نوشته: عباس ميرزاآقازاده خراساني
تولد و زادگاه طالب:
سید محمد بن عبدالله آملی متخلص به طالب آملی و مشهور به طالبا در سال 987 هجری قمری در یکی از روستاهای شهرستان آمل متولد شد اما در شهر آمل نشو و نما یافت.
در دانشنامه ادب فارسی درباره محل تولد طالب چنین آمده که: « از محل تولد طالب نیز آگاهی واثق در دست نیست، در ترانه ای با نام طالبا که به ستی النساء منسوب است، از دهی به نام کرچک یاد شده است که روستایی از دهستان اهلمرستاق در شمال باختری آمل بوده است. اهلمرستاق همان علمده یا نور کنونی است».
طالب نیز در اشعار خود صراحتاً به روستایی بودن خویش اشاره کرده است.
در غزل شماره 240 صفحه 318 دیوان طالب آملی امده است:
ندارد طاقت طنازی عشق
چه سازد عقل مسکین روستاییست
در غزل شماره 301 صفحه 343، طالب آملی اینگونه می سراید:
طالب از نظم تو شهر و روستا در غلغل است
چون تو شهری شاعری از روستایی برنخاست
در غزل شماره 517 صفحه 4 – 423 طالب آملی می گوید:
نه من زین جهانم ، تعجب مکن گر
فلاطونی از روستایی برآید
در غزل شماره 733 آمده است:
آن روستاییم که چون رو آورم بشهر
شهر از وجود ناقص من روستا شود
در غزل شماره 964 طالب آملی اینگونه سروده است:
و گر آیین شهرم نیست معذور
که ضایع کرده ام در روستا عمر
در غزل شماره 1311 صفحه 739 دیوان طالب چنین آمده است:
از تواضعها چو شخص آشنایی فارغم
وز تکلفها چو طبع روستایی فارغم
در غزل شماره 1544 دیوان طالب آملی صفحه 866 چنین نوشته شده که:
بهر بادی در افروزم چو آتش کز ازل غیرت
فکند این روستایی را بگردن طوق ناموسی
در غزل شماره 1619 دیوان طالب آمده که:
شرع شهری را مقلد باش در آداب و رسم
تا بکی تقلید رسم روستایی تا بکی
پدر طالب از نظر وضع مادی دارای شأن و شوکتی بود بنا به منظومه طالبا ، پدر طالب صاحب املاک و اموال فراوانی بود و از نظر مادی در جایگاه بالایی قرار داشت. (مثنوی طالب و زهره طالب طالبا، ص 85)
پدر طالب از همسر اول خود دارای دو فرزند بنامهای ستی النساء بیگم و سید محمد بوده که در همان اوان جوانی همسرش دارفانی را وداع کرده است و از همسر دوم خود نیز فرزندی بنام سیدعلی یا سبزعلی داشته است. (همان ص 89)
دوران کودکی و نوجوانی طالب
الف) ورود به مکتب
پدر طالب به رسم مردمان زمان خویش فرزندش سید محمد را در مکتب خانه ای جهت تعلیم قرآن و دیگر علوم متداول آنزمان تحت سرپرستی کربلایی قربان که یکی از عالمان شهر بود قرار داد. ( مثنوی طالب و زهره طالب طالبا ص 49)
ب) آشنایی با زهره و آغاز شاعری
در همان اوایل ورود طالب به مکتب با دختری زیبا و نگارین بنام زهره آشنا می شود. پدر زهره از روستای چلاو و مادرش آملی بودند.
زهره و طالب از شاگردان باهوش مکتب خانه بودند و در این راه تلاش بسیاری می کردند.
( مثنوی طالب و زهره، طالب طالبا ص 50-49 )
طالب در همان کودکی و بازیهای کودکانه و دوستی اش با زهره، شاعری را تمرین می کند و سعی می کند تاجملاتش را به نظم درآورد.
خود طالب در رباعی 670 دیوان خویش چنین می گوید:
در کودکیم بود چو فولاد سخن
میکرد لبم بطرز استاد سخن
این طرفه که از سحاب تعلیم مرا
گوش آبستن شد و زبان زاد سخن
( دیوان طالب آملی ص 974 )
در کتاب نام آوران فرهنگ ایران آمده است: « وی در آمل به تحصیل دانش و ادب پرداخت و در آستانة شباب، خیلی زود، زبان به شاعری گشود».
ج) تحصیلات مکتب و هنرهای طالب
طالب آملی در طول چهار سال تحصیل در مکتب علاوه بر حفظ قرآن، در علوم متداول آن زمان مانند سیاق و هندسه، فقه، هئیت، عروض، ادبیات عرب، شعر و حکمت را یاد می گیرد.
او همچنین استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی شد که او را سرآمد اقران می کند. ( مثنوی طالب و زهره، طالب طالبا ص 53 )
در کتاب تاریخ ادبیات در ایران صفحه 1056 آمده است:
« وی را همة معاصرانش بجودت ذهن و هوش سرشار و استعداد کم نظیر در سخنوری و وسعت اطلاع ستوده اند و بحقیقت چنین بود».
در تذکره میخانه در شرح احوالات طالب آملی آمده که: « این نادرة عصر و فرید زمان و وحید دوران خودست. آنقدر اهلیت و استعداد که با اوست با دیگر شعرای این ایام نیست».
در کتاب تاریخ مازندران اسماعیل مهجوری اینگونه می نگارد:
« این شاعر نامدار به فضائل اخلاقی موصوف و در ادبیات عرب و ادبیات فارسی استاد و در منطق،حکمت، عرفان، هیأت، هندسه نیز بر بیشتر استادان هم عصر خود برتری داشت ...».
سید محمد طاهری شهاب در کتاب تاریخ ادبیات مازندران می نویسد: « از جمله شعرای شیرین بیان و دارای قریحه وقاد بوده، از عهد صباوت دست به دامان تحصیل زده و به طوری که خودش دعوی می نماید در سن 15 تا 20 سالگی در علوم هندسه و منطق و هئیت و فلسفه و تصوف و حسن خط مهارت تام حاصل کرده است».
طالب در قصیده ای که در وصف حکمران آمل سروده است چنین می سراید:
پا بر دومین پایة اوج عشراتم
واینک عدد فنم از آلاف زیادست
بر هندسه و منطق و بر هیئت و حکمت
دستیست مرا کش ید بیضا ز عبادست
در سلسلة وصف خط این بس که ز کلکم
هر نقطه سویدای دل اهل سواد است
کلکم چو ز خط عقد نگار آید گوئی
گوهرکده ها در دل تاریک مدادست
پوشم نسب شعر چو دانم که تو دانی
کان پایه مرا ثامن این سبع شدادست
( دیوان طالب آملی ص 10 )
استاد پیرحسام الدین راشدی در مقاله ای با عنوان « طالب آملی و سخنی پیرامون زندگی این شاعر » که در نشریه هنر و مردم شماره 179 به چاپ رسیده چنین اعتقاد دارد که: « در این قصیده طالب از قدرت خود بر علوم رایج نیز ذکری کرده است و از آن چنین بر می آید که او از خانواده یی بوده است که چراغ علم از چند نسل پیش از او در آن خانواده روشن بوده و بنا به روایات خانوادگی تحصیل علوم رایج ( منطق، هیأت، فلسفه، تصوف، حکمت، خط ) برای پسران تا 20 سالگی الزامی بوده است».
دکتر محیط طباطبایی در مقاله ای با عنوان « اصلاح چند اشتباه در ترجمه احوال طالب آملی » چنین اعتقادی دارد: « از بابت شعر و خط نستعلیق باید محمد طالبا را بزرگترین شاعر خطاط مازندران شناخت که در طی هزار سال دولت شعر فارسی، دیگری در آن ناحیه به شهرت او نرسیده و دامنه نام آوری و حسن قبول او از آمل گرفته تا مرو و دهلی و آگره کشیده شده است ».
در تذکره خیرالبیان صفحات 5- 314 آمده است: « از غایت علو ادراک و سخن فهمی و فراست دست تصرف با اکثر علوم و فنون زده بهرة کلی از علوم رسمیه حاصل نموده است، خط نستعلیق را به نوعی می نویسد که خوشنویسان انگشت از حسن خطش بدندان گرفته انصاف می دهند».
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب از گذشته ادبی ایران می نویسد: « طالب انواع خطوط را زیبا می نوشت و با تصوف و تاریخ آشنایی داشت».
دکتر محمد مرسلین اینگونه معتقد است: « هرچند در علوم و فنون مزبور از طالب اثری باقی نمانده که ادعای وی را ثابت نماید ولی چون او از خاندانی بنام و محترم و دانش دوست برآمده، نباید اظهاراتش را بدیدة شک و تردید نگریست؛ از طرف دیگر لقب یافتنش بملک الشعرایی، آنهم در دستگاه پادشاهی چون جهانگیرشاه که از علم و ادب بهرة کافی داشته است، دلیل بر این تواند بود که طالب شخص فاضل و دانش آموخته و در شاعری قوی مایه و خوش قریحه و چیره دست بوده است؛ و تذکره نویسان هم بر این مدعی گواهی داده اند». ( آتشکده آذر ص 871 )
طالب آملی در غزل شماره 182 صفحه 294 دیوانش مدعی شده است که کتیبة عمارتی را نوشته است:
نقصی نتوان یافت درو جز که کتابه اش
رشح قلم طالب اندیشه نگار است
همچنین طالبا در غزل شماره 189 صفحه 7 -296 از هنر چلیپانویسی اش اینگونه یاد می کند:
زآن چلیپا زد رقم بر صفحه «طالب» نظم خویش
کز سواد نکتة گرمش خط مسطر گرفت
طالبا در رباعی 422 در صفحه 947 دیوانش چنین ذکر کرده است:
امشب قلمم سیر نشد از تحریر
مانند دلم ز نالهای بم و زیر
تا صحبدم این دو مرغ را دم نگهست
این داد صریر داد و آن داد صفیر