نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: ادب برابر خدا

  1. #1
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض ادب برابر خدا

    ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (1)


    چکيده

    در اين تحقيق ، يکي از بهترين روش هاي تربيتي ، يعني روش الگويي مورد بررسي قرار گرفته است . اين روش در رفتار انبياي اولوا العزم در برابر خداوند منان به هنگام گفت و گو ، درخواست و دعا به پيشگاه حضرت حق مورد دقت قرار گرفته است تا همه بهترين سبک گفت و گو ، بهترين نوع سخن در برابر خدا را از اين الگوهاي معصوم عليه السلام درس بگيرند . در ابتدا ، ضمن بحث کوتاهي درباره الگو ، به ادب حضرت نوح عليه السلام ، ابراهيم عليه السلام ، موسي عليه السلام ، عيسي عليه السلام و حضرت محمد صلي الله عليه و آله پرداخته ايم . با روش تحليل محتوا ، نوع خطاب ، افعال قابل استناد به خدا ، خواسته هاي اصلي و عناوين برگزيده براي هر دعا ، در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفته است .
    کليد واژه ها : دعا ، دعوت ، ادب ، روش الگوي پيامبران اولوا العزم .
    مقدمه

    يکي از موثرترين شيوه هاي تربيتي روش الگويي است . نقشي که انبيا در تبليغ و دعوت اين ايفا مي کردند ، فراتر از ابلاغ صرف پيام به مردم بوده است ، آيات شريف قرآن نشان مي دهد که انبيا تنها به فکر ابلاغ پيام به مردم نبودند ، بلکه در راستاي دعوت خويش همه تلاش خود را براي تغيير رفتار مردم به کار مي بستند . حضرت نوح عليه السلام در طول ايام تبليغ خود ، با رساندن پيام به چشم و گوش مردم ، وظيفه تبليغي خود را پايان يافته نديد ، پس از آن همه سخنتي و مشقتي که تحمل کرد و تاثير چنداني بر قوم خود نيافت ، از خداوند متعال چاره جويي کرد . وي از خدا خواست روشي بيابد تا دعوتش در دل مردم نفوذ کند عرض کرد: پروردگارا ، اين ها مرا نافرماني کردند و به دنبال کسي رفتند که ازدياد مال و اولادش جز زيان به بار نمي آورد . اين ها بسياري را گمراه کردند . خدايا ، چه کنم تا دعوتم بر دل آنها اثر کند و در جامعه معصيتي صورت نگيرد و بتي پرستش نشود . خداي من ، اگر اين ها را رها کني ، بندگانت را گمراه مي کنند و فرزنداني ستمکار به دنيا مي آورند (نوح : 21) .
    اين تنها به حضرت نوح عليه السلام اختصاص ندارد ، بلکه ساير انبياي اولوا العزم نيز خواستار تغييري در درون مردم بودند .
    شهيد مطهري مي فرمايد :
    ممکن است افرادي بپرسند ، چرا قرآن اين همه ، امر دعوت را کار دشواري تلقي کرده است ؟ همه پيام رساني ها اين قدر مشکل نيست . پس بايد انواع آن را بررسي کنيم ابلاغ در يک مرتبه فقط ابلاغ به حس است . بديهي است اين پيام رساني ، کار آساني است . ولي آيا پيامبران که ابلاغ مبين دارند ، وظيفه آنها فقط اين است که مطلب را به گوش مردم برسانند ؟ چنين نيست ، بلکه بالاتر از ابلاغ به حس و ابلاغ به چشم يا گوش ، ابلاغ به عقل و فکر است ؛ يعني مطلب را بايد طوري بيان کنند تا در عقل نفوذ کند . عقل دروازه اش بسته است و جز با ابزار و مرکب برهان و استدلال و به تعبير قرآن ، حکمت ، پيامي را در خود نمي پذيرد . حال آيا ابلاغ به عقل کافي است ؟ نه ، اين مرحله اول است . پيام الهي گذشته از اين که در عقل بايد نفوذ کند ؛ بايد در دل ها نفوذ کند ؛ يعني بايد در عمق روح بشر وارد شود و تمام احساسات او ، يعني تمام وجودش را در اختيار بگيرد . به همين جهت ، پيامبرانند که مي توانند بشر را در راه حقيقت به حرکت درآورند . پس پيغمبران گذشته از اين که پيام خودشان را به عقل مردم مي رسانند ، کار بزرگتري مي کنند که پيام را به دل مي رسانند.(1)
    اين نوع ابلاغ به بيش از انذار و تبشير نيازمند است . معناي جمله « ما ارسلناک الا مبشراً و نذيراً » اين است که تو در قبال عمل زشت مردم تقصيري نداري . به همين دليل ، سخن برخي از مفسران (2) که گفته اند : « مراد اين است که ما تو را تنها مبشر مومنين و منذر کافرين فرستاده ايم ، پس ديگر درباره ايمان نياوردن کفار غم مخور » (3 ) صحيح نيست .
    رساندن پيام به عمق وجود انسان ها به گونه اي که آثارش در رفتار آنها جلوه کند ، اهميت روش الگويي را بيشتر روشن مي کند ، الگوها در تعيين رفتار مطلوب نقش فراواني دارند ؛ چرا که مردم به دنبال اين هستند که به صورت کاربردي براي بروز حالت هاي دروني ، رفتار مناسبي را ببينند تا به انجام آن ، پاسخ مثبتي به گرايش هاي خود داده باشند .
    واژه الگو

    واژه الگو ، به معناي روبر ، مدل ، سرمشق ، مقتدا ، اسوه ، قدوه ، مثال و نمونه است . (4)در ميان معاني ذکر شده ، مقتدا ، اسوه و قدوه مختص انسان است ، معناي مشترکي که براي اين سه وجود دارد ، عبارت است از فردي که به لحاظ ويژگي ها و خصوصياتش ، صلاحيت يافته تا ديگران از او تبعيت و پيروي نمايند . گر چه واژه الگو ، به انسان نمونه اختصاص ندارد ، شامل ساير موجودات نمونه نيز مي شود . اما با توجه به اين که در اصطلاح روان شناسي و علوم تربيتي ، معولاً واژه « الگو » براي انسان نمونه استعمال مي شود ، همين واژه را البته با توجه به معناي خاص آن به کار مي بريم .
    در روان شناسي ، اصطلاحات Socil learning , Observation lerning , Modeling با اين شيوه مناسب دارد « Modling » ، يک فن رفتار درماني است که براي تغيير رفتار ، ضمن يادگيري ادراکي و با فرصت و امکان دادن به فرد ، که از يکي تقليد کند ، به کار مي رود . همچنين تعريف « روش و شيوه انتخاب از الگوهاي رفتار بدني و کلامي مشهود ، الگوهاي خاص رفتار براي تقليد » براي اصطلاح (Modling) مطرح است . (Observation) 5 learning نيز به تغيير نسبتاً مدام در رفتار ، که قسمت عمده اش نتيجه مشاهده رفتار ديگري است ، اطلاق شده است .(6)
    با توجه به نقش مهم مشاهده و الگو در يادگيري ، نظريه يادگيري اجتماعي شکل گرفت . بر مبناي اين نظريه ، که بر نقش مشاهده ، تقليد و الگوبرداري از رفتارهاي مشاهده شده در ديگران مبتني است ، شخص مي تواند با مشاهده ديگران ، از يادگيري بهره مند شود .
    در بحث الگو در قرآن مجيد ، نه تنها ما به دنبال تغيير و تعديل رفتار ، بلکه به دنبال اصلاح نگرش ها و انگيزه ها نيز هستيم . از سوي ديگر ، تبعيت از الگوها به طور صحيح و آگاهانه ، مطلوب است و انسان ها از تقليدهاي نا آگاهانه و کورکورانه برحذر داشته شده اند . با توجه به آن چه بيان شد ، روش الگويي در قرآن مجيد را مي توان چنين تعريف کرد : ارائه رفتار مطلوب از طريق نقل سرگذشت پيشنيان تا دعوتي عملي براي مردم جهت به کمال رساندن استعدادهاي دروني باشد . اسوه هاي بشري و نمونه هاي متصل به وادي ربوبيت ، انسان هايي هستند که به لحاظ استعدادهاي و ويژگي ها و منش و شخصيت برتر ، قابل تحسين خود ، توجه ديگران را به خويش جلب مي نمايند . آنان را وادار به پيروي و تبعيت از خود مي کنند ؛ چرا که ايشان در برخورداري از کمالات انساني و تزين به اخلاق و فضايل ، سرآمد ديگران هستند .
    در علوم تربيتي ، يکي از اصطلاحات بسيار رايج ، « مدل رفتار » يا الگوي رفتار است که مراد از آن ، طرح و مجموعه رفتاري است که شخصي آن را دارا است .(7) الگو از سويي به طرح ها و برنامه هاي گوناگون ، اعم از تربيتي ، اجتماعي ، اقتصادي يا سياسي گفته مي شود و از سوي ديگر ، به نمونه هاي عيني و خارجي يک طرح عملي و يا اجتماعي ، اقتصادي ، اخلاقي يا مذهبي ، اطلاق مي گردد . کاربرد آن در هر دو مورد بسيار است . در علوم اجتماعي pattern معناي مدل ، گونه و هنجار از آن برمي آيد . الگو ، چيز شکل گرفته در يک گروه اجتماعي است ، به اين منظور که به عنوان مدل يا راهنماي عمل در رفتارهاي اجتماعي به کار آيد .( 8)
    از نگاه کارکردي و رواني - اجتماعي بايد گفت : الگوها آن شيوه هاي زندگي هستند که از صوري فرهنگي منشا مي گيرند . افراد به هنگام عمل به طور طبيعي با اين الگوها سروکار دارند و اعمالشان با آنها تطابق مي يابد . انسان ها از طريق آموزش و جذب ، در يک فرهنگ خاص شبکه اي از عادات و واکنش هايي کسب مي کنند که موجب تطابق آنان با شيوه هاي کلي رفتار گروه باشد .( 9 ) الگو پذيري ، تقليد و تربيت ، مفاهيمي مرتبط و نزديک به هم مي باشند . هر سه مفهوم در روان شناسي از جايگاه ويژه اي برخوردارند . الگو پذيري زمينه و مقدمه لازم براي تقليد است ، تقليد هم يکي از سازکارهايي است که تربيت از طريق آن صورت مي پذيرد .
    قهرمان جويي يا قهرمان پرستي يکي از جلوه هاي رواني است که در سرشت اوليه بشر نهاده شده است . بشر همواره در پي گمشده اي جستجو مي کند ، در تکاپو و تلاپوي قهرماني پر شکوه و جلال و پيشوايي درخور ستايش است : « قهرمان پرستي را اصولاً يکي از تجليات اصيل رواني انسان دانسته اند که در فطرت و نهاد انسان حضوري بارز دارد . » (10) قهرمان ، انساني است ممتاز که در نظر جستجوگر و انتخاب گر خويش ، از صفات ويژه يک انسان متعالي ، دوست داشتني و شايسته تقليد و پيروي ، بهره دارد . امتياز ، ويژگي ، کمال ، بايستگي و شايستگي قهرمان ، ممکن است در يک جهت يا در جهات گوناگون باشد . الگو در جوامع مختلف ، عامل مهمي در صلاح و فساد جامعه محسوب مي شود . مومنان همواره انبيا را تجسمي کامل از مکتب يافته اند . علاوه بر اين ، از گفتارشان درس آموخته اند ، آنها را قهرمان صحنه هاي مختلف مي دانسته اند و به آنان تاسي مي جسته اند . با نگاهي گذرا به قرآن ، به اسوه هاي متعددي بر مي خوريم . حضرت يوسف عليه السلام اسوه ايستادگي در برابر شهوت است . حضرت ابراهيم عليه السلام قهرمان توحيد است . حضرت نوح عليه السلام قدوه مقاومت و پايداري است . حضرت يعقوب عليه السلام اسوه صبر و تحمل ، حضرت اسماعيل عليه السلام الگوي ايثار و حضرت خاتم صلي الله عليه و آله اسوه حسنه و مقتداي همه است . اين روش ، يکي از موثرترين شيوه هاي تربيت و تبليغ است .
    « عملي ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت ، تربيت کردن با يک نمونه عملي و سرمشق زنده است . الگو به مردم عرضه مي شود تا هر کس به اندازه ظرفيت و استعدادش ، از آن شعله فروزان نور برگيرد . اسلام ، سرمشق دادن را بزرگترين وسيله تربيت مي داند . »(11) با توجه به اين که فضاي تعليم و تربيت زير پوشش عناصر گوناگوني قرار دارد که همه آنها مي تواند الگو پرداز و سرمشق ساز باشد ، با اين حال هيچ عنصري به اندازه مربي و معلم الگوسوز يا الگوساز نيستند . در رفتار و رهنمودهاي علمي و نظري معلمان و اصولاً مسئولان تعليم و تربيت مدارس ، به رفتار و افکار شاگردان چنان سازمان مي دهد که به صورت الگو و سرمشق زندگاني آنها درآيد . اگر معلمان ، فلسفه ، تعليم و تربيت مطلوب را که صرفاً متکي به مطالعات علمي و تحقيقات نظري نيست ، بازيابند ، متوجه مي گردند که ارزش هاي اخلاقي و انساني ، هم وزن با ارزش هاي علوم و يا برتر از آن است . هيچ جامعه اي نمي تواند به زندگاني و حيات اجتماعي خود ادامه دهد ، مگر آنگاه که مباني عمومي انسان و الگوهاي عالي را که سازنده عادات اخلاقي است ، شناسايي کرده ، خود را موظف به همگامي و هماهنگي با آنها بداند .(12)
    امام صادق عليه السلام مي فرمايد : « مردم را با عمل دعوت کنيد ، نه با زبان »(13) همه حرکات ، سکنات ، اشاره ها و حتي واژه هايي که از سوي مربي ، معلم و مبلغ در خلال انجام وظيفه به کار مي رود ، به شدت در کودکان و نوجوانان اثر مي گذارد . خداوند در آيه شريفه 2 سوره صف مي فرمايد : « يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون . » بايد بين رفتار و گفتار ، همساني و همخواني وجود داشته باشد تا گفتار تاثير کند . اين دليلي است بر اهميت بيشتري که در تربيت الگويي است . بايد با الگو شدن عملي ، فضاي پر تفاهم و مناسبي در جامعه ايجاد کرد. در غير اين صورت جوانان جامعه ، با ديدن دوگانگي بين شعار و عمل ، بسيار سريع از مسئولان جامعه ، دل زده شده ، از آنها فاصله خواهند گرفت و ديگر نه تنها به سختي به اسوه ها و الگوهايي که مدعي دفاع از آنها هستند ، توجه مي کنند ، بلکه گرايش آنها به قطب مخالف ، خود به خود تسهيل مي شود . اين مطلب ، نشان دهنده اين نکته است که روش الگويي يکي از موثرترين روش هاي تاثير گذاري است . اگر بزرگان جامعه اي صرفاً بر شعار تکيه کنند عمل آنها همان شعارشان باشد ، فرهنگ غالب بر افکار و رفتار عموم مردم ، شعار صرف خواهد شد . بنابراين ، اگر مي خواهيم مردمي را به رفتاري مناسب بکشانيم ، بايد نه تنها با گفتار ، بلکه با عمل ، آنان را دعوت کنيم . حال تربيت الگويي را در ادب انبياي اولوا العزم در برابر خدا در قرآن را بررسي مي کنيم .
    ادب هيات زيبا و پسنديده اي است که طبع و سليقه هر مومني ، سزاوار مي داند هر عملي را مطابق آن انجام دهد .
    1 . ادب حضرت نوح عليه السلام

    يکي از آدابي که حضرت نوح عليه السلام در محاوره با قوم خود رعايت مي فرمودند ، ادب در ثناي الهي بود . اين يکي از مصاديق تبليغ عملي است . از نظر مرحوم علامه طباطبايي ، اين نوع ادب در قرآن بسيار زياد است . دست کمي از تبليغ قولي ندارد ، بلکه موثرتر از آن است .( 14)
    خداي متعال از حضرت نوح عليه السلام در محاوره اي که ميان او و قومش واقع شده ، چنين حکايت مي کند :
    مردم به حضرت نوح عليه السلام گفتند : اي نوح ، با ما زياد مجادله کردي ، اگر راست مي گويي بلايي را که ما را بدان مي ترساني بر سرمان بياور ، آن حضرت فرمود : مطمئن باشيد که اگر خدا بخواهد بلا را بر سرتان خواهد آورد . شما نمي توانيد خدا را عاجز کنيد . اگر خدا بخواهد شما گمراه باشيد ، نصيحت من به شما سودي نمي دهد ، گر چه فراوان نصيحتتان کنم . اوست پروردگار شما و به سوي او باز خواهيد گشت . (هود : 34)
    حضرت نوح عليه السلام در اين محاوره و گفت و گو ، بلا و عذابي را که مردم فکر مي کردند به دست حضرت نوح است و او را به آوردن آن مي خواندند تا به خيال خود عاجزش کنند ، از خود نفي کرد ، به پروردگار خويش نسبت مي دهد و با واگذاري مسئله به مشيت الهي ، با گفتن کلمه « ان شاء » و پس از آن ، با بزرگ دانستن خدا و گفتن « و ما انتم بمعجزين » ، ادب را به نهايت رسانيد . حضرت از خداوند با واژه « الله » سخن گفت . واژه « ربي » را در اين جا به کار نبرد ؛ زيرا مدلول لفظ « الله » کسي است که هر جمال و جلالي به سوي او منتهي مي شود . حضرت مي خواست محوريت خداوند را در همه امور به آنان ابلاغ کند . همچنين تنها به نفي قدرت بر آوردن عذاب از خود و اثبات آن براي خدا اکتفا نکرد ، بلکه اين را هم اضافه کرد که اگر خدا نخواهد که شما از نصيحت من سودي ببريد ، هرگز منتفع نخواهيد شد . وي با اين جمله ، نفي قدرت بر آوردن را از خود و اثباتش را براي خدا تکميل کرد . علاوه بر آن اين نفي را با جمله « هو ربکم و اليه ترجعون » تعليل نمود . (15) حضرت ، با نشان دادن فقر مطلق در بندگان و مخلوقات ، براي مخاطبان خود ثابت کرد که او در تمام برنامه هايش ، الگوي وابستگي به حضرت حق است . با رفتار خود معناي اين جمله را توضيح داد که « انتم الفقراء الي الله » شما مخلوقات ، همه وابسته به خدا هستيد .
    از جمله آداب حضرت ، ادبي است که خداي متعال آن را در داستان حضرت با فرزندش نقل کرده و فرموده است : « نوح خداي خود را ندا کرد و چنين عرض کرد : « پروردگارا به درستي که فرزند من از اهل بيت من است ، وعده تو هم حق است و تو احکم الحاکمين هستي » (هود : 45)
    رعايت ادب در اين گفتار ، به اين است که حضرت ، تنها واقعيتي که در ذهنش بود ، بيان کرد . وي چيزي که نمي دانست مصلحت او در آن هست يا نه هرگز ، تقاضا نکرد . ظاهر گفتار نوح عليه السلام اين است که مي خواهد دعا کند که فرزندش از غرق شدن نجات يابد . البته شکي در اين نيست ، اما از تدبر در آيات اين داستان ، کشف مي شود که حقيقت امر ، غير از آن چيزي است که از ظاهر کلام ، استفاده مي شود ؛ زيرا از يک سو خداوند دستور داده که او خود و اهل بيتش و همه مومنان را سوار بر کشتي کند و آنان را وعده داده است که نجاتشان دهد . از ميان آنان کساني را که عذابشان حتمي بوده ، استثنا کرده که يکي از آنان همسر اوست . اما فرزندش در سوار شدن کشتي مخالفت امر پدر کرد . معلوم نيست که او به دعوت پدر کفر ورزيده باشد و از دعوت او اعراض نموده باشد . پس احتمال مي رود که او نيز اهل نجات باشد . از سوي ديگر ، به نوح وحي فرستاده شد و حکم حتمي اعلام شد : « کشتي بساز و درباره کساني که ظلم کردند ، از من درخواست عفو مکن ؛ چرا که آنان غرق شدني هستند . » (هود : 37) سوال اين است که آيا مقصود از کساني که ظلم کردند خصوص کساني است که به دعوت نوح کفر ورزيدند ، يا مراد مطلق اقسام ظلم است ؟ اين نکته مبهم است . گويا همين احتمالات ، نوح را درباره فرزندش به ترديد انداخته است و به جهت همين شک و ترديد بود که حضرت نوح عليه السلام جرات نکرد به طور قطع نجات فرزند خود را درخواست نمايد ، بلکه سوال خود را با ترديد و دو دلي مطرح کرد ؛ زيرا وي به برخي از عواملي که در سرنوشت فرزندش موثر بودند ، آگاه بود .
    اين ادبي پسنديده است که بنده از آن چه مي داند ، تجاوز نکند . چيزهايي که مصلحت و مفسده آن معلوم نيست ، از مولاي خود نخواهد . حضرت نوح عليه السلام تنها آن چه را مي دانست و بدان ايمان داشت ، بيان کرد . تنها وعده الهي را بيان کرد و چيزي بر آن نيفزود . به جهت همين ادب ، خداوند او را نيز معصوم و محفوظ نگه داشت و قبل از اين که کلام نوح تمام شود ، به صورت احتمالي اسائه ادبي از او سر بزند ، خداوند کلام خود « و اهلک » را برايش تفسير کرد . مراد از اهل ، اهل صالح ست ، نه هر خويشاوند ، فرزند تو صالح نيست .
    شايد هم بتوان گفت : حضرت مي دانست که منظور واقعي از اهل ، اهل صالح است . اين منظور پس از استثناي همسر روشن تر شد . اما حضرت نسبت به کفر فرزندش علم نداشت . از باب حکم بر ظاهر امر ، او را صالح پنداشته بود . خداوند او را نسبت به واقع امر مطلع کرد ؛ زيرا با توجه به آيه « ولا تخاطبني في الذين ظلموا انهم مغرقون » ، ممکن نيست که حضرت به نجات فرزند خود با اين که کافر محض باشد ، رضايت دهد . اين مطلب از سخن خود حضرت فهميده مي شود که عرضه داشت : « رب لا تذر علي الارض من الکافرين ديارا . » پروردگارا من : هيچ کافري را بر روي زمين باقي مگذار .(16)(نوح : 24)
    وقتي حضرت نوح عليه السلام پاسخ خداوند منان را شنيد ، پيش از آن حاجت خود را بيان کند با نهايت ادب در مقام توبه ، که در حقيقت شکرگزاري از تاديب الهي است ، عرض کرد : « پناه مي برم به تو از اين که درخواستي کنم که بدان علم ندارم » (هود : 47)
    اين رفتار از سوي حضرت نشان مي دهد که انسان در تمام حالات بايد به خداوند منان پناه ببرد . حضرت نوح عليه السلام در پايان سخن خود ، چنين مي گويد : « پروردگارا ، مرا و پدر و مادر مرا و هر کسي را که با داشتن ايمان به خانه ام درآيد و جميع مومنان و مومنات را بيامرز و ستمکاران را جز بر هلاکتشان نيافزا » (نوح : 28) اين ادب الهي است که پدر ، مادر و مومناني که به حضرت ايمان آوردند و به دعوتش گرايش پيدا کردند ، از نظر دور ندارد و خير دنيا و آخرت را برايشان بخواهد . حال چرا حضرت ابتدا براي خود دعا کرده عرض کرد : « رب اغفر لي » و براي مردم دعا نکرد ؟ آيا اين گونه درخواست ، شائبه خود خواهي و نوعي دوري از ادب را تداعي نمي کند . در پاسخ بايد گفت : حضرت ابتدا خود را دعا کرد ؛ زيرا کسي که پيشوا و جلودار مردم است ، دعا به جان خويش ، دعا به حال مردم است .(17) پس تقدم و تاخر در دعا نيز روي حساب ، طرح و برنامه است . حضرت با انتخاب جملات و گزاره هايي مشخص ، نحوه درخواست و دعا را به آنان نشان داد .
    پي‌نوشت‌ها:

    *استاديار دانشگاه کاشان .
    1 . مرتضي مطهري ، سيري در سيره نبوي ، ص 188 .
    2 . ابن کثير ، نفسير ابن کثير ، ج 5 ، ص 160 .
    3 . سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان ، ترجمه سيد محمد باقر موسوي ، ج 15 ، ص 381 .
    4 . علي اکبر دهخدا ، لغت نامه ، ج 2 ، ص 2779 .
    5 . علي اکبر شعاري نژاد ، فرهنگ علوم رفتاري ، ص 244 .
    6 . همان ص 263 .
    7 . مصطفي عباسي مقدم ، نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت ، ص 17 .
    8 . ر . ک : آلن پيرو ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمه دکتر باقر ساروخاني
    9 . علي اکبر شعاري نژاد ، فرهنگ علوم رفتاري ، ص 245 .
    10 . پاول هنري ماسن و ديگران ، رشد و شخصيت کودک ، ترجمه مهشيد ياسايي ، ص 188 .
    11 . محمد قطب ، روش تربيتي اسلام ، ص 251 .
    12 . گوستاولبون ، روح التربيه ، ص 339 .
    13 . عباس قمي ، سفينه البحار ، ج 2 ، ص 278 .
    14 . سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان ، ج 6 ، ص 420 .
    15 . سيد همان ، ج 6 ، ص 420 .
    16 . همان ، ج 6 ، ص 380 .
    17 . همان ، ج 6 ، ص 382 .
    ویرایش توسط يادشهيد : 01-01-2012 در ساعت 14:47

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (2)

    2 . ادب حضرت ابراهيم عليه السلام

    از جمله آدابي که حضرت ابراهيم عليه السلام در برابر خداوند متعال رعايت کرده است ، ادبي است که قرآن مجيد آن را چنين بيان فرموده است : « فانهم عدو لي الا رب العالمين » من همه معبودها جز پروردگار عالميان را دشمن خود مي دانم (شعرا : 79 - 75) . آن گاه حضرت در مقام توصيف رب العالمين مي فرمايد : « پروردگاري که مرا آفريد ، هم او هدايتم خواهد کرد . پروردگاري که مرا غذا و آب مي خوراند ... و وقتي بيمار شوم ، بهبوديم مي بخشد . پروردگاري که مرا مي ميراند ، سپس زنده ام مي کند . پروردگاري که اميدوارم خطاهاي مرا در روز جزا بيامرزد »
    در اين کلام ، حضرت ابتدا پروردگار خود را به ثناي جميل حمد مي کند ، آن گونه که ادب عبوديت اقتضا مي کند . اين ثنا ، اولين ثناي مفصلي است که خداوند از آن حضرت حکايت کرده است .در اين ثنا ، حضرت که عنايت پروردگار خود را از ابتداي خلقتش تا زمان بازگشت به سوي او مورد توجه قرار داده ، و خود را در برابر او فقير و محتاج محض دانسته به گونه اي که قادر بر هيچ کار نيست .
    ادب ديگري که حضرت ابراهيم عليه السلام مراعات نموده ، اين است که مرض را به خود نسبت داده و گفته است : وقتي که مريض مي شوم ، او شفايم مي دهد . گرچه مرض از حوادث است و از اين نظر بي ارتباط با پروردگار نيست ، اما در اين جا گويا خواسته چنين ادعا کند که از خداي متعال کاري که در قضاوت بنده تلقي شود نيز از خداي جميل صادر نمي شود .
    دعاهايي که حضرت ابراهيم عليه السلام در آخر عمر خود کرده ، قرآن کريم از آن حضرت چنين نقل مي فرمايد :
    پروردگارا اين شهر را شهر امني قرار ده و مرا و فرزندانم را از اين که بت ها را پرستش کنيم ، دور بدار . پروردگارا ! بت ها ، بسياري از مردم را گمراه کرده اند . پس هر کس از من پيروي کند ، او از من است . و هرکس نافرمانيم کند ، تو بخشنده و مهرباني . پروردگارا ذريه خود را در بياباني بي آب و علف در کنار بيت الحرام تو سکونت دادم . خدايا براي اين که نماز اقامه کنند . پس تو دل ها را از مردم به سوي ايشان معطوف بدار .و از ميوه ها روزيشان فرما ، شايد که تو را شکر گذارند . پروردگارا ما ! به درستي که تو مي داني آن چه را که ما پنهان مي داريم و آن چه را که آشکار مي سازيم . چيزي در زمين و آسمان بر خدا پوشيده نيست . سپاس خداي را که در سنين پيري اسماعيل و اسحاق را به من داد . خداي من به تحقيق شنواي دعا است . پروردگارا مرا و ذريه ام را اقامه کننده نماز قرار بده . اي پروردگار ما ! دعايم را قبول فرما . پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و جميع مومنان را در روزي که حساب بر پا مي شود ، بيامرز . (ابراهيم : 36 - 41)
    ادبي که حضرت ابراهيم عليه السلام در اين دعا به کار برده ، اين است که در بيان حوايج خود ، اهداف شروع خود را به گونه اي ادا مي کند که هر کس مي تواند از آن پي ببرد که حضرت تا چه اندازه به رحمت پروردگارش اميد داشته است . به عنوان مثال ، پس از اين عرض مي کند : « من و فرزندانم را از اين که پرستش بت ها کنيم ، دور بدار » غرض خود را اين گونه بيان مي کند :
    پروردگارا ! به درستي که آنها بسياري از مردم را گمراه کردند . بيان اين هدف در دعاي حضرت ، بيانگر اين نکته است که در انتظار تعليم و فرمان حضرت حق است و خود را موظف مي داند تا منتظر دستور حق باشد . و آمادگي خود را براي هدفي که خدا مي خواهد ، يعني هدايت مردم اعلام نمايد .
    همچنين پس از اين که عرض کرد : « پروردگارا ، اينک من ذريه خود را در بياباني بي آب و علف در کنار بيت الحرام تو سکونت دادم ، پس دل هايي از مردم را به سوي آنان معطوف بدار و از ميوه ها روزيشان فرما » ، هدف خود را چنين بيان مي کند : « شايد آنان تو را شکر گزارند » . ابراز هدفي مقدس و بزرگ ، براي هر خواسته اي نشانگر ادب درخواست کننده است .
    ادب ديگري که حضرت ابراهيم عليه السلام در کلام خود رعايت کرده ، اين است که در بيان هر حاجتي که مطرح کرده ، اسمي از اسماي حسناي الهي را از قبيل « غفور » ، « رحيم » و « سميع الدعا » بيان کرد . اسم شريف « رب » را در تمامي آن حوايج ، تکرار کرده است ؛ زيرا ربوبيت خدا واسطه ارتباط بنده با خداي خود و فتح باب در هر دعا است .
    ادب ديگر آن حضرت ، اين است که عرض کرد : « و هرکس نافرمانيم کند ، به درستي که تو بخشنده و مهرباني . » يعني نفرين به جان آنان نکرده ، بلکه پس از کلام خود ، دو اسم از اسماء الله را ، که واسطه شمول و نعمت سعادت بر هر انساني است ، يعني « غفور » و « رحيم » را بيان کرده است ؛ زيرا دوستدار نجات امت خود و گسترش جود پروردگار خود بود .
    حضرت ابراهيم عليه السلام پس از ثناي الهي در دعاي خويش چنين مي گويد :
    پروردگارا ! مرا حکمي ببخشاي و به صالحين ملحقم ساز و براي من در ميان آيندگان نام نيک و ذکر جميلي مرحمت فرما و مرا از ورثه بهشت نعيم قرار ده و پدر مرا بيامرز که وي از گمراهان بود و مرا در روزي که همه مبعوث مي شوند ، رسوا مساز . (شعراء : 82 - 86)
    ادبي را که حضرت ابراهيم عليه السلام در اين دعا رعايت کرد ، اين است که خواسته خود را با اسم « رب » شروع کرده است . اين امر بيانگر اين معنا است که مدبر همه عالم خداست . پس از آن ، تنها نعمت هاي حقيقتي و پايدار را درخواست نمود که سر آمد آنها ، « حکم » يعني شريعت و پيوستن به صالحان و نام نيک در ميان آيندگان است . اين ادب بيانگر اين است که از بزرگان خواسته کوچک نداشته باشد .
    در اين جمله کوتاه ، « رب هب لي من الصالحين » ، حضرت چند جهت را مد نظر داده است : يکي اين که از خداوند فرزند طلب کرده است . ديگر اين که از شر اولاد نا خلف به پروردگار خود اعتصام جسته است . سوم اين که دعاي خود را از وجهه يک درخواست دنيايي ، به يک چهره معنوي مبدل کرده و در نتيجه ، دعايي خدا پسندانه مطرح کرده است. (1)
    اين گونه دعا کردن حضرت ، به صورت عملي به مردم مي آموزد که چگونه دعا را شروع کنند و چه جملاتي را به کار برند و چه نوع درخواستي را مطرح کنند . که هم خواسته هاي دنيايي برآورده شود و هم نتيجه اخروي پيامد آن باشد .
    3 . ادب حضرت موسي عليه السلام

    قرآن کريم در موارد متعددي از حضرت موسي عليه السلام برخوردها و تنش هايي را بازگو کرده است . آنگاه که حضرت در مصر بود ، آن مرد قبطي را با ضربه اي کشت و براي کشتن او نيز دليل محکمي داشت . با اين حال ، وقتي راه هاي مقابله با رفتارهاي منفي را بررسي کرد و زمينه حل مشکل را با راهي بهتر از آن چه انتخاب کرده بود ، ممکن دانست ، با پذيرش مسئوليت کار خود و اين که مي توانست راه بهتري را برگزيند ، به درگاه خداوند چنين عرضه داشت : « پروردگارا به درستي که من به خود ستم کردم . پس ببخشاي بر من و خداوند بر او بخشود ؛ زيرا او بخشنده و مهربان است . » (قصص : 16) ادب بنده اقتضا مي کند در مقام بندگي ، به نقص کار خود بيشتر توجه داشته باشد ، گرچه کارش مجاز باشد .
    يکي از آداب درخواست از خداوند اين است که بنده فقط عرض حال کند و کلماتي به زبان نياورد که از آن برداشت شود که در صدد است خداوند را به روند اجابت درخواست رهنمون کند . به همين دليل ، حضرت پس از آن که از مصر بيرون آمد و وارد مدائن گرديد ، براي دختران حضرت شعيب از چاه آب کشيد و با شکم گرسنه در سايه درختي آرميد . به درگاه خداوند کريم ابراز حاجت کرد و به خواسته خود چشم دوخت و عرضه داشت : « پروردگارا ، به هر چه که بر من نازل کني ، چه اندک و چه بسيار ، محتاجم » (قصص : 24) . تشخيص الگوي بر آوردن خواسته من به عهده تو است . وظيفه من ابراز حالتي است که در درون من ايجاد شده است . من بيش از اين نمي گويم تا شائبه بي ادبي استشمام شود.
    يکي ديگر از دعاهاي حضرت موسي عليه السلام ، دعايي است که آن حضرت ، در نخستين روز بعثت خود و دريافت اولين وحي آسماني داشت که خداي متعال آن را چنين حکايت نموده است : « موسي گفت : پروردگارا ! شرح صدرم ده و کارم را آسان ساز و گره از زبانم بگشاي تا گفتارم را بفهمند » (طه : 35) . آنگاه حضرت براي اين که اين نکته را برساند که دنبال منفعت شخصي نيست و منظور وي نفع عمومي است ، گفت : « کي نسبحک کثيراًک » « غرضم از اين درخواست ها اين است که من و همه بندگانت ، تو را بسيار تسبيح گفته و بسيار ذکر گوييم »
    بيان همه فجايع يک فرد و تفصيل آن ، نوعي بي توجهي به مقام مخاطب و دوري از ادي است . به همين دليل ، انسان هاي مودب بازگوکردن همه حوادث واقعي را براي مقام بالاتر خود ، مناسب نمي بينند . گاهي که چاره اي جز بازگو کردن نداشته باشند ، عذر خواهي مي کنند . از اين رو ، حضرت وقتي از قوم خود نا اميد شد ، بر قوم خود نفرين کرد . تفصيل جنايات و فضايح فرعونيان را ذکر نکرد و به اجمال گفت : « خدايا ، اين ها بندگانت را از راه راست بيرون مي برند . پس نعمت ها را از آنان بگير و به آنان فرصت سوء استفاده نده » البته حضرت به اين نفرين اقدام نکرد ، مگر بعد از آن که تشخيص يقيني داد که نابودي فرعونيان مطابق مصلحت دين و دينداران است . در اين راستا به ظن و حدس پناه نبرد و اين نيز بخشي از آداب ضروري به هنگام گفتگو با خداست .
    « پروردگارا : به درستي که تو به فرعون و فرعونيان در حيات دنيا زينت و اموال دادي . پروردگارا ! تا بندگانت را از راه تو ، به ضلالت بکشانند . اي پروردگار ما ، اموالشان را مانند سنگريزه از حيز انتفاع ساقط کن و بر دل هايشان مهر نه تا قبل از ديدار عذاب دردناک ، ايمان نياورند » (يونس : 89)
    ادب ديگري که حضرت موسي عليه السلام رعايت نمود ، اين بود که در اين نفرين ، با اين که خيلي طولاني نبود ، بسيار تضرع نمود ، استغاثه جست و نداي « ربنا » را تکرار نمود .
    پس از آن که حضرت هفتاد نفر از مردان قوم خود را براي ميقات انتخاب کرد و صاعقه آنان را هلاک کرد ، دوست داشت آنان زنده شوند . گرچه ايشان اين خواسته را به زبان نياوردند ، اما از لحن سخنشان فهميده مي شود که در آن موقعيت مي خواستند که آنها زنده باشند . حضرت براي آن که غضب خدا را به رحمت مبدل سازد ، ابتدا به صراحت درخواست بخشش کرد .
    موسي از قوم خود براي ميقات ما هفتاد نفر را انتخاب کرد . وقتي صاعقه آنها را هلاک نمود ، موسي عرض کرد : پروردگارا ! تو اگر قبل از اين هم مي خواستي آنها را هلاک کرده بودي ، اما آيا ما را به جرم پيشنهاد سفهاي قوم هلاک مي کني ؟ من اين صاعقه را جز امتحاني از ناحيه تو نمي دانم . با اين آزمايش ، گمراه مي کني هرکس را بخواهي و هدايت مي کني هر که را بخواهي . تو ولي مايي . ببخشاي بر ما و رحم کن به ما که تو بهترين رحم کنندگاني و براي ما در اين دنيا و در آخرت حسنه بنويس ؛ چرا که ما به سوي تو هدايت يافتيم . (اعراف : 156)
    در اين دعا ، حضرت با جمله « ببخشاي بر ما ... » سخن آغاز کرد . با اين نمونه سخن ، فوران غضب الهي را تسکين داد . شايد به اين وسيله بتواند زمينه بقاي نعمت آماده سازد . اين ادب زيبا ، موجب شد حضرت به گرفتن حاجت خود موفق گردد . در حالي که ، آن حاجت را به زبان نياورده و زنده شدن قوم خود پس از هلاکت را به طور صريح از خداوند درخواست نکرده بود . همچنين وقتي حضرت از ميعادگاه برمي گردد ، در حالي که غضبناک بود و با هارون برخورد تندي داشت ، در برابر خداوند با لحني ، که پذيرش تقصير را به همراه داشت ، گفت « پروردگارا ، بر من و برادرم ببخشاي و ما را در رحمت خود داخل کن و تو مهربان ترن مهرباناني » (اعراف : 151) .
    حضرت به هنگام سرپيچي قوم خود از ورود به سرزمين مقدس ، خطاب به خداوند عرض کرد : « من فقط مالک خود و برادرم هستم و قوم من از من شنوايي ندارند . پس ميان من و اين قوم فاسق جدايي بينداز » (مائده : 25) .
    ادب زيبايي که در اين آيه به کار رفته ، اين است که حضرت با اين که غرض خود را بيان مخالفت هاي شنيع و نافرماني هاي زننده قوم خودش بود ، اما اين غرض را صريحاً بيان نکرد ، بلکه از آن به صورت کنايه سخن گفت و عرض کرد . « پروردگارا ، من مالک جز خود و برادرم نيستم » منظور از مالکيت ، مالکيت در اطاعت است .
    براي اين که موقعيت سخت حضرت را در اين داستان شناسايي کنيم ، بايد درک حقيقي از واقعه داشته باشيم . قرآن کريم صحنه را اين گونه ترسيم مي کند :
    پس موسي پر از خشم و اسف به قوم خود بازگشت و گفت : اي مردم آيا نبود که پروردگارتان وعده نکويي به شما داد ؟ آيا مدت مفارقتم از شما طول کشيد يا خواستيد غضبي از پروردگارتان را به جان خود بخريد که چنين ناروا عهد مرا شکستيد ؟ (طه : 86)
    چنان که از سياق آيات پيدا است ، حضرت در مراجعت خود از کوه طور به سوي قوم خود ، با اين که سرشار از غيظ و غضب بود ، ولي در توجه دادن آنان به پروردگار ، رعايت ادب نمود ؛ چون گفت « الم يعدکم ربکم » حضرت از کلمه « رب » استفاده کرد ، حتي از ضميري که به حضرت حق برگردد ، در اين موقعيت استفاده نکرد ؛ زيرا چون به کار گيري ضمير در چنين حالت هايي از ادب فاصله دارد .
    قوم حضرت موسي عليه السلام در اين داستان ، ظلم بزرگي مرتکب شدند و زلزله مهيبي ايشان را هلاک کرد ؛ چرا که درخواست ديدن خدا را کردند و به شنيدن صداي خدا قناعت نکردند . طبق معناي آيه 55 ، سوره بقره ، که سخني را از قوم ايشان نقل مي کند ، مي فرمايد : « و اذ قلتم يا موسي لن نومن لک حتي نري الله جهره » ، شما گفتيد : ما به تو ايمان نمي آوريم ، مگر اين که خدا را آشکارا ببينيم . موسي عليه السلام چون مي ديد اگر تنها به ميان قوم خود برگردد و خبر مرگ همراهان را براي ايشان ببرد ، او را به قتل آنان متهم خواهند کرد و از دين ، بيرون خواهند رفت و دعوتش به کلي از بين خواهد رفت ، مي خواست که دوباره افرادي ، که بر اساس زلزله از بين رفته بودند ، زنده شوند . اما از آن جايي که موقف و موقعيتي که داشت اجازه نمي داد غرض خود را صريحاً به زبان آورد و همراهان خود را به خاطر آن معصيت بزرگي که مرتکب شدند و در نتيجه ، مورد غضب شديد الهي قرار گرفتند و هلاک گرديدند ، مستحق نمي ديد که بار ديگر عنايت الهي دستگيرشان شود و چشم به دنيا باز کنند . مي خواست به طور صحيح به زبان نياورد ، بلکه براي اين که رحمت خدا را بر غضبش غلبه دهد و رافتش را برانگيزد ، گفت : رب (خداي من) « لوشئت اهلکتهم من قبل . » (اعراف : 155) ، مي توانستي قبل از اين ، همه ما را هلاک کني و اگر قبلاً چنين کاري صورت مي گرفت ، من به قتل همراهان متهم نمي شدم . براي اين که ادب را رعايت کرده باشد ، به صورت استفهام گفت : از شان تو و رحمت تو دور است که مردمي را به خاطر اعمال سفهاي آنان مواخذه فرمايي . « اتهلکنا بما فعل السفهاء منها » . پس از همه اين ها باز حاجت خود را صريحاً اظهار نکرد و با تذلل و شرمساري گفت : « سرپرست ما تويي . ما را بيامرز و به رحمت آر که تو از همه آمرزگاران بهتري » (اعراف : 155) .
    حضرت موسي عليه السلام در اين جمله کوتاه ، حاجت و دعاي خود را در ميان دو صفت از صفات خداي متعال ، يکي صفت ولايت ، که مخصوص به مقام ربوبي است و يکي آمرزش او ، که بهترين آمرزش ها است ، قرار داد . سپس حاجت خود را درخواست نمود و چنين گفت : « فاغفرلنا و ارحمنا » « ما را بيامرز و به ما رحم کن » و اين بهترين حاجتي است که خدا درخواست آن را از بندگان خود مي پسندد . حضرت موسي عليه السلام بيان اين دو صفت را کافي دانست ، از اين که به حاجت اصلي خود ، يعني زنده کردن همراهان تصريح کند ، ابا داشت و خواست تا با تصريح نکردن به آن ، اظهار تذلل و شرمساري نمايد وگرنه شکي نيست که مقصودش از اين کلام ، اظهار حاجت خود بوده ، اگر چه بدان تصريح نکرده است .
    قرآن درباره اين مطلب ، مي فرمايد : « ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون » ؛ « ما شما را پس از مرگتان زنده کرديم تا شايد سپاسگزار باشيد . » (بقره : 56) خداوند همراهان موسي را زنده کرد . معلوم است که اگر استجابت دعاي موسي در کار نبود ، خداوند مردمي را که به عذاب خود هلاک کرد ، دوباره آنان را زنده نمي کند .(2) در اين جا حضرت ، با کنايه خواسته اش را بيان کرد و اين ، هم به ادب نزديک است و هم يکي از شيوه هايي است که موجب مي شود مخاطب در پاسخگويي مثبت ، رغبت بيشتري براي اجابت احساس کند و پاسخ مثبت بدهد .
    برخي در اين فکر هستند که همه رفتارهايي را که در طول عمر از آنان صادر مي شود ، توجيه نمايند . حتي رفتارهايي که پس از بررسي ، به قبح آن پي برده اند ، به نحوي توجيه کرده و به گناه ، خطا و يا ترک اولي اعتراف نکنند . اين حالت را از حضرت موسي عليه السلام سراغ ندارم ، بلکه برعکس هر جا نقصي در کارش بوده ، آن را پذيرفته و بدان اعتراف کرده است . از اين رو هنگامي که طبق فرمان الهي با برادرش هارون به سوي فرعون حرکت کردند گفتند : ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم ، با ما بني اسرائيل را بفرست و دست از به بردگي گرفتن آنها بردار ، فرعون به حضرت گفت : « مگر تو را به هنگامي که نوزاد بودي ، نزد خويش پرورش نداديم ؟ و سال ها از عمرت را ميان ما به سر نبردي ؟ سرانجام ، آن کار را ، که نمي بايست انجام مي دادي ، انجام دادي و تو از ناسپاسان بودي » (شعراء : 18 و 19)
    اين سخن نوعي اعتراض از سوي فرعون به حضرت موسي عليه السلام است . و منظور فرعون اين بود که تو فکر کرده اي ما تو را نمي شناسيم و خاطرات تو در ذهن ما هست کارهايي را که کرده اي ، فراموش نمي کنيم . حال چه شده است که يک مرتبه از رسالت سخن مي گويي ؟ تو چگونه با سابقه تاريکي که داري ، ادعاي نبوت مي کني ؟
    حضرت موسي عليه السلام در پاسخ فرعون فرمود :
    آن کار را هنگامي کردم که از راه بيرون بودم و چون از شمابيم داشتم ، از دستتان گريختم . پروردگارم به من فرزانگي و دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد . آيا اين نعمتي است که تو بر من مي نهي که پسران بني اسرائيل را به بردگي گرفته اي ؟ (شعراء : 22 ، 21 ، 20)
    در اين جا حضرت ابتدا کاري که به او نسبت دادند ، پذيرفت و بدان اعتراف کرد . با اين که ، اولين سخن فرعون اين مسئله نبود . او ابتدا مسئله پرورش حضرت در دامان خود را مطرح کرده بود و اين که تو چه طور از پيامبران شدي ؟ حضرت ابتدا به اين سوال پاسخ نداد ، بلکه سراغ لغزش خويش رفت .
    اين آيات سه گانه ، پاسخي است که موسي عليه السلام به اعتراض فرعون داد . از تطبيق اين پاسخ با اعتراضي که فرعون کرد ، بر مي آيد که موسي عليه السلام اعتراض فرعون را تجزيه و تحليل کرده و از آن سه اشکال فهميده ، در نتيجه به هر سه پاسخ گفته است : اول اين که فرعون از رسالت وي استبعاد کرد و گفت : چنين چيزي ممکن نيست ، مگر ممکن است کسي که ما سوابق او را کاملاً مي شناسيم و مي دانيم فردي است چنين و چنان ، رسول خدا شود ؟ که جمله « الم نريک فينا وليداً و لبثت فينا من عمرک سنين » ، متضمن آن است . دوم اين که عمل او را زشت دانست و او را مفسد و مجرم خواند . جمله : « فعلت فعلتک التي فعلت » ، متضمن اين معنا است . سوم اين که بر او منت نهاد که تو يکي از بردگان مايي . جمله « و انت من الکافرين » ، به آن اشاره دارد . طبع کلام اقتضا مي کرد که نخست حضرت از اشکال دوم ، سپس از اعتراض اول و در پايان از اعتراض سوم ، پاسخ گويد . ولي موسي عليه السلام همين گونه پاسخ داد . پس جمله « فعلتها اذاً و انا من الضالين » ، پاسخ اعتراض دوم او است که موسي عليه السلام را مجرم دانست و جرمش را بزرگ جلوه داد ؛ به اين دليل که به اصطلاح ، احساسات عليه او تحريک نشود ، حضرت موسي عليه السلام نامي از کشتن نبرد تا قبطيان حاضر در جلسه متاثر نشوند .(3)
    اعتراف به لغزش و خطا در آن جا که فرد در تطبيق کلي بر مصداق و تطبيق نظريه بر عمل خطا کرده باشد ، نه تنها نقصي براي معترف به حساب نمي آيد ، بلکه مقتضاي حکمت است . پذيرش خطا در برابر مردم انسان را براي پذيرش خطا در برابر خدا آماده تر مي سازد ؛ زيرا خدا را مالک و صاحب حق اصيل و مطلق مي داند .
    از سرگذشت زندگي موسي عليه السلام چنين استفاده مي شود که براي رعايت ادب در برابر خداوند ، بايد از کلماتي چون « رب » استفاده کرد و براي درخواست از خدا ، منفعت عموم را در نظر گرفت و در بيان آن چه مايه بي آبرويي ديگران مي شود ، به اختصار رد شد و درخواست هر چند کم باشد ، بايد با حالت تضرع ، خضوع و خشوع همراه باشد . گاهي لازم است با کنايه سخن گفته شود تا ادب بيشتري مراعات گردد . در همه موارد حتي جايي که انسان به شدت ناراحت است ، بايد در به کار بردن نام خدا ، نهايت دقت را داشته باشد . از طرفي نيز بايد به خطا و لغزش اعتراف کرد .
    پي‌نوشت‌ها:

    * استاديار دانشگاه كاشان.
    1 . همان ، ج 6 ، ص 383 .
    2. همان ، ج 8 ، ص 355 .
    3. همان ، ج 15 ، ص 365 .

    منبع: نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره
    ویرایش توسط يادشهيد : 01-01-2012 در ساعت 14:46

  4. #3
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (3)


    4 . ادب حضرت عيسي عليه السلام

    حضرت عيسي عليه السلام پس از تولد ، براي آرامش خاطر مادر و دور کردن سرزنش هاي قوم از حضرت مريم ، شروع به سخن کرد . اولين سخنش اين بود که : « اني عبدالله » ، « من بنده خدا هستم » ابوالمحاسن گويد : « چون حضرت مريم اشارت به عيسي کرد که اين حال از وي پرسيد ، در اين وقت ، مردم سنگ ها بر گرفتند که مريم را سنگسار کنند ؛ چون عيسي به سخن در آمد ، گفتند : آن امر عظيمي است . از او پرسيدند : يا غلام من انت ؟ توکيستي ؟ عيسي از آنها روي بگردانيد ، زکريا عليه السلام آمد و گفت : اي غلام ، اگر تو را در سخن گفتن دستوري داده اند ، با من بگوي که تو کيستي ؟ عيسي گفت : « اني عبد الله » ؛ « من بنده خدايم »(1) اين اولين سخني بود که حضرت به کار برد تا ثابت کند افتخارش به عبوديت خدا است . نه تنها خود به اين اعتراف زيبنده شد ، که به ديگران نيز امر فرمود تا اين زينت را برگيرند . آن جا که گفت : « اي بني اسرائيل ! خداوند را که پروردگار من و شما است بپرستيد . » (مائده : 72) . سر لوحه راه و رسم زندگي در مکتب حضرت عيسي مسيح ، عبادت و بندگي خدا است . حضرت در سخنانش اين مطلب را عملاً به ديگران نشان داد . از جمله آيات قرآن ، گفت و گويي است که حضرت عيسي عليه السلام با پروردگار خويش داشته است . قرآن آن را چنين حکايت مي کند :
    به ياد آور زماني را که خداوند فرمود : اي عيسي بن مريم ، آيا تو به مردم گفتي من و مادرم را غير از خدا دو معبود خود بگيريد . عيسي گفت : خدايا ! تو منزهي . براي من سزاوار نيست آن چه سزاوار و حق من نيست ، بگويم . اگر گفته بودم ، به تحقيق تو مي دانستي . تو مي داني آن چه در من است و من نمي دانم آن چه در وجود تو است ، به درستي که تو بسيار غيب مي داني . من به آنها نگفتم جز آن چه تو امر کردي ، اين که خداي من و خداي خودتان را عبادت کنيد . من تا زماني که در ميان آنان هستم ، شاهد رفتار آنهايم . پس چون که من را از آنها بگيري ، تو خود رقيب آن هايي و تو بر هر چيز شاهدي ، اگر آنها را عذاب کني ، به درستي که آنها بندگان تو هستند . اگر آنها را ببخشي ، به درستي که تو عزيز و حکيمي . (انعام : 118 ، 117)
    حضرت عيسي عليه السلام در اين کلام ، رعايت ادب را از اين جا آغاز کرد که :
    اولاً خداي متعال را از آنچه لايق ساحت اقدس او نيست ، منزه دانست و قبل از آن که خود را از آن چه به او نسبت داده اند ، منزه بداند ، خداوند را از داشتن اين نسبت منزه داشت .
    (2) ثانياً ، حضرت به جاي آن که بگويد « من چنين سخني نگفتم » ، مي گويد : من کوچکتر از آن هستم که کسي درباره اش توهم کند که چنين حرفي را زده ام تا نيازمند به انکار باشد . براي من شايسته نيست چيزي را که حق من نيست ، بگويم .
    ثالثاً ، با اين سخن که مگر مي شود کسي چيزي بگويد و از محدوده علم خدا ، که به جميع غيب محيط است ، بيرون باشد . حضرت خداي جل و علا را بزرگ مي شمارد . از اين رو ، مي گويد : اگر من چنين سخني را گفته بودم قبل از همه ، خدا نسبت به آن آگاه بود خداوند آن چه را که در ما وجود دارد مي داند ، اما ما از آن چه در وجود حق است ، بي خبريم .
    رابعاً ، حضرت مي گويد : من فرمانبردار محض خدايم . آن چه امر فرموده بود ، انجام دادم و آن شعار عبوديت حق بود .
    خامساً ، حضرت مي گويد : ولايت ، فرمان و دستور از آن خداست . خداوند منان تا به حال به من امر کرده بود در ميان آنها باشم و من مطيع بودم حال هر آن چه دستور فرمايند امتثال خواهم کرد .
    در جاي ديگر ،وقتي حواريون اصرار کرده و درخواست مائده نمودند ، حضرت را در تنگناي سوال از ذات مقدس حق قرار دادند ، حضرت عرض کرد : « بار پروردگارا ! براي ما مائده اي از آسمان نازل فرما که عيدي براي امروزيان و آيندگان و معجزه اي از تو باشد و به ما روزي ببخش که تو بهترين روزي دهندگاني » (مائده : 114) .
    با بررسي سخن حضرت به اين نکته مي رسيم که چه تفاوت چشمگيري ميان کلام حواريان و کلام حضرت عيسي عليه السلام است . حضرت عيسي عليه السلام اين مائده را ،
    اولاً ، به عنوان « عيدي » که به او و امتش اختصاص داشته باشد ، عنوان نموده است .
    ثانياً ، سخنان طولاني حورايان درباره فوايد نزول آن ، از قبيل اطمينان دلهايشان و علمشان به صدق گفتار مسيح و شهادتشان بر مائده ، همه را با جمله کوتاه « و آيه منک » خلاصه کرده . اين خلاصه گويي در برابر مقام والايي ربوبي ادب به شمار مي آيد .(3)
    ثالثاً ، چون بيان اين درخواست بر حضرت عيسي عليه السلام بسيار سنگين بود ، حضرت در واقع در تنگناي اين عمل قرار گرفته بود با ترکيب « اللهم ربنا » درخواست خود را آغاز نمود در حالي که ، ساير انبيا ، دعاي خود را تنها با کلمه : « رب » شروع مي کردند . اين زيادتي در دعاي حضرت ، براي رعايت ادب نسبت به موقعيت دشوارتر خود بود.
    رابعاً ، « غرض خوردن » را که حواريون مقدم بر همه اغراض خود بيان کرده بودند ، حضرت آن را در آخر بيان کرد و از طرفي لباس زينت بر آن پوشانيد . پس از آن که گفت : « و ارزقنا » در ذيل آن اضافه کرد : « انت خير الرازقين ؛ تو بهترين روزي رسان هستي » ؛ تا به وجهي ثناي الهي نيز باشد .(4) با يان نوع سخن گفتن ، حضرت به صورت عملي و الگويي به قوم خويش فهماند که در برابر خداوند مقتضاي ادب آن است که بايد با عناوين مناسب از خداوند منان تجليل به عمل آورد و درخواست هايي که از اهميت بيشتري برخوردار است ، با بيان اثرات معنوي مطرح نمود .
    5 . ادب حضرت محمد صلي الله عليه و آله

    از آن جاکه حضرت محمد صلي الله عليه و آله مودب به ادب الهي است ، آن چه را که خداوند دستور فرمايد ، آن را دقيق اجرا مي کند . دستورات قرآن در مرحله عمل پيامبر ، ادب عملي اوست . قرآن آن را دقيق اجرا مي کند . دستورات قرآن در مرحله عمل پيامبر ، ادب عملي اوست . قرآن کريم به حضرت محمد صلي الله عليه و آله ، براي دعا به چند نکته اشاره مي کند : يکي شکل و ساختار دعا و ديگري مفهوم و محتواي در خواست است . خداوند متعال خطاب به حضرت مي فرمايد : « و بگو پروردگارا مرا به درستي [ به مدينه ] درون آور و به درستي [ از مکه ] بيرون بر و براي من از سوي خويش سلطه اي نيرومند [ بر دشمنان ] قرار بده (اسراء : 80) ؛ يعني در جهت شکل و نحوه دعا ابتدا وابستگي خويش به حق است . آن گاه در محتوا به رموز اصلي پيروزي در هر کار اشاره کن . راه و روش صحيح اين است :
    اولاً ، فکر ، گفتار و عمل از هر گونه تقلب ، خدعه نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق راستي است ، پاک باشد .
    ثانياً ، نه تنها در شروع کار که در ادامه تا پايان کار اين صداقت همواره محفوظ بماند .
    ثالثاً ، بگو من تنها هستم و به تنهايي کاري نمي توان انجام داد و با اتکا بر قدرتم در برابر اين همه مشکل پيروز نخواهم شد . خدايا ، تو مرا ياري کن و ياوراني براي من فراهم ساز ، به من منطقي نيرومند ، دلايلي روشن ، دوستاني جانباز ، اراده اي قوي و عقلي سرشار ، که همه از ياوران من در اين راه خواهند بود ، مرحمت فرما . اين ها سه عامل براي نيل به پيروزي است .
    خواجه عبدالله انصاري مي گويد :
    جماعتي از مفسران ، اين آيه را براي ورود حضرت به مدينه و خروج از مکه ذکر کرده اند . بعضي ديگر آيه را به سال فتح مکه مربوط مي دانند که ورود و خروج از مکه مراد است . عده اي دخول در رسالت و خروج از آن را منظور آيه دانسته اند . بعضي وجوهي ديگر بيان کرده اند .(5)
    هر ورود و خروجي بايد با اين سه عامل همراه باشد . گرچه مفسران مواردي را به عنوان شان نزول آيه بيان کرده اند ، اما مورد مخصص نيست . اين درخواست با چنين محتوا و ساختاري ، آن هم قبل از اذان صبح ، که زمان تجهد و شب زنده داري است ، به اجابت مي رسد . خداوند آن حضرت را از خطرات مصون مي دارد . از اين رو ، حضرت محمد صلي الله عليه و آله با امتثال اين امر ، به مردم نحوه دعا را بيان کرد و عملاً رفتاري را که سرمشق براي امت باشد ، به آنها نشان داد .
    نتيجه گيري

    روش انبياي اولوا العزم در قرآن به هنگام درخواست از خداوند منان به صورت عام ، اين بوده است که حضرت حق را با عنوان « رب » مخاطب قرار داده و خواسته خود را بيان مي کرده اند . اين مي تواند بيانگر اين نکته باشد که تناسب برآورده شدن حاجات و رعايت ادب در گفت و گوي با خدا ، به اظهار بندگي و پذيرش ربوبيت حق است . شايد اين توحيد درخالقيت و امثال آن ، از مرتبه بالاتري برخوردار باشد و بيانگر اين معنا است که مدبر همه عالم خداي منان است . ربوبيت خدا واسطه ارتباط بنده با خداي خود و فتح باب هر دعا است . اين اهميت به حدي است که عمده ادعاي مشرکان ، شرک در ربوبيت است . اين را از آيات قرآن و سرگذشت انبيا با قوم خود مي توان فهميد .
    ادب ديگر اين است که انسان تنها نعمت هاي حقيقتي و پايدار را ، که سرآمد آنها « حکم » ، يعني شريعت و پيوستن به صالحان و نام نيک در ميان آيندگان است ، از خداي منان درخواست نمايد ؛ چرا که درخواست ها اگر به امور کم ارزش منحصر شود ، مقام درخواست شونده نيز به همان تناسب به چشم مي آيد.
    ادب ديگر اين است که انسان تنها واقعيتي را که در ذهنش نقش مي بندد ، بيان کند چيزي را که نمي داند مصلحت او در آن هست يا نه ، تقاضا نکند . پس هر گاه از خداوند چيزي را طلب مي کند ، يا بداند به طور مسلم از امور مطلوب است يا اگر ممکن مي داند که به مصلحتش نباشد ، از خداوند بخواهد که با عنايت به مصلحتش دعا را در حق او مستجاب کند . هيچ بنده اي نبايد از آن چه مي داند ، تجاوز کند و چيزهايي که مصلحت و مفسده اش معلوم نيست ، از مولاي خود بخواهد .
    ادب ديگر اين است که گرچه همه امور به دست خدا است ، اما کارها و حالت هايي که همانند بيماري و فقر براي انسان مطلوب نيست ، به خود نسبت دهد و کارهاي مطلوب را به خداوند ، همان گونه که حضرت ابراهيم عليه السلام اين ادب را مراعات نمود و مرض را به خود نسبت داد و گفت : وقتي که مريض مي شوم ، او شفايم مي دهد تا نشان دهد از خداي متعال جز جميل صادر نمي شود .
    ادب ديگر اين است که در رديف هر حاجتي اسمي از اسماي حسناي الهي متناسب با حاجتي که از خدا مي خواهد ، همچون « غفور » ، « رحيم » و « سميع » قرار دهد و اسم شريف « رب » را در تمامي آن حوايج ، تکرار کند .
    پي‌نوشت‌ها:

    * استاديار دانشگاه كاشان.
    1 . ابوالمحاسن ، تفسير گارز ، ج 6 ، ص 19 .
    2 . اين نکته در تفسير المراغي ، ج 7 ، ص 62 نيز آمده است .
    3 . اين نکته را مرحوم علامه ، نيز در ترجمه تفسير الميزان ، ج 6 ، ص 414 آورده است .
    4 . اين نکته را ترجمه تفسير الميزان ، ج 6 ، ص 414 و نيز فخر الدين رازي ، التفسير الکبير ، ج 6 ، ص 109 آورده است .
    5 . خواجه عبدالله انصاري ، کشف الاسرار ، ج 5 ، ص 610 .

    منابع
    ابن منظور ، محمد ، لسان العرب ، بيروت ، داراحياء التراث العربيه ، 1416 ق .
    امين ، نصرت بيگم ، مخزن العرفان ، اصفهان ، انجمن حمايت از خانواده هاي بي سرپرست ، بي تا .
    ابن کثير ، اسماعيل ، تفسير القرآن العظيم ، بي جا ، دارالاندلس ، بي تا .
    بغدادي ، علي ، تفسير الخازن ، مصر ، مطبعه التقدم العلميه ، بي تا .
    پيرو ، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمه دکتر باقر ساروخاني ، تهران ، کيهان ، 1370
    جرجاني ، ابوالمحاسن ، تفسير گارز (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان) 1337 .
    دهخدا ، علي اکبر ، لغتنامه ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1325 .
    رازي ، فخر الدين ، تفسير ابوالفتوح رازي ، بي جا ، چايخانه علميه ، 1334 ش .
    رازي ، فخر الدين ، التفسير الکبير ، بيروت ، دارالکتب العلميه ، 1411 ق .
    زمخشري ، محمود ، تفسير الکشاف ، تهران ، آفتاب ، 1373 .
    شعاري نژاد ، علي اکبر ، فرهنگ علوم رفتاري ، تهران ، اميرکبير ، 1375 .
    طبرسي ، ابي علي الفضل ، تفسير مجمع البيان ، بيروت ، دار الاحياء التراث العربيه 1379 ق .
    عباسي مقدم ، مصطفي ، نقش اسوه ها در تبليغ و تربيت ، قم ، دفتر تبليغات 1379 .
    عروسي الحويزي ، عبدعلي ، تفسير نور الثقلين ، قم ، مطبعه الحمکه ، 1385 ش .
    فيض کاشاني ، ملا محسن ، تفسير الصافي ، بيروت ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1362 ش .
    قطب محمد ، روش تربيتي اسلام ، محمد مهدي جعفري ، شيراز ، دانشگاه شيراز ، 1375 .
    قمي ، عباس ، سفينه البحار ، کتابخانه سنايي ، 1363 .
    لوبون ، گوستاو ، روح التربيه ، ترجمه عادل زعيتر ، مصر ، مطبعه داراحياء الکتب العربيه ، 1949 م
    ماسن ، پاول هنري و ديگران ، رشد و شخصيت کودک ، ترجمه مهشيد ياسايي ، تهران ، مرکز ، 1380 .
    مجلسي ، محمد باقر ، بحار الانوار ، تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1362 .
    مراغي ، احمد مصطفي ، تفسير المراغي ، بيروت ، داراحياء التراث العربي ، 1985 م .
    مطهري ، مرتضي ، سيري در سيره نبوي ، قم ، صدرا ، 1367 .
    منغيه ، محمد جواد ، التفسير الکاشف ، بيروت ، دارالعلم للملائين ، 1981م.
    مکارم ،ناصر و ديگران ،تفسير نمونه ،تهران ،دارالکتب الاسلاميه ،1366.
    طباطبائي ، سيد محمد حسين ، الميزان ، ترجمه محمدباقر موسوي ، قم ، جامعه مدرسين ، 1364 .
    ميبدي ، رشيد الدين ، کشف الاسرار و عده الابرار ، معروف به تفسير خواجه عبدا... انصاري ، تهران ، امير کبير ، 1371 .
    نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4
    ویرایش توسط يادشهيد : 01-01-2012 در ساعت 14:54

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اقسام و درجات کبر
    توسط mahdishata در انجمن اخلاق
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 30-07-2011, 07:34
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 26-04-2011, 15:21
  3. همه چیز در مورد مقره ها
    توسط محبّ الزهراء در انجمن برق و الکترونیک ، رباتیک و مخابرات
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 30-12-2010, 16:21
  4. سخنرانی منتشرنشده امام موسی صدر در عاشورا: علی برابر مظلوم می‏لرزید
    توسط mahdishata در انجمن عاشورا خون خدا جاری در رگهای تنزیل[ویژه نامه محرم]
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 17-12-2010, 15:28

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه