محمد مهدی صادقی/ تاثیرات سیاسی و فرهنگی حضور نوین اسلام در اروپا(1)؛
اسلام در اروپا: بازگشتی دوباره اما متفاوت
اسلام روز به روز در اروپا در حال گسترش است؛ گسترشی که سکولاریسم اروپایی را برآن داشته تا نقاب بیطرفی و روشنفکری خود را کنار زند و تمام تلاش خویش را برای جلوگیری از انفجار این به قول «فوکویاما» «بمب ساعتی» به کار بندد.
گروه بین الملل برهان/ محمد مهدی صادقی؛ حضور اسلام در اروپا پدیدهای صرفاً نوین نیست، بلکه با فتح «آندلس» توسط مسلمانان، تعامل وهمزیستی و بعضاً سوء تفاهم و مجادلهای 8 قرنه آغاز شد. اسلام به سرعت باور نکردنی توسط اسپانیاییها، پذیرفته شد و نمونهای عالی از همزیستی صلح جویانهی مذاهب سه گانهی «اسلام»، «مسیحیت» و «یهودیت» را ارایه نمود. اما با سقوط «غرناطه»، دوران مجد و عظمت مسلمانان در اسپانیا به پایان رسید و رفتار بسیار بدی از سوی مسیحیان برای پاکسازی مذهبی و قومی مسلمانان، صورت گرفت.
اما در دهههای اخیر افزایش وزن جمعیتی مسلمانان در جوامع اروپای غربی، اذهان را متوجه تمایزهای فرهنگی ـ هویتی آنها از سایر شهروندان این جوامع، نموده است.گرچه این روند به طور مستمر ادامه داشته اما وقوع حادثهی 11 سپتامبر و حوادث بعد از آن بر اهمیت موضوع افزوده است وبه گونهای تمایزهای فرهنگی مسلمانان اروپایی را به انفکاک هویتی سوق داده است. در جوسازی پوشالی مبارزه با تروریسم، تلقی ناپسند «خرده فرهنگ آشوب ساز» از اسلام، هویت جویی مسلمانان اروپایی را در پی داشت. گرچه مسلمانان جوامع اروپایی به لحاظ نژادی، اقتصادی ومذهبی از سایر شهروندان اروپای غربی متمایز بودند اما امواج اسلام هراسی این تفاوتهای فرهنگی را به چالش هویتی مبدل کرده است، به طوری که نسل جدید مسلمانان اروپایی از نسلهای قبلی متشرعتر و هویت طلبتر هستند. امروز نظام سیاسی مسلط اروپایی در اثر حضور مسلمانان در اروپای غربی از چالشها و شکافهایی چون شکاف (مرکز ـ حاشیه)، (ما ـ دیگری)، ( اسلام، سکولاریسم)، (نژاد اروپایی و نژاد غیر اروپایی) و (جمعیت پیر و جمعیت جوان) ... رنج میبرد.
چالشهای هویتی- فرهنگی اروپا با شهروندان مسلمان
شکاف مرکز ـ حاشیه: اکثریت مسلمانان اروپایی در حاشیهی شهرها (گتوها) زندگی میکنند. از لحاظ جامعهشناسی شهری، این مسأله نوعی شکاف و چالش در جامعهی اروپایی محسوب میشود که اثرات خاصی دارد.
شکاف ما- دیگری: سنت شرق شناسی اروپایی در فرهنگ و ذهنیات اروپا به طور ناخودآگاهی رسوب کرده است. مسلمانان هر چند شهروند اروپایی باشند اما در چشم اروپاییها «دیگر»ی هستند که از «ما»ی آنها جدا میباشند. بحث شهروند درجهی 2 در همین چارچوب مطرح میشود.
شکاف پیر – جوان: جامعهی اقلیت مسلمانان اروپا بافتی جوان و فعال دارد و در قارهی اروپا که از لحاظ جمعیتی پیر و فرسوده محسوب میشود، مسلمانان تمایز ویژهای دارند.
شکاف نژاد اروپایی – نژاد غیر اروپایی: نژادگرایی و نژادپرستی هم چنان در زیر پوست خیابانهای اروپا احساس میشود. در کشور آلمان اکثر مسلمانان ترک تبار، در فرانسه اکثر مسلمانان از کشورهای شمال آفریقا و در انگلستان اکثریت مسلمانان را شهروندانی با تبار هند و شبه قاره تشکیل میدهند. از این بعد، اسلام هراسی در اروپا تا حدی ریشهی نژادی نیز پیدا کرده است.
شکاف اسلام – سکولاریسم: اسلام ذاتاً با سکولاریسم سازگار نیست و اروپا نیز سنگ بنای فرهنگ و تدبیر اجتماع خود را بر سکولاریسم نهاده است.
به دلیل نقش بی بدیل اسلام در هستهی هویتی مسلمانان در اروپا، مهمترین چالش اروپای غربی با مسلمانان، نفس «مسلمان بودن» آنها است. «برایان ترنر»، جامعه شناس انگلیسی میگوید: «اسلام هم چون یک چالش فرهنگی عمیق در برابر نظام سیاسی غربی عمل میکند، اما این چالش از درون است ... به طور مثال مسألهی سلمان رشدی در بریتانیا باعث ایجاد مباحثی پیرامون هویت بریتانیایی شد، چرا که نخبگان فرهنگی این کشور مجبور به پذیرش ظهور جامعهی مدنی چند فرهنگی در بریتانیای متحده شدند.» (ترنر 1384: 300) از سوی برخی جامعه شناسان غربی، تحلیل حضور مسلمانان در اروپا، متمایز از حضور مسلمانان در کلیت غرب، بحث میشود. به طور مثال دکتر «ریوا کاستوریانو» میگوید: «اسلام در آمریکا یک «مذهب اقلیت» است (Religion of Minority) و در اروپا به شکل یک «اقلیت مذهبی» (Minority Religion) خود را نشان داده است.» (Kastoryano 2004: 1234)
به هر حال در این مقاله به طور خلاصه به ابعاد عمیق چالش دوگانهی (اسلام و سکولاریسم) که در اثر حضور مسلمانان در غرب به وجود آمده است. اشاره میشود.
1- سکولاریسم؛ علت گرایش به اسلام
گرچه اقلیت مسلمانان اروپایی را بیشتر نسلهای دوم و سوم موج مهاجرت کارگران در دهههای 1960 و 1970 تشکیل میدهد اما آن چه که برای اروپاییها مهمتر تلقی میشود، موج گرایش اروپاییهای به اصطلاح اصیل و بومی به اسلام است. در حد فاصل فروپاشی شوروی تا قبل از حادثهی 11 سپتامبر، موج گرایش اروپاییها به اسلام بسیار مشهود بود و از طرف اروپاییها نیز به این مسأله اعتراف میشد. در آن مقطع، در محیط آکادمیک اروپایی مقالاتی راجع به علت گرایش اروپاییها به اسلام مشاهده میشد اما متأسفانه بعد از حادثه (یا طراحی) 11 سپتامبر، تحلیلها به سمت اسلام رادیکال، تروریسم و مسلمانان و مباحث اسلام هراسانهای از این دست متمایل گردید.
اما به هر حال موج اسلام گرایی در اروپا چه قبل و چه بعد از 11 سپتامبر انکار نشدنی است و دلیل این تمایل نیز معمولاً به فضای سکولار اروپایی و سکولاریسم زدگی غرب، تحلیل میشود. سکولاریسم غربی حتی به ساحات شخصی نیز نفوذ کرده و دین شخصی شده بعد از دوران رنسانس را نیز تحدید کرده است. به عنوان مثال «دانیل پایپز»[1] که خود از نویسندگان مغرض ضد اسلام میباشد، معتقد است: «سکولاریسم که در اروپا به ویژه در میان نخبگان، مسلط میباشد منجر به ایجاد حس بیگانگی با سنت یهودی – مسیحی شده و نیمکتهای خالی کلیسا را سبب شده است و همچنین باعث ایجاد شیفتگی و شیدایی نسبت به اسلام شده است.»
2- به هم خوردن توازن سنتی رابطهی دین و دولت در اروپا
برخی تحلیلگران معتقداند تقاضاهای سیاسی و اجتماعی مسلمانان ساکن غرب، مسیر میراث تاریخی اروپا یعنی رابطهی بین سیاست و دیانت را تغییر خواهد داد. برخلاف فرآیندهای تاریخی در غرب (به خصوص اروپا) که امر شخصی از امر عمومی تفکیک میشد و دین از ساحت اجتماعی خارج میگردید؛ امروزه تحلیلگران، مسلمانان بودن را عامل اصلی دوباره مطرح شدن مسألهی رابطهی دین و سیاست در فضای غرب میدانند: «حضور نسل جدید مسلمانان در اروپای غربی این مسأله را ضمانت میکند که سؤال رابطهی میان سیاست و دیانت را از کتابهای تاریخی بازیافت خواهد کرد و آن را در قالب مناظرات و مباحثات عمومی درج خواهد نمود.»(Nielsen, 1999, 107).
تا چند دهه پیش، در غرب معاصر بسیاری از مناقشات تاریخی مذهبی ته نشین شده بود و یا حداقل کاهش یافته بود؛ همین امر سبب شده بود تا دولتهای غربی از نیمهی قرن بیستم کمکهایاعانهای به گروههای مذهبی را افزایش دهند. اما مسألهی مهم، افزایش جمعیت مسلمانان در غرب است. مسلم است که مسلمانان شامل این مصالحهی تاریخینمیشوند و حضور رو به گسترش اسلام در کشورهای غربی به این ترتیبات فشار وارد میآورد. در حقیقت رابطهی میان سیاست و دیانت به زعم برخیها در اثر حضور مسلمانان به سمت سیاست منحرف خواهد شد و درجهی سکولاریزاسیون افزایش خواهد یافت. اما در طرف مقابل نیز به نظر برخی از کارشناسان، با توجه به تجدید حیات اسلام و قدرت یافتن اسلام گراها در روابط بین الملل، معنویت گرایی نوینی در اروپا شروع شده است که از درجهی سکولاریسم به نفع دین، میکاهد.
3- تضعیف سکولاریسم و تقویت روند ضد جداسازی(De-Diffrentiation)
علی رغم دیدگاه سکولاریستی سابق، امروزه برخی تحلیلگران اروپایی معتقدند نهاد سیاست متکی به نهاد دین است و دین بنیان و اساس سیاست است. به همین دلایل است که جملهی معروف «ساختن شهری بدون زمین آسانتر از ساختن دولتی بدون دین است» بیان شده است. از این رو به نظر میرسد روند سکولاریزاسیون که به طور کلاسیک شامل جدا بودن دولت از کلیسا و پرهیز مقامها از کاربرد زبان مذهبی در گفتمان سیاسی بود به تدریج در اروپا در حال تغییر شکل است. به عبارت دیگر، به دنبال برخی رخدادها و حوادث جهانی و شکافهای سیاسی ـ اجتماعی در اروپا از یک طرف و افزایش وزن جمعیتهای مذهبی و به خصوص اقلیت مسلمان در آنها اهمیت، اولویت و فوریت پرداختن به مذهب به طور کلی نزد دولتهای غربی ارتقا پیدا کرده است. میتوان گفت که در دههی گذشته ورود زبان مذهبی و معنوی در گفتمان سیاسی دولت مردان اروپایی افزایش یافته است و به علاوه بازیگران مذهبی نیز بیشتر وارد ساختار حکومتی شدند.
به دنبال برخی رخدادها و حوادث جهانی و شکافهای سیاسی ـ اجتماعی در اروپا از یک طرف و افزایش وزن جمعیتهای مذهبی و به خصوص اقلیت مسلمان در آنها اهمیت، اولویت و فوریت پرداختن به مذهب به طور کلی نزد دولتهای غربی ارتقا پیدا کرده است.
در واقع، این روند به نوعی ضد جدایی سازی (De-Diffrentiation) (مذهب / دولت) را تقویت کرده است. در حالی که یکی از پایههای اصلی تئوری و فرآیند سکولاریزاسیون، جدایی این دو میباشد. اکنون به نظر میرسد که این تئوری به ویژه در دههی گذشته به چالش جدی کشیده شده است. وقتی در فضای اروپا از مهمترین و مناقشه برانگیزترینمسایل، بحث حجاب مسلمانان و یا منارههای مساجد باشد، معنای عمیقتر آن این است که «دین» در اروپای سکولار دوباره مطرح شده است. فرآیند مورد انتظار متعاقب، با توجه به مشکلات شدید اقتصادی و خلاء مطلق معنویت، گرایش دوبارهی اروپا به دین است. هرچند این مسأله به ظاهر مقاومتهای شدیدی را پیش رو دارد.
4- ظهور سکولاریسم بنیادگرا
امروزه بسیاری از نویسندگان غربی تحت تأثیر انگارههای پسا قرون وسطایی قرار دارند و نسبت به مذهب دید خوبی ندارند اما آنها هم سکولاریسم را پوششی جدید از یک دین میدانند که سبب شده است تاریخچهیخشونت سکولاریسم بسیار پیچیده بماند.(Bangstad 2009)م. این مسأله از لحاظ حضور مسلمانان در غرب بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. اگر چه سکولاریسم ارزش بنیادی غرب محسوب میشود اما در مباحثات اخیر که راجع به حضور اسلام در داخل سرزمینهای غربی صورت میگیرد، مشخص شده است که مفهوم سکولاریسم دچار ابهام است در حقیقت میان قواعد و کاربرد سکولاریسم تناقض وجود دارد. (Kastoryano 2004: 1243)
تبعیض آشکاری که در اجرای قوانین اروپایی به مسلمانان تحمیل میشود، به نوعی «بنیادگرایی سکولاریستی» انجامیده است. البته بنیادگرایی سکولار در برخی از کشورهای اروپایی بیشتر به چشم میخورد. به عنوان مثال نویسندهای در مورد رابطهی اسلام هراسی و بنیادگرایی سکولاریستی فرانسوی میگوید: «جدایی دین و حکومت یکی از آن اصول جمهوری خواهی است که همه از آن حرف میزنند. اما به نظر میرسد سکولاریسم در فرانسه مسیر اشتباه را انتخاب کرده است. در واقع سکولاریسم به قالبی از بنیادگرایی مبدل شده است که برضد مسلمانان فرانسه جبهه گرفته است. سیاستمداران و متفکرین متعددی ابراز داشتهاند که اسلام (دین دوم فرانسه) با جمهوری خواهی متعارض است.»(Murray 2006: 40) از همین رو سکولاریسم فرانسه را تحریک کننده و ناعادلانه خواندهاند.
اما جالب آن که، در فرانسه برخی سکولارتر از بقیه هستند! در حالی که مسلمانان مجبورند از قوانین مدارس دولت سکولار تبعیت کنند، کودکان کاتولیک مختاراند یکی از هزاران مدرسهی کاتولیک که به طریق معکوس پایهی نظام تحصیلی کشور فرانسه هستند، را انتخاب نمایند. در ضمن مدارس یهودی و پروتستان نیز وجود دارد. بهتر است وصف تبعیض و خشونت سکولاریسم بنیادگرا را از قول یک نویسندهی اروپایی بخوانیم: «امروز روز اول مدرسهها بعد از تعطیلات تابستان است.
دختران مدرسهای که تهدید به اخراج شدهاند، روسریهایشان را کنار گذاشته و نوعی دستمال سر (باندانا) به سر کردهاند که قسمتهای بیشتری از گردن و گوشهایشان پیدا میشود. آنها در همان کنار در ورودی مورد بازرسی قرار میگیرند تا مبادا چیزی که مخالف قانون پوشش غیراسلامی است بر تن کرده باشند. رییس مدرسه، دختری که باندانا به سر کرده را نگه داشته و به او میگوید: «گوشات معلوم نیست! میخواهم گوشاتو ببینم.» او در ضمن مشکلی هم در نوع پوشش دخترک پیدا میکند که سال گذشته اکثر دختران پاکستانی از آن استفاده میکردند. دختر که با صبر زیاد این وضع را تحمل کرد، بالاخره اجازهی ورود به مدرسه را پیدا میکند.
میتوان حالت ذهنی او را تصور کرد. چیزی که وضع را بدتر میکرد، یک دختر غیر مسلمان بود که تی شرت کوتاه او باعث شده بود قسمتی از سینههایش معلوم باشد. این رفتار زشت با دختران مسلمان ما را به یاد جوامع سیاه پوست انگلستان در دههی 1980م. میاندازد. پیام این حرکات نیز مشخص است: پوشاندن سر و صورت مخالف حقوق و آزادی زنان است، در حالی که به نمایش گذاردن بدن که مشخصاً باعث تحریکات جنسی میشود، مشکلی ندارد!!» (Murray 2006)
مسلمانان اروپایی: چالشی «نرم» اما «عمیق» در اروپا
اقلیت مسلمان در اروپا، چشم انداز اجتماعی کشورهای اروپایی را به خصوص در شهرها متحول ساختهاند. از لحاظ آماری به عمد آمار واقعی و مورد اتکایی از تعداد مسلمانان اروپا اعلام نمیشود. حتی این مسأله با پوشش قانون منع نظرسنجی عقاید مذهبی تضمین شده است. اما تعداد مسلمانان اروپا قابل اعتنا است. به عنوان نمونه، مسلمانان حداقل 25 درصد از جمعیت شهرهای «مارسی» و «روتردام» و 20 درصد از جمعیت شهر «مالمو»[2] در سوییس، 15درصد از «بروکسل» و «بیرمنگام» و 10درصد از شهرهای «لندن»، «پاریس» و «کپنهاگ» را به خود اختصاص دادهاند. به طوری که پیش بینی میشود در چند دههی آینده، برخی از شهرهای بزرگ اروپایی، اکثریتی مسلمان داشته باشند. تعداد مسلمانان اروپا از 3 طریق، مهاجرت، نرخ بالای رشد جمعیت مسلمانان و گرایش مردم اروپا به اسلام در حال افزایش است.
برخی پیش بینیها حاکی از آن است که تعداد مسلمانان اروپا در ظرف 30 سال آینده، 3 برابر خواهد شد. از لحاظ تقید به اسلام نیز وضعیت جالبی وجود دارد. به طور مثال بررسیها نشان میدهد جامعهی ترک تبارها در آلمان و در کشورهای «بنه لوکس»[3] در حال مقیدتر شدن و با تقواتر شدن هستند. نکتهی بسیار مهم آن است که علاقه و تعهد در مذهب در مسلمانان اروپایی که در اروپا به دنیا آمدهاند، شدیدتر است. امروزه هم چنین میزان پایبندی و علاقه به اسلام در میان فرزندان و نوههای نسلهای مهاجران دهههای 1960 و 1970 میلادی بیشتر از نسل اولیها است. در این زمینه «کریستوفر سوپر»[4] استاد دانشگاه «پپردین»[5] اعتقاد دارد، نسل اول مهاجران مسلمان به اروپا، فعالیتهای مذهبی خود را پوشیده میداشتند زیرا «بر طبق سنت مهاجران، آنها میخواستند خود را تطبیق دهند، اما امروزه خصوصاً میان نسلهای دوم و سوم، علاقهی بسیار بیشتری به مذهب مشاهده میشود.» (Masci 2005: 7)
اما مسألهی مهمتر، چالش عمیقی است که از نفس حضور مسلمانان در اروپا حاصل شده است. مسلمانان به طور نرم، ایدئولوژی سکولاریسم را به چالش کشیدهاند. شاید به همین دلیل هم واکنش سختی به نام سکولاریسم بنیادگرا تولید شده است. سکولاریسم فرانسوی امروز حتی به قوانین اروپایی و به آرمان آزادی وفادار نیست.
در دوران روشنگری، سکولاریسم در اروپا در مقابل تعصب کور مذهبی و استبداد کلیسایی قرار میگرفت اما امروز خود اروپاییها هم قبول دارند که سکولاریسم نه تنها ایدهای برای آزادی نیست بلکه قالبی از بنیادگرایی و تحدید آزادیهای مذهبی است. سکولاریسم اروپایی در دورانی تثبیت شد که مردم اروپا از جنگها و خونریزیهای مذهبی و خشونت کلیسا به ستوه آمده بودند. (معاهدهی وستفالی در 1648 میلادی که پس از جنگهای 30 سالهی مذهبی منعقد گشت، به عنوان مبدأ تثبیت سکولاریسم اروپایی قلمداد میشود.) سکولاریسم اروپایی را اگر به پرندهای تشبیه کنیم که روزگاری منادی آزادی بود، امروز به کرکسی میماند که در مقابل آزادی قرار گرفته است. شاید به همین دلیل است که حساسیت مسألهی مسلمانان در اروپا، از حد مسایل طبیعی مهاجرت و یا اقلیتها فراتر رفته است. راهکار اتاق فکر نظام سرمایهداری غرب برای این چالش عمیق، سکولارسازی عقاید مسلمانان اروپا و اصطلاحاً جذب و هضم آنها در سکولاریسم اروپایی است. «فرانسیس فوکویاما» میگوید: «ناکامی اروپا در جذب بهتر مسلمانان به عنوان یک «بمب ساعتی» است.»(Fukuyama 2006)(*)
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] .Daniel Pipes
[2] .Malmo
[3].Benelux
[4] .Christopher Soper
[5] .Pepperdine University
منابع:
1. ترنر، برایان اس (1384)، رویکردی جامعه شناختی به شرق شناسی، پست مدرنیسم و جهانی شدن، ترجمهی محمد علی محمدی، شرکت نشر یادآوران .
2. Bangstad, Sindre, 2009. “ Contesting Secularism, Secularism and Islam in the Work of Talal Asad”, the Anthropological Theory, SAGE Publications, Vol 9(2): 188 – 208.
3. Fukuyama, Fruncis, 2006. “Identity, Immigration & Demoeracy”. Journeil of Democrucy, Volume 17, number 2, PP: 5-20.
4. Kastoryano, Riva, 2004. “Religion and Incorporation: Islam in France and
Germany” , International Migration , Fall , 2004 , PP : 1234 -1255.
5. Masci, David, 2005. “AN UNCERTAIN ROAD, MUSLIMS AND THE FUTURE OF EUROPE”, THEPEW FORUM ON RELTGION & PUBLIC LIFE, OCTOBER 2005
6. Murray, Graham, 2006. “France: the riots and the Republic”, Race and Class, Institute of Race Relations, vol.47(4),pp:26-45.
Nielsen, Jorgen, 1999. Towards a European Islam, Macmillan Press, London
* محمد مهدی صادقی؛ دانشجوی دکترای مطالعات اروپا در دانشگاه تهران