نيرنگهاى ابليس و طرق راندن وى
در عالم خلقت موضوع ابليس يكى از موضوعات مهم و شگفتانگيز است. قرآن كريم ضمن اشاره به «نار» منشا پيدايش شيطان، به اختصار به خط فكرى و موضعگيريها و نسبت وى با خداوند و آدم و آدميزاد، به اين موضوع مىپردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسير، حديث و تفكر مانند ساير داستانهاى قرآن بسط مىيابد. ارباب انديشه بر اين عقيدهاند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوايى و مجرد. هيات ظاهرى و شيوه رفت و آمدش نيز با ديگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغيير شكل مىيابد و از عهده انجام كارهاى سنگين و خارقالعاده برمىآيد، نه جايى را فرا مىگيرد و نه در جايى نيز فرود مىآيد» (۱) در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسير خلاف انسانيت و كمال مىكشاند. نيرويى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خير و خير را شر مىنمايد. هوى و شهوت از وسوسههاى اوست. «و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنهاى است ميان قرارگاه فرشتگان و جايگاه شياطين. هر كس كه راه گمراهى را پيمود پيرو شياطين است و آن كه راه هدايت را برگزيد از اهل الله است» (۲) با يادآورى گوشهاى از خصوصيات ابليس و حضور فعال او در ميان آدميزاد مىتوان نتيجه گرفت كه: «ابليس اگر چه فرشته يا اجنهاى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبيعت نيست; ولى آثار وجودى او مىتواند در دنيا ظاهر شود» (۳) علاوه بر اين نسبت ابليس با آدم، از فريب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنيا كشيده مىشود و بدينگونه بين ملك و ملكوت پيوستگى به وجود مىآيد. منشهاى پست ابليسى و انگيزههاى هوى و هوس كه اسباب تاريكى و تشويش محيط درونى آدميان را فراهم مىسازند همه به دنيا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابليس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسيم شده است. چون ابليس رويى به آدم و رويى به خداوند - نظر به اين كه مخلوق خداست - دارد، به «ابليس دوروى» معروف است» (۴) پس وقتى سخن از ابليس به ميان مىآيد وى را مصداق معانى نفرتانگيزى مىيابيم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مىگيرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم ديگرى نيز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در اين عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزيزالدين نسفى مىگويد: «شهد و حنظل يك طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب يك رنگ دارند... ابليس را با آدم دشمنى نيست...» (۵) اما ابليس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصريح قرآن سوگند ياد مىكند كه آدميان را، بجز مخلصين، گمراه مىكنم. وى سايه وسوسه و اوهام را در مسير آنان كه از ايمان تهى هستند مىنمايد و آنها را سايه به سايه و گام به گام به دنبال خود مىكشاند تا از مقصد بازمىمانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسههاى شورانگيز را مىبندند تلاش وى به جايى نمىرسد. نمونههاى زير بيانگر دسيسههاى اوست:
ابراهيم خليلعليهالسلام در عالم خواب به ذبح اسماعيل مامور مىشود. ابليس اين بار نيز مانند قصه آدمعليهالسلام به پيروزى خود بر ابراهيم اميدوار است و همان شيوه را به كار مىبرد. خود را به مادر اسماعيل مىرساند و خبر كشتن فرزند را به وى مىدهد. وقتى مادر متوجه مىشود كه ذبح اسماعيل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنين مىگويد: «اگر خداى فرموده باشد... ما رضا داديم و تسليم كرديم.» ابليس برخلاف انتظار از فريب مادر مايوس مىشود رو به اسماعيل مىآورد، وى نيز بمحض اطلاع از فرمان الله چنين پاسخ مىدهد: «فرمان خداى راست «رضينا بحكم الله و سلمنا لامره» ابليس چون نتيجهاى نمىگيرد خود را به ابراهيم نزديك مىسازد و فرمانى را كه وى در خواب يافته است، به القاءات شيطان نسبت مىدهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مىدارد; اما ابراهيم خوب مىداند كه القاكننده اين اباطيل كسى جز ابليس نيست لذا او را به خوارى از خود مىراند» (۶) و بدينگونه نيرنگهاى وى خنثى مىگردد و در اراده ابراهيمعليهالسلام خللى وارد نمىآيد. ابليس مترصد است كه شكستخود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهيم فرصت مناسبى است. به اميد كاميابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مىآورد و با منجنيق حضرت را درون توده عظيم آتش مىافكنند» (۷) ; اما اين بار هم بنابر صريح آيه يا نار كونى بردا و سلاما» (انبيا /۶۹) اى آتش بر ابراهيم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهيم محفوظ مىماند و ابليس به آرزويش نمىرسد.
ابليس پيوسته در كار فريب و برهم زدن آرامش آدميزاد است از هر فرصتى سود مىجويد تا روزنهاى براى وسوسهانگيزى بيابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابليس گرفتار مىشوند; اما فريب بندگان خاصى مانند عيسىعليهالسلام كه جز رضاى حق به چيز ديگرى دلبستگى ندارد، ممكن نيست. ابليس براى به دام انداختن وى بدين گونه زمينهسازى مىكند: «به هنگام استراحتخود را به وى نزديك كرده در مورد سنگى كه زير سر نهاده است، چنين مىگويد: (سنگ فرا زير سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنيا بگفته بودى؟) شايد هدف وى اين بوده است كه حضرت را به برخوردارى بيشترى از دنيا برانگيزد. اما وى كه از نيت ابليس آگاه است از آن جزء ناچيز دنيا نيز چشم مىپوشد و چنين مىگويد: «اين و همه دنيا را به تو واگذاشتم.» (۸)