موضوع: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...


محمد علی بهمنی

بسم ا...
قرار بود يكي از ميان شما
براي كودكان بي خواب اين خيابان
فانوس روشني از روياينان و ترانه بياورد
قرار بود يكي از ميان شما
براي اخرين كارتون خواب اين جهان
گوشه لحافي لبريز ازتنفس وبوسه بياورد
قرار بود يكي از ميان شما
بالاي گنبد خضرا برود
برود و براي ستارگان اين شب دعا كند
پس چه شد چراغ ان همه قرار و
عطر ان همه نان و
خواب ان همه لحاف
سید علی صالحی

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود
خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود
جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود
شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود
سید علی خامنه ای

چه اسفندها...
آه...
چه اسفندها
دود کرده ایم...
برای تو
ای روز اردیبهشتی...
که میگویند
میرسی
همین روزها
از همین راه .....

(دکتر قیصر امین پور)

در اندرون من خسته دل ندانم چیست

که من خموشم و او در فغان و غوغاست

تـــــاراج كـــــــــرد روى گلش، هستى مرا افزود چشم مى‏زده‏اش، مستى مرا
افــــــــــروخت آتشى به روانم، ز غمزه‏اش بـــــر باد داد سركشـى و پستى مرا
افشاند زلف خم خم و چين چين خويش را خم كــــرد قامت مــن و تردستى مرا
آن دم كـــه با صراحى مى، سوى من دويد بر كند هستــى من و سرمستى مرا
امام خمینی(ره)

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم

لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گران جانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هر چند امین بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم

سید علی خامنه ای