صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 31 به 40 از 85

موضوع: زنان نمونه

  1. #31
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض جميله

    جميله ، فرزند عبدالله ، دخترى مسلمان و با ايمان بود. وى در خانواده اى كه از مخالفان اسلام بودند، زندگى مى كرد. حنظله ، فرزند ابوعامر، كه خانواده او نيز مخالف قرآن و اسلام بودند، به خواستگارى جميله آمد و بنا شد مراسم عروسى آنها برپا شود.
    ((حنظله ))، جوانى مسلمان و متقى بود و چون شنيد در شب عروسى آنان ، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به همراه عده اى از مسلمانان ، از شهر خارج مى شوند تا در جنگ احد شركت كنند، خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : ((امشب ، شب عروسى من است و عده اى هم براى مراسم عروسى دعوت شده اند، اگر اجازه مى فرماييد من فردا صبح زود خود را به شما برسانم ؟!))
    حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمودند: ((مانعى ندارد. تو امشب را بمان و صبح زود خودت را به جبهه برسان !))
    در همان شب ، جميله در خواب ديد كه درهاى آسمان باز شد و حنظله به آسمان رفت ؛ لذا يقين پيدا كرد كه شوهرش شهيد مى شود.
    صبح زود، عروس و داماد از خواب بيدار شدند. حنظله قبل از آن كه غسل جنابت كند، لباس جنگ خود را پوشيد، اسلحه اش را برداشت و خواست با همسرش خداحافظى كند كه جميله از وى درخواست كرد تا كمى صبر كند.
    حنظله به خواسته او پاسخ مثبت داد. جميله چند نفر از همسايگان را صدا زد و گفت : ((شما شاهد باشيد كه حنظله همسر من است و اگر خداوند فرزندى به من عنايت فرمود، از اوست !))
    حنظله در حضور گواهان ، سخن جميله را تصديق كرد و به سوى ميدان شتافت . وقتى كه به جبهه رسيد، حمله شروع شده بود، بى درنگ شمشير را از غلاف بيرون كشيد و نبردى سنگين بر عليه ابوسفيان آغاز كرد و در همان لحظات ، با نيزه كافرى به زمين افتاد و شربت شيرين شهادت نوشيد.
    پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر بالين او حاضر شده ، برايش اشك ريختند و فرمودند: ((مى بينم كه فرشتگان ، با آب هاى بهشتى كه در ظرفهاى طلايى است ، حنظله را غسل مى دهند!))
    (95)
    جنگ احد به پايان رسيد و مسلمانان به مدينه بازگشتند، ولى جميله ، تنها و غريب مانده بود. همه فاميل او را سرزنش مى كردند! اما ايمان جميله ، او را چون ((كوه )) ثابت قدم كرده بود و جميله دلاورانه در برابر فاميل مقاومت مى كرد.
    پس از مدتى ، خداوند به جميله فرزندى داد كه نام او را ((عبدالله )) گذاشت و در تربيت وى زحمت زيادى كشيد، تا اين كه عبدالله بزرگ شد و از قاريان قرآن گرديد.
    پس از شهادت امام حسين عليه السلام و ماجراى حره ، كه يزيد لشكرى براى سركوبى مردم مدينه فرستاده بود، عبدالله پرچم نبرد با يزيد را به دست گرفت و دستور داد شهر را سنگربندى و با اسلحه از مدينه پاسدارى كنند.
    در اين نبرد خونين ، عبدالله و هشت فرزند قهرمان وى به شهادت رسيدند
    (96) و بدينسان جميله ، لياقت ((مادر شهيد)) شدن را نيز يافت و افتخارى بر افتخارات ديروزش افزون شد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اسدالغابه ، ج 5، ص 416.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] كامل ابن اثير، ج 3، ص 481.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #32
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حبابه

    حبابه ، دختر جعفر، از قبيله بنى اسد است . او نخستين امام خود، حضرت على عليه السلام را درك كرد و تا زمان امام هشتم عليه السلام ، در اين جهان زندگى مى كرد و راوى حديث از هشت تن از امامان معصوم بود.(97)
    وى از طرف امير مؤ منان ، على عليه السلام ، ماءموريتى پرارزش پيدا كرد. آن امام همام قطعه سنگى به دست او سپرد كه نقش انگشترى مباركش بر آن نقش بسته بود. ماءموريت حبابه اين بود كه اين سنگ را نگهدارى كرده ، خدمت يكايك امامان عليهم السلام شرفياب شود و از آنها بخواهد تا انگشترى خود را بر آن بزنند و همچون نياكان بزرگوار خود، سنگ را به نقش ‍ انگشترى خويش مزين سازند.(98)
    اين سند اثبات امامت ائمه عليهم السلام بود كه حبابه ماءمور آن شد. شايد براى همين ماءموريت بود كه بارها ضعف بيمارى و پيرى بر او چيره مى شد، ولى با دعاى ائمه عليهم السلام ، ديگر بار شفا مى گرفت و جوانتر مى شد.
    در زمان حضرت امام حسين عليه السلام ، نقطه هاى پيسى بدنش را پوشانده بود، آن حضرت دست خود را به وسيله پارچه اى روى آن موضع گذاشتند، دعايى خواندند و سپس دست خود را برداشتند، در حالى كه از آن بيمارى اثرى نبود.
    (99)
    در زمان امام زين العابدين عليه السلام ، 113 سال از عمرش مى گذشت و ضعف پيرى او را ناتوان كرده بود. امام عليه السلام برايش دعا كردند و حبابه ، سلامت از دست رفته خود را بازيافت .
    سومين بار نيز به بركت دعاى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شفا يافت تا بتواند ماءموريتش را به پايان برد و نيز با عبادتهاى خالصانه اش ، الگويى براى جامعه زنان باشد.
    اين بانوى ارزشمند، سيمايى نورانى داشت كه گواهى بر قلب پاك و كرنشهاى عارفانه اش در پيشگاه پروردگار بود و بر اثر سجده هاى طولانى ، پيشانيش پينه بسته بود.
    (100)
    وقتى كه حبابه از دنيا رفت ، 235 سال سن داشت . امام هشتم عليه السلام او را با پيراهن خود كفن نمودند و با دست مبارك خويش وى را به خاك سپردند.(101)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول كافى ، ج 2، ص 152.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام النساء، ص 292.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رجال كشى ، ص 114.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سفينة البحار، ج 1، ص 207.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رجال كشى ، ص 114.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #33
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حديثه

    حديثه ، بانويى از اهل سودان (102) بود. وى ، زنى نيكوكار، داراى بينش ‍ اسلامى ، پارسا، پاكدامن ، و والاترين زن زمان خود بود.
    راويان ، او را كه مادر امام حسن عسكرى عليه السلام است ، از زنان عارفه و صالحه برشمرده اند و آورده اند كه پس از شهادت امام يازدهم عليه السلام ، وى پناهگاه و نقطه اتكاى شيعيان در آن مقطع زمانى بسيار بحرانى و پراضطراب بود.
    (103)
    احمد بن ابراهيم مى گويد: ((من در سال 262 هجرى ، يعنى هفت سال پس از ولادت امام زمان عليه السلام به حضور حكيمه دختر امام جواد عليه السلام رسيدم و گفتم : تكليف مردم در زمان غيبت حضرت صاحب الامر عليه السلام چيست ؟
    حكيمه خاتون پاسخ داد: ((به مادر امام حسن عسكرى عليه السلام مراجعه كنند!))
    (104)
    امام هادى عليه السلام ، با درودى عطرآگين ، همسر خود را مى ستايند و منزلت والاى آن بانوى نمونه را چنين بيان مى كنند: ((سليل (حديثه ) مسلول من الافات و العاهات و الارجاس و الادناس ))؛ حديثه ، دور از هر آفت ، پليدى و آلودگى است .(105)
    حديثه ، وصيت كرد كه پس از رحلتش ، وى را در كنار قبر امام هادى عليه السلام به خاك بسپارند. در هنگام دفن آن مادر پاك ، جعفر كذاب ، ممانعت مى كرد كه امام زمان عليه السلام از پس پرده غيبت ، ظاهر شدند، مانع را دفع كردند و حضرت حديثه در همان محلى كه وصيت كرده بود، دفن شد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] معجم البلدان ، ج 5، ص 309.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الانوار البهيه ، ص 151.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رياحين الشريعه ، ج 4، ص 150.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، ج 3، ص 24.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #34
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حروريه

    حروريه ، زن شجاع ، مؤ من و فهميده اى بود كه عليه ((حجاج بن يوسف ثقفى )) مبارزه مى كرد و در برابر ظلم و ستم وى كه از خون آشام ترين حكام قرن خود بود، ايستادگى مى كرد.
    روزى حجاج دستور داد تا حروريه را احضار كردند. همين كه بر حجاج بن يوسف وارد شد، به او گفت : ((اى حروريه ! يادت هست كه در لشكر پسر زبير، سربازان را بر ضد من تحريك مى كردى تا مرا بكشند؟))
    حروريه پاسخ داد: ((بله ! كاملا به ياد دارم و به آن افتخار هم مى كنم .))
    حجاج كه بر خلاف انتظار، با شهامت و رك گويى اين زن مواجه شده بود، تعجب كرد. رو به وزيران خود كه در آن جلسه بودند، كرد و گفت : ((به عقيده شما درباره اين زن گستاخ چه حكمى صادر كنيم ؟))
    آنان گفتند: ((ما معتقديم كه بايد گردن اين زن اخلالگر، زده شود!))
    حروريه لبخندى زد و آنان را به باد مسخره گرفت !
    حجاج كه به شدت خشمگين شده بود، رو به ((حروريه )) كرد و پرسيد: ((چرا خنديدى ؟))
    حروريه گفت : ((خنده من براى اين بود كه ديدم وزراى برادرت فرعون ، از وزيران تو عاقل تر و داناتر بودند.))
    حجاج گفت : ((چطور؟))
    حروريه گفت : ((براى اين كه هنگام مشورت فرعون با آنان - درباره قتل موسى عليه السلام - وزيران گفتند: ((اءرجه و اءخاه ))
    (106)؛ كار او و برادرش را به تاءخير انداز، صبر كن ، اگر تصميم گرفتى و او را كشتى و بعد پشيمان شدى ، ديگر ندامت سودى ندارد؛ اما وزيران تو، از تو مى خواهند كه زودتر فرمان قتل مرا صادر كنى !! آيا اين خنده ندارد؟!))
    سخنان منطقى ((حروريه ))، حجاج سخت دل را رام كرد و او را واداشت تا آزادش كند.
    (107)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعراف (7) آيه 111.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام الناس ، ص 31
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #35
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حره

    حره ، دختر حليمه سعديه و از دوستداران حضرت على عليه السلام است . وى ، روزى بر حجاج بن يوسف ثقفى وارد شد. حجاج از نوع نشستن وى ، فهميد كه او از بزرگان است . رو به حره كرد و از او پرسيد: ((شما حره ، دختر حليمه هستى ؟))
    حره گفت : ((آرى .))
    حجاج گفت : ((مدتهاست كه انتظار ديدارت را داشتم . به من گزارش ‍ داده اند كه تو ((على )) را از ابوبكر و عمر و عثمان برتر مى دانى ؟))
    حره گفت : ((دروغ گفته اند، چون عقيده من در اين باره بالاتر از اين حرفهاست . من على عليه السلام را نه بر اصحاب ، بلكه بر كسانى كه افضل از آنها هستند، ترجيح مى دهم .))
    حجاج گفت : ((سخنان خود را روشن بگو، از چه كسانى ديگر او را برتر مى دانى ؟))
    حره ادامه داد: ((آنها بسيارند، مانند حضرت آدم ، نوح ، لوط، ابراهيم ، داود، سليمان ، موسى و عيسى بن مريم عليهم السلام .))
    حجاج كه از اين سخنان تعجب كره بود، گفت : ((واى بر تو! اگر براى ادعاى خود، دليل اقامه نكنى ، با اين شمشير سر از تنت جدا خواهم كرد.))
    حره جواب داد: ((فضيلت او را خداوند عطا كرده است و دليل و برهان بر گفته ام اين است كه خداوند در قرآن ، درباره آدم ، مى گويد: آدم نافرمانى و ترك اولى كرد، پس گمراه شد.
    (108) و در حق على عليه السلام مى فرمايد: كوشش و سعى على عليه السلام در راه ما قابل تشكر و تمجيد است .))(109)
    حجاج بى اختيار گفت : ((آفرين بر تو اى حره ! حالا بگو ببينم ، به چه دليل على را بر نوح و لوط ترجيح مى دهى ؟))
    حره پاسخ داد: ((قرآن مى فرمايد: خداوند براى كافران ، زن نوح و زن لوط را مثال آورد كه تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و به آنها خيانت كردند و آن دو شخص نتوانستند آن زنان را از قهر خدا برهانند و حكم شد آن دو زن را با دوزخيان به آتش درافكنيد
    (110)؛ اما همسر على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام كه خداوند با خشنودى او خشنود و با خشم او، خشمگين مى شود.))
    حجاج گفت : ((آفرين ! حال بگو ببينم ، به چه دليل على را برتر از ابراهيم مى دانى ؟))
    حره لب به سخن گشود: ((خداوند در قرآن كريم از گفته ابراهيم چنين حكايت مى كند. چون ابراهيم گفت : پروردگارا! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ، خداوند فرمود: مگر باور ندارى ؟ گفت : چرا، ليكن مى خواهم با مشاهده آن ، دلم آرام بگيرد
    (111)؛ اما مولايم امير مؤ منان گفت : اگر تمام پرده هاى آسمانها و زمين كنار برود، بر يقين من افزوده نخواهد شد.))
    حجاج گفت : ((آفرين بر تو اى حره ! چرا او را بر موسى ترجيح مى دهى ؟))
    حره گفت : ((به گفته خداوند، موسى از شهر مصر با ترس و نگرانى از دشمن به جانب شهر مدين بيرون رفت
    (112)؛ ولى على بن ابيطالب در ليلة المبيت جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله خوابيد و در بستر رسول اكرم آرميد و جان خود را فداى آن حضرت كرد، بدون آنكه ترس و وحشتى او را فراگيرد.))
    حجاج گفت : ((مرحبا! حالا بگو بدانم چرا او را بر داود ترجيح مى دهى ؟))
    حره گفت : ((خداوند او را برتر دانسته است . در كتابش مى فرمايد: اى داود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم ، پس ميان مردم به حق قضاوت كن و از هوا پيروى نكن تا تو را از راه خدا گمراه كند
    (113)؛ ولى على عليه السلام فرمود: از من بپرسيد از مطالب فوق عرش ، از من سؤ ال كنيد درباره زير عرش ، سؤ ال كنيد از من قبل از آن كه مرا از دست بدهيد. و نيز روز فتح خيبر؛ به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به حاضرين فرمود: ((بهترين شما، داناترين شما و بهترين قضاوت كننده ((على )) است .))
    حجاج گفت : ((آفرين ، چرا او را از سليمان برتر مى دانى ؟))
    حره پاسخ داد: ((سليمان به خداوند عرض كرد: پروردگارا! به من ملكى عطا كن كه بعد از من سزاوار كسى نباشد
    (114)، ولى على عليه السلام فرمود: اى دنيا! من تو را سه طلاقه كردم ، ديگر حق رجوع به من را ندارى .))
    حجاج گفت : ((احسنت ! چرا على را از عيسى بالاتر مى دانى ؟))
    حره پاسخ گفت : ((خداوند بزرگ درباره عيسى عليه السلام گفته است : ياد كن آنگاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود - غير از خدا - انتخاب كنيد؟ او مى گويد: خدايا! تو منزهى ، من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست بگويم ، اگر چنين سخنى را گفته باشم تو مى دانى ، تو از آنچه در روح و جان من است آگاهى و من از آنچه در ذات تو است آگاه نيستم ، زيرا تو با خبر از تمام اسرار و پنهانى ها هستى .
    (115) عيسى ، قضاوت درباره كسانى كه او را خدا دانستند، به قيامت واگذاشت ، اما على عليه السلام ، كسانى را كه درباره او غلو كردند و قائل به خدايى وى شدند، محاكمه كرد و به قتل رسانيد.))
    حجاج او را تحسين كرد و گفت : ((خوب پاسخ گفتى ، وگرنه تو را مجازات مى كردم !))
    (116)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] طه (20) آيه 121.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] دهر (76) آيه 22.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تحريم (66) آيه 10.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بقره (2) آيه 260.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] قصص (28) آيه 21.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] ص (38) آيه 26.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 35.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مائده (5) آيه 116.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام النساء، ص 295.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #36
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حكيمه

    حكيمه ، دختر امام محمد تقى عليه السلام و همسر ابوالحسن محدث (از نواده هاى امام سجاد عليه السلام )، از بانوان عابد، دانشمند و داراى مقام بلند معنوى و عرفانى است .
    اين بانوى فاضل و جليل القدر، در خدمت ائمه بود و سمت مادرى براى امام زمان عليه السلام داشت . وى كه حامل اسرار اهل بيت عليه السلام بود پس از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام ، واسطه و سفير حضرت مهدى عليه السلام شد و مردم به واسطه او، حوائج و مسائل خود را برطرف و حل مى كردند.
    (117)
    حكيمه نقش بسزايى در معرفى حضرت حجة بن الحسن عليه السلام به مردم زمان خود داشت و به تحقيق ، مسلمانهاى پس از آن زمان نيز از احاديث آن بانوى محدثه ، بهره ها برده اند و در شناخت مهدى موعود، گامهاى بلندى به جلو برداشته اند.(118)
    محمد بن قاسم علوى مى گويد: ((من با گروهى از علويان به حضور سيده حكيمه رسيديم ، همين كه چشمش به ما افتاد، فرمود: ((آمده ايد كه از ميلاد حجة بن الحسن عليه السلام سؤ ال كنيد؟
    آن حضرت ديشب نزد من بود و آمدن شما را به من خبر داد.
    و پس از آن ، داستان ازدواج ((نرجس )) با امام حسن عسكرى عليه السلام و مراحل ولادت امام زمان عليه السلام را براى من و همراهانم شرح داد.))
    (119)
    حكيمه در سال 274 هجرى وفات يافت و در مقبره امام جواد عليه السلام و امام حسن عسكرى عليه السلام در سامرا به خاك سپرده شد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 99، ص 80.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] عيون اخبارالرضا عليه السلام ، ص 426.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رياحين الشريعه ، ج 4، ص 150.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #37
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حليمه سعديه

    حليمه سعديه ، دختر ابى ذؤ يب و از قبيله سعد بن بكر است .
    چهار ماه از تولد حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله گذشته بود كه دايگان قبيله بنى سعد به مكه آمدند، حليمه نيز به همراه آنان بود.
    (120)
    عظمت خاندان بنى هاشم و شخصيت مردى مانند عبدالمطلب كه جود، احسان ، نيكوكارى و دستگيرى او از مستمندان ، زبانزد خاص و عام بود، سبب مى شد كه دايگان براى شير دادن به پيامبر صلى الله عليه و آله بر يكديگر پيشى بگيرند؛ اما نوزاد قريش ، پستان هيچكدام از زنان شيرده را نگرفت . سرانجام ، حليمه سعديه آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله پستان او را مكيد.(121)
    در اين لحظه وجد و سرور، خاندان عبدالمطلب را فراگرفت .
    عبدالمطلب ، رو به حليمه كرد و گفت :
    - از كدام قبيله هستى ؟
    - از قبيله بنى سعد هستم ؟
    - اسمت چيست ؟
    - ((حليمه )).
    عبدالمطلب ، از اسم و نام قبيله او بسيار خوشحال شد و گفت : ((آفرين ، آفرين ! دو خوى پسنديده و دو خصلت شايسته ، يكى از سعادت و خوشبختى و ديگرى حلم و بردبارى .))
    (122)
    از وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، دايگى حليمه سعديه را پذيرفتند، الطاف الهى سراسر زندگى آن بانو را فراگرفت : سينه بى شير او پر از شير شد و دارايى و گله اش رو به فراوانى گذاشت .
    خودش مى گويد: ((آن گاه كه من پرورش نوزاد ((آمنه )) را متكفل شدم ، در حضور مادرش خواستم او را شير دهم ، پستان چپ خود را كه داراى شير بود در دهان او گذاشتم ؛ ولى كودك به پستان راست من بيشتر متمايل بود. اما من از روزى كه بچه دار شده بودم ، شيرى در پستان راست خود نديده بودم . اصرار نوزاد، مرا بر آن داشت كه پستان راست بى شير خود را در دهان او بگذارم . هماندم كه كودك شروع به مكيدن كرد، رگ هاى خشك آن پر از شير شد و اين پيشامد موجب تعجب حاضرين شد.))
    (123)
    حليمه سعديه ، پنج سال از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله محافظت كردو در تربيت و پرورش وى كوشيد. پس از آن ، حضرتش را به ((آمنه )) بازگرداند.
    بعد از ظهور اسلام ، حليمه به اتفاق شوهر خود، ((حارث بن عبدالهزى ))، به مكه آمدند و به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آوردند.
    پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله تا پايان عمر، از دوران زندگى در قبيله ((سعد بن بكر)) ياد مى كردند و از حليمه و فرزندانش قدردانى مى كردند و به زبان عربى فصيحى كه در آن دوران ، در خانه حليمه سعديه آموخته بودند، افتخار مى كردند.
    در جنگ حنين ، حليمه به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. آن حضرت به احترام وى از جا برخاستند، رداى خود را پهن كردند و حليمه سعديه را روى رداى خود نشاندند.
    (124)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سيره ابن هشام ، ج 1، ص 162.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 15، ص 422.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سيره حلبى ، ج 1، ص 106.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 15، ص 345.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] زندگانى حضرت محمد خاتم النبيين صلى الله عليه و آله ، ج 1، ص 69، به نقل از استيعاب .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #38
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حمامه

    ((حمامه ))، مادر بلال حبشى ، در آغاز پيدايش اسلام ، به اين آيين الهى گرويد و همواره به جرم ايمانش ، مانند ساير مسلمانان شكنجه مى شد.
    روزى ((امية بن خلف )) كه بلال را سخت شكنجه مى داد، به بلال گفت : ((تعجب مى كنم راجع به مادرت حمامه ، آيا دلت براى او نمى سوزد كه در بيابان سوزان شكنجه مى شود؟))
    بلال آهى پر درد كشيد و گفت : ((آه مادرم ! چقدر شيرين است . پايدارى و استقامت او در راه اسلام چقدر لذت بخش است ! شما او را شكنجه مى دهيد، ولى نمى دانيد كه هر اندازه جسم او را شكنجه مى دهيد، روحش ‍ با نشاط و شاداب تر مى شود! او احساس درد در راه اسلام را بهترين لذت براى خود مى داند.))
    (125)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصحاب محمد صلى الله عليه و آله ، ص 57.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #39
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حمنه

    پس از جنگ احد، زنان سراغ از كشته شدگان و شهدا مى گرفتند، ولى كسى خبر از كشته شدگان ميدان جنگ نمى داد؛ لذا نزد حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم رفتند.
    پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم يكايك آنان را از حال شهدا باخبر ساخت تا نوبت به ((حمنه )) رسيد. حضرت فرمودند: ((حمنه ! برادرت ((عبدالله )) در راه خدا شهيد شد.))
    حمنه گفت : ((انالله و انا اليه راجعون )) خداوند او را رحمت كند و از گناهانش در گذرد.))
    حضرت فرمودند: ((دايى گراميت ((حمزه )) نيز در راه خدا شهيد شد.))
    حمنه جواب داد: ((انالله و انا اليه راجعون )) خداوند رحمتش كند و از گناهانش درگذرد.))
    حضرت فرمودند: همسرت ((مصعب )) نيز در راه خدا به شهادت رسيد.
    حمنه پاسخ داد: ((چه جنگ سختى بود!))
    حضرت فرمودند: ((مردان را در دل زنان ، مقام و منزلتى است ، و زنها خود را از آنان جدا نمى دانند. آنگاه فرمودند: ((چرا درباره ((مصعب )) سخنى گفتى كه درباره عبدالله و حمزه نگفتى ؟!))
    حمنه گفت : ((به ياد يتيمى فرزندانش افتادم !))
    (126)


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] طبقات الكبرى ، ج 8، ص 241.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #40
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خديجه

    حضرت ((خديجه عليهاالسلام )) دختر خويلد، زنى پاكدامن و عفيف بود و از بازرگانان قريش به حساب مى آمد.
    وى به دنبال مرد امينى مى گشت كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد. امانت دارى محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مردم شهرت داشت . از اين رو، خديجه به دنبال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد و گفت :
    ((چيزى كه مرا شيفته تو كرده راستگويى ، امانتدارى و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به ديگران مى دادم به تو بدهم و دو غلام خود را نيز همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.))
    (127)
    نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نيز دعوت خديجه را پذيرفتند و كاروان قريش به حركت درآمد. سفر بازرگانى پر سودى بود. پس از تجارت ، كاروان به مكه بازگشت و پيامبر گزارش سفر را براى خديجه تشريح كرد.(128) چيزى نگذشت كه ((ميسره )) غلام خديجه نيز وارد شد و آنچه را در اين سفر ديده بود مو به مو براى مولايش تعريف كرد و گفت : ((امين در بصرى ، به منظور استراحت ، زير سايه درختى نشست . در آن هنگام ، چشم راهبى به امين افتاد و از من نام او را پرسيد و سپس چنين گفت : ((اين مرد، همان پيامبرى است كه در ((تورات )) و ((انجيل ))، درباره او بشارتهاى فراوانى خوانده ام !))(129)
    حضرت خديجه عليهاالسلام پس از سخنان ، علاقه مفرطى به محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، كه سرچشمه آن از معنويت وى سرچشمه مى گرفت ، در خود احساس مى كند.(130) و پس از آن در عالم رؤ يا مى بيند كه خورشيد، بالاى مكه چرخ خورد و كم كم پايين آمد و در خانه او فرود آمد.
    دختر خويلد، خوابش را براى عموزاده خود ((ورقة بن نوفل )) كه از دانايان عرب بود، نقل مى كند و عموزاده اش مى گويد: ((تو با مرد بزرگى ازدواج خواهى كرد كه شهرت او عالم گير خواهد شد.))
    (131)
    خديجه به اين ازدواج تمايل پيدا مى كند؛ لذا نفيسه ، دختر ((عليه )) را كه از زنان قريش و دوستان نزديكش بود، ماءمور ابلاغ اين پيام به محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم مى كند. فرستاده خديجه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: ((محمد! چرا شبستان زندگى خود را با چراغ همسر روشن نمى كنى ؟ هرگاه من تو را به زيبايى و ثروت ، شرافت و عزت دعوت مى كنم مى پذيرى ؟))
    پيغمبر فرمودند: ((منظورت كيست ؟))
    نفيسه ، خديجه را معرفى مى كند.
    پيغمبر مى فرمايند: ((آيا خديجه به اين كار راضى مى شود، با اين كه وضع زندگى من با او فرق زيادى دارد؟))
    نفيسه مى گويد: ((اختيار او به دست من است و من او را حاضر مى كنم .))
    پس از آن ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با عموهاى بزرگوار خود، جريان را در ميان نهادند. مجلس با شكوهى تشكيل و عقد نكاح پيغمبر و خديجه جارى شد.
    (132)
    بعد از ازدواج آن دو، الفت ، محبت و معنويتى ميانشان پديد آمد كه خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد صلى الله عليه و آله و سلم گذاشت .
    آن گاه كه پيامبر به رسالت مبعوث شد، اولين زنى كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد، خديجه بود.
    (133) خديجه به همراه همسرش و على بن ابيطالب عليه السلام به مسجد الحرام مى رفت و در آن جا به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اقتدا مى كرد و با ايشان نماز مى خواند.(134)
    اين حركت ، نشانه شجاعت ، راست قامتى و ايمان خديجه است . در چنان شرايطى كه تمام دشمنان اسلام عليه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم قد برافراشته اند، او با يك دنيا تعبد، به كنار كعبه مى آيد و به نماز مى ايستد و عملا با تمام بتها و طاغوتها مبارزه مى كند.
    در زمانى كه مشركين و كفار، با سخت ترين شكنجه ها تلاش مى كردند تا راه نفوذ اسلام را در سطح عربستان ، سد كنند و بارها در مسير مسجدالحرام تا خانه ، به پيامبر سنگ مى زدند، خديجه گاه سپرى بود كه سنگ ها را بر جان مى خريد تا كمتر به دست و پاى پيغمبر آسيبى برسد.
    حضرت خديجه ، علاوه بر همسرى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، لياقت مادرى ((فاطمه عليهاالسلام )) را دارد كه با عنوان ((امّ الائمه ))، ارزشهاى شكل گرفته در زمان پيامبرى محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم را تا انتهاى دنيا، حفظ و پاسدارى مى كند. ارزشهايى كه بدون حمايت خديجه پديدار نمى شد و آن بانوى گرامى ، با دلدارى دادن همسرش ، بذل تمامى ثروتش و با شجاعت و شهامتش ، به پيامبر قدرتى مى داد كه با دلگرمى به ترويج اسلام بپردازد و از آزار دشمنان نهراسد.
    اين واقعيت در سال دهم بعثت
    (135)، عيان تر شد و آن زمانى بود كه خديجه ، پيامبر را تنها گذاشت ، كوله بار سفر را بست و به سوى معشوق شتافت .
    پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بعد از اين واقعه ، جنازه حضرت خديجه را در مكانى به نام حجون ، در مكه دفن كردند. قبل از دفن ، خود به ميان قبر رفتند و جنازه را در آن نهادند و با دست مبارك خود بر آن خاك ريختند.
    (136)


    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] كامل ابن اثير، ج 2، ص 24.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 16، ص 4.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، ص 18.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سيره ابن هشام ، ج 1، ص 26.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 6، ص 104.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مناقب ، ج 1، ص 30.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] نهج البلاغه ، خطبه 192.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعلام الورى ، ص 25.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] زندگانى حضرت محمد خاتم النبيين ، ج 1، ص 212.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، ص 214.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نگاه تاريخي به وضعيت زن در اسلام
    توسط vorojax در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 16-08-2011, 14:03
  2. حیا و خودآرایی و تاثیر آن در سلامت روانی زنان
    توسط paradise در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-05-2011, 09:27
  3. سيرى دوباره در آيات حجاب
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-12-2010, 15:25

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه