مرکز ارزیابیهای استراتژیک :
تغییر استراتژی آمریکا برای مقابله با توان ضد دسترسی ایران
مرکز ارزیابی های استراتژیک و بودجه ای با انتشار گزارشی تحلیلی، آینده فرآیندهای نظامی در خلیج فارس و توانمندیهای جدید ایران برای مقابله با حضور نظامیان آمریکا در منطقه را بررسی نموده است.
به گزارش اشراف، مرکز ارزیابی های استراتژیک و بودجه ای گزارشی با عنوان "وارونهسازی: عملیات از فاصله دور به منظور شکست تهدیدات ضد-دسترسی و انکار-منطقه ایران" به قلم مارک گانزینگر و کریس دافرتی منتشر نموده است.
سایت خبری تحلیلی اشراف این گزارش را در چند بخش آماده کرده است که امروز بخش اول آن تقدیم می گردد. با ذکر این نکته که محتوای این گزارش مورد تایید سایت اشراف نیست و تنها برای اطلاع مخاطبان از نگاه اندیشکده های غربی منتشر می شود.
****
معرفی "مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای"
"مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای" (CSBA) یک مؤسسه تحقیقاتی مستقل و غیرحزبی در حوزه سیاستگذاری است که به منظور ارتقاء اندیشهورزی و گفتمان نوآورانه در مورد استراتژی امنیت ملی و گزینههای سرمایهگذاری تأسیس شده است. هدف مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجهای این است که سیاستگذاران بتوانند تصمیماتی آگاهانه در مورد مسائلی چون استراتژی، امنیت، خطمشیها و تخصیص منابع اتخاذ نمایند.
این مرکز تحلیلهایی بهنگام، بیطرفانه و جامع به تصمیمگیرندگان ارشد جامعه امنیت ملی ارائه میکند. مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجهای در جهت ترویج مشارکت اندیشهورزانه در تدوین استراتژی و خطمشی امنیتی و تخصیص منایع کمیاب سرمایهای و انسانی فعالیت میکند. تحلیلها و حوزه فعالیت این مرکز بر مسائل کلیدی مرتبط با تهدیدات کنونی و در حال ظهور پیش روی امنیت ملی آمریکا متمرکز هستند. رویارویی با این چالشها مستلزم تحول نهاد امنیت ملی است و ما سعی داریم در نیل به این هدف یاری رسانیم.
در مورد نویسندگان
مارک گانزینگر یکی از کارشناسان ارشد "مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای" است. آقای گانزینگر به عنوان دستیار معاون وزیر دفاع در حوزه تحول و منابع نیروها فعالیت میکرد. وی مؤلف اصلی یا یکی از مؤلفین دستورالعملهای "راهنمای برنامهریزی دفاعی"، اسناد کلیدی راهنمای برنامهریزی راهبردی که برنامهریزی نیروهای وزارت دفاع را شکل میبخشند، است. وی سابقا سرگرد و خلبان فرمانده نیروی هوایی آمریکا بوده و بیش از 3000 ساعت پرواز داشته است. گانزینگ در سال 2004 به دفتر وزیر دفاع منتقل شد. وی در "سرویس اجرایی ارشد" به فعالیت پرداخته و در سالهای 2005 و 2006 عهدهدار سمت مدیر ارشد ستاد مرکزی وزارت دفاع بود. پس از 2006 QDR، به عنوان "مدیر تحول، برنامهریزی نیروها و منابع" در ستاد شورای امنیت ملی منصوب شده و در آنجا در حوزه اولویتهای دفاعی در سطح ملی فعالیت نموده و نقشی اساسی در "افزایش" نیروهای آمریکایی در عراق در سال 2007 ایفاء نمود. سوابق تحصیلی وی عبارتند از: کارشناسی ارشد استراتژی امنیت ملی از دانشکده جنگ، کارشناسی ارشد هنر و علم هوانوردی از دانشکده مطالعات پیشرفته هوا-فضا، کارشناسی ارشد مدیریت عمومی از دانشگاه مرکزی میشیگان و کارشناسی شیمی از آکادمی نیروی هوایی آمریکا (ورودی 1977). وی مفتخر به دریافت نشانهای زیر شده است: مدال خدمات غیرنظامی برجسته وزارت دفاع، مدال خدمات عمومی برجسته وزارت دفاع، مدال خدمات برتر دفاعی، و مدال لوژیون لیاقت.
کریستوفر دافرتی در برنامه مطالعات راهبردی مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای در حوزه بازیهای جنگی به فعالیت تحقیقاتی و عملی میپردازد. وی کمک شایانی به تکنوشتههای این مرکز نموده است: "حفظ تفوق راهبردی آمریکا در حملات دوربرد"؛ "نبرد هوایی-دریایی: سرآغاز مفهوم عملیاتی"؛ "نیروهای عملیاتهای ویژه: چالشها و فرصتهای آتی"؛ "نیروی دریایی آمریکا: برنامهریزی برای ناوگانهای فردا"؛ و "چرا نبرد هوایی-دریایی؟". وی با تمرکز ویژه بر بسط مفاهیم عملیاتی و توانمندیهای رویارویی با تهدیدات ضد-دسترسی/انکار-منطقه، از چندین بازی جنگی در مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجههای پشتیبانی نموده است.
آقای دافرتی مدرک کارشناسی مطالعات امنیتی خود را با درجه ممتاز از دانشکده مطالعات بینالمللی هنری ام. جکسون ، دانشگاه واشنگتن، دریافت نمود. وی مدرک کارشناسی ارشد مطالعات راهبردی را با نمره ممتاز از دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته پل اچ. نیتز، دانشگاه جان هاپکینز دریافت نمود. وی همچنین از سال 1997 تا 2000 به عنوان سرباز پیاده چترباز گردان دوم، هنگ رنجر هفتاد و پنجم خدمت نمود.
فهرست
خلاصه
مقدمه
فصل 1. از اعزام سریع تا حضور مداوم
فصل 2. ضد-دسترسی/انکار-منطقه با شاخصههای خلیج فارس
فصل 3. عناصر یک مفهوم عملیاتی توانمندسازی وارونه
فصل 4. نوآوریهایی برای پشتیبانی از مفهوم عملیاتی توانمندسازی
خلاصه
از زمان فروپاشی شوروی، نیروهای آمریکایی توانستهاند قدرت خود را در آن سوی دریاها اعمال نمایند و در این مدت تنها تعداد معدودی چالش جدی در برابر آزادی عمل این نیروها پدید آمده است. احتمالا این "دوره طلایی" برای اعمال قدرت آمریکا به پایان خود نزدیک میشود. همانگونه که در تحلیلهای قبلی "مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای" (CSBA) مطرح شد، جمهوری خلق چین در حال توسعه یک شبکه رزمی ضد-دسترسی/انکار-منطقه (A2/AD) است که میتواند توانایی مانور نیروهای نظامی آمریکا را در حوزههای عملیاتی هوایی، دریایی، زیردریایی، فضایی و فضای سایبری محدود نماید. طی سالیان آتی، گسترش تکنولوژیهای نظامی پیشرفته دیگر دولتها را نیز قادر خواهد ساخت که استراتژیهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه را با توجه به شاخصههای جغرافیایی و ژئواستراتژیک مناطق خود سامان دهند.
مخصوصا ایران مشغول سرمایهگذاری در توانمندیهای جدیدی بوده که میتوانند برای بازدارندگی، تأخیر یا جلوگیری از اجرای مؤثر عملیاتها در خلیج فارس به کار روند. دسترسی ایران به تسلیحاتی که میتواند در راستای انکار دسترسی به خلیج فارس، کنترل جریان نفت و گاز از منطقه و اعمال اجبار و زور به سایر کشورها به کار رود، نگرانیهای عمیقی برای آمریکا و همپیمانان امنیتی آن ایجاد کردهاند.
آمریکا در حال بیرون کشیدن نیروهای خود از عراق و افغانستان است، این امر فرصتی برای تدوین یک مفهوم عملیاتی جدید برای اعمال قدرت و خنثی نمودن قدرت نظامی در حال رشد ایران فراهم مینماید. وزارت دفاع برای نیل بدین هدف باید فرضیاتی که سی سال گذشته تدوین نموده است را تغییر دهد. در آن زمان تهدید تهاجم نظامی شوروی بود که به برنامههای نظامی آمریکا برای رویارویی با موضوعات احتمالی در منطقه خلیج فارس شکل میبخشید. در این چارچوب برنامهریزی چنین فرض میشد که آمریکا دسترسی نامحدودی به پایگاههای منطقه دارد، شبکههای رزمی آمریکا دست نخورده و ایمن باقی خواهند ماند، و نه اتحاد شوروی و نه هیچ قدرت منطقهای دیگری تهدیدی جدی برای خطوط ارتباطاتی هوایی یا زمینی ایجاد نخواهند نمود. با گذر زمان، این فرضیات باعث افزایش سرمایهگذاری نظامی در حوزه هواپیماهای کوتاه-برد، سیستمهای غیر پنهانی، و دیگر توانمندیهایی شد که برای عملیات در محیطهای سهلالوصول مناسب بودند.
با توجه به تعقیب توانمندیهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه توسط ایران، چنین به نظر میرسد که میراث فرضیات برنامهریزی نظامی آمریکا معتبر باقی خواهند ماند. ایران فرصت بسیاری داشته تا در بیست سال گذشته "روش جنگیدن آمریکایی" را بررسی کرده و بدین نتیجه برسد که اجازه به آمریکا و متحدین آن برای متمرکز ساختن انبوه توان رزمی در مزرهایش نسخهای برای شکست خواهد بود. بنابراین، ایران به دنبال تمهیداتی است تا از دسترسی نیروهای نظامی آمریکا به پایگاههای نزدیک جلوگیری کرده و عملیاتهای سنتی اعمال قدرت آمریکا در خلیج فارس را تبدیل به یک پدیده هزینهبر سازد.
ضد-دسترسی/انکار-منطقه با "شاخصههای خلیج فارس"
شاخصههای منحصر بفرد منطقه خلیج فارس در ترکیب با ضعف ایران در یک رقابت نظامی مستقیم با آمریکا نشان میدهند که ایران یک استراتژی ضد-دسترسی/انکار-منطقه "ترکیبی" اتخاذ خواهد نمود که تکنولوژی پیشرفته را با تاکتیکهای چریکی تلفیق میکند تا از دسترسی آزادانه نیروهای آمریکایی به پایگاهها و نیز قدرت مانور دریایی جلوگیری نماید.
ایران تا حد ممکن سعی خواهد نمود که از رویارویی مستقیم با نیروهای نظامی آمریکا پرهیز نموده و به جای آن دولتهای نسبتا ضعیفتری که احتمالا دارای قاطعیت کمتری هستند را مجبور نماید تا اجازه استفاده آمریکا از پایگاههای خلیج فارس را ندهند. جمعیت، دولتها و بخش اعظمی از ثروت منطقه در تعداد محدودی از مناطق شهری متمرکز شدهاند که همگی در تیررس موشکهای بالستیک ایران قرار دارند. اگرچه حمله به شهرهای خلیج فارس فایده نظامی مستقیمی ندارند، اما تأثیر روانی و سیاسی آن بر دولتهای منطقه میتواند چشمگیر باشد، بالاخص اگر ایران نشان دهد که میتواند موشکهای خود را مجهز به کلاهکهای شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژیکی یا هستهای نماید. ایران میتواند همچنین شبکه نیروهای نیابتی عمدتا شیعه خود را که در جنوبغربی آسیا پراکنده هستند برای انجام تحرکات تروریستی و ایجاد آشوب در کشورهایی که متحد آمریکا باقی ماندهاند بکار گیرد. این نیروهای نیابتی در صورت تجهیز به موشکها، توپخانه، خمپارهانداز و راکتهای هدایت شونده (G-RAMM) از جانب ایران، خطرناکتر خواهند شد. دیگر گروهها، به مانند حزبالله لبنان، میتوانند به منظور بسط بحران روی به تحرکات تروریستی آورده و مناطق نزدیک آمریکا – حتی داخل خاک آمریکا – را به خطر اندازند.
با توجه به اینکه این رویکرد غیرمستقیم ممکن است با موفقیت توأم نشود، ایران میتواند از موشکهای بالستیک و نیروهای نیابتی خود مستقیما برای حمله به پایگاهها و نیروهای آمریکایی مستقر در خلیج فارس استفاده نماید. استراتژی ترکیبی ایران در دریا ادامه خواهد یافت و نیروهای دریایی این کشور با استفاده از تسلیحات پیچیده هدایت شونده در سواحل محدود و شلوغ تنگه هرمز و احتمالا خارج از آن در خلیج عمان به حملات دستهجمعی "بزن و فرار کن" دست خواهند زد. ایران میتواند این حملات را با شلیک موشکهای کروز ضدکشتی و تعداد زیادی از هواپیماهای بدون سرنشینی همگام نماید که از سواحل ایران یا جزایری که از ورودی خلیج فارس حفاظت میکنند، اعزام میشوند.
ایران شروع به سرمایهگذاری در توانمندیهای لازم برای اجرای این استراتژی ترکیبی ضد-دسترسی/انکار-منطقه نموده و میتواند طی دو دهه آینده پیشرفت چشمگیری در این حوزه داشته باشد. با توجه بدین امر، ارتش آمریکا باید مفهوم عملیاتی جدیدی برای احتمالات آتی خلیج فارس تدوین نماید، و در آن چنین مفروض بدارد که شاید پایگاهسازی در نزدیکی اهداف میسر نباشد، در تمام حوزههای عملیاتی رقابت وجود خواهد داشت و ایران ممکن است تهدید به ترور یا حملات با تسلیحات کشتار دستهجمعی شامل استفاده از تسلیحات هستهای نماید تا آمریکا را از مداخله نظامی در خلیج فارس بازدارد یا از موفقیت آن جلوگیری کند.
یک مفهوم عملیاتی توانمندسازی "وارونه"
در گزارش حاضر سه خط عملیاتی برای ممانعت از موفقیت راهبرد ضد-دسترسی و انکار-منطقه ایران و احیای آزادی عمل نظامی آمریکا مورد بررسی قرار میگیرد:
•فراهم آوردن شرایط لازم برای بازداشتن یا شکست دادن تلاشهای ایران برای اعمال زور و تهاجم، و در همین حین اعزام نیروهای آمریکایی برای پشتیبانی از عملیاتهای آغازین خارج از محدوده تیررس تهدیدات ضد-دسترسی ایران.
•انجام عملیاتها از راه دور به منظور کاهش کارآیی مجموعه ضد-دسترسی/انکار-منطقه از طریق تقلیل توانمندیهای اطلاعاتی، تجسسی و شناسایی و کاهش تراکم سیستمهای دفاعی و تهاجمی این کشور شامل موشکهای بالستیک، توانمندی محروم ساختن دیگران از انجام عملیاتهای دریایی و شبکه دفاع هوایی؛ و
•ایجاد برتری هوایی و دریایی محلی در زمان و مکان مورد نیاز، شامل کنترل دریا از طریق تنگه هرمز، به منظور اعزامهای بعدی نیروها و پشتیبانی از عملیاتهای صحنه نبرد.
این خطوط عملیاتی بدین منظور طراحی شدهاند که از توانایی نیروی نظامی آمریکا برای جنگ از فواصل دور به منظور مقابله با استراتژی ضد-دسترسی/انکار-منطقه در حال ظهور ایران و برقراری دسترسی به خلیج فارس، بهرهبرداری شود. بنابراین، این مفهوم توانمندسازی پیشنهاد میکند که تجهیزات هوایی و دریایی آمریکا از نواحی فعلی نزدیک به ایران به پایگاهها و مناطق عملیاتی دریایی دورتر و خارج از محدوده تجهیزات تهاجمی ایران منتقل گردند. نیروی نظامی آمریکا میتواند از این مزیت آرایشی جدید برای کاهش شدت مجموعه ترکیبی ضد-دسترسی/انکار-منطقه ایران بهره برده و آزادی عمل لازم برای انجام عملیاتهای متعاقب را بدست آورد. نیروی نظامی آمریکا همچنین باید آماده باشد تا دیگر خطوط عملیاتی را نیز به عنوان بخشی از یک صحنه رزمی جامع پیاده سازد. این عملیاتها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
× بازداشتن ایران از انتقال یا اعزام تسحیلات کشتار جمعی شامل تسلیحات هستهای، و در صورت شکست بازدارندگی، ممانعت از استفاده از آنها و از بین بردن تأثیر یک حمله هستهای؛
•مقابله با گروهای نیابتی مجهز به G-RAMM، به منظور جلوگیری از حمایت مجدد ایران از گروههای تروریستی که در منطقه جنوبغربی آسیا مستقر هستند؛
• تحمیل هزینهها بر تهران از طریق حمله به زیرساختهای انرژی و دیگر اهداف حیاتی لازم برای تداوم جنگ از سوی این کشور؛ و
• پیادهسازی جنگ غیرمتعارف که شرایط را برای تغییر رژیم از داخل، در صورت نیاز، فراهم میکنند.
توانمندی و ابتکارات آرایش نظامی در منطقه عملیاتی
به منظور پیادهسازی یک مفهوم توانمندسازی عملیاتی، وزارت دفاع باید توانمندیهای جدید و یک آرایش عملیاتی متنوع تدوین نماید که هماکنون جزو برنامههای فعلی آن نیستند. برنامهریزهای دفاعی به منظور دستیابی بدین هدف، آن هم از طریق بودجهای که به صورت فزایندهای کاهش مییابد، باید تصمیماتی سخت اتخاذ نمایند؛ آمریکا نمیتواند صرفا با صرف هزینههای بیشتر و افزایش توانمندیها و ظرفیتهای جدید با چالشهایی که ایران در برابر منافع حیاتی آن در خلیج فارس ایجاد میکند، مقابله نماید. شاید وزارت دفاع نیاز داشته باشد که با توجه به واقعیتهای بودجهای کنونی، سبد داراییهای خود را متوازن سازد یعنی تأکید بر توانمندیهایی که برای محیطهای تهدیدات غیرجدی بیش از اندازه بهینه هستند را کاهش دهد تا بدین ترتیب توانمندیهای لازم برای مجموعهای از عملیاتها در محیطهایی که تهدیدات آن دارای ماهیتی جدی و فزاینده هستند، را در اولویت قرار دهد. جالب است که توانمندیهای لازم برای پشتیبانی از مفهوم عملیاتی نبرد دریایی-هوایی در غرب اقیانوس آرام و یک مفهوم توانمندسازی وارونه برای خلیج فارس دارای میزان چشمگیری همپوشانی هستند. برای مثال، هر دو مفهوم فوق بر موارد زیر تأکید میکنند: نیاز به توسعه سیستمهای جدید دور برد به مانند بمبافکنهای نفوذکننده و هواپیماهای بدون سرنشین در ناوهای هواپیمابر؛ افزایش انبار تسلیحات زیردریایی راه دور نیروی دریایی آمریکا؛ بهبود تجهیزات دفاع هوایی و موشکی؛ و تدوین ابتکارات آرایش نظامی در مناطق عملیاتی که برنامهریزیهای عملیاتی نیروهای دشمن را پیچیده خواهند نمود.
در گزارش حاضر ابتکارات زیر برای پشتیبانی از یک مفهوم عملیاتی توانمندسازی برای خلیج فارس ارائه گشتهاند.
توانمندیهای شناسایی و حمله. نیروی نظامی آمریکا باید خانواده جدید سیستمهای حملات دوربرد خود را به منظور انجام عملیات در محیطهایی که ارتباطات در آن کاهش یافته و یا قطع است، طرحریزی نماید و توانمندیهای غیرجنبشی به مانند جنگافزار سایبری و الکترونیکی و سیستمهای انرژی هدایتشونده تهیه نماید تا تهدیدات ضد-دسترسی/انکار-منطقه ایران را مختل، خنثی، یا نابود گرداند. این سیستمها باید شامل یک هواپیمای بدون سرنشین هوابرد شناسایی و تهاجمی با قابلیت استقرار در ناو هواپیمابر (UCLASS) باشد که دسترسی و حضور مداوم گروههای هوایی ناوهای هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا را در محیطهای عملیاتی با تهدیدات شدید را افزایش خواهند داد. نیروی دریایی همچنین باید واحدهای ترابری را در زیردریاییهای تهاجمی آتی کلاس ویرجینیا تلفیق نماید تا کاهش برنامهریزی شده ظرفیت برای انجام حملات موشکهای کروز از راه دور، جبران گردد. این سازمان همچنین باید یک وسیله نقلیه زیردریایی بدون سرنشین بزرگ انتقال ارائه نماید تا شبکه شناسایی زیردریایی خود را بسط دهد.
توانمندیهای دریایی. وزارت دفاع باید به منظور مقابله با توانمندیهایی دریایی ایران در جلوگیری از انجام عملیات توسط دیگران، یک لیزر جامد سوار بر کشتی به منطقه اعزام کند تا در برابر حملات جمعی قایقها و موشکهای کروز ضدکشتی دفاع نماید. وزارت دفاع همچنین باید یک بمبافکن جدید دوربرد به منظور حمل موشکهای ضدکشتی و مین به کار گیرد. به منظور کمک برای برآورده ساختن نیازهای آتی در حوزه اعزام نیروها، نیروی دریایی باید یک شناور آبی-خاکی رزمی به منطقه اعزام دارد. این شناور باید به منظور انجام عملیاتهای رزمی زمینی بهینهسازی شده و دارای ظرفیت حمل و نقل آبی خاکی کافی برای پشتیبانی از عملیاتهای مشترک ورود به صحنه نبرد باشد.
دفاع موشکی و G-RAMM. نیروی نظامی آمریکا باید موشکهایی هوایی طراحی نماید که میتوانند موشکهای بالستیک را در مرحله پرتاب شناسایی کنند، همچنین باید در تکنولوژیهای نویدبخش انرژی هدایتشونده نیز سرمایهگذاری شود. این سیستمهای میتوانند موشکهای کروز و بالستیک را در فاز نهایی پرتاب با هزینهای بسیار کمتر از ردگیرهای جنبشی کنونی نابود سازند. وزارت دفاع باید همچنین به دنبال دستیابی به مینها و توانمندیهای غیرکشنده پیشرفتهای باشد که موانعی فیزیکی سر راه حملات تروریستی G-RAMM علیه نیروهای آمریکایی و مواضع عملیاتی خط مقدم، ایجاد مینماید.
هوابرد راهبردی: وزارت دفاع باید قبل از توقف برنامهریزی شده خط تولید C-17، نیازهای آتی هوابرد راهبردی خود را با فرض اینکه ایران خواهد توانست در مراحل اولیه مناقشه خطوط ارتباطات دریایی را در تنگه هرمز و خلیج فارس نماید، بررسی کند.
تجدید نظر در وضعیت آرایش نیروها: نیروی نظامی آمریکا باید پایگاههای خود در خلیج فارس را متنوعتر ساخته و تقویت نماید تا هدفگیری را برای موشکهای بالستیک ایران پیچیدهتر ساخته و در همین حین شبکهای گسترده از مکانهای دور دسترسی مشترک برای پشتیبانی از عملیاتهای ابتدایی اعمال قدرت آمریکا از منطقهای در ورای تیررس تهدیدات ضددسترسی ایران، پدید آورد. در آرایش نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس باید تلاش شود تا حضور کلی نیروهای آمریکایی در منطقه کاهش یابد و در همین حین مأموریتهایی به مانند دفاع موشکی، ظرفیتسازی برای شرکاء، و مقابله با تروریسم پیاده گردند تا شرکای منطقهای بتوانند در مقابل تجاوزات ایران و نیروهای نیابتی آن مقاومت نمایند. اولویتهای ظرفیتسازی برای شرکاء باید شامل آفرینش "شبکههای مقابله با ضد-دسترسی/انکار-منطقه" مجهز به رادارهای هشدار اولیه، موشکهای بالستیک و توانمندیهای دفاع هوایی، موشکهای بالستیک کوتاه و میان برد، و ناوچهها و رزمناوها باشد.
به طور خلاصه، فرضیات سی سال گذشته شاید بهترین چهارچوب برنامهریزی برای عملیات در خلیج فارس علیه دشمنی که راهبردش بر اساس مقابله با روش جنگ آمریکایی تدوین شده، نباشند. دستیابی ایران به سلاحهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه و دیگر توانمندیهای نامتقارن که برای مقابله با نیروهای نظامی آمریکا در تمام حوزههای جنگی طراحی شدهاند، قویا نشان میدهد که وزارت دفاع باید مفاهیم عملیاتی نوآورانهای برای احتمالات جدید خلیج فارس ارائه نماید. این مفاهیم عملیاتی همچنین میتوانند بافتی پیوندی بین الزامات استراتژی، برنامهها و توانمندیهای نیروی نظامی آمریکا پدید آورده و کمک نمایند که تصمیماتی آگاهانه در حوزه اولویتهای سرمایهگذاری در دوران بودجههای دفاعی ثابت یا کاهنده، اتخاذ گردند.
یک هشدار مهم
اگرچه در این ارزیابی از توانمندیهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه ایران به عنوان "تهدیدی فزاینده" یاد شده تا تأثیر توانمندیهای نامتقارن بر عملیاتهای آتی آمریکا در خلیج فارس تبیین گردد، اما هدف ما این نیست که بگوییم مناقشه بین ایران و آمریکا غیرقابل اجتناب است. بلکه برعکس، هدف ما شناسایی ابتکاراتی است که میتوانند برای افزایش بازدارندگی متعارف، بهبود ثبات بحرانها و اجتناب از مناقشه سودمند باشند. علاوه بر این، اگرچه در این ارزیابی یک سناریوی احتمالی مناقشه مورد بررسی قرار میگیرد، اما یک گزینه پیشنهادی برای مفهوم عملیاتی توانمندسازی برای خلیج فارس باید در برابر مجموعهای از سناریوهای دیگر مورد آزمایش قرار گیرد تا ثبات و استحکام آن در شرایط متفاوت سنجیده شود.
"مرکز ارزیابیهای استراتژیک و بودجهای" (CSBA)، یک اندیشکده دفاعی در واشنگتن، اخیرا تحلیلی جدید در مورد آینده فرآیندهای نظامی در خلیج فارس منتشر نموده است. مارک گانزینگر (Mark Gunzinger) و کریس دافرتی (Chris Dougherty)، مؤلفین گزارش " وارونهسازی: عملیات از فاصله دور به منظور شکست تهدیدات ضد-دسترسی و انکار-منطقه ایران"، معتقدند که طی یک دهه آینده، ایران میتواند به یکسری توانمندیهای نظامی دست یابد که قادر هستند فرضیات مورد استفاده نیروهای نظامی آمریکا در برنامهریزی برای حضور در خلیج فارس طی سی سال گذشته را باطل سازند. مؤلفین چنین نتیجهگیری میکنند که پنتاگون باید با تدوین طرح های جدید و سرمایهگذاری در توانمندیهای نوین، خود را با شرایط نظامی در حال تغییر تطبیق دهد.
این گزارش می افزاید: پس از انقلاب ایران در سال 1979 و زمانی که برنامهریزی آمریکا برای حضور در منطقه تسریع شد، فرماندهان، دسترسی سهلالوصولی به پایگاههای هوایی و دریایی بزرگ و مدرن در کویت، بحرین، قطر، عمان و عربستان سعودی داشتهاند. در زمان جنگ اول خلیج فارس، این پایگاههای مدرن آمریکا را قادر ساختند که به سرعت 000/500 سرباز و تفنگدار دریایی را به مرز کویت گسیل کند، هزاران هواپیمای پشتیبانی و تهاجمی را به پایگاههای نزدیک خط مقدم اعزام نماید و شش گروه رزمی ناو هواپیمابر را به خلیج فارس و دریای سرخ بفرستد. صدام حسین با ناتوانی در مقابله با این آمادگیها و جلوگیری از پیادهسازی نیروهای ائتلاف، ارتش خود را محکوم به شکستی سریع نمود.
از زمان فروپاشی شوروی نیز، نیروهای آمریکایی توانستهاند قدرت خود را در آن سوی دریاها اعمال نمایند و در این مدت تنها تعداد معدودی چالش جدی در برابر آزادی عمل این نیروها پدید آمده است. احتمالا این "دوره طلایی" برای اعمال قدرت آمریکا به پایان خود نزدیک میشود. همانگونه که در تحلیلهای قبلی "مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجهای" (CSBA) مطرح شد، جمهوری خلق چین در حال توسعه یک شبکه رزمی ضد-دسترسی/انکار-منطقه (A2/AD) است که میتواند توانایی مانور نیروهای نظامی آمریکا را در حوزههای عملیاتی هوایی، دریایی، زیردریایی، فضایی و فضای سایبری محدود نماید. طی سالیان آتی، گسترش تکنولوژیهای نظامی پیشرفته، دیگر دولتها را نیز قادر خواهد ساخت که استراتژیهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه را با توجه به شاخصههای جغرافیایی و ژئواستراتژیک مناطق خود سامان دهند.
رهبران ایران بدون شک درسهایی از اشتباهات صدام حسین آموختهاند. ایران به جای صرف منابع خود برای تهیه تانک، توپخانه و نیروهای پیاده، سرمایهگذاریهای نظامی خود را بر موشک متمرکز نموده است، موشکهایی که میتوانند شهرها و پایگاههای شبهجزیره عربستان را تهدید نمایند. گانزینگر و دافرتی نگران هستند که توانایی فزاینده ایران برای حمله به عربستان سعودی و دیگر متحدین آمریکا در بخش غربی خلیج فارس، یا منجر به توقف عملیاتهای دریایی و هوایی آمریکا در این پایگاههای خط مقدم شده و یا رهبران این کشورها را مجبور سازد که از دسترسی نیروهای آمریکا در بحرانهای آتی به این پایگاهها جلوگیری نمایند.
ایران مخصوصا مشغول سرمایهگذاری در توانمندیهای جدیدی بوده که میتوانند برای بازدارندگی، تأخیر یا جلوگیری از اجرای مؤثر عملیاتها در خلیج فارس به کار روند. دسترسی ایران به تسلیحاتی که میتواند در راستای انکار دسترسی به خلیج فارس، کنترل جریان نفت و گاز از منطقه و اعمال اجبار و زور به سایر کشورها به کار رود، نگرانیهای عمیقی برای آمریکا و همپیمانان امنیتی آن ایجاد کردهاند.
این گزارش در مقدمه خود آورده است: آمریکا در حال بیرون کشیدن نیروهای خود از عراق و افغانستان است، این امر فرصتی برای تدوین یک مفهوم عملیاتی جدید برای اعمال قدرت و خنثی نمودن قدرت نظامی در حال رشد ایران فراهم مینماید. وزارت دفاع برای نیل بدین هدف باید فرضیاتی که سی سال گذشته تدوین نموده است را تغییر دهد. در آن زمان تهدید تهاجم نظامی شوروی بود که به برنامههای نظامی آمریکا برای رویارویی با موضوعات احتمالی در منطقه خلیج فارس شکل میبخشید. در این چارچوب برنامهریزی چنین فرض میشد که آمریکا دسترسی نامحدودی به پایگاههای منطقه دارد، شبکههای رزمی آمریکا دست نخورده و ایمن باقی خواهند ماند، و نه اتحاد شوروی و نه هیچ قدرت منطقهای دیگری تهدیدی جدی برای خطوط ارتباطاتی هوایی یا زمینی ایجاد نخواهند نمود. با گذر زمان، این فرضیات باعث افزایش سرمایهگذاری نظامی در حوزه هواپیماهای کوتاه-برد، سیستمهای غیر پنهانی، و دیگر توانمندیهایی شد که برای عملیات در محیطهای سهلالوصول مناسب بودند.
با توجه به تعقیب توانمندیهای ضد-دسترسی/انکار-منطقه توسط ایران، چنین به نظر میرسد که میراث فرضیات برنامهریزی نظامی آمریکا معتبر باقی خواهند ماند. ایران فرصت بسیاری داشته تا در بیست سال گذشته "روش جنگیدن آمریکایی" را بررسی کرده و بدین نتیجه برسد که اجازه به آمریکا و متحدین آن برای متمرکز ساختن انبوه توان رزمی در مزرهایش نسخهای برای شکست خواهد بود. بنابراین، ایران به دنبال تمهیداتی است تا از دسترسی نیروهای نظامی آمریکا به پایگاههای نزدیک جلوگیری کرده و عملیاتهای سنتی اعمال قدرت آمریکا در خلیج فارس را تبدیل به یک پدیده هزینهبر سازد.