موضوع: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید *** داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ***گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟***سوختم سوختم، این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم *** ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
دل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ـ بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دلبند نبود***یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد د درد خود پرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

حاصل کارگه کون مکان این همه نیست***باده پیش آر که اسباس جهان این همه نیـــــــــــــست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است *** غرض این است و گرنه و جان این همه نیست

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار *** ور نه با سعی عمل باغ جنان این همه نیست
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری***خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی***پیش زندان رقم سود و زیان این همه نیست

زهد رندان نو آمیخته راهی بدیست***من که بند نام جهانم چه صلاح اندیشم

دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
******************************گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد می دهم باده نام و ننگ
******************************گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد