نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: قاضى نورالله شوشترى

  1. #1
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض قاضى نورالله شوشترى

    قاضى نورالله شوشترى

    متوفاى 1019 ق .







    سلسله نور

    قاضى نور الله شوشترى كه نسبش به واسطه سلسله نورانى سادات مرعشى به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد ((فرزند شريف الدين بن ضياءالدين نورالله بن محمد شاه ، بن مبارز الدين بن الحسين جمال الدين بن نجم الدين ابى على محمود ... است .))(1)
    اجداد قاضى نورالله به نجم الدين محمود حسينى مرعشى آملى كه از آمل به شوشتر هجرت كرد باز مى گردد.
    قاضى نورالله در ((مجالس المومنين )) پيرامون زمينه علنى شدن تشيع در اين ديار را با حضور اين سيد جليل القدر چنين مى آورد:
    ((... تحقيق عقيده اهل خوزستان بر وجهى كه از ديگر كتب به نظر قاصر رسيده آن است كه در زمان امويه و عباسيه اكثر اهل خوزستان معتزلى بوده اند و در اوائل ماءه ثامنه (قرن هشتم ) سيد اجل امير نجم الدين محمود الحسينى المرعشى الاملى از دارالمومنين آمل به شوشتر آمد و دختر سيد عزالدوله را كه نقيب سادات حسنى آن ديار بود در حباله نكاح خود در آورده و در آنجا اقامت فرمود و مردم آن ديار را هدايت و ارشاد فرمود. جمعى كه دلهاى ايشان مستعد هدايت بود مستبصر گرديدند و ... .))(2)
    قاضى نورالله همواره به پيوند خود به اين سلسله نورانى افتخار مى كرد و در لابلاى آثارش آن را به ظهور مى رساند. او در شعرى با افتخار به اسلاف و اجداد پاكش گويد:
    شكر خدا كه نور الهى است رهبرم
    وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم
    اندر حسب خلاصه معنى و صورتم
    و اندر نسب سلاله زهرا و حيدرم
    داراى دهر، سبط رسولم پدر بود
    بانوى شهر دختر كسرى است مادرم
    هان اى فلك چو اين پدرانم يكى بيار
    يا سر به بندگى نه و يا آزادى زى برم (3)





    با مجالس تا شوشتر

    ((مجالس المومنين )) حاوى موضوعاتى در جغرافياى اماكن شيعى است همان گونه كه تاريخ رادمردان مذهب بر حق اماميه به شمار مى رود. قاضى در اين كتاب شهرهاى آسمانى چون دارالسلام و قطعه هايى از آسمان جدا شده و بر زمين فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثرى زيبا به تصوير مى كشد. او درباره زادگاهش مى نويسد:
    ((بدان كه دارالمومنين شوشتر بلده اى است دلگشا چون نام خود در حسن و خوبى نام خطه اى است منتخب از رياض دارالسلام از هفت اقليم ربع مسكون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال طبع امتياز دارد و هواى بهارش پر لطافت باد هر دمى صد جلوه گرى و ناز دارد و ....))
    قاضى نورالله در اين شهر كه از آن به دارالمومنين ياد مى كند و در خاندانى نورانى (4) كه از آن به بهترين نسب نام مى برد در ((تاريخ 956 هجرى قمرى از دامان مادرى مومنه بنام فاطمه كه از همين خاندان جليل و بزرگ سادات مرعشى به شمار مى رفت چشم به جهان گشود.))(5)
    ((پدرش سيد شريف الدين از علماى بزرگ و متبحر در علوم نقلى و عقلى عصر خود و از شاگردان شيخ فقيه ابراهيم بن سليمان قطيفى به شمار مى رفت . سيد شريف داراى تاءليف در زمينه هاى گوناگونى است كه از جمله مى توان كتب ذيل را نام برد:
    رساله حفظ الصحه فى الطب ، رساله فى اثبات الواجب تعالى ، رساله فى شرح الخطبه الشقشقيه ، رساله فى الانشاءآت و المكاتيب ، رساله فى علم البحث و المناظره و تعليقه على شرح التجريد))(6).
    قاضى نورالله دروس آغازينى كه هر طالب علم براى رسيدن به مراتب عالى (7) بدان نياز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا كه قاضى در آينده نه چندان دور در مباحثه و مناظره و نقد و رد مباحث معاندان و همچنين شوق شهادت گوى را از ديگر هم عصران خود ربود، گويى دو رباعى پدر در خصوص اين دو مسير، سنگ پايه اين دو راه را بنا نهاد.
    وى كتب اربعه ، كتب فقه ، اصول ، كلام و رياضيات را نزد پدر آموخت سپس در سال 979 ق راهى مشهد مقدس شد.




    به سوى مشهد

    قاضى نور الله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشترى حاضر شد و بيشترين بهره علمى خويش را در زمينه هاى فقه ، اصول ، كلام و حديث و تفسير از او كسب نمود او از محضر مولا محمد اديب قارى تسترى ، ادبيات عرب و تجويد قرآن كريم را فرا گرفت و در ادامه تحصيل از بزرگانى اجازه روايت كسب كرد. از آن ميان مى توان به مولا عبدالرشيد شوشترى فرزند خواجه نورالدين طبيب (مولف كتاب ((مجالس الاماميه )) در اعتقادات ) و همچنين مولا عبدالوحيد تسترى اشاره كرد.(8)





    هجـــرت

    قاضى در سال 993 ق روانه هند گشت و به قصد شهر ((آگره )) از شهرها و روستاهاى ديگر گذشت . زمانى كه او به ديار هند گام نهاد هندوستان آرام ترين روزگار خود را در تاريخ سپرى مى كرد و شايد اين آرامش به روحيه اكبر شاه باز مى گشت كه در آن زمان بر آن سرزمين حكمرانى مى كرد. ((اكبر شاه نوه بابر از نسل تيمور پسر همايون شاه در چهارده سالگى به سلطنت رسيد و لياقت و درايت بيكرانى از خود نشان داد و ممالك گجرات ، بنگاله و كشمير و سند را به تصرف خود در آورد و سلطنتى بزرگ تشكيل داد و شهرها و آباديهاى بى شمارى را بنيان نهاد(9) اكبر شاه گذشته از اينكه علاقه زيادى به عمران و آب ادى داشت و عنايت خاصى به مسائل فلسفى داشت اما عقيده چندان محكمى نسبت به دين خاصى نداشت .(10) همين نگرش اكبر شاه به دين موجب گشته بود كه اكبر شاه به فكر ارائه دينى مشترك از كل اديان افتاده و سپس هندوستان محل زندگى ملحدين گردد. قاضى نورالله شوشترى به هنگام ورود به آگره ، نزد ابوالفتح مسيح الدين گيلانى طبيب حاذق ايرانى و شاعر بزرگ رفت . مسيح الدين گيلانى بعد از فراگيرى علوم و فنون در سال 983 وارد هندوستان شد و به خاطر قابليت و استعداد خويش در زمره مقربان اكبر شاه درآمد.))(11)

    [برای مشاهده لینک ها باید عضو انجمن ها باشید . ]



    تجسم عدالت

    بيان روآورى قاضى به پذيرش دستگاه قضا و نحوه عدالت گسترى او از زبان يكى از علماى اهل سنت هم عصر وى نمايانگر عظمت او در چشم همگان حتى معاندان است .
    عبدالقادر بدوانى در ((منتخب التواريخ )) مى نويسد:
    ((اگر چه شيعى مذهب است ، اما بسيار به صفت نصفت و عدالت و نيك نفسى و حيا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفاى قريحه و ذكاء مشهور است . صاحب تصانيف لايقه است . توقيعى بر تفسير مهمل ؟! شيخ فيضى نوشته كه از خير تعريف و تصنيف بيرون است و طبع نظمى دارد و اشعار دلنشين مى گويد.
    به وسيله حكيم ابوالفتح به ملازمت پادشاهى پيوست و زمانى كه موكب منصور به لاهور رسيد و شيخ معين قاضى لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پيرى و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده ، فرمودند كه شيخ از كار مانده ، بنابراين قاضى نورالله به آن عهده منصوب و منسوب گرديد و الحق مفتيان ما جن و محتسبان حيال محتال لاهور را كه به معلم الملكوت سبق مى دهند، خوش به ضبط در آورده و راه رشوت را بر ايشان بسته و در پوست پسته گنجانيده چنانچه فوق آن متصور نيست و مى توان گفت كه قائل اين بيت او را منظور داشته و گفته كه :
    تويى آن كس كه نكردى به همه عمر قبول
    در قضا هيچ ز كس جز كه شهادت ز گواه (12)






    در سايه سار تقيه

    گرچه شهادت در كام مردان خدا شيرين است ليك در سايه سار تقيه ، دفاع از مكتب و مذهب با همه تلخكامى ها، شيرين تر و گواراتر است . محتواى تقيه تنها براى كسانى در خور درك است كه بر بلنداى قله تعبد است كه بر بنلداى قله تعبد رسيده باشند و گرنه در انتخاب بين مرگ و آبرو كمتر آزاده اى است كه راه دردناك تر از مرگ را انتخاب كند.
    قاضى نور الله در سايه سار تقيه نه تنها به منصب قضا دست يافت بلكه توانست كتب ارزشمندى را به جامعه شيعى تحويل دهد. اما از آنجا كه خود در نامه اى مى نويسد ((فقير نام خود را در تصانيف ننوشته تا قربه الى الله باشد و ايضا هرگز به كسى از مخالفان اظهار نكرده كه آن تصانيف از فقير است )) در شمار كتب ايشان اختلاف نظر است ولى آيت الله مرعشى نجفى (ره ) در مقدمه كتاب ((احقاق الحق )) تصنيفات اين بزرگ مرد عرصه سياست و نگارش را 140 كتاب ذكر مى كند كه در ذيل به فهرست اين گنجينه گرانبها اشاره مى شود.
    1. احقاق الحق ، اين كتاب سه مرتبه به چاپ رسيده است .
    2. اءجوبه مسائل السيد حسن الغزنوى
    3. الزام النواصب فى الرد على ميرزا مخدوم الشريفى
    ((اين كتاب توسط استاد ميرزا محمدعلى چهاردهى گيلانى ترجمه شده و نوه دانشمند او به نام مرتضى مدرسى آن را چاپ كرده است .
    4. ((القام الحجر)) در رد ابن حجر
    5. بحر الغزير فى تقدير ماء الكثير ((قاضى در اين كتاب در مورد وزن و حجم آب كر تحقيق كرده است
    6. بحر الغدير فى اثبات تواتر حديث الغدير سندا و مولف و دلاله .
    7. ((تفسير القرآن )) در چند جلد كه در نوع خود بى نظير است .
    8. كتابى در تفسير آيه رويا
    9. تحفه العقول
    10. حل العقول
    11. حاشيه بر ((شرح الكافيه )) جامى در علم نحو
    12. حاشيه بر ((حاشيه چلپى )) بر شرح التجريد اصفهانى
    13. حاشيه بر ((مطول )) تفتازانى
    14. حاشيه بر ((رجال )) كشى كه مطالب مفيدى در زمينه علم رجال در بر دارد
    15. حاشيه بر ((تهذيب الاحكام )) شيخ طوسى (كه ناتمام مانده است )
    16. حاشيه بر ((كنز العرفان )) فاضل مقداد در آيات الاحكام
    17. حاشيه بر حاشيه ((تهذيب المنطق )) دوانى
    18. حاشيه بر مبحث ((عذاب القبر)) از شرح ((قواعد العقايد))
    19. حاشيه بر ((شرح مواقف )) در علم كلام
    20. حاشيه بر ((رساله الاجوبه الفاخره ))
    21. حاشيه بر ((شرح تهذيب الاصول ))
    22. حاشيه بر ((مبحث الجواهر)) از شرح تجريد علامه
    23. حاشيه بر ((تفسير بيضاوى ))
    24. حاشيه بر ((الهيات )) شرح تجريد
    25. حاشيه بر ((حاشيه القديميه ))
    26. حاشيه بر ((حاشيه الخطايى )) در علم فصاحت و بلاغت
    27. حاشيه ديگرى بر ((تفسير بيضاوى ))
    28. حاشيه بر ((شرح الهدايه )) در حكمت
    29. حاشيه بر ((شرح الشمسيه )) از قطب الدين در منطق
    30. حاشيه بر ((قواعد)) علامه در فقه
    31. حاشيه بر ((تهذيب )) از شيخ الطائفه شيخ طوسى
    32. حاشيه بر ((خطبه الشرايع )) محقق حلى
    33. حاشيه بر ((هدايه )) در فقه حنفى
    34. حاشيه بر ((شرح الوقايه )) در فقه حنفى
    35. حاشيه بر شرح ((رساله آداب المطالعه ))
    36. حاشيه بر شرح ((تلخيص المفتاح )) معروف به مختصر تفتازانى
    37. حاشيه بر ((شرح چغمينى در هيئت ))
    38. حاشيه بر ((مختلف علامه )) در فقه
    39. حاشيه بر ((اثبات الواجب الجديد)) از علامه دوانى
    40. حاشيه بر ((تحرير اقليدس )) در هندسه
    41. حاشيه بر ((خلاصه علامه )) در علم رجال
    42. حاشيه بر ((خلاصه الحساب )) شيخ بهايى
    43. حاشيه بر ((مبحث الاعراض )) از شرح تجريد
    44. حاشيه بر ((رساله بدخشى )) در كلام
    45. حاشيه بر ((حاشيه شرح تجريد))
    46. حاشيه بر ((باب شهادات )) قواعد علامه
    47. حاشيه بر ((شرح العضدى )) در اصول
    48. حاشيه بر ((شرح الاشارات )) محقق طوسى در حكمت
    49. ((دلائل الشيعه فى الامامه )) به فارسى
    50. ديوان القصائد
    51. ديوان الشعر
    52. دافعه الشقاق (دافعه النفاق )
    53. الذكر الابقى
    54. رساله لطيفه
    55. رساله اى در تفسير آيه ((انما المشركون نجس ))
    56. رساله اى در ((امر العصمه ))
    57. رساله اى در ((تجديد وضو))
    58. رساله اى در ((ركنيه السجدتين )) (ركن بودن دو سجده )
    59. رساله اى در ذكر نام حديث سازان و احوال آنان
    60. رساله اى در ((رد شبهه فى تحقيق العلم الالهى ))
    61. رساله اى در رد بعضى عامه كه عصمت انبياء را نفى مى كنند
    62. رساله اى در ((لبس الحرير)) پوشيدن لباس حرير
    63. رساله اى در ((نجاسه الخمر))
    64. رساله اى در ((مساءله الكفاره ))
    65. رساله اى در ((غسل الجمعه ))
    66. رساله اى در ((تحقيق فعل ماضى ))
    67. رساله اى در ((حقيقه الوجود))
    68. ((اللمعه فى صلاه الجمعه )) قاضى در اين كتاب حرمت نماز جمعه در عصر غيبت را به اثبات رسانده است
    69. النور الانور الازهر فى تنوير خفايا رساله القضا و القدر للعلامه الحلى )) صاحب رياض مى نويسد: كتابى است بسيار خوب كه در آن رد كرده است رساله بعضى از علماء هند در عصر خود ... قاضى زمان پايان اين كتاب را سنه 1018 نوشته است
    70. رساله اى در تفسير آيه ((فمن يرد الله اءن يهديه يشرح صدره للاسلام )) در سوره انعام ـ قاضى در اين رساله به دفع كلام نيشابورى در تفسيرش پرداخته است
    71. ((الرساله المسحيه )) كتابى است مبسوط و مفصل كه در آن ادله طائفه شيعه و اهل سنت را در مسئله شستن پاها و مسح آن ذكر كرده است
    72. رساله اى بر ((حاشيه التشكيك ))
    73. رساله اى در رد ((رساله الكاشى ))
    74. تعليقه اى بر نظريه نصيرالدين طوسى در مورد ((تخلف الجوهريه ))
    75. رساله اى در جواب از اعتراض بعضى از اعتراضات عامه بر قاضى در ((حاشيه الوقايه ))
    76. رساله اى در حل بعضى از مشكلات
    77. رساله فى الرد على رساله الدوانى
    78. رساله فى الادعيه
    79. رساله اى در ((اسطرلاب )) شامل صد باب است به فارسى
    80. رساله در ((ان الوجود لا مسئله له ))
    81. رساله اى در رد مقدمات ترجمه الصواعق المحرقه ))
    82. رساله اى در بيان ((انواع الكم ))
    83. رساله اى در رد اشكالات و ايراداتى كه در مسائل گوناگون وارد شده است
    84. رساله اى در جواب شبهات الشياطين . در كشف الحجب آمده است :
    قاضى در اين كتاب به رد شبهات الشيطان امت رسول صلى الله عليه و آله پرداخته است .
    85. رساله فى مساله الفاءره
    86. رساله اى در ((وجوب المسح على رجلين دون غسلهما)) ظاهرا اين كتاب با كتابى كه قبلا در همين خصوص آمده است يكى باشد.
    87. رساله اى در تنجيس الماء القليل بالملاقات مع النجاسه
    88. رساله اى درباره ((كليات خمس ))
    89. رساله انموذج العلوم . در اين رساله قاضى برخى مسائل از علوم مختلف را از باب نمونه آورده است
    90. رساله اى در اثبات تشيع سيد محمد نوربخش
    91. رساله اى در شرح كلام القاضى زاده رومى در هيئت
    92. رساله اى در شرح رباعى ابوالسعيد ابوالخير
    93. الرساله الجلاليه
    94. رساله فى علمه تعالى
    95. رساله اى در ((جواز الصلاه فيما لا تتم الصلاه فيه وحده ))
    96. رساله اى در حل عبارت قواعد علامه (اذا زاد الشاهد فى شهادته او نقص قبل الحكم )
    97. رساله ((انس الوحيد)) در تفسير سوره توحيد
    98. رساله رفع القدر
    99. رساله اى در رد بر آنچه كه شاگرد ابن همام در خصوص اذان جمعه به شافعى نوشته است
    100. رد نوشته شاگرد ابن همام در خصوص اقتداء و بر پايى نماز جمعه به مذهب شافعى ـ گمان مى رود با كتاب فوق يكى باشد
    101. رساله فى النحو
    102. السبعه السياره
    103. السحاب المطير در تفسير آيه تطهير
    104. شرح بر مبحث التشكيك از شرح تجريد
    105. شرح گلشن راز شبسترى
    106. شرح دعاء الصباح و المساء از على بن ابى طالب عليه السلام به فارسى
    107. شرح مبحث ((حدوث العالم )) از انموذج العلوم دوانى
    108. شرح الجواهر
    109. شرح خطبه حاشيه القزوينى بر عضدى
    110. شرح رساله ((اثبات الواجب القديمه )) علامه دوانى
    111. الصوارم المهرقه در رد بر الصواعق المحرقه
    112. كشف الحوار
    113. گوهر شاهوار (به فارسى )
    114. گل و سنبل (به فارسى )
    115. النظر السليم
    116. الخيرات الحسان
    117. عده الامراء
    118. الاجوبه الفاخره
    119. شرح بر تهذيب الحديث از شيخ الطائفه
    120. شرح بر مبحث تشكيك از حاشيه قديمه (شايد اين كتاب با كتابى كه گذشت يكى باشد
    121. كتابى در قضاء و شهادات كتابى است مفصل كه در آن قاضى شرايط قاضى و محكوم و همچنين احكام قضا را كه در اين باب از سوى شيعه و اهل سنت وارد شده است بيان نموده است .
    122. العشره الكامله
    123. كتابى در مناظره با مخالفين
    124. كتابى در مناقب ائمه از طريق مخالفين
    125. كتابى در نوشته هاى سجع قاضى به عربى و فارسى
    126. كتابى در انساب و خاندان سادات مرعشى
    127. مجموعه مثل ها، كشكول
    128. مصائب النواصب
    129. موائد الانعام
    130. مجموعه اى مانند دائره المعارف ، صاحب رياض آن را به خط خودش ديده است
    131. مجالس المومنين
    132. نورالعين
    133. نهايه الاقدام
    134. شرح بر مقامات حريرى بر اسلوب و روشى نو بى سابقه
    135. شرح بر ((مقامات بديع الزمان ))
    136. شرح بر صحيفه كامله ((ناتمام مانده است ))
    137. حاشيه بر شرح اللمعه ((ناتمام ))
    138. تعليقه بر روضه كافى
    139. رساله اى در وجوب لطف
    از ميان كتب قاضى نورالله شوشترى چهار كتاب او از جايگاه ويژه اى برخوردار است كه آنها را از زبان بزرگان نقل مى كنيم :
    1ـ احقاق الحق : كلماتش حاكى از تبحر علمى اوست و آن را در رد كتاب ((ابطال الباطل )) قاضى فضل بن روزبهان اصفهانى عامى نوشته است .
    كتاب قاضى فضل در رد كتاب ((نهج الحق و كشف الصدق )) علامه حلى تاءليف شده است . قاضى نورالله در اين اثر با بيان منطقى و زيبا و رسا كتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته است و در بطلان ديدگاه وى به كتابهاى خود اهل سنت استشهاد نموده است . (13)
    2ـ مجالس المومنين : اين اثر احوال جماعتى از علما، حكما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راويانى است كه به اعتقاد قاضى نورالله همگى شيعه مذهب اند. افزون بر اينها در بر دارنده حكايات و قصه ها و روايات آنها، همچنين گذرى به شهرها و احوالات ايشان است .(14)
    3ـ ((الصوارم المهرقه )) در جواب ((الصواعق المحرقه )) و كتاب ((مصائب النواصب )). از آنجا كه شيخ حر عاملى (متوفى 1110) در امل الامل خود اين دو كتاب اخير را در كنار احقاق الحق و كتب ديگر نام مى برد بيانگر اين مطلب است كه اين كتابهاى مهم قاضى (15) در همان عصر صفويه در جهان اسلام شهرت داشته است .






    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض

    شاعر شهود

    شعر، جهان را به چشم ديگر ديدن است و آفرينش را به زبانى ديگر سرودن . قاضى نورالله شاعر است ، آن هم شاعرى كه با چشم شهود لطافتهاى خلقت را به تماشا مى نشيند.
    قاضى نورالله شاعر است چون پدرش و پسرش علاء الملك .
    او شاعر است چون عمويش سيدمير حبيب الله و چون نوه هايش سيدمحمد شريف و سيد ابوالحسن مرعشى .
    او كه تخلصش به نورى است ((ديوانى )) دارد كه بيانگر قريحه ذاتى اوست . نقد و رد در شعر قاضى نورالله ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است . قاضى به هر دو زبان عربى و فارسى شعر مى سرود.
    اين غزل از شعرهاى اوست :
    عشق تو نهالى است كه خوارى ثمر اوست
    من خارى از آن باديه ام كاين شجر اوست
    بر مائده عشق اگر روزه گشايى
    هشدار كه صد گونه بلا ما حضر اوست
    وه كاين شب هجران تو بر ما چه دراز است
    گويى كه مگر صبح قيامت سحر اوست
    فرهاد صفت اين همه جان كندن (نورى )
    در كوه ملامت به هواى كمر اوست (16)



    بوستان نورالله

    پنج گل علم و معرفت كه رايحه اجداد خويش را در فضاى هندوستان منتشر كردند، ثمره زندگى قاضى نورالله شوشترى است كه هر يك از آنان از نويسندگان ، شاعران و علماى عصر خود به شمار مى روند و داراى تاءليفاتى هستند كه در اين مقال نمى گنجد. تنها به نام اين گلهاى بوستان قاضى بسنده مى كنيم :
    1ـ علامه سيدمحمد يوسف
    2ـ علامه شريف الدين (992 ـ 1020 ق )
    3ـ علامه علاء الملك
    4ـ سيد ابوالمعالى (1004 ـ 1046 ق )
    5ـ سيد علاء الدوله (1012 ـ ؟)




    شاگردان نور

    كتمان مذهب از يك سو، قدرت و تسلط وى بر مبانى فقهى و كلامى مذاهب از سوى ديگر در كنار آوازه زهد و پارسايى او طلاب و فرق و مذاهب گوناگون را به پاى درس وى مى كشاند. قاضى فقه را بر مبناى مذاهب پنجگانه ((شيعه ))، ((حنفيه ))(17)، ((مالكيه ))، ((حنبليه )) و ((شافعيه )) براى طلاب هر مذهب تدريس مى نمود و در خاتمه و بيان اقوال ، نظر شيعه را با ظرافتى خاص بر كرسى مى نشاند.(18)
    جو ضد شيعى و رابطه مخفيانه شاگردان شيعى مذهب و همچنين تقيه قاضى نورالله موجب گشت كه غير از چند تن كه آن هم برخى از فرزندان قاضى بوده اند نام شاگردان ديگر وى در تاريخ به ثبت نرسد و تنها نام اين بزرگان در دفتر باقى بماند.
    ـ علامه شيخ محمد هروى خراسانى
    ـ علامه مولا محمد على كشميرى
    ـ سيد جمال الدين عبدالله مشهدى




    مرد مناظره

    او به علم و ادب به چشم نردبانى مى نگريست كه انسان را به سوى كمال عمل و منزلگه اداى تكليف مى رساند. از اين رو بر بحث و مناظره او غبار جدل و مراء نمى نشست و از آنجا كه مناظره هاى او رنگ خدايى داشت همواره از بحث و جدل سر بلند بيرون مى آمد.
    از مناظره هاى قاضى نورالله مى توان به مناظره ايشان با عبدالقادر بن ملكوك شاه بدوانى از عالمان اهل تسنن ، اشاره كرد. وى در كتاب منتخب التواريخ خود از آن ياد مى كند.(19) همچنين مناظره ايشان با سيد قزوينى كه قاضى نورالله خود در كتاب مجالس المومنين (20) به آن اشاره مى نمايد.




    هيمه حسد

    قاضى نورالله درباره حسد مى نويسد:
    ((عاده الله جارى شده كه هر كس به مرتبه عالى از فضل آراسته گردد به موجب كلام ملك علام كه ((ام يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله )) يعنى از اهل زمانه كه خود ارزنى نمى ارزد به او حسد مى ورزند ـ خصوصا كه عداوت دينى علاوه آن باشد و سينه ايشان به ناخن عناد خراشد ....))(21)
    به همين علت عالمان حسود دربار سلطان اكبرشاه همواره در صدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته ، زمينه بر كنارى يا قتل او را فراهم سازند.
    قاضى در جاى ديگرى در خصوص رسم ديرينه علماى اهل سنت در شوراندن حاكمان بر ضد ديگران ـ خصوصا علماى تشيع ـ اشاره مى كند و مى نويسد:
    رسم ديرينه برخى اهل سنت است كه چون به مقتضاى كلام معجز (فبهت الذى كفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى كار نتوانند ساخت به شمشير و بوكده و قلمتراش با او مناظره نمايند و اگر از آن نيز عاجز باشند تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغير سازند و اگر بر آن نيز قادر نباشند مرگ او را به دعا آرزو كنند.
    حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حركتى را از او مشاهده كنند و به سعايت او برخيزند تا اينكه قضات و مفتيان شنيدند كه روزى قاضى نورالله كلمه ((عليه الصلاه و السلام )) را در حق مولى الموحدين به كار برده است . از اين رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند. در اين خصوص حكمى را تهيه و امضا كرده ، نزد اكبر شاه فرستادند.
    آنان همه امضا كردند مگر يكى از بزرگان ايشان كه مخالفت كرد و بيتى را به اين مضمون نوشت و به نزد اكبر شاه فرستاد.
    گر لحمك لحمى بحديث نبوى هى
    بى صل على نام على بى ادبى هى (22)
    اكبر شاه از كشتن قاضى نورالله صرف نظر كرد و محبت او بيش از پيش در قلب وى افزون شد.(23)




    شور شهادت

    خوش پريشان شده اى با تو نگفتم نورى
    آفتى اين سر و سامان تو دارد در پى (24)
    قاضى نور الله ، اين مروج و مدافع مذهب تشيع در اواخر عمر پر بركت خود كاسه صبر را لبريز ديد. وى در ((مجالس المومنين )) در بيان احوال مومن طاق (از ياران امام صادق عليه السلام ) به اين نكته چنين اشاره مى كند:
    ((در مختار كشى از مفضل بن عمر روايت 0 مى كند كه او گفت : حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرا گفتند كه نزد مومن طاق رو و او را امر كن كه با مخالفان مناظره نكند. پس به در خانه او آمدم و چون از كنار بام سر كشيد به او گفتم كه حضرت امام تو را امر مى فرمايد كه با اغيار سخن نكنى ! گفت مى ترسم كه صبر نتوانم كرد.
    مولف گويد كه اين بيچاره مسكين نيز مدتى به بلاى صبر گرفتار بودم و با اغيار، تقيه و مدارا مى نمودم و از بى صبرى كه از آن مى ترسيدم به آن رسيدم و از عين بى صبرى اين كتاب را در سلك تقرير كشيدم . اكنون از جوشش بى اختيار به جناب پروردگار پناه مى برم و همين كتاب را شفيع خود مى آورم .))(25)
    سرانجام مجالس المومنين ، شفيع قاضى نورالله ، او را به سر منزلگه مقصود رساند و علماى دربار كه با مرگ اكبر شاه و نشستن جهانگير شاه بر تخت ، زمينه را مساعد ديدند به ميدان آمدند.
    محدث قمى نحوه شهادت او را چنين مى آورد:
    ((... قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنين نويسندگى در خفاء بود تا اينكه سلطان اكبر از دنيا رفت و جهانگير شاه بر تخت نشست .
    علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و برانگيختن شاه بر عليه قاضى برآمدند و نزد او به سعايت پرداختند، كه قاضى شيعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمى داند و فتوايش با فتواى مذهب اماميه تطبيق مى كند.
    جهانگير شاه بيان آنان را براى اثبات تشيع قاضى كامل ندانست و گفت : اين دليل كامل نيست چرا كه او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذيرفته است .
    آنان به حيله ديگرى دست زدند. شخصى را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد كند و خود را شيعه معرفى كند.
    وى پس از رفت و آمد بسيار و جلب اطمينان قاضى ، به نوشته هاى وى از جمله ((مجالس المومنين )) پى برد و درخواست آن نمود. وى كتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نيز اين كتاب را به عنوان سند تشيع قاضى نورالله به جهانگير شاه عرضه كردند و به سلطان گفتند كه او در كتابش چنين و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.
    جهانگير شاه گفت : حدش چيست ؟ آنان گفتند: ضربه زدن با شلاق ... شاه كار را بر آنان واگذار كرد و آنان بلافاصله حد را اجرا كردند.
    قاضى نورالله در سال 1019 ق ، در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت در زير شلاق به شهادت رسيد.
    مى گويند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند كه بدنش قطعه قطعه شد. ))(26)
    امروز مزار او در آگره هندوستان زيارتگاه هزاران هزار مسلمان بيدار دل شبه جزيره است .




    1- احقاق الحق ، ج 1، مقدمه ، ص فد.
    2- مجالس المومنين ، ج 1، ص 71.
    3- شهيدان راه فضيلت ، علامه امينى ، ترجمه جلال الدين فارسى ، ص 291.
    4- مجالس المومنين ، ج 1، ص 71.
    5- مقدمه احقاق الحق ، ج 1، ص 82.
    6- همان مدرك .
    7- همان ، ص 84.
    8- همان ، ص 88.
    9- لغتنامه دهخدا، ج 5، (الف )، ص 3180.
    10- تاريخ تمدن ، گوستاولوبون ، ص 235.
    11- تذكره علماى اماميه پاكستان ـ سيدحسين عارف نقوى ، ترجمه دكتر محمد هاشم ، ص 15.
    12- صوارم المهرقه ، ص ((كح )) (فيض الاله ).
    13- ريحانه الادب ، ج 3، ص 385.
    14- روضات الجنات ، ج 8، ص 160.
    15- الامل الامل ، ج 2، ص 337.
    16- ريحانه الادب ، ج 3، ص 386.
    17- احقاق الحق ، ج 1، ص 110 و 111 (حياه القاضى ) ص فى وقيا.
    18- همان ، ص 158.
    19- رجوع شود به صوارم المهرقه ص ـ كح ـ (فيض الاله ) ـ20 رجوع شود به مجالس المومنين ، ج 1، ص 572 و 573.
    21- مجالس المومنين ، ج 1، ص 432.
    22- اگر چنين است كه پيامبر درباره حضرت على عليه السلام فرموده است : لحمك لحمى (يعنى اى على ، گوشت تو گوشت من است )، پس نام بردن از على عليه السلام بدون صلوات بر على عليه السلام ، بى ادبى نسبت به پيامبر است .
    23- احقاق الحق ، ج 1، ص 159.
    24- ريحانه الادب ، ج 3، ص 386.
    25- مجالس المومنين ، ج 2، ص 375.
    26- فوائد الرضويه ، محدث قمى ، ص 697.


    حسن ابراهيم زاده


    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 13-12-2011, 15:32
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 20-01-2011, 19:12
  3. قاضي نورالله شوشتري شهيد راه ولايت
    توسط monji_2008 در انجمن شخصيت های مرتبط با جهان اسلام
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 27-11-2010, 09:17
  4. تشرف حاجی شوشترى
    توسط hossein moradi در انجمن تشرف یافتگان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 13-09-2010, 14:28
  5. حاكميت در اسلام
    توسط vorojax در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 57
    آخرين نوشته: 12-09-2008, 19:03

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه