موضوع: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

اي صبا احوال دل با آن صنم تقرير کن

حال اين درويش با آن محتشم تقرير کن

ماجراي اشک گرمم يک بيک با او بگو

داستان آه سردم دم بِدم تقريرکن

گر چو شمع آري حديث سوز عشقم بر زبان

وصف سيلاب سرشک ديده هم تقرير کن

شرح سرگرداني مستسقيان باديه

چون فرود آئي بر اطراف حرم تقرير کن

قصه تاريک روزان در دل شب عرضه دار

داستان مهر ورزان صبحدم تقرير کن

گر غم بيچارگان داري و دردخستگان

آنچه بر جان منست از درد و غم تقرير کن

اضطراب و شور آن ماهي که دورافتد ز آب

گر هواداري نمائي پيش يم تقرير کن

وان گل باغ کرم گر ياد بي برگان کند

افتقار و عجزم از راه کرم تقرير کن

ضعف خواجو بين و با آن دلبر لاغر ميان

هر چه داني موبموي از بيش و کم تقرير کن

بزن باران بزن تو خاموشم کنی شاید
سوزش این درد هارا کم کنی شاید
آه باران من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران بزن تو خاموشم کنی شاید.

دیگه حتی نفسم در نمیاد
كاری جز دعا ازم بر نمیاد:geryeee:
...
اگه عمرم داره از كف میره
نگران من نباش
اگه هر شب نفسم میگیره:geryeee:
نگران من نباش...

پُر معرفتْ از لافِ سخن، مُستغنی‌ست
ظرفی که پُر است، کم صدا می‌باشد

بیکس سبزواری

یه همچین حسی دارم :-|

اينش سزا نبود دل حق گزار من
كز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد

در ميان قعر دريا تخته بندم كرده يي - باز ميگويي كه دامن تر مكن هشيار باش
:na:

گوردوم او خورشیدی حسنون ایختیاریم قالمادی

سایه تک بیر یرده دورماغا قراریم قالمادی:cry:

...

دونمرم هیچ سوزومدن ای جانان

گیتمه بیر آن گوزومدن ای جانان

سندن ایلهام آلار منیم کونلوم
:geryeee:
...

خنده میبینیو از گریه دل غافلی

خانه ما اندرون ابریستو بیرون آفتاب

هر کس سنه اوالوز دیه اوزوم سنه آی دمیشم
سندن سورا حیاته من شیرین دسه زای دمیشم
هر گوزلدن بیر گل آلیپ سن گوزه له پای دمیشم
سنین گون تک باتماقیوی آی باتانا تای دمیشم:montazer: