صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 31 به 40 از 52

موضوع: فرشتگان

  1. #31
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض علوم فرشتگان موهبتى است

    علوم فرشتگان موهبتى است

    آن چـه از آيات و روايات بر مىآيد اين است كه علوم فرشتگان فطرى و موهبتى است كه با ذات آنها به وجود آمده و وجودآنها طبقات و مراتبى دارد كه هر طبقه ، واجد مرتبه اى از كمال است و قابل كم و زيادشدن هم نيست ، چنان كه در قرآن آمده:
    قـالوا سـبـحـانـك لاعلم لنا الا ما علمتنا(69)(وقتى فرشتگان از شناسايى اسما عاجزماندند به ناتوانى خود اعتراف كرده ) گفتند: پاك و منزهى تو! ما چيزى جز آن چه بهما تعليم داده اى ، نمى توانيم
    .
    عـلم فـرشـتگان در ابتداى خلقت در فطرت آنهاشده و در وجود آنها جهات استعدادى نيست ، مگر آن كه اضافه جديدى از طرف مبدا بشود؛زيرا چنان كه گفته اند: فرشتگان حالت مـنـتـظـره نـدارنـد و هـر كـمـالى كـهسـزاوار وجـود آنـهـا اسـت در ابـتـداى خـلقـت در اصـل وجـود نـهـاده شـده ، لكـنانسان چون جامع مراتب عوالم وجود است ؛ بعضى كمالات را بـالفـعـل و بـعـضـى كـمالاترا بالقوه دارد و بايد آن چه را در ابتدا وى نهاده اند، به سـعـى و كـوشـش از قـوهبه فعل آورد. لازم به ذكر است كه آيه :و علم آدم الاسماء كلهاثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين(70)و علم هـمـهاسما را به آدم آموخت ، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد مرا به اسامى آنها خبر دهيد. مى رساند كه اسماى نام برده ، و يا مسماهاى آنهامـوجـوداتى زنده و داراى عقل بوده اند، كه در پس پرده قرار داشته اند و به همين جهتعلم بـه آنـها غير آن علمى است كه ما به اسماى موجودات داريم ؛ چون اگر از سنخ ونوع علم مـا بـود بايد بعد از آن كه آدم به فرشتگان خبر از آن اسما داد، فرشتگاننيز مانند آدم بـه آن اسـمـا عالم شده باشند و در داشتن آن علم با او مساوى باشند؛زيرا هر چند آدم به آنان تعليم داد، خود آدم هم به تعليم خدا آن را آموخته بود؛ پسديگر نبايد آدم اشرف از فـرشـتـگـان بـاشد و اصولا نبايد مورد تكريم بيشترى واقعشود و چه بسا فرشتگان بر آدم برترى و شرافت بيشترى داشتند، چون استاد آدم خدا بود واستاد ملائكه آدم .
    هـم چنين اگر علم به اسما از سنخ علم انسان بود، نبايدفرشتگان به صرف اين آدم علم بـه اسـمـا دارد، قـانـع شـده بـاشـنـد و اسـتـدلالشـانباطل شود؛ زيرا اين چه استدلالى است كه خداوند به يك انسان مثلا علم لعنت بياموزد وآن گـاه بـه وجـود او مـبـاهـات كـنـد و او را بـر فـرشتگان برترى دهد؟ بعد برفرشتگان بـفـرمـايـنـد: ايـن انـسـان جـانـشـين من است و مى تواند كرامتم را پذيراباشد اما شما نمى توانيد!سپس بيفزايد اگر قبول نداريد و اگر راست مى گوييد كهشايسته مقام خلاقتيد و يا اگر در خواست اين مقام را داريد، مرا از لغات و واژه هايىكه بعدها نوع انسان براى خود وضع مى كنند تا به وسيله آن را از منويات خود آگاهسازند، خبر دهيد.
    سـخـن كوتاه اين كه ، آن چه آدم از خدا آموخت و از جانب خداوندبه وى تعليم داده شد، غير آن عـلمـى بـود كـه فـرشتگان از آدم آموختند. علمى كهخداوند براى آدم آموخت حقيقت علم به اسـمـا بـود، كـه فرا گرفتن آن براى آدم ممكنبود، اما براى فرشتگان غير ممكن ؛ زيرا آخر آيه : ان كنتمصادقيناشعار دارد بر اين كه ادعاى فرشتگان ادعاى صحيحى نـبـود چـون چـيـزىرا ادعـا كـرده انـد كـه لازمـه اش داشـتـن عـلم اسـت . بـنـابـراين ، آدم كهشايستگى خليقه اللهى را يافت به سبب همين آگاهى به اسما بود نه براى خبر دادن از آنو گـرنه اگر صرف اخبار بود بعد از خبر دادن او، فرشتگان نيز آگاهى مى يافتند و بـااو در علم و آگاهى مساوى مى شدند از اين رو، معنا نداشت كه بگويند: سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا...(71)
    اما در پاسخ به اين پرسش كه چراخداوند اين علوم را به فرشتگان تعليم نداد؟ بايد گـفـت : آنـهـا بـه جـهـت سـاختارخاص ‍ وجودى آمادگى پذيرش چنين تعاليمى را نداشتند. فـرشـتـگـان بـراى هـدف ديـگـرىآفـريـده شـده بـودنـد؛ لذا آنان پس از اين آزمايش به شـايـسـتـگـى آدم اعترافكردند، اما شايد خودشان ابتدا فكر مى كردند براى اين هدف هم تـوانـايـى و آمـادگـىدارنـد، از ايـن رو خـداوند متعال با آزمايشعلم اسماتفاوت استعدادشان را با آدم به آنها نشان داد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #32
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگان حجب :

    فرشتگان حجب :



    امام زنى العابدين (عليه السلام ) در دعاى سوم صحيفه سحاديه عرضه مى دارد:


    و الروح الذى هـوعـلى مـلائكـه الحـجـب ؛ (پروردگارا!درود فرست بر) آن روح كه گماشته برفرشتگان حجب است .


    در ايـن جـا امـام (ع ) روح رايـك فـرشـتـه مـوكـل بر فرشتگان حجب معرفى مى فرمايد. و حجب جمع حجاب به معناى ستر و پرده است ؛ و گفته شده : عجز، حجاب بين انسان ومرادش است ؛ و معصيت ، حجاب بين بنده و پـروردگـارش . امـا مـراد از حـجـب در ايـن جـا، انوار مافوق آسمان ها است كه از تعلقگرفتن علوم انسانها به ماوراى خود جلوگيرى مى كنند.


    زيربن وهب گويد: از اميرمومنان درباره حجب سوال شد، حضرت فرمود: حجب نخست هفت حـجـاباسـت و ضـخـامـت هـر يـك پـانـصـد سـال راه و بـيـن هـر كـدام نـيـز پـانـصـد سـالراه مـى بـاشـد. حـجـب دوم هـفـتـاد حـجـاب اسـت كـه مـيـان هـر دو آنـهـا پـانـصـدسـال راه مـى بـاشـد. و حـجـب دوم هـفـتـاد حـجـاب اسـت كـه مـيـان هـر دو آنـهـاپـانـصـد سال راه است ، دربانان هر حجاب هفتاد هزار فرشته اند ، كه نيروى هر يكبرابر نيروى ثقلين است ! آن گاه سراپرده هاى جلالند، كه هفتاد سراپرده اند و در هرسراپرده ، هفتاد فـرشـتـه اسـت و مـيـان هـر دو سـراپـرده ، پـانـصـد سـال راه است . سپس سراپرده عزت است ، سپس سراپرده كبريا، سپس سراپرده عظمت ، و پـس از آن قدس ،و بعد از آن جبروت ، و آن گاه فخر، و سپس نور سپيد، وسپس وحدانيت - كـه هفتاد هزارسال راه است - سپس حجاب اعلا است و چون حضرت ساكت شد، عمر گفت : با ابالحسن ، زنده نباشم روزى كه تو را نبينم !(283)


    امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـهواسـطـه پـدران از امـيـر مـومـنـان عـلى (عـليـه السلام ) نـقـل مـى فـرمـايـد كـه فـرمـود: هداى تعالى نور محمد را آفريد پيش از آن بيافريندآسـمـان هـا و زمـيـن و عـرش و كـرسـى و لوح و قـلم و بـهـشـت و دوزخ را، و پـيـشاز آن كه بـيافريند آدم و تژنوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و بعقوب و موسى و عيسىو داود و سليمان را، و تمام كسانى كه خداوند در اين آيه از آنان نام مى برد:و وهبنا له اسحاق و يـعـقـوب ..و هـديـنـا هـم الى صـراط مـسـتقيم(284)و پيش از آنكه همه پيامبران را بيافريند به چهار صد و بيست و چها هزار سال پيش . و خداى تعالىبا او دوازده حجاب آفريد: 1. حجاب قدرت ؛ 2. حجاب عظمت ؛ 3. حجاب منت ؛ 4. حجابرحمت ؛ 5. حجاب سعادت ؛ 6. حجاب كرامت ؛ 7. حجاب منزلت ؛ 8. حجاب هدايت ؛ 9.حجابنبوت ؛ 10. حجاب رفعت ؛ 11. حجاب مهيبت ؛ 12. حجاب شفاعت .


    سـپـس نـورمحمد (ص ) را دوازده هزار سال در حجات قدرت حبس كرد و او مى گفت : سبحان ربـىالاعـلى ؛ و در حجاب عظمت يازده هزار سال و او مى گفت : سبحان عالم السر (و اخفى )؛و در حـجـاب مـنت ده هزار سال ، در حالى كه او مى گفت : سبحان من هو قائم لا يلهو؛و در حجاب كرامت هفت هزار سال و او مى گفت : سبحان من هو غنى اليفتقر؛ و در حجابمنزلت شش هـزار سـال و او مـى گـفـت : سـبـحـان ربـى العـلى الكـريـم ؛ و در حـجـابهدايت پنج هزار سـال و او مـى گـفـت سـبـحـان دى العـرش العـظـيـم ؛ و در حـجـابنـبـوت چـهـار هـزار سـال و او مـى گـفـت سـبـحـان رب العـزهعـمـا يـصـفـون ؛ و در حـجـاب رفـعـت سه هزار سـال و او مـى گـفـت : سـبـحـان دىالمـلك والمـلكـوت ؛ و در حـجـاب هـيـب دو هـزار سـال و او مـى گـفـت : سـبـحـانربـى العـظـيـم و بـحـمـده ؛ سـپـس خـداونـد عـزوجـل بـر لوح ظـاهر فرمود كه چهارهزار سال بر آن مى درخشيد، سپس آن را بر عرش ظـاهـر فـرمـود و بـر پـايـه عـرشهـفـت هـزار سـال ثـابـت بـود تـا آن كـه خـداى عزوجل آن را در صلب آدم (عليهالسلام ) قرار داد سپس از صلب آدم به صلب نوح و بعد از آن از صـلبـى ديـگـر تـاايـن كـه خـداى تـعـالى از صـلب عـبدالله بن المطلب خارجش نمود...(285)


    و حضرترسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد:


    ان االهسـبـعين الف حجاب ، من نور او ظلمه ، لو كشفت لا حترقت يبحات وجهه مادونه او ماانـتـهـى اليـه بـصـره(286)هـمـانـا بـراى خـداونـد متعال هزار حجاباو تور يا ظلمت است كه اگر كنار رود انوار دوى او، آن چه پس از آن است ، يا آنچه راديدش به آن رسد، مى سوازند.


    يـعـنـى اگـر از و انـوار خدا كه محجوب از بنده هاست، چيزى پرده بردارى شو، چنان كه موسى از پوتو آن ، بيهوش افتاد و كوه ها تكه تكهشدند. زيرا سوختن و سوزاندن در ايـن جا هيزم نيست ، كه تبديل به خاكستر گزدد، بلكهعبارت است از فانى ساختن ذات از جهت مشاهده . و نيز علماى اسلامى در تاويل اين حديثسخن بسيارى گفته اند كه احمالش آن كـه ، حـجـاب در حـق خـداى تـعـالى مـحال است ونمى شود آن را فرض نمود مگر نسيت به بيننده ، چنان كه در حق خود فرمود:


    ان الله لا يـخفى عليه شى ء فى الارض و لا فى السماء(287)چيزى درآسمان و زمين از خدا پوشيده و پنهان نيست .


    و درباره پنهان و پوشيده بودن حضرتحق از خلق مى فرمايد:


    فلا تغرتكم الحيوه الدنيا و لا يغرنكمبالله الغرور(288)پس زندگى پسنت دنيا شما را فريب ندهد و شيطان از عقاب خدا خدا به عفو و كرمشمغرورتان نگرداند.


    زنـدگى پست هر كسى همان وجود دنيوى او با لوازمش مى باشد وفريبش به آن است كه آدمى را به خود مشغول سازد، لذا بايد گفت كه وجود هر چيزى تنهاحجاب ميان او و خداوند تعالى است .


    حـجـاب راه تويى حافظ از ميان بر خيز

    خوشا كسى كه در اين راه بى حجابرود
    و نـيـزبـايـد تـوجـه داشـت - بـرخـى از موجودات براى برخى ديگر حجابند، البته در صـورتـىكـه از مـراتـب دات آن و داخـل در آن بـاشـنـد. بنابراين ، هر مرتبه اى از ظهوروجود، نسبت به مراتب پايين تر، حجاب به شمار مى رودت و نيز آن مرتبه براى خودش نـيزيك حجاب محسو مى شود. در نتيجه حجاب ها همان تعينات وجود خواهند بود و از اين رو درهـر چـيـزى بـه تـعـداد مـراتـبى كه پيش از او است ، حجاب وجود دارد و در مورد باجچب روايـات نـمـتعدد و متفاوتى وارد شده كه هر كى داراى اسرارى است و فهمش از عهدهانسان خـارج بـوده و جـز اوليـايى كه خداوند خواسته ، كسى نمى تواند درك . از اينرو علامه مجلسى - قدس سره العزيز - بعد از ذكر روايت حجب مى فرمايد: و تحقيق اين است كه اخبار مذكور ظاهرى دارند و باطنى ، و هر دو درستاست .
    ظـاهـرش ايـن اسـن كـه خـداى سـبـحـان چنان كه عرش و كرسى را با بىنيازى به آن دو آفـريـده ، در مـيـان آنـهـا پرده ها و حجاب ها و سرادقاتى آفريده ،كه از انوار غيبى خود درون آنـهـا را انـبـاشـته كه از ديد فرشه ها و بعضى از انبياو به هنگام شنيدن ديگران مـظـهـر عـظـمـت و جلال و هيبت و وسعت فيض و رحمتش باشند. و اختلاف شماره اى بسا كه از نـظـر نوع و صنف و شخص آنها است و يا اين كه در برخىتعبيرات با هم شماره شدند و يا بعضى از آنها را نام بردند.
    و امـا بـاطـن آنـهااين كه حجاب هاى مانع از وصول بخ حق ، بسيارند، برهى ناشى از از نـقـض نـيـرو و دركآدمـى اسـت از نـظـر امـكـان و نـيـاز و حـدوث و آن چـه بـه دبنال آنهاست از نقص ودرماندگى ؛ و اينها حجب ظلمتند. برخى ناشى از نورانيت و تجرد و تـقـدس و عـظـمـت وجـلال حـداسـت كـه حـجـب نـورانـيـه انـد، و محال است اين هر دو حجاب برداشته شوند،و اگر از ميان بروند جز ذات حق چيزى نماند. آرى مـمـكـن اسـت تـاانـدازه اى ايـنحجب برداشته شوند و آدمى به مقام كشف و شهود قلبى بـرسـد، بـه وسـيـله بـر كـنـارىاز صـفات شهوانى و اخلاق حيوانى و تخلق به اخلاق ربانى از راه عبادت و رياضت ومجاهده و بررسى علوم حقه .
    و در ايـن صورت انوار جلال الهى بر بنده مى تابد وتشخص واراده و شهوت تو را مى سـوزانـد، و بـا ديـده يـقـيـن كـمـال خـدا بـقـايـشرا مـى نـگـرنـد و فـنـا و ذل خود را در مى يابند، بى نيازى او و نياز خود رابنگرند، بلكه مجود عريه اى خود را در برابر وجود او نيست شمارند و توانايى ناچيزخود را در برابر قدرت كامله او هيچ . بـلكـه از اراده و قـدرت و دانـش خـود كـنـاررونـد و اراده و قدرت و علم حق در آنها به كار افـتـد، نـخـواهـند جز آن چه خداخواهد. و نيروى حق را در تصرف به كار برند، مرده زنده كنند، خورشيد بر گردانند، ماهرا بكشافند، چنان كه امير مومنان (عليه السلام ) فرمود:
    ماقلعت باب خيبر بقوه جسمانيه بل بقوه ربانيه من در خيبر را به نيروى جسمانىنكندم ، بلكه به نيروى ربانى از جاى در آوردم .
    و ايـن مـعـنـاى فـنـاء فـى اللهو بـقـاء بـالله اسـت كـه قـابـل فـهم است و منافى با اصول دين نيست . و به عبارتديگر: حجاب هاى نورانى كه مـانـع از وصـول بنده به خدا و درك مقام ممكن ازمعرفت اومى شوند، موانعى است كه از راه عبادت دست مى دهد، از قبيل ريا و خودبينى و سنعه ومراء و حجب ظلمنى كليه گناهان است ؛ و چـون ايـن حـجـاب هـا بـرداشـتـه شـوند خدادر دل بنده تجليكند و ممحبت جز او از تا به خودش برسد، مى سوزاند(289)
    چنان كه پيشگفته شد، خداوند فرشتگانى را مامور بر حجاب هاى خود فرموده است و از دعـاى امـامسـجـاد (عـليـه السـلام ) كـه در اول بـحـث آمـده اسـتـفـاده مى شود كه فرشتگانمـوكـل بـر حـجـب و سـاكـنـان در حـجـب رئيـسـى دارنـد بـه نـام روح و محتمل است كه روح اسم جنسباشد، به اسن معنا كه فرشتگان هر حجابى وئيسى داشته باشند.
    منظور از روح القدس چيست ؟
    بـه تـامـل در آيـان قـرآن كـريـمخـواهـيـم ديد كه در بعضى موارد خداوند ار كلمه روح الدقس استفاده فرمود از جمله :
    و اتـيـنـا عيسى بن مرينالبينات و ايندنا و بروح القدس ...(290) و به عيسى بـن مـريـم مـعجزات و حجت هاعطا نموديم و او را به توسط روح القدس توانايى وقوت بخشيديم .
    القـدس بـه دو صـورت قـرائت شده است ؛ ابن كثير- كه يكى ازقراء است - به سـكـون دالا لقـدس خـوانـده ، و بـاقـىقـاريـان سـبـعـه بـه ضـم دال القـدس قـرئت نـمـودهاند. و اين كه مقصود از روح القدس چيست ؟ بين مفسران اختلاف است :
    1- مـراد ازروح روح عـيـسـى (ع ) اسـت و مـقـصود ازقدس حق تعالى است يعنى روحى كه از مقام قدوس الملك القدوى به عيسى (ع ) افاضه شده است .
    2- مـقـصـود ازروح لقـدس جـبرئيل امين است ، و روح ، نامى از نام هاى وى است . بنابراينمـعـنـايـى آهـى - كه مى گويد: خداند عيسى را با روح القدس تاييد فرمود - اين استكه خـداونـد جـبـرئيـل را يـار و مـددكـار عـيـسـى قـرار داد. شـاهـدد اين مطلب آيه 102 از سوره نحل مى باشد كه فرمود: قل نزله روح القدس من ربكبالحق ؛ بگو: روح الدقس آن را به حقيقت برتو نازل كرده است .
    در قـامـوس كـنـاب مـقـدس چنين ءخوانيم : روح القدس اقنوم سوم ازاقانيم ثلاثه اليه خـوانـده شـده اسـت و آن را روح گـويـنـد؛ زيرا كه مبدع و مخترعحيات مى باد، و مقدس مى گـويـنـد بـه واسـطـه ايـن كـه يـكى از كارهاى مخصوص او آنكه قلوب مومنين را تقديس فرمايد، و به واسطه علاقه اى
    كه به خدا و مسيح دارد اوراروح اللهوروح المسيحنيز مى گويند.
    تـفـسير ديگرى كه در اين كناب آمده است : اما روح الدقس كهتسلى دهنده ما مى باشد همان است كه خموارهما را براى قبول و درك راستى و ايمان واطاعت ترغيب مى فرمايدت واوست كـه اشـخـاصـى را كـه در گـنـاه و خـطـا مـرده اندزنده مى گرداند و ايشان را پاك و منزه ساخته لايق تمجيده حضرت واجب الوجود مىفرمايد(291) .
    روح القدس در تفسير اول كتاب مقدس ، يكى از خدايان سه گانه و مطابق باتثليث است كه از هر نظر مردود مى باشد.
    پـس بـه طـور كـلى مـى تـوان گـفـت : بـعـضـس مـعـتـقـدنـد كـه روح القـدس جبرويل است و اما چرا جبرئيل را روح القدسمى گويند؟ چون اطلاق روح بر او براى اين اسـن كـه جـنـبـه روحـانـيـت و فـرشـتـگـانغـلبـه دارد و تـشريفا اين اسم را خداوند براى جبرئيل انتخاب كرده است و اضافهنمودن روح به القدس ، اشاره به پاكى و قداست اين روح است تو بعضى گفته اند: روحالقدس همان نيروى غيبى است كه عيسى (ع ) را تاييد مى كرد و با همان قوه مرموز بودكه مردگان را به فرمان حق تعالى زنده مى نمود.
    از آن چـه گـذشـت مـى تـواننـتـيـجـه گـرفـت كـه روح القـدس هـمـان جـبـرئيـل (عـليـه السلام ) است ، چنان كه آيه شريفه 97 سوره بقره به اين مطلب اشاره دارد(292) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #33
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگان محافظ انسان :

    فرشتگان محافظ انسان :


    از آيـات كـريـمـه قرآن مجيد چنيناستفاده مى شود كه از جمله وظايف فرشتگان اين است كه به فرمان خداوند متعال انسانهارا در بعضى مواقع حفظ مى كنند، تا اين كه قضاى حتمى و قطعى الهى فرا رسد، چنان كهمى فرمايد:
    له مـعـقبان من بين يديه و من خلقه يحفظونه منامر الله(377)براى او (انسان ) نگهبان هايى در پيش روى و پيش سر وجود دارد كه او را برحسب امر خدا حفظ مى كنند.
    معقبات جمع معقه است و آننيز جمع معقب مى باد و به معنى گروهى است ، كـه پـى درپـى و بـه طـور مـتـنـاوب بـه دنـبـال كارى مى روند. طبق اين آيه خداوند به گروهىاز فرشتگان ماوريت مى دهد، كه در شب و روز به طور مستمر به سرغ انسان آمده و از پيشرو و پشت سر، نگاهبان و حافظ او باشند. و امير المومنين (عليه السلام ) در اينرابـطـه چـنـيـن فـرموده است : هيچ انسانى نيست مگر اين كه بااو چندين فرشت نگهبان هـسـتـند، كه او را نگاه مى دارند از اين ؟ در چاهى در افتد،يا ديوارى بر او فرود آيد، يا به وى شرى ، و چون اجلش فرا رسد، بين او و آن چه بهاو مى رسد مانع نشوند (تا از ين دنيا برود)(378) .
    بدون تريد انسان در زندگى خود درمعرض آفات و بلاهاى بسيارى مى باشد، و انواع بـيـمـارى هـا و مـيكروب ها، انواعحادثه ها و خطراتى ؟ هد زمين و آسمان موجود است ، او را تـهـديـد مى كند؛ به خصوصدر ايام كودكى كه آگاهى انسان از اوضاع و شرايط محيط خود بسيار ناچيز است و هيچگونه تجربه اى ندارد، در هر قدمى خطرى در كمين او است ، گـاهـى انـسـان تـعـجـب مىكند، كه كودك چگونه مى تواند از ميان اين حوادث جانى سالم بـبـرد؛ بـه ويـژهخـانـواده هـايـى كـه پـدران و مـادران آگـاهـى چـنـدانـى از مسائل ايمنى و بهداشتىندارند و اى امكاناتى در اختيار آنها نيست ، مانند كودكانى كه در روسـتـاهـا بـزرگشـده و در مـيـان انـبـوه مـحـرومـيـت هـا، عـوامـل بـيـمـارى زا و خـطـران قـراردارنـد. لذا بـا انـدكـى تامل در اين مسائل مى يابيم نيروى محافظى وجود دارد كه مارا در برابر اين حوادث حفظ مـى كـنـد، و هـمچون سپرى خطرناكى كه براى انسان پيش مىآيد، به طور معجزه آسا از آنـهـا راهى مى يابد، به طورى كه احساس مى كند همه اينهانمى تواند، تصادف باشد، بكله ميروى محافظى از او پاسدارى و نگهبانى مى كند.
    امامباقر (عليه السلام ) مى فرمايد: (اين دسته از فرشتگان ) بهفرمان خدا انسان را از ايـن كـه در چـاهـى سـقوط كند، ديوارى بر او بيفتد، يا حادثهديگرى براى او پيش بـيـايد، حفظ مى كنند تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد، در اينهنگام آنها كنار رفته و او تسليم حوادث مى كنند، و آنها دو فرشته اند كه انسان رادر شب حفظ مى كنند، و در روز به طور متناوب به اين وظيفه مى پردازند(379) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #34
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگان معبود مشركان

    فرشتگان معبود مشركان



    عـده اى از ثـروتمندان ظالم وطغيان گر كه در زمره مشركان بودند، ادعا مى كردند كه ما فـرشتگان را مى پرستيم وآنها شفيعان ما در قيامت هستند. خداوند در پاسخ اين ادعاى بى اساس مىفرمايد:


    و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكه اهولاء اياكمكانوا يعبدون(84)


    و (اى مـحـمـد (صـلى الله عـليـه وآله ) يـاد آور) روزى را كـه خـداونـدهـمه آنها- چه عبادت كـنـندگان و چه عبادت شوندگان - را محشور مى كند، سپس فرشتگانرا مخاطب ساخته مى گويد: آيا اينها شما را عبادت يم كردند؟!


    بـديـهـى اسـت اينسوال نيست كه امر مجهولى را براى ذات پاك خداوند كشف كند؛ زيرا او بـه هـمـه چـيـز،عالم و دانا است ؛ بلكه هدف اين است كه در ميان فرشتگان حقايقى گفته شـود تـا ايـنگـروه عـبـادت كـنـنـده ، سـرافـكـنـده و شـرمـنـده شـونـد و بـدانـنـد آنـهـا ازعمل اينها كاملا بيزارند و در نتيجه براى هميشه مايوس شوند؛ از اين رو، فرشتگانجامع ترين و مودبانه ترين پاسخ را انتخاب كرده و چنين عرض مى كنند:


    قالوا سبحانك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهممومنون(85)فـرشـتـگان زبان به تسبيح خدا گشوده و گويند: بار الها تو از هر شرك نقض پاكو منزهى ؛ تو خدا و ياور ما هستى نه ايشان ؛ اينان جن و شياطين را مى پرستيدند واكثرشان به آنها گرويده بودند.


    امـا ذكر ملائكه از ميان تمام معبودهايى كهمشركان داشتند يا بدين جهت است كه فرشتگان شـريـف تـريـن مـخـلوقـاتى بودند كه آنهاپرستش مى كردند (جايى كه از آنها در قيامت شـفـاعـتـى حـاصـل نـشـود از يـك مـشـتسـنـگ و چـوب يـا جـن و شـيـاطـيـن چـه مـى تـوانـد حـاصـل شـود؟!). و يـا از ايـننـظـر بـوده كـه بـت پـرستان سنگ و چوب ها را مظهر و رمز مـوجـودات علوى (فرشتگان وارواح انبيا) مى دانستند و به اين عنوان ، آنها را پرستش مى كردند.


    دكـتـرايـزوتـسو، استاد دانشگاه كيو (موسسه تحقيقات فرهنگى و زبان شناختى ) در اين مـوردمـى نـويـسد: علاوه بر آن چه به اصطلاح خدايان ناميده مى شد،در دوران جاهليت گـونـه هـاى ديگرى از موجودات فوق طبيعى مورد پرستش ‍ قرار داشت كهبر حسب جاها و قـبـايـل مـخـتـلف از آنـهـا مـى تـرسـيدند و به درجات مختلف بهتقديس و تكريم آنها مى پـرداخـتـند: فرشتگان و شياطين و جنيان . همه اين ها در نظامجهان بينى جديد اسلامى دارد شد، ولى وضع و وظيفه آنها در طرح كلى تغيير اساسى پيداكرد...


    در ايـن جـا نـمـونه بر جسته اى از پرستش فرشتگان رادر عربستان قديم مورد بحث قـرار مـى دهـيـم : بـنـابـر اطـلاعـاتى كه از حديث بهدست آمده ، پرستش فرشته پيش از اسـلام در مـيـان اعراب رواج فراوان داشته است . قرآن خو به ما مى گويد كه بسيارى از اعـراب بـر ايـن اعـتقاد بودند كه فرشتگاندختران الله هستند. كلمه ملئك يا ملك به معنىفـرشـتـهنه تنها درميان مردمان ساكن شهرها - كه امكان تاثر پذيرفتن از دين هـاىيـهـودى و ايـرانى در آنها وجود داشت - شناخته بود، بلكه بدويان خالص نيز از آنآگاه بودند. بيتى از شاعر جنگاور مشهور جاهل ، عنتره بن شداد، چنين است :
    فسينبيك ان فى حد سيفى

    ملك الموت حاضر لايغيب
    يعنى (ازهر جنگ جوى آزموده اى در قبيله ما بپرسى ) به تو خواهد گفت : فرشته مرگ در تيزىشمشير من حاضر است و هرگز از آن جا غايب نمى شود.
    درتـصـورات اعـراب ، فرشته موجودى نامرئى و روحانى و تا حدى از گونه خدا يا جـنـيـانطـبـقـه بالا بود كه شايستگى تقديس و تكريم شدن داشت ، ولى ؛ سلسله مراتب مـوجـوداتفـوق طـبـيعى محل معين مخصوص به آن نبود. گاه فرشته اى به عنوان شفيع و مـيـانـجـىمـيـان خـدايـى بـرتر و انسان تقديس مى شد، ولى غالبا خود موضوع عبادت و پـرسـتـشبـود. ديـن اسـلام در ايـن طرز نگرش تغييرى ژرف به وجود آورد كه در جهان بـيـنـىاعـراب نـتـايـج پـر دامـنـه داشت . با استقرار نظام خدا مركزى جديد، مقام معينى درسلسله مراتب فرشته اى در داخل سلسله مراتب كلى هستى پديد آمد . بعضى از نام هااهميت فـراوان پـيـدا كـرد، از آن جـهـت كـه در دوران كـردن مشيت الهى وظايفى كه بهفرشتگان صـاحـب آن نـام هـا اخـتـصـاص يـافـتـه بو، اهميت بسيار داشت ، هم چونفرشته اى به نام جبرئيل كه وظيفه اش رساندن و الاغ وحى خدا به پيغمبر بر روى زمينبود.
    از آن مـهـم تـر ايـن كـه ، ديـگر فرشتگان ازاين كه خود موضوع پرستش باشند بر كنار ماندند؛ با ظهور اسلام فرشتگان عنوانآفريدگار محض پيدا كردند و از اين لحاظ هيچ تفاوتى با موجودات بشرى نداشتند وآفرينش آنان براى آن بود كه عبادت خدا كنند و بندگان خاضع و فرمان بردار خدا باشند. آيه 172 سوره نساء چنينى است : مسيح هرگز از آن ابا ندارد كهبنده اى براى خدا باشد و نيز چنينند فرشتگان مقرب خدا. و هر كه از پرستش او ابا وننگ دارد و گردن كشى كند، خدا همه اين گونه كسان را در برابر خود جمعكند.
    بدين ترتيب ، مشاهده مى شود كه فرشتگان بدون آنكه مقام موجودات آسمانى بودن و بـه طـبـقـه عـالى تـرى از هـسـتى تعلق داشتن رانسبت به انسان از دست بدند، به مقام بـنـدگـان الله بـه هـمـان صـورت كـه مـوجـوداتبـشـرى در آن قـرار دارنـد، تنزل پيدا كردند(86) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #35
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگان مهيمين :

    فرشتگان مهيمين :


    عـده اى از فـرشـتـگـان هستند كه فرشتگان مهيمين ناميده مى شوند، آنها تنها بر جـمـالنـظـر بسته و مبهوت و حيران در عظمت و جلال و محو شهود آن حسن بى مثالند و به ديگرخلايق توجهى ندارند.
    مـلاصـدرا مـى گـويـد: فـرشـتـگـان مـهيمون غرق در درياىاحديث و سرگشته و حيران در بـزرگـى و عـظـمـت خـدايـنـد، آنـان شـيـفـتـگـان درجـلال الهـى و دل بـاخـتـگـان در نـعمت هاى ربانى و فروتنان در بارگاه جبروت وبزرگى اويند، كه ايشان را هيچ توجهى به ذات منور خودشان به نور الهى نيست ، چه رسدكه به غير خود توجه و التفات داشته باشند(180) .
    سـيـخ عبد الرزاق كاشانى در تاويلات مىگويد : مهيمون فرشتگانى هستند كه غـرق در شـهـود جـمـالحـق تـعـالى هـستند، و آنان كسانى اند كه از شدت مشغوليتشان به مـشـاهـده حـقتـعـالى و سـر گـشتگى و هيجاتشان در آن مشاهده ، نمى دانند كه خداوند آدمى آفـريـدهاسـت يـا خبر و آنان همان فرشتگانى عالون (بلند مرتبه ) هستند كه فرمان به سـجـدهآدم نـيـافـتـنـد، از آن جـهـت كـه از غـيـر حـق پـوشـيـده ، و شـيـفـتـه نـور جمالاويند، و چيزى جز او طلب نمى كنند، و اينان راكروبيان نيز گويند.
    امـا صـادق (عـليه السلام ) فرمود: كروبيان (فرشتگان مقرب ) گروهى از پيروان ما از نـخـسـتـيـمآفـرينشند كه خداوند آنان را پشت عرش قرار داد. اگر نور يكى از آنها بر تمام اهلزمين تقسيم شود، آنان را كفايت كند. آن گاه امام فرمود: هنگامى كه موسى خواسته خـودرا بـه خـداونـد عـرضه داشت ، به يكى از آنان فرمان داد، پس نور او بر كوه جلوه گرشد و آن را متلاشى ساخت(181) .
    عـلامـه طباطبائى (قده ) در توضيحاين جمله از روايت : خداوند آنان را پشت عرش قرار داد مـى فـرمايد: ( اين جمله بر شيدايى اين فرشتگانى اشارات دارد) زيرا عرش عـالم تـدبـيـر و قـضـا و قـدر اسـت و تـمـامـى تـفـصـيل ها و حكم ها بدانمنتهى مى گردد، بنابراين ، در پشت آن ، اثرى از اين امور نخواهد بود.
    درروايتى آمده است : عالين (بلند رتبه گان ) گروهى از فرشتگانندبه غير خداوند تـوجـه نـدارنـد، و مـامـور بـر سـجـده بـراى آدم نبودند، و نمىدانند خداوند جهان و آدم را آفريده است(182) .
    نيز استاد شهيد مطهرى (ره ) مىفرمايد: بعد از ذات حق ، قوى ترين عشق ها و بهجت ها هـمـاناسـت كـه در مـجـردات عـقـلى اسـت كـه در اصـطـلاح فـلاسـفـهعقولناميده مى شوند، و در اصطلاح شريعت هم از آنها بهملائكهتعبير شـده اسـت و البـتـه - چـنـان كـه بـعـدا اشـارهخـواهـيـم كـرد - مـلائكـه شـامـل پـاره اى از نـفـوس و حتى قواى طبيعى نيز مىباشند (؟!) در زبان دين گروهى از ملائكه به ناممهيمينخوانده شده اند كه در عشق مطلق به سر مى برند و جز به ذات حـق كـه مـعشوق ومحبوب آنهاست به چيز توجه ندارند، نه از عالم با خبرند و نه از آدم . ايـن دسـته ازعقول چون مجرد كامل هستند در آنها عشق هست اما شوق نيست ، كما اين كه در ذات بارىهم چنين است(183) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #36
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگانى روحانى و مقرب

    فرشتگانى روحانى و مقرب


    امـا زيـن العـابدين (عليه السلام ) در بخشى از سوم صحيفه سجاديه به عنوان درود بـر فـرشـتـگـانعـرض ‍ مـى دارد:فـصـل عـليـهـم و عـلى الروحانيين منملائكتك ، و اهـل الزلفـه عـندكپس درود فرست بر آنان و نيز بر فرشتگانروحانى و آنان كه نزد تو قرب و منزلت دارند.
    بـعـضـى گـفته اند: فرشتگان روحانى، اجسام لطيفى هستند كه با چشم درك نمى شوند. صـدر المتالهين - قدس سره - مىفرمايد: مراد فرشتگان عقلى است كه واسطه در سلسله اسباب وجودى بين خدا و فرشتگانآسمان هستند و لذا گفت : و آنان را در ميان طبقه هاى آسـمـانجـاى دادى زيرا ميان طبقات آسمان ، همان نفوس آنان است كه آنها را حركت مىدهـد، چـون بـراى هـر نـفس ملكى ، جوهرى عقلى و مفارق است كه جايگاه آن معرفت الهىاست(184) .
    ازامـيـر المـؤ مـنـين (عليه السلام ) روايت شده : در آسمان هفتم جايى است به نام حظيره القـدس ، در آن فـرشـتـگان هستند كه آنها راروحانيون مى گويند، چون قدر شود از پـروردگـار بـراى آمـدن بـه دنيا اجازه مىطلبند، خداوند به آنان اجازه مى دهد، پس بر مـسـجـدى نـمـى گـذرنـد جـز آن كه در آننماز مى خوانند و در راه با كسى رو به رو نمى شـوند جز آن كه براى او دعا مى كنند واز ايشان به او بركت و نيكى مى رسد(185) . در ورود به مسجد و نماز خواندن و دعا كردن ،اسرارى است كه با دقت و تدبر روشن مى شود.
    زلفـه و زلفـى بـه مـعـنـى قـرب و نـزديـكـى اسـت ؛ و اهـل الزلفـه ، اشـاره بـه مـلائكه مقربين مى باشد. و معلوماست قرب ايشان به خـداونـد، قـرب مـكـانـى نـيـست ؛ زيرا حق تعالى منزه از مكان است، بلكه قرب منزلتى و مـعـنـوى دارنـد و بـه ايشان كروبيين نيز مى گويند. چنان كه از ابوالخطاب بن رحـيـه دربـاره كـروبيين سوال كردندكه : آيا در لغت به آن آشنايى دارى يا خير؟ گفت : كروبيين ساده الملائكه بوده وايشان مقربون هستند(186) . البته بعضى ، چون شيخ عـبـدالرزاق ، عـلامـهطـبـاطـبـايى و عده اى ديگر، كروبيون را نام ديگر فرشتگان مهيمون (شيدا) مى دانند وممكن است كروبيون اعم از مهيمون و مقربون باشد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #37
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشتگاه دوزخ و بهشت :

    فرشتگاه دوزخ و بهشت :


    از آيـات و روايـات استفاده مىشود كه فرشتگان ؛ عالم برزخ هم هستند؛ ملائكه اى وجود دارند كه در حال احتضار برمومنان بشارت مى دهند و مى دانيم كه احتضار هنگامى است كه چشم انسان به عالم برزخباز مى شود. در قيامت نيز فرشتگان وجود دارند؛ زيرا دسته اى از فرشتگان در بهشت جاىكه به مومنان درود مى فرستند:
    و قـال لهـم خزنتها سلامعليكم طبتم(309)؛نگاهبانان بهشت به آنان يم گويندن درود بر شما، خوش آمديد.
    دسته اى ديگربه استقبال مومنان مى روند: و تتلقاهم الملائكه هذا يومكم(310)؛ و فرشتان بهاستقبال آنان مى روند (و به آنان مى گويند) امروز روز شماست .
    دسـتـه اىنـيـز مسوولان دوزخند، و از چيزهاى عجيب كه پذيرش آن علامت ايمان شناخته شده ايت ورد آن نشانه نفاق است ، عدد مسوولان و موكلان دوزخ است كه 19 تن مى باشند:
    عليها تسعه عشر(311)؛ بر آن (دوزخ ) نوزده نفر (موكلند
    گـويـا ايـن مـطـلب ؛ كـتـب آسـمـانـى قـبـل از قـرآن كـريـمنـيـز بـوده اسـت و اهل كتاب آن را مى دانستند؛ زيرا گروهى نزد پيامبر اسلام (صلىالله عليه وآله ) مى آيند و عد آن را مى پرسند،
    تـااطـظـلاعات پيامبر (صلى اللهعليه وآله ) را مورد ارزيابى قرار دهند. اين فرشتگان به نام : ملائكه غلاظ شداد(312)نيز ناميده شده اند.
    البـتـه مـمـكـن اسـتكـه ايـن 19 تن ، از فرماندهان دوزخ باشند و زير دس هر كى هزاران فـرشـتـه ديـگروجود داشته باشد و هم چنين از آيات مروبط به فرشتگان ، استنباط مى شود فرشه اى نيزوجود دارد كه اختيار دار كل دوزخ بوده و نامشمالك است :
    و نـاوا يـا مالك ليقض علينا ربك قال انكمماكثون(313)وبانگ برداشته : اى مالك !(بگو پروردگارت كار ما را بك سره كند، گفت : شماماندگاريد!
    هـم چـنين از روايات فهميده مى شود اختيار دار كل بهشت فرشهاى اسن به نام رضوان چنان كه امام سجاد (عليه السلام ) در داى سوم صحيفه سجاديه مى فرمايد:
    و مـالك و الخـزنـه ، ورضـوان و سدنه الجنان و درود فرست بر مالك و زمانداران دوزخ ، و بر رضوان وكليد اردان بهشت .
    مـلاصـدرا در وجـه تـسميه رضوان و مالك مى گويد: خازن بهشت از اين روى رضوان ناميده مى شود، تا هنگامى كه انسان به ماقام معرفت ورضا نرسد - كه صورت عالم را بر بهترين نظام و عالى ترين ترتيب وآراستگى و نيكويىمشاهده نـمـايند - توانايى ورود به وضان و قرب خداوندى را نخواهد داشت و به سراىكرامت و ارجـمـنـدى حق ، نخواهد رسيد. چون كسى كه كارهايش بر حسب اراده و خواستخودش باشد، نـاچـار اراده او اقتضاى هدف هايى را مى كند كه با اراده حق تعالى مخالفاست ، در نتيجه از آن چـه شـهوتش اقتضا مى نمايد محجوب مى گردد. ميان ايشان و آن آرزوها كه دارند حـايـل افـكـنـنـد(314)لذا در آتـشخـشـم و غـضب خدا مى افتد، و هوا هوس او را به هاويه درافكننده و از هرچه كه قلبش آرزو مى كرد نااميد و بى بهره اش داشته ، و او راگـرفـتـار و در بـنـد كـنـد، چـنـان ؟ صـفـت غـلامـان بندگان است ، و از ين رو خازن (فرشته موكل بر) جهنم رامالك گويند(315) .
    ابو سعيد خدرىگويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اگر از خدا براى مـن چـيـزى مـى خـواسـتيد، از او وسيله را طلب كنيد، از حضرت درباره وسيله پرسيديم كه چيست ؟ فرمود: آن درجه من در بهشت كه دارانى هزار نردبان است و فاصله بين هر يك از آن نـردبـان هـا بـه انـدازه دويـدن يـك مـاه اسبان تيز تك است ...و درجه امرروز رستاخيز در مـقـابل درجه پيامبران قرار مى دهند كه در ميان درجه پيامبران مانندماه است بين ستارگاه ، پـس در آن روز هـيچ پيامبر و شهيد و صديقى باقى نيم ناند جزآن كه مى گويد: خوشا بـه حـال كـسـى كـه ايـن درجـه ، درجـه اوسـت ، نـاگـاه بـانـگـى از جـانـب خـداونـد - عزوجل - آيد كه تمامى پيامبران و تمامى خلايق مى شنوند كه : اين درجه محمد (صلى الله عـليـه وآله ) اسـت ، و مـن آن روز جـامـه اى از نور بر خود مى پيچم مى ايستد و به دست او پـرچـم مـن اسـت كـه لواى حـمـد مى باشد، و بر ان نوشته شده است : لا اله الا الله ، المفلحونهم الفائرون ...
    در آن حـال دو فرشته به سوى من آيند، يكى به نام رضوان كه خازن بهشت است ، و ديگرى مالك كه خازن دوزخ است ، سپس رضوان نزديك شده و مى گويد: اى احـمـد!درود بـر تـو، من در جواب مى گويم : درود بر تو اى فرشته !تو كه هستى ؟ رويـت چه زيبا و بويت چه نيكوست او مى گويد من رضوان خازن بهشتم ، و اين كليده هاى بـهـشـت است كه خدوند - عزوجل - آنها را از پروردگارم پذيرفتم ، سپاس اورا سزاست كه مرا با اين مقام برترى داد، و من نيز آنها را به برادرم على بن ابى طالب مى سپارم . سـپس رضوان باز گشته و مالك نزديك مى گردد و مى گويد: اى احمد!درودبر تو. من در جواب مى گويم : درود بر تو اى فرشته !رويت چه زشت و ديدنت چه نازيباست . تو كـه هـسـتى ؟ او مى گويد: من مالك ، خازن و موكل دوزخ هستم ، و اين كليدهاى دوزخ است كه خـداونـد بـا عـزت آنـهـا را بـراى تـو فرشتاده است و اى احمد!اين هارا بر گير، و من مى گـويـم : ايـن را از پـروردگـارم پـذيـرفـتـم ، سـپـاس او راسـزاسـت كه مرا با اين مقام بـرتـرى داد. و مـن نـيز آنهارا به برادرم على بن ابى طالب مى سپارم ، سپس مالك باز گـشـته و على بن ابى طالب مى آيد و در حالى كه كليدهاى بهشت و دوزخ در دست اوست ، بـر گـلوگـاه دوزخ مـى ايـستد، در اين حال شراره هاى آن پراگنده ، و بانگ دم بر آوردن هـراس انـگـيـز آن بلند، و حرارت آن طاقت فرساو شديد است ، و على (عليه السلام ) در حـالى كـه مـهـار آن را در دسـت دارد دوزخبـه او مى گويد: از من زود بگذر، چون نور تو شراره هاى مرا خاموش مى كند، و على (عليه السلام ) به او مى گويد: آماده باشد. اين را بـگـير و آن را رها كن . اين رابگير كه دشمن من است و آن را رها كن كه دوستدار من است ، و اطاعت و فرمان بردارىدوزخ زعلى (عليه السلام ) بيشتر از اطاعت بنده به صاحبش است ، و هـر گـاه كـه اوبخواهد دوزخ را به طرف راست ، و يا به طرف چپ مى گشاند، و دوزخ در آن روز ازتـمـانـى خلابق ، اطاعت و فرمان بردارى بيشتر به او و آن چه بدان فرمان مى دهد،دارد(316)
    در ايـن حديث شريف رازهاى بزرگ و تاويل هاى لطيفى است كه كشف آنها تنهابراى كسى ميسر كه در اصولى كه قبلا ذكر شد، انديشه و تفكر نمايد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #38
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشته افضل است يا انسان ؟

    فرشته افضلاست ياانسان ؟




    از جـمـله مـبـاحـث علم كلام و حكمت و عرفان اين است كه آيا ملائكه برترند يا انبيا و انسان هاى تعالى ؟


    بـعـضـى ازجـمـله مـعـتـزله فـرشـتـگان را از انسان برتر مى دانند و بعضى چون حكما و عـرفـاى اسـلام و اشاعره ، انسان را، دليل معتزله اين است كه در قرآن كريم آياتى وجود داردكـه بـر افـضـليـت فـرشـتـگـان دلالت مـى كـنـد؛ مـثـل : و لااقـول لكـم انـى مـلك(35)؛بـل عـبـادمـكـرمـون لا يـسـبـقـونـه بـالقـول و هـم بـامـره يـعـمـلون(36)؛لن يـسـتـنـكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملائكه القربون(37)


    بـديـهى است كه هيچ كدام از آيات، ياد شده در مقام بيان افضليت فرشته بر انسان نيست ؛ زيـرا آيه اول در مقام رد صفات ملكى از پيامبر و اثبات صفات ، بشرى - كه لازمه نبوت اسـت- مـى بـاشـد، آيـه دوم در مـقـام بـيـان اطـاعـت كـامـل فـرشـتـگـان از خـداونـدمتعال است و آيه سوم در مقام نفى الوهيت حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام ) است .


    امـا دليـل كـسـانـى كـه انـسـان كـامـل را از فـرشـتـگـان افضل مى دانند،آيات و رواياتى است كه بدان ها اشاره مى شود:


    1- و خـداى عـالم ، هـمـه اسـمـا را بـه آدم تـعـليـم داد آن گـاه حقايق آن اسما را در نظرفـرشـتـگـان پـديـد آورد و فـرمـود: اگر شما در دعوى خود صادقيد اسماى اينان رابيان كنيد(38) .


    2- پـس آن گـاه كـه انسان را به خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او بدميدم (همه بـه امـر مـن ) بـر او سـجـده كـردنـد، مـگـرشـيـطـان كـه تـكـبـر ورزيد و از زمره كافران شد(39) .در همين مورد آيات ديگرى نيز مطرح شدهاست(40)


    اما دلايل روايى اين دسته زياد است كه به چند نمونه بسنده مى كنيم :


    1- حـديـث شـريـف نـبـوى : خـداونـد فـرشـتـه را بـه عـقـل اخـتـصـاص داد بـدون شـهـوت و غـضـب ، و حـيـوانـات را شـهـوت و غـضـب داد بـدون عـقـل ، ولى انـسان رابا دادن تمام آنها جامعه تشريف پوشاند. پس اگر شهوت و غضب او تـسـليم عقلش ‍ شود ازفرشتگان برتر مى شود؛ زيرا با وجود مانعى كه در او هست به مرتبه فرشتگان رسيده است و حال آن كه فرشتگان مزاحم و مانعى ندارند(41) .


    رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله ) فـرمـود: مـن سـيـد مـخـلوقـات خـداى - عـزوجـل - هـسـتـم ومـن از جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل و اسـرافـيـل و فـرشـتـگـان حامل عرش خداوند و همه فرشتگان مقرب برتر و بهترم(42)


    3- رسـول خدا (صلى الله عليه وآله ) معروف ومشهور است كه آن بزرگوار فرمود: به جـايـى رسـيـدم كـه جـبـرئيـل ايـسـتـاد، بـه اوگـفـتـم : اى بـرادرم جـبـرئيـل ، مـرا تـنـهـا مـگـذار، عـرض كـرد: لو دنـوت انـمـله لا حـتـرقـت . ايـن حديث دليـل اسـت بـر اينكه مقام پيامبر - كه از بشر است - بالاتر و عروجش در مراتب قرب حق تعالى بيشتر است .


    احمد اربگشايد آن پر جليل

    تا ابد مدهوش ماندجبرئيل


    چـون گـذشـت احـمـد ز سـدره مـرصـدش

    وز مـقـام جبرئيل و از حدش


    گفت : جبريلا؛ بپر اندر پيم

    گفت : رو رو من حريف تونيم


    4- حـضـرت رضـا (عـليه السلام ) از پدران بزرگوارش و آنان از حضرت على بن ابى طـالب (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى فرمايند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: خـداى تـعـالى آفـريـده اى از من برتر نيافريد و هيچ آفريده اى نزد خداى تعالى ازمن گـرامـى نـيـسـت . عـلى (عـليـه السـلام ) گـويـد: عـرض كـردم يـا رسـول الله ،آيـا تـو بـرتـر هـسـتـى يـا جـبـرئيـل ؟ فـرمـود: يـا عـلى ، خـداونـد مـتـعال پيامبران و رسولانش برترى بخشيد و پس از من برترى از آن تو و امامان پس از تو است . فرشتگان ، خدمتكاران ما و دوستانمان هستند...(43)


    سعدى چنين سروده است :


    نـه مـلك راسـت مسلم ته فلك را حاصل

    آن چه در سر سويداى بنى آدم از اوست


    رسـد آدمـى بـه جـايـى كـه به جز خدا نبيند

    بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت




    مـگـر آدمـى نـبـودى كـه اسـيـر ديـو مـانـدى

    كه فرشته ره ندارد به مكان آدميت


    طـيـران مـرغ ديـدى تـو ز پـاى بـنـد شـهـوت

    به در آى تا ببينى طيران آدميت

    عـلامـه مـحـمـد تـقى جعفرى مى نويسد: فرشتگان به امتيازات و عظمت هاى بسيار مهمى نـايـل مـى شـود، و بـر خـلاف آنچه برخى از مردم تصور مى كنند، فرشتگان موجوداتى فوق العاده مقدس و منزه و مهذب و نزديك به مقام شامخ ربوبى مى باشند.لذا بايد گفت اين كه :

    حـمـله ديـگـر بـمـيـرم از بـشـر

    تـا بـرآرم از مـلائك بال وپر


    از ملك هم بايدم پران ز جو

    كل شى ء هالك الاوجهه


    بار ديگر از ملك پران شوم

    آن چه در وهم نايد آنشوم

    به اين آسانى هم نيست و نبايد اين مطلب را همان كه گاهى در ادبيات مطرح مى شود، بى اهميت تلقى نمود، يعنى واقعيت چنان نيست كه ما هر گاه بر سر ذوق آمديم و لطيفه گويى مـابـه اصـطـلاح عـامـيـانـه گـل كـرد، بـا كمال آرامش فكرى بنشينيم و بگوييم :
    ما انسانها از فرشتگان بالاتريم !ما چنين و چنانيم !درست اين گونه مطالب است كه ما را مـتـكـبـر و از خـود راضـى سـاخـتـه و بـه جـاى كـار و كـوشـش و تـلاش در مـسـيـر رشـد و كمال مادى و معنوى ، مى نشينيم و به تماشاى لذت بخش درخت بزرگ خلقت - كه ميوه هايش هـم ، خـود مـا انسان ها هستيم - قناعت مى ورزيم و تا به خود بياييم ، صفحات كتاب عمر ما يـكـى پـس از ديـگـرى ورق خـورده و آفـتـاب عـمر به لب بام رسيده است . البته ما منكر نـيـستيم كه اگر در آدم (عليه السلام ) و فرزندان او استعداد بالاتر رفتن از فرشتگان نـبـود خـداوندفرشتگان را به سجده به آدم (عليه السلام ) امر نمى فرمود، ولى بايد دقت كنيم وببينيم كه چه مقدار از مردم در اثر تادب به آداب الله و تخلق به اخلاق الله وتـهـذب روحـى مـى تـوانـنـد كـه اسـتـعـداد را بـه فـعـليـت بـرسـانـنـد و بـه قول مولوى : آن چه آن در وهم نايد آن شويد(44)
    پـس عـقـيـده مـطـابـق بـا آيـات و نـقـل وعـقـل ، بـه بـرتـرى انـسـان كامل و متعالى بر فرشتگان دلالت مى كند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #39
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرشته خرقائيل :

    فرشته خرقائيل :


    از حـضـرت زيـن العـابـدين (عليهالسلام ) روايت شده كه فرمود: خدا را فرشته اى است بـه نـام خـرقـائيـل كـه هـيـجـده هـزار بـال دارد و مـيـان هـر دوبـالش پـانـصـد سال راه است . به خاطر اين فرشته رسيد كه آيا بالاى عرش چيزى هست خدا بالهايش را دو بـرابـر كـرد و داراى سـى و شـش هـزار بـال شـد كـه مـيـان هـردو بـال پـانـصـد سـال راه بـود، و بـه او وحـي كـرد، اى فـرشـتـه ، پرواز كن . بيست هزار سـال پـريـد و بـر سـر يـك سـتـون عـرش نـرسـيـد. خـدا بـال و نيرويش رادو چندان نمود و سى هزار سال ديگر پريد و باز هم نرسيد و خدا به او وحى كرد:
    اى فرشته ، اگر تا دميدن صور پرواز كنى به ساق عرشم نخواهى رسيد.
    خـرقـائيـل گـفـت : سبح اسم ربك الاعلى، و خدا آن را پيامبر فرستاد و آنحضرت فرمود: آن (سبحان ربى الاعلى و بحمده ) را ذكر سجده كنيد(244) .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #40
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض فرق فرشتگان و روح :

    فرق فرشتگان و روح :


    مـراد از روح در قـرآن كـريـم :تـنـزل المـلائكـه و الروح فـيـهـا بـاذن ربـهـم مـن كـلامـر(293)ومـراد از روح القـدس و روح الامـيـن چـسيت ؟ و آيا روح مذكور با روح انسان نسبتى دارد يا نه ؟ و وازن فرشتگان با روح چيست ؟
    عـلامـه طـبـاطـبـائى مـى گـويـد: مـراد از روح القـدس و روح القـدس الامـيـن جبرئيل است چنان كه فرمايد:
    قـل نـزله روح القدس من ربك بالحق(294)بگو: روح القدس قرآن را بر تو به حق ازجانب پروردكارت فرو فرستاد.
    نـزل بـه الروح الامـيـن عـلىقـبـلك(295)روح الامـيـن قرآن را بر قلب تو فرو فرستاد.
    و امـا روح ظـاهـرا خـلقـتـى اسـت بـسـيـار وسـيـع ، از جـبـرئيـل و غـيـر جـبـرئيـل و خـلقـى اسـت ازمـخـلوقـات خـدا افضل از جبرئيل و ميكائيل . در سوره نبا وارد است كه :
    يـوم يـقـئم الروح و المـلائكـه صـفـا لا يـتـكـلمـون الا مـن اذن لهالرحـمـن و قـال صـوابـا(296)روز قـيـامـت روز اسـت كـه روح درمـحـضـر خـدا قـيـام مـى كند و فرشتگان نيز به طور صف بسته قيام دارند و كسى سخن مى گويد مگر آن كه خداوند رحمان به او اذن داده باشد و راست گويد.
    چـون جـبـرئيـل مـسـلمـا از مـلائكـه اسـت ؛ و در ايـن آيـه روح در مـقـابـل مـلائكـه قـرار گـرفـتـه اسـت ، پـس روح غـيـر از مـلائكـه و جـبـرئيـل است و روح يك مرحله اى است از مراحل وجودات عالى كه خلقتش از ملائكه اشرف و افضل است ، و ملائكه هم ازآنها در اموراتى كه انجام مى دهند، استمداد مى طلبد.
    دو آيـه در قـرآن كـريـم وارد اسـت كـه دلالت دارد بـر ايـن كـه خداوند براى پيامبران و رسولان خود كه مردم را به سوى حق دعوت مى كنند، روح را به آنها مى فرستد؛ و ملائكه هم كه نزول مى كنندبا روح پايين مى آيند. چنان كه مى فرمايد:
    يـنـزلالمـلائكـه بـالروح عـلى مـن يـشـاءمـن عـبـاده ان انـذروا انـه لا اله انـافـاتـقـون(297)خـدا فـرشـتگان را به روح فرو مى فرستد بر هر يك از بندگان خود كه بخواهد،براى اين كه انذار كنند كه هيچ معبودى جز خدانيست و بايد شما از خدابپرهيزند.
    يـلقـى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذريوم التلاق(298)القا مى كند روح را از امـر خـود بـر هـر يـك از بـنـدگـان خـود كـه بـخواهدبرا آن كه از روز تلاقى بترساند.
    جبرئيل ؛ نزولاتش در اموراتى كه انجام مى دهد؛تدبيرى كه در عالم مى كند از او استمداد مـى نـمـايـد؛ كـانـه او هـمـراه جـبـرئيـلاسـت ؛ و بـه تـعـبـيـر مـا مـثـل كـمك به جبرئيل است و در آيه كلمه القاء بسيار عجيب است . غرض اين كه كه روح يـك واقـعـيـتـى ويك موجود اشرف افضلى است كه چون ملائكه براى انجام امور عالم نازل مى شوند، اوهمراه ملائكه نازل مى شود، اآنهارا در ماوريت خود كمك كند. پس اين همان هويت روحاست .
    بـنـابـرايـن جـبـرئيل ربطى به روح ندارد و از افراد و انواع روح نيست وروح نيز فرد نـدارد و خـود نـوعـى اسـت كـه مـنـحـصـر بـه شـخـص واحـد مـى بـاشـد وامـا جبرئيل از ملائكه است ، و روح يك واقعيتى است جداى از فرشتگان .
    از ايـنكـه ؛ اقرآن روح به لفظ مفرد آورده شده است و ملائكه به صيغه جمع ، مـيـتـوان اسـتـفـاده كـرد؟ روح مـقـام جـامـعـيـتـى اسـت ، و قـربـش بـه پـروردگـار از جبرئيل بيشتر است(299) .
    در تـفـسـيـر عـيـاشـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در پـاسـخ سـوال از روح آمـده اسـت . روحمـخـلوقـى عـظـيـم اسـت كـه از جـبـرئيـل و مـيـكـائيل برتر و با احدى از فرشتگانجز محمد (ص ) نبوده و اكنون با ائمه (عـليـه السـلام ) اسـت ، و ايـشـان راتـسـديـد مـى كـنـدو آن چـه آرزو گـردد، يـافـت نشود(300) .
    سعد اسكاف (كفاشى ) گويد: مردى خدمت امير المومنين (عليه السلام ) آمد و درباه روح پـرسـيـدكـه آيـا او هـمـان جـبـرئيـل اسـت ؟ امـيـر المـومـنـيـن (ع ) فـرمـود: جبرئيل ازملائكه است و روح غير جبرئيل است - و اين سخن را براى ان مرد نكرار فرمود - عـرضكـرد: سـخـن بـزرگـى گـفـتـى !! هـيـچ كـس عـقـيـده نـدارد كـه روح غـيـر ازجـبـرئيـل اسـت حـضـرت فـرمـود: تـو خـود گـم راهـى و از اهل گم راهى روايت مى كنى، خداى تعالى به پيامبرش مى فرمايد: فرمان خدا آمدنى است ، آن را بـه شـتـابش تخواهيد، او منزه است و از آن چه مشركان با وى انباز مى كنند برتر اسـت . مـلائكـه را هـمـراه روح فرو مى فرستد(301)پس روح غير از ملائكه - صلوات الله عليهم - مى باشد(302) .
    و نيزدر مورد توصيف روح امير المومنين (عليه السلام ) مى فرمايد: از براى او (روح ) هـفـتـاد هـزار زبـان لغـت كـه تـسـبـيـح خـداى تـعالى به آن لغات كند. و خداوند مـتـعال بر هر تسبيحى فرشته راخلق مى كند كه با ملائكه تا روز قيامت پرواز كند؛ و خـداونـد خـلقـى را اعـظـم ازاو غـيـر از عـرش خـلق نـكـرد، و اگـر او بـخـواهـد (بـه عـنوان مـثـال و تـقـري بذهن به عظمت وجودى و توانايى او) آسمان هفت گانه و هفت طبقه زمين را يك لقمه كند،قدرت دارد(303) .
    صـدر المـتـالهـين در آخر كتاب شواهد الربوبيه درمورد فرق روح و فرشته مى نـويـسـد: نـبـوت نـيـز سـارى در كـليـه مـوجـودات اسـت ،لكـن اسـم نـبـى و رسول له جز بر يكى ملائكه ، به خصوص آنان كه جنبه رسالت از طر ف خدا ندارند،، اطـلاق نـمـى شود و هر روحى از ارواح كه مقام و مرتبه رسالت از طرف خدا ندارند، فقط روح اسـت ، لفـظ مـلك بـر او طلاق نمى شود. مگر به نحو مجاز؛ زيرا لفظ ملك مشتق است از الوكه به معناى رسالت .
    امـا حـديـثى كه مرحوم طبرسى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هو مـلك اعـظـم مـن جـبـرئيل و ميكائيل(304)به گفته ملاصدار تعبيرى است مجازى نه حقيقى(305) .
    امـا ايـن كـه بـيـن روح انـسـان و آن روحچـه مـنـاسبتى است ؟ و چرا به روح انسان روح مى گـويـنـد؟ و آيـا در آيـه شـريـفـه :و يـسـئلونـك عـن الروح قـل الروح م امـر ربـى(306)از آن روح سوال شده يا از روح انسان ؟
    هـمـان طور كه ذكر شد روح داراى خلقتى است ، اعظم ازملائكه و ربطى به انسان و روح انسان ندارد؛ و استعمال لفظ روح بر آن حقيقت و بر نفسهاى انسان از باب اشتراك لفظى است نه اشتراك معنوى . و شايد معنوى . و شايد از ايـن نـظـر بـاشـد كـه نفس ناطقه انسان در سير كمالى خود،در اثر مجاهدان و عبادات به مقامى مى رسد با آن روح هم دست و هم داستان مى شود.
    در آيه شريفه مذكور از مطلق روح سوال مى كنند، نه از نفس ناطقه انسان ، چونجواب مى رسـد كـه : الروح مـن امـر ربى يعنى روح ازعالم امر است ، نه انند انسان كه از عـالم خـلق اسـت . و در پـرسـتـش هاى آنها هيچ سخنى از روح انسان نيست ، و على الظاهر از هـمـان نـروح كـه نـامـش ؛ قـرآن آمـده اسـت پـرسـش مـى كـنـنـد؛ و عـجـيـب ايـن اسـت كـه در ذيـل مى فرمايد: و ما اوتيتم من العلم الا قليلا(307) . يعنى خلقت روح و فـهـمـيـدن حـقيقت آن را علوم بشرى خارج است و به آسانى به آن نمى توان دسترسى پيدا كرد(308) .
    بنابراين از آن چه گفته شد و از بيان امام خميتى (ره ) در كتاب آداب الصلوه ، نتيجه مى شود كه روح بر فرشتگان سيطره داشته ومنزلتى والاتر از آنان دارد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ((ویژه نامه شب های قدر))
    توسط محبّ الزهراء در انجمن روزشمار ایام
    پاسخ: 40
    آخرين نوشته: 07-07-2015, 07:46
  2. دوره كامل قصه هاى قرآن
    توسط golenarges در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 96
    آخرين نوشته: 09-10-2011, 14:14
  3. مرگ و فرشتگان رحمت
    توسط vorojax در انجمن معادشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 28-07-2011, 18:09
  4. داستان های قرآنی و سرگذشت انبیا و اولیا
    توسط saaghar در انجمن حکایات و داستانهای اولیاء و بزرگان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-03-2011, 14:46
  5. فضیلت سوره های قرآن همراه با توضیح
    توسط ali20 در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 07-09-2009, 08:50

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه