حضرت زينب ، دختر على بن ابيطالب عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام است . او زندگى شيرينش را در كنار پدر و مادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ) و برادرانش (امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ) آغاز كرد.
زندگى پر رنج و مشقت زينب عليهاالسلام پس از پنج سالگى - مقارن با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم - آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه ، پس از مرگ پيامبر، وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: ((اى فضه ، مرا درياب !))
هزاران غم ، يكى پس از ديگرى ، ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد. ناراحتى غصب خلافت پدر، بردن على بن ابيطالب عليه السلام به اجبار و با پاى برهنه به مسجد، تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست (159) و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه عليهاالسلام ، كمر زينب را شكست .
گويى زينب ، از همين آغاز راه ، در برابر طوفان تازيانه غمها قرار مى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد! غم و رنجى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است :
روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان ، سوره ((كهيعص )) را تفسير مى كرد. على عليه السلام وارد شد و از دخترش پرسيد: ((كهيعص )) را تفسير مى كنى ؟!))
زينب عرض كرد: ((آرى .))
على عليه السلام فرمود: ((اى نور ديده ! اين حروف ، رمزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر))(160) و شايد فرموده باشد: ((كاف ، رمز كربلا است ؛ ((هاء)) اشاره به هلاكت عترت دارد؛ ((ياء)) يعنى يزيد، آن كه بر حسين ستم مى كند؛ ((عين )) كنايه از عطش ابى عبدالله است ؛ و ((صاد)) اشاره به صبر دارد.(161)
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد. از همين رو زمانى كه پسر عمويش ، عبدالله بن جعفر، به خواستگاريش مى آيد، شرط مى كند:
((در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه او به مسافرت رفت ، من نيز بايد با او بروم !!))
مصيبت شهادت اميرمؤ منان على عليه السلام و امام حسن مجتبى عليه السلام ، زينب را آبديده تر مى كند. آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى ، به همراه برادرش امام حسين عليه السلام ، از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كربلا صحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن ((محمد)) و ((عون ))، دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند. زينب ، ناظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب ، دختر على عليه السلام ، شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا، قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پس از آتش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غمها بر قلب زينب ، در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد عليه السلام و ديگر اسرا، راهى كوفه مى شود.
در كوفه ، زينب عليهاالسلام را به مجلس ابن زياد مى برند، در حالى كه كنيزانش ، پيرامون وى را گرفته اند. او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيدالله اعتنايى نمى كند.
ابن زياد، از اين بى توجهى ، به شدت ناراحت شده ، با اين كه زينب را شناخته است ، مى پرسد: ((اين زن پر نخوت و تكبر كيست ؟))
كسى جواب نمى دهد!
باز سؤ ال مى كند، تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: ((اين زينب دختر على است !))
عبيدالله مى گويد: ((خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!))
زينب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد:
((خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد! رسوائى از آن فاسق ها است . ما در عمرمان دروغ نگفته ايم ، دروغ هم از آن فاجرهاست .))(162)
زينب ، در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرّا و آتشين ، كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با اين كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود، چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.(163) در ظاهر، يزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند؛ اما روح بلند دختر فاطمه عليهاالسلام ، يزيد را در هم شكسته بود و سرانجام يزيد، از ترس سقوط حكومتش ، به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پس از ورود كاروان به مدينه ، همه مى دانستند بايد به كجا رفت ؛ مسير كاروان به سوى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم بود. زينب كه همه خاطرات مدينه ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و حسين عليه السلام را به دل داشت ، تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم افتاد، صداى گريه اش بلند شد و فرياد زد: ((اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! خبر كشته شدن حسين عليه السلام را آورده ايم !))(164)
پس از اين ماجرا، مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد عليه السلام و زينب كبرى شد. زينب احكام و فتاواى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود. روحيه و بيان زينب عليهاالسلام ، همه را به ياد اميرمؤ منان عليه السلام مى انداخت . كار زينب عليهاالسلام ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد و سرانجام با تحمل بار مصايب سنگين عاشورا، در سال 62 هجرى چشم از جهان فروبست و جامعه اسلامى را در سوگ خود داغدار كرد.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 43، ص 198.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] خصائص زينبيه ، ص 27.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 319.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] حماسه حسينى ، ج 2، ص 173.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الاحتجاج ، ج 2، ص 35.
[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مقتل الحسين ، ص 376.