صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 51 به 60 از 85

موضوع: زنان نمونه

  1. #51
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض زينب عليهاالسلام

    حضرت زينب ، دختر على بن ابيطالب عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام است . او زندگى شيرينش را در كنار پدر و مادر و جد بزرگوارش ‍ (نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ) و برادرانش (امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ) آغاز كرد.
    زندگى پر رنج و مشقت زينب عليهاالسلام پس از پنج سالگى - مقارن با رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم - آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه ، پس از مرگ پيامبر، وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: ((اى فضه ، مرا درياب !))
    هزاران غم ، يكى پس از ديگرى ، ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد. ناراحتى غصب خلافت پدر، بردن على بن ابيطالب عليه السلام به اجبار و با پاى برهنه به مسجد، تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست
    (159) و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه عليهاالسلام ، كمر زينب را شكست .
    گويى زينب ، از همين آغاز راه ، در برابر طوفان تازيانه غمها قرار مى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد! غم و رنجى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است :
    روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان ، سوره ((كهيعص )) را تفسير مى كرد. على عليه السلام وارد شد و از دخترش پرسيد: ((كهيعص )) را تفسير مى كنى ؟!))
    زينب عرض كرد: ((آرى .))
    على عليه السلام فرمود: ((اى نور ديده ! اين حروف ، رمزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر))
    (160) و شايد فرموده باشد: ((كاف ، رمز كربلا است ؛ ((هاء)) اشاره به هلاكت عترت دارد؛ ((ياء)) يعنى يزيد، آن كه بر حسين ستم مى كند؛ ((عين )) كنايه از عطش ابى عبدالله است ؛ و ((صاد)) اشاره به صبر دارد.(161)
    زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد. از همين رو زمانى كه پسر عمويش ، عبدالله بن جعفر، به خواستگاريش ‍ مى آيد، شرط مى كند:
    ((در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه او به مسافرت رفت ، من نيز بايد با او بروم !!))
    مصيبت شهادت اميرمؤ منان على عليه السلام و امام حسن مجتبى عليه السلام ، زينب را آبديده تر مى كند. آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى ، به همراه برادرش امام حسين عليه السلام ، از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
    كربلا صحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن ((محمد)) و ((عون ))، دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند. زينب ، ناظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب ، دختر على عليه السلام ، شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا، قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
    پس از آتش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غمها بر قلب زينب ، در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد عليه السلام و ديگر اسرا، راهى كوفه مى شود.
    در كوفه ، زينب عليهاالسلام را به مجلس ابن زياد مى برند، در حالى كه كنيزانش ، پيرامون وى را گرفته اند. او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيدالله اعتنايى نمى كند.
    ابن زياد، از اين بى توجهى ، به شدت ناراحت شده ، با اين كه زينب را شناخته است ، مى پرسد: ((اين زن پر نخوت و تكبر كيست ؟))
    كسى جواب نمى دهد!
    باز سؤ ال مى كند، تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: ((اين زينب دختر على است !))
    عبيدالله مى گويد: ((خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!))
    زينب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد:
    ((خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد! رسوائى از آن فاسق ها است . ما در عمرمان دروغ نگفته ايم ، دروغ هم از آن فاجرهاست .))
    (162)
    زينب ، در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرّا و آتشين ، كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با اين كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود، چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.(163) در ظاهر، يزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند؛ اما روح بلند دختر فاطمه عليهاالسلام ، يزيد را در هم شكسته بود و سرانجام يزيد، از ترس سقوط حكومتش ، به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
    پس از ورود كاروان به مدينه ، همه مى دانستند بايد به كجا رفت ؛ مسير كاروان به سوى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و سلم بود. زينب كه همه خاطرات مدينه ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و حسين عليه السلام را به دل داشت ، تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم افتاد، صداى گريه اش بلند شد و فرياد زد: ((اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! خبر كشته شدن حسين عليه السلام را آورده ايم !))
    (164)
    پس از اين ماجرا، مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد عليه السلام و زينب كبرى شد. زينب احكام و فتاواى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود. روحيه و بيان زينب عليهاالسلام ، همه را به ياد اميرمؤ منان عليه السلام مى انداخت . كار زينب عليهاالسلام ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد و سرانجام با تحمل بار مصايب سنگين عاشورا، در سال 62 هجرى چشم از جهان فروبست و جامعه اسلامى را در سوگ خود داغدار كرد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 43، ص 198.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] خصائص زينبيه ، ص 27.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 319.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] حماسه حسينى ، ج 2، ص 173.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الاحتجاج ، ج 2، ص 35.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مقتل الحسين ، ص 376.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #52
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض زينب بنت جحش

    ((زينب ))، دختر جحش و اميمه ، از زنان روزه دار، شب زنده دار، نيكوكار و نمونه اى كه در جنگ احد منشاء خدمات مهمى واقع شد.
    وى كه از اشراف زادگان قريش بود، به پيشنهاد حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، به همسرى ((زيد بن حارثه )) درآمد.
    زيد كه غلام حضرت خديجه بود و آن حضرت ، وى را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بخشيده بود، توسط نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آزاد شد. پس از آن ، پيامبر وى را پسر خود ناميده ، از زينب براى او خواستگارى كردند. خانواده دختر هم به خاطر دستور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، زيد را به دامادى پذيرفتند و بدين گونه زينب به خانه شوهر رفت .
    اين ازدواج ، در حقيقت مقدمه اى براى شكستن يك سنت غلط جاهلى بود و زينب از جانب خداوند و پيامبرش ماءمور شده بود تا به عنوان يك زن باشخصيت و سرشناس با برده اى ازدواج كند، آن هم در زمانى كه هيچ كس ‍ به اين نوع ازدواج تن نمى داد.
    پس از مدتى بين زيد و زينب اختلاف افتاد و تصميم گرفتند كه از هم جدا شوند. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد: ((و اذا تقول للذى اءنعم الله عليه و انعمت عليه اءمسك عليك زوجك واتق الله ))
    (165)؛ به زيد كه مورد لطف خداوند و تو واقع شده است ، مى گويى : همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهيز.
    كوشش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ثمر نرسيد و زينب و زيد، بر اثر ناسازگاريهاى اخلاقى از يكديگر جدا شدند و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ، به فرمان خداوند بزرگ ، براى جبران شكست زينب ، وى را به همسرى خود برگزيدند.
    زينب كه در گذشته همسر پسر خوانده رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بود، اينك به دستور پروردگار با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ازدواج مى كند تا سنت غلط ديگرى نيز در آن دوران باطل شود.
    عقد اين همسرى را خداوند اجرا مى كند، چنانچه قرآن مى فرمايد:
    ((هنگامى كه زيد از همسرش جدا شد، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤ منان در ازدواج با همسران پسر خوانده هاى آنها، هنگامى كه از آنان طلاق گيرند، نباشد.))
    (166)
    اين ازدواج ، افتخارى براى زينب شد كه همواره بر آن مى باليد و مى گفت : ((مرا خدا براى پيامبرى برگزيده است .))(167)
    آن هنگام كه خبر اين ازدواج را به زينب دادند، از خوشحالى سر بر خاك گذارد و پروردگارش را سجده كرد.
    وى ، زنى نيكوكار بود و با دستمزد كارش ، به مستمندان رسيدگى و كمك مى كرد و آن را به مصرف تهيدستان مى رساند.
    در زمان خليفه دوم ، از بيت المال مسلمين ، سالى دوازده هزار درهم به او مى دادند؛ ولى او فقط يك بار آن را گرفت و بين فقرا و بينوايان تقسيم كرد. سپس گفت : ((خدايا! در سال آينده اين مال را نصيب من مفرما كه فتنه است .))
    (168)
    اين خبر به خليفه دوم رسيد. تعجب كرد و گفت : ((بايد به اين زن بيشتر كمك شود.))
    سپس هزار درهم ديگر برايش فرستاد و پيام داد كه شنيده ام آن پول را به فقرا بخشيده اى ، اين پول را براى خودت بردار.
    زينب اين هزار درهم را نيز به مصرف تهيدستان رسانيد و خود درهمى از آن ، برنداشت .
    (169)
    آن بانوى نمونه در سال بيستم هجرى زندگى را بدرود گفت و در حالى كه 53 سال بيشتر نداشت ، به ديار باقى شتافت .



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] احزاب (33) آيه 37.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] احزاب (33) آيه 37.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] كامل ابن اثير، ج 2، ص 177.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رياحين الشريعه ، ج 2، ص 337.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] زنان نامدار در تاريخ اسلام ، ص 280.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  4. #53
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ساره

    شخصيت و كمال ((ساره ))، همسر حضرت ابراهيم عليه السلام ، از خدمت مستمر و بى شائبه به ميهمانان همسرش ، آشكار بود.
    يكى از آداب ميهماندارى آن است كه غذا را هر چه زودتر آماده كنند، چرا كه ميهمان - مخصوصا اگر مسافر باشد- غالبا خسته و گرسنه است ؛ لذا به غذا و استراحت نياز دارد؛ از اين رو بايد زودتر غذاى او را آماده كنند تا بتوانند به استراحت بپردازد.
    ساره بدين گونه عمل مى كرد و همواره براى خدمت به ميهمانان آماده بود.
    (170) تا آن جا كه قرآن كريم مى فرمايد: ((آيا حكايت مهمانان ابراهيم عليه السلام به تو رسيده است ؟))(171)
    زمانى كه ميهمانها بر ابراهيم وارد شدند، او نزد ساره آمد و در مدت كوتاهى گوساله بريان شده اى را براى ميهمانان برد:
    ((فمالبث اءن جاء بعجل حنيذ))
    (172)؛ طولى نكشيد كه گوساله اى بريان شده آورد. عشق به ميهمان ، رضايت ابراهيم از ساره و بالاتر از اين دو، محبت محبوب به ساره ، ايمانى سرشار را در وجود او تدارك ديده بود، تا جايى كه با فرشتگان سخن مى گفت و از آنان سخن مى شنيد.
    همان معنويت باعث شد كه خداوند پاداش اين همسر فداكار را در سن پيرى به او عطا كند و توسط فرشتگان به وى بشارت فرزندانى دهد كه هر كدام ، رسالت پيامبرى را بر دوش داشتند.
    قرآن كريم مى فرمايد: ((هنگامى كه فرشته ها با ابراهيم خليل سخن مى گفتند، همسر او نيز حضور داشت و ايستاده بود و سرور و خوشحالى داشت . پس او را به ((اسحاق )) و پس از او، ((يعقوب )) بشارت داديم .))
    (173)
    يعنى علاوه بر فرزند (اسحاق )، بشارت نوه (يعقوب ) هم به ساره داده شد.
    سپس همسر ابراهيم عرض كرد: ((آيا من مادر مى شوم ؟ در حالى كه فرتوت و سالمند و كهنسالم و همسرم نيز پيرمردى است . اين راستى چه چيز عجيبى است .))
    (174)
    فرشتگان به او گفتند: ((آيا از رحمت خدا و امر خداوند در تعجب هستى ؟ در حالى كه رحمت خدا و بركاتش بر شما خاندان نبوت بوده است و شما از اين بركات غيبى ، بى شمار ديده ايد.))(175)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 12، ص 11.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] ذاريات (51) آيه 24.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] هود (11) آيه 69.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 71.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 72.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 73.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  5. #54
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سبيكه

    ((سبيكه ))، مادر امام جواد عليه السلام و از خاندان ((ماريه قبطيه )) (همسر نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ) است .(176)
    وى از نظر فضايل اخلاقى در درجه والايى قرار داشت و جزء برترين زنان عصر خود بود.
    پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در روايتى سبيكه را ((خيرة الاماء)) (بهترين كنيزان ) ناميده اند.
    (177)
    امام هفتم عليه السلام سالها پيش از آن كه اين بانو به خانه امام رضا عليه السلام وارد شود، برخى از خصوصيات وى را بيان فرمودند و توسط يكى از ياران خود (يزيد بن سليط) برايش سلام فرستادند.(178)
    امام هشتم عليه السلام ، از سبيكه به عنوان بانويى منزه و پاكدامن و بافضيلت ياد مى كردند و مى فرمودند: ((سبيكه در قداست و پاكى ، شبيه حضرت مريم عليه السلام مى باشد و پاك و پاكيزه آفريده شده است .))(179)
    حكيمه خاتون ، خواهر امام رضا عليه السلام مى گويد: ((هنگام ولادت امام محمد تقى عليه السلام ، برادرم از من خواست نزد سبيكه باشم . من در اتاقى كنار آن بانو ماندم . امام جواد عليه السلام متولد و اتاق از نور وجودش ‍ منور شد. نوزاد در روز سوم ولادت ، چشم به سوى آسمان گشود، به چپ و راست نگريست و گفت : ((اشهد ان لااله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ))! من با ملاحظه چنين موضوع شگفت انگيزى ، هراسان و وحشت زده شدم . از جا برخواسته ، خدمت امام هشتم عليه السلام رفتم و آنچه ديده بودم ، به عرض ايشان رساندم .))
    امام رضا عليه السلام فرمودند، ((شگفتى هايى كه بعد از اين از او خواهيد ديد، بيشتر از آنچه تا كنون ديده ايد خواهد بود.))
    (180)
    سبيكه ، افتخار مادرى براى يكى از ستارگان فروزان آسمان امامت و ولايت را داشت و اين افتخار را جز فرزانگان و فرهيختگان حاصل نخواهند كرد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 50، ص 15.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اصول كافى ، ج 1، ص 323.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، ص 315.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بحارالانوار، ج 50، ص 15.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مناقب ، ج 4، ص 394.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  6. #55
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ستّ المشايخ ‌

    فاطمه ، دختر محمد بن جمال الدين مكى عاملى (شهيد اول ) و يكى از زنان عالمه ، فقيهه و صالحه است .
    پدرش ، از فقيهان بزرگ شيعه و مادرش (امّ على ) از بانوان مجتهده و پارساست .
    وى از پدر شهيدش كه او را مى ستود و زنان را فرمان مى داد كه در فراگرفتن مسائل دينى به او رجوع كنند، اجازه نقل روايت داشت .
    فاطمه در تعليم و تربيت شاگردانى كه به دستور ((شهيد اول )) به او سپرده مى شد، به حدى رسيد كه او را ((ست المشايخ )) (خانم استادهاى حديث ) مى خواندند.
    (181)
    وى ، پس از شهادت پدر، سهم ارث خود را به برادرانش ، رضى الدين (محمد) و ضياءالدين (على ) بخشيد و در قبال آن ، چند كتاب حديث ، فقه و قرآن مجيد را از برادران خود گرفت .
    در نامه اى كه آن بانوى بزرگوار و مجتهده - به عنوان سند اين بخشش ‍ - نوشته ، چنين آمده است :
    ((... من سهم ازث خود را در ((جزين )) و ديگر جاها به برادرانم ، محمد و على ، فرزندان فقيه اعظم ، احيا كننده آيين امامان پاك عليهم السلام ، بخشيدم ؛ قربة الى الله و براى كسب ثواب ؛ و آنان در مقابل ، كتاب تهذيب الاحكام و مصباح المتهجد، اثر شيخ طوسى ، و من لايحضره الفقيه ، نوشته شيخ صدوق ، و قرآن معروف به هديه ((على مؤ يد)) را به من هديه كردند.))
    (182)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سفينة البحار، ج 1، ص 722.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] اعيان الشيعه ، ج 8، ص 388
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  7. #56
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سميّه

    سميّه ، مادر عمارياسر و كنيز ابوجهل بود. وى در همان آغاز بعثت ، به حقانيت اسلام پى برد و به آن ايمان آورد.
    ابوجهل آن قدر به او تازيانه زد تادست از اسلام بردارد؛ ولى وى همچنان استوار و راسخ در عقيده خود باقى ماند.
    عصرها كه مى شد، مردم جمع مى شدند و براى ارعاب تازه مسلمانان و سرگرم شدن ، اين زن تازه مسلمان را بدن عريان روى ريگهاى سوزان مى انداختند، به او تازيانه مى زدند و او را به داخل آتش پرتاب مى كردند تا از شدت شكنجه بى هوش مى شد؛ پس از به هوش آمدن ، باز ماجرا ادامه مى يافت !!
    (183)
    ابوجهل روزى او را به قدرى زد كه بى هوش به زمين افتاد، پس از مدتى به هوش آمد و گفت :
    ((آيين من همان محمد صلى الله عليه و آله و سلم است !!))
    وقتى كه ابوجهل با شديدترين شكنجه ها، نتوانست سميّه را از آيين حق باز دارد، تصميم گرفت وى را به قتل برساند؛ لذا او را كنار خانه كعبه آورد، مشركان مكه اجتماع كردند و ابوجهل در ميان جمعيت به سميّه گفت : ((دو راه پيش دارى ، يا از اسلام برگرد و يا اين كه كشته خواهى شد.))
    سميّه بازگشت از دين مبين اسلام را نپذيرفت و راضى شد كه آغوش خود را براى شهادت بگشايد و به عنوان اولين شهيده اسلام ، افتخار بزرگى نصيب مسلمين و خانواده ياسر كند.
    در اين جا بود كه بود كه ابوجهل دستور داد، دو شتر آوردند و هر پاى ((سميّه )) را به يك شتر بستند و شترها را در جهت مخالف هم حركت دادند. آن بانوى شجاع دو نيمه شد و به شهادت رسيد
    (184) و به آرزوى خود كه پيوستن به همسر شهيدش ، ((ياسر)) بود، نايل آمد.




    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] جهاد با نفس ، ج 3، ص 139.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سفينة البحار، ج 1، ص 664.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  8. #57
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سوده

    در يكى از سالها كه معاويه به حج رفته بود، سراغ ((سوده )) (دختر عمارة بن اسد) كه در طرفدارى از على عليه السلام و دشمنى با معاويه سوابق طولانى داشت ، را گرفت ؛ گفتند: ((زنده است .))
    پس از احضار از او پرسيد: ((هيچ مى دانى چرا تو را احضار كرده ام ؟ تو را براى اين احضار كردم كه بپرسم چرا على را دوست دارى و مرا دشمن ؟))
    سوده گفت : ((بهتر است در اين باره حرف نزنى .))
    معاويه پاسخ داد: ((نه ، حتما بايد جواب بدهى !))
    سوده گفت : ((به علت اين كه او عادل و طرفدار مساوات بود و تو بى جهت با او جنگيدى . على را دوست مى دارم ، چون فقرا را دوست مى داشت و تو را دشمن مى دارم ، براى اين كه به ناحق خونريزى كردى و اختلاف ، ميان مسلمانان افكندى . تو در قضاوت ((ظلم )) مى كنى و رفتارى مطابق هواى نفس دارى !))
    معاويه خشمناك شد و جمله زشتى ميان او و سوده رد و بدل شد، اما بعد خشم خود را فرو برد و همان طور كه عادتش بود، در آخر روى ملايمت نشان داد و پرسيد: ((هيچ على را به چشم خود ديده اى ؟))
    - بلى ديده ام
    - چگونه ديدى ؟
    - به خدا سوگند او را در حالى ديدم كه اين ملك و سلطنت كه تو را فريفته و گمراه كرده ، او را غافل نكرده بود.
    - آواز على را هيچ شنيده اى ؟
    - آرى شنيده ام . دل را جلا مى داد و كدورت را از دل مى برد، آن طور كه روغن زينت زنگار را مى زدايد.
    (185)
    - اگر خواهشى دارى ، بگو تا برآورده سازم ؟!
    - هر چه بگويم مى دهى ؟
    - آرى مى دهم
    - صد شتر سرخ مو مى خواهم كه با شير و گوشتشان بچه هاى يتيم را سير كنم .
    - اگر بدهم آن وقت در نظر تو مانند على خواهم بود؟
    - ابدا!! زيرا كسى كه على عليه السلام را دوست مى دارد، نمى تواند معاويه را هم دوست بدارد.
    (186)
    معاويه دستور داد، همان طور كه سوده خواسته بود، صد شتر به وى بدهند و به او گفت : ((به خدا قسم ، اگر على زنده بود؛ يكى از اينها را به تو نمى داد.))
    سوده پاسخ داد: ((به خدا قسم ، يكى موى اينها را هم به من نمى داد، زيرا اينها مال عموم مسلمين است .))



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] بيست گفتار، ص 56.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] شهسوار اسلام ، ص 146.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  9. #58
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض سيده نفيسه

    ((سيده نفيسه ))، دختر حسن بن زيد (پسر حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام )،در عبادت بسيار كوشا بود. روزها روزه مى گرفت و شبها به عبادت و راز و نياز مى پرداخت و از آن جا كه داراى ثروت زيادى بود، به بيماران و نيازمندان كمك مى كرد. وى ، سى بار به سفر حج مشرف شد كه بيشتر آن با پاى پياده بود.
    سيده نفيسه ، سالى با همسرش ، اسحاق مؤ تمن (پسر امام صادق عليه السلام )، از مدينه منوره به زيارت حضرت ابراهيم خليل عليه السلام مشرف شد و در برگشت به مصر آمد و در منزلى سكنى گزيد. در همسايگى آنها دخترى نابينا و يهودى زندگى مى كرد. روزى به آب وضوى سيده نفيسه تبرك جست و بينايى چشمهايش را بازيافت ؛ از اين رو بسيارى از يهوديها اسلام آوردند و اهل مصر به او اعتقاد عجيبى پيدا كردند و از او خواستند كه در مصر بماند. وى تقاضاى مردم را پذيرفت و مردم نيز از محضرش ، بركات زيادى را مشاهده نمودند و استفاده هاى بسيارى از او بردند.
    آن بانوى مكرمه ، قبرى با دست خويش ساخته بود و پيوسته به داخل آن رفته ، نماز مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد، تا اين كه در ماه مبارك رمضان سال 208 ه‍ ق به ديار باقى شتافت .
    وى هنگام احتضار روزه بود، از او خواستند كه روزه اش را افطار كند، فرمود: ((عجبا! سى سال تمام از خدا خواسته ام كه در حال روزه از دنيا بروم ، حالا كه روزه ام و نزديك است از دنيا بروم و به آرزوى خود برسم ، افطار كنم ؟))
    آن گاه شروع كرد به خواندن سوره انعام و همين كه به آيه ((لهم دارالسلام عند ربهم )) رسيد، از دنيا رفت .
    (187)
    بعد از رحلتش ، همسرش بر آن شد تا جنازه او را از مصر به مدينه منتقل كند؛ اما مردم مصر تقاضا كردند تا او را در سرزمين آنان دفن كند تا از قبرش ‍ بركت جويند؛ ولى اسحاق امتناع ورزيد. شب رسول گرامى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد كه به او فرمودند: ((اى اسحاق ! نفيسه را نزد مردم مصر بگذار تا بركت بر آنان نازل شود.))(188)
    از اين رو جنازه آن بانوى متقى ، در مصر - در همان قبرى كه خود تدارك ديده بود و 190 بار در آن ختم كرده بود - به خاك سپرده شد.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] تحفة الاحباب ، ص 393.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] سفينة البحار، ج 2، ص 604
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  10. #59
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شطيطه

    ((شطيطه ))، زنى بافضيلت و از شيعيان نيشابور بود، چون شنيد كه ابى جعفر محمد بن ابراهيم نيشابورى ، به نمايندگى جمعى از بزرگان شيعه نيشابور، عازم مدينه است ، نزد وى آمد و يك درهم خالص و دو نخود، و قطعه اى پارچه از پنبه كه به دست خود ريسيده بود و چهار درهم ارزش ‍ داشت را به او داد و گفت : ((در مال من ، چيزى بيش از اين ، از حقوق واجب و مقرر الهى وجود نداشت ، اينها را بگير و به مولايم امام صادق عليه السلام تقديم كن !
    ابى جعفر كه از كمى آن امانت ، در خود احساس شرمندگى مى كرد، رو به شطيطه كرد و گفت : ((اى زن ! من از مولايم خجالت مى كشم كه اين درهم و قطعه كم ارزش را براى ايشان ببرم !))
    شطيطه گفت : ((همانا خداوند از حق ، حيا و پروائى ندارد.
    (189)
    در كار حق كه خجالتى نيست . آنچه از حقوق واجب بر عهده من است ، همين مقدار مى باشد. تو رسول و فرستاده اى بيش نيستى ! پس اينها را بگير و به امام برسان . مى خواهم وقتى كه خداوند را ملاقات مى كنم ، چيزى از حقوق جعفر بن محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر گردن من نباشد.))
    ابى جعفر مى گويد: ((درهم و قطعه پارچه او را گرفتم و به همراه ساير امانتها و نامه ها به راه افتادم تا به كوفه رسيدم . در آنجا به زيارت قبر حضرت على عليه السلام رفتم و سپس به حضور ابوحمزه ثمالى رسيدم . در همان ساعتها، از مدينه خبر رسيد كه امام صادق عليه السلام وفات نموده است . ابوحمزه ثمالى از مخبر در خصوص جانشينى امام ششم سؤ ال كرد و از جواب او فهميديم كه حضرت موسى بن جعفر عليهم السلام ، امام مسلمين است .))
    ابى جعفر محمد بن ابراهيم نيشابورى ، از كوفه به مدينه آمد و در آن جا به نزد امام هفتم عليه السلام رفت . پولها و امانتها را كه در داخل كيسه اى بود، به امام داد. حضرتش در كيسه را گشودند، دست مبارك را در آن داخل بردند و از ميان آنها، تنها درهم شطيطه را بيرون آوردند و به ابى جعفر فرمودند: ((اين درهم آن زن است ؟))
    ابى جعفر گفت : ((آرى .))
    سپس امام ، قطعه پارچه پنبه اى شطيطه را خارج كردند و به ابى جعفر فرمودند: ((به شطيطه سلام برسان ، و به او بگو كه قطعه پارچه تو را جزء كفنهايم قرار دادم .)) آن گاه پارچه اى به وى دادند و فرمودند: ((به شطيطه بگو اين را كه از كفنهاى ماست ، به سوى تو فرستاديم ، پنبه اش از مزرعه خودمان است ، بذر آن را مادرمان ، فاطمه عليهاالسلام ، به دست مبارك خود، براى كفن فرزندانش كاشته و خواهرم ، حكيمه خاتون ، آن را براى كفن خويش ريسيده است و دسترنج اوست ، پس آن را كفن خودت قرار بده .))
    پس از آن امام موسى بن جعفر عليهماالسلام به غلامشان ((معتب )) فرمودند:
    ((كيسه اى را كه مخارج و مؤ ونه زندگيمان در آن است ، بياور.))
    غلام ، كيسه را آورد و حضرت درهم شطيطه را در آن انداخته ، چهل درهم از آن خارج كردند و باز به ابى جعفر فرمودند:
    ((سلام مرا به شطيطه برسان و به وى بگو: از هنگامى كه اين كفن و دراهم به تو مى رسد، نوزده شب بيشتر زنده نخواهى بود، از اين چهل درهم ، شانزده درهم آن را خرج كن و 24 درهم را براى مخارج دفن خود نگاه بدار و بدان كه پس از ارتحال ، من براى نمازت حاضر خواهم شد.))
    (190)
    چون ابى جعفر به نيشابور بازگشت ، ماجرا را براى شطيطه بيان و دراهم و پارچه را به وى تسليم كرد. شطيطه از آن خبرها، چنان شادمان شد كه نزديك بود جان دهد.
    پس از نوزده روز، شطيطه جان به جان آفرين تسليم كرد. امام هفتم عليه السلام ، بر جنازه اش حاضر شدند و به همراه جمعيت بر آن نماز خواندند و در هنگام دفن او، مقدارى از تربت اباعبدالله الحسين عليه السلام را در قبر وى پاشيدند و بعد به مدينه بازگشتند.
    (191)



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] احزاب (33) آيه 53.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] رياحين الشريعه ، ج 4، ص 363، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب .
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] الثاقب فى المناقب ، ص 439.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

  11. #60
    کاربر کهنه کار golenarges آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    13,591
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض صفورا

    ((صفورا))، دختر حضرت ((شعيب )) است . وى و خواهرش (ليا)(192)، به منظور آب دادن گوسفندان پدر خود، در كنار چاه آب مدين ، ايستاده بودند.
    چوپانها، گروه گروه ، گوسفندهاى خويش را آب مى دادند و به فكر آن دو دختر مظلومه نبودند. حضرت موسى عليه السلام كه تازه از راه رسيده بود، نگاهش به صفورا و ليا افتاد كه در گوشه اى ايستاده بودند و به چاه نزديك نمى شدند.
    وى به كنار آن دو آمد و گفت : ((كار شما چيست ؟))
    آنها گفتند: ((ما منتظريم تا چوپانها همگى ، حيوانات خويش را آب دهند و خارج شوند تا بتوانيم گوسفندان خود را سيراب كنيم .
    (193) پدر ما قادر به آب دادن گوسفندان نيست ، برادرى هم براى حل اين مشكل نداريم و مجبوريم خودمان كار كنيم ... .))
    حضرت موسى عليه السلام كه حال آنان و عفت صفورا و خواهرش را ديد، با موافقت آن دو، گوسفندان شعيب را سيراب كرد. سپس به سايه روى آورد و به درگاه خداوند عرض كرد:
    ((پروردگارا! هر خير و نيكى كه بر من بفرستى ، من به آن نيازمندم !))
    (194)
    صفورا و خواهرش نيز زودتر به نزد شعيب بازگشتند و جريان را براى پدر بازگو كردند. آن گاه حضرت شعيب عليه السلام دستور داد كه صفورا برگردد و آن جوان (حضرت موسى عليه السلام ) را به حضورش بياورد تا پاداش ‍ كارش را به وى بدهد.
    صفورا، در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت و پيدا بود كه از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد، به سراغ حضرت موسى عليه السلام آمد و گفت :
    ((پدرم ! از تو دعوت مى كند تا پاداش آبى را كه از چاه براى گوسفندان ما كشيدى ، به تو بدهد.))
    (195)
    حضرت موسى عليه السلام ، با راهنمايى صفورا و در حالى كه در جلوى او حركت مى كرد به خانه شعيب آمد؛ خانه اى كه نور نبوت از آن ساطع بود. پيرمردى روحانى كه با موهاى سفيد در گوشه اى نشسته بود، به موسى خوش آمد گفت و اجازه داد تا وى مدتى در خانه آنها سكنى گزيند. از آن جا كه نيرومندى موسى عليه السلام ، در هنگام آب دادن گوسفندان ، و پاكدامنى او، هنگام برخورد محجوبانه با دختران شعيب ، براى صفورا مسلم شده بود، لذا به پدر پيشنهاد كرد: ((اين جوان را استخدام كن ، او بهترين كسى است كه مى توانى استخدام كنى ، چرا كه او، امتحان نيرومندى و درستكارى خود را پس داده است .))(196)
    اين دو صفت مهم ، صفورا را شيفته موسى عليه السلام مى كند. شعيب پس ‍ از اطمينان از اين موضوع ، رو به موسى مى كند و مى گويد: ((من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو درآورم !))(197)
    و بدين ترتيب ، صفورا با حضرت موسى عليه السلام ازدواج مى كند و آن جوان برومند، داماد شعيب مى شود.



    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] مجمع البيان ، ج 7، ص 249.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] قصص (28) آيه 23.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 24.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 25.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 26.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ] همان ، آيه 27.
    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]


    {محتواي مخفي}

صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نگاه تاريخي به وضعيت زن در اسلام
    توسط vorojax در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 16-08-2011, 14:03
  2. حیا و خودآرایی و تاثیر آن در سلامت روانی زنان
    توسط paradise در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 19-05-2011, 09:27
  3. سيرى دوباره در آيات حجاب
    توسط محبّ الزهراء در انجمن مباحث مرتبط با حجاب ، عفاف و امور بانوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 31-12-2010, 15:25

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه