آقاياني كه ميگويند سخن آقاي احمدينژاد مطابق حكم اسلام نيست بدانند دقيقاً مطابق اسلام است
نگاه فرهنگي دولت احمدينژاد هرچند به ذائقه برخي خوش نميآيد اما بيش از هر دولت ديگر در سالهاي اخير دغدغه ترويج مفاهيم ناب و اصيل اسلامي و انقلابي را داشته و اين مهم در بيان رهبري معظم انقلاب مشهود است. با اين حال بودند بي انصافاني كه احمدينژاد را در حوزههاي فرهنگي و اعتقادي نسبتهاي ناروا دادند و اذهان متدينين جامعه را مشوش نمودند.
به بهانه مخالفت رئيس جمهور با طرح تفكيك جنسيتي، اصول و ديدگاههاي فرهنگي دولت را با حجتالاسلاموالمسلمين بهمن شريفزاده به بررسي نشستيم. متن كامل اين گفت و گوي فكري – فرهنگي در ذيل تقديم خوانندگان فرهيخته ميشود:
براي شروع بحث لطفاً بفرماييد مباحث عميق اعتقادي و فرهنگي را چگونه بايد در روح و جان عموم افراد يك جامعه نشاند؟
من فكر ميكنم تثبيت و تحکیم مضامين ديني در يك جامعه و به طور مشخص در جامعه ما،باید با شيوه ای دقیق و حساب شده انجام گیرد. عدم دقت يا كم دقتي در شيوه عرضه مضامين ديني مثل حجاب و عفاف و بسياري از مضامين اخلاقي ديگر،كم رغبتي، بيرغبتي و چه بسا دينگريزي و خدايي نكرده دينستیزي را به دنبال می آورد؛ فلذا لازم است در جامعه از شيوه مناسبي برای عرضه مضامين ديني استفاده شود و معتقدم براي رسيدن به اين شيوه بايد تلاش علمی و فکری جدی صورت گیرد. تشكيل اتاقهاي فكر متشكل از كارشناسان گوناگون مذهبي، اجتماعي، روانشناسي، هنري و ... از ضروريات اين امر مهم به شمار ميرود اما به طور مشخص ميخواهم نظر شما را به شيوهاي در عرصه مضامين ديني جلب كنم و به نقایص و ضعفها و كاستيهايي كه در شيوههاي موجود ديده ميشود،اشاره كنم. به اين منظور دقت شما را به اين نكته جلب ميكنم كه مخاطب شيوههاي ما در عرصه مضامين ديني كه انسان می باشد، داراي ابعاد گوناگون از نظر وجودي است و از آنجا که انسان داراي ابعاد گوناگون است، بايد در انتقال مضامين فرهنگي و ديني به همه ابعاد او توجه شود. كمتوجهي يا بيتوجهي به يك يا برخي از ابعاد وجودي انسان، كار انتقال مضامين ديني را با خلل روبهرو ميکند و نتيجه مطلوب را به دنبال نخواهد داشت. اگر ما انسان را به طور كامل با همه کشش ها و عکس العملهایش مورد توجه قرار دهيم و باتوجه به اين كششها و عكسالعملها شيوه انتقال مضامين ديني را طراحي كنيم در اين صورت ميتوانيم انتظار گرايش مخاطبان خويش به مضامين ديني و فرهنگي را داشته باشيم در غير اين صورت انتظار و توقع ما بيجا خواهد بود. بنده مثل همه معتقدم كه انسان عقل و دل دارد. عقل نيروي درك و فهم و يكي از ابعاد مهم وجود انسان است. نميخواهم به تفصيل ازعقل و ويژگيهاي عقل سخن بگويم؛ ولي همين اندازه بگويم كه به عقل بايد اعتنا شود. بياعتنايي به عقل، شكست حتمی و قطعی را در هرگونه عرصه ديني و فرهنگي به دنبال خواهد داشت. بويژه در دنياي امروز كه بشر بسيار بسيار بيشتر از صدها سال پيش اهل انديشه شده و به عقل بها ميدهد.
تفاوت بشر امروز با نوع بشر در دورانهاي قبل چيست؟
امروز ابواب پرسش بر بشر باز شده و بسیار کنجکاوتر از گذشته شده است .اين دانش رشد يافته، اين تكنولوژي پيشرفته و اين صنايع محيرالعقول، همه محصول بالندگي نیروی اندیشه بشر است. حالا اگر ما در انتقال مضامين ديني به عقل مخاطبان خود، اعتنايي نكنيم،آيا ميتوانيم انتظار داشته باشيم كه مضامين ديني نزد آنها تثبيت و تحكيم شود؟ آيا ميتوانيم توقع پذيرش داشته باشيم؟
كمي در مورد خصوصيات ابعاد ديگر انسان از جمله قلب و احساس سخن بگوييد.
بُعد ديگر انسان بُعد قلب است؛ يعني مركز احساسات انسان، مركز دوست داشتن و نفرت ورزيدن، آيا ميتوان در انتقال مضامين ديني به بُعد قلب بيتوجه بود؟ آيا با بيتوجهي به بُعد قلب، با بيتوجهي به محبتها و نفرتها، ميتوان به نتيجه مطلوب رسید؟ يا در رسيدن به نتيجه، خللي جدي به بار می آید؟
امروز ما شاهديم كه مردم دنيا خيزشي به سمت معنويت کردهاند. اگرچه مديريت قدرت در جهان غرب، تلاشی جدي برای جهت دادن به این خیزش و گرایش ميكند تا سمت و سوی آن را از معنويت ديني منحرف كرده و به سوي ديگري هدايت كند؛ ولی اين خيزش جدي، حكايت از توجه جدي بشر به احساسات باطني و قلبي دارد. البته حرکت انسان، هميشه ریشه در احساسات و تمایلات او داشته است ؛چرا که اگر از چیزی متنفر بوده، پشت به آن كرده و اگر دوستدار چیزي بوده، رو به آن كرده است؛ لکن امروز توجه ویژهاي به این بُعد از وجود خویش دارد. بيتوجهي به اين بُعد، توفيق تثبيت و تحكيم مضامين ديني در جامعه را از انسان سلب ميكند. با توجه به این مقدمه، ميخواهم بگويم روشي كه براي حل معضلات ديني، تثبيت مضامين ديني و ترويج مضامين ديني مثل حجاب و عفاف در جامعه بايد به كار بسته شود، بايستي همه جوانب وجود انسان را مورد توجه قرار دهد وگرنه، نه تنها توفيق تثبيت و تحكيم مضامين ديني حاصل نميشود، كه گريز، نفرت و ستيز با مضامين ديني شيوع پيدا ميكند. با توجه به اين معنا، اگر بخواهيم مقولهاي مثل حجاب يا دهها مقوله ديني ديگر را به آحاد جامعه منتقل كنيم و گرايش در جوانان پدید آوریم و جامعه را به سوي دينداري ببريم، بايد به عقل و قلب مردم جامعه اعتنا كنيم. بياعتنايي به خرد و قلب جوانان راه را بر انتقال مضامين ديني ميبندد و چهره دین را نزد آنان مخدوش و بيرغبتي نسبت به دين به وجود ميآورد و بنده اين را ستم به دين خدا ميدانم.
اعتنا به قلب و عقل مردم بخصوص جوانان چگونه بايد اتفاق بيفتد؟
آنها كه درد دين دارند، آنها كه اهل ايمان هستند، از گريز و بيرغبتي حتي يك جوان نسبت به دين، آزرده ميشوند. حالا اگر بخشي از اين آزردگي و نفرت، معلول شيوه انتقال ما باشد، مقصریم. ما ميخواهيم جوانان، اعم از پسران و دختران، به پوشش اهميت بدهند، به پوشش مناسب، به آرايش و پيرايش مناسب توجه کنند، ما براي اين منظور، بايد به عقل و قلب آنها توجه كنيم. منظور از توجه اين است كه بايد بكوشيم آنها را قانع كنيم و بكوشيم در آنها ايجاد احساس خوشايند نسبت به مضامين ديني ایجاد کنیم. اهل فكر ما براي قانع كردن جوان نسبت به پوشش، بايد كار كنند، راههاي گوناگون، مقدمات گوناگون، دلايل گوناگون، فراخور سطوح متفاوت و متنوع مردم باید تولید و عرضه شود. يكي را با برهان، يكي را با جدل، يكي را با خطابه، حالا اينها شيوههاي منطقي است. با دلايل روانشناسي با دلايل جامعهشناسي با دلايل عقلي محض، آنقدر بايد دلايل عقل در سطوح گوناگون، براي مخاطبان مختلف تدارك شود و سپس از سوي مراكز فرهنگي و رسانهها با بهترين شكل عرضه شود كه جامعه به يك اشباع نسبي از دلايل عقلي در خصوص حجاب برسد. بعد نوبت ميرسد به ايجاد احساس. استفاده از هنر براي ايجاد احساس بسيار مؤثر است. ما ميتوانيم از هنر استفاده وافر بكنيم براي اين كه ميل، رغبت، شوق و محبت به مقولات ديني ايجاد كنيم. بايد شیوههايی كه بتواند احساس ايجاد كند، را به کاربندیم تا جامعه به يك اشباع نسبي از احساس، برسد. وقتي جامعه از نظر اقناع عقلی و احساس قلبي به حداشباع نسبي رسيد، الزام مردم به همان مضامین دینی، عكسالعمل منفي به وجود نميآورد.
آيا اين عوامل در جامعه اسلامي ايران مورد توجه نبوده است؟
مشكل جامعه ما و مشكل مسئولان فرهنگي جامعه ما اين است كه كمتر به عقل و قلب مخاطبان توجه ميكنند و برای همین سطح دلایل عقلی و احساسات قلبی نسبت به مضامین دینی بشدت پائین است. بنده در جمع های بسیاری از جوانان مذهبی و بانوان با حجاب صحبت كردم و گفتم يك دليل عقلي براي حجاب بياوريد که مخاطب را قانع سازد، نتوانستند دليل عقلي بياورند چه برسد به جواناني كه اهل حجاب نيستند و از دین، فاصله گرفتهاند.
اين كمبود چه مشكلاتي را براي ما ايجاد ميكند؟
اين نشان ميدهد كه جامعه ما نسبت به مسئله حجاب خالي از دليل عقلي است. دليل عقلي در فضاي جامعه ما وجود ندارد، كسي كار جدی برای قانع کردن عقل مردم، انجام نداده تا چه برسد به ایجاد احساس در قلب مردم. كدام كار هنري انجام شده تا احساس خوشايند در جوانان ما ايجاد كند؟ ما براي ارائه و عرضه مضامين ديني فقط از الزام استفاده كرديم، فقط افراد را مکلف و موظف كرديم. شايد بعضيها فكر كنند که بيان تكليف ، يعني كار فرهنگي کردن.
همانطور كه فرموديد بسياري از افراد بيان نكات فقهي و انتقال صحيح آن به جامعه را كار فرهنگي ميدانند. از زعم شما كار فرهنگي چه تعريفي دارد؟
بعضيها تعريف درستي از كار فرهنگي ندارند. آنها ميگويند همين كه ميگوييم حجاب واجب است و ترک آن حرام است يا بيان مجازاتهايي كه احياناً براي ناديده گرفتن حجاب وارد شده، از مجازاتهاي قيامتي تا دنیایی، این کار فرهنگی است در حالی که بيان تكليف در حقيقت همان شيوه الزام است يعني وقتي ميگويي اين كار حرام يا واجب است، بخشي از الزام را انجام ميدهيد. كار فرهنگي يعني كاري كه فرهنگساز باشد و بدون توجه به عقل و قلب مخاطب، نميشود فرهنگسازي كرد. آنچه را عقل باور نكند و دل نپذيرد، فرهنگ نميشود. عقل بايد باور كند و دل بايد بپذيرد تا يك مقولهاي فرهنگ بشود.
با شيوه فعلي به چه مشكلاتي برميخوريم؟
نزدیک به سی و دو سال از انقلاب ميگذرد، ولی ما پيوسته در مسئله حجاب و عفاف، عقبنشيني كرديم. وقتي انسان، ملزم به كاري شود، بدون آنكه عقلش اقناع شده و قلبش ایمان آورده و به احساس رسیده باشد، يا از آن کار فرار ميكند يااگر تسليم شود،در معرض ریاکاری یا عقده های روانی قرار میگیرد. يعني فرد در خلوت خودش به گونه ديگري است اما در برابر چشم ديگران رفتار ديني از خودش نشان ميدهد. در پنهان گريز از رفتار ديني دارد، تخلف از رفتار ديني دارد؛ اما در برابر چشم ديگران كاملاً متعبد به رفتار ديني است. ما اگر به عقل و دل مخاطبان توجه نکنيم و نسبت به مضامين ديني باور و عشق به وجود نياوريم، محبت به وجود نياوريم بلكه آنها را فقط ملزم كنيم، آرام آرام تنها خواهیم شد و از شمار دینداران خواهیم کاست ، بویژه وقتی دشمنان اسلام دربرابر ما دلایل به ظاهر عقلی بیاورند و با شگردهای فریبکارانه خویش، به قلب جوانان راه یافته و احساس به وجود آورند. جوانان مسلمانی را دیدم که مسیحی شده بودند و از رأفت حضرت مسیح علیه السلام و خشونت اسلام و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله داد سخن برآورده بودند!
با اين توضيحات اينطور استنباط ميشود كه شما مخالف هرگونه ايجاد الزامي در رعايت شئونات اسلامي هستيد و اين در حالي است كه شرع مقدس در مواردي اين الزام و حتي تعزير ناشي از تخلف از آن را پيش بيني كرده است.
اشتباه نشود، بنده مخالف الزام نیستم، بنده مخالف بی توجهی به عقل و دل مخاطبان هستم، بنده میگویم شیوه تربیت دین، ناقص نیست ، پس ما ناقصش نکنیم، من ميگويم وقتي جوانان، فقط الزام به دین شوند و به اقناع و احساس آنها توجهی نشود، نتيجه غالب، بيرغبتي و گريز و فاصله گرفتن از دين میشود. چرا ما آنقدرضعیف شدیم و احساس ضعف ميكنيم كه ناچاريم در مراكز دانشگاهي خودمان نيز دختر و پسر را از هم جدا كنيم؟! به خاطر دارم که اول انقلاب، مسئله اختلاط دختر و پسر در دبيرستانها مورد بحث بود آن موقع گفته میشد در سنين دبيرستان هنوز نوجوانان ما به بلوغ عقلي كافي نرسيدند و بايد از هم تفكيك بشوند؛ اما در دانشگاه بلوغ عقلي آنقدر زياد است که نيازي به اين تفكيك نيست؛ اکنون پس از 32 سال عقبگرد كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه حتي بايد دختران و پسران را در سطح دانشگاه از همديگر جدا كنيم. البته این مشکل فقط معلول نحوه مواجهات ما نیست؛ ولي يكي از علل مهمش همين موضوع است.
ميخواهيم بحث را طور ديگري ادامه دهيم. توجه داريد كه ما در خلأ بحث نمی کنیم،دنیای غرب، هم اکنون يك عقلانيتي را توليد كرده و يك معنويت كاذب را ايجاد كرده است كه در حال تبديل به سبك زندگي حتي در جوامع شرقي است. اسلام خودش يك عقلانيت و معنويت مستقل و واقعي دارد؛ چرا ما نتوانستيم با باز توليد عقلانیت و معنويت خودمان، شکل و مدلی برتر از سبك زندگي را به جوانانمان ارائه کنیم؟
نكته خوبي را اشاره كرديد. من هم ميخواستم برسم به همين جا. اما قبل از اين كه پاسخ اصلي را عرض كنم باید بگویم که امروز ما با برخي از نويسندگان غربي روبهرو ميشويم كه در تأليفاتشان از قدرت نرم ياد ميكنند و اين نكته را اذعان ميكنند كه ما قدرت نرم را از آيتالله خميني آموختيم. رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» هم در مقابل، اصطلاح جنگ نرم را مطرح فرمودند. غربيها ميگويند قدرت نرم يعني قدرت عقل و احساس، میگویند لازم نيست برای سلطه بر کشوری، قشونكشي كنيد بلكه عقل مردم يك كشور و احساس آنها را بدزديد، اگر عقل و احساسشان را در اختيار گرفتيد، ميتوانيد انقلاب نرم انجام دهيد. من ميخواهم تأكيد كنم بر سؤال شما. آنها آنچه را امروز دارند، از ما آموختند و دارند عليه ما به كار ميگيرند؛ اما ما خودمان از آنچه امام به كار بست، بهره نميگيريم .امام چه كار كرد كه آنها نامش را قدرت نرم گذاشتند. امام(ره) چنگ در قلب مردم ايران انداخت، قلب آنها را تسخير كرد، عقل آنها را قانع كرد. بنابراين وقتي كه دستور می داد والزام ميفرمود، مردم با جان و دل تكاليف و الزامات او را مي پذیرفتند. اين خيلي مهم است، من ميخواستم همين را عرض كنم. اگر ما سطح جامعهمان را از اقناع و احساس اشباع كنيم، تكليف با جان و دل پذيرفته ميشود. امروز وقتی شعار ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده را میشنوید، حکایت از همین معنا دارد. اگر ما احساسات جوانانمان را نسبت به مضامين ديني برانگيزيم، اگر ما عقل آنها را قانع كنيم، آنها ميآيند به سراغ ما كه تكاليف خدا چيست؟ بگوييد تا به عشق خدا انجام دهيم! ميدانيد در این حال، الزام فقط براي چه گروهي خواهد بود؟ گروه معاند، گروهي كه با آنکه فضاي جامعه از اقناع و احساس مملو شده است، باز هم ميخواهند نه بگويند، باز هم ميخواهند دهنكجي كنند.
رئيسجمهور چند وقت پيش در همين راستا مطرح كردند كه معروف بايد در جامعه به عنوان معروف شناخته شود تا بشود به آن امر كرد و منكر هم بايد منكر شناخته شود تا بشود از آن نهي كرد، بعضي افراد از اين حرف ايشان ايراد گرفتند. علت چه بود؟
در تعريف معروف در كتب فقهي بحث محبوبيت هم آمده، اگر معروف، محبوب جامعه باشد آن موقع اگر كسي عمل نكند يعني دهنكجي ميكند. وقتي ميگويند معروف بايد معروف باشد يعني معروف بايد مطلوب و محبوب باشد و منكر بايد منفور جامعه باشد تا جامعه همراهي كند و عموم مردم از منکر بدشان بيايد. حالا برسم به سؤال شما چرا آنچه را داريم نميبينيم و به كار نميبنديم. چرا از ميان شيوههاي عقلاني و احساسي كه در ذخایر ما، در منابع ما، نزد عالمان ما موجود است بهره نميگيريم؟ چرا فقط به الزام روی آورديم؟ چرا فقط الزام کردن را می شناسیم؟ الزامی كه اگر به تنهایی به کاربسته شود، بيرغبتي و گريز از دین را سبب ميشود وعكسالعمل منفي به وجود ميآورد؟ بنده نميخواهم الزام را نفي كنم من ميخواهم بگویم الزام در رتبه، متأخر از اقناع و احساس است ؛ همانطور که عمل صالح ، رتبه ای متأخر از ایمان دارد. انسان باید ایمان بیاورد و سپس عمل صالح به جا آورد و ایمان همان حقیقتی است که به عقل و دل انسان مربوط میشود . رتبه احساس و اقناع پيش از الزام است.
اما الان اينگونه نيست. ما جوانانمان را به سكوت فرا ميخوانيم و هيچ جايي براي اقناع وجود ندارد. وقتي رهبر معظم انقلاب سفارش به نهادینه کردن خردورزي در جامعه میکنند، ظاهراً توجه به همين موضوع دارند. شما فكر ميكنيد خردورزي چه زمانی و با چه علل و عواملی در جامعه نهادينه ميشود؟
نهادينه شدن خردورزي يعني اينكه مردم بايد فكر كنند و جوانان بايد عقلشان را به كار بيندازند. اگر خردورزي نهادينه شد خرافه در جامعه جایی نخواهد داشت، اصلاً راه پيدا نميكند.
خردورزي چگونه نهادينه ميشود؟
وقتي كه زمينه براي پرسش باز شد يعني زمينه براي اقناع ايجاد شده است. وقتي ما جلوي پرسش را بگيريم، وقتي ما جلوي مناظره را بگيريم،وقتي بايكوت كنيم، نگذاريم حرفی زده شود، انگ انحراف بزنيم، انگ ارتداد بچسبانيم، جوان ما ديگر نميپرسد. يك موقعي بنده از طرف نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه اميركبير دعوت شدم براي بحثي. جمعیت زیادی در محل بحث نبود، مسئولين نهاد برای توجیه بنده گفتند اتفاقاً در جلسه شما جمعيت كم نيست، اين معضل كمجمعيتي مربوط به هر سخنراني است؛ چه سخنران موافق و چه مخالف. حتی سخنراني مخالفان ولايت هم خلوت است؛ دانشگاهی که چندسال پیش وقتي مخالفی صحبت ميكرد، جمعیت بسیاری اجتماع می کردند،امروز با سردی و بی تفاوتی روبه رو است؛ جوي كه ديگر سؤال در آن مطرح نميشود، رو به افسردگی است . آيا ما آنگونه که مقتدایمان سفارش فرمود به سمت نهادينه شدن خردورزي پيش ميرويم؟! وقتي جلوي پرسش را بگيريم، رغبتي به پرسيدن باقی نمیماند و در نتیجه خرد و عقلی تحریک نمیشود، پس خردورزي هم نهادينه نميگردد.
بنده يك اشكالي دارم و آن اشكال اين است كه ما صدها سال است که برخی از دانشهای مهم را در مراکز علوم دینی به انزوا راندهایم، دانشهایی که اقناع عقلی و احساس قلبی با رونق یافتن آنها تضمین میشود. بنده میخواهم از علوم عقلی و معرفتی یاد کنم . از فلسفه، کلام، اخلاق و عرفان نام ببرم . فلسفه که دانش تبیین برهانی است ، کلام که دانش دفاع عقلانی از دین است. اخلاق و عرفان که به زوایای دل و جان مخاطب راه میگشاید . فیلسوف و متکلم است که همٍ و غم تبیین عقلانی و اقناع عقول دارد و عارف است که به حس باطن و قلب مخاطب چشم دوخته و در اندیشه بیداری آن است. آنچه بر فضاي علوم ديني ماسایه انداخته و سيطره دارد، فقط دانش تکالیف و الزامات شرعی یعنی فقه است .اين نکته ممكن است چالش برانگيز باشد اما معتقدم عالمان بزرگ ما مطلب بنده را در مييابند. فقه، دانش بسيار شريفي است ، دانش شریعت الهي است، دانش احکام دینی است و بنده اين افتخار را دارم که سالها در سطوح بالا، مدرس فقه و اصول هستم ، اشکال بنده افتادن سایه فقه بر سر حوزه های علمیه نیست ؛ اشکال بنده ، نبودن سایه علوم عقلی و قلبی بر سر حوزهها است. اشکال من ضعف مفرط حوزه ها در فلسفه، کلام، عرفان و اخلاق است. البته مقصود من از فلسفه و عرفان، مكتب خاصي از فلسفه و عرفان نيست. امروز در حوزه نسبت به آراي عرفانی یا فلسفی خاصی مثل برخی از آراي ابن عربي وصدرالمتألهین مخالفانی داریم، بنده اگر اينجا از عرفان و فلسفه ياد ميكنم مقصودم مكتب خاصی نيست. مقصودم از عرفان آن دانشي است كه به حوزه باطني انسان نظر دارد. مقصودم از فلسفه آن دانشي است كه به تبيين عقلاني و برهاني كار دارد. ما بيش از هرچيز دانش الزام و تكليف را آموختيم، پس در انتقال مضامین دینی هم فقط راه و شیوه الزام را به کار خواهیم بست ؛ چون راه دیگری را بلد نیستیم. در مراتب امر به معروف و نهي از منكر ميگوييم امر، امر يعني الزام ؛اما اول با لطافت الزام ميكنيم، ولی باید الزام کنیم نه تبیین، الزام با تبيين و ايجاد احساس فرق ميكند و متفاوت است . نكته مهم همین جا است كه ما شيوه الزام را خوب ميدانيم اما شيوه اقناع و احساس را خوب نميدانيم. با اينكه همه دنبال دين و ديانت هستيم، همه درد دین داریم اما اين ضعف وجود دارد. آنچه كه امروز مؤلفين غربي از آن به عنوان قدرت نرم ياد ميكنند و ميگويند از امام آموختيم از كدام بُعد امام آموختند؟ امام يك فقيه، فيلسوف وعارف بود. او در سه مکتب فقه و فلسفه وعرفان پرورش یافته است، ميدانست كه چگونه اقناع كند و ميدانست كه چگونه در دلها شور و احساس بیافریند. اکنون آنها باور دارند كه با ايجاد شور و احساس ميتوانند بر جوامع غلبه كنند. ما هم بايد از امام بياموزيم. ما بايد بتوانيم عقل و دل جوانان جامعه را مخاطب قرار بدهيم و آنگاه الزامشان كنيم و بعد ببينيم كه الزام ما را با عقل و دل خريدارند.
براي همين بنده ميخواهم عرض كنم عالمان بزرگ ما كه واقعاً درد دين دارند خودشان با عقل كار كردند. بگذارید نام ببرم: حضرت آيتالله مكارم شيرازي همان كسي است كه سالها پیش، كتاب فيلسوف نماها را مينويسد؛ يعني به عقل مخاطب توجه ويژه دارد. اما ما امروز كساني كه ميآيند كار فرهنگي را توصيه ميكنند و از الزام محض برحذر میدارند به مخالفت با فقه متهم میکنیم! آیا بین کسانی که با راه یافتن احکام دین به جامعه و قانون شدن آنها مخالفند و کسانی که الزام محض را سبب گریز جوانان از دین و دینداران میدانند، فرقی نمیگذاریم؟! بگذاريد درباره مضامين اخلاقي ديگر هم نکته ای بگويم، می خواهم از دينداران بپرسم،البته به دينداران برنخورد، می خواهم بپرسم شما كه مسائل اخلاقی را رعايت ميكنید؛ مثلاً ميكوشید غيبت نكنید يا دروغ نگويید، از شما سؤال ميكنم چقدر از دينداران ما نسبت به بدی هایی که ترك ميكنند، احساس نفرت دارند؟آیا از روی نفرت است كه فلان عمل را ترك ميكنند يا خودشان را ملزم به ترک ميدانند؟ آيا دينداران ما خودشان را ملزم ميكنند به غيبت نكردن يا واقعاً از غیبت کردن، متنفرند؟ اين دو تا با هم فرق دارد ما دينداران جامعه، معمولاً خودمان را ملزم ميكنيم به ترك محرمات و انجام واجبات. اما آيا مثل حضرت سيدالشهدا(ع) ميتوانيم بگوييم اني احب الصلائ «من عاشق نمازم» آيا ميتوانيم مثل امام رضوانالله تعاليعليه وقتي غيبت ميشنويم حالت تهوع به ما دست دهد؟
ميخواهم بگويم كه در جامعه باید به عشق و نفرت نسبت به خوبی ها و بدی ها برسیم.
بعد از انقلاب اسلامي چرا اين موضوع در جامعه نهادينه نشد؟
برخي در آن مقطع گفتند حالا كه قدرت در دست ما است، ميتوانيم سريع و به آساني دین رادر جامعه تثبيت كنيم؛ ولی از يك چيز غفلت كردند، از اقناع و احساس غفلت کردند، گویی خود را بی نیاز دیدیم؛ چون ديگر نيرو و قدرت در دست مابود. ما بعد از انقلاب نيرو داشتيم، پس با هدف خير، تلاش برای تثبیت را آغاز کردیم؛ اما نگاه كنيد تثبيت اسلام در جامعه اگر فقط مبتني شود بر نيرو و قدرت، يعني اگر فقط مبتني شود بر الزام، بازگشت به عقب آغاز ميشود يا بهتر است بگويم بيرغبتي جوانه ميزند. گريز پديد ميآيد و خداي نخواسته به ستيز خواهد رسيد. اگر مرحوم شهيد مطهري پیش از انقلاب ،كتاب حجاب و نظام حقوق زن را برای دفاع عقلانی از احکام اسلام درباره بانوان نوشت، متأسفانه ما بعد از انقلاب به همان اكتفا كرديم،انگار ديگر نيازي به اقناع نسبت به حجاب نداريم.
بسيار كم كار استدلالی و هنری کردیم.
آيا بحثهايي كه امروز تحت عنوان تفكيك جنسيتي در دانشگاهها يا مواردي از اين دست مطرح ميشود ريشه در همين كمكاريها دارد؟
بلي، آنقدر در جذب و جلب قلوب، ضعیف شدهايم که امروز ناچار ميشويم طرح تفكيك جنسيتي را برای دانشگاه طراحي كنيم. اگر جوانان ما به سطحي قابل توجه از باور و احساسات ديني رسيده بودند، هيچ وقت ذهنيت بزرگان جامعه ما و آنهايي كه درد دين دارند، به اين سمت نميآمد كه بخواهند از روي ناچاري طرح تفكيك جنسيتي را طراحی کنند و اگر این سیر نزولی ادامه پیدا کند، فردا طرح تفكيك جنسيتي در خيابانها و همه وسایل نقلیه راهم شاهد خواهيم بود؛ یعنی همان اتهامي كه شش سال پیش به آقاي احمدينژاد زدند وگفتند اگرايشان رئیس جمهور شود، خيابانها و پيادهروها را مردانه و زنانه می كند! ميخواهم بگويم كه سرانجام اين فكر به اينجا هم خواهد رسيد. ايراد بنده هم همين است كه ما الآن باز ميخواهيم فكر، ذهن و بودجه را صرف كاری بكنيم که نتیجهای برای دینداری جوانان نخواهد داشت. به جاي اينكه بياييم مثل برخی مراکز بر اجرای سریع این طرح اصرار ورزیم اين اصرار، تأکید، فشار وهزينه را صرف طرحهای اقناعی و احساسی نسبت به دین بكنيم. چرا تا حالا يك فيلم هنري در مورد حجاب نداشتيم كه ايجاد احساس كند. بگذاريد كه من صريح وارد بشوم؛ درباره كلاه ايمني و كمربند ايمني مراكز مسئول، تبلیغاتی ميکنند كه من ديدم، احساسات را برمی انگیزد، ما كه بلديم ايجاد احساس كنيم؛ چرا تا حالا نسبت به هيچ يك از مضامین ديني احساس ايجاد نكرديم؟ چرا نسبت به حجاب احساس ايجاد نكرديم؟ حيف نيست به جاي اينكه وقتمان را صرف كار فرهنگي درست بكنيم عقبگرد نماييم و وقت و هزینه را مصروف طرحهای الزامی محض سازیم؟ نهادهاي بزرگي كه ميتوانند فرهنگسازي بكنند چرا اتاق فكر تشكيل نميدهند؟ چرا نمينشينند بحث كنند چگونه فيلم بسازيم؟
بنده اصلاً به صحت و سقم طرح تفکیک جنسیتی كاري ندارم؛ ولي بحث سر اين است كه ما براي چه به اين سمت ميرويم آيا به خاطر اضطرار است؟ يا اصلاً هيچ اضطراري هم نداريم. فقط تشخيص داديم و ديديم كه اين خوب است. يا چه عواملي موجب شده تا ما به اضطرار برسيم. حالا وقتي كه ميخواهيم كار بكنيم دوباره بر طبل الزام ميكوبيم.
من رياست محترم جمهوري را مديري با ذهن روشن و منور ميبينم. بعضي از همكاران ايشان را با ديد و ذهن منور ميبينم. ميبينم كه اينها درد دين دارند، دغدغه دين دارند اما معتقدند که دین بااين الزامهای محض، از دست ميرود مگرتا کنون گرایش به دین ، مورد رضایت نهادها بوده است؟ بنده عمرم را در اين انقلاب بودم، در كميته بودم، در حوزه بودم با جوان كار كردم، ميدانم جذب چیست و چگونه ممکن است. انواع برخوردها را ديدم، مواجهات را ديدم، اين عرض امروز بنده نيست بنده سالها درس ميگفتم درس چگونگي برخورد کردن، كارگاه ميگذاشتم، طلبهها را ميبردم که كار تربیتی كنند، نحوه جذب را تمرین کنند. اگر آقاي احمدينژاد و بعضي از همفکرانش با الزام محض مخالفت ميكنند اگر ايشان ميگويد: اين طرح سطحي و غيرعالمانه است؛ چرا يك آقايي میآيد و می گويد با حكم اسلام مخالفت ميكنيد، ايشان با حكم اسلام مخالف نيست ايشان با شيوهاي كه جوان را از اسلام دور كند مخالف است. ايشان ميگويد شيوه محجب كردن جوانان جامعه ما طريق الزام نيست. از شيوه الزام چقدر نتيجه گرفتيد؟ كجا مراجع ما، فقهاي ما با شيوه الزام صرف موافق بودند؟! هيچ موقع چنين موافقتي نداشتند. ما پيش از امر به معروف و نهي از منكر، مضموني در فقه داريم به نام ارشاد. ميگوييم ارشاد با امر و نهي متفاوت است. آقاياني كه ميگويند سخن آقاي احمدينژاد مطابق حكم اسلام نيست بدانند دقيقاً مطابق اسلام است. ايشان از ارشاد سخن ميگويد؛ یعنی از رشد دادن. متأسفانه الآن در ذهن بسياري از اقشار جامعه ما ارشاد يعني همان امر و نهي؛ در حالي كه در فقه اينگونه نيست ،ارشاد يعني رشد دادن و رشد دادن جز با توجه به عقل و قلب حاصل نميشود. ببينید رهبر معظم انقلاب «دام ظله العالی» وقتي به حوزه علميه قم ميروند چقدر تأكيد بر فلسفه،اخلاق و عرفان میکنند. عرفان و فلسفه به انزوا رفته و وقتي عرفان و فلسفه به انزوا برود شيوههاي اقناع و احساس كمرنگ ميشود و ما با معضل روبهرو ميشويم. وقتي ايشان تأكيد ميكند بر فلسفه و عرفان و اخلاق ، به نظر شما نميآيد كه ايشان دارد اساس را درست ميكند؟ حوزههاي علوم ديني ماباید حوزههايي شود كه در آنها هم به برهان و تبیين عقلاني توجه شود و هم به تعبد و تكليف و هم به احساس قلبی و اشراق باطنی . ايشان نخواسته از روی تفنن دو عنوان به عناوين درسهاي حوزه اضافه كند. ايشان ريشه را نگاه ميكند آن ريشهاي كه بعداً دينداري را در جامعه ترويج كند. يعني بايد فكر كرد طلبهاي كه از حوزه خارج ميشود، ميتواند عقل مخاطبان خود را قانع كند يا نه؟ وقتي از حوزه خارج شد، وقتي با مردم روبهرو شد، ميداند چهجور آنها را به دين دعوتكند؟يا فقط ميگويد واجب است این کار را انجام دهي و حرام است آن كار را انجام دهی. اگرمردم فقط از روحاني اين را بشنوند يعني عقل و قلبشان از نگاه روحاني دور بوده. رهبر معظم انقلاب ميخواهند اين نشود، ميخواهند طلبهاي كه از حوزه خارج ميشود به مخاطب خودش و همه ابعاد مخاطب توجه داشته باشد. با عقل وقلب او سخن بگوید و آنگاه تكليف الهي را بر او بخواند اين اسمش نميشود مخالفت با فقه. چگونه به معترضان بگویم که اين اسمش، معاضدت فقه با عقل و قلب است وكمك ميكند به فقه.
در اين بين به غير از حوزه علميه، ساير دستگاههاي فرهنگي كشور چه وظيفهاي دارند؟
در اينجا بد نيست انتقاد بكنم از بعضي از دستگاههايي كه فرهنگ كشور در دست آنهاست. پيشنهاد ميدهم شوراي انقلاب فرهنگي ما برنامههايي براي اقناع قلب و احساس قلبي نسبت به مضامين ديني طراحي كند. من نميدانم بحث تفكيك جنسيتي كجا تدبير شده و كجا انديشيده شده اما هر جا انديشيده شده بيشتر از آنكه به فكر تدابير الزامي و بازدارنده باشيد به فكر تدابير عقلاني و احساسي باشيد. به صدا و سيما سفارش ميكنم فرهنگسازي به دست اينهاست. برنامه فرهنگي بسازند. متأسفانه برخی از همين مراكز فرهنگي هم الآن به جای آنکه کار فرهنگی کنند به رئیس جمهور تحکم ميكنند كه بايد برويد و الزام كنيد. يعني وظيفه خودشان كه اقناع و ايجاد احساس است اصلاً فراموش شده است و بر طبل الزام ميكوبند و آن مدير روشني را كه دارد واقعيت را ميبيند ميخواهند بكشانند به سمت آن شيوه غلط و نادرست. پيشنهاد ميدهم به همان نهادهايي كه تحكم كردند بر رئيسجمهور. عزيزان! رئيس جمهور را كمك كنيد به جاي اين تحكم، كار فرهنگي كنيد بياييد جامعه را از دلايل عقلي پر كنيد، بياييد شيوههاي برانگيختن احساس را نسبت به مضامين ديني به كار بگيريد. اين كاري است كه ميتوانيد براي گرايش جوانان نسبت به مضامين ديني انجام دهید و اين كار نتيجه ميدهد. امروز دوباره وقت خودتان را صرف كارهاي بازدارنده نكنيد كه فردا ناچار شويد به كارهاي بازدارنده ديگر متوسل شويد و همينطور ببينيد جامعه از مضامين ديني بيش از پيش فاصله ميگيرد و ندانيم كه از كجا ضربه خورديم و جالب اين است كه بعد بگوييم اگر الزام شديدتر بود و پيوسته بود، درست ميشد!