نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: عمار، بال پرواز امیرالمؤمنین

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض عمار، بال پرواز امیرالمؤمنین

    عمار، بال پرواز امیرالمؤمنین





    درخشش صفحات تاریخ، مدیون تاریخ‌سازانی است كه در یك لحظه‌ی حساس به نقش خطیر خود پی‌بردند و به بهترین شكل آن را ایفا كردند. برخی نقش‌ها بدیل‌پذیر هستند و برخی بی‌بدیل. عمار یاسر یكی از نقش‌های بی‌بدیل تاریخ اسلام است؛
    كسی كه پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، شهادت او را به وسیله‌ی قوم سركش پیش‌بینی كرد. وقتی او با فضای غبارآلود جنگ صفین روبه‌رو شد، پایش نلغزید، تمام قد در برابر شبهات ایستاد و جان خویش را در ازای این ایستادگی از دست داد. نهم صفر، سالروز شهادت این صحابی پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در جنگ صفین است.

    شاخص‌های جبهه‌ی حق در بیان پیامبر اسلام

    عمار بن یاسر سلام‌الله‌علیه از اصحاب برجسته و از یاران خاص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. او این جایگاه را به سبب خلوص در ایمان و اعتقاد به اسلام و به شخص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و عمل به تعالیم آن حضرت و نیز از اعتقاد كامل به ولایت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام و محبت به ایشان پیدا كرد. در واقع عمار از عشق به ولایت آن حضرت و در یك كلام، ولایت‌مداری واقعی به چنین جایگاه رفیعی دست یافت.

    عمار بن یاسر یكی از اركان اربعه‌ی شیعه به شمار می‌آید. چهار شخصیت ممتاز در اسلام از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان اركان اربعه یعنی چهار ركن و بنیان اساسی شیعه‌ مشهورند؛ سلمان، مقداد، ابوذر و عمار. دلیل این موقعیت برای عمار و نیز دلیل محبت و علاقه‌ای كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به او داشت، این بود كه عمار با بصیرتی كه داشت، سختی‌های بسیاری را در راه اسلام تحمل كرد و حتی لحظه‌ای هم تردید و ضعف در او راه نیافت. او همچنین در اطاعت امر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اجرای دستورهای آن حضرت اندك تردیدی به خود راه نداد.

    درباره‌ی عمار نقل كرده‌اند كه وقتی می‌خواستند مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را در مدینه بسازند، او به‌شدت تلاش می‌كرد؛ سنگ‌های بزرگ را حمل می‌كرد و آن‌چنان می‌كوشید كه توجه همه را به خود جلب كرده بود. این در حالی بود كه برخی افراد از زیر كار درمی‌رفتند و حاضر نبودند مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد كمك كنند، همه از دیدن این تلاش عمار مبهوت‌ بودند و عمار در این حال سرودی را می‌خواند كه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در همان موقع یاد گرفته بود. معنی آن سرود این بود: كسی كه مسجدها را تعمیر می‌كند و ایستاده و نشسته در آنها رنج عبادت می‌برد، برابر نیست با كسی كه از گرد و خاك گریزان است. در این هنگام یكی از افرادی كه حاضر نبود مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد كمك كند و از كار فرار می‌كرد،از این سخن برآشفت و گفت: «به‌ خدا قسم روزی همین عصایم را بر بینی تو خواهم نواخت.» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از شنیدن این سخن برآشفتند و فرمودند: «این‌ها با عمار چه كار دارند؟ او آنها را به سوی بهشت دعوت می‌كند، ولی آنها عمار را به سوی آتش می‌خوانند.» عجیب این است همین مردی كه عمار را تهدید كرد، وقتی در جایی به قدرتی دست پیدا كرد، تهدید خود را عملی كرد و عمار را به‌شدت مضروب كرد.

    عمار از نظر ایمان و اعتقاد و پایداری در اسلام و ولایت، به گونه‌ای محكم و ثابت‌قدم بود كه پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم راجع به او این جمله‌ی معروف را دارند كه: «عمار را گروه سركش و طغیان‌گر خواهند كشت.» یعنی از این كلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌توان این‌گونه دریافت كه عمار تا لحظه‌ی شهادت، همیشه با حق و در جبهه‌ی حق است، چرا كه می‌فرماید او را گروه سركش و طغیان‌گر می‌كشند. یعنی عمار در جبهه‌ی حق است و جبهه‌ی مقابل او جبهه‌ی باطل است.

    جنگ تبلیغاتی بنی‌امیه علیه عمار

    عمار به سبب این‌كه می‌كوشید مردم را نسبت به مفاسد بنی‌امیه آگاه كند و از تباه شدن دین و دنیای مردم جلوگیری كند و به آنها بصیرت بدهد، مورد خشم بنی‌امیه و دیگر دنیاطلبان بود. به‌ویژه عمار در زمان انقلاب بزرگی كه علیه یكی از حاكمان وقت اتفاق افتاد، نقش برجسته‌ای در آگاه كردن و بصیرت دادن به مردم ایفا نمود و سخنگوی بخشی از انقلابیون بود. وقتی انقلابیون متوجه شدند كه حاكم به نظرات و مطالبه‌های بحق آنها هیچ توجهی نمی‌كند و قصد خیانت دارد و فرمان قتل انقلابیون را صادر كرده و به حاكمان جبار و فاسق خود مأموریت داده كه این فرمان را عملی كنند، به منزل این حاكم رفتند و او را به قتل رساندند. عمار از جمله كسانی بود كه به مقاومت و ایستادگی مردم علیه این حاكم اصرار می‌كرد. به همین خاطر پس از قتل این حاكم، بنی‌امیه تبلیغات بسیاری را علیه او به راه انداختند.

    عمار همچنین در جلب نظر مردم به سوی امیرالمؤمنین علیه‌السلام و به خلافت رسیدن ایشان نقشی برجسته داشت. هنگامی كه برخی از ذی‌نفوذهای آن زمان ‌كوشیدند كه نگاه مردم را به سوی افراد دیگر متوجه كنند، عمار با آن سوابق ایمانی آشكار و با جایگاه رفیعی كه نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم داشت و این‌كه مانند برخی افراد، پس از رحلت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به متامع دنیوی آلوده نشده بود، سخنان مهیجی را ایراد كرد كه در روی‌گردانی مردم از دیگر افراد و توجه ایشان به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام تأثیر برجسته‌ای داشت. در واقع بخش عظیمی از گرایش مردم به سمت حضرت در آن دوره مدیون تلاش‌ها و سخنرانی‌های عمار یاسر بود.

    عمار در جلب نظر مردم به سوی امیرالمؤمنین علیه‌السلام و به خلافت رسیدن ایشان نقشی برجسته داشت. هنگامی كه برخی از ذی‌نفوذهای آن زمان ‌كوشیدند كه نگاه مردم را به سوی افراد دیگر متوجه كنند، عمار در روی‌گردانی مردم از دیگر افراد و توجه ایشان به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام تأثیر برجسته‌ای داشت.

    دو بال پرواز امیرالمؤمنین از نظر معاویه

    وقتی كه بنی‌امیه تلاش گسترده‌ای را آغاز نمودند تا با جنگ روانی و شانتاژ تبلیغاتی از ماجرای قتل خلیفه‌ی سوم سوء استفاده كنند و این قتل را به پای امیرالمؤمنین علیه‌السلام بنویسند، عمار با تبیین حقیقت و حمایت همه‌جانبه‌اش از امیرالمؤمنین علیه‌السلام تلاش‌های آنان را خنثی كرد. پس از قتل خلیفه‌ی سوم، تردیدهایی پیش آمد كه تلاش‌های عمار در رفع آنها و جلب توجه مردم به سمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بسیار مؤثر واقع شد. با توجه به این‌كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عمار را ملاك و میزان تشخیص جبهه‌ی حق از باطل دانسته بودند، این حمایت عمار از امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای كسانی كه به سخنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم اعتقاد داشتند، آگاهی‌دهنده و هدایت‌كننده بود. بنابراین و به همین دلیل، دشمنان امیرالمؤمنین علیه‌السلام و در رأس آنها معاویه كینه‌ی او را به دل گرفتند. وقتی این مرد بزرگ در جنگ صفین به شهادت رسید، معاویه بسیار شادمان شد. این فرد خبیث تعبیری دارد كه نشان‌دهنده‌ی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت كه با این دو بال می‌توانست پرواز كند، ما بال اول او را در صفین قطع كردیم و بال دومش هم مالك اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیه‌السلام عمار است. البته این مرد خبیث مالك اشتر را هم با توطئه‌ای به شهادت رساند. معاویه بسیار خوشحال بود ‌كه این دو صحابه‌ی حضرت را كشته است، زیرا می‌دانست این دو پشتوانه‌ها‌ی محكمی برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند.

    عمار را علی كشت نه ما!

    جنگ‌نرم دشمن پلید علیه امیرالمؤمنین آن‌قدر شدید بود و ذهن‌های شامیان را نسبت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام تخریب كرده بود كه شامیان بر جنگ با امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم‌داستان بودند، اما همین شامیان چون حدیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره‌ی عمار را می‌دانستند، نسبت به او دید مثبتی داشتند و او را به عنوان كسی نگاه نمی‌كردند كه باید با او بجنگند. لذا هنگامی كه عمار به شهادت ‌رسید، تزلزلی بسیار جدی در قوای معاویه به وجود ‌آمد، زیرا شامیان با توجه به فرموده‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به این نتیجه رسیدند كه آن گروه سركش و طغیان‌گر كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرموده بود، خود آنان هستند. البته عمرو عاص با تمام توان حیله‌گر‌ی خود كوشید تا اذهان را از این مسئله منحرف كند. حدیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را همه شنیده بودند و قابل تكذیب نبود، لذا او بیان پیامبر خدا را این‌گونه تغییر داد كه: بله، عمار را گروه سركش و طغیان‌گر كشتند، منتهی ما كه در شام بودیم و این علی بود كه عمار را به جنگ كشانید و او را به كشتن داد!

    روشنگری عمار در لحظات حساس

    عمار پیش از شهادتش در صفین از هر فرصتی استفاده ‌كرد تا بلكه افراد عراقی و شامی را كه دچار تردید شده بودند، نجات دهد و به یقین و حقیقت برساند. او می‌كوشید تا با سخنان خود، توطئه‌های معاویه و عمّال او را كه متوجه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود، دفع و خنثی كند. دو مورد از مصادیق فعالیت‌های روشنگرانه‌ی عمار یاسر از این قرار است؛ مورد اول مربوط به قبل از حركت امیرالمؤمنین به صفین است، یعنی هنگامی ‌كه ایشان پس از بی‌نتیجه ماندن مكاتبات فراوانش با معاویه، برای مقابله‌ی نظامی با او مصمم شد. حضرت مردم را آماده‌ی رفتن به شام می‌كرد كه فردی به نام «ابوزبید بن ‌‌عوف» به تردید افتاده بود كه آیا می‌توان با این‌ها جنگید یا نه؟ ابتدا امیرالمؤمنین علیه‌السلام سخنانی بر زبان آورد و سپس عمار در تأیید حقانیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیان داشت: «ای ابوزبید! قدم‌ها را محكم بردار و درباره‌ی دشمنان خدا و پیامبر ذره‌ای تردید نداشته باش.»

    معاویه تعبیری دارد كه نشان‌دهنده‌ی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت كه با این دو بال می‌توانست پرواز كند، ما بال اول او را در صفین قطع كردیم و بال دومش هم مالك اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیه‌السلام عمار است.

    معاویه كه سال‌ها سابقه‌ی دشمنی دیرینه‌ و خانوادگی با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل بیت علیهم‌السلام او را داشت، برای این‌كه مشروعیت پیدا كند، خود را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم منتسب می‌كرد و به شامیان می‌گفت كه من خویشاوند پیامبر هستم و این علی است كه علیه ‌اسلام به پا خاسته است. در روز سوم جنگ صفین، عمار پیشاپیش لشكریان آمد و خطاب به شامیان گفت: «ای اهل شام و ای اهل اسلام، آیا می‌خواهید كسی را كه با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌ورزد و می‌جنگد و به مسلمانان ستم كرده و مشركان را تقویت كرده، بنگرید؟ و نیز كسی را ببینید كه خداوند برای حمایت از دین خود و رسول خود فرستاده است؟» سپس ادامه داد: «آیا می‌خواهید كسی را به شما معرفی كنم كه نه از روی ترس، كه به خواست قلبی و با طیب خاطر خود اسلام آورد؟» بعد مشخص كرد آن فردی كه در آغاز سخنش مطرح كرده كه با خدا و دینش دشمنی ورزیده چه كسی است: «بدانید كه او معاویه است. او را لعنت كنید كه خدایش او را لعنت كند. با او بجنگید كه او همان كسی است كه نور خدا را خاموش می‌كند و به دشمنان خدا یاری می‌رساند.»

    مثل ما نماز می‌خوانند؛ چگونه با آنها بجنگیم؟

    در برهه‌ای از جنگ صفین، فردی از نیروهای خودی خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و عنوان كرد كه من دچار یك مسئله‌ای شده‌ام؛ تو مارا از عراق به صفین آورده‌ای و ما تو را اطاعت كرده‌ایم، اما دیشب من دیدم كه هنگام نماز، طرف مقابل ما هم اذان می‌گویند. وقتی كه دیدم اذانشان دقیقاً عین اذان ما است و بعد دیدم كه به وقت نماز قبله‌ی ایشان دقیقاً قبله‌ی ما است و نمازی هم كه خواندند، عین نماز ما بود، من به تردید افتادم كه آیا ما می‌توانیم با آنها بجنگیم؟ حضرت به او فرمود: آیا عمار بن یاسر را دیدی؟ گفت نه. حضرت فرمود: نزد او برو و او هر چه به تو گفت، همان‌گونه عمل كن. این شخص نزد عمار ‌آمد و عمار به او ‌گفت: «صاحب آن پرچم سیاه را می‌شناسی؟ من سه بار همراه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم زیر آن پرچم جنگیده‌ام. پرچمی كه دست او است، همان پرچمی است كه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دست او داد و من هم زیر آن پرچم جنگیدم و به جهاد رفتم، اما هم‌اكنون این پرچم در دست دشمنان اسلام است.» سپس عمار ادامه داد: «این چهارمین جنگ من است كه انگیزه‌ی جنگ‌افروزانش از آنها بهتر نیست، بلكه این جنگی است كه انگیزه‌ی شرّ و فجورش بیش از آن جنگ‌ها است.»

    عمار در واقع این جنگ را با جنگ‌های دوران جاهلیت مقایسه ‌كرد و ادامه ‌داد: «بدان كه به خدا سوگند، چنان می‌خواستم كه تمام كسانی كه همراه معاویه آهنگ پیكار با ما را كرده‌اند و از آیینی كه ما بر آن هستیم، جدا شده‌اند، یك پیكر بودند و من این پیكر را با شمشیر می‌زدم و تكه‌تكه می‌كردم. به خدا سوگند كه خون تمام آنان از ریختن خون گنجشكی حلال‌تر است.» بعد ‌فرمود: «تو خون گنجشك را حرام می‌دانی؟» آن مرد پاسخ داد: «نه؛ حلال می‌دانم.» عمار به او ‌گفت: «خون آنها هم هم‌چنان حلال است. آیا من به چشم تو روشنگری كرده‌ام یا نه؟» كه در این‌جا آن مرد ‌گفت: خوب من را روشن و آگاه كردی و عمار ادامه داد: «حالا هر كدام را كه می‌خواهی اختیار كن.» آن مرد هم آمد و در جبهه‌ی امیرالمؤمنین و با خیال راحت ایستاد و با دشمن جنگید.

    بعد در تاریخ داریم كه وقتی این فرد در حال رفتن بود، عمار دوباره او را فراخواند و گفت: «اگر می‌خواهی بدانی، این را به تو بگویم كه آنها بر ما شمشیر می‌زنند تا افراد را به شك بیندازند تا پیش خودشان بگویند: اگر آنها برحق نبودند، بر ما دست نمی‌یافتند.» چون نیروهای معاویه از نظر عده و توان بیشتر از نیروهای امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند، عمار می‌خواهد به او بگوید كه آنها می‌خواهند به افراد ضعیف‌البصیرت این‌گونه القا كنند كه اگر شامیان برحق نبودند، بر شما دست پیدا نمی‌كردند. عمار در ادامه می‌گوید: «به خدا قسم آنها به قدر خاشاكی كه چشم مگسی را بیالاید، برحق نیستند. به خدا سوگند اگر ما را با شمشیرها بزنند و به دوردست‌ها برانند، باز هم یقین دارم كه ما برحق هستیم و آنها بر باطل.» سپس عمار این‌گونه ادامه می‌دهد: دیری از دنیا نگذرد كه اهل حق ببینند مردگانشان در بهشت جای دارند و دشمنانشان، از مرده و كشته، همگی در دوزخ هستند و زندگانشان نیز همگی بر سبیل باطل بوده‌اند.

    محمدحسین رجبی دوانی

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    یه دنگ سایت به نامشه Redemption آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    محل سکونت
    بوشهر
    نوشته ها
    2,611
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    کارنامه عمار یاسر

    عمار، هم زندگی و حیاتش در خدمت اسلام بود و هم مرگ و شهادتش نقطه‌ای روشنگر برای معرفی خط صحیح اسلام. او از معدود صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه السلام است كه از آغاز دعوت اسلام تا پایان عمر پر برکت خود حتی در حساس ‌ترین و شبهه‌ ناک‌ ترین اوضاع، ایمان خود را محکم و استوار نگه داشت.


    عمار در یک نگاه
    1) عمار از كسانى بود كه در آغاز اسلام ، مسلمانى خود را آشكار كردند و سران قریش او را كه یاورى نداشت به شدت شكنجه مى كردند و چانچه همه مفسران گفته اند این آیه درباره او نازل شده كه خداى تعالى فرمود: (مگر آن كسى كه مجبور شد در حالى كه قلبش مطمئن به ایمان بود).

    2) او از نخستین افرادى بود كه به مدینه مهاجرت كرد و از كسانى بود كه به سوى دو قبله نماز خواند.

    3) هنگام ورود پیامبر به «قبا»، عمار در نزد آن حضرت بود و پیشنهاد ساختمانی برای نماز را داد. این پیشنهاد مورد تصویب ایشان قرار گرفت. این مسجد، نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد و سنگ‌هایش را عمار جمع کرد و آن را بنا کرد.

    4) در جنگهاى بدر، احد، خندق و همه جنگهاى دیگر شركت داشت و در جنگ بدر، رشادت فوق العاده اى از خود نشان داد و عده زیادی از بزرگان مشركان را كشت و اسیر گرفت .

    5) پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و شكل گرفتن فتنه سقیفه بنى ساعده طرفدار امیرالمومنین علیه السلام بود و حاضران را به بیعت با آن حضرت فراخواند و یكى از چهار نفرى بود كه سر خود را تراشیده فرمان حضرت على علیه السلام را لبیك گفت و یكى از دوازده نفرى بود كه با جلوس ابوبكر به عنوان خلیفه بر منبر رسول خدا مخالفت كرد.

    6) هنگامى كه اراذل و اوباش به خانه امیرالمومنین على علیه السلام حمله كردند عمار و مقداد و سلمان و ابوذر و بریده اسلمى به كمك امام علیه السلام شتافتند.

    7) او یكى از خواص حضرت امیرالمومنین بود كه شبانه و بطور مخفیانه همراه آن حضرت بر پیكر مطهر صدیقه طاهره نماز خوانده و او را به خاك سپردند.

    8) در جنگ با مرتدان حقیقى - نه آنان كه از حكومت ابوبكر ناراضى بودند و متهم به ارتداد شدند - شركت جست و پس از آنكه جمعى از بنى حنیفه را كشت ، گوش خود را از دست داد.

    9) در زمان حكومت عمر بن خطاب ، والى كوفه شد و در فتح شهر تستر شركت داشت و سرپرست سواركاران بود. در اعزام ارتش براى فتح رى و دستبى و نهاوند و غیر آن كوشا بود. گروهى از منافقان مانند جریر بجلى به او تهمت زده و از او سعایت كردند و در نتیجه عمر او را به بهانه آنكه آگاه به سیاست نیست ، عزل كرد. هنگامى كه عمار به مدینه بازگشت ، عمر گفت : آیا از اینكه ترا معزول كردم ناراحت شدى ؟
    عمار گفت : هم آن زمان كه مرا به سرپرستى كوفه واداشتى و هم آن زمان كه مرا از كار بر كنار كردى ، ناراحت شدم. (این كنایه اى لطیف بود حاكى از اینكه تولیت و عزل ، حق عمر نیست بلكه باید به دست امام بر حق على علیه السلام باشد)

    10) در جریان شوراى شش نفره ، عمار چون قهرمانى به دفاع از حق امیرالمومنین على علیه السلام برخاست و در سخنرانى شورانگیز خود كه از زیباترین خطبه هاست آمادگى خویش را براى دفاع و جنگیدن در ركاب امام علیه السلام اعلان كرد این هنگامى بود كه بازیگران شورا، عثمان را به عنوان خلیفه سوم تعیین كردند.

    11) او از نخستین كسانى به شمار مى رود كه حق را آشكار نمود و با حاكمان نرمش نكرد و از قدرت آنها نهراسید و علیه سیاست عثمان و بدعت هاى او اعتراض كرد در نتیجه عثمان او را مورد ضرب و شتم قرار داد و با لگد به شكم و عورت او زدند به طورى كه دچار فتق شده و بیهوش ‍ گردید.

    12) وقتى ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعید شد با وجود نهى عثمان از تودیع و مشایعت او، عمار در مراسم خداحافظى با دوست دیرینه اش ابوذر شركت كرد و عثمان تصمیم گرفت تا او را نیز مانند ابوذر تبعید كند، اما با مخالفت شدید امیر مومنان على علیه السلام و بنى مخزوم و مسلمانان دیگر روبرو شد و به اجبار از این كار منصرف شد.

    13) هنگامى كه آتش انقلاب علیه عثمان شعله ور گردید، عمار در میان انقلابیون حضور داشت و در قتل عثمان شركت كرد.

    14) عمار پى از قتل عثمان ، براى بیعت با امیرمومنان على علیه السلام شتافت و براى امتناع كنندگان از بیعت دلیل مى آورد و آنها را بشدت سرزنش مى كرد.

    15) هنگامى كه فتنه ناكثین (بیعت شكنان ) به اوج رسید امیرمومنان على علیه السلام بعضى از اصحاب مورد اعتماد خود را (كه از زمره آنها عمار یاسر بود) جمع كرد و با آنان مشورت كرد. عمار و اصحاب اشاره كردند كه بهتر است به سوى كوفه حركت كنند و حضرت امر فرمود كه جارچیان براى حركت جار بزنند.

    16) عمار همراه امام حسن مجتبى علیه السلام به امر امیرمومنان به سوى كوفه حركت كرد تا ابوموسى اشعرى كه در آنجا مردم را از پیوستن به امیر مومنان على علیه السلام باز داشته بود عزل كرده و مردم را به جنگ با ناكثین برانگیزد. عمار سخنرانى كرد و با دلایل استوار و محكم مردم را برانگیخت و ابوموسى را از منبر پایین كشید.

    17) عمار شعله سركش جنگ و سواركارى قدرتمند بود. امیر مومنان على علیه السلام مسئولیت هاى جنگى فراوانى را در جنگ جمل به عهده او نهاد و همراه هزار سوار جنگاور، فرماندهى میمنه سپاه امیر مومنان و در زمانی دیگر نیز فرماندهى میسر سپاه را به عهده داشت . نیز وقتى دیگر حضرت او را بر همه سپاه فرماندهى داد.

    18) عمار در جنگ جمل تعداد زیادى از دلیران لشكر عایشه را كشت مانند شیطان سپاه جمل و پهلوان خونریز آنها عمرو بن یثربى ، همچنین همراه امام علیه السلام و اصحاب دلیر آن حضرت در كشتن شتر عایشه شركت داشت.

    19) پس از آنكه خداوند جمع ناكثین را در هم شكست و قاسطین سر بر آوردند امیر مومنان على علیه السلام با اصحاب خود براى رفتن به سوى شام مشورت كرد و عمار از اولین كسانى بود كه به رفتن و جنگیدن با معاویه راى داد.

    20) عمار یكى از محورهاى اصلى جنگ صفین بود. امام علیه السلام او را در اول صفر سال 37 هجرى هنگامى كه فرماندهان را تعیین مى فرمود، فرمانده سواران لشكر و پیادگان كوفه قرار داد. او همواره به عنوان دعوت کنندگان دشمن به سوی حق و یا دعوت کنندگان سپاه دوست به سوی نبرد بود و سرانجام در همین جنگ به دست، "ابوالعادیه" که با نیزه، ضربه‌ای به سر وی زد، به شهادت رسید.
    مرقد آن بزرگوار در شمال سوریه در منطقه رقه می‌باشد.

    بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
    منبع :
    کتاب «دیوان عمار یاسر»، تألیف قیس عطار. (فهرست منابع تاریخی و پی نوشتهای مطالب فوق تحت عنوان « حوادث دوران زندگى عمار» در ضمیمه همین کتاب بطور دقیق و مفصل ذکر شده است)

    یه عمریه تو هیئتا سینه زن و گریه کنم

    خدا خودش خوب میدونه، دل از حسین نمی کنم


    به یاد آسید جواد ذاکر


  4. #3
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض

    وجود عمّار، وسيله‌ی تشخيص حق از باطل



    گوشه‌ای از تلاش‌های عمار در اين جنگ را به روايت مرحوم حجت‌الإسلام و المسلمين محمد محمدی اشتهاردی در كتاب "زندگی پرافتخار عمار ياسر" با اندكی تلخيص و در دو بخش مرور می‌كنيم:






    گفتار قاطع عمّار در مجلس مشورت برای جنگ
    هنگامی كه اميرمؤمنان علی عليه‌السلام در كوفه تصميم گرفت كه برای سركوبی معاويه و سپاه او به سوی صفّين حركت كند، مهاجران و انصار را كه با آن حضرت بودند، طلبيد و با آن‌ها درباره‌ی جنگ با معاويه به مشورت پرداخت و از آن‌ها نظرخواهی كرد. آن‌ها هر كدام جداگانه برخواستند و نظر خود را بيان نموند. عمّار ياسر نيز در ميان آن جمع بود و برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنين گفت: "ای اميرمؤمنان! اگر می‌توانی حتی يك روز به دشمن مهلت ندهی، اين كار را انجام بده. ما را قبل از آن‌كه آتش دشمنان بدكار شعله‌ور گردد و برای دوری و جدايی از ما هم‌رأی شوند، همراه خود روانه‌ی جبهه كن. آن‌گاه مخالفان را به سوی راه هدايت و رشد فراخوان. اگر پذيرفتند كه سعادتمند شده‌اند وگرنه، ناگزير با آن‌ها می‌جنگيم. فَوَاللهِ اِنَّ سَفْكَ دِمائِهِمْ، وَالْجِدَّ فی جِهادِهِمْ لَقُربَهٌ عِندَاللهِ وَ كَرامَهٌ مِنْهَ: سوگند به خدا! قطعاً ريختن خون آن‌ها و تلاش برای جهاد و نبرد با آن‌ها، موجب تقرّب و كرامت در پيشگاه الهی خواهد بود."

    وجود عمّار، وسيله‌ی تشخيص حق از باطل
    ابو نوح حِمْيَری پسرعموی "ذوالكَلاع" حِمْيَری بود؛ ولی ابونوح جزء سپاه اميرمؤمنان علی عليه‌السلام بود و ذوالكَلاع از سران لشكر معاويه بود. ذوالكَلاع علاوه بر شجاعت و سرداری، رئيس فاميل خود بود و اعضاء فاميلش به خاطر او به سپاه معاويه پيوسته بودند و همراه او با سپاه اميرمؤمنان علی عليه‌السلام می‌جنگيدند. ذوالكَلاع از عمروعاص شنيده بود كه پيامبر صلی‌الله‌عليه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم به عمّار ياسر فرموده است: "تَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَهِ: گروه متجاوز و ستمگر تو را می‌كشد!"
    از اين رو شك و ترديد به دلش راه يافته بود كه عمّار در ميان كدام سپاه است، تا از اين راه به دست آورد كه آيا حق با سپاه علی عليه‌السلام است يا با سپاه معاويه. ذوالكَلاع تصميم گرفت اين موضوع را توسط پسرعمويش ابونوح كه از سربازان سپاه علی عليه‌السلام بود، پی‌جويی كند.
    در يكی از روزهای جنگ، حضرت علی عليه‌السلام در ميان سپاه خود برای جنگ آماده می‌شدند كه ناگاه ديدند يك نفر از سپاه معاويه پيش آمد و صدا زد: "چه كسی مرا به ابونوح راهنمايی می‌كند؟" يكی از سربازان علی عليه‌السلام گفت: "من او را ديده‌ام. به او چه كار داری؟" در اين هنگام ذوالكَلاع، نقاب روی خود را كنار زد و سپاهيان علی عليه‌السلام او را شناختند كه پسرعموی ابونوح است. پس ابونوح را به او راهنمايی نمودند. ذوالكَلاع از ابونوح خواست كه من نيازی به تو دارم، از صف بيرون بيا تا با هم صحبت كنيم.
    ابونوح گفت: "هرگز تنها نزد تو نمی‌آيم. شايد حيله‌ای در كار باشد كه می‌خواهی مرا به قتل برسانی. من با گروه خود می‌آيم." ذوالكَلاع پيشنهاد او را پذيرفت و به او اطمينان و ضمانت داد كه در حفظ جان او بكوشد. سرانجام ذوالكَلاع و ابونوح در گوشه‌ای از جبهه، با هم خلوت كردند. ذوالكَلاع به او گفت: "آمده‌ام در مورد چيزی كه مرا به شك انداخته، از تو سؤال كنم. من از قديم در عصر خلافت عمر بن خطّاب، از عمروعاص شنيدم كه می‌گفت: پيامبر صلی‌الله‌عليه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم به عمّار فرمود: گروه ستمگر تو را می‌كُشند. هم‌اكنون، اين سخن را به ياد "عمروعاص" آوردم. او در پاسخ من گفت: از پيامبر شنيدم كه فرمود: "يَلتَقی اَهْلُ الشّامِ وَ اَهلُ العراق و فی اِحْدَی الكَتيبَتَيْنِ الحقُّ وَ اِمامُ الهُدی و مَعَهُ عمّارُبنِ ياسِرٍ؛ مردم شام با مردم عراق برای جنگ رو در روی هم قرار می‌گيرند و حق و امام هدايت‌گر در ميان يكی از آن دو سپاه است. آن سپاهی كه عمّار ياسر در ميان آن است، حق می‌باشد."
    ابونوح: آری سوگند به خدا عمّار در ميان سپاه ما (سپاه عراق) است.
    ذوالكلاع: تو را به خدا سوگند می‌دهم، آيا عمّار در جنگ با ما جدّی است؟
    ابونوح: آری، به پروردگار كعبه سوگند! او در جنگ با شما از من سخت‌تر است، با توجه به اين كه من دوست دارم كه همه شما به صورت يك نفر بوديد و من گردن شما را می‌زدم و تو را كه پسرعمويم هستی جلوتر از همه می‌كشتم.
    ذوالكلاع: وای بر تو! با اين‌كه از خويشان نزديك ما هستی، چنين آرزويی داری! سوگند به خدا! من چنان نيستم كه نسبت به تو قطع رحم كنم و تو را بكشم.
    ابونوح: خداوند به وسيله‌ی اسلام، خويشاوندی نزديك را بريد و خويشاوندی دور را نزديك كرد. (ميزان اسلام است، نه خويشاوندی) من با تو و اصحاب تو می‌جنگم؛ زيرا ما بر حق هستيم و شما بر باطل می‌باشيد.
    ذوالكلاع: آيا ممكن است با من بيايی تا نزديك سپاه شام برويم و در آن‌جا موضوع وجود عمّار ياسر در سپاه علی و جدّيت او برای جنگ را به عمروعاص خبر دهی، تا شايد همين ملاقات موجب صلح بين دو سپاه گردد و من به تو امان می‌دهم و تحت ضمانت خودم تو را می‌برم تا كسی به تو آسيب نرساند...
    ابونوح همراه ذوالكلاع نزد عمروعاص رفتند. ذوالكلاع به عمروعاص گفت: "آيا می‌خواهی با مردی كه ناصح و مهربان و واعظ و خردمند باشد، ديدار كنی تا از عمّار ياسر تو را خبر دهد و به تو دروغ نگويد؟" عمروعاص گفت: آری.
    ذوالكلاع: آن مرد پسرعموی من، اين شخص (اشاره به ابونوح) است. عمروعاص به ابونوح رو كرد و (از روی طنز) گفت: "چهره‌ی ابوتراب (علی) را در سيمای تو می‌نگرم." ابونوح: من دارای سيمای محمد صلی‌الله ‌عليه ‌و ‌آله ‌و سلّم و اصحابش هستم؛ ولی تو دارای سيمای ابوجهل و فرعون می‌باشی.
    در اين هنگام يكی از افراد سپاه شام تصميم گرفت تا ابونوح را بكشد، ولی ذوالكلاع نگذاشت... در اين وقت عمروعاص به ابونوح گفت: "تو را به خدا به من راست بگو! آيا عمّار ياسر در ميان شما است؟" ابونوح: من پاسخ تو را نمی‌دهم مگر اين‌كه به من بگويی چرا اين سؤال را می‌كنی؟ با اين‌كه در ميان ما از اصحاب محمد بسيارند كه با جدّيت با شما می‌جنگند؟
    عمروعاص: از اين رو تنها از عمّار می‌پرسم كه از رسول خدا شنيدم فرمود: "اِنَّ عمّاراً تَقتُلُكَ الفِئَهُ الباغِيَهِ، وَ اَنّهُ لَيْسَ لِعمّارٍ اَنْ يُفارِقُ الحَقَّ وَ لَنْ تَأْكُلَ النّارُ مِنْ عمّارٍ شَيئاً؛ همانا عمّار را گروه ستمگر و متجاوز می‌كشند و عمّار هرگز از حق جدا نگردد و آتش دوزخ چيزی از وجود عمّار را نمی‌خورد!"
    ابونوح: سوگند به خدای بزرگ! عمّار در ميان ما است و در جنگ با شما جدّی است. عمروعاص: به راستی او برای جنگ با ما جدّی است؟ ابونوح: آری به خدا سوگند! او در جنگ جمل به من خبر داد كه ما به‌زودی بر سپاه جمل پيروز می‌گرديم و ديروز به من گفت: "اگر سپاه شما (شام) آنقدر ما را سركوب كنند و تعقيب كنند كه تا نخل‌های سرزمين هَجَر (بحرين) عقب برانند، اطمينان داريم كه ما بر حق هستيم و شما بر باطل می‌باشيد. كشته‌های ما در بهشتند و كشته‌های شما در آتش دوزخ می‌باشند."
    در اين هنگام عمروعاص از ابونوح تقاضا كرد تا عمّار ياسر را در مكانی نزديك بياورد تا با هم به صحبت بنشينند... سرانجام با ميانجی‌گری ابونوح، جلسه‌ای بين عمّار ياسر و عمروعاص، برقرار شد. در آن مجلس گفتگوی بسيار به ميان آمد. عمّار فريب چرب‌زبانی‌های عمروعاص را نخورد.
    در فرازی از اين گفتگو آمده: عمّار به عمروعاص گفت: "آيا می‌توانی يك نمونه شاهد بياوری كه برای من روزی آمده باشد كه در آن خدا و رسولش را نافرمانی كرده باشم! انسان كريم، آن كسی است كه خدا او را گرامی بدارد. من ناچيز بودم، خداوند مرا ارجمند كرد. برده بودم، خداوند مرا آزاد نمود. ناتوان بودم، خداوند مرا نيرومند كرد. فقير بودم، خداوند مرا بی‌نياز كرد."

    خوشحالی عمروعاص از كشته شدن عمّار و ذوالكلاع
    سرانجام ذوالكلاع با اين‌كه حق برايش روشن شد، دنبال حق نرفت و در سپاه شام ماند و به دست سپاه علی عليه‌السلام كشته شد و بعد عمّار نيز كشته شد. در روايت آمده: هنگامی كه خبر شهادت عمّار ياسر و كشته شدن ذوالكلاع به عمروعاص رسيدس، بسيار خوشحالی كرده و به معاويه گفت: "وَالله يا مُعاوِيَهُ ما اَدْرِی بِقَتْلِ اَيُّهما اَنَا اَشَدُّ فَرَحاً...؛ سوگند به خدا ای معاويه! نمی‌دانم از كشته‌شدن كداميك از اين دو نفر (ذوالكلاع و عمّار) بيشتر خوشحالی كنم. اگر ذوالكلاع زنده می‌ماند تا عمّار كشته می‌شد، با همه‌ی قوم و فاميل خود، به سپاه علی عليه‌السلام می‌پيوست و شيرازه‌ی سپاه ما را از هم می‌گسست."

    بگومگوی شديد عمروعاص و معاويه
    عبدالله بن سُوَيد از فاميل‌های نزديك ذوالكلاع بود. او از عابدان زاهد عصرش بود ولی بر اثر ناآگاهی و فريب، در صف سپاه معاويه قرار داشت. او حديث عمروعاص را از ذوالكلاع شنيده بود كه پيامبر(ص) فرموده: گروه متجاوز عمّار را می‌كشند. عبدالله پس از شهادت عمّار دريافت كه گروه متجاوز همان سپاه معاويه است. از اين رو شبانه به سپاه اميرمؤمنان علی عليه‌السلام پيوست.
    معاويه، برای عمروعاص پيام فرستاد و او را احضار كرد و به او گفت: "آيا هر چيزی كه از پيامبر شنيده‌ای، بايد نقل كنی؟ تو با نقل حديث از پيامبر، سپاه مرا تباه و حيران كرده‌ای." عمروعاص گفت: "من كه علم غيب نمی‌دانم. من قبل از جنگ صفّين، اين حديث را نقل كردم. در آن هنگام تو نيز در شأن عمّار سخن می‌گفتی." معاويه از سخن عمروعاص خشمگين شد و به عمروعاص بی‌اعتنايی كرد و تصميم گرفت كه او را از عطايای خود محروم نمايد؛ عمروعاص نيز به فرزند و اصحابش گفت: "همدم شدن با معاويه، خيری ندارد، بعد از جنگ از او جدا خواهم شد."


    سخن جالب إبن أبی‌الحديد
    إبن أبی‌الحديد، داشمند معروف اهل تسنّن می‌گويد: "عجبا و شگفتا از مردمی كه به خاطر وجود "عمّار ياسر"، در حقانيت كار خود شك می‌كنند؛ ولی در مورد وجود حضرت علی عليه‌السلام (كه در كدام جانب است) شك نمی‌كنند؟! و استدلال می‌كنند كه حق با سپاه عراق است، زيرا عمّار در ميان آن‌هاست؛ ولی توجه و اعتنايی ندارند كه حضرت علی عليه‌السلام در ميان سپاه عراق است.
    از اين سخن كه پيامبر(ص) در شأن عمّار فرمود: "گروه ستمگر تو را می‌كشند" واهمه می‌كنند؛ ولی از آن همه سخن كه پيامبر(ص) در شأن علی عليه‌السلام فرموده، واهمه ندارند. مگر نه اين است كه پيامبر در شأن علی عليه‌السلام فرمود: "اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ؛ خدايا دوست بدار كسی كه علی عليه‌السلام را دوست دارد و دشمن بدار كسی كه علی عليه‌السلام را دشمن دارد!" و نيز فرمود: "لا يُحِبُّكَ اِلّا مُؤْمِنٌ و لا يُبغِضُكَ اِلّا المُنافِقُ؛ دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق." اين شيوه، بيانگر آن است كه قريش از نخست تصميم گرفتند كه فضائل علی عليه‌السلام پوشيده بماند، تا به طور كلی فراموش گردد...

    "[برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]"

    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  5. #4
    کاربر تازه کار
    تاریخ عضویت
    Jun 2009
    نوشته ها
    84
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    البته عنوان انتخاب شده ، عنوان مناسبی نیست !!

    باید بنویسید امیرالمومنین علی علیه السلام بال پرواز عمار !

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانشجويان كاشان هواپيماي عمود پرواز ساختند
    توسط golenarges در انجمن برق و الکترونیک ، رباتیک و مخابرات
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-12-2011, 18:20
  2. روضة الشهداء
    توسط يادشهيد در انجمن داستان های مرتبط با امام حسین(ع)
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 22-12-2011, 00:37
  3. روایت محسن رضایی از حادثه پرواز 613
    توسط Redemption در انجمن انجمن متفرقه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-09-2011, 17:51
  4. مسافران هواپیمای درحال سقوط چه حسی دارند
    توسط م علی کوچولو در انجمن انجمن متفرقه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 24-05-2011, 12:37
  5. خلبانی که رکورد دار بیشترین پرواز جنگی در جهان است
    توسط محبّ الزهراء در انجمن جبهه و جنگ
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-04-2011, 16:16

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه