حال ببينيم كه حاكميت يا ديكتاتوري پول بر جهان از طريق چه نظامي استمرار مي يابد. به مجرد طرح اين سؤال، همه جواب را در مي يابند: بانك؛ نظام پيوسته ي بانكداري جهاني. ده ها سال از زمان سيدجمال الدين اسدآبادي گذشته و در اين دنيايي كه ديگر زندگي بدون بانك ممكن نيست، هيچ تنابنده اي جرأت اينكه بگويد: «البانك. ما البانك؟ و ما ادريك ما البانك؟» ندارد.
تذكر اين نكته ضروري است كه هر يك از اعصار زندگي بشر بر كره ي ارض داراي مقتضياتي است كه شكل دهنده ي ساختار اجتماعي آن است و اينچنين نيست كه في المثل ساختار اجتماعي يك عصر را بتوان جدا از مقتضيات آن ارزيابي كرد. اما مسئله اينجاست كه ما اگر همواره بخواهيم بشر را متناسب با مقتضيات زمان معنا كنيم، آنگاه «مقتضيات زمان» به جاي «شريعت» مي نشيند و ديگر هيچ انتقادي در هيچ مورد بر انسان ها روا نيست و ديگر افراد بشر را نمي توان در برابر اعمال خويش مسئول دانست. اگر ما معتقديم كه آفريدگار متعال انسان را مختار آفريده است و بر اعمال او پاداش و عقاب تعلق مي گيرد، بدين معناست كه انسان هرگز نبايد تابع مقتضيات زمان باشد. تأكيد ما بر نفي تابعيت است، چرا كه تابعيت با اختيار انسان و اراده ي آزاد او منافات دارد.
پس بدين ترتيب، پر واضح است كه بشر را بايد متناسب با نيازهاي ذاتي و حقيقي اش معنا كرد، يعني از همان آغاز بايد نيازهاي انسان را به كاذب و حقيقي تقسيم كرد و تنها نيازهاي ذاتي او را حقيقي دانست.
برگرديم به اصل مطلب: آيا نياز بشر به بانك يك نياز ذاتي است؟ مي گويند: اگر نيست، پس چرا انسان هاي گذشته پول هاي خود را در معابد، زير زمين و لاي ديوارها و غيره پنهان مي كرده اند؟ قبل از آنكه بدين سؤال جواب دهيم، فرض كنيد كه آدم هاي امروزي نيز چمدان هايي آهني درست كنند و اسكناس هاي خود را در آن بگذارند و پنهان كنند. اين دو عمل اصلاً با هم قابل مقايسه نيستند. سكه هاي قديم بعد از هزارها سال هنوز هم «پول» است، حال آنكه اسكناس هاي زمان پهلوي بعد از هشت سال كه از پيروزي انقلاب مي گذرد ديگر «پول» نيست.
يكي از مهم ترين وظايف بانك اين است كه پول هاي شما را با معيار پشتوانه ي طلا و جواهرات معنا مي كند؛ اگر نه، اسكناس في نفسه جز مشتي كاغذ، هيچ نيست. اگر اينچنين هم نباشد، نگهداري از پول هاي مردم به مثابه صندوقي مطمئن، يكي از وظايف كاملاً فرعي بانك است؛ اصل ضرورت هايي را كه به ايجاد بانك و بانكداري منجر شده است بايد در جاي ديگر جست و جو كرد.
... و اما بانكداري يك سيستم متمركز و واحد جهاني در خدمت حفظ منافع غرب و استمرار و بقاي امپرياليسم است. ممكن است اعتراض كنند: «نه آقا! بانك و بانكداري داراي منافع عديده اي است،» و في المثل در ذكر محاسن بانك بگويند: «بانك سرمايه هاي گريزان و پراكنده ي مردم را در خدمت يك نظام توليدي واحد به كار مي اندازد.»
بله، كسي منكر محاسن عديده ي بانك نيست؛ تحقيق ما در باب ماهيت بانك است. همه چيز در عالم، حتي شريرترين شرها، داراي وجه خيري است كه اگر از آن وجه بنگريم، ممكن است اصلاً ماهيت آن را انكار كنيم.
با رجوع به منشأ تاريخي بانكداري به روشني مي توان دريافت كه چه عواملي به ايجاد يك سيستم متمركز بانكداري در سراسر كره ي زمين انجاميده است. ريشه ي بانك ها و بانكداري را نخست بايد در آنجا جست و جو كرد كه در «اقتصاد پولي»، پول فقط وسيله ي مبادله نيست و همان طور كه عرض شد به صورت موضوع مبادله نيز درمي آيد و عده اي سعي مي كنند با خود پول به عنوان موضوع مبادله تجارت كنند. ريشه ي رباخواري را نيز بايد در همين جا جست و جو كرد؛ رباخوار تاجري است كه موضوع تجارت او پول است.
نگاهي به سير تشكل بانكداري بيندازيم. مسلماً در گذشته هاي دور، وقتي كه مسكوكات في نفسه داراي ارزش استعمالي بودند، حفظ مسكوكات در محلي قابل اعتماد نخستين ضرورتي بوده است كه مي توان آن را مبناي ايجاد بانك دانست، اگر چه اين وظيفه در سيستم بانكداري كنوني وظيفه اي كاملاً فرعي است. بدين ترتيب، معابد كه محترم ترين و قابل اعتمادترين نهادهاي اجتماعي هستند اين وظيفه را بر عهده مي گيرند. بايد توجه داشت كه در آن زمان هنوز پول به سمبل مطلق دنياگرايي تبديل نشده است. جواهرات، طلا و نقره براي انسان پيش از آنكه ارزشي صرفاً دنيايي پيدا كنند تقدسي معنوي(١) دارند كه بشر امروز از دريافت آن عاجز است.
در ايران باستان معابد نخستين مؤسساتي بودند كه پول وام مي دادند، و در دوران ساسانيان نيز چنين بود... در يونان باستان معابد المپيا(2)، دلفي(3)، دلوس(4)، ميلت(5)، افزوس(6)، كوس(7) و تمامي معابد سيسيل(8) كار انبار پول يا بانك را مي كردند؛ و در دوران هلني اين موقعيت تغييري نكرد.(9)
... و اما مباني اصلي بانك به معناي كنوني را بايد در توسعه ي «بازرگاني دور» جست و جو كرد. صرافي يكي از مهم ترين وظايف بانك هاي امروزي است و صرافي نيز هنگامي ضرورت مي يابد كه بازرگاني بين المللي رواج پيدا كند. صراف نيز همچون رباخوار تاجري است كه موضوع تجارتش خود پول است و البته از اين جمله نبايد معنايي فقهي دريافت كرد. مباحثي كه در اين كتاب طرح مي شود، مباحثي فقهي نيست و اگر در جست و جوي عنوان باشيم، «فلسفه ي اقتصاد» عنواني تقريباً متناسب است.
با رواج بازرگاني دور به مثابه يكي از مهم ترين مراحل تكوين سرمايه داري، بنيان گسترده ي بانكداري ـ به معناي امروزي ـ استحكام مي يابد. بانك ها، مؤسسات تجارتي غول آسايي هستند كه موضوع تجارت آنها پول است و بدين ترتيب، ماهيت آنها با پول و سرمايه و همه ي انواع مبادلاتي كه خود پول موضوع آن است متحد است.
كاپيتاليسم يا سرمايه داري وجه اقتصادي امپرياليسم است و تشكل بانك ها و بانكداري به شيوه ي كنوني، به طور كامل برآمده از نظام سرمايه داري است. نظام بانكداري مرحله به مرحله به موازات تكوين سرمايه داري شكل مي گيرد و وارد آخرين مراحل حيات خويش مي شود. رواج بازرگاني دور كه سيطره ي اقتصادي امپرياليسم را بر سراسر جهان كامل مي كرد، به ايجاد يك بازار جهاني منجر شد. ضرورت ايجاد و گسترش نظام بانكداري جهاني را به عنوان يك صراف بزرگ بايد در همين بازار جهاني جست و جو كرد.
...كلمه ي بانك از لفظ ايتاليائي «بانكو» مشتق مي گردد، يعني ميزي كه صرافان بر آن معاملات خود را انجام مي دادند. در يونان باستان نيز نام بانكدار، «تاپزيتس» از «تاپزا»، يعني ميز معاوضه مي آيد.
در جهان باستاني، صرافان به صورت نخستين بانكداران حرفه اي درآمدند.(10)
براي دريافت چگونگي تشكل بانك ها و نظام بانكداري به شيوه ي امروز لاجرم بايد به تحليل تاريخي امپرياليسم پرداخت و چگونگي پيدايش شيوه ي توليد سرمايه داري را در مراحل تكوين تاريخي آن جست و جو كرد. اين يكي از مهم ترين وظايفي است كه در اين مجموعه مباحث بر عهده ي ماست. پيش از انجام اين وظيفه، براي تفسير و تشريح هر چه بيشتر رابطه اي كه في مابين نظام سرمايه داري و بانك وجود دارد به گفتاري از آيت الله شهيد سيد محمدباقر صدر مراجعه مي كنيم كه در مقاله اي تحت عنوان «بانك در جامعه ي اسلامي» چاپ شده است:
اهداف تأسيس بانك در نظام سرمايه داري را در امور زير مي توان خلاصه كرد:
هدف اول: در به وجود آوردن سرمايه اي كه با قدرت سرمايه داري، مالكيت سرمايه دار را فارغ از هرگونه عمل و كوششي گسترش دهد. مالكيت سرمايه داري كه بدون عمل (كار) گسترش مي يابد از كجا فراهم آمده؟ اين مالكيت از راه جمع آوري مبلغ هاي كوچك فراهم آمده و از آنها سرمايه تشكيل شده است. سرمايه مي تواند مولد باشد و براي صاحبان پول هاي كوچك سود ثابتي به نام بهره داشته باشد.
هدف دوم: در به وجود آوردن مالكيت هاي خصوصي بزرگ تا جايي كه صاحبانش بتوانند زندگي اقتصادي را رهبري كرده، براي همه خط مشي معين كنند و به راهي كه مي خواهند بكشانند. زيرا فراهم آوردن مبالغ هنگفت از پول هاي پراكنده، همان گونه كه از نظر توليدي نيروي جديدي براي سرمايه پديد مي آورد، همان طور براي كساني كه به كار جمع آوري پول ها دست زده اند، يعني صاحبان بانك ها كه همه ي اين مبالغ در صندوق آنها ريخته مي شود، قدرت بزرگي به دست مي دهد. اين قدرت باعث مي شود سرمايه داري در دست آنها جهش بزرگي به خود داده، مالكيت هاي خصوصي بزرگي تشكيل شود.
هدف سوم: در مسلط كردن نظام سرمايه داري حريص به وسايلي كه بتواند با هرگونه خطري كه از ناحيه ي سودهاي درخواستي اش به عنوان بهره ي وام ها مواجه است، خود را حفظ كند. زيرا بانك وقتي سپرده ها را از صاحبانش دريافت كرد و بهره اي براي آنها در حدي كه صاحبان اموال را به سپردن مالشان قانع كرده باشد قرار داد، بلافاصله خود بانك مبالغ جمع شده را با بهره اي بيشتر وام مي دهد و بدين ترتيب براي سرمايه داري سودي ثابت، دور از كار و فارغ از هرگونه خطري تأمين مي شود.
هدف چهارم: در رساندن نيروي لازم كمكي به تأسيسات توليدي سرمايه داري؛ يعني رساندن مال ضروري براي گسترش نيروي استثمار و كشاندن قدرت سرمايه داري به اوج خود است. زيرا صاحبان تأسيسات سرمايه داري با دائر كردن بانك پشت گرمي محكمي به دست مي آورند، سرچشمه ي جوشاني كه تمام نمي شود، و ازراه وام هايي كه به آنها امداد مي رساند، دائماً مي توانند سود سرمايه داري خود را گسترش داده و روابط سرمايه داري را ريشه دارتر كنند و در زندگي اقتصادي مردم بيشتر فرو روند.
در نظام سرمايه داري، بانك ها مؤسسات رباخواري غول آسايي هستند كه نظام صنعتي و شيوه ي توليد سرمايه داري تماماً بر آنها مبتني است و ماهيتاً نيز نمي توان اين دو ـ سيستم بانكداري و توسعه ي صنعتي ـ را از يكديگر جدا كرد. در جهان غرب بانك ها در حقيقت مراكزي هستند كه سرمايه ي همه ي مردم را در خدمت ايجاد مالكيت هاي خصوصي غول آسا و توسعه ي سرمايه داري و بسط سيطره ي امپرياليسم به كار مي گيرند.(1١) از سرمايه هاي كوچك همه ي مردم كه در يك جا جمع مي شود، سرمايه اي آنچنان عظيم فراهم مي شود كه براي ما هرگز امكان دريافت وسعت آن ممكن نيست. اين سرمايه ي عظيم در كجا به كار مي افتد و در خدمت منافع چه كساني قرار مي گيرد؟ جواب روشن است: مؤسسين بانك ها، سرمايه دارهايي كه از يك سو نظام كاپيتاليستي اقتصاد امروز را شكل داده اند و از سوي ديگر، با استفاده از قدرت عظيمي كه در قلمرو ديكتاتوري اقتصاد فراهم آمده است، سيطره ي سياسي امپرياليسم را بر سراسر جهان حفظ مي كنند.
براي تكميل اين بحث بهتر است به گفتاري از لنين درباره ي بانك ها نيز مراجعه كنيم، و البته، همان طور كه بارها عرض كرده ايم، اين مراجعات نه به عنوان احتجاج بلكه صرفاً به قصد «استماع قول» انجام مي شود. لنين در فصل سوم كتاب «امپرياليسم به مثابه بالاترين مرحله ي سرمايه داري» درباره ي بانك ها مي گويد: همان گونه كه نظام بانكي گسترش مي يابد و در تعداد اندكي از مؤسسه ها متمركز مي شود، بانك ها دگرگون مي شوند و به جاي اينكه يك واسطه ي كوچك باشند به انحصارهاي بزرگي تبديل مي شوند كه تقريباً همه ي سرمايه ي پولي همه ي سرمايه داران و سوداگران كوچك، و همچنين بخش بزرگي از وسايل توليد و منابع مواد خام كشور مربوط و تعدادي از كشورهاي ديگر را در اختيار دارند... پيوندهاي نزديكي كه بين بانك ها و صنايع وجود دارد در واقع همان چيزي است كه به طور برجسته اي نقش تازه ي بانك ها را آشكار مي سازد. عمليات بانكي به وضعي منجر مي شود كه در آن سرمايه دار صنعتي كاملاً به بانك ها وابسته مي شود. به موازات اين فرايند يك اتحاد شخصي نزديك بين بانك ها و بزرگ ترين مؤسسه هاي صنعتي و بازرگاني به وجود مي آيد، يعني از راه به دست آوردن سهام يكي مي شوند... نتيجه دوگانه است: از يك سو يكي شدن يا بدانگونه كه بوخارين به درستي مي نامد «آميختن سرمايه ي بانكي و صنعتي» و از سوي ديگر تبديل بانك ها به نهادهايي كه واقعاً داراي يك خصلت جهاني اند...
آغاز قرن بيستم بيانگر نقطه ي تحولي است كه در آن سرمايه داري كهن جاي خود را به سرمايه داري نوين مي دهد و سيادت سرمايه داري به طور كلي به سيادت سرمايه ي مالي تبديل مي شود.(12)
در اينجا جاي يك پرسش بسيار لازم وجود دارد: نقطه ي وابستگي مردم و نظام هاي سياسي دنيا به اين سيستم جهاني بانكداري كه در خدمت سيطره ي سياسي امپرياليسم عمل مي كند، در كجاست؟
پي نوشت ها:
١. اگر جواهرات و طلا و نقره براي انسان گذشته هاي دور مقدس است بدين دليل است كه او دنياي خاك را نازله ي حقايق ملكوتي و مجرد مي داند. همه ي آنچه در جهان وجود دارد صورت زيرين حقايقي است كه در عوالم ملكوتي و اخروي موجود است. اگر در رواياتي كه از ائمه ي معصومين(ع) به ما رسيده است نيز دقت كنيم به تعابير بسياري ناظر به همين معنا بر مي خوريم؛ شهرهاي بهشتي از لؤلؤ و مرجان، قصرهايي از ياقوت، خانه هايي از زبرجد، غرفه ها و دكاكين از طلا و نقره... اگر انسان تنها با ظاهر اين احاديث روبرو شود سخت به تعجب مي افتد كه طلا و نقره و ياقوت و زبرجد در بهشت به چه درد مي خورد، حال آنكه اصلاً مقصود احاديث به «حقايق ملكوتي جواهرات» بازمي گردد نه به «صورت هاي دنيايي» آنها. عالم، تجلي اسما و صفات آفريدگار متعال است و بدين ترتيب، منشأ و مبدأ هر آنچه كه در آن وجود دارد به حقيقتي متعالي باز مي گردد.
2. Olympia
3. Delphi، معبدي در دامنه ي كوه پارناس در يونان كه در دوران باستان كاهني كه سروش آپولو بود مقيم آن بود. _ و.
4. elos، جزيره اي در جنوب شرقي يونان. _ و.
5. Miletus، شهري باستاني در ساحل غربي آسياي صغير. _ و.
6. Ephesus، معبدي در آسياي صغير. _ و.
7. Kos، جزيره اي در جنوب شرقي يونان. _ و.
8. Sicily، جزيره اي در درياي مديترانه، در جنوب ايتاليا. _ و.
9. علم اقتصاد، ص ٢٣١.
10. علم اقتصاد، ص ٢٣٣.
1١. بگذريم از اينكه ما توانسته ايم با حذف ربا از بانكداري، موقتا آن را در خدمت اهداف الهي جمهوري اسلامي به كار بگيريم.
12. لنين، امپرياليسم به مثابه ي بالاترين مرحله ي سرمايه داري، فصل ٢. [متأسفانه متن اصلي جهت مقابله يافت نشد. _ و.]
شهیـد مرتــضی آوینــی
منبع : نرم افزار چند رسانه اي هنر خاكي منتشر شده توسط موسسه فرهنگي هنري شهيد آويني