موضوع: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

یاطبیب القلوب

روی ماهت ضیاست .بی انصاف
گل باغ صفاست .بی انصاف
اهل دل رادهدحیات ابد
شربت جانفزاست .بی انصاف
هرچه درویش حمدوشکرکند
ناله اش بی صداست .بی انصاف

:normal::rose::normal:

پیشاپیش بگم من هیچ حسی ندارمااا

واسه ما حرف در نیارین !!!!

روح سحری ناز دمیدن داری ؟

مثل غزلی تازه شنیدن داری


ای حسرت روز گار تنهایی من

آنقدر ندیدمت که دیدن داری

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم .
وقتی که دیگر رفت ،
من به انتظار آمدنش نشستم .
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،
من او را دوست داشتم .
وقتی که او تمام کرد ،
من شروع کردم .
وقتی که او تمام شد ، من آغاز شدم .
و چه سخت است تنها متولٌد شدن ،
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن

یامقلب القلوب

درعشق وعاشقی .دل شیداچگونه ای !؟
بی آن جمال روشن وزیباچگونه ای !؟
تاجلوه ای نمود .به یکی موی خودببست
گفت :ای اسیرزلف چلیپاچگونه ای !؟
درویش.خویش رابه غم عشق توسپرد
وآنگه ببین که درغم فرداچگونه ای !!؟

:rose::normal::normal::rose::normal::normal::rose:

نگاهی به امضام حالتمه
همین و همین + کمی همان

ز تمام بودنی ها تو فقط از آن من باش

که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد

:rose::rose::rolleyes::rose::rose:

اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم

اگر جایی پیدا کنم تو را تنها نمی یابم

اگر جایی کنم پیدا تو را تنها یابم

ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم!!

این برای باردوم (واسه ما حرف در نیارینااا)

خب شعرهای این مدلی دوست دارم

گر با غم دوريت نسازم چه كنم,

باياد تو گر عشق نبازم چه كنم,

چون درنظرم تويى فقط مايه ناز,

گر من به تو اى عشق ننازم چه كنم

...هر وقت خدا با دل من کار ندارد

این پنجره های بسته دیدار ندارد

تقصیر خودش نیست ، خدا یک عمر است

همسایه دیوار به دیوار ندارد...