مى كند،چنان كه مى فرمايد: فرشتگانى كه عرش الهـى را حـمـل مـىكـنـنـد و آنـان كـه پـيرامون عرش حضرت حقند و به تسبيح و ستيش خدا مـشـغـولنـد،هـم خـود بـه خـدا ايـمـان دارنـد و هـم بـراى اهل ايمان از خدا طلب آمرزشمى كنندكه : پروردگارا! علم و رحمت بى منتهايت همه چيزى را فـرا گـرفته به لطف و كرمت ،گناهان آنان كه توبه كرده و راه خشنودى تو را پيموده اند، ببخش ‍ و آنان را از عذابدوزخ مصون بدار(280) .

    ايـن كـه فرمود: عدده اى حاملان عرش الهى انمعلوم مى شود كه عرش از اوصاف فـعـلى خـداى تـعـالى اسـت ، تنه مقام ذات واوصاف ذاتى تعالى . در يك جا مى فرمايد: يـسـتـغـفـرون امـن فـى الارض(281)؛ فـرشـتـگـانبـراى اهل زمين آمرزش مى طلبند و در جاى ديگر آمده : و ستغفرونللذين آمنوا(282)؛ وآنان بـراى مـومـنـان طـلب آمـرزش ‍ مـى كـنند.جمع ميان اين دو آيه ، ايناست كه آنها غير از مـومـنـان را بـه دليـل ايـن كـه بـى نـور و تاريك هستند، نيمبينند و مومنان را كه روشن و نـورانـى انـد، مـشاهده نموده و بر ايشان در خواستمغفرت مى كنند، لذالمن فى الارضهمانالذين آمنوامى باشند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #20
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حقيقت فرشتگان

    حقيقت فرشتگان

    قرآن كريم علاوه برمعرفى موجودات و نعمت هاى ظاهرى و محسوس ، از آفريده هاى ديگر خداوند متعال نيز نامبرده كه ما را ياراى درك حسى آنان نيست .
    دسـتـه اى از ايـن مـوجـوداتمـلائكههستند. و از آن جايى كه با حواس ظاهرى درك نـمـىشـونـد، از ويـژگـى هـاى وجـودى و مـاهـيـت ايـشـان نـيـز نـمى توان آگاهى يافت وتـصـويـرى يـقـيـنـى از ايشان عرضه داشت . در مقام شناخت حقيقت فرشتگان - اينموجودات غيبى - اختلاف شده است كه به اختصار به آنه اشاره مى كنيم :
    1-
    بـتپـرسـتـان گـفـتـه اند: فرشتگان همان ستارگان سعد و نحس هستندكه زنده و نـاطـقـنـد. فـرشـتـگان سعد را فرشتگان رحمت مى گويند و فرشتگان نحس رافرشتگان عذاب .
    سستى و بطلان اين نظريه چنان روشن است كه نياز به بحثندارد.
    2-
    مجوس و دو گانه پرستان گفته اند: نور و ظلمت درنفس و صورت دو جوهر حساس قـادر مـتـضـانـد و در فـعـل و تـدبـيـر مـخـتـلفـند. پسجوهر نور، پاك ، نيك ، خوش بو و بـزرگـوار اسـت كه هميشه نفع مى رساند نه ضرر، وهمواره زنده مى كند و نمى ميراند؛ امـا ظـلمـت ضـد نـور اسـت . پـس اوليـا، يـعـنـىفـرشتگان از نور زاده مى شوند نه از راه زنـاشـويـى ، بـلكـه مـانند تولد حكمت ازحكيم و تولد روشنى از روشنايى دهنده است ؛ و دشـمـنـان ، يـعنى شياطين نيز از ظلمتزاده مى شوند نه از راه زناشويى ، بلكه از راه كم خردى از كم خرد.
    اينعقيده نيز از اساس باطل است .
    3-
    مـسـيـحـيـان گـفـتـه انـد: فرشتگان مجردند و جسم نيستند و مكان ندارند، بكله نفوس ناطقه اىهستند كه در بدن هاى قرار ندارند؛ اگر خوب و پاك باشند ملائكه اند، و اگر به دوناپاك باشند شياطينند.
    4-
    بـعـضى از فلاسفه متقدم گفته اند: فرشتگان نفوسزمينى و مدبر عالم ملك هستند كه نيكوكار آنها ملائكه و بدكار آنها شياطين نامدارند.
    بـطـلان دو عـقـيده اخير معلوم است ؛ زيرا شياطين از جن هستند وماهيتى جداى از ماهيت فرشته دارند.
    5-
    متكلمين - كه جواهر مجرد را انكار مى كنند - گفته اند: فرشتگان اجسام نورانى الهى نـيـكـوكـار وسـعـيـدنـد كـه بـر تـصـرفـات سـريـع و افـعـال و اعمال سخت و حيرت انگيز قادرند ونيز مى توانند به صورت هاى گوناگون در آيـنـد و آنـهـا عـقـل و فهم دارند و درآسمان ها هستند و بعضى از آنها از بعض ديگر به لحـاظ درجـه و مـقـام در نـزد خـدامـقـربـتـرنـد، چـنـان كـه خـداى مـتـعـال از ايـشان حكايت فرموده : و ما منا الا و له مقام معلوم[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] و اكثر مسلمانان بر اين عقيده اند.(2)
    ضـمـنقـبـول بـخـشـى از عـقـيـده مـتـكـلمـيـن ، اشـكـال هـايـى مـيـز بـر آن وارد اسـتكـه در فصل چهارم در بحثكيفيت نزول فرشتگان بر ولى امربه آن خواهيم پرداخت .
    6-
    جـمعى از فلاسفه و حكماى اسلامى ، چون ملاصدرا، اليهقمشه اى ، علامه طباطبايى ، شهيد مطهرى ، علامه حسم زاده و بسيارى ديگر، معتقدند: از آياتى كه درباره ملائكه آمده ، اسـتـفـاده مـى شـود آنـهـا موجوداتى پيراسته ازپيوندهاى مادى و مجرد از صفات جسمانى هستند.
    در اين جا به سه مورد از اين آياتاشاره مى كنيم :
    الف )و مـن عـنـده لايـسـتـكـبـرون عـنعـبـادتـه و لايـسـتـحـسـرون # يـسـبـحـون الليل و النهار لايفترون(3)
    و آنان كهدر پيشگاه خداوند مقربند، هيچ گاه از بندگى اش سرپيچى نكنند و از عبادتى كـه مىكنند هرگز خسته نشوند، همه آنها شب و روز بى آن كه سستى نمايند به تسبيح و ستايشخداوند مشغولند.
    ب )و قـالوا اتـخـذ الرحـمـن ولداسـبـحـانـه بـل عـبـاد مـكـرمـون لايـسـبـقـونـه بالقول و هم بامره يعلمون(4)
    و (مـشـركـان ) گـفتند كه خداوند رحمان داراى فرزند است . پاك و منزه است او. بلكهآنان بـنـدگـان مـقـرب خـدا هستند كه هرگز پيش از امر خدا كارى نخواهد كرد و هر چهكنند به فرمان او است .
    ج )عليها ملائكه غلاظ شداد لايعصونالله ما امرهم و يفعلون ما تومرون(5)
    بـر آن دوزخ ، فـرشـتـگانى درشت گفتارو سختگير مامورند كه هرگز نافرمانى خدا را نخواهد كرد و آن چه به آنها حكم شود فوراانجام مى دهند.
    و نـيـز ايـن فـرمـايـش امـيـر بـيـان ، عـلى (عـليـه السـلام ) را دليل بر تجرد فرشتگان گرفته اند:
    مـن مـلائكـهاسـكـنـتـهم سمواتك و رفعتهم عن ارضك ، هم اعلم خلقك بك ، و اخوفهم لك و اقـربـهـممـنك ؛ لم يسنكوا الاصلاب ، و لم يضمنوا الارحام ، و لم يخلقوا من ماء مهين ، و لميتشعبهم ريب المون(6)
    بـعـضـى از فـرشـتگان را در آسمان هاى خود ساكن نمودى ، و از زمين خويشبلند كردى ، آنها از خلايق به تو داناترند، و از تو بيش از همه مى ترسند، و به توبيش از ايشان نزديكند در اصلاب (پدران ) جاى نگرفته اند، و در ارحام (مادران ) درنيامده اند، و از آب پـسـت (مـنـى ) آفـريـده نـشـده اند، و حوادث روزگار آن ها رامتفرق و پراكنده نساخته است .
    صـدر المـتالهين مى گويد: بايد بدانى كه آفرينش فرشتگان غير از آفرينش انسان اسـت ؛ زيـراآنـها داراى وجود بسيط و مجرد و بعد عقلانى اند بى آن كه تركيب يافته از عقل و شهوتباشند، و تزاحم و تضادى در كارها و صفات ذاتشان نيست .(7)
    ابن سينا مى نويسد: فرشته جوهر بسيط (يعنى بى اجزا و ساده ) و داراى زندگى و نـطـقعـقـلانـى اسـت و نـمـى مـيـرد و مـيـان كـردگار و اجسام زمينى ميانجى است . برخىاز فرشتگان ، عقلانى و برخى روحانى و پاره اى جسمانى (برزخى ) هستند.(8)
    روايت :ان الله تعالى خلق الملائكه صمد اليس لهم اجواف(9)
    -
    بـه فـرضصـحـت سـنـد - دلالت دارد كـه چـون مـاده ، اسـتـعـداد تـكـامـل تـدريـجى داشته ونمى تواند بالفعل تمام كمالات خود را داشته باشد، به آنصمدنمى گويند، لذا آن چه ماده است صمد نيست ، و صمد، مادهنيست ؛ زيرا وجود او پر است .
    حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره ) مـىفـرمايند: بدان كه بين محدبين و محققين اختلاف است در تـجـسـممـلائكـه الله : كـافـه حـكـم و مـحـقـقـيـن و بـيـارى از فـقـهـا قائل به تجردآنها و تجرد نفس ناطقه شدند و براى آن برهان هاى متين اقامه فرمودند.
    و ازبـسـيارى روايات و آيات شريفه نيز استفاده تجرد (مى ) شود، چنان چه محدث محقق ،مـولانـا مـحـمـد تـقـى مـجـلسـى ، پـدر بـزرگـوار مـرحـوم مـجـلسـى در شـرحفـقـيـه در ذيل بعضى از روايات فرموده است كه اين دلالت كند بر تجرد نفس ‍ ناطقه .
    و بـعـضـى از مـحـدثـان بـزرگ قـائل بـه عـدم تـجـرد شـدنـد و غـايـتآن چـه دليل آوردند اين است كه قول به تجرد منافى با شريعت است و تصريح نمودهاند
    بـه ايـن كـه مجردى جز ذات مقدس حق نيست . و اين كلام بسيار ضعيفى است ؛زيرا كه عمده نـظـر آنـهـا دو امـر شـايد باشد: يكى قضيه حدوث زمانى عالم كه توهمشده مجرد بودن مـوجودى جز با آن منافى است ؛ و يكى فاعل مختار بودن حق تعالى است كهگمان نمودند بـا تـجـرد عـالم عـقـل و مـلائكـه الله مـخـالف اسـت . و ايـن هـر دومـسـاله از مـسـائل مـعـنـونـه اسـت در عـلوم عـاليـه ، و عـدم تـنـافـى ايـنقـبـيـل مـسـائل بـا مـوجـود مـجـرد بـه وضـوح پـيـوسـتـه ، بـلكـه قـول بـه عـدمتـجـرد نـفـوس نـاطـقـه و عـالم عـقـل مـلائكـه الله بـا بـسـيـارى از مـسـائلالهـيـه و كـثـيـرى از عـقـايـد حـقـه مـنـافـى اسـت كـه اكـنـون مـجـال بـيـانآنـهـا نـيـسـت . و حدوث زمانى عالم را به آن طور كه اين دسته گمان نمودند مـنـافـىبـا اصـل مـسـاله حدوث زمانى است ، فضلا آن كه با بسيارى از قواعد الهيه نيزمـخـالف اسـت . و حـق در نـزد نـويـسـنـده - مـوافـق بـا عـقـل و نـقـل - آن اسـتكـه ، از براى ملائكه الله اصنافى است كثيره ، كه بسيارى از آنها مـجردند و بسيارىاز آنها جسمانى برزخى هستند (يعنى تجرد مادى داشته و مقدار و اندازه دارند): و لا يعلم جنود ربك الا هو(10)
    رواياتى به فرو آمدن و شد فرشتگان وسكونت بى حساب آنان در هوا و زمين و مكانهاى مـقـدس و پـايـيـن آمـدن آنـان بـاقـطره هاى باران و همراهى شان با هر شخص و هر عملى ، اشاره دارد، مانند كلام اميربيان على (عليه السلام ): بعضى از فرشتگان پايشان ور طـبـقـاتپـايـيـن زمين ثابت و گردن هايشان از آسمان بالا گذاشته ، واركان وجودشان ازاقـطـار جـهـان بـيـرون رفـتـه و كـتـف هـاى آنـهـا بـراى حـفـظ پايه هاى عرش خداآماده است .(11)
    ايـن قـبيل روايات بر جسمانيت فرشتگان دلالت نيم كند و در واقع تمامىاين روايات بر صـورت مـثـالى فـرشـتـگـان و قـدرت آنـهـا در تـمـثـل يـافـتـن حملمى شود.
    عـلامـه طـبـاطـبـايـى در اين زمينه مى فرمايند: سياق اين روايات ابا دارد كه بگوييم : رفـت و آمـد و تـغـيـيـر وتـحـولات جـهان ما در آنها تاثير مى گذارد .آنها زير گام هاى ما پايمال نمى شوند وحركت اجسام رخنه اى در بدن آنها به وجود نمى آورد، با آن كه زمين و هوا را پر كردهاند. و از طرفى بداهت عقل ، حكم به تزاحم ميان امور مادى و جسمانى مى كند. همچنينآنها ديده نمى شوند، لمس نمى گردند و در احساس نمى آيند و ساير احكام ماده را نـيـزنـدارنـد. بـنابراين فرشتگان ، اجسام مادى نيستند، بلكه امور مادى يك نسبتى باآنـهـا دارنـد و ايـن كـه گـاهـى گفته مى شود،خداوند سبحان مىتواند امور مادى را از ايشان بگرداند، به طورى كه آنها را احساس نكنند و تزاحمىميان آنها به وجود نيايد؛ و مـى تـواند نيروى ديدن فرشتگان را ببينند و با آنها سخنبگويند. سخنى است كه گـرچـه ظـاهـر آن شـبـيـه كـلام مسلمانان منقاد دين است، اما در حقيقت اساس دين را ويران مى سازد. زيرا اگر چنينى خطاى بزرگى در احساس رواباشد، ما راهى براى اثبات پيامبر و كتاب و دين و اعجاز نداشته و به سوفسطاييانخواهيم پيوست ؛ در نتيجه توحيد ثابت نـمـى شـود تـا نـوبـت بـه سـخـن دربـارهفـرشـتـگـان بـرسـد، عـلاوه بـر آن كه بداهت عقل آن را رد مى كند(12)
    نـيـز درجـاى ديگر پيرامون تجرد فرشتگان مى نويسد: از جمله نصوصى كهدلالت بـر تـجـرد فرشتگان مى كند آيه ذيل است :نزل به الروحالامين# على قبلك لتكون من المـنـذريـن(13)جـبرئيل قرآن را نازل گردانيد و آن را برقلب تو فرود آورد تا خلق را (از عقاب و عذاب ) بترسانى . و روشن است مقصود ازقلبعضو گوشتى صنوبريى كه طرف چپ معده قرار دارد نيست ، بلكهچيزى است كه مى فهمد و مى انديشد، يـعـنـى روح . بـنـابـرايـن ، نـزول آن بـر قـلب، تنها در صورتى صحيح است كه مجرد بـاشـد، مـانـنـد وجـود مـعـنـا. و از جـمـله آننـصـوص آيـه ذيل و آيات مشابه آن است :و قالوا اولا انزل عليهملك ولو انزلنا ملكا لقضى الامر ثم لايـنـظـرون # ولو جـعـلنـاه مـلكـا لجـعلناهرجلا وللبسنا عليهم ما يلبسون(14)و گـفتند: چرا بر او فرشته اى نازل نمىشود؟ اگر فرشته اى بفرستيم كار تمام شود و لحـظـه اى آنـهـا مهلت نخواهد يافت ،چنان چه فرشته اى را به رسالت فرستيم او را بـه صورت بشرى در خواهيم آورد و بر آنانهان لباسى كه مردمان پوشند، بپوشانيم .
    ظـاهر آيه آناست كه نازل كردن فرشته با همان پوشش فرشته اى و وجود ملكوتى اش ، مـلازم بـااتـمـام كار باقى نماندن مهلت ، و وارد شدن مردم در جهان پس از مرگ مى بـاشـد، تـاهـم سـنـخ و هـم جـنـس فـرشتان شوند و آن جهان مجرد از ماده است ؛ و اين وجودفرشتگان ، از آن است ، پس آنها نيز مجرد مى باشند(15) .
    خـلاصـه ، آن چـه مـى تـوان مـطـابـقبـا قـرآن و سـنـت و عـقـل گـفـت ايـن اسـت كـه : فـرشـتـگـان مـوجودات جسمانى مادىنيستند، بلكهمجردند و مـوجـودات مـجـرد نيز ممكن است مجردبرزخى و يا مجرد عقلانى باشند و يا به حسب مراتب فـرق كـنـنـد، بـرخـى از آنـهـامـجـرد بـرزخـى هـسـتـنـد؛ يـعـنـى شـكل و صورت دارند و خواص ماده را هم دارا مىباشند، آن طور كه در روايات آمده ، نكير و مـنـكـر بـه صـورت هـاى مـخـتـلفـى بـرديـده مـيـت ظـاهـر مـى شـوند؛ و برخى ميز مجرد تامند(16) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ((ویژه نامه شب های قدر))
    توسط محبّ الزهراء در انجمن روزشمار ایام
    پاسخ: 40
    آخرين نوشته: 07-07-2015, 07:46
  2. دوره كامل قصه هاى قرآن
    توسط golenarges در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 96
    آخرين نوشته: 09-10-2011, 14:14
  3. مرگ و فرشتگان رحمت
    توسط vorojax در انجمن معادشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 28-07-2011, 18:09
  4. داستان های قرآنی و سرگذشت انبیا و اولیا
    توسط saaghar در انجمن حکایات و داستانهای اولیاء و بزرگان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-03-2011, 14:46
  5. فضیلت سوره های قرآن همراه با توضیح
    توسط ali20 در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-09-2009, 08:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه