درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مــــــــــــــــپرس
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مــــــــــــــــپرس
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق،آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟؟؟
برصلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق،دلخونم نکن
من که مجنونم ،تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو،من نیستم
گفت:ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
[size=large]بنام یزدان
روزگارغریبی ست نازنین!!
کسی راکه دوست داری،تورادوست ندارد!
کسی که تورادوست دارد،تودوستش نداری!
اماکسی که تودوستش داری واوهم دوستت دارد،
به رسم وآئین بهم نمی رسید!!
واین رنج بزرگی ست!!!!!!:rose:[/size]
وعده های خداوندرامی ستایم وبراوتوکل می کنم،پس نخواهم ترسیدکه دیگران برمن چه خواهندکرد.(یادی ازدوست!... )
پرسید کدام راه نزدیکتر است؟
گفتم : به کجا؟
گفت : به خلوتگه دوست
گفتم : تو مگر فاصله ای می بینی بین دل و آنکس که دلت منزل اوست.
[i]عیب است بزرگ بر کشیدن خود را
از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
:rose:
[align=center]ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد/
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد[/align]
[align=center]بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
آندم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
مارا ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
فرصت شمار طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست[/align][align=center]
-----------------------------------
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست***در حق ما هرچه گویدجای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست***در صراط مستقیم ایدل کسی گمراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود ***خودفروشان را بکوی میفروشان راه نیست
لحظه هایی است که انسان خسته است
خواه از دنیا،
از زندگی،
از مردم،
گاه حتی از خویش،
نشود خوشدل، با هیچ زبان
نشود سر خوش با هیچ نوا
نکند رغبت بر هیچ کتاب
نرسد باده به دادش
نبرد راه به دوست،
راست گویی همه غم های جهان در دل اوست
چه کند آنکه به او این همه بیداد رسد؟
ای همه اهل جهان
ای همه اهل سخن
آیا این معجزه نیست؟
عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم ** دست شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود** دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو ** حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی** گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل ** نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را ** این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم ** در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم
حافظ
بد جور رفتی تو فاز عاشقی آقا حامد!!!نوشته اصلی توسط vorojax
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)