اثبات حکیم بودن خداوند
حکیم بودن خداوند را برایم اثبات کنید . من واجب الوجود بودن خدا را قبول دارم و اینکه به تبع آن عالم بودن ،خالق بودن ،اول و آخر بودن و یا غیر ماده بودن را ؛ اما هیچ یک از اینها دلیلی برای حکیم بودن خدا نمی شود و اینکه به حکم داشتن حکمت ، مخلوقانش هم هدف مند هستند را قبول ندارم ؟
علامه حلی در کتاب کلامی کشف المراد مینویسد:«حکمت به دو معنی است:(1) معرفت اشیاء؛ و (2) صدور اشیاء بر وجه اکمل و احسن. و خداوند به هر دو معنی حکیم است.(1)
برای اثبات حکیم بودن خداوند متعال لازم است که ابتداء معانی حکمت را روشن کنیم. زیرا حکیم یعنی موجود صاحب حکمت.
معانی حکمت
حکمت دارای معانی متعددی است که دو معنای آن برای بحث ما ضروری است:
1 - حکمت عبارت از علم تام و درست و صحیح و مطابق با واقع نسبت به موضوع مورد اندیشه است. در این معنی معرفت و شناخت صحیح به اشیاء و امور را حکمت گویند.
2 - حکمت عبارت از فعل محکم است بهگونهای که فاعل در انجام فعل همه آنچه برای به سامان رسیدن آن لازم و ضروری است، انجام دهد. به عبارت دیگر صدور فعل بر وجه اکمل و احسن را حکمت گویند و فاعل آن را حکیم نامند.
توضیح معنای حکمت
توضیح اینکه ما انسانها در افعال و کردار اختیاری و ارادی خود، بر اساس اراده عمل میکنیم، ارادهای که مبتنی بر علم است، علم به اینکه انجام فلان کار برای ما مطلوب و خوب است و خیر ما در انجام آن است و ترکش موجب ضرر یا نقص در ما میشود. با مثالی موضوع را روشن میکنیم:
دانشجویی را فرض کنیم که در سال آخر مقطع کارشناسی تحصیل میکند، وی در مرحلهای است که باید تصمیم قطعی بگیرد که یا ادامه تحصیل دهد و وارد مقطع کارشناسی ارشد شود یا به همان مقطع کارشناسی قناعت کند و به دنبال یافتن شغلی مناسب باشد. فرض کنیم که او راه دوم را انتخاب کرد و از ادامه تحصیل منصرف شد و به دنبال شغل مناسب رفت. رفتار و تصمیم او را با هم تحلیل کنیم:
1 - او بین انجام دو کار، بر سر دو راهی بود:یا ادامه تحصیل یا یافتن شغلی مناسب.
2 - او گزینه دوم را به حال خود مناسب دید و آن را انتخاب کرد. این انتخاب مبتنی بر اراده انصراف و ترک تحصیل در مقطع بالاتر و اراده یافتن شغل مناسب است.
3 - اراده او مبتنی و برخاسته از نوعی علم است. این علم که بین این دو گزینه، راه دوم یعنی پیدا کردن شغل مناسب برای آینده او بهتر است و خیر او در آن است که تحصیل در مقطع بالاتر را متوقف کند و به دنبال شغل مناسب برود. به عبارت دیگر، نفع او در انتخاب چنین روشی برای آینده زندگانیاش است.
4 - در حقیقت این علم، علم به ترجیح یکی از دو گزینه به حال اوست که او را برانگیخت که راه دوم را انتخاب کند. به عبارت دیگر این علم، سبب و علت انجام و اتخاذ چنین تصمیمی برای آینده او شد. پس علم مذکور غایت و هدف فعل و کردار او را مشخص کرد. یعنی رفتار خاص او هدفی را دنبال میکند که علم مذکور به اینکه انتخاب گزینه دوم بر گزینه اول ترجیح دارد، هدف این رفتار را معین کرد.
5 - برانگیخته شدن در انجام هر کاری و انجام آن تنها در صورتی است که خیری در آن متصور باشد. دانشجوی مثال ما، خیر خود را در یافتن شغلی مناسب دانست. به عبارت دقیقتر، وی «مصلحت» خود را در آن دید که بین دو گزینه بالا، راه دوم را انتخاب کند. و مصلحت همان خیری است که بر انجام فعل و تحقق اهداف بر آمده از انجام فعل مترتب است.
همه رفتار و کردار ما انسانها مبتنی بر جهت مصلحت است که ما را بر انجام فعل برمیانگیزد. و اگر کاری بدون مصلحت انجام شود، از نظر همه عقلاء جهان، کاری بیهوده و عبثی است و فاعل آن فردی سفیه و نادان است.
اما این مصلحتاندیشی کاملاً در درون ذهن ما انجام میشود. ما گزینهها را بر اساس واقعیات بیرونی تجزیه و تحلیل میکنیم و آنگاه جهت مصلحت را تشخیص میدهیم و کرداری که مبتنی بر مصلحت است انجام میدهیم. آن دانشجو همه جوانب ادامه تحصیل و ترک آن را سنجید، مشکلات راه را بررسی کرد، فواید و مضرات آن را به سنجش خرد خود گذارد و در مقابل یافتن شغلی مناسب را در ترازوی سنجش قرار داد، واقعیات اجتماعی و توان و استعداد خود را نیز در این ترازو به توزین گذارد؛ آنگاه این صورت علمی برای او پیدا شد که مصلحت او در این است که گزینه دوم را انتخاب کند و عزمش جزم شد و راه دوم را انتخاب کرد. به این ترتیب مصلحتاندیشی او مبتنی بر شناختی دقیق و صحیح و سنجشگرانه از شرایط بیرونی و مطابق با واقعیات موجود است که از آن به حکمت تعبیر میکنیم.
پس اگر او در مصلحتاندیشی خود، درست اندیشیده باشد و واقعیات را درست تحلیل کرده باشد، یقیناً اندیشه او حکیمانه است. اما اگر در این مصلحتاندیشی، همه جوانب را مدنظر قرار نداده باشد، و شناخت صحیحی از واقعیات موجود کسب نکرده باشد، یا به جای اینکه عقل را حاکم و داور گزینش و سنجش قرار دهد، احساسات یا امیال نفسانی خود را حاکم قرار داد، در حقیقت بر اساس مصلحت رفتار نکرده و اندیشه او بر خلاف حکمت است و بلکه مبتنی بر نوعی نادانی و جهالت است.
بسیاری از مردم در این مرحله مشکل دارند و در تصمیمگیری برای انجام کارهای خویش، اندیشه درست را به کار نمیگیرند و سعی نمیکنند که همه جوانب مسئله را بشناسند و شناخت و معرفتی صحیح و واقعگرایانه پیدا کنند و خلاصه حکیمانه نمیاندیشند.
6 - در مرحله بعد، اگر این دانشجو در انتخابی که کرد و تصمیمی که گرفت، همه جوانب را سنجید و شناخت صحیحی کسب کرد، تصمیم و انتخاب او حکیمانه خواهد بود و فعل و کردار او نیز محکم است، بهگونهای که او بهترین و کاملترین عمل ممکن را که کمال و خیر او در آن است، انجام داده است. به این ترتیب فعل او حکیمانه به معنای دوم نیز است.
پس آن کسی که حکیمانه میاندیشد، حکیمانه هم عمل میکند. کسی که خود و تواناییهای خود و جهان پیرامون را با ترازوی عقل شناخته است، عاقلانه رفتار میکند و کردار او بر اساس مصلحت است. اما آنکه حکیمانه اندیشه نکند، تصمیم و کردار او نیز حکیمانه نیست و رفتار و فعل او نیز مبتنی بر مصلحت و خیر و حکمت نیست و موجب گرفتاری وی یا سد راه پیشرفت او میشود.
پس حکمت هم صفت فاعل است و هم صفت فعل. صفت فاعل است از این جهت که او فعل را براساس نظام صحیح علمی و شناخت دقیق و درست بنا کرده و فعل مبتنی بر مصلحت واقعی فاعل و مطابق بر نظم و واقعیات خارجی است. و صفت فعل است که آن فعل خاص محکم و درست و هدفمند و مبتنی بر نظام احسن و اکمل است و خیر فاعل را تضمین میکند.(2) پس اینکه علامه حلی فرمود:حکمت دو معنی دارد و خداوند به هر دو معنی حکیم است، روشن میشود که معنای دوم حکمت برخاسته از معنای اول آن است، یعنی اگر شناخت صحیح و علم تام حاصل شود، فعل نیز محکم و درست خواهد بود.
یک اشکال و پاسخ آن
ممکن است که این اشکال به ذهن آید که بسیاری از افعال مردمان را میبینیم که حکیمانه نیست و حتی اگر از خودشان هم بپرسیم نیز رفتار خود را نقد کنند. مثلاً چه بسا دانشجوی مثال ما، پس از چندی به این نتیجه برسد که تصمیم او اشتباه بوده است و او راه اشتباهی را برای آینده زندگانی خود انتخاب کرده است. از آن مهمتر چه بسا علم ما درست باشد اما تصمیمی اشتباه بگیریم. یقیناً آنکه مرتکب قتل عمد میشود، میداند که کار او اشتباه است، با وجود این آن را انجام میدهد.
پاسخ این است که بحث ما در هنگام اتخاذ تصمیم است. آیا او در هنگام اتخاذ تصمیم، مصلحت خود را بر ارتکاب چنین عملی نمیدانست؟مثلاً قاتل میداند که ارتکاب قتل اشتباه است، اما در لحظه تصمیم به قتل مصلحت خود را در این میبیند که مرتکب قتل شود تا به زعم خود نفعی را برای خود جلب کند و از ضرری که به زعم او بزرگتر و بیشتر از ضرر ارتکاب قتل است، جلوگیری کند. آری او در اصل در علم و شناخت خود به بیراهه رفت و سفیهانه اندیشیده و به آن دلیل سفیهانه عمل کرده است. بهتر است پاسخ این اشکال را از قلم زیبای عین القضات همدانی بدهیم:
«هر بدی که برسد و هر نیکی که نرسد، از جهل آدمی است به عواقب کارها؛ و اینجا کمینگاهی عظیم است شیاطین را؛ که کم کسی بر پی آن افتد و تحّرز کند.»(3)
وی با مثالی جالب مطلب خود را توضیح میدهد:
«بدان ای دوست که ادرات عسل خوردن از دو علم خیزد:یکی راست و دیگری دروغ. راست آنکه العسل حلو(4) و دورغ آنکه تناول الحلاوة و الوصول الی ادراک اللذیذ اولی من ترکه(5). و این قضیه چون مطلق فراگیری بی شرطی، دورغ گردد. زیرا تناول اللذیذ أولی من ترکه؛ لیکن بشرط أن لایفضی الی ألم أاعظم من اللذة.(6)
اکنون چون اینجا بدانستند که فلان چیز لذیذ است و لیکن مضر است، دست برداشتند؛ و بدین سبب مأکولات لذیذ بگذاشتند خوفاً من المرض.(7) و در دین همین معنی هست که آدمی زنا کند از آن کند که دو علم درو وادید آید، اگرچه او به تفصیل نرسد، اما علی القطع معلوم است که بیحصول این دو علم، هرگز زنا نتواند کرد:یکی این است که الزنا لذید، و این راست است و دیگری علم آنکه سعی کردن تا به لذت رسی به از ناکردن بود؛ و این کمینگاه شیطان است، زیرا عاقبت آن دوزخ بود. سعی ناکردن به بود که سعی کردن. ایمان و کفر اینجا پیدا میگردد و علماء هم در دنیا ببینند، اما عموم در قیامت بدانند.»(8)
عین القضات نتیجه میگیرد:
«هر آدمی که او را این علم بود که عاقبت زنا دوزخ است، و دوزخ رنجی عظیم است، لابد از زنا دست بدارد. و این مرد مؤمن است به آخرت و به قول صاحب شرع. و چون ارادت زنا درو غالب شود و منجزم، آن نشان بیایمانی است، و از آن است که دو علم در درون آن رخت بنهادهاند:یکی راست و یکی دورغ.»(9)
حکمت الهی
آنچه گفتیم درباره ما و افعال ما بود، اما درباره افعال خداوند متعال بحث به چه صورتی است؟ما گفتیم که خداوند به هر دو معنی حکیم است و حکمت به معنای دوم نیز برخاسته از حکمت به معنای اول است. میدانیم که خداوند به همه اشیاء به نحو کامل و تام علم دارد و همه اشیاء را به طور دقیق میشناسد و در این مطلب هیچ شکی نیست. بلکه علم او اشرف همه علوم است، علمی حضوری که نفس این علم مبداء موجودات است. پس خداوند متعال به معنای اول حکیم است.
حال که چنین است، و شما نیز در نامه خود مرقوم داشتید که عالم بودن خداوند و واجب الوجود بودن او را قبول دارید، ثابت میشود که خداوند به معنای اول حکیم است و وقتی به معنای او حکیم باشد فعل او نیز حکیمانه و هدفمند است و به معنای دوم نیز حکیم است. زیرا خداوند واجب الوجود ار همه جهات است، یعنی هیچ جهت نقصی در او نیست. او خیر و کمال مطلق است و هیچ نقصی در او تصور نمیشود. بنابراین فعل او نیز در غایت حکمت و اتقان است.(10)
فعل خداوند چیست؟فعل او همان صورت علمی او از نظام هستی است، علمی که خود مبدا نظام هستی است. بدین ترتیب خدایی که به نظام احسن علم دارد، بر انجام فعلی اقدام میکند که مصلحت تام دارد و هیچگونه نقص و عیبی در آن نیست. و این معنای جامع حکمت در خداوند متعال است؛ خدایی که خیر و کمال مطلق است و به همه چیز علم دارد و به خیر و کمال موجودات نیز آگاه است و هر آفریدهای را به گونهای میآفریند که هر چه بیشتر دارای خیر و کمال باشد.
پس با این بیان حکمت الهی اثبات میشود و روشن میشود که حق تعالی همانگونه که واجب الوجود مطلق است و از هر نقصی مبراء است، به همان صورت عالِم و حکیم و فیاض است. زیرا حکمت او فیض را اقتضاء میکند وگرنه او دارای نقص است و این با صفت واجب الوجودی مطلق حق تعالی سازگار نیست. و از آنجا که حق تعالی خیر محض و کمال محض است، مخلوقات را نیز بر اساس خیر و کمال میآفریند و آفریدگان نیز دارای هدف هستند. درباره ما انسانها نیز بحث روشنتر است، زیرا در ابتدای بحث گذشت که همه افعال ارادی ما بر اساس علم و مصلحت انجام میشود تا به هدفی که تصور میکند که کمال او در آن است، برسد و خیر و سعادت دنیوی و اخروی را برای خود تحصیل کند.
1) علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح استاد حسن حسن زاده آملی، ص:301، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول 1407ق، قم.
2) طباطبائی، علامه سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج:17 ص:272 - 282؛ بحث فلسفی و قرآنی درباره حکمت الهی ذیل آیه 24 سوره مبارکه انبیاء؛ انتشارات الاعلمی، بیروت
3) عین القضات همدانی، نامهها، تصحیح علینقی منزوی و عفیف عُسَیران، ج:1 ص:11، انتشارات اساطیر چاپ اول 1373 تهران
4) عسل شیرین است.
5) خوردن شیرینی و درک لذت آن بهتر از ترک آن است.
6) خوردن لذیذ بهتر از نخوردن آن است، اما به شرط اینکه به دردی بزرگتر از لذت منجر نشود.
7) از ترس بیماری
8) همان، صص:11 - 12
9) همان
10) ملا صدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسینی اردکانی، به کوشش عبداللخ نورانی، صص:173 - 174؛ مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول 1362، تهران. همچنین نگا:ابوعلی سینا، المبداء و المعاد، باهتمام عبدالله نورانی، صص:6 و - 10؛ انتشارات موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل کانادا، شعبه تهران، چاپ اول 1363.