مرحوم نواب صفوی شخصا برای بنده نقل كردند كه قضیه ملاقات با شاه می باشد.
طبق قرار قبلی برای مرحوم نواب وقت گرفته بودند و به گفته خود محمود جم ، مرحوم نواب هنگام داخل شدن كه
سربازها به احترام نظامی تفنگ ها را بالا برده بودند مثل همیشه دستش را از داخل عبا درآورده و عبا را از دست
راستش گرفته بدست چپ به گونه ای كه عبا باز نباشد و گفته بود «آها آها» و خیلی متین سلام با دست داده بود و
آمده بود بالا. محمود جم جلو می آید آن طور كه خودش برای امام جمعه نقل كرده بود نواب خیلی محكم دست می
دهد و گفتم: «آقای نواب اینجا مراسم...» گفت: چی؟ گفتم: اولا كه در باز میشود شما ابتدا باید سلام كنید.
گفت: لازم نیست شما بگویید خودم می دانم.
گفتم: ضمنا ربع ساعت هم بیشتر برای شما وقت نگرفتیم. گفت: خب
گفتم: بعد آرام آرام با اعلیحضرت صحبت بكنید و سر ساعت هم وقت تمام است. دوباره گفت: خب
هنگام ملاقات شاه دیده بود كه این شخص كسروی را كشته و...
دست داده بود و نشسته بود و مرحوم نواب خودش می گفت یك میزگردی را جلوی ما گذاشته بودند (آن روزها
محمد مسعود در روزنامه مرد امروز نوشته بود كه اشهدان لااله الا الله اشهدان محمد رسول ا... من مسلمانم فلان
و فلانم ولی به آقای بروجردی میگویم كه حجاب در اسلام نیست و عقیده به حجاب ندارم و متأسفانه این نامرد
(محمد مسعود) قمی هم بوده.)
مرحوم نواب آمده بود كه شكایتی بكند كه چرا اجازه چنین حرف هایی را میدهید و شهید نواب میگفت با دستم
همین طور می كوبیدم روی میز تق،تق، چرا در این مملكت كسانی باشند كه اعتنا به تعالیم اسلامی نكنند؟ و
محمدرضا پهلوی هم هاج و واج مانده بود.
محمود جم بعدها می گفت كه من از اتاق بغلی تق و تق دست نواب را كه بر میز می زد می شنیدم و شاه گفته بود
بسیار خوب.
فردای آن روز محمود جم به امام جمعه گفته بود: آقا میخواهم مطلب بامزهای بگویم این شخصی كه شما برای
دیدار با شاه معرفی كرده بودید عادی آمد و رفت. آقای نواب هم كه از قبل وقت گرفته بود چنین برخورد كرد. به
طوری كه شاه بعد از رفتن نواب مرا خواست و گفت: نه به آخوند دیروزی و نه به سید امروزی. این آخوند كه
مال عهد دقیانوس بود و این سید هم مثل یك افسر كه با یك سرباز دارد صحبت میكند با من صحبت كرد و اصلا
انگار نه انگار شاهی وجود دارد. این چه كسی بود فرستاده بودی اینجا؟
راوی:سید محمد واحدی
منبع:تبیان