صفحه 13 از 64 نخستنخست ... 3456789101112131415161718192021222363 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 121 به 130 از 639

موضوع: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

  1. #121
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Wink


    چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد


    تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم



    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #122
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Wink

    مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را
    فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

    نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
    که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

    خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
    خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

    خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
    چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

    کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
    چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

    نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
    که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

    چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
    فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

    شعر از فاضل نظری
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  4. #123
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان خادم الزینب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل سکونت
    مازندران
    نوشته ها
    13,433
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    Wink

    تماشایی ترین تصویر دنیا میشوی گاهی

    دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی


    حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است

    که بنهان می شوی گاهی و بیدا می شوی گاهی

    نمیدونم شعرش از کیه !!:khande:
    دعا بکن؛
    ولی اگر اجابت نشد؛
    با خدا دعوا نکن؛
    میانه ات با او به هم نخورد؛
    چون تو جاهلی؛
    و او عالم و خبیر ...


    چیزی و نفهمیدی منکرش نباش...

  5. #124
    !Challenge Everything mahdishata آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    اخر الزمان
    نوشته ها
    7,642
    تشکر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    اینم احساس 3 ساعت پیش منه!

    در ان هوای دلگیر،وقتی غروب میشد
    گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم.....

  6. #125
    حق آب و گل داره خادم اهلبیت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    خوزستان آوردگاه سرخ دلیران
    نوشته ها
    1,812
    تشکر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 ارسال

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط khanoomi نمایش پست ها
    مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را

    فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

    نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
    که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

    خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
    خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

    خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
    چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را


    کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
    چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

    نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
    که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

    چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
    فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را


    شعر از فاضل نظری
    عشق معراج درون خفته است
    زندگی بی عشق بس آشفته است
    حسین من انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدوا لمن عاداکم . الی یوم القیامه کانال شعر من در ایتا : شعر (اسرار درون )

  7. #126
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض


    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

    دایم گل این بستان شاداب نمی​ماند
    دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

    دیشب گله زلفش با باد همی​کردم
    گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

    صد باد صبا این جا با سلسله می​رقصند
    این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

    مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
    کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

    یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
    رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

    ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
    شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

    ای درد توام درمان در بستر ناکامی
    و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی


    در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
    لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

    فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
    کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

    تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
    زین دایره مینا خونین جگرم می ده

    حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
    شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی



    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  8. #127
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض



    خدایا

    باران را بباران

    و كـــــلاغهایت‌ را بفرست!

    با دشمن بودن

    بهتر از تنهاییست

    مترســــــــك



    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  9. #128
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض



    به سراغــــــ من اگر می آیی. . .
    دگـــر آسوده بیا
    چند وقتی ستـــــ که فـــــولاد شده
    چینی نازکـــــ تنهــــــایی من. . .


    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

  10. #129
    کاربر آشنا تداعی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    زیر سایه ی امام زمان
    نوشته ها
    152
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    الهی مرا شوق طاعت بده
    توان نیایش به غایت بده
    بیا باحضورت دلم شادکن
    خرابش نمودم توآبادکن
    مرا مکرشیطان زمین گیرکرد
    گه پیرسالی به زنجیرکرد
    جوانه زده حب دنیا به دل
    دوباره کشیده مرا سوی گل
    الهی نکردم تورا بندگی
    چه سازم من از درد شرمندگی
    کنون نزدتوگرچه شرمنده ام
    ولی هرچه هستم تورا بنده ام
    شتابان به کویت شدم سینه چاک
    کنی چاره درکارم ای نورپاک
    گره ازدل تنگ من واکنی
    عنایت به این عبد رسوا کنی
    الهی مرا حال زاری بده
    شب وناله و اشک جاری بده
    بشویم دلم را به اشک سحر
    نماند دراوازگناهان اثر
    بسوزم همی درتنورفراق
    کشم شعله درآتش اشتیاق
    که تا شوق وصلت دلیرم کند
    رهاازوجودحقیرم کند


    یا وجیهة عند الله اشفعی لنا عند الله



  11. #130
    مدیر ارشد انجمنهای نور آسمان محبّ الزهراء آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ماه
    نوشته ها
    16,980
    تشکر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 ارسال

    پیش فرض


    دل من دیر زمانی است که می پندارد :

    « دوستی » نیز گلی است ؛

    مثل نیلوفر و ناز ،

    ساقه ترد ظریفی دارد .

    بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

    جان این ساقه نازک را

    - دانسته-

    بیازارد !

    در زمینی که ضمیر من و توست ،

    از نخستین دیدار ،

    هر سخن ، هر رفتار ،

    دانه هایی است که می افشانیم .


    برگ و باری است که می رویانیم

    آب و خورشید و نسیمش « مهر » است

    گر بدانگونه که بایست به بار آید ،

    زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید .

    آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،

    که تمنای وجودت همه او باشد و بس .

    بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .

    زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

    تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .

    در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،

    عطر جان‌پرور عشق

    گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

    دانه ها را باید از نو کاشت .

    آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

    خرج می باید کرد .

    رنج می باید برد .

    دوست می باید داشت !

    با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

    با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

    دست یکدیگر را

    بفشاریم به مهر

    جام دل هامان را

    مالامال از یاری ، غمخواری

    بسپاریم به هم

    بسراییم به آواز بلند :

    - شادی روی تو !

    ای دیده به دیدار تو شاد

    باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

    تازه ،

    عطر افشان

    گلباران باد .



    به کمال عجز گفتم : که به لب رسيد جانم
    به غرور و ناز گفتي : تو مگر هنوز هستي؟!






    بعداز اين لطفي ندارد حکـمراني بر دلم
    شهر ويـران گشته فرماندار مي خواهد چه کار . . .

صفحه 13 از 64 نخستنخست ... 3456789101112131415161718192021222363 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه