صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 69

موضوع: آدم و بيت المقدس

  1. #21
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض رؤياى فرعون

    رؤياى فرعون
    در تفسير آيه: «يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَ يَسْتَحْىِ نِسَآءَهُمْ[38]؛ پسرانشان را سر مى بريد، و زنانشان را [براى بهره كشى] زنده بر جاى مى گذاشت». گفته شده است كه فرعون پسران بنى اسرائيل را مى كشت و دخترانشان را باقى مى گذارد؛ و اين از آن جهت بود كه عده اى از پيشگويان به او خبر دادند در ميان قوم بنى اسرائيل پسرى متولد خواهد شد كه پادشاهى تو را از بين مى برد.
    و نيز گفته اند: فرعون در خواب ديد آتشى از جانب بيت المقدس زبانه مى كشد و خانه هاى مصر را فرا گرفت و قبطيان را سوزاند ولى قوم بنى اسرائيل را واگذاشت. فرعون از معبران و پيشگويان قوم خود خواست كه اين خواب را برايش تعبير كنند. آنها (در تعبير خواب فرعون) گفتند: «بزودى در ميان قوم بنى اسرائيل پسرى متولد مى شود كه پادشاهى تو را نابود مى كند و تو و قومت را از سرزمينت بيرون مى راند و آيين تو را خوار مى سازد؛ زمان تولد او نزديك است».
    سپس از چگونگى ولادت حضرت موسى عليه السلام و اينكه چگونه فرعون به قتل نوزادان پسر، از قوم بنى اسرائيل مى پردازد، سخن گفته شده است.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #22
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض عهد ارمياى نبى عليه السلام و ورود بخت النصر به بيت المقدس

    عهد ارمياى نبى عليه السلام و ورود بخت النصر به بيت المقدس
    از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند: پس از آنكه بنى اسرائيل گناهان بسيارى مرتكب شدند و از امر پروردگارشان سرپيچى كردند، خداوند اراده كرد كه كسى را بر آنها مسلط كند كه آنها را به ذلت بكشاند و به قتل و كشتار آنها بپردازد. بر اين اساس به حضرت ارميا عليه السلام وحى كرد:
    اى ارميا! چه شهرى است كه تو انتخاب كرده اى؟ تو در آن بهترين درختان ميوه را كاشتى، اما بجاى آن، درختان «خرنوب»[39] به بار آمد.
    حضرت ارميا عليه السلام ، علماى بنى اسرائيل را (از اين وحى) باخبر كرد. آنها به وى گفتند: دوباره بسوى پروردگارت برو و از او بخواه ما را از معناى اين سخن آگاه كند.
    حضرت هفت روز، روزه گرفت. پس از آن خداوند به او وحى كرد:
    اى ارميا! آن شهرى كه گفتم، بيت المقدس است و منظورم از درختانى كه در اين شهر كاشتى، قوم بنى اسرائيل است كه در آن شهر ساكنشان ساختم، ولى آنها گناه كردند و دين مرا تغيير دادند و كفران نعمت نمودند. به خودم سوگند ياد كردم كه آنها را به فتنه اى دچار كنم كه خردمندان هم در آن حيران بمانند؛ و بدترين بندگانم را بر آنان مسلط مى كنم؛ كسى كه از بدترين راه (زنا) متولد مى شود و خوراكش بدترين خوراك است. به زور بر آنها مسلط مى شود و جنگجويان آنها را مى كشد و زنانشان را اسير مى كند و خانه هايى را كه فريفته آن شده اند خراب و ويران مى كند و سنگ (مقدس) آنها را كه با آن بر مردم افتخار مى كنند، در زباله دان مى افكند.
    حضرت ارميا عليه السلام ، دانشمندان يهود را از اين امرمطلع ساخت. آنها گفتند: از پروردگارت سؤال كن گناه فقرا و بيچارگان و ضعيفان قوم بنى اسرائيل چيست كه آنها هم نابود مى شوند؟
    حضرت هفت روز، روزه گرفت و بعد از آن افطار كرد، اما چيزى به او وحى نشد. بعد از آن بار ديگر هفت روز روزه گرفت. باز هم چيزى به او وحى نشد، براى بار سوم هفت روز روزه گرفت، و بعد از آن خداوند به او وحى كرد: اى ارميا! اگر از اين كار صرف نظر نكنى، صورتت را به پشت سرت مى آورم.!
    بعد از آن خداوند به او وحى كرد:
    به اين فقرا و بيچارگان بگو: شما زشتيها و گناهان را ديديد اما ديگران را از آن نهى نكرديد.
    حضرت ارميا عليه السلام گفت: خداوندا! اين فرد را به من معرفى كن تا براى خودم و خانواده ام از او امان بگيرم.
    خداوند فرمود:
    به فلان شهر برو! آنجا پسركى را مى بينى كه روزگارى بس سخت دارد و ولادتش از هركس ناپاك تر و بدنش از هركس لاغرتر و غذايش از همه بدتر است.
    حضرت به آن شهر آمد. پسرى را ديد درمانده و بيچاره در ميان كاروانسرايى بر زباله دان افتاده بود. مادرى داشت كه براى بدست آوردن تكه اى نان، زنا مى داد و بعد آن نان را در كاسه اى خرد مى كرد و خوكى داشت كه شير آن را در كاسه مى دوشيد و كاسه را كنار پسرك مى گذاشت و او اين غذا را مى خورد.
    ارمياى نبى عليه السلام با خود گفت: اگر خداوند كسى را در دنيا با آن خصوصيات خلق كرده باشد، همين پسرك است. پيش او رفت و گفت: اسم تو چيست؟
    گفت: بخت النصر.
    وى مطمئن شد كه او همان كودك است و او را (كه بيمار بود) مداوا كرد تا بهبود يافت. بعد از آن به او گفت: آيا مرا مى شناسى؟
    گفت: نه، اما تو مرد صالحى هستى.
    حضرت گفت: من ارميا، پيامبر قوم بنى اسرائيل هستم. خداوند به من خبر داده است كه تو در آينده بر قوم بنى اسرائيل مسلط مى شوى و مردان آنها را مى كشى و با آنها به سختى رفتار مى كنى.
    بخت النصر (با شنيدن اين حرفها) از درون احساس غرور و تكبر كرد.
    حضرتش از او خواست برايش امان نامه اى بنويسد و بخت النصر هم چنين كرد.
    از آن روز به بعد، [بخت النصر] به كوهستانها مى رفت و هيزم جمع مى كرد و به شهر آمده آنها را مى فروخت و به اين ترتيب روزگار خود را سپرى مى كرد.
    (و چون بزرگ شد) سپاهى جمع كرد تا به بيت المقدس كه محل سكونت قوم بنى اسرائيل بود، حمله كند و بنى اسرائيل را نابود سازد. جمع كثيرى از مردم با او همراه شدند. حضرت أرميا عليه السلام وقتى شنيد بخت النصر عازم بيت المقدس شده است بر درازگوشى سوار شد و با امان نامه اى كه بخت النصر برايش نوشته بود، به جانب او رفت. اما سربازان بخت النصر آنقدر زياد بودند كه حضرت نتوانست به او برسد. بنابراين (چاره اى انديشيد و) امان نامه را بر سر چوبى گذاشت و آن را بالا برد.
    بخت النصر گفت: تو كيستى؟
    وى گفت: من أرميا همان پيامبرى هستم كه به تو بشارت دادم كه خداوند تو را بر قوم بنى اسرائيل مسلط خواهد كرد و اين امان نامه اى است كه تو به من دادى.
    بخت النصر گفت: بسيار خوب، من به شخص تو امان دادم، اما درباره امان دادن به خانواده ات، من از اينجا تيرى به سوى بيت المقدس رها مى كنم. اگر اين تير به بيت المقدس رسيد، خانواده ات ايمن نيستند. اما اگر به بيت المقدس نرسيد آنها در امانند.
    بخت النصر تير را رها كرد. باد، تير را به بيت المقدس برد و او به خانواده أرمياى نبى عليه السلام ، امان نداد و گفت: براى خانواده ات امانى نيست.
    وقتى بخت النصر وارد شهر شد، در وسط شهر تپه اى ديد كه از ميان آن خون مى جوشد و هرچند بر اين تپه خاك ريخته مى شد، خون جوشان (دوباره) از تپه خارج مى شد.
    بخت النصر گفت: اين چيست؟
    گفتند: اين خون يكى از پيامبران خداست كه پادشاهان قوم بنى اسرائيل او را كشته اند و خونش تا به امروز همواره در حال جوشش است و هرچه ما خاك بر آن تپه مى ريزيم، (دوباره) خون مى جوشد و بالا مى آيد.
    بخت النصر گفت: من آنقدر افراد قوم بنى اسرائيل را مى كشم تا جوشش اين خون فرو نشيند.
    آن خونِ حضرت يحيى بن زكريا عليه السلام بود. در زمان پيامبرىِ او پادشاهى ستمگر، حاكم قوم بنى اسرائيل بود كه به زنان قوم بنى اسرائيل تجاوز مى كرد.
    روزى اين پادشاه از كنار حضرت يحيى عليه السلام مى گذشت. حضرت به او گفت: اى پادشاه! از خدا بترس؛ كارى كه تو مى كنى حلال نيست.
    در اين هنگام يكى از زنانى كه پادشاه در حالت مستى با او زنا مى كرد، به پادشاه گفت: او را بكش.
    پس پادشاه دستور داد كه سر حضرت يحيى عليه السلام را برايش بياورند. بدين ترتيب حضرت يحيى عليه السلام را كشتند و سرش را در تشتى گذاشتند و براى پادشاه آوردند.
    سر مبارك يحيى عليه السلام با پادشاه حرف مى زد و به او مى گفت: از خدا بترس! كارى كه تو مى كنى حلال نيست.
    پس از آن خون از تشت لبريز شد و جوشيدن آغاز كرد و بر زمين مى ريخت و از جوشش فرو ننشست.
    بين قتل حضرت يحيى عليه السلام تا حمله بخت نصر 100 سال فاصله بود.
    بخت النصر همچنان به قتل و كشتار بنى اسرائيل مشغول بود. از روستايى به روستاى ديگر مى رفت و بر سر راه خود، هركس را كه مى ديد از زن و مرد و كودك و حتى حيوانات را مى كشت اما آن خون همچنان مى جوشيد و فرو نمى نشست. تا اينكه همه افراد قوم بنى اسرائيل را (كه در بيت المقدس ساكن بودند) كُشت و بعد گفت: «آيا در اين سرزمين كسى هست كه زنده مانده باشد؟».
    (مأموران) گفتند: در فلان مكان پيرزنى زنده است.
    كسى را به آنجا فرستاد تا او را بياورند و دستور داد تا سر پيرزن را بربالاى آن تپه اى كه از آن خون مى جوشيد از تنش جدا كردند؛ و او تنها كسى بود كه زنده مانده بود؛ آن گاه جوشش خون فروكش كرد!.
    بخت النصر سپس به بابل وارد شد و در آنجا شهرى ساخت و در آن شهر اقامت گزيد و چاهى حفر كرد و حضرت دانيال نبى عليه السلام را در آن چاه انداخت... .
    در همين حديث گويد: بخت النصر در خواب ديد كه سرى از آهن و پاهايى ازمس و سينه اى از طلا داشت. منجمان قوم خود را جمع كرد و به آنها گفت: من چه خوابى ديده ام؟
    منجمان گفتند: ما نمى دانيم. براى ما تعريف كن كه چه خوابى ديده اى.
    بخت النصر گفت: من اين همه مدت به شما حقوق و دستمزد مى دهم ولى شما نمى توانيد بگوييد من چه خوابى ديده ام؟ سپس فرمان قتل آنها را صادر كرد و همگى كشته شدند.
    برخى از اطرافيانش به او گفتند: كسى كه مى تواند به اين سؤال جواب دهد همان كسى است كه در چاه است.
    كسى را فرستاد (و حضرت دانيال عليه السلام را آوردند) سپس از او پرسيد: من چه خوابى ديدم؟
    حضرت فرمود: خواب ديدى كه سرى از آهن، پاهايى از مس و سينه اى از طلا دارى.
    بخت النصر گفت: بله، چنين خوابى ديده ام. اما تعبير آن چيست؟
    حضرتش فرمود: تو پادشاهى را از دست مى دهى و تا سه روز ديگر بدست مردى از اهالى فارس كشته مى شوى.
    بخت النصر گفت: هفت شهر تحت تسلط من است و من دركنار دروازه هر شهر، نگهبانانى قرار داده ام و فقط به اين كار اكتفا نكرده ام، بلكه در كنار دروازه هر شهر مرغابى مسينى گذاشته ام تا هرگاه بيگانه اى وارد شهر شد فرياد بزند و آن بيگانه دستگير شود.
    حضرت فرمود: با اين وجود، اين امر همان گونه كه گفتم اتفاق مى افتد.
    بخت النصر سپاه خود را به شهرها فرستاد و به آنها دستور داد كه هر انسانى را كه ديدند، هركس كه باشد او را بكشند.
    حضرت دانيال عليه السلام نزد بخت النصر نشسته بود. بخت النصر به او گفت: تو اين سه روز را همين جا مى مانى. اگر اين سه روز گذشت (و اتفاقى نيفتاد) آن وقت من تو را مى كشم.
    تا اينكه روز سوم رسيد. در هنگام غروب غمى بر دل بخت النصر نشست و (از قصر) خارج شد. نوجوانى كه اهل فارس بود و در آن قصر خدمتكار پسر بخت النصر بود او را ديد. بخت النصر نمى دانست اين نوجوان اهل فارس است. شمشيرش را به او داد و گفت: هركسى را كه ديدى بكش حتى اگر مرا هم ديدى، بكش.
    جوانك شمشير را گرفت و ضربه اى به بخت النصر وارد آورد و او را كشت[40].

  4. #23
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حضرت مريم عليهاالسلام و بيت المقدس

    حضرت مريم عليهاالسلام و بيت المقدس[41]
    مادر حضرت مريم عليهاالسلام نذر كرده بود كه دخترش را در شمار خدمتگزاران بيت المقدس قرار دهد و از همين رو، به درگاه خدا گفت: «من او را به تو مى سپارم و خداوند به آنچه او زاييد داناتر بود؛ ولى دختر همانند پسر نيست»[42] چرا كه كارهاى پسران براى دختر مناسب نيست و آنان مى توانستند فقط پسران را براى خدمت به معبد بيت المقدس تقديم كنند و [به عقيده آنان] دختران نمى توانستند خدمتگزار بيت المقدس بشوند، چون آنان دچار حيض و نفاس مى شدند و بايستى از ظاهر شدن در برابر مردم اجتناب مى كردند و لذا تنها پسران را به خدمتگزارى بيت المقدس، مى گماردند.
    (آنگاه مادر مريم گفت): «وإنّى سميّتُها مَريم؛ من او را مريم ناميدم» (در زبان آنان، مريم به معناى زن عابده و خدمتگزار است)[43].

  5. #24
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض حضرت عيسى عليه السلام و بيت المقدس

    حضرت عيسى عليه السلام و بيت المقدس
    در تفسير قمى آمده است: در حديثى طولانى در توصيف معراج از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند: جبرئيل به من گفت: پائين بيا و نماز بگزار. من نيز فرود آمدم و نماز گزاردم. سپس جبرئيل به من گفت: آيا مى دانى كجا نماز مى گزارى؟
    گفتم: نه.
    گفت: تو در طور سينا نماز گزاردى. همانجايى كه حضرت موسى عليه السلام با خداوند سخن مى گفت.
    سپس سوار (بر براق) شدم و تا آنجا كه خداوند مى خواست رفتيم. سپس جبرئيل به من گفت: فرود بيا و نماز بگزار. من نيز فرود آمدم و نماز گزاردم. آنگاه به من گفت: آيا مى دانى كجا نماز گزاردى؟
    گفتم: نه!
    جبرئيل گفت: تو در «بيت لحم» نماز گزاردى و بيت لحم در حوالى بيت المقدس است كه حضرت عيسى بن مريم عليه السلام در آنجا بدنيا آمده است[44].
    ناگفته نماند كه در برخى از روايتها آمده است حضرت عيسى عليه السلام در كربلا متولد گرديد[45].

  6. #25
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض به سوى بيت المقدس

    به سوى بيت المقدس
    روايت شده است كه خداى عزوجل حضرت عيسى بن مريم عليهماالسلام را به پيامبرى برانگيخت و نور و علم و حكمت و تمامى دانشهاى پيامبران پيشين را به او سپرد و انجيل را به او داد و او را به سوى قوم بنى اسرائيل به بيت المقدس، مبعوث كرد تا آنان را به سوى كتابش انجيل و حكمتش و به ايمان به خدا و رسولش، فرا بخواند؛ ولى بيشتر قوم بنى اسرائيل از سر كفر و سركشى، از دعوت او سرباز زدند.
    حضرت عيسى عليه السلام به بيت المقدس آمد و در آنجا توقف نمود و آنان را سى و سه سال بدانچه كه نزد خداست، دعوت كرد؛ تا اينكه يهوديان در پى دستگيرى او برآمدند و ادعا كردند كه او را شكنجه و زنده به گور ساخته اند و برخى ديگر نيز ادعا مى كنند كه يهوديان او را كشته اند و به صليب كشيده اند. ولى خداوند هرگز يهوديان را (بر حضرت عيسى عليه السلام) مسلط نكرد، بلكه آنان فردى شبيه به او را به صليب كشيدند و هرگز بر شكنجه كردن و دفن حضرت عيسى عليه السلام و يا كشتن و به صليب كشيدن او قدرت نداشتند[46].

  7. #26
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض شيطان بر گردنه بيت المقدس

    شيطان بر گردنه بيت المقدس
    ابن عباس مى گويد: پس از آنكه حضرت عيسى عليه السلام به سى سالگى رسيد و خدا او را به پيامبرى بنى اسرائيل برگزيد، روزى شيطان حضرت عيسى عليه السلام را بر گردنه بيت المقدس (كه عقبه أفيق نام دارد) ديد و به او گفت: اى عيسى! تو كسى هستى كه از عظمت ربوبيت خود، بدون پدر بوجود آمدى.
    حضرت عيسى عليه السلام جواب داد: عظمت از خداوندى است كه مرا همانند آدم و حوا (بدون پدر) آفريد.
    ابليس گفت: اى عيسى! تو آنى كه به سبب عظمت ربوبيت خود، در گهواره سخن گفتى.
    حضرت عيسى عليه السلام گفت: آن كسى كه به من در كودكى قدرت تكلم داد، عظيم است و اگر مى خواست، مى توانست مرا گُنگ سازد.
    شيطان گفت: تو كسى هستى كه از قدرت فراوانت مى توانى گل را به شكل پرنده درآورى و در آن روح بدمى تا به پرواز درآيد.
    حضرت عيسى عليه السلام گفت: عظمت از خدايى است كه مرا آفريد و هرآنچه را كه در تسخير من است نيز همو خلق كرد.
    ابليس گفت: تو كسى هستى كه با قدرت فراوانت بيماران را شفا مى دهى.
    حضرت عيسى عليه السلام گفت: آن خدايى كه من به اذن او بيماران را شفا مى دهم عظيم است.
    ابليس گفت: اى عيسى تو آن كسى هستى كه با استفاده از قدرت فراوانت مردگان را زنده مى كنى.
    حضرت عيسى عليه السلام گفت: قدرت و عظمت از خداوندى است كه من به اذن او مردگان را زنده مى كنم و مردگانى كه من آنها را زنده مى كنم (عاقبت) بايد بميرند و خداوند مرا هم مى ميراند.
    ابليس گفت: اى عيسى! تو كسى هستى كه آنقدر قدرت دارى كه مى توانى از دريا عبور كنى بدون اينكه پاهايت تر شود يا در دريا فرو رود.
    حضرت عيسى عليه السلام گفت: عظمت از خداوندى است كه دريا را رام من قرار داد و اگر مى خواست، مى توانست مرا در دريا غرق كند.
    ابليس گفت: اى عيسى! تو كسى هستى كه آنقدر قدرتت زياد است كه روزى آسمان و زمين و هرچه در آنهاست پائين تر از تو قرار مى گيرد و تو بالاتر از همه آنها مى ايستى و به تدبير امور و تقسيم روزى ها مى پردازى.
    اين حرف ابليس كافر و لعين در نظر حضرت عيسى عليه السلام بسيار گران آمد و گفت: خداوند را به اندازه آسمانها و زمينش؛ و به كثرت كلمات و به اندازه عرشش؛ و به مقدار آنكه خشنود گردد، به پاكى مى ستايم و تنزيه مى كنم.
    وقتى ابليس اين سخن را شنيد، از خود بى خود شد و راه خود را گرفت و رفت تا در آب دريا فرو رفت.
    ابن عباس مى گويد: در اين هنگام زنى از جنّيان در ساحل دريا قدم مى زد. ناگهان ديد كه شيطان بر صخره اى سر سجده فرود آورده و اشك از چشمانش بر گونه هايش جارى است. زن با تعجب به ابليس نگاه كرد و گفت: واى بر تو اى ابليس! با اين سجده هاى طولانى، اميد رسيدن به چه چيزى را در دل دارى؟
    ابليس گفت: اى زن شايسته، كه پدرت نيز مرد شايسته اى است! اميدوارم كه اگر خداوند قسمش را اجرا كرد و مرا در آتش جهنم افكند، مرا به رحمت خود از آتش نجات دهد[47].

  8. #27
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و بيت المقدس

    پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم و بيت المقدس
    پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در طول اقامت خويش در مكه مكرمه و چند ماه پس از هجرت به مدينه منوره، به سوى بيت المقدس نماز مى گزارد. روايت شده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در مقابل حجرالأسود نماز مى گزارد، به طورى كه هم رو به كعبه و هم رو به بيت المقدس بودند؛ و تا هنگامى كه از نماز فارغ مى شد، ديده نمى شد؛ چرا كه به فرموده قرآن، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از ديدگان كفار پنهان بود:
    وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا[48]؛ و چون قرآن بخوانى، ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند پرده اى پوشيده قرار مى دهيم[49].
    حلبى روايت مى كند كه از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به سوى بيت المقدس نماز مى گزارد؟
    حضرت فرمود: آرى.
    گفتم: آيا در نماز پشت به كعبه نماز مى گزارد؟
    حضرت فرمود: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مكه اقامت داشت، نه، ولى هنگامى كه به مدينه هجرت نمود، آرى تا اين كه قبله به سوى كعبه تغيير يافت و حضرت رو به سوى كعبه نماز گزاردند[50].
    سيد مرتضى (على بن الحسين المرتضى، علم الهدى) در رساله «المحكم و المتشابه» از اميرالمومنين عليه السلام روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در ابتداى بعثت و در تمام مدت اقامت خود در مكه و چند ماه پس از هجرت به مدينه، رو به سوى بيت المقدس نماز مى گزارد، تا اينكه يهوديان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را سرزنش كردند و گفتند: تو پيرو قبله ما هستى. اين سخن باعث آزردگى و ناراحتى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شد و هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم چشم به آسمان دوخته بود و منتظر دستور خداوند بود، خداوند بر او چنين نازل فرمود: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَآءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَـهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ[51]؛ ما [به هر سو] گردانيدنِ رويت در آسمان را نيك مى بينيم پس [باش تا] تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن؛ و هرجا بوديد، روى خود را به سوى آن بگردانيد[52].

  9. #28
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مسير بيت المقدس

    پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مسير بيت المقدس
    از مفضل روايت شده است كه مى گويد به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم: مسجد كوفه قدمتى بسيار دارد؟
    حضرت فرمود: آرى، مسجد كوفه نمازگاه پيامبران بوده است و هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم سوار بر بُراق[53] به همراه جبرئيل (به معراج ) مى رفتند، در آن مسجد نماز گزاردند.
    هنگامى كه جبرئيل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را به «دارالسلام » (در پشت كوفه) رساند و مى خواست به سوى بيت المقدس حركت كند، عرض كرد: اى محمد صلى الله عليه و آله وسلم ، اين مسجد پدرت آدم عليه السلام و نمازگاه پيامبران الهى بوده است؛ پس فرود آى و در آن نماز بگزار. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز از براق پائين آمد و در مسجد كوفه نماز گزارد. سپس به سوى بيت المقدس حركت كرد و در آنجا نيز نماز گزارد. سپس به همراه جبرئيل به سوى آسمان عروج نمود[54].

  10. #29
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض اقامه نماز جماعت براى پيامبران

    اقامه نماز جماعت براى پيامبران
    رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در بيان داستان معراج خويش فرمودند: «همان گونه كه امام جماعت پيامبران در بيت المقدس بودم، در آسمان نيز پيش نماز فرشتگان شدم»[55].
    در كتاب «كافى» آمده كه: امام محمد باقر عليه السلام اين آيه «سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَـرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَـتِنَآ»[56] را تلاوت كردند و فرمودند: از آياتى كه خدا در سير شبانه حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم به سوى بيت المقدس به او نشان داد، اين است كه پيشينيان و پسينيان و انبياء و مرسلين را براى محمد صلى الله عليه و آله وسلم محشور نمود. سپس به جبرئيل دستور داد هر جمله اذان را دو بار و نيز هر جمله اقامه را دوبار بگويد و در اذان خويش «حيّ على خيرالعمل» گفت. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پيشاپيش همه به نماز ايستاد و همگى به او اقتدا كردند».
    هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم قصد بازگشت داشت، (به پيامبران) فرمود: شما بر چه چيزى شهادت مى دهيد و چه چيزى را پرستش مى كنيد؟
    آنان گفتند: ما شهادت مى دهيم كه پروردگارى جز او نيست. يگانه است و شريك و انبازى ندارد و تو فرستاده خدا هستى و ما بر اين (اعتقاد) عهد و پيمان بسته ايم.[57]

  11. #30
    کاربر کهنه کار گلنرگس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    محل سکونت
    تهران بود . دي
    نوشته ها
    9,150
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از بيت المقدس

    خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از بيت المقدس
    در تفسير عياشى، از قول عبداللّه بن يحيى كاهلى روايت شده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى خواستند به معراج بروند جبرئيل با براق به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آمد و حضرت بر براق سوار و به بيت المقدس روانه شدند و در آنجا با برادرانش ـ يعنى ساير پيامبران ـ ديدار كردند و سپس بازگشتند. صبحگاهان به اصحاب خود مى فرمود: «من ديشب به بيت المقدس رفته بودم و برادرانى از پيامبران الهى را ملاقات كردم». اصحاب گفتند: اى رسول خدا! شما چگونه در يك شب به بيت المقدس رفته بوديد؟
    پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جبرئيل با براق نزد من آمد و من بر براق سوار شدم [و بوسيله آن به بيت المقدس رفتم]. نشانه آن اين است كه من از كنار كاروان تجارى ابوسفيان در نزديكى نهر بنى فلان، گذر كردم و شترى از آنان گم شده بود و آنان در جستجوى شتر خود بودند.
    (امام فرمودند) اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به يكديگر گفتند: شما كه به شام رفته ايد و آن را خوب مى شناسيد؛ از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پيرامون بازارها و دروازه ها و تاجران شام بپرسيد.
    آنان از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پرسيدند: اى رسول خدا! وضعيت شام و بازارهايش چگونه بود؟
    در اين حال جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم وارد شد و عرض كرد: «اى رسول خدا! اين سرزمين شام است كه در برابر توجلوه گر شده است.
    رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز توجه كرد و دروازه ها و تاجران آن را به عينه حاضر ديد. آنگاه فرمودند: كجاست كسى كه درباره شام سؤالى داشت؟
    گفتند: خانه فلان كس و مكان فلان كس كجاست؟
    پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به تمامى پرسشهاى آنان پاسخ گفت.
    امام فرمودند: ولى جز عده اندكى از آنان، كسى به معراج پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ايمان نياورد، و اين است معناى آيه: «وَ مَا تُغْنِى الْأَيَـتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ[58]؛ و[لى] نشانه ها و هشدارها، گروهى را كه ايمان نمى آورند، سود نمى بخشد». ما نيز به خدا پناه مى بريم از اينكه به خدا و رسولش ايمان نياوريم؛ بلكه به خدا و رسولش ايمان آورده ايم[59].
    در تفسير آيه «أَفَتُمَـرُونَهُ عَلَى مَا يَرَى[60]؛ آيا در آنچه ديده است با او مجادله و مناقشه مى كنيد»، آمده است كه مردم هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به معراج رفت با او به مجادله برخاستند و گفتند: بيت المقدس را براى ما توصيف كن و ما را از كاروانمان در راه شام خبر بده[61].

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوره كامل قصه هاى قرآن
    توسط golenarges در انجمن مباحث قرآنی
    پاسخ: 96
    آخرين نوشته: 09-10-2011, 14:14
  2. ظرفیت های ژئوپلیتیک روایات مربوط به آخرالزمان
    توسط mahdishata در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 16-09-2011, 09:06
  3. 10دلیل برردشعیب بودن احمدی نژاد
    توسط roohollahdamghani در انجمن امام زمان عجل الله تعالی فرجه
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-05-2011, 23:03
  4. بحث روايتى (شامل رواياتى درباره تغيير قبله و معنى شهدا و...)
    توسط vorojax در انجمن تفسير الميزان جلد 1
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-01-2011, 19:02
  5. تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه (شطر المسجدالحرام )
    توسط vorojax در انجمن تفسير الميزان جلد 1
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-01-2011, 17:28

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه