روزى پيغمبر اكرم (ص ) در مسجد نشسته بودند، كه جمعى از قريش وارد شدند و با آنها ابن سعد ملعون هم بود.
رنگ پيغمبر (ص ) متغيّر شد و حالش دگرگون گرديد، اصحاب عرضكردند: يارسول الله تو را چه مى شود؟! حضرت فرمود: به ياد آوردم آنچه بر اهل بيت من وارد مى شود از كشتن وزدن و سّب و شتم و پريشان و در بدرى و اوّل سرى كه بر سر نيزه مى شود سر فرزندم حسين خواهد بود.
شورى به اشك مى دهد آواى يا حسين
امشب شب دعا شب پرواز ياحسين
امشب كه ميهمان گل منور مى كند
لب تشنگان خيمه خورشيد را حسين
نجواى زينب است در آشوب اشك ها
با پاره هاى آن تن تب دار يا حسين
مى گفت : نيزه ها مگر از ياد برده اند
جارى ست در وجود تو خون خدا حسين
اين سو كبود مى شود از درد گونه ها
آن سوى دشت زير سم اسب ها حسين
يك سو كبوتران حرم تشنه و اسير
يك سو وداع زينب بى يار با حسين
فردا خراب خطبه تقدير كوفه ها
فردا شكوه جارى فريادها حسين
فردا كه روح تازه به پرواز مى دهند
پروانه هاى سوخته در كربلا حسين