نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: خاورشناسان و وحياني بودن قرآن

  1. #1
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض خاورشناسان و وحياني بودن قرآن

    خاورشناسان و وحياني بودن قرآن


    نويسنده: محمد مولوي
    (دانشجوي دكتري علوم قرآن و حديث دانشگاه فردوسي مشهد)




    چکيده:

    قرآن کريم آخرين پيام آسماني و برنامه جاويدان زندگي بشريت در محيطي بر انسانها فرود آمد که از طرفي در اوج فصاحت و بلاغت بودند و از طرفي ديگر سرگشته و حيران در وادي جهل و تعصب، از همين روي از ابتداي نزول قرآن همواره دشمني هايي از جانب مشرکين و سپس از جانب يهوديان و مسيحيان مي شده است. اين دشمني ها همواره تا روزگار معاصر ادامه داشته و دارد و گروهي تحت عنوان «خاورشناس» با انگيزه هاي تبشير، تبليغ مسيحيت، استعمار کشورهاي مسلمان يا انگيزه‌هاي علمي به مطالعه قرآن و اسلام مي پردازند. خاورشناسان قائل هستند که پيامبر همه معارف قرآني را به طور کلي از دو منبع گرفته است بخشي از آن را از همان محدوده جغرافيايي و زندگي اجتماعي و ديني و فرهنگي، مثل رفتار اعراب جاهلي، اشعار اميّه ابن ابي الصلّت و عقايد حنفاء و... مي دانند که تفاوتهاي ساختاري و محتوايي بين سوره مکه و مدينه را براي آن شاهد آورده اند و بخش ديگر را برگرفته از مصادر خارجي، مثل عقايد و آداب و سنن ديگر ملتها مثل يهود و مسيحيت مي دانند؛ از اين رو در اين مقاله مهمترين شبهات آنها مطرح و سپس به پاسخ آنها پرداخته شده است.
    مقدمه:

    چهارده قرن است که سروش وحي، مسلمانان را از زود باوري و خوش بيني ساده لوحانه به طيفي از اهل کتاب هشدار داده و مي فرمايد:
    «افتطمعون أن يومنوا لکم و قد کان فريق يسمعون کلم الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون» (1)
    «آيا طمع مي داريد که به شما ايمان بياورند، و حال آنکه گروهي از ايشان کلام خدا را مي شنيدند و با آنکه حقيقت آن را مي يافتند تحريفش مي کردند و از کار خويش آگاه بودند؟»
    از همان روزگار نخست طلوع خورشيد اسلام همواره دشمني هايي با آن شده و هنوز هم ادامه دارد. اين دشمنان را ابتدا مشرکين و مردم مکه و بعد از هجرت، يهوديان مدينه تشکيل مي داد، يهوديان که نشانه هاي پيغمبر و رسالت او را همچون فرزندان خود مي شناختند
    «يعرفونه کما يعرفون أبناءهم» (2)
    همچنين يهودياني که قبل از آمدن پيامبر با نام او بر کافران و دشمنان خود طلب فتح و پيروزي مي نمودند بعد از آمدنش بر او کافر شدند لذا مشمول لعنت خداوند قرار گرفتند. «و کانوا من قبل يستفتحون علي الذين کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علي الکفرين» (3)
    دسته ديگر از دشمنان پيامبر مسيحياني بودند که عليرغم بشارت حضرت عيسي (ع) به آمدن پيامبري بعد از خود، لکن بر مرکب عناد و دشمني نشستند و همواره از هر راه ممکن سعي در ابطال اسلام و تبليغ مسيحيت داشته و دارند. از آنجايي که اين يهوديان و مسيحيان کينه توز همواره بر توسن سرکش جهل و تعصب سوارند و به دشمني خود ادامه مي دهند لذا بر ماست که از آئين پاک و بي آلايش اسلام و رهبر و راهنماي بزرگ آن پيامبر (ص) و کتاب جاويدانش دفاع نمائيم،
    و حقانيت اسلام را بيش از پيش ثابت کنيم چرا که «ان الدين عند الله الاسلام»؛ (4) از اين رو اين تحقيق تلاشي است اندک در جهت شناخت فعاليتها و شبهات اين گروه مغضوب عليهم و پاسخ به آنها. از آنجايي که پاسخهاي شبهات مبتني بر مباني و اصولي است لذا ابتدا تصويري از دوران مکه و مدينه قبل از اسلام از نظر فصاحت و بلاغت، ادبيات و ويژگيهاي عمومي، سپس کلياتي درباره خاورشناسان بيان پس از آن به بررسي شبهات مي پردازيم.
    ترسيم فضاي مکه دوران جاهليت:

    تاريخ مکه از زمان حضرت ابراهيمع) شروع مي شود، وي پرچم يکتا پرستي را در محيط حجاز برافراشت، گروهي به وي پيوستند اما درست معلوم نيست که تا چه اندازه توانست آئين توحيدي را گسترش دهد؛ بعد از مدتي بت پرستي در محيط مکه به کوشش «عمرو بن قصي» رواج پيدا کرد، تا جايي که بتهايي به دور کعبه چيده شده بودند و مورد علاقه و احترام همه طوائف بودند.
    اخلاق عمومي عرب جاهلي:

    عوامل مختلف مانند جهل و تنگي معيشت و نداشتن نظام صحيح زندگي، وحشيگري و درنده خويي و تنبلي و بي حالي و ديگر رذايل اخلاقي، محيط عربستان را به نحو بارزي تاريک نموده و کم کم امور شرم آوري را در ميان آن قوم، معمول و قانوني ساخته بود. غارت و چپاول، قمار، رباء و اسيرگيري افراد، در زندگي عرب جاهلي کاري متداول بود. از ديگر عادات زشت آنان باده گساري بود که جزء سرنوشت آنان شده بود. خرافات و اوهام و اباطيل، بسان رشته هاي سردرگم به عقل و شعور و ادراک آنها پيچيده شده بود و عقل و فکر آنها از رشد و نمو باز داشته است. از مهمترين ويژگيهاي ديگر آنها شرک و بت پرستي بود، همان طور که قبلا گفتيم فردي به نام «عمروبن قصي» که رياست مکه را به عهده داشت، آئين بت پرستي را وارد مکه نمود؛ اين شخصي در سفر خود به شام مشاهده کردکه «عمالقه» مجسمه هاي زيبايي را مي پرستيدند او نيز بت زيبايي به نام «هُبّل» را از شام به مکه آورد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
    بتهاي مشهور عبارت بودند از: هبل-اساف-نائله-لات-عُزّي-منات-عميانس-سعد-ذوالخلصمه-مناف.
    علم و دانش در حجاز:

    مردم حجاز را مردم «اُمّي» مي خواندند؛
    «اُمي» به معناي «درس نخوانده»، يعني يک فرد به همان حالتي که از مادر زاييده شده است، باقي بماند. براي شناخت ميزان ارزش علم، در ميان عرب کافي است بدانيد که در دوران طلوع اسلام، در ميان قريش فقط 17 نفر توانايي خواندن و نوشتن داشتند در مدينه، در ميان دو گروه «اوس» و «خزرج» فقط 11 نفر داراي چنين کمالي بودند.
    وضعيت ادب دوره جاهلي:

    جزيره العرب سرزمين کم آبي است که صحرا و کوه آن زياد است، هواي صاف و آسمان درخشان دارد، لذا مردمان آن ذهن روشني پيدا کرده بودند و قريحه آنان به سرائيدن شعر گرائيد و به وسيله شعر احساسات و عواطف خود را شرح مي دادند، قوه بيان آنان محکم و در سرائيدن خطبه ماهر گشتند و از اين طريق همّت مردان را بر مي انگيختند و آنان را به جنگ و آشتي دعوت مي نمودند. «قوم عرب فطرتشان بر شعر سرشته شده بود و به خاطر چادر نشيني و محيط زندگي شان به تربيت خيال پرداخته و از زبان و فصاحت گفتارش بزرگترين کمک و ياري را داشته است» . تأثير اشعار عرب در حمايت شرف و ناموس آنان از اين رو بوده که عربها فطرتاً خيال پرور و اهل حماسه هستند و چنين مردمي طبعا از سخنان بليغ متأثر مي شوند. در تاريخ يعقوبي آمده است:
    «خداوند محمدص) را زماني فرستاد که بيش از هر کار، سخنوري و پيشگويي و سجع پردازي و سخنراني بر مردم غالب شده بود، پس او را با قرآن مبين و مناظره مبعوث کرد».
    در مورد معاني، شاعر جاهلي، سهلترين آن را مي گيرد يعني آنچه به دست آوردنش در محيط ميسر باشد او براي يافتن معاني عميق خود را به رنج نمي افکند، در انديشه و زندگي اش سطحي است و اين امر از اوامر جمود در شعر اوست، شاعر جاهلي مرد جوشش و حماسه است و همين امر او را از احلام شاعري دور داشته، بنابراين شاعر جاهلي شعرش از حيث الهام و ابتکار ضعيف است، جوينده حقيقت و واقع است و گاه از منطق و تربيت عقل خالي.
    صور خيالي شاعر جاهلي بيشتر محسوس، و داراي تشبيه، آن هم تشبيهي که وجه شبه آن آشکار باشد، شعر جاهلي بيشتر جنبه خطابي دارد، عباراتش متين، و الفاظش از صلابت و در بيشتر موارد از خشونت خالي نيست و به طور کلي مدلوشان بيشتر مادي و محسوس است.
    از ديگر ويژگي هاي ادب جاهلي «خطابه» است، خطابه در واقع نوعي سخنراني است که همانند شعر احساسش خيال، و تکيه اش بر بلاغت است زيرا زمام فصاحت و بلاغت در دست زبان عرب بود. سخنراني هاي عرب در جاهليت متناسب با مکان و زمان بعضي کوتاه و بعضي طولاني بود، البته سخنوران به سخنراني هاي کوتاه علاقه بيشتري داشتند زيرا ذوق و طبع آنان بر ايجاز سرشته شده بود و نيز براي آنکه سخنرانيهاي کوتاه را سريعتر به خاطر مي سپردند و در نقاط ديگر رايج تر و شايع تر بود.
    آنان در خطابه هايشان به خصوص خطابه هاي کوتاه توجه زيادي به پي در پي آوردن جملات عبرت آموز يا مثلها يا پندها داشتند. راويان از خطبه ها تنها آن مقدار را حفظ مي کردند که بر گوش شنونده کوبنده تر و در ذهن او موثرتر بود. و اما نثر جاهلي بر خلاف انواعش، داراي سادگي افکار، قلّت عمق و کمي عنايت به زيبا سازي کلام بود؛ علاوه بر اين که الفاظ آن داراي استحکام و متانت ترکيب و جمله هاي کوتاه بود و شکافي بين دو طرف خصوصاً صدر و ذيل عبارت نبود و در عين اينکه پيوستگي افکار وجود نداشت اما سعي داشتند معنا را به طور کامل بدون اخلال استيفاءکنند.
    به طور خلاصه ويژگي هاي نثر جاهلي را مي توان در موارد زير خلاصه نمود:
    *کمي استعمال جملات پي در پي که داراي يک معني باشند
    * کوتاه بودن جملات يا متوسط بودن آن
    *گرايش ادبا به ايجاز بي آنکه خللي به معني وارد آيد.
    امثال نيز شامل صور قابل توجهي از نثر جاهلي است چرا که از خصوصيات مَثَل، لايتغير بودن آن است. به عبارت دقيق تر، به حکم کثرت تداول و نيز ايجاز، مدت ها به صورت اصلي باقي مي ماند. و از آنجايي که امثال در عصر جاهلي از قديمي ترين مدونات نثري است لذا از اين طريق مي توان حکايات و قصص ملوک و اخبار گذشتگان و حيات امتهاي پيشين را نقل کرد، به همين خاطر قرآن نيز از همين سبک بيان، فراوان استفاده نموده است. نتيجه آنکه زبان محاوره در عرب جاهليت همان زبان اصلي بود که در اشعار و سخنراني ها و نويسندگي به کار مي رفت و فرقي در ميان اينها از جهت بلاغت نيست مگر به ميزاني که وضع و مقام خطابه و نويسندگي آنرا اقتضاء مي کند.
    بيشتر آثاري که به دست ما رسيده است داراي شرافت و ارزش معني و فصاحت لفظ است، آنان سررشته را در اختيار داشتند و در برابر قدرت بلاغت خاضع بودند. آنچه گذشت خلاصه ايي از ادب جاهلي و ويژگيهاي عمومي آنان بود اينک قبل از بررسي شبهات مختصري درباره خاورشناسي و انگيزه ها و نوع فعاليتهاي آنان مطلبي ارائه مي دهيم.
    خاورشناسي و خاورشناس:

    خاورشناسي يک جهت گيري علمي براي مطالعه شرق اسلامي و تمدن آن است.
    ادوارد سعيد مي گويد: «خاورشناسي عبارت از نوعي سبک غربي در رابطه با ايجاد و سلطه، تجديد ساختار، داشتن آمريت و اقتدار بر شرق است.
    پيشينه خاورشناسي:

    گرچه خاورشناسي پديده ايي است نو ظهور، شناخت شرق و انديشه پيرامون آن به گذشته هاي دور مي رسد و سخن از آن مفاهيم تعبيرات گوناگوني را به ذهن متبادر مي کند؛ به طوري که صاحب کتاب «الاستشراق في الفکر الاسلامي» آغاز خاورشناسي را به قرن اول هجري و جنگهاي موته و تبوک بر مي گرداند. نجيب عقيقي و مصطفي سباعي قرن دهم ميلادي را آغاز خاورشناسي مي دانند.
    در اين مورد اختلاف فراوان است به طوري که بعضي پيشينه خاورشناسي را به سه دوره تقسيم نموده اند:
    * الف: دوره نخست خاورشناسي از آغازين روزهاي آشنايي غرب با اسلام تا پايان جنگهاي صليبي ادامه داشته اما آگاهي غرب از اسلام و قرآن در اين دوره بسيار ناقص بوده است.
    *ب: از پايان جنگ هاي صليبي، اواخر قرن هجدهم ميلادي را در بر مي گيرد، اگر چه در
    سين دوره، حجم اطلاعات غربيها گسترش يافت اما دگرگوني محسوس حاصل نشد. قرآن پژوهان اين دوره عبارت اند از: ريکولدر-دامونته-کروس-رايموندمارتيني- سگوبيا- بيلياندر- ريلند- جرج سيل-گالان-دوريه... .
    *ج: دوره سوم خاورشناسي که همان خاورشناسي مصللح مي باشد از اوايل قرن نوزدهم با ويژگيها و گستردگي و انسجام فراواني پا به عرصه وجود گذاشته و آثار قرآني بسياري از خويش بر جاي نهاده است.

    انگيزه هاي خاورشناسي:

    محمد حسين علي الصغير در کتاب «المستشرقون و الدراسات القرآنيه» انگيزه هاي خاورشناسي را به سه دسته تقسيم مي کند:
    * الف: «انگيزه هاي تبشيري»:
    «رودي پارت» بر اين عقيده است که هدف اصلي تلاشهاي خاورشناسان در سالهاي آغازين قرن دوازدهم ميلادي و نيز در قرون بعدي عبارت از همان «تبشير» بوده است. وي «تبشير» را چنين معنا مي کند، «تبشير» يعني به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دين باطلي است و در عوض زمينه گرايش و جذب آنها را به دين مسيح فراهم آورند.
    *ب: انگيزه هاي استعماري:
    گاهي انگيزه هاي استعماري در کشورهاي عربي و اسلامي، خاورشناسان را بر آن داشت که زبان شرق را فرا گيرند و در يکي از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند؛ وجود همين انگيزه گاه سبب مي شد که در نزد خاورشناس احساسي خاص نسبت به مسايل شرق حاصل شود، اما اين انگيزه چنان نبود که بر سرشت استعمارگري آنان غالب آيد، بلکه اين احساس تابع طرحهاي از پيش ترسيم شده استعمار مي شد.
    *ج: انگيزه هاي علمي:
    بسياري از خاورشناسان زبان عربي را به عنوان زبان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کرده اند. قرآن را نقطه اوج اين زبان دانسته اند و با انگيزه هاي علمي و تنها به خاطر آگاهي از قرآن و لذت بردن از آن به کاوش و پژوهش در اين کتاب بزرگ پرداخته اند و آثار بزرگ و قابل ستايشي را در اين راه از خود بر جاي گذاشته اند. به هر حال، خاورشناسي همواره با ابهام و ترديد نگريسته شده است و اين پديده از سوي افرادي تجليل و از طرف افرادي ديگر تحقير شده اند. شايد دليل گروهي که از خاورشناسان دفاع مي کنند اين است که خاورشناسان امروزي از تعصبات و دشمني خاورشناسان گذشته خالي هستند و انگيزه هاي علمي دارند، در حالي که واقعاً چنين نيست. بلکه طبيعت آنها بر دشمني با اسلام و مسلمانان سرشته شده است. حال که مقدمه ايي درباره مردم مکه، ويژگيهاي آنها و اطلاعاتي پيرامون خاورشناسي و انگيزه ها و مقاصد آنها گفته شد به رويکرد اصلي خاورشناسي که القاي شبهه در رسالت الهي پيامبر و زير سؤال بردن قرآن و تأثير پذيري آن از دو محيط داخلي و خارجي زندگي پيامبر است مي پردازيم.
    شبهات خاورشناسان درباره وحياني بودن قرآن:

    جمعي از خاورشناسان تلاش کرده اند که مصدر و منبع آيات قرآن را فرهنگ، باورها، عقايد آداب، سنتها، اديان، دانش و آگاهي هاي زمانه و مردم جزيره العرب معاصر پيامبر اسلام (ص) معرفي کنند.
    آنان مدعي اند که پيامبر اسلام همان عقايد بازمانده از اديان مختلف غير توحيدي و شرک آميز و آگاهي هاي کشيش هاي مسيحي و احبار يهود و سنتها و آيين بت پرستان مانند حج و طواف، نذر، توسل و قوانين معاملاتي عربها مانند بيع، مضاربه مساقات و قوانين حقوق خانواده مانند ظهار ، طلاق، ارث و عقد را در طول مدت زندگي فرا گرفته است و سپس با هوش سرشار خويش آنها را تنظيم و تدوين نموده است و با اندک اصلاحاتي به صورت «دين اسلام» به مردم ارائه کرده است. با يک نگاه کلي مي توان گفت خاورشناسان مصدر و سرچشمه قرآن را دو نوع محيط مي دانند، يکي محيط داخلي، که عبارت از محيط زندگي پيامبر اعم از مکه و مدينه و نوع فرهنگ حاکم بر آنها، که آن را «مصادر داخلي» مي ناميم و ديگري محيط خارجي، يعني تأثير پذيري پيامبر از اديان يهوديت و مسيحيت، که آن را «مصادر خارجي» مي ناميم.
    مصادر داخلي :

    *1-از سخنان برخي نويسندگان و خاورشناسان اين گونه بر مي آيد که قرآن کاملاً تسليم فرهنگ عصر نزول و به عبارت ديگر، قرآن فرهنگ زمان خويش را پذيرا بوده و خداوند آنها را در متن قرآن وارد کرده است. «گيب» خاورشناس انگليسي مي گويد: محمد از يک سو از شرايط محيط متأثر است و از ديگر سو از عقايد و افکار و آراء حاکم بر زمان خويش؛ محيطي که در آن رشد کرده؛ تأثير مي پذيرد، در اين تأثيرپذيري مکه نقش ممتاز دارد.
    يکي ديگر از خاورشناسان آلماني گويد: اسلام به عنوان يک عقيده و دين پا به عرصه وجود نگذاشت بلکه کوششي بود براي اصلاح اجتماعي جامعه و هدفش دگرگون ساختن اوضاع ناگوار جامعه مخصوصاً از ميان بردن فاصله هاي دردناک طبقاتي. «بودلي» خاورشناس فرانسوي حرمت گوشت خوک را توسط اسلام ناشي از شرايط محيط و نامناسب بودن گشتزارهاي شرق مي داند و مدعي است که مردم شرق نمي توانند گوشت خوک را خوب بپزند؛ وي همچنين علت حرمت شراب را نبودن تاکستانهاي انگور معرفي مي کند.
    اين خاورشناس قائل است که زکات واجب نبوده و محمد آنرا به خاطر رحمت به فقيران که شاهد رنج و شکنجه شان در بيابانهاي مکه بود واجب ساخته است. آخرين افتراي او اين است که مي گويد: بهشت چيزي جز مجسم ساختن نعمتهايي که محمد به هنگام مسافرتهايش در بيرون جزيره العرب ديده؛ نيست و دوزخ چيزي جز مجسم ساختن سختيهاي کوير گداخته و شوره زاري که مکه در بر گرفته نمي باشد.
    نقد و بررسي:

    آنچه خاورشناسان مي گويند نوعي بهتان آکنده از تعصب و جهل است. هر کس به خود قرآن رجوع کند يقين پيدا مي کند که کلام الهي است و نتيجه الهام محيط نيست. خداوند مي فرمايد:
    «قل أنزله الذي يعلم السر في السماوات و الارض» (5)
    «بگو قرآن را کسي نازل کرده که اسرار آسمان ها و زمين را مي داند».
    «انا أنزلنا قرآناً عربيا لعلکم تعقلون» (6)
    «همانا ما قرآن را به زبان عربي نازل کرديم شايد که انديشه کنيد».
    اينکه خاورشناسان قرآن را متأثر از محيط گرم عربستان و اوضاع اجتماعي آن مي دانند اين است که مي خواهند بگويند مفاهيم قرآن بومي و محلي است و اختصاص به جزيره العرب دارد و اين درحالي است که خداوند مي فرمايد: «ان هو الا ذکر للعالمين» (7)
    «اين قرآن چيزي نيست مگر پندي براي جهانيان».
    علاوه بر اين درست است که قرآن در آن عصر نازل شده و به طور طبيعي مخاطبان خاصي داشته که با مخاطبان اعصار ديگر متفاوت بوده اند و طبعاً در توصيف و تبيين مطالب مي بايست شرايط روحي و نيازهاي آنان را در نظر بگيرد، اما چنين نيست که همه مطالب آن فقط مختص مردم آن زمان باشد و ديگران در آن مسائل نقطه مشترک نداشته باشند يا در توصيف بهشت و جهنم، وعده ها و وعيدها به گونه ايي باشد که تنها آن ها را به وجد و نشاط آورد و براي ديگران تأثير ارشادي و هدايتي نداشته باشد.
    بي گمان هر انساني از سبزه و آب، شادابي و زيبايي خوشحال مي شود و به آن کشش پيدا مي کند.
    اما در مورد علت حرمت گوشت خوک و نوشيدن شراب بايد گفت اولاً: از سوي اسلام و به دستور خداوند حرام شده اند؛ ثانياً: به خاطر دفاع از هويت انسان و خطرات روحي و جسماني که براي انسان دارد ممنوع گرديده همانطور که وجوب زکات نيز چنين است. خداوند مي فرمايد:
    «و ما أمروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلاه و يوتوا الزکاه و ذلک دين القيمه» (8)
    اين آيه دلالت بر وجوب زکاه دارد. و بر خلاف نظر خاورشناسان، زکاه در مدينه نازل شده نه در مکه؛ و داراي رسالت اجتماعي و اقتصادي مهمي است.
    *2-«رود نسون» در کتابش «محمد» اظهار داشته که حضرت رسول اکرم(ص) در آغاز وحي به دين جديد و وحدانيت مطلقه خداوند دعوت نمي کرده است بلکه با آلهه و خدايان عرب تسامح مي کرد، و از آنان براي نابودي بتها و اصنام آنها تقاضايي نداشته مگر بعد از گذشت زماني و ايجاد شرايط جديد و يافتن قدرت. بعضي ديگر از خاورشناسان پس از تقسيم قرآن به مکي و مدني، دوره مکي را تأييد و دوره مدني را غير صادقانه مي دانند؛ چنانکه «موير» معتقد است خصلت محمد (ص) پس از کسب قدرت در مدينه ابداً بر منوال گذشته باقي نماند.
    نقد و بررسي:

    منشأ شبهه «رودنسون» مربوط است به عدم دقت و توجه و نفهميدن دو داستان؛ يکي داستان آمدن «عتبه بن ربيعه» به همراه گروهي پيش پيامبر و درخواست آنان از وي که به مدت يک سال خدايان آنان را عبادت کند و آنها نيز مدتي خداي محمد (ص) را عبادت کنند و داستان ديگر افسانه غرانيق که اين داستان همه سنداً و هم متناً مخدوش است. در رد اين اشکال که در ابتداي دعوت توحيد خالص نبوده است گفته مي شود آيات 1-4 سوره علق و آيات 7-8 که از اولين سوره هاي نازل شده بر پيامبر هستند حکايت از توحيد مطلقه دارد. اما آنچه «موير» را بر اين نظر واداشته، حذف برخي از موضوعات مکي در دوره مدني نيست بلکه پرداختن قرآن در اين دوره، به موضوع تشکيل حکومت اسلامي و در نتيجه آن برخوردهاي پيش آمده با يهوديان مدينه باعث اين واکنش شده است، زيرا «موير» مانند بسياري از هم مسلکان خويش هرگز دين همراه با سياست را نمي پذيرد.
    علت تفاوت خطاب نيز کاملاً روشن است زيرا همانطوري که در ابتدا بيان نموديم، خطاب در مکّه به مردمي است که دعوت حضرت محمد (ص) را رد مي کردند، در صحت وحي الهي طعنه وارد آوردند و به الهه ها و بتهايشان تمسک مي کردند در حالي که خطاب مدينه به کساني است که دين الهي را پذيرفته اند و آن را ياري کردند، طبيعي است که خطاب به اين گروه بايد تفاوت کند.
    *3-يکي ديگر از شبهات خاورشناسان که آن را کم و بيش ناشي از تأثير محيط مي دانند مسأله پيوستگي و ناپيوستگي آيات قرآن است. به عنوان نمونه «ريچارد بل» در مقدمه ترجمه خود بر قرآن مي نويسد: «يکي از ويژگيهاي اصيل سبک قرآن اين است که جَسته جَسته است و به ندرت انسجام معنايي مشاهده مي شود. در ميان سوره هايي که به داستان انبياي سلف مربوط است، اين ارتباط و پيوند بالنسبته بيشتر است و يکپارچه ترين آنها سوره يوسف است» «آرتور آربري» نيز قرآن را فاقد هر گونه انسجامي منطقي مي داند و قائل است که خواننده قرآن به ويژه اگر ناچار باشد که به يک ترجمه اکتفا کند بي شک از ناپيوستگي هاي بسياري از سوره هاي قرآن حيران و هراسان خواهد شد.
    نقد و بررسي:

    در پاسخ بايد گفت: بر اسلوب قرآني هيچ اشکالي وارد نيست، و اين ناپيوستگي نمي تواند و نبايد ما را هراسان کند و حتي احتياجي به اين نيست که ما در جستجوي علم تناسب براي پيوند ظاهري ميان آيات برآييم و از قرآن همان توقعي را داشته باشيم که از کتابهاي رايج داريم. زيرا اگر هر چند صفحه راجع به يک موضوع بود قرآن تبديل به يک «مجمع القواعد » مي شد در حالي که اسلوب قرآن با ويژگي تنوع اسلوب، چرخيدن از موضوعي به موضوع ديگر، گيرايي، زيبايي و نفوذ تأثير شگفت انگيزي بخشيده و در دل مؤمنان و غيرمؤمنان شور و خروشي ديگر آفريده است. به همين دليل «خطابي» (م388ه) مي گويد: «خداوند وعده و وعيد و انذار و بشارت را اگر چه ذاتاً مقابل يکديگرند ولي چون مالاً ناظر به يک هدف اند در کنار هم مي آورد».
    *4-دسته اي ديگر از مهمترين شبهات خاورشناسان پيرامون ويژگيهاي سوره مکي و مدني، اسلوب، محتوا و سبک سخن است که در نتيجه اين شبهات، قرآن را تابع شرايط محيط مي دانند. نگارنده ابتدا شبهات را مطرح و در ادامه به پاسخ آنها مي پردازد.
    *الف: پس از بررسي دقيق قرآن به دو اسلوب متعارض پي مي بريم زيرا سوره مکّي داراي مطالبي خشونت آميز و شديد، زشت گويي و دشنام و حاوي کليه خصوصيات يک محيط اجتماعي منحط است در حالي که سور مدني داراي آياتي نرم و مسالمت آميز است و نموداري از يک جامعه متمدن را نشان مي دهد.
    *ب-کوتاهي آيات و سور مکي در کنار بلندي آيات و سور مدني خود بر انقطاع و عدم ارتباط ميان بخشهاي مکي و مدني دلالت دارد.
    *ج-بخش مکي قرآن خالي از تشريع و احکام است در حالي که بخش مدني مملو از قوانين و احکام است .
    *د-قرآن فراوان به روز و شب و انجير و زيتون و کوه سينا و بسياري از مخلوقات سوگند خورده است. بي ترديد موارد قسم که امور حسّي هستند دلالت بر آن دارد که قرآن از محيط اجتماعي خود متأثر بوده است.
    ه-در بخش مکي، آغاز بسياري از سوره‌ها مشتمل بر سخنان بي معنايي نظير
    «الم» و «کهيص» است؛ که با هدايتگري قرآن سازگار نيست.
    *و-در بخش مکي قرآن از دليل و برهان خبري نيست برعکس بخش مدني که سرشار از دلايل و متکي بر براهين است.
    نقد و بررسي:

    *الف-در آيات و سور مکي نيز لين و نرمي داريم و آيات عفو و تسامح در آنها وجود دارد. مثل آيه 199 سوره اعراف:
    «خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين»
    «عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان ده و از جاهلان اعراض کن».
    در آيات مدني نيز وعده و وعيد و تهديد نيز وجود دارد؛ مانند آيه 10 سوره آل عمران
    «ان الذين کفروا لن تُغني عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شيئا و اُولئک هم وقود النار»
    «کافران را اموال و اولادشان هيچ از عذاب خدا نرهاند و آنان اهل آتشند جاودانه در جهنم باشند».
    *ب-قسم مکي به دليل صحبت کردن از الله، ملائکه، کتاب، رسول، روز قيامت، وصف بهشت، فضايل و آداب انساني داراي لين و نرمي است.
    *ج-آيا عاقلانه است کتابي که به اصول آداب و فضايل کلام دعوت مي کند، خود از اصول و آداب کلام خارج شود و به کلام رذيله زيور و زينت شود.
    *د-بر فرض که قبول کنيم اسلوب شدت در مکّي غلبه دارد و لين بودن در آيات مدني است، در جواب گفته مي شود که اين اختلاف به محمد و متأثر بودن او از محيط بر نمي گردد فقط برگشت حقيقي آن اختلاف حال مخاطبين است.
    قبلاً گفتيم اهل مکه طبع خشن، قسي القلب و قليل المعارف بودند و اهل مدينه داراي علوم و معارف و دقت و احساس بودند. آيا يکي بودن اسلوب با اين ويژگيهاي متفاوت، حکيمانه است؟ آيا عدم مراعات مقتضاي حال از بلاغت است؟ مسلماً جواب منفي است؛ زيرا حکيم کسي است که براي هر نوع مخاطبي بتواند کلامي جداگانه بياورد.
    *5-آنکه کل قرآن يک موضوع واحد و ريشه و اساس واحدي دارد و حکمت در تقسيم آن به مکي و مدني به خاطر اهدافي است که قرآن براي آن نازل شده است.
    *الف-در پاسخ شبهه کوتاهي آيات و سور مکي مي گوئيم اولاً در بخش مکي قرآن نيز سوره هاي بلند نيز وجود دارد مثل سوره انعام، و در مقابل در بخش مدني نيز سوره هاي کوچک وجود دارد مثل سوره نصر»
    *ب-اگر مقصود آنان کليت و شمول نبوده و کثرت و اغلبيت را مدّ نظر دارند؛ آن را مي پذيريم، اما اين امر نتيجه اي را که ايشان به دنبال آن هستند و افترايي را که متوجه قرآن ساخته اند ثابت نمي کند، بلکه هر کس که بهره اي از بلاغت داشته باشد، رابطه محکم و فراگيري را ميان همه اجزاي قرآن مشاهده مي کند. مضافاً به اينکه آيات مکي در ميان آيات مدني و بر عکس پراکنده اند و با اين وجود نه تنها تفاوت و جدايي و انقطاعي را حس نمي کند بلکه از وحدت استوار و پيوند و هماهنگي کامل آن به شگفت مي آيد.
    *ج-بايد گفت که در اين تغييرات نکته ايي دقيق نهفته است و آن تحت عنوان انتقال دعوت پيامبر از مرحله انذار به مرحله رسالت مطرح مي شود، در مقطع انذار هدف اصلي اثر گذاري است که آن نيز به نوبه خود در زباني کوبنده و آهنگين نمود مي يابد؛ از سوي ديگر رسالت به گيرندگان پيام ناظر است و مفاهيمي فراتر از اثر گذاري صرف به ايشان انتقال مي دهد از اين رو رسالت به زباني متفاوت از حيث ساخت و ترکيب نيازمند است.
    *د-اينکه مسأله تحدي قرآن مطرح مي شود که در مکه ابتدا به کل قرآن سپس به 10سوره و سپس به يک سوره تحدي نمود اما در مدينه به کوتاهترين همه تحدي نموده است اگر اهل مدينه بر انشاء عبارات طولاني قادر بودند مي بايست به تحدي قرآن پاسخ داده لکن سکوت را انتخاب کرده چيزي نگفتند و اين نشان عجز آنها بود.
    آخرين دليل بر رد اين شبهه اين که تفاعل و تعامل انسان با مجتمعات و محيطهاي جديد به سرعت يک شب و روز تمام نمي شود مخصوصاً اگر مرتبط به ويژگيها و توانايي هاي ذاتي باشد، قرآن نيز از اين اصل مستثنا نيست، در حالي که ملاحظه مي کنيم قرآن به مجرد هجرت نبي اکرم (ص) به مدينه ادامه مي يابد و فترت طولاني هم رخ نمي دهد و بلافاصله شش سوره از سوره هاي طولاني قرآن (بقره، آل عمران، نساء، ممتحنه، احزاب، انفال) فرود مي آيد؛ درحالي که اين سوره داراي مفاهيم و تشريعييات تفصيلي متنوع هستند.
    6-شبهه خُلُو آيات مکي از تشريع و اختصاص آن به آيات و سوره مدني بي اساس و نتيجه عدم دقت کافي در مضامين قرآن است زيرا:
    *الف-قرآن و سوره مکي تماماً از تشريع و احکام خالي نيست به عنوان نمونه در آيات زير مواردي از تشريع و احکام وجود دارد: انعام: 151-153:
    «قل تعالوا أتل ما حرم ربکم عليکم ألا تشرکوا به شيئا و بالوالدين إحسانا... »
    «بگو: بياييد تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است برايتان بخوانم. اينکه به خدا شرک مياوريد. و به پدر و مادر نيکي کنيد... » معارج: 29-34:
    «والذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم...»
    «و آنان که دامنشان را [از آلوده شدن به شهوات حرام] حفظ مي کنند... » .
    *ب-کمي تشريع و احکام در قرآن مکي و کثرت آن در سور مدني از قبيل تدريج و همراهي در نزول و اسلوب و سبک نيکو در تلقين و رعايت احوال مخاطبين است. ديگر اينکه چگونه ممکن است مردم مکه که هنوز گرفتار شرک و بت پرستي هستند تکليف به احکام و شرايع سخت شوند. دست آخر آنکه لازمه ايجاد حکومت اسلامي و استقرار آن و مقابله با دشمنان نيازمند احکام و قوانين خاصي مي باشد که مناسب حال دوران مدينه مي باشد.
    *ج-شبهه اختصاصي قسم به حيات در سوره مکي به دليل پايين بودن سطح فکر مکي ها باطل و بي اساس است زيرا قبلاً گفتيم اهل مکه داراي ذوقي سرشار و فضيلت و ذکاوتي بيشتر از اهل مدينه بودند و آن بخش از قرآن که خطاب به آنهاست حاوي اسرار و خصوصياتي است که بجز براي اهل فکر و زبدگان فن بيان قابل درک نيست. علاوه بر آن اختصاص قسم به محسوسات در سور مکي عموميت ندارد زيرا در ميان سور مکي قسم به معقولات نيز خورده شده است از جمله:
    سوره «يس» آيه 1: قسم به قرآن؛ سوره «والعصر» آيه1: قسم به زمان؛ سوره «نازعات» آيه 1: قسم به ملائکه؛ سوره «حجر» آيه 92: قسم به ذات خود؛ سوره «شمس» آيه7: قسم به نفس ناطقه؛ سوره «حجر» آيه 72: قسم به حيات رسول.
    *7-اينکه قسم به اين امور محسوس نه به خاطر محسوس بودن است بلکه براي تنبيه و آگاهي دادن به مردم مکه است زيرا آنها اين اشياء را شريک خدا مي گرفتند لذا خداوند آنها را توجه داد به اينکه آنها مخلوق خدا هستند و داراي اسرار و عجايب هستند.
    *الف-شبهه اشتمال قرآن بر حروف بي معنا در ابتداي سور مکي و اينکه اينها را کاتبان يهودي پيامبر در قرآن وارد کردند و تفسير آن ها به «محمد مرا فرمان داد» يا «محمد ما را امر کرد»، باطل و بي اساس است زيرا:
    1-پيامبر هرگز کاتب يهودي نداشته است.
    2-هيچ دليلي در زبان يهود و غير يهود وجود ندارد که معناي اين حروف را آنچنان که گفته اند بيان کند.
    3-چنين ادعايي از يهود شنيده نشده است، اگر چنين سخني سابقه داشت آن را مطرح مي کردند زيرا آنان سرسخت ترين دشمنان پيامبر بودند. نهايت آنکه وجود کلماتي داراي معاني غير روشن در قرآن با صفت هدايت و رحمت و آشکار بودن قرآن براي مردم منافات ندارد، زيرا قرآن به طور کلي و در مجموع داراي اوصاف مذکور است نه به تفصيل و در يکايک الفاظ.
    4-در رّد شبهه خلو سوره مکي از دليل و برهان بايد گفت که اگر قرآن از جامعه ايي که محمد در آن زندگي مي کرد تأثير پذيرفته بود قطعاً اين جامعه به وجود چنين نقصي از ديگران آگاه تر بودند و مي بايست بيش از همه چنين اتّهامي را متوجه محمد ساخته و با تمسک به اين نقطه ضعف آشکار با بي پايگي دعوت وي در پيروزي بر او بکوشد به ويژه آن که محمد (ص) در مکه دشمنان سرسختي داشت که هيچ چيز آنها را از دشمني با او منصرف نمي ساخت.
    1-4) اگر چنين ادعايي صحيح مي بود، نبوّت پيامبر باطل مي شد و مشرکان مکه مي توانستند ادعاي پيامبري کنند زيرا آنان خود مصدر چنين نبوتي بودند و استاد اين کار به شمار مي آمدند زيرا همانطوري که قبلاً گفتيم نثر و نظم و خطابه هاي آنها فاقد هرگونه استدلال و برهاني بود.
    2-4) کذب اين شبهه صريح و آشکار است زيرا شامل قوي ترين دلايل و محکم ترين براهين در اثبات اعتقادات اسلامي نظير توحيد و نبوت مي باشد.
    در ادامه به چند نمونه اشاره مي شود:
    *1-آيات دال بر خداشناسي:
    مومنون: 91
    «ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق ولعلا بعضهم علي بعض»
    «خدا هيچ فرزندي براي خود نگرفته است، و هيچ معبودي با او نيست [اگر جز خدا معبودي بود] در اين صورت هر معبودي [براي آنکه به تنهايي و مستقل تدبير امور کند] آفريده هاي خود را با خود مي برد [و از مدار تصرف ديگر معبودان خارج مي کرد]و بر يکديگر برتري مي جستند. منزّه و پاک است خدا از آنچه [او را به آن]وصف مي کنند». انبياء22:
    «لو کان فيهما آلهه الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما يصفون»
    «اگر در آسمان و زمين معبوداني جز خدا بود بي ترديد آن دو تباه مي شد پس منزّه است خداي صاحب عرش از آنچه [او را به ناحق به آن] وصف مي کنند» .
    *2-آيات دال بر نبوت:
    اسراء: 105-106
    «وبالحق أنزلناه و بالحق نزل و ما أرسلناک الا مبشرا و نذيرا...»
    «و قرآن را به حق نازل کرديم و به حق نازل شد، و تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم».
    فصلت: 41-42:
    «ان الذين کفروا بالذکر لما جاءهم و انه لکتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد»
    «کساني که به اين قرآن هنگامي که به سويشان آمد کافر شدند [به عذابي سخت دچار مي شوند] بي ترديد قرآن کتابي است شکست ناپذير که هيچ باطلي از پيش رو و پشت سرش به سويش نمي آيد، نازل شده از سوي حکيم و ستوده است».
    5-دسته ديگر از شبهات خاورشناسان که در نتيجه آنها قرآن را متأثر از محيط زندگي پيامبر مي دانند عبارتند از:
    الف: الفاظ «ريح»، «تجارت»، «شرا»، «بيع»، «ضرر» و... از فرهنگ بارزگاني عربستان گرفته شده است.
    ب-قرآن در بسياري از موارد از تشبيهات و معهود و آداب و عادات و رسوم بين مردم استفاده کرده است.
    چ-استفاده از تعابيري همچون «جنّ»، «مجنون»، «حورالعين»، «روح»، «سحر»، «چشم زخم» همه نشان دهنده تأثير قرآن از محيط است.
    نقد و بررسي:

    *الف: در مورد استفاده قرآن از فرهنگ بازرگاني عرب بايد بگويم که مراد نويسنده يا آن است که قرآن از لغات رايج عرب در داد و ستد استفاده کرده که ظاهر عبارت ايشان گوياي همين مطلب است، يا مراد او اين است که قرآن از محتواي آن الفاظ و مفاهيم نيز تبعيت کرده است. در صورت اول هيچ اشکالي بر قرآن وارد نيست زيرا هر کتاب آسماني يا غير آسماني در هنگام تدوين يا وحي به ناچار بايد از واژگان متعارف مخاطبان خود استفاده کند و گرنه منظور گوينده فهم نخواهد شد. در صورت دوم بايد گفت که مطلب مورد ادعا در مورد قرآن صحيح نيست چون قرآن کريم هر چند از اين الفاظ و مفاهيم استفاده کرده، ولي محتوا و شرايط و احکام خاص خويش را از طرف خداوند بيان نموده است.
    *ب: استفاده از تشبيهات معهود و ضرب المثل هاي هر ملت، در کتاب و سخني که براي آنان تنظيم مي شود، کاري صحيح و مطلوب است. گاهي يک ضرب المثل مي تواند مطالب عميقي را در خود جاي دهد، اما اين به معناي پذيرش لوازم کلامي و علمي آن ضرب المثل تشبيه نيست. مثلاً در مورد آيه «طلعها کانه رؤوس الشياطين» شکوفه هايش مانند سرهاي شياطين [بسيار بد نما و زشت] است (9) مفسران سه احتمال داده اند:
    1-منظور مار بد چهره اي است که به نام شيطان خوانده مي شود و ميوه و شکوفه زقوم جهنم به آن تشبيه شده.
    2-منظور گياهي است زشت منظر که به نام «شيطان» خوانده مي شود.
    3-منظور چهره زشتي است که هر کس در ذهن خود از شيطان به عنوان يک موجود پليد تصوير مي کند.
    بنابراين چنين نيست که قرآن تحت تأثير فرهنگ زمانه قرار گرفته باشد، بلکه از يک ضرب المثل معهود عرب استفاده کرده و مي خواهد بد چهره بودن زقوم را تصوير کند.
    چ: درباره مسأله «جن»، «سحر»، «چشم زخم»، «روح» و استفاده قرآن از اين الفاظ گفته مي شود: قرآن کريم در مورد فرهنگ مردم عرب به صورت گزينشي عمل کرده و هرچه را صحيح و مطابق واقع و حق بوده پذيرفته است، بر اين اساس در آيات متعددي به اين الفاظ اشاره کرده و اين به معناي تبعيت از فرهنگ زمانه نيست بلکه تأييد مطالب صحيحي است که چه بسا از طريق انبياء سلف وارد فرهنگ مردم شده است. درباره کلمه شيطان نيز در فرهنگ اسلامي به معناي هرمتمرد و طاغي است اعم از جن و انس و جنبندگان ديگر. بنابراين گاهي به «ابليس» گفته مي شود و گاهي به موجودات موذي ديگر، حتي گاهي بر «ميکروب» هم اطلاق شده است. تعبير «حورالعين» نيز به معني «شدت سفيدي چشم و زيبايي» آن است و به معناي «سياه چشم» نيست.
    مصادر خارجي:

    مصادر خارجي که خاورشناسان براي قرآن تعيين کرده اند به دو قسمت اساسي تقسيم مي شود
    *1-مصادر خارجي شفاهي (ملاقات با مسيحيان و يهوديان)
    *2-مصادر خارجي کتبي (مطالعه کتابهاي عهد قديم و جديد) .
    1-مصادر شفاهي:

    دسته اي ديگر از شبهات خاورشناسان ناظر به اخذ قرآن از اشعار «اميه بن ابي الصلّت»، «حنفا»، و «احبار» و «رهبانان» در مسافرتهاي پيامبر (ص) است.
    نقد و بررسي:

    اميه بن ابي الصلّت از شاعران عرب در دوران جاهليت و اسلام است، او را از حنفايي دانسته اند که از ظهور پيامبري در زمان خودش، خبر مي داد و آرزو داشت که خود، آن پيامبر باشد؛ اما وقتي که محمد (ص) بر انگيخته شد از روي حسد به وي کفر ورزيد. وجود تشابه به بين شعر اميّه و پيامبر به يقين به هيچ وجه بر تأثير پيامبر از اشعار اميه دلالت نمي کند زيرا هيچ دليلي وجود ندارد. احتمال چنين تأثيري را حتي در زمان پيامبر هم کسي نداده است. با اين که اعراب با اشعار اميه آشنا بودند و از سويي مشرکان وحياني بودن قرآن را قبول نمي کردند، اگر چنين احتمالي مي دادند هر آينه پيامبر را به آن متّهم مي کردند. اما حنفا، گر چه بت پرست نبودند، تعداد آنها خيلي کم و عقايدشان در هاله ايي از ابهام قرار داشت و معلوم نبود که تصورشان از خدا، وحدانيت او و از حشر و بعث... چيست؟
    تا بتوان معارف قرآني را با افکار و عقايد آنها مقايسه کرد، آنچه که در دست است اين است که: به حج بيت الله اعتقاد داشتند و تابع حق تعالي بودند و به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبيت مي شناختند.
    آنان از قوم و قبيله گمراه و جاهل بت پرست و در فشار و آزار بودند و نمي توانستند براي خود رهبري برگزينند و لذا عقايد و آراءشان نمي تواند از قرآن کريم باشد همانطور که قرآن نيز نمي تواند متأثر از آنان باشد. در رابطه احبار و رهبانان تاريخ ياد ندارد که آن حضرت با بعضي از اينان نشسته باشد يا به صومعه يا ديري رفته باشد تا تعاليم يهود و مسيحيت را بياموزد. ملاقات با «بحيرا» نيز اين مطلب را ثابت نمي کند زيرا از وي هيچ اثري در تاريخ يافت نمي شود مگر آنچه را که مورخان سيره نويس ذکر کرده اند که پيامبر را در کودکي در چند دقيقه ملاقات کرد، اما در اين ملاقات چند دقيقه اي بحيرا چه مقدار مي توانست از معارف مسيحيت را به پيامبر تعليم دهد؛ بعلاوه سن پيامبر بسيار کم بود و عموي او نيز در اين ديدار همراه او بود.
    2-مصادر کتبي:

    1-بسياري از خاورشناسان خواسته اند محتواي قرآن را اقتباسي از کتب و شرايع پيشينيان جلوه دهند. «ريچاردبل» قرآن را کتابي غني از نظر قصه و حکايت دانسته و مي گويد: «اينها بر گرفته از منابع يهود و مسيحيت است.» خاورشناسان ديگري نيز ضمن اشاره به همين مطلب، بخشهاي ديگري از قرآن را به تورات و انجيل پيوند مي دهند.
    نقد و بررسي:

    در پاسخ بايد گفت که اسلوب قصه در قرآن با تورات و انجيل تفاوت دارد، قصص قرآن با واقعيت تاريخي مطابقت دارد و هيچ گاه مانند تورات و انجيل به جزئيات و تفاصيلي که انسان را از تدبير و تفکر باز مي دارد نپرداخته است، بلکه صرفاً به آنچه مايه عبرت است و در سرنوشت نسلها موثر است اشاره مي کند. از سوي ديگر اسلام اديان قبلي را در ظرف زماني و مکاني خود به رسميت شناخته و کتب آنها را تصديق کرده است. اسلام به معناي نابودي تمام اخلاق و عقايد و احکام شريعتهاي پيشين نيست، از آنجايي که اسلام دين فطرت است، آنچه از شرايع پيشين را که موافق فطرت است تصويب نموده؛ و آنچه را تحريف شده يا مقتضاي زمان نبوده با احکام اصيل و متناسب با زمان و مکان جايگزين ساخته است.
    2- «آرتور جفري» در کتاب «واژگان دخيل در قرآن» غير از نامها خاص تعداد 275 واژه را دخيل داشته و تا توانسته است منشأ آنها را به يهوديت و مسيحيت بر گردانده و با اين عمل مي خواهد اثبات کند که قرآن از يهوديت و مسيحيت سرچشمه گرفته است. وي همچنين در مقدمه کتابش در بيان دليل ورود واژه هاي غير عربي در قرآن مي گويد: «دين اسلام چيزي نو براي اعراب بوده و امکان نداشته که واژگان بومي عرب براي بيان انديشه هاي تازه کفايت کند، بنابراين راه ساده و روشن، قرض گرفتن واژه ها و اصطلاحات فني از زبانهاي ديگر است».
    نقد و بررسي:

    با نگاهي اجمالي به واژه هاي ادعايي مي توان گفت که نزديک به دوسوم آنها واژه هايي هستند که پيش از ظهور پيامبر اسلام وارد زبان عربي شده و در آن زبان به صورت واژه هاي عادي بومي در آمده اند.
    نکته ديگر آنکه اگر ما زبان قرآن را «زبان معيار» بدانيم، زباني که در تعامل با اقوام و قبيله هاي مختلف است، به آنها لغت مي دهد و مي گيرد و هر لغت را که مي گيرد آنها را پخته و به صورت زبان خود مي گرداند. بنابراين جايي براي طرح مسأله دخيل بودن نمي ماند. علاوه بر اين در مورد عدم کفايت لغات زبان عربي بايد گفت همانطوري که در ابتداي بحث اشاره شد، زبان عربي در زمان نزول قرآن در اوج فصاحت و بلاغت بود و از اين نظر در آن روزگار شهره آفاق گشته بود.
    نتيجه:

    بنابراين از آنچه گذشت روشن گرديد که شبهات خاورشناسان هيچ کدام اصل و اساسي ندارند و همه ناشي از عدم دقت در قرآن و تعصبات کورکورانه آنها است و در هيچ يک از آنها راه و روش علمي را در پيش نگرفته اند،
    از اين رو برماست که بر پايه منطق و استدلال و روش علمي پاسخ شبهات آنها را بدهيم.
    پي نوشت ها :

    1. بقر ه: 75.
    2. بقره: 146.
    3. بقره: 89.
    4. آل عمران: 19.
    5. فرقان، 6.
    6. يوسف، 2.
    7. ص: 87.
    8. بينه: 5.
    9. صافات: 65.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 20-01-2012, 12:07
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 25-11-2011, 01:55
  3. چرا نام امام على و ساير ائمه*در قرآن نيامده است؟!
    توسط vorojax در انجمن مباحث ديگر بخش اسلامی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-07-2011, 05:05
  4. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 04-03-2011, 17:26
  5. آداب تلاوت قرآن
    توسط vorojax در انجمن آداب
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 29-08-2008, 04:34

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه