من از مسئول محترم این بخش خواهش میکنم از مداحان خوب و باارزش کشور هم چند تا دانلو تصویری یا صوتی حالا روضه یا سینه زنی (من نظرم اینه که بیشتر روی شعور مستمعین کار بشه بهتره چون روضه شعور مارو بالا میبره اما سینه زنی شور ما با روضه پخته میشیم و با سینه زنی گرم مثل معروفی هست که میگه هیچ پخته ای خام نمیشود اما هر داغی سرد میشود) گذاشته بشه تا قبل محرم ما حال و هوای محرمو پیدا کنیم.
1135 گرامی
دستت درد نکنه
کربلا قسمتت بشه انشاله
واقعا عزاداری آذری ها برا امام حسین(ع) عجیب عالمی داره
گــرک قـان آغـلاسێــن زینـب
جهـانـى داغـلاسێــن زینــب
سنه یاس ساخلاسین زینب
حسینیم واى، حسینیم واى...
نوحه زینب زینب(س) موذن زاده که دیگه غوغا می کنه
رسول رحمت (ص):آنچه برای خود دوست مي داري براي ديگران هم دوست بدارو آنچه براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند.
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد ....... حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شدفطرت آشفت که از خاک جهان مجبور ..... خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شدخبری رفت ز گردون به شبستان ازل .......... حذر، ای پردگیان، پرده دری پیدا شد
بشیر از مواجهه با یک تن بسیار پرهیز دارد و او «ام البنین» است. نمی تواند و نمی خواهد حامل خبر شهادت چهار دلاور یک مادر باشد. چه بگوید؟ چگونه بگوید؟ کدام زبان است که در هرم گدازنده این خبر نسود؟!
اما می شود آنچه نباید بشود.
ام البنین نزدیکی کاروان کربلا را در می یابد و به سمت دروازه شهر (مدینه) به راه می افتد و در میانه راه با«بشیر» مواجه می شود.
- چه خبر؟
چه بگوید بشیر؟! به مادری که «ام البنین» بودنش به افتخار چهار پسر و چهار دلاور محقق شده است، چه بگوید؟! تلاش می کند که زهر مصیبت را آرام آرام و جرعه جرعه بنوشاند.
می گوید: سرت سلامت مادر! عباست به شهادت رسید.
و منتظر صیحه «ام البنین» می ماند.
اما ام البنین باز می پرسد:
- چه خبر؟
و بشیر مبهوت و متحیر جرعه دوم را به ساغر صبوری ام البنین می ریزد.
- مادر عبدالله هم به دیدار خدا شتافت.
انگار ام البنین باز هم چیزی جز سئوال خود می شنود.
- پرسیدم چه خبر؟!
و بشیر ضربه خبر آخر را فرود می آورد و خود را خلاص می کند:
- چه بگویم مادر، عثمان و جعفرت هم شهد شهادت نوشیدند.
اما ام البنین خلاص نمی شود، آشفته تر می شود. نقاب از چهره ادب بر می دارد، معرفت مکتوم را برملا می کند. فریاد می کشد:
- بشیر! از حسین چه خبر؟ « ان اولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لابی عبدالله الحسین. »
همه بچه های من و همه آنچه زیر این گنبد میناست، به فدای ابی عبدالله. بگو از او چه خبر؟
و بشیر غریق این دریای معرفت، دست و پایی می زند و خبر شهادت حسین (ع) را در جام جان ام البنین می ریزد و ام البنین تنها یک جمله می تواند بگوید:
-«قطعت نیاط قلبی»
بند دلم را پاره کردی، شاهرگ حیاتم را بریدی!
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد ....... حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شدفطرت آشفت که از خاک جهان مجبور ..... خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شدخبری رفت ز گردون به شبستان ازل .......... حذر، ای پردگیان، پرده دری پیدا شد
باز طوفانی شده دریای دل
موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند
باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد
می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را
گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود
تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد
می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟
گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست
گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد
بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
برای حسین (ع) هم زمین گریه می کند و هم آسمانها
بتول و مرتضی پیغمبر آغلار
هم حضرت فاطمه زهرا(س) و هم حضرت امیرالمومنین (ع) و هم حضرت پیامبر (ص) گریه می کند
حسینون نوحه سین (دلریش)یازاندا
وقت نوشتن نوحه حسین
مسلمان سهلدیر که کافر آغلار
مسلمان که سهل است کافر هم گریه می کند
کور اولمیش گوزلرین قان دوتدی شمرین
که گورسین اوز الینده خنجرآغلار:geryeee:
حسینون کوینگی زهرا الینده
چکر قیحا قیامت. محشر آغلار:geryeee:
آتاندا حرمله اوخ کربلاده
گوریدون دشمن آغلار لشگر آغلار
قوجاغیندا. گوریدون ام لیلا
آلیب نعش علی اکبر آغلار
رباب. نیسگل دوشونده سود گورنده
علی اصغری یاد ایلر آغلار
باشیندا کاکل اکبر هواسی
یل آغلار .سنبل آغلار.عنبرآغلار:geryeee:
یازاندا ال طه نوحه سین من
وقتی من نوحه آل طاها را می نوشتم
قلم گوردوم سیزیلدار . دفتر آغلار
دیدم که قلم هم در دستم ناله می کرد و دفتر نیز گریه می کرد
علی. شقق القمر. محراب تیلیت قان
قولاق ویر.مسجد اوخشار منبر آغلار
علیدن. شهریار. سن بیر اشاره
قوجاقلار قبری. مالک اشتر آغلار
استاد شهریار ۲۶/۲/۱۳۵۸
ویرایش توسط Aybeniz : 29-11-2011 در ساعت 10:12
غریب آقام ...خدایا، با ظهورش غربتش را به پایان رسان...
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
بندهای نیست که به وقتهای نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت میکنم:
برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش
سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲٫
(سوم ماه محرم)
زبانحال حضرت رقیه (س)
من بیر قیزام آتدیّم وطن داشینی
من یک دختری هستم که ترک دیار و وطن کردم
توکدوم یوزه گوزومون قان یاشینی
که بر رخسارم گریه خون سرازیر کردم
اللهدان ایستردیم گورم بابامی
از خدا خواستم که بابایم را ببینم
ئوزونی گورمدیم گوردوم باشینی
صورت بابایم (بابایم) را ندیدم فقط سرش را دیدم
رقییّم ، قلبیم غمدن اوزولدی
من رقیه هستم ، که از شدت غصه دلم خون شد
قاباقیمدا درد و مهن دوزلدی
درد غم تمام زندگیم را فرا گرفت
نه گلدی باشیمه صبر ائتدیّم اما
بر هر چه بر سرم آمد صبر کردم اما
بابام باشینی گوردوم گوزوم سوزولدی
وقتی سر بابایم را دیدم چشمانم تیره و تار گشت
رقییّم چوخ چوخ حسین وای دئدیم
من رقیه هستم ، که چندین بار وای حسین گفتم
بابام باشین گورنده ای وای دئدیم
وقتی سر بابایم را دیدم ای وای گفتم
سیلدیم ازل یوز گوزونون توزوزنی
که گرد و غبار چشمان ازل را از سر بابایم پاک کردم
صورا باسیب باغریما لای لای دئدیم
بعد سر بابایم را در آغوش کشیدم و برایش لای لای گفتم
رقییّم گوردوم نئجه خیزران
من رقیه هستم ، دیدم که چطور خیزران
بابام دوداخلارین ائتدی لخته قان
لبهای بابایم را لخته ای از خون کرد
بی بیم دئدی یزیده ای بی حیا
بی بی ام (عمه ام) گفت : ای یزید بی حیا
بالالاری باخوری وورما اوتان
بچه هایش نگاه می کنند خجالت بکش و نزن
رقییّم اولدوم بیردن غم زده
من رقیه هستم ، غم مرا غافل گیر کرد
غملر گلدی دریا دریا سرزده
غمها دریا دریا به سوی من سرازیر شدند
الله بولور نلر چکدیم گورنده
خدا می داند که من چه کشیدم وقتی دیدم
قارداشیم اکبرین باشین نیزده
سر برادرم علی اکبر را بر سر نیزه
رقییّم واریم بیردن تالاندی
من رقیه هستم ، هستی ام یه مرتبه تاراج شد
درد و محن دل ملکونه قالاندی
درد و غم و محن بر خانه دلم انباشته شد
خرابه ده بابام باشین گورنده
وقتی سر بابایم را در خرابه دیدم
دئیدم الله ئولدور صبریم جالاندی
گفتم : خدایا جان مرا بگیر که صبرم لبریز شد
من بیر قیزام غمدن اورگ داغلادیم
من یه دختری هستم که غم دلم را داغون کرد
آز عمر ائدوب ولی چوخ چوخ آغلادیم
عمرم کم بود ولی خیلی خیلی گریه کردم
آیاقلاریم یارالاندی قاچاندا
و پاهایم وقتی می دویدم زخمی شدند
معجریمی بولوب یارا باغلادیم
معجرم را باز کردم و به زخم پاهایم بستم
رقییّم قلبیم اولوب لخته قان
من رقیه هستم که دلم خون شده
وئردیم بابام باشی قوجاقیمدا جان
و درحالی که سر بابایم در آغوشم بود جان دادم
باخاندا قانلی باشینا نه گوردوم
وفتی به سر خونین بابایم نگاه کردم چه دیدم
یارالیوب دوداقلارین خیزران
خیزران لبهای بابایم را زخمی کرده بود
رقییّم علی اکبر مارالی
من رقیه هستم دردانه و زیبای علی اکبر
ایکیمیزده اولدوق باشی بلالی
هر دویمان پر از مصیبت و بلا بودیم
من شامیده قالدیم او اصغریلن
من در شام ماندم و او با اصغر
باباملان اولدولار کربُ بلالی
و بابایم شدند کربلایی
رقییّم گونوم اولدی قارالی
من رقیه هستم که روزگارم سیاه شد
بولمدیم هیچ هارالیام هارالی
نفهمیدم که اهل کجا هستم کجاییم؟
از بس که یول گئدیم تیکانلار اوسته
از بس که روی خارها راه رفتم
ایاقلاریم اولدی بوتن یارالی
تمام پاهایم پر از زخم شد
رقییّم شام اهلینین قوناقی
من رقیه هستم مهمان اهالی شهر شام
اولدی یئریم خرابه نین بوجاقی
که جایگاهم گوشه خرابه شد
جان وئرمه میش خرابه ده بابامین
قبل از اینکه در خرابه جان بدهم سر بابایم
باشین گوردوم یارا الوب دوداقی
را دیدم که لبهایش زخمی شده بود
حاج ابراهیم کاظمی (گلزار فاطمه الزهراء (س) جلد سوم)
غریب آقام ...خدایا، با ظهورش غربتش را به پایان رسان...
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
بندهای نیست که به وقتهای نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت میکنم:
برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش
سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲٫
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)