صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 61 به 70 از 91

موضوع: چند حكايت‌ تربيتي از بزرگان و علماء و مشايخ + حتما بخوانيد

  1. #61
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ماجراي جنگ احد

    در قرآن، آیه 121 سوره آل عمران تا تقریباً آخر این سوره در رابطه با جنگ اُحُد است، اختصاص بالغ بر صد آیه به ماجرای اُحُد بیانگر آن است كه ماجرای نبرد اُحُد دارای درسهای بسیار آموزنده برای مسلمانان هر عصر است كه فرا گرفتن آن درسها موجب عزّت آنان خواهد بود.
    دورنمایی از جنگ اُحُد
    بت پرستان در جنگ بدر، دستخوش ضربات شدید از جانب مسلمانان شده بودند، و بسیاری از سرانشان كشته شده بودند. آنها تصمیم گرفتند با نیروی مجهّزی برای انتقام و سركوبی مسلمانان به سوی مدینه حركت كنند، آنها با پنج هزار نفر به اضافه زنان و غلامان و ساز و برگ نظامی و استمداد از قبایل مختلف حركت نمودند در حالی كه شعار می‎دادند: انتقام! انتقام.
    این لشكر مجهّز روز پنجشنبه 5 شوّال سال سوم هجرت در دامنه كوه اُحُد (یك فرسخی مدینه) مستقر شد.
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ روز جمعه را در مدینه ماند و نماز جمعه را خواند و در خطبه‎های نماز، مردم را به دفاع و جهاد، دعوت كرد و سپس با سپاهی كه افراد آن حدود هزار نفر بودند، از مدینه به سوی اُحُد حركت كردند. در بین راه «عبدالله بن ابی سلول» منافق كه معتقد به ماندن در مدینه بود با طرفداران خود كه حدود سیصد نفر از سپاه را تشكیل می‎دادند به مدینه بازگشتند، و در نتیجه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با سپاه 700 نفری به سرزمین اُحُد وارد شد، و در نقطه‎ای در كنار كوه مستقر گردید، در آن جا در پشت سر، دهانه شكاف كوهی را دید، «عبدالله بن جُبیر» را با پنجاه تیرانداز، نگهبان آن دهانه كرد، و به آنها تأكید كرد كه تا پایان جنگ در آن جا بمانند و حركت نكنند.
    در روز هفتم، پس از نماز صبح، چند نفر از دلاوران دشمن پیاپی به میدان تاختند و طلب مبارزه كردند، امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به میدان آنها رفت و آنها را به هلاكت رسانید، در این هنگام جنگ دسته جمعی آغاز گردید، پیامبر و علی و حمزه در پیشاپیش سپاه اسلام با دشمن می‎جنگیدند، ولی عواملی موجب شكست مسلمانان شد، افراد برجسته‎ای مانند: حضرت حمزه ـ علیه السلام ـ عموی پیامبر، مُصعب بن عُمیر، عبدالله بن جحش، حنظله و... به شهادت رسیدند.
    شایعه قتل پیامبر، و پیام خدا
    در درگیری شدید نبرد اُحُد یكی از جنگجویان كافر به نام «عمرو بن قمیه» سنگی به سوی پیامبر افكند، كه موجب مجروح شدن پیشانی و شكستن بینی و دندان، و شكافته شدن لب پایین آن حضرت شد، به طوری كه خون چهره نازنین حضرت را پوشانید، او خواست آن حضرت را بكشد، یكی از سرداران جوان و رشید اسلام به نام مُصعب بن عُمیر كه شباهت زیادی به پیامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حمله‎های كوبنده‎اش از پیشروی دشمن جلوگیری كرد و در این میان به شهادت رسید. دشمن خیال كرد كه پیامبر را كشته است، از این رو با صدای بلند همین خبر را اعلام كرد و موجب شایعه شد.
    این شایعه باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید، و در مدینه پیچید و زن و مرد را نگران و گریان نمود، حتی عده‎ای از مسلمانان آن چنان خود را باختند كه از میدان گریختند، در این هنگام آیه 144 آل عمران نازل شد كه: «اگر فرضاً محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ كشته شد، خدای محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ هست، شما شخص و پیوند جسمانی را محور قرار ندهید، بلكه شخصیت و پیوند مكتبی را محور خود سازید.» در این آیه چنین می‎خوانیم:
    «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ؛ محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط فرستاده خدا است، و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب بر می‎گردید؟ (اسلام را رها كرده و به دوران جاهلیت و كفر بازگشت می‎كنید؟) و هر كس به عقب برگردد، هرگز به خدا ضرری نمی‎زند، خداوند به زودی شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد.»
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    چهار عامل مهم شكست
    در میان عوامل، چهار عامل زیر، از عوامل مهم شكست بود كه مسلمانان همواره باید به آن توجه كنند:
    1. عبدالله بن ابی سلول منافق، در حسّاس‎ترین شرایط، با حدود یك سوم لشكر اسلام از سپاه اسلام كنار گرفت و به مدینه برگشت، این خود یك نوع تفرّق و اختلاف بود كه می‎توانست نقش و اثر مهمّی در ضربه زدن به فشردگی و اتحاد كه در جنگ بسیار ضروری است داشته باشد. بنابراین نباید مسلمانان به افراد منافق و دو رو تكیه كنند، چنین افرادی یاران ظاهری نیمه راه هستند، و تا آن جا با اسلامند كه با هدفشان بسازد و گرنه از پشت، خنجر می‎زنند.
    2. عدم رعایت انضباط نظامی، و هرج و مرج در كارها، یكی از عوامل شكست است، چنان كه اكثر نگهبانان دهانه شكاف كوه كه نقطه حسّاسی بود، به طمع غنائم و مال دنیا آن جا را رها كردند، و در نتیجه آن شد كه نمی‎بایست بشود. بنابراین نباید هیچ گاه در جنگ، انضباط و روحیه عالی معنوی و اخلاص و جنگ برای خدا را فراموش كرد.
    3. شایعه سازی در جنگ نقش مهم دارد. شایعه قتل حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ اثر عجیبی در فرار و وحشت مسلمانان داشت. مسلمانان باید به شایعه‎ها توجه نكنند، تا ناخودآگاه روحیه خود را نبازند.
    4. استقامت نكردن مسلمانان نیز عامل دیگر شكست بود، اگر آنها با ایمان قوی، هم چون علی ـ علیه السلام ـ و مقداد و ابودُجانه ایستادگی می‎كردند، آن طور شكست نمی‎خوردند. آیا می‎دانید استقامت و جان نثاری این چند نفر بخصوص علی ـ علیه السلام ـ چقدر كارساز بود؟ خود قضاوت كنید.
    ماجرای حمراء الاسد
    یكی از حوادثی كه در سال سوم هجرت، پس از جنگ اُحُد رخ داد، ماجرای «حمراء الاسد» است، كه در قرآن در آیه 172 تا 174 سوره آل عمران به آن اشاره شده است، در آیه 172 خداوند از آنها تقدیر و تمجید كرده و چنین می‎فرماید:
    «الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ آنها كه دعوت خدا و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را پس از آن همه جراحاتی كه به ایشان رسید، اجابت كردند، (و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود به سوی «حمراء الاسد» حركت نمودند، برای كسانی از آنها كه نیكی كردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.»
    دورنمایی از غزوه حمراء الاسد
    در پایان جنگ احد، به فرمان ابوسفیان لشكر به ظاهر فاتح او به سرعت به سوی مكّه حركت كرد، هنگامی كه این لشكر به سرزمین «روحاء» رسیدند، از كار خود سخت پشیمان شدند، و تصمیم به بازگشت به مدینه گرفتند تا بقیه مسلمانان را به قتل رسانند.
    دستگاه اطّلاعاتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ این موضوع را به پیامبر گزارش داد، پیامبر فوراً دستور داد كه مسلمانان، بسیج شوند و برای یك جنگ دیگر آماده گردند، مخصوصاً فرمان داد كه مجروحان نیز در این جنگ شركت نمایند.
    مسلمانان همراه مجروحین، بسیج شده و به سوی لشكر دشمن، حركت كردند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    در ارزش كار این دلیرمردان كفرستیز آیات 172 تا 174 سوره آل عمران نازل شد كه ترجمه آن آیات چنین است: «آنها كه دعوت خدا و پیامبر را پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از میان آنها برای كسانی كه نیكی كردند و راه تقوا را پیمودند، پاداش بزرگی خواهد بود ـ اینها كسانی بودند كه (بعضی از) مردم به آنها گفتند مردم (لشكر دشمن) برای (حمله به شما) اجتماع كرده‎اند از آنها بترسید، اما آنها ایمانشان زیادتر شد و گفتند: خدا ما را كافی است و بهترین حامی ما می‎باشد ـ به همین جهت (از این میدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالی كه هیچ ناراحتی به آنها نرسید، و از فرمان خدا پیروی كردند و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است.»
    اینك پیرامون این ماجرای عجیب، به داستان‎های زیر توجه كنید:
    مجروحی، مجروح دیگر را حمل می‎كند!
    یكی از یاران پیامبر می‎گوید: من از جمله مجروحان بودم ولی زخمهای برادرم از من سخت‎تر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور كه هست خود را به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسانیم، چون حال من كمی از برادرم بهتر بود، هر كجا برادرم باز می‎ماند، او را به دوش می‎كشیدم و بالاخره با زحمت خود را به لشكر رساندیم. به این ترتیب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ارتش اسلام در محلی به نام «حمراء الاسد» (هشت میلی مدینه) رسیده و در آن جا اردو زدند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    گزارش «معبد»
    خبر حركت ارتش اسلام به لشكر دشمن رسید، به خصوص كه شنیدند حتی مجروحین مسلمان همراه لشكرند، همین خبر كه حاكی از نهایت مقاومت مسلمانان بود، دشمن را به وحشت انداخت.
    در این بین «معبد خزاعی» كه یكی از مشركان بود و از مدینه به سوی مكه می‎رفت، در سرزمین «روحاء» به لشكر ابوسفیان رسید، ابوسفیان در مورد چگونگی لشكر اسلام از او سؤال كرد، او گفت: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دیدم تا لشكری بسیار كه تا كنون، همانند آن را ندیده بودم در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش می‎آیند.»
    ابوسفیان با نگرانی و اضطراب گفت: «چه می‎گویی؟ ما آنها را كشتیم و تار و مار كردیم...

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 513.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. مجمع البیان، ج 2، ص 539.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. مجمع البیان، ج 2، ص 539؛ تفسیر نمونه، ج 3، ص 175.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #62
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ادامه ماجراي جنگ احد ...

    معبد گفت: من نمی‎دانم شما چه كردید؟ همین قدر می‎دانم كه لشكر عظیمی در تعقیب شما است.
    در این وقت، لشكر دشمن تصمیم قاطع گرفت كه عقب نشینی كند و به دنبال این تصمیم به سوی مكه گریخت.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    اسیر گرفتن علی ـ علیه السلام ـ در حالت سخت!
    چنان كه گفتیم: برای آن كه دشمنان در راه بر نگردند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دستور داد كه مسلمانان، حتی مجروحین، دشمن را تعقیب كنند، و آنها را از بازگشت، منصرف سازند و این خروج مسلمانان مانوری بود كه رعب و وحشتی در دشمن ایجاد كرد.
    علی ـ علیه السلام ـ با این كه بدن مباركش یكپارچه زخم بود تا «حمراء الاسد» (هشت میلی مدینه) دشمن را تعقیب كرد، و چند روز در آن جا ماند، و هنگام مراجعت دو نفر از سرشناسان دشمن به نامهای: معاویه بن مغیره اموی و ابوعزّه جُمَحی را به اسارت گرفت و به مدینه آورد.
    پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حكم اعدام «ابوعزّه» را صادر كرد، زیرا او در جنگ بدر، اسیر مسلمانان شده بود و عهد و پیمان داده بود كه اگر آزاد شود، دیگر به جنگ مسلمانان نیاید، و با این شرط،‌ آزاد شده بود، ولی برخلاف پیمان، در جنگ اُحُد برای سركوبی مسلمانان، شركت كرد.
    او پس از این حكم، به گریه و زاری افتاد و التماس كرد كه رهایش كنند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «لا یلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَینِ؛ مؤمن از یك سوراخ، بیش از یك بار گزیده نمی‎شود.» (كنایه از این كه اگر بار اول دستش گزیده شد، برای بار دوم، این تجربه تلخ را تكرار نمی‎كند) آن گاه حكم اعدام درباره او اجرا شد.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    تجدید روحیه قوا، و تعقیب دشمن
    وقتی كه خبر حركت لشكر اسلام در تعقیب لشكر كفر، به ابوسفیان رسید، و دانست كه لشكر اسلام كمال آمادگی را دارد و تا «حمراء الاسد» آمده است، با یاران خود تصمیم گرفتند كه به سرعت به مكه بگریزند.
    ولی به خیال خام خود، برای این كه مسلمانان را بترسانند، نعیم بن مسعود اشجعی را در راه دیدند، به او گفتند كجا می‎روی؟ او گفت: برای خرید گندم به مدینه می‎روم. ابوسفیان به او گفت: اگر به حمراء الاسد بروی و پیام ما را به محمد برسانی، فلان قدر خرما و كشمش به تو خواهم داد، او گفت: مانعی ندارد، پیام شما را می‎رسانم.
    ابوسفیان گفت: به پیامبر اسلام و مسلمانان خبر بده كه: «ابوسفیان و بت پرستان قریش با لشكر انبوهی به سرعت به سوی مدینه می‎آیند، تا بقیه یاران پیامبر را از پای درآورند.»
    نعیم بن مسعود به حمراء الاسد، آمد، و جریان را گفت كه انبوهی از لشكر دشمن به سوی مدینه می‎آیند، برگردید، خطر بسیار است.
    پیامبر و مسلمانان گفتند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ؛ خدا ما را كافی است و او بهترین مدافع است.» آن گاه با پیام جبرئیل، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مدینه بازگشت و دشمنان بر اثر رعب و وحشتی كه از مسلمانان در دلشان افتاده بود، به سوی مكه گریختند.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. مجمع البیان، ج 2، ص 540؛ بحار، ج 20، ص 99.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. منتهی الامال، ص 47؛ و در بعضی نقل‎ها این اسیر گرفتن به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده شده است. (كحل البصر، ص 96).
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]. بحار، ج 20، ص 99، 111.

  4. #63
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شاد كردن مومن

    زمان امام صادق علیه السّلام بود شخصی بنام نجاشی استاندار اهواز و فارس بود، یكی از كشاورزهای قلمرو حكومت او به حضور امام صادق (ع) آمد و عرض كرد: در دفتر مالیاتی نجاشی ، مبلغی را به نام من نوشته اند، نجاشی از شیعیان شما است ، اگر لطف می فرمائی نامه ای برای او بنویس تا ملاحظه مرا بكند. امام صادق (ع) برای نجاشی نامه ای ، این گونه نوشت :
    بسم اللّه الرحمان الرحیم سّر اخاك یسّرك اللّه . :بنام خداوند بخشنده مهربان ، برادر دینی خود را خوشحال كن ، خداوند ترا خوشحال می كند. هنگامی كه این نامه به دست نجاشی رسید، وقتی دریافت كه نامه امام صادق (ع) است ، گفت : این ، نامه امام صادق (ع) است ، آن را بوسید و به چشم كشید و به حامل نامه گفت : حاجت تو چیست ؟ او گفت : در دفتر مالیاتی تو، مبلغی را به نام من نوشته اند. نجاشی گفت : آن مبلغ ، چه اندازه است ؟! او گفت : ده هزار درهم است .
    نجاشی ، منشی خود را طلبید، و جریان را به او گفت و به او دستور داد كه آن مالیات را بپردازد و نام آن كشاورز را در دفتر مالیات ، خط بزند، و سال آینده نیز همین كار را در مورد او انجام دهد. پس از این دستور، نجاشی به آن كشاورز گفت : آیا تو را خوشحال كردم ؟. او گفت : آری فدایت شوم . سپس نجاشی دستور داد یك كنیز و یك غلام و یك مركب و یك بسته لباس ‍ به او بخشیدند، و در مورد هر یك از آنها كه به او می داند، نجاشی به او می گفت :آیا تو را خوشحال كردم ؟. او در پاسخ می گفت : آری فدایت گردم . تا آنجا كه نجاشی به او گفت : این فرشی را كه روی آن هنگام دادن نامه مولایم امام صادق (ع) نشسته بودم ، به تو بخشیدم ، برادر و با خود ببر و در نیازهایت مصرف كن . آن كشاورز، خوشحال از نزد نجاشی بیرون آمد و سپس به حضور امام صادق (ع) رسید و جریان را به عرض آن حضرت رساند، و آن حضرت را خوشحال یافت ، عرض كرد: ای فرزند رسول خدا گویا رفتار نجاشی با من ، شما را خوشحال كرد؟. آن حضرت فرمود: آری سوگند به خدا او خدا و رسولش را خوشحال كرد.

    داستان دوستان/محمد محمدي اشتهاردي

  5. #64
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آرامش با قرآن

    از فاضل گرانقدر جناب آقای علی آقایی «عراقچی همدانی» شنیدم كه فرمود: در سال 1342 ماه محرم كه من در كبوتر آهنگ همدان منبر می‌رفتم، انقلاب از قم به رهبری داهیانه حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد، تا آن كه ما خبر دستگیری امام خمینی(ره) را به وسیله رادیو شنیدیم و از این جهت همه نگران و ناراحت شدیم و من در فكر شدم كه این داستان، آخرش به كجا می‌رسد و سرنوشت ملت و كشور چه خواهد شد، خصوصا عاقبت امام خمینی(ره) چه می‌شود با این وضعی كه پیش آمده و دستگاه جبار ایشان را دستگیر كرده بودند،‌ در این هنگام به خاطرم رسید كه برای آگاه شدن از عاقبت این كار به قرآن كریم تفأل نمایم.
    قرآن را برداشتم متوجه قادر متعال شدم و خواستم كه از قرآن، عاقبت امر را به من نشان دهد پس قرآن را باز كردم، دیدم در اوّل صفحه این آیه مباركه است:
    «قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]
    «بگو حق آمد و باطل نابود شد، بدان كه باطل نابودشدنی است».
    من از این تفال بسیار نیك، آرامش خاطر پیدا كرده و مطمئن شدم كه امام «ره» آزاد خواهد شد تا آنكه بعد ازچندی در اثر فشار ملت و اقدام علمای اعلام ومهاجرت علمای بزرگ شهرستانها به تهران، دولت و شاه مجبور شدند كه امام (ره) را آزاد كنند، تا اینكه مرتبه دوّم حضرت امام را دستگیر كردند، این دفعه ایشان را به تركیه، تبعید نمودند، ‌دوباره من ناراحت شدم و قرآن را برداشتم خواستم با تفال به قرآن بدانم كه عاقبت كار چه خواهد شد (البته این قرآن،‌غیر از آن قرآنی بود كه در كبوتر آهنگ بود) وقتی قرآن را گشودم، باز دیدم كه اوّل صفحه، این آیه است: « قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» خیالم راحت شد، دانستم كه این دفعه نیز امام آزاد می‌شود تا اینكه پس از مدتی كه امام در تركیه بود ایشان را به نجف فرستادند ناچار به پاریس تشریف آوردند كه این پیشامد نیز موجب فكر و خیال و ناراحتی مسلمانان بود من دوباره به فكرم آمد كه از قرآن كمك بگیرم و با قرآن تفال بزنم تا بدانم این مرتبه كار امام (ره) به كجا خواهد رسید، قرآن را باز كردم، باز دیدم در اوّل صفحه این آیه آمد:
    « قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ...»

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] . اسراء، 81.

  6. #65
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض بازنشستگي

    پيرمرد نصرانى ، عمرى كار كرده و زحمت كشيده بود، اما ذخيره و اندوخته اى نداشت ، آخر كار كور هم شده بود. پيرى و نيستى و كورى همه با هم جمع شده بود و جز گدايى راهى برايش باقى نگذارد؛ كنار كوچه مى ايستاد و گدايى مى كرد. مردم ترحم مى كردند و به عنوان صدقه پشيزى به او مى دادند. و او از همين راه بخور و نمير به زندگانى ملالت بار خود ادامه مى داد.
    تا روزى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام از آنجا عبور كرد و او را به آن حال ديد. على به صدد جستجوى احوال پيرمرد افتاد تا ببيند چه شده كه اين مرد به اين روز و اين حال افتاده است ؟ ببيند آيا فرزندى ندارد كه او را تكفل كند؟ آيا راهى ديگر وجود ندارد كه اين پيرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگى كند و گدايى نكند؟
    كسانى كه پيرمرد را مى شناختند آمدند و شهادت دادند كه اين پيرمرد نصرانى است و تا جوانى و چشم داشت كار مى كرد، اكنون كه هم جوانى را از دست داده و هم چشم را، نمى تواند كار بكند، ذخيره اى هم ندارد، طبعا گدايى مى كند.
    على عليه السلام فرمود:(عجب ! تا وقتى كه توانايى داشت از او كار كشيديد و اكنون او را به حال خود گذاشته ايد؟! سوابق اين مرد حكايت مى كند كه در مدتى كه توانايى داشته كار كرده و خدمت انجام داده است . بنابراين بر عهده حكومت و اجتماع است كه تا زنده است او را تكفل كند، برويد از بيت المال به او مستمرى بدهيد)(158).

  7. #66
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حق برادر مسلمان

    (عبدالاعلى ) پسر اءعين ، از كوفه عازم مدينه بود. دوستان و پيروان امام صادق عليه السلام در كوفه فرصت را مغتنم شمرده مسائل زيادى كه مورد احتياج بود نوشتند و به عبدالاعلى دادند كه جواب آنها را از امام بگيرد و با خود بياورد. ضمنا از وى درخواست كردند كه يك مطلب خاص را شفاها از امام بپرسد و جواب بگيرد و آن مربوط به موضوع حقوقى بود كه يك نفر مسلمان بر ساير مسلمانان پيدا مى كند.
    (عبدالاعلى ) وارد مدينه شد و به محضر امام رفت . سؤ الات كتبى را تسليم كرد و سؤ ال شفاهى را نيز مطرح نمود، اما برخلاف انتظار او، امام به همه سؤ الات جواب داد، مگر در باره حقوق مسلمان بر مسلمان . عبدالاعلى آن روز چيزى نگفت و بيرون رفت . امام در روزهاى ديگر هم يك كلمه درباره اين موضوع نگفت .
    عبدالاعلى عازم خروج از مدينه شد و براى خداحافظى به محضر امام رفت ، فكر كرد مجددا سؤ ال خود را طرح كند؛ عرض كرد: يا ابن رسول اللّه ! سؤ ال آن روز من بى جواب ماند.
    (من عمدا جواب ندادم ).
    چرا؟
    (زيرا مى ترسم حقيقت را بگويم و شما عمل نكنيد و از دين خدا خارج گرديد!).
    آنگاه امام اين چنين به سخن خود ادامه داد:(همانا از جمله سختترين تكاليف الهى در باره بندگان سه چيز است : يكى : رعايت عدل و انصاف ميان خود و ديگران ، آن اندازه كه با برادر مسلمان خود آن چنان رفتار كند كه دوست دارد او با خودش چنان كند.
    ديگر اينكه : مال خود را از برادران مسلمان مضايقه نكند و با آنها به مواسات رفتار كند.
    سوم : ياد كردن خداست در همه حال ، اما مقصودم از ياد كردن خدا اين نيست كه پيوسته سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ بگويد، مقصودم اين است كه شخص آن چنان باشد كه تا با كار حرامى مواجه شد، ياد خدا كه همواره در دلش هست جلو او را بگيرد).


  8. #67
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض پاداش توجه شوهر به همسرش

    اسحاق بن ابراهیم می گوید: از امام صادق (ع ) شنیدم ، فرمود: رسول اكرم (ص ) به خانه (یكی از همسرانش ) ام سلمه رفت و در آنجا بوی معطر و خوشی به مشامش رسید، فرمود: آیا حولاء (عطر فروش) به اینجا آمده است ؟!. ام سلمه عرض كرد: آری ، او همین جا است . حولاء به حضور رسول خدا (ص ) رسید و عرض كرد: پدرم و مادرم به فدایت باد، شوهرم ، از من دوری می كند(برای عرض شكایت از شوهرم به اینجا آمده ام ). پیامبر (ص ) فرمود: بر عطر و خوشبوئی خود برای شوهرت بیفزا. حولاء عرض كرد: آنچه كه از عطریات بوده ، استعمال كرده ام ، در عین حال شوهرم از من گریزان است . پیامبر (ص ) فرمود: اگر او می دانست كه توجه (مهرانگیزش ) به تو چقدر پاداش دارد، چنین نمی كرد؟!. حولاء عرض كرد: چه پاداشی در این صورت ، برای او هست ؟ پیامبر (ص ) فرمود: وقتی او به تو توجه می كند، دو فرشته او را در میان می گیرند، و پاداش او مانند كسی است كه در میدان جنگ ، شمشیر بدست گرفته تا با دشمن بجنگد، و وقتی كه او با همسرش آمیزش می كند، گناهان او همچون برگهای درخت كه ریخته می شود، می ریزد، و وقتی كه غسل می كند، از گناهان بیرون می آید.

    داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

  9. #68
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض به چه كسي نيكي كنيم؟

    مردی به محضر رسول اكرم صلی اللّه علیه و آله مشرف گردید و عرض كرد: یا رسول اللّه به چه كسی نیكی كنم ؟ پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: به مادرت . دوباره سوال كرد سپس به چه كسی نیكی كنم ؟
    حضرت فرمود: به مادرت . بار دیگر سوال كرد سپس به چه كسی نیكی كنم ؟ حضرت فرمود: به مادرت . بار چهارم سوال كرد آنگاه به چه كسی نیكی كنم ؟ پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: به پدرت .



    قصه هاي تربيتي چهارده معصوم(عليهم) / محمد رضا اکبري

  10. #69
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض توسل به حضرت معصومه(س)

    توسل به ائمه اطهار(ع) و اولیاء خدا، دارای نتائج فراوان است كه در اینجا به ذكر دو نمونه از نتیجه توسّل به حضرت معصومه (ع) می پردازیم :
    1. شخصی بنام میرزا اسداللّه از خدّام آستان مقدس حضرت معصومه (ع) بود، وی در قسمت پا دچار درد شقاقلوس (یك نوع بیماری كه موجب بی حسی و فلجی پا می شود) شد، پزشكان وقت ،از معالجه آن عاجز شده و او را جواب كردند، و به اتفاق ، رای دادند كه باید پای او قطع شود. او یك روز قبل از موعد قطع پا، تصمیم گرفت شب را در كنار مرقد شریف حضرت معصومه (ع) بسر برده و متوسّل گردد. آن شب فرا رسید، آخرهای شب كه درهای حرم را می بندند، شخصی بنام مبارك او را حمل كرده و به حرم برد، او خود را به پای ضریح رساند و مخلصانه با سوز و گداز خاصّی متوسّل به حضرت معصومه (ع) شد و از آن حضرت خواست كه از خدا بخواهد تا او شفا یابد. نزدیك صبح ، هنوز هوا روشن نشده بود، پشت درآمد و فریاد زد در را باز كنید، من شفا یافتم . در را باز كردند، دیدند میرزا اسداللّه بسیار خوشحال است وشفا یافته و جریان شفای خود را چنین شرح داد: در حرم پس از راز ونیاز خوابم برد، در عالم خواب دیدم بانوی بزرگواری نزدم آمد و پس از احوالپرسی ، گوشه ای از مقنعه خود را چندین بار به پای من مالید و فرمود: تو شفا یافتی . گفتم : شما كیستید؟ فرمود: آیا مرا نمی شناسی بااین كه از خدّام حرم من هستی ؟،من فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) می باشم
    2. نقل شده : در زمان مرجعیت آیت اللّه العظمی شیخ عبدالكریم حائری (حدود 50 سال قبل) شخصی كه بسیاری از مردم قم او را دیده بودند قسمت پائین بدنش ، فلج شده بود، برای درمان خود به هر جا رفته بود نتیجه نگرفته بود، تا این كه در قم به حرم حضرت معصومه (ع) رفته و متوسل گردید، در یكی از شب های ماه رمضان صدای نقارخانه (كه در آن زمان در جوار حرم حضرت معصومه وجود داشت) بلند شد، علت پرسیدند،اعلام شد كه حضرت معصومه (ع) فلان شخص را كه از ناحیه پا فلج شده بود، شفا داده به گونه ای كه او اصلا احساس درد پا نمی كند.

    داستان دوستان/محمد محمدي اشتهاردي

  11. #70
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض الگوي بزرگواري

    روزی یكی از مردم شام وارد مدینه شد و دید امام حسن علیه السلام بر اسبی سوار است ، شروع كرد او را مورد لعنت قرار دهد اما امام علیه السلام چیزی به او نگفت . وقتی بدگوئی او به پایان رسید آن حضرت جلو رفت و بر او سلام كرد و خندید و فرمود: ای پیرمرد گمان می كنم در اینجا غریب باشی و شاید اشتباه گرفته ای . اگر از آنچه گفتی طلب عفو كنی تو را می بخشیم و اگر از ما در خواستی داشته باشی عطا خواهیم كرد، اگر راهنمائی بخواهی تو را راهنمائی می كنیم و اگر كاری داشته باشی برای تو انجام می دهیم ، اگر گرسنه باشی تو را سیر خواهیم كرد و اگر عریان باشی تو را خواهیم پوشاند، اگر نیازمند باشی تو را غنی می كنیم و اگر مسكن بخواهی تو راجای خواهیم داد، اگر هر حاجتی داری بر آورده می كنیم و اگر مسافری به سوی ما بیا و اثاث خود را نزد ما بگذار و مهمان ما باش تا وقت رفتن آنها را به تو باز می گردانیم زیراما جای وسیع و مال فراوان داریم . وقتی آن مرد این سخنان امام علیه السلام را شنید گریه كرد و گفت : اشهدانك خلیفه اللّه فی ارضه ، اللّه اعلم حیث یجعل رسالته (شهادت می دهم كه تو خلیفه خدا در زمین او هستی خدا بهتر می داند كه رسالتش را در چه كسی قرار دهد) تا به حال تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا در نزد من بودید اما الان تو بهترین خلق خدا نزد من می باشی و اثاث و لوازم خود را به منزل آن حضرت برد و تا زمانی كه درمدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدان به محبت او گردید.

    قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ به سخنان شيخ الأزهر
    توسط monji_2008 در انجمن پاسخ به شبهات دیگر ادیان ومذاهب
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 04-05-2011, 13:20

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه