صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از 21 به 27 از 27

موضوع: گريه ها ، گريه ها ، باز هم گريه‌ ها

  1. #21
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سر روى نيزه

    روزى پيغمبر اكرم (ص ) در مسجد نشسته بودند، كه جمعى از قريش ‍ وارد شدند و با آنها ابن سعد ملعون هم بود.
    رنگ پيغمبر (ص ) متغيّر شد و حالش دگرگون گرديد، اصحاب عرضكردند: يارسول الله تو را چه مى شود؟! حضرت فرمود: به ياد آوردم آنچه بر اهل بيت من وارد مى شود از كشتن وزدن و سّب و شتم و پريشان و در بدرى و اوّل سرى كه بر سر نيزه مى شود سر فرزندم حسين خواهد بود.
    شورى به اشك مى دهد آواى يا حسين
    امشب شب دعا شب پرواز ياحسين
    امشب كه ميهمان گل منور مى كند
    لب تشنگان خيمه خورشيد را حسين
    نجواى زينب است در آشوب اشك ها
    با پاره هاى آن تن تب دار يا حسين
    مى گفت : نيزه ها مگر از ياد برده اند
    جارى ست در وجود تو خون خدا حسين
    اين سو كبود مى شود از درد گونه ها
    آن سوى دشت زير سم اسب ها حسين
    يك سو كبوتران حرم تشنه و اسير
    يك سو وداع زينب بى يار با حسين
    فردا خراب خطبه تقدير كوفه ها
    فردا شكوه جارى فريادها حسين
    فردا كه روح تازه به پرواز مى دهند
    پروانه هاى سوخته در كربلا حسين
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #22
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حال احتضار

    تمام ايام زندگانى در شب و روز در سفر و حضر، حال پيغمبر (ص ) چنين بود، حتى در حال احتضار امام حسين (ع ) را به سينه چسبانيدو عرق آن حضرت بر حسين (ع ) جارى بود و ميفرمود: مرا با يزيد چه كار است ، خدا يزيد را لعنت كند و به او بركت ندهد. پس غش كرد، باز بحال آمد، بعد امام حسين (ع ) را بوسيد و اشك ميريخت و مى فرمود: مرا با قاتلين تو نزدخدا موقفى خواهد بود.
    اى كه چشم ملك العرش براى تو گريست
    در فلك عيسى مريم به عزاى تو گريست
    آدم بوالبشر از بهر تو شد نوحه سرا
    چون كه بشنيد ز جبريل رثاى تو گريست
    چون على چشم خدا بود برايت گريان
    مى توان گفت كه بهر تو خداى تو گريست
    بس كه جانسوز بود واقعه كرب و بلا
    آب آتش شد و آتش به هواى تو گريست
    تا سرت را به سر نيزه اعداء ديدند
    آسمان نعره زد و چرخ به پاى تو گريست
    چه مگر ديد در آن روز امام سجّاد
    كه چهل سال پس از كرب و بلاى تو گريست
    بيشتر از همه كس اى پسر خون خدا
    پسرت مهدى موعود براى تو گريست
    گر نبودى تو در آن دشت بلا يازهرا
    دخترت زينب غمديده به جاى تو گريست
    مى رود روز جزا خّرم و خندان به بهشت
    هر كه شد پيرو و در زير لواى تو گريست
    نه همين ديده ((خسرو)) زغمت گريان است
    هر كسى داشت به دل مهر و ولاى تو گريست
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #23
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اشك على ع

    ابن عباس مى گويد: در ركاب حضرت اميرالمؤ منين (ع ) بودم در زمانى كه به صفين تشريف مى بردند، وقتى كه به نينوا رسيديم ، نزديك شط فرات بود، با صداى بلند فرمود: يابن عباس آيا اين مكان را مى شناسى ؟ عرضكردم : خير نمى شناسم ! فرمود: اگر مى شناختى مثل من ، از آن نمى گذشتى مگر مثل من گريه مى كردى . پس حضرت على (ع ) گريه شديدى نمود؟ تا اينكه محاسن شيريفش تر شد و اشكها برسينه اش جارى گرديد.
    ما هم به تبع آن حضرت گريه كرديم .
    سپس حضرت فرمود: اُوّه اُوّه ، مرا با آل سفيان چكار است كه جنگ كنيم آنها از جنود سپاهيان شيطانند، اى اباعبدالله صبر كن زيرا هر بلائى كه بسرت اينها مى آورند، سر من آوردند، سپس حضرت آبى جهت وضو گرفت و وضويى ساخت و چند نماز خواند، باز آن حرفها را زد، بعد يك مقدار خواب رفته و بعد بيدار شد، سپس فرمود: يابن عباس آيا از خوابى كه ديده ام تو را با خبر كنم ؟ عرض كردم : انشاءالله كه خير است ! بفرماييد، حضرت فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهاى سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاى سفيد و درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطى كشيدند، فرمودند: ديدم گويا شاخه هاى اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين (ع ) و ميوه دلم ، و نور بصرم ، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسى به فريادش نمى رسد، و گويا آن مردانى را كه از آسمان آمده بودند. ندا مى كردند و مى گفتند: اى آل رسول صبر كنيد.
    كه شما را خواهند كشت . و شما بدست يك مشت مردم شر كشته خواهيد شد. و اينك بهشت مشتاق شما است . اى اباعبدالله .
    سپس رو به سوى من كردند و مرا تعزيت دادند و فرمودند:
    يا اباالحسين به تو بشارت باد و خدا روز قيامت چشمت را روشن كند.
    از خواب بيدار شدم . بخدا قسم كه قبلا حضرت رسول صادق ابوالقاسم (ص ) بمن خبر دادند.
    كه من به سوى اهل بغى مى روم . و به اين زمين ميرسم ...
    آه در اينجا فرزندم حسين با هفده نفر از اولاد من واز اولاد فاطمه (ع ) دفن مى شوند. و اين زمين در آسمان معروف به كربلا است ، چنانكه در زمين حرمين و بقعه بيت المقدس معروف است . سپس فرمود: يابن عباس ببين در اين نواحى فضولات آهوان را مى بينى ؟ به خدا قسم به من دروغ نگفته اند، و آنها زرد شده اند به رنگ زعفران ، ابن عباس گفت : بررسى كردم و پيدا كردم و فرياد زدم : يااميرالمؤ منين اين را پيدا كردم كه فرموديد. حضرت فرمود: صدق الله و رسوله . هر وله كشان به سمت آنها دويد. و آنها را بوئيده و فرمود: اين همان است . آيا ميدانى قضيه اينها چيست ؟ عرض ‍ كردم : خير آقا نمى دانم .
    حضرت فرمود: اين سرزمين ، زمينى است كه وقتى كه حضرت عيسى (ع ) با حواريين به اين زمين رسيد، ديد در اينجا چند تا آهو دور هم جمع شده اند و گريه ميكنند، سپس حضرت عيسى (ع ) نشست و حواريين هم نشستند و مشغول گريه شدند.
    حواريين گفتند: يا روح الله سبب گريه شما چيست ؟ فرمود: اين زمين كربلا است كه در آن فرزند پيغمبر خدا احمد (ص ) و فرزند بتول عذرا (عليهاالسلام ) شبيه مادرم حضرت مريم (عليهاالسلام ) است كشته خواهد شد و در اينجا مدفون ميگردد. تربتى است كه از مشك معّطرتر است ، زيرا كه تربت آن جناب است و اين آهوان با من سخن گفتند: كه مادراينجا بخاطر شوق به آن جناب مانده ايم و در امان هستيم .
    حضرت عيسى (ع ) مقدارى از فضولات را برداشته و بوئيد و فرمود: خوشبويى آن بخاطر علفهاى اين صحرا است . خدايا اينها را باقى بگذار تا اينكه پدرش ببويد و تعزيت او شود. و اين است كه تا حال مانده است و رنگش از طول مدت زرد شده ، و اين زمين كرب و بلا است ، پس با صداى بلند فرمود: اى خداى عيسى بن مريم ، مبارك مكن بر كشندگانش و كسا نيكه آنها را يارى مى كنند.
    سپس حضرت مدت مديدى گريست تا اينكه به رو افتاد و غش كرد، ما هم گريه كرديم . چون به حال آمد چند بعره برداشت و در گوشه ردا پيچيد، و به من فرمود: تو هم بردار و نگه دار اگر ديدى كه از آن خون تازه ميجوشد و جارى مى شود، بدانكه حسينم شهيد شده .
    ابن عباس مى گويد: من هم برداشتم و از آن نگه دارى كردم تا اينكه يك روز خواب بودم ، وقتى كه از خواب بيدار شدم ، ديدم از آن خون تازه اى جارى گرديد. و آستينم مملو از خون است پس نشستم و گريه كردم و با خودم گفتم : يقينا حسين را كشتند. البته على (ع ) تا بحال خبرى به من نداده بود كه واقع نشده باشد.
    پس بيرون آمدم ، ديدم شهر مدينه گويا ابر نازكى آن را فرا گرفته آفتاب ظاهر شده گويا كسوف گرفته ، گويا از در و ديوار شهر خون تازه ميريزد.
    از زاويه خانه صدايى شنيدم كه شخصى مرثيه مى خواند و مضمونش اين است كه اى آل پيغمبر صبر كنيد كه فرزند زهراى بتول را كشتند. و روح الامين با گريه و افغان نازل شد و با صداى بلند گريه مى كرد. من هم گريه ام گرفت و آن روز را كه روز عاشورا بود ضبط كردم و بعد بعضى از افراد و كسانيكه همراهم بودند اين قضيه را گفتم آنها هم حرف مرا تصديق كردند.
    و گفتند ما هم اين صدا را شنيديم . ولى گوينده اش را نديديم شايد حضرت خضر بوده .
    حيات آب بقا جز غم تو نيست حسين
    نميرد آن كه دلش با غم تو زيست حسين
    صفاى عمر ابد يافت هر كه در غم تو
    به قدر يك مژه بر هم زدن گريست حسين
    به روز حشر كه محشر كند شفاعت تو
    كسى كه سايه نشين تو نيست كيست حسين
    جهنم است بهشتى كه خالى از تو بود
    بهشت بى گل رويت بهشت نيست حسين
    تويى كه آيت حُرّيت از رُخت پيداست
    خوشا كسى كه چو حّر بر تو بنگريست حسين
    گداى راه تو هر كس كه گشت آقا شد
    كه گرد خاك رهت تاج سروريست حسين
    نشسته بر سر راه تو ((رستگار)) مدام
    به دستگيرى او لحظه اى بايست حسين
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #24
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض گريه جبرئيل

    يك روز عيد حضرت امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) به حجره جدشان حضرت رسول الله (ص ) وارد شدند و فرمودند: يا جداّه امروز روز عيد است و فرزندان عرب همه با لباسهاى رنگارنگ خود را آراسته اند و لباسهاى نو پوشيده اند و ما لباس نو نداريم و براى همين كار هم خدمت شما آمده ايم كه فكرى بحال ما كنيد.
    حضرت حال آنها را بررسى كرد و گريه اى نمود... تا آنجا كه دو قطعه لباس از بهشت كه به كمك حضرت جبرئيل (ع ) يكى براى امام حسن لباس سبز و ديگرى براى امام حسين (ع ) لباس سرخ آورد و آنها پوشيدند و خوشحال شدند حضرت جبرئيل وقتى اين حالات را مشاهده نمود، گريه نمود.
    حضرت رسول (ص ) فرمود: اى برادرم اى جبرئيل در يك مثل امروزى كه فرزندان من شاد و خرسند هستند، تو چرا گريه مى كنى و مهموم و مغموم و محزون هستى ؟!
    ترا بخدا قسمت مى دهم كه اگر خبرى هست به من بگو و مرا از اين ناراحتى برهان . حضرت جبرئيل فرمود: اى رسول خدا بدان اينكه براى دو فرزندت رنگ مختلف اختيار گرديد. يكى حضرت حسن ناچار است زهر بنوشد و از شدت زهر رنگش سبز مى شود. و حضرت حسين را ذبح مى كنند و بدنش را با خونش خضاب مى كنند. در اينجا پيامبر (ص ) خيلى گريه كرد.
    جان جهانيان به فداى تو يا حسين
    بايد گريست خون به عزاى تو يا حسين
    باشد حديث عشق تو بسيار سينه سوز
    دنيا به ماتمند براى تو يا حسين
    بر ضّد ظلم پيشه به پا خاستى به جا
    صد آفرين به همّت و راى تو يا حسين
    افتاد ديو ظلم به وحشت چو راست شد
    بر ضّد ظلم قّد رساى تو يا حسين
    بشكافت گرچه فرق على اكبرت زتيغ
    نشنيد كس به شكوه صداى تو يا حسين
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #25
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض توفيق ندانست

    هرثمه ابن ابى مسلم نقل كرده كه با حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از صفين مراجعت مى كرديم ، سر زمين كربلا رسيديم پس حضرت از نماز صبح فراغ شد، و قدرى از خاك آنجا برداشت و گريه كرد و فرمود: عجب خاكى هستى ، كه از تو جمعى محشور خواهند شد بدون حساب وارد بهشت مى شوند. هرثمه مى گويد: ما برگشتيم و اين ماجرا را براى همسر شيعه ام بازگو كردم ، همسرم گفت : هر چه اميرالمؤ منين بگويد؛ حق است ، تا اينكه آن روز گذشت و بعدها حضرت سيدالشهدا (ع ) وارد سرزمين كربلا شدند هرثمه جزء لشكر عمر سعد بود و حرف حضرت امير(ع ) را ياد آورد بعد سوار شتر شده و محضر مقدش امام حسين (ع ) مشرف شد و حديث حضرت على (ع ) را نقل كرد. حضرت فرمودند: حالا خيال تو چيست ؟ با ما هستى يا بر ما. گفت : نه با شما و نه با آنها.
    اولاد كوچكى را در كوفه گذاشته ام و براى آنها مى ترسم كه اين زياد آنها را اذيت كند حضرت فرمود: پس بيرون برو و بجاى برو كه مقتل ما را مشاهده نكنى و صداى ما را نشنوى زيرا بخدا قسم اگر كسى امروز صداى استغاثه ما را بشنود، ما را يارى نكند حتما به رو در آتش جهنم خواهد افتاد.
    هوا گرفته و دل بى بهانه مى گريد
    به ياد شام غربيان زمانه مى گريد
    زحج نيمه تمام تواى تمامى حج
    صفا و مروه غمين است و خانه مى گريد
    دميده از سر زلف سياه تو گل سرخ
    به ياد زلف تو گيسو و شانه مى گريد
    به قامتى كه به قدقامتش قيامت كرد
    صفير تير بلا بى بهانه مى گريد
    شكسته چوبه محمل از آن شكسته دلى
    كه بار غم كشد و فاتحانه مى گريد
    همين نه من زفراق تو سوختم تنها
    كه نينوا ز غمت جاودانه مى گريد
    تو رفتى و حرمت ماند و ياس هاى كبود
    به حال اهل حرم تازيانه مى گريد
    مصيبت تو به عالم چنان گذاشت اثر
    كه در عزاى تو چشم زمانه مى گريد
    گلوى گلين ششماهه ات چو گلگون شد
    نهال عاطفه خم شد جوانه مى گريد
    حسين من چه بگويم كه چارده قرن است
    هوا گرفته و دل بى بهانه مى گريد
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #26
    حق آب و گل داره یاصاحب الزمان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,875
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    اولاد كوچكى را در كوفه گذاشته ام و براى آنها مى ترسم كه اين زياد آنها را اذيت كند حضرت فرمود: پس بيرون برو و بجاى برو كه مقتل ما را مشاهده نكنى و صداى ما را نشنوى زيرا بخدا قسم اگر كسى امروز صداى استغاثه ما را بشنود، ما را يارى نكند حتما به رو در آتش جهنم خواهد افتاد.

    حاج آقا !یه چی بگم جیگرتون بسوزه


    اتفاقا به ساربون هم فرمود برو

    اما ساربان نرفت تا شب یازدهم

    دید همه چی رو غارت کردن و چیزی براش نمومنده

    یه هو چشمش افتاد به انگشتر ...



    وای وااااااااااااای

    ای وای



    بر مشامت گر رسید از قبر من بوی بهشت
    کن یقین پای نگارم بر مزارم رفته است


  8. #27
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    واي
    وااااااااااااي
    واااااااااااااااااااااي
    سوختم
    لا اله الا الله
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س )
    توسط golenarges در انجمن حضرت زینب(س)
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 24-10-2011, 17:03
  2. بررسی خنده در آيات و روايات
    توسط hossein moradi در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-09-2011, 09:27
  3. همه حقانیت یک مرد
    توسط محبّ الزهراء در انجمن جبهه و جنگ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-01-2011, 22:43
  4. شايد گريه ملائكه بوده
    توسط کاظم سبزواری در انجمن داستان های مرتبط با امام حسین(ع)
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-10-2008, 11:45
  5. تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين (ع )
    توسط کاظم سبزواری در انجمن تشرف یافتگان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-08-2008, 18:53

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه