صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 91

موضوع: چند حكايت‌ تربيتي از بزرگان و علماء و مشايخ + حتما بخوانيد

  1. #11
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض مادر و فرزندى پاك

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

    خليفه دوم ، گاهى شبها از منزل بيرون مى رفت . شبى صداى زنى را شنيد كه از دخترش مى خواست شير گوسفندان را براى فروش بيشتر، با آب مخلوط كند، اما دختر از اين كار امتناع مى كرد. وقتى كه مادر از روى تمسخر گفت : ((خليفه ما را نمى بيند.))
    دختر گفت : ((خداى خليفه كه ما را مى بيند)).
    خليفه به پسرش ((عاصم )) گفت : ((تحقيق كن تا او را برايت خواستگارى كنم )).
    بعد از تحقيق ، متوجه پاك بودن دختر شدند. ازدواج كه صورت گرفت ، خداوند دخترى به آنها داد كه ((ام عاصم )) نام نهاده شد، اين دختر با ((عبدالعزيز بن مروان )) ازدواج كرد. خداوند پسرى به نام ((عمر بن عبدالعزيز)) به آنها عطاكرد.
    عمر بن عبدالعزيز وقتى به خلافت رسيد، سبّ اميرالمؤ منين را ممنوع كرد، فدك را به فرزندان حضرت زهرا برگرداند و وقتى كه به اين كار او اعتراض ‍ مى كردند و مى گفت : ((حق با حضرت فاطمه عليه السلام است .))(10)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #12
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض كودكان را قرآن بياموزيد

    زمانى كه ((فرزدق ))(11) در دوران كودكى ، همراه پدرش به حضور امام على عليه السلام رسيد، امام از پدرش سؤ ال كرد: ((اين پسر كيست ؟))
    جواب داد: ((او فرزند من است و همام نام دارد.))
    پدر فرزدق در ادامه سخنش گفت : ((شعر و كلام عرب را آن چنان به او آموختم كه مهارت كامل در اين فن دارد.))
    آن مرد انتظار داشت كه فرزندش مورد تشويق امام عليه السلام قرار بگيرد، ولى امام عليه السلام كه افتخار كودك مسلمان را در فراگيرى قرآن مى دانست فرمود: ((اگر قرآن را به او ياد مى دادى برايش بهتر بود.))
    فرزدق وقتى اين سخن امام را شنيد به فكر فرو رفت . كلام امام عليه السلام در قلبش نشست و اين سخن هميشه در خاطرش ماند. از آن لحظه خودش ‍ را مقيد كرد تا وقتى قرآن را حفظ نكند آرام ننشيند. چنين نيز كرد و قرآن را كاملا حفظ نمود.
    (12)
    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  4. #13
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض از حرف تا عمل

    در زمان پيغمبر اكرم (ص) ، طفلى بسيار خرما مى خورد. هر چه او را نصيحت مى كردند كه زياد خوردن خرما ضرر دارد، فايده نداشت . مادرش تصميم گرفت او را به نزد پيغمبر صلّى الله عليه و آله بياورد تا او را نصيحت كند. وقتى او را به حضور پيغمبر آورد، از پيغمبر خواست تا به طفل بفرمايد كه خرما نخورد، اما آن حضرت فرمود: ((امروز برويد و او را فردا دوباره بياوريد.))
    روز ديگر زن به همراه فرزندش خدمت پيغمبر صلّى الله عليه و آله حاضر شد. حضرت به كودك فرمود كه خرما نخورد. در اين هنگام زن ، كه نتوانست كنجكاوى و تعجب خود را مخفى كند، از ايشان سؤ ال كرد: ((يا رسول الله ، چرا ديروز به او نفرموديد خرما نخورد؟))
    حضرت فرمود: ((ديروز وقتى اين كودك را حاضر كرديد، خودم خرما خورده بودم و اگر او را نصيحت مى كردم ، تاءثيرى نداشت .))
    امام صادق عليه السلام فرمود: ((به راستى هنگامى كه عالم به علم خود عمل نكرد، موعظه او در دل هاى مردم اثر نمى كند، همان طور كه باران از روى سنگ صاف مى لغزد و در آن نفوذ نمى كند.))
    (13)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  5. #14
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض بهترين نام

    چهارمين فرزندم كه به دنيا آمد، او را خدمت حضرت امام بردم تا نامى برايش انتخاب كند. به ايشان عرض كردم : ((تصميم داشتم نامش را على بگذارم ، ولى ترجيح دادم شما نامى براى او انتخاب فرماييد.))
    امام لبخند شيرينى به لب آورد و فرمود: ((از على بهتر چيست ؟))
    (14)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  6. #15
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شيوه تبريك گفتن نوزاد

    مردى به هنگام تبريك تولد فرزند يكى از دوستانش ، به او گفت : ((تولد اين نوزاد كه سوار بر مركب مراد خواهد بود، بر تو مبارك باد.))
    حضرت امير عليه السلام كه حضور داشت به او فرمود: ((به هنگام تبريك و شادباش نوزاد چنين بگو: خداى بخشنده را شكرگذار باش و اين بخشش ‍ او، بر تو مبارك باد. اميد كه فرزندت به كمال توانايى برسد و از نيكوكارى اش ‍ بهره مند شوى .))
    (15)
    بيان : اسلام در هر مورد دستور كاملى دارد كه محور آن گام زدن انسان در مسير توحيد و رسيدن به كمال است . اين هدف مقدس حتى در محتواى ((شادباش نوزاد)) از طرف ائمه عليه السلام پيشنهاد شده است .

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  7. #16
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض دختر، خيلى خوب است

    در زمستان 1363، خداوند به من دخترى عطا فرمود. او را به خدمت حضرت امام بردم ، ايشان با ديدن نوزاد، بى درنگ دست ها را پيش آورد و قنداق كودك را گرفت . پرسيد: ((پسر است يا دختر؟))
    گفتم : ((دختر است .))
    ايشان با شنيدن اين حرف ، نوزاد را در آغوش فشرد. صورتشان را به صورت كودك گذاشت ، پيشانى اش را بوسيد و سه بار فرمود: ((دختر، خيلى خوب است .))
    آن گاه از نامش سؤ ال كرد: گفتم : ((دلمان مى خواهد شما نامى برايش ‍ انتخاب بفرماييد.))
    حضرت امام بدون تاءمّل سه بار فرمود: ((فاطمه ، خيلى خوب است .))
    (16)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  8. #17
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض موفقيت در علاقه و استعداد كودك

    يكى از نقاشان بزرگ روزگار، در كودكى ، هنگامى كه به مدرسه مى رفت ، بسيار نامرتب و شلوغ بود. نه خود درس مى خواند و نه مى گذاشت ساير شاگردها به درس استاد گوش فرا دهند. روزى استاد او را به حضور طلبيد تا در خلوت پندش دهد و عاقبت بازيگوشى و سهل انگارى را به او گوشزد نمايد. در حينى كه شاگرد تنبل را نصيحت مى كرد، مشاهده نمود كه وى با قطعه زغالى ، روى زمين ، تصاوير زيبايى را نقش مى زند. استاد باتجربه به فراست دريافت كه آن كودك براى نقاشى آفريده شده است . براى همين با پدرش صحبت كرد و او را به تغيير دادن رشته تحصيلى فرزندش ترغيب نمود. بعدها كه آن كودك ، نقاش بزرگى شد، صحّت پيش بينى آن آموزگار هوشمند، پديدار گرديد.
    از ((اديسون )) پرسيدند كه چرا اكثر جوانان به قله هاى موفقّيت دست پيدا نمى كنند؟ وى جواب داد: ((چون در مسيرى كه استعدادش را دارند گام نمى زنند.))
    (17)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  9. #18
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شناخت لياقت هاى كودك

    مى گويند: ((انيشتن )) دانشمند بزرگ و فيزيكدان عصر حاضر، در كلاس هاى ابتدايى چهره درخشانى نداشت ، ولى در سال هاى بعد، استعداد شگرف و مخفى مانده خود را بروز داد.
    به ((ملكشاه سلجوقى )) خبر رسيد كه ((قيصر روم ))
    ، در صدد تسخير بغداد است . ملكشاه با ارتش منظم خود به سوى مرز ايران حركت كرد.
    ((خواجه نظام الملك )) روزى از ارتش سان مى ديد كه ناگاه قيافه سربازى كوتاه قد، توجه او را به خود جلب كرد. دستور داد كه او را از صف بيرون كنند. او تصور كرده بود كه از آن سرباز كوتاه قد، كارى ساخته نيست . ملكشاه به خواجه گفت : ((چه مى دانى ؟ شايد همين سرباز قيصر را اسير كند.))
    اتفاقا مسلمانان در اين نبرد پيروز شدند و قيصر روم به دست همين سرباز اسير گرديد.
    (18)
    بيان : مربى يا پدر و مادر موفق ، آنهايى هستند كه از شاگرد و يا كودك خود شناخت خوبى داشته باشند؛ استعدادهاى آنها را بيابند و زمينه شكوفايى آن را فراهم كنند. چون خداوند در هر كس استعداد خاصى را قرار داده است كه شخص با شكوفايى آن استعداد به توفيق دست خواهد يافت .

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  10. #19
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض احترام به كودك

    شبى مرحوم آية الله ((محمد تقى خوانسارى )) در حال بازگشت از نماز جماعت ، در خيابان اطراف حرم مطهر حضرت معصومه عليه اسلام كودكى را در حال گريه كردن مى بيند. وقتى علت گريه اش را مى پرسد، كودك جواب مى دهد: ((پولى را كه براى گرفتن نان به همراه داشتم گم كرده ام .))
    بى درنگ آن مرجع بزرگ به حالت نيمه نشسته ، مشغول جستجوى مى شود تا اين كه آن دو ريال گمشده را پيدا مى كند و به كودك مى دهد.
    ايشان به راحتى مى توانستند چند برابر آن پول را به كودك بدهند، اما براى اين كه او احساس شرمندگى نكند، به اين شكل به او كمك كردند.
    (20)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  11. #20
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نتيجه تحميل عبادت

    مردى با آن كه پدرش از مؤ منان بود، خدا و معاد را انكار مى كرد و به هيچ يك از اصول و فروغ مذهبى پاى بند نبود شخصى از او پرسيد: ((چه شده است كه با داشتن چنين پدر مؤ من و با تقوايى ، تو چنين از آب در آمدى ؟))
    مرد جواب داد: ((اتفاقا پدرم باعث شده است كه چنين باشم . يادم مى آيد زمانى كه هنوز كودك نوپايى بودم ، هر سحر، پدرم با زور مرا از خواب بيدار مى كرد تا وضو بگيرم و مشغول نماز و دعا شوم . اين كار او آن قدر بر من سنگين و طافت فرسا مى آمد كه كم كم از عبادت و نماز متنفر گرديدم و با آن كه سال ها از آن ماجرا مى گذرد، هنوز به هيچ يك از مقدسات و معتقدات مذهبى ، علاقه اى ندارم .))
    (21)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

صفحه 2 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ به سخنان شيخ الأزهر
    توسط monji_2008 در انجمن پاسخ به شبهات دیگر ادیان ومذاهب
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 04-05-2011, 13:20

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه