روايتي ديگر از مقام معظم رهبري در مورد حماسه سوسنگرد
حضرت آيت الله خامنه اي رهبري معظم انقلاب از جمله مسئولين مملكتي هستند كه بسياري از اوقات گرانبهاي خود را در جبهه هاي حق عليه باطل گذارنده و خاطرات تلخ و شيريني را از روزهاي حماسه و مقاومت به خاطر دارند كه بسيار شنيدني و آموزنده است.
كمتر عملياتي بدون حضور ايشان در كنار فرماندهان رزم شكل گرفته است و در كمتر برههاي از جنگ جاي ايشان را در ميادين نبرد خالي ميديديم.
رهبر معظم انقلاب در بيان خاطراتشان در سوسنگرد فرمودند:
اين شهر دو بار محاصره شد. در مرحله اول عراقي ها توانسته اند وارد سوسنگرد شوند و نيروهاي ما را از داخل اين شهر عقب بزنند و حتي فرماندار هم براي آنجا معين كنند. مدتي بعد نيروهاي ما حمله كردند و آنها را وادار به فرار مفتضحانه نمودند. قبل از محاصره، مجدد بنده و تعدادي از آقايان مثل شهيد مدني و آقاي موسوي اردبيلي به آنجا رفتيم و نماز جماعت و سخنراني برپا كرديم.
در سوسنگرد خانم عرب مسني زندگي مي كرد كه همسرش نابينا بود. ايشان با وجود اينكه چهل يا پنجاه سال داشتند، خيلي شجاعانه و در حقيقت مردوار از شهر دفاع ميكردند. معروف بود كه او با چوب دستي چند سرباز عراقي را انداخته است. از اين موضوع جالب كه بگذريم، موضوع فتح سوسنگرد مطرح مي شود. قضيه فتح به اين ترتيب بود كه پيش از آن عراقي ها سوسنگرد را بتدريج محاصره مي كردند. ما فقط كنترل سوسنگرد را در اختيار داشتيم. محور سوسنگرد – بستان كاملا دراختيار عراقي ها بود. آنها به صورت نيم دايره اطراف سوسنگرد بودند. علاوه بر اين، نيروهايشان را از « دب حردان » يعني غرب اهواز به طرف شمال، يعني «كرخه كور» (كرخه نور ) نزديك كردند.
سپس از كرخه كور عبور كرده و محور حميديه- سوسنگرد را قطع كردند. به اين ترتيب سوسنگرد كاملا در محاصره قرار گرفت. ما فقط يك راه به داخل شهر داشيم و آن هم راه كرخه بود. كم كم اين راه هم مورد محاصره قرار گرفت و يا زير آتش دشمن رفت. داخل سوسنگرد هم جز معدودي نيروهاي سپاهي و ارتش كسي را نداشتيم. آخرين باري كه ما به آنجا رفتيم يك سرگرد نيروي هوايي به نام «فرتاش» را به عنوان فرمانده نيروهاي مستقر در سوسنگرد گذاشتيم.
عصر روز 23 آبان ماه، سرهنگ سليمي از سوسنگرد به من اطلاع داد كه شهر به شدت تحت فشار است و امكانات غذايي و نظامي وجود ندارد. دشمن هم در صدد تحرك ميباشد. پيش از آن قرار بود كه عمليات محدودي بشود و از فشار دشمن بكاهد، ولي انجام نشد.
خبر رسيد كه بچه ها آذوقه ندارند. آنها گفتند: ما آذوقه نداريم اما سوپر ماركت هاي خود شهر كه مال مردم است و آنها در مغازه ها را بسته و رفتهاند يك چيزهايي دارد و بعضيها ميگويند برويم از اينها استفاده كنيم تا از گرسنگي رها شويم. لكن ما حاضر نيستيم، چون متعلق به مردم است و راضي نيستند. من ديدم كه واقعاً اينها فرشتهاند و مقام بشريت برايشان كم است. زيرا سوپر ماركتي كه صاحب آن از شهر رفته و الآن هم اگر بفهمند اين جناب سروان نيروي هوايي از شهر و خانه اش دفاع ميكند و ميخواهد از آن استفاده نمايد، با كمال ميل حاضر است خودش برود و توي سيني هم بگذارد و با احترام به آنها بدهد، تا استفاده كنند. لذا از ما اجازه ميخواستند.
اين بود كه ما گفتيم: « برويد ، باز كنيد و هر چه گيرتان ميآيد، بخوريد. هيچ اشكالي ندارد. »
مسئلهاي كه خيلي در اين امر تأثير كرد، پيغام مرحوم اشراقي داماد حضرت امام (ره ) بود. ايشان از تهران با من تماس تلفني گرفت و من موضوع را بطور تلويحي گفتم و اصرار كردم كه امام (ره ) هم نظري بدهند و ايشان دقايقي بعد خبر آوردند كه امام (ره ) فرموده اند. «بايستي تا فردا سوسنگرد آزاد شود و تيمسار فلاحي هم شخصاً بايد مباشر عمليات باشد» بهر حال نيروهاي ارتش هم به حق فداكاري كردند و برادران سپاهي نيز انصافاً حماسه آفريدند و بالآخره با همت همه آنان سوسنگرد آزاد شد.