صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 31 به 40 از 91

موضوع: چند حكايت‌ تربيتي از بزرگان و علماء و مشايخ + حتما بخوانيد

  1. #31
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اثر توكل به خدا در كودك

    وقتى حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله سه ساله بود، روزى به دايه اش ‍ ((حليمه )) گفت :
    مادر! روزها برادرانم كجا مى روند؟
    عزيزم آنها گوسفندان را به صحرا مى برند.
    مادر، چرا مرا با خود نمى برند؟
    آيا مايلى بروى ؟
    بله مادر.
    حليمه روز بعد محمد صلّى اللّه عليه و آله را شستشو داد و موهايش را روغن زد و به چشمانش سرمه كشيد و يك مهره يمانى كه به نخ كشيده بود، براى محافظت او به گردنش آويخت . آن طفل سه ساله كه اين عمل را خرافى مى دانست ، مهره را با آزردگى از گردن درآورد و گفت : مادر، خدا بهترين حافظ براى من است .
    (50)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #32
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خداشناسى فطرى در كودك

    چون هنگام آن رسيد كه آفتاب دولت ابراهيم خليل عليه السلام از مشرق سعادت طلوع كند، منجمان نمرود را اطلاع دادند كه امسال پسرى به وجود خواهد آمد كه حكومت تو به دست او زايل مى شود. نمرود براى پيشگيرى دستور داد: هر پسرى كه در عرصه ملك او به وجود آيد او را بكشند. موقع ولادت ابراهيم فرا رسيد و متولد گرديد. مادر ابراهيم از بيم گماشتگان نمرود، فرزند خود را در چيزى پيچيد و به غارى برد، در آن جا نهادش و در غار را محكم كرد و بازگشت . روز بعد در فرصتى به كودكش سرزد و وى را صحيح و سالم يافت . مادر با تعجب ديد كه كودكش انگشت سبابه خود را به عادت اطفال در دهان گذاشته است و مى مكد و با آن تغذيه مى شود. مادر مقدارى او را شير داد و بازگشت . از آن به بعد هر وفت فرصت مى يافت به غار مى رفت و ابراهيم را شير مى داد.
    هفت سال گذشت و ابراهيم همچنان مخفيانه مى زيست . از همان وقت ، آثار عقل و فراست از پيشانى مباركش هويدا بود. روزى از مادر خود سؤ ال كرد: ((آفريدگار من كيست ؟))
    مادر جواب داد: نمرود.
    - آفريدگار نمرود كيست ؟
    مادر از جواب او فرو ماند و دانست اين پسر همان است كه بناى ملك نمرود را خراب خواهد كرد.
    (52)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  4. #33
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض كودك سخاوت را از مادر مى آموزد

    در تاريخ مى خوانيم كه ((صاحب بن عباد))، مرد بسيار با سخاوتى بود خودش گفته است : من اين سخاوت را از مادرم آموخته ام ، زيرا مادرم هر روز كه مى خواست به مدرسه روانه ام كند، پولى به من مى داد و مى گفت : اين پول را صدقه بده .
    اين كار او موجب شد تا من به بخش خو بگيرم و سخى شوم . او با اين كار ساده اش به من فهماند همان طور كه بايد به فكر خود باشم ، بايد به فكر ديگران نيز باشم .
    (60)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  5. #34
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آينده هر كسى در كودكى شكل مى گيرد

    فاطمه بنت اسد، مادر بزرگوار حضرت على عليه السلام مى گويد: هنگامى كه عبدالمطلب از دنيا رفت ، شوهرم ابوطالب عهده دار نگهدارى پيامبر گرديد. پيامبر در خانه ما بود و من به او خدمت مى كردم . در باغ خانه ما چند درخت خرما بود، كه خرماهاى تازه و شيرينى از آنها به دست مى آمد. من هر روز مقدارى از آن خرماها را براى آن حضرت مى چيدم . يك روز فراموش كردم كه براى او خرما بچينم و محمد صلّى الله عليه و آله آن روز در خواب بود. كودكان همسايه وارد آن باغ شدند و هر چه خرما از درخت ها به زمين افتاده بود براى خود جمع كردند و رفتند. من با ناراحتى و شرمندگى گوشه اى خوابيدم و صورتم را با آستين دستم پوشاندم . ناگهان دريافتم كه محمد صلّى الله عليه و آله از خوب بيدار شده است و به سوى باغ مى رود. بى صدا او را دنبال كردم . وقتى وارد باغ شد و به اطراف و زير درخت هاى خرما نگاه كرد و خرمايى نيافت ، به درخت خرما اشاره كرد و گفت : ((اى درخت من گرسنه ام ))
    ناگهان ديدم درخت به طرف زمين خم شد و آن شاخه هايى را كه خرماى تازه داشت در دسترس محمد صلّى الله عليه و آله قرار داد. من از اين منظره تعجب كردم . وقتى جريان را براى ابوطالب تعريف كردم ، گفت : ((بدان كه او پيامبر خداست و فرزندى از تو متولد خواهد شد كه وزير او خواهد بود.))
    (61)
    كودكى پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله با كودكى ساير افراد تفاوت هايى داشته است از آن جمله معجزاتى است كه در كودكى از ايشان ديده شده است .

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  6. #35
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض تاءثير استاد در ايمان كودك

    سيد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ شيعه در دمشق مدرسه اى ساخت تا فرزندان شيعيان در آن جا به فراگيرى علم بپردازند. ايشان شاگردى داشت به نام عبدالله كه از ذهن سرشارى برخوردار بود و توانسته بود در مدت كوتاهى تحصيلات خود را در دمشق به پايان رساند و براى فراگيرى بعضى علوم به امريكا سفر كند.
    او از مدت ها قبل در يكى از دانشگاه هاى امريكا اسم نويسى كرده و راه درازى را پيموده بود تا در امتحان ورودى شركت كند. اما وقتى در صف ورود به جلسه ايستاده بود متوجه شد اگر عجله نكند وقت نماز مى گذرد، لذا با شتاب جهت اقامه نماز حركت كرد.
    افرادى كه پشت سرش بودند فرياد برآوردند: كجا مى روى ، نوبت شما نزديك است و اگر دير برسى جلسه ديگرى برگزار نمى گردد.
    عبدالله جواب داد: من يك تكليف دينى دارم و اگر انجام ندهم وقت آن مى گذرد و آن بر امتحان مقدم است و با توكل به خدا مشغول نماز خواندن شد. از قضا وقتى نمازش تمام شد نوبتش نيز گذشته بود. برگزاركنندگان امتحان وقتى متوجه اين قضيه گرديدند، از ايمان عبدالله به شگفت آمده بودند و از او دوباره امتحان به عمل آوردند. عبدالله در نامه اى خطاب به استادش در جبل عامل ، نوشته بود: من درس ايمان و عمل به تكاليف را از شما آموخته ام . سيد محسن بسيار خوشحال گرديد و از اين كه توانسته بود چنين شاگردى پرورش دهد در پيشگاه خداوند شاكر بود.
    (64)

    برگرفته از كتاب : صد حكايت تربيتي ، اثر: مرتضي بذرافشان

  7. #36
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض نوازش فرزندان شهدا

    جعفر بن ابى طالب يكى از بزرگ ترين ياران رسول اكرم و برادر حضرت على عليه السلام است . وى در هجرت مسلمانان به حبشه ، سرپرستى آنها را بر عهده داشت و بعد از بازگشت به مدينه ياورى قهرمان و غم خوارى نستوه براى رسول خدا بود. وقتى در جنگ با مشركين دو دستش قطع گرديد و به شهادت رسيد، رسول اكرم درباره اش فرمود: ((خداوند عوض ‍ اين دو دست دو بال به جعفر عنايت نموده و جعفر در بهشت با آنها پرواز مى كند))، لذا به جعفر طيار معروف گرديد.
    خبر شهادت جعفر مدينه و خصوصا بنى هاشم را غرق در عزا كرد. رسول اكرم صلّى الله عليه و آله براى دلجويى از فرزندان جعفر به منزلش آمد و به اسماء بنت عميس ، همسر جعفر، فرمود: فرزندان جعفر را بياور!
    كودكان كه متوجه شدند رسول خدا به منزلشان آمده ، شتابان به حضور حضرت شرفياب شدند.
    رسول اكرم صلّى الله عليه و آله آنها را به آغوش گرفت و آنها را بوييد و با آنها بسيار مهربانى كرد، به طورى كه عبدالله بن جعفر، پس از سال ها، آن خاطره در ذهنش مانده بود و مى گفت : خوب به ياد دارم روزى كه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را به مادرم داد و دست بر سر من و برادرم كشيد

  8. #37
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض رسول اكرم و دو حلقه جمعيت

    رسول اكرم (ص ) وارد مسجد (مسجد مدينه (1)) شد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده سرگرم كارى بودند: يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به تعليم و تعلّم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد. به كسانى كه همراهش بودند روكرد و فرمود:(اين هر دو دسته كار نيك مى كنند و بر خير و سعادتند). آنگاه جمله اى اضافه كرد:(لكن من براى تعليم و دانا كردن فرستاده شده ام )، پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلّم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست (2).

  9. #38
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض مردي كه كمك خواست

    به گذشته پرمشقت خويش مى انديشيد، به يادش مى افتاد كه چه روزهاى تلخ و پرمرارتى را پشت سرگذاشته ، روزهايى كه حتى قادر نبود قوت روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نمايد. با خود فكرمى كرد كه چگونه يك جمله كوتاه فقط يك جمله كه در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به روحش نيرو داد و مسير زندگايش را عوض كرد و او و خانواده اش را از فقر و نكبتى كه گرفتار آن بودند نجات داد.
    او يكى از صحابه رسول اكرم بود. فقر و تنگدستى بر او چيره شده بود. در يك روز كه حس كرد ديگر كارد به استخوانش رسيده ، با مشورت و پيشنهاد زنش تصميم گرفت برود و وضع خود را براى رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالى كند.
    با همين نيت رفت ، ولى قبل از آنكه حاجت خود را بگويد اين جمله از زبان رسول اكرم به گوشش خورد:(هركس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى كنيم ، ولى اگر كسى بى نيازى بورزد و دست حاجت پيش مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى نياز مى كند)
    آن روز چيزى نگفت . و به خانه خويش برگشت . باز با هيولاى مهيب فقر كه همچنان بر خانه اش سايه افكنده بود روبرو شد، ناچار روز ديگر به همان نيت به مجلس رسول اكرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنيد:(هركس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى كنيم ، ولى اگر كسى بى نيازى بورزد، خداوند او را بى نياز مى كند)
    اين دفعه نيز بدون اينكه حاجت خود را بگويد، به خانه خويش برگشت ، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعيف و بيچاره و ناتوان مى ديد، براى سومين بار به همان نيت به مجلس رسول اكرم رفت ، باز هم لبهاى رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ كه به دل قوت و به روح اطمينان مى بخشيد همان جمله را تكرار كرد.
    اين بار كه آن جمله را شنيد، اطمينان بيشترى در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است . وقتى كه خارج شد با قدمهاى مطمئن ترى راه مى رفت . با خود فكر مى كرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تكيه مى كنم و از نيرو و استعدادى كه در وجود خودم به وديعت گذاشته شده استفاده مى كنم و از او مى خواهم كه مرا در كارى كه پيش مى گيرم موفق گرداند و مرا بى نياز سازد.
    با خودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است ؟ به نظرش رسيد عجالتا اين قدر ازاو ساخته هست كه برود به صحرا و هيزمى جمع كند و بياورد و بفروشد. رفت و تيشه اى عاريه كرد و به صحرا رفت ، هيزمى جمع كرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خويش را چشيد. روزهاى ديگر به اين كار ادامه داد تا تدريجا توانست از همين پول براى خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه و غلامانى شد.
    روزى رسول اكرم به اورسيد و تبسم كنان فرمود:(نگفتم هركس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى دهيم ، ولى اگر بى نيازى بورزد خداوند او را بى نياز مى كند)

  10. #39
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خواهش دعا

    شخصى با هيجان و اضطراب ، به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : در باره من دعايى بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد كه خيلى فقير و تنگدستم .
    امام :(هرگز دعا نمى كنم ).
    چرا دعا نمى كنيد؟
    (براى اينكه خداوند راهى براى اين كار معين كرده است ، خداوند امر كرده كه روزى را پى جويى كنيد و طلب نماييد. اما تو مى خواهى در خانه خود بنشينى و با دعا روزى را به خانه خود بكشانى !)

  11. #40
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض همسفر حج

    مردى از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براى امام صادق تعريف مى كرد، مخصوصا يكى از همسفران خويش را بسيار مى ستود كه چه مرد بزرگوارى بود، ما به معيت همچو مرد شريفى مفتخر بوديم ، يكسره مشغول طاعت و عبادت بود، همينكه در منزلى فرود مى آمديم او فورا به گوشه اى مى رفت و سجاده خويش را پهن مى كرد و به طاعت و عبادت خويش مشغول مى شد.
    امام :(پس چه كسى كارهاى او را انجام مى داد؟ و كه حيوان او را تيمار مى كرد؟).
    البته افتخار اين كارها با ما بود. او فقط به كارهاى مقدس خويش مشغول بود و كارى به اين كارها نداشت .
    (بنابراين همه شما از او برتر بوده ايد).

صفحه 4 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ به سخنان شيخ الأزهر
    توسط monji_2008 در انجمن پاسخ به شبهات دیگر ادیان ومذاهب
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 04-05-2011, 13:20

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه