نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (3)

  1. #1
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (3)


    جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (3)





    همان طوري که عنوان شد، نهاد جامعه مدرسين حوزه علميه قم تا قبل از انقلاب اسلامي هيچ گاه به عنوان يک نهاد، اطلاعيه اي به صورت علني منتشر نکرد و ملت ايران تا قبل از انقلاب اسلامي با نام اين نهاد آشنايي نداشتند. آنچه به عنوان اسناد تاريخي در دفاع از مرجعيت امام راحل در ايام بازداشت وجود دارد، استفساري است از حضرات آيات آقايان حاج شيخ محمد تقي آملي، مرعشي نجفي، سيد محمد هادي ميلاني (و شايد علماي ديگر) درباره مقام و شخصيت علمي امام خميني که اين استفساريه ها يکي به امضاي جمعي از طلاب علوم ديني، يکي به امضاي اصناف بازار، يکي به امضاي «عده اي از اصناف و تجار تهران» و در نهايت يکي به امضاي «عده اي از مقلدين ايشان» منتشر شده است.(18) در هيچ يک از اين استفساريه ها نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم ديده نمي شود و مشخص نيست حضرت آيت الله يزدي يا کساني که ادعا مي کنند جامعه مدرسين حوزه علميه قم تلاش کرد تا امام عنوان مرجعيت پيدا کند و دست ساواک از هر گونه تعرض به جان امام بسته شود با تکيه بر کدام دليل و سندي چنين مسئله اي را منتشر مي کنند؟!
    متأسفانه در دو دهه اخير، مطالب و مشهورات زيادي در قالب مصاحبه ها، تاريخ شفاهي، خاطرات، متون درسي، متون تاريخي و امثال اينها در سطح کشور منتشر شده است که بخش قابل توجهي از اين آثار، فاقد مباني تاريخي و مستندات غير قابل مناقشه پيرامون امام راحل، انقلاب اسلامي و نهضت بزرگ ملت ايران در دو سده اخير مي باشند. اين آثار نه تنها مباني محکمي در حوزه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي ندارند بلکه با القائات ضد و نقيض و فاقدمستندات تاريخي، فهم اين بخش از تاريخ ما را دچار ابهامات زيادي کرده اند؛ ابهاماتي که دشمنان امام و انقلاب اسلامي سال ها در پي ارتقاء آنها بودند.
    اينکه افراد، شخصيت ها،جريانات، احزاب، گروه ها و سازمان ها با چه انگيزه هايي تاريخ يک ملت را تحريف مي کنند يک مسئله است و اينکه عده اي به خاطر جهل نسبت به تاريخ به جعل تاريخ مي پردازند مسئله مهم تري است. تاريخ ملت ها هميشه در معرض تحريف جريان ها ي ذينفع يا معارض قرار دارد اما مسئله مهم اين است که چرا شخصيت ها، جريانات و نهادهايي که معتقد به تاريخ، هويت، فرهنگ، باورها و ارزش هاي يک ملت هستند و خود جزء رنج کشيده ها مي باشند فضا را براي چنين روش هايي فراهم مي سازند؟
    در جايي که اسناد و مدارک تاريخي به اندازه کافي زمينه هاي وقوع يک رخداد را توضيح مي دهند چرا بايد با برداشت هاي شخصي و قرائت هاي فردي يا جرياني يا جناحي، فهم تاريخ را تيره نماييم؟
    اگر در فهم تاريخ، گرفتار تعارض بين منقول و معقول يا منقول و محسوس شديم بايد چه کنيم؟ مثلاً اگر بنا باشد بين منقولات بعضي از شخصيت ها، جريانات يا گروه ها و مستندات تاريخي- در جاهايي که مستندات گويا هستند و به تأويل و تفسير نيازي ندراند- يکي را انتخاب کنيم، آيا مستندات اعتبار دارند يا نقل قول ها؟
    عقل مي گويد که اعتبار مستندات از نقل قول ها بيشتر است؛ به عنوان مثال همه ما مي دانيم که نامه مورخ 68/1/6 که در آن امام خميني(ره)، آقاي منتظري را از مقام قائم مقام رهبري عزل کرد يک سند غير قابل ترديد تاريخي است. اينکه امام در اين نامه به آقاي منتظري گفته است: «روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال ها و از کانال آنها به منافقين مي سپاريد»، نه تنها يک واقعيت بود بلکه رفتارهاي بعدي آقاي منتظري تا زمان مرگ، صحت ديدگاه هاي امام و عدم صلاحيت و مشروعيت وي براي رهبري آينده نظام را به اثبات مي رساند. اکنون کساني که خود را منتسب به وي مي دانند با تکيه بر کدام سند تاريخي مي خواهند تلاش کنند که در صحت اين نامه ترديدايجاد نمايند و توهمات، ذهنيات و حدسيات خود را جايگزين يک سند تاريخي سازند؟
    اگر چنين نامه اي از مام صادر نشده بود و آقاي منتظري و منافقين بيت وي، که بعدها تخم ترديد در اين سند تاريخي را در شوره زار نفاق حاکم بر اطرافيان منتظري نشاندند، نسبت به صحت آن شک داشتند، منتظري هيچ گاه در نامه 68/1/7 خطاب به امام نمي نوشت: «نامه 68/1/6 حضرتعالي ملاحظه شد». آيا وقتي امام در نامه 68/1/8به نامه 68/1/7آقاي منتظري پاسخ مي دهد و سعي مي کند با دلجويي از سقوط بيشتر وي در جريان نفاق جلوگيري کند، خود اين پاسخ که سند انکارناپذير ديگري در تاريخ است نشان نمي دهد که نامه 68/1/6صحت دارد و از طرف امام صادر شده است؟ مگر اينکه منافقان بيت آقاي منتظري ادعا کنند که دلجويي امام در نامه 68/1/8نيز صحت ندارد و آن دلجويي نيز از ناحيه امام نبوده است. اگر نقل قول ها بر اسناد تاريخي رجحان دارند پس بايد اظهارات امام در شب 68/1/7 در حضور سران کشور از جمله مقام معظم رهبري و آقايان هاشمي رفسنجاني، مير حسين موسوي (نخست وزير)، موسوي اردبيلي، آيت الله مشکيني (رئيس مجلس خبرگان) و آيت الله اميني درباره اينکه آقاي منتظري فاسق، فاسد، مفسد... هستند، به عنوان يک سند تاريخي ثبت و ضبط شود و معيار قرار گيرد. اگر اين عبارات از نامه 68/1/6 مهم تر و گويا تر هستند، چرا منافقين بيت آقاي منتظري که اکنون سردمداري آنها را احمد منتظري به عهده گرفته است اين نقل قول را از بعضي سران حاضر در آن جلسه مانند آقاي هاشمي رفسنجاني استفسار نمي کنند و آن را به جاي نامه 68/1/6 نمي گذارند؟! مگر نمي گويند که نقل قول ها از اسناد معتبر تر هستند؟
    غرض از بيان اين نمونه تاريخي اين بود که نشان دهيم نمي توان مشهورات، متواترات و نقل قول ها را جايگزين اسناد تاريخي کرد و نتايج ديگري اخذ نمود.
    تاريخ متشکل از روايت هاي مختلف است و هر روايتي نيز از رويدادهاي متفاوتي گزارش مي دهد. سرکوب دستگاه استنادي در تاريخ و تقليل اين اسناد به بخش دروني نقل قول هاي اشخاص که در آن رخدادها به منزله محتواي تأييد نشده و در نتيجه غير قابل استناد عمل مي کنند، چيزي از تاريخ باقي نمي گذارد. دستگاه مفهومي درک تاريخ، نمي تواند خود را از مستندات تاريخي بي نياز سازد و بيان رخدادها را به بخش فردي، خصوصي و دروني افراد، جريان ها، سازمان ها، گروه ها و احزاب واگذار نمايد. امروزه تاريخ شفاهي در حال تحميل سيطره خود بر تاريخ مکتوب و مستند است زيرا مأموريت سرکوب دستگاه استنادي تاريخ و تقليل اين دستگاه استنادي به نقل قول هاي شخصي را به عهده گرفته است؛ در حالي که ارزش تاريخ شفاهي تا جايي است که زمينه را براي تفسير دقيق تر مستندات تاريخي فراهم سازد نه اينکه خود به جاي تاريخ نشيند و مستندات را از صحنه خارج سازد.
    تاريخ، منطق کشف شده و ايجاد است و کساني مي توانند از پس شناخت سرزمين هاي ناشناخته رخدادهاي تاريخي برآيند که استعداد توليد معرفت بر اساس رخدادها و بازشناسي مجدد رخدادها را بر اساس مستندات تاريخي داشته باشند؛ به همين اعتبار است که در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي انديشه نگارش دانشنامه و دايره المعارف انقلاب اسلامي در سرلوحه سياست هاي مؤسسه تاريخ پژوهي ايران معاصر قرار گرفته و نام اين مؤسسه به مؤسسه تاريخ پژوهي و تدوين دانشنامه انقلاب اسلامي تغيير يافته است.
    حجم وسيع منابع منقول، متضاد و متناقضي که در حوزه هاي مختلف تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در اين سه دهه توليد شده خطر تحريف تاريخ انقلاب اسلامي را دو چندان ساخته است.
    با وجود اينکه ملت ايران هنوز در فضاي انقلاب اسلامي تنفس مي کند و هنوز بسياري از مبارزان راه آزادي و آرمان هاي امام خميني زنده هستند، تحريف رخدادهاي انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام خميني به اشکال متفاوتي هر روز ادامه دارد و به کوهي از آثار، متون تاريخي و گفتارهاي شفاهي سطحي بدل شده است. نزديک به دو دهه است که تاريخ شفاهي، تيشه جهل و تحريف به دستگاه استنادي تاريخ مي زند و اگر نجنبيم چند صباحي ديگر اسناد تاريخي، اعتبار خود را از دست مي دهند و مورد ترديد واقع مي شوند و نقل قول هاي بي مايه جاي آن ها را مي گيرند.
    1. با دقت تاريخ حماسه آفرين و پر حادثه انقلاب اسلامي بي نظير مردم قهرمان ايران را آن گونه که هست ثبت نمايد.
    2. تاريخ را آن گونه که اتفاق افتاده است ثبت و ضبط نمايد نه آن گونه که افراد يا جريان ها مايل اند و نه آن گونه که بعضي از مورخان دستور گرفته اند تاريخ انقلاب را بنويسند.
    3. هدف قيام مردم ايران را مشخص نمايد تا اهداف انقلاب اسلامي در مسلخ اغراض افراد و جريان ها يا اربابانشان ذبح نشود.
    4. اجازه ندهد کساني به نوشتن تاريخ پر افتخار انقلاب اسلامي ايران مشغول شوند که سر در آخور غرب و شرق دارند.
    5. تاريخ انقلاب اسلامي مستند به صدا، فيلم و حاوي مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده هاي مردم رنجديده نوشته شود نه از زبان جريان ها و گروه هاي خاص.
    6. پايه هاي تاريخ انقلاب اسلامي مانند خود انقلاب، بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرت ها و ابر قدرت ها قرار گيرد نه افرادي که وابسته به آنها و مورد تأييد و اعتماد آنها هستند.
    7. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام کردند و فکر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفکر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط و در يک کلمه اسلام آمريکايي کردند.
    8. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که چگونه در جمود حوزه هاي علميه آن زمان که هر حرکتي را متهم به حرکت مارکسيستي يا حرکت انگليسي مي کردند، تني چند از عالمان دين باور، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقير و زجر کشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز بيرون آمدند.
    9. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي به روشني ترسيم شود که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامي و مبارزه روحانيت اصيل در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبي، چه ظلم ها بر عده اي روحاني پاکباخته رفت.
    10. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي نشان داده شود که روحانيت اصيل چه ناله هاي دردمندانه اي کردند، چه خون دل ها خوردند و حتي متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توکل بر خداي بزرگ از تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند.
    11. در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي به روشني ترسيم شود که چگونه روحانيت اصيل در جنگ نابرابر ايمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکري و تحجر گرايي، سرافراز ولي غرقه به خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند.
    آنچه گفته شد منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي است که امام خميني(ره) آرزو داشت قيام بزرگ ملت ايران و نهضت اصيل روحانيت بر اساس آن به نگارش درآيد. بنياد تاريخ پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي از همه دلباختگان راه امام و آرمان هاي انقلاب اسلامي و کساني که به خميني کبير عشق مي ورزند و راه او و نظام جمهوري اسلامي و نظريه مترقي ولايت مطلقه فقيه را تنها راه سعادت، عزت، سربلندي، پيشرفت و تعالي ملت بزرگ ايران و جهان اسلام مي دانند انتظار دارد که در اين مسير پر تلاطم، که از طعنه دشمنان غدار انقلاب اسلامي و دوستان نادان در امان نخواهد بود، با بيداري و ديده باني مستمر اجازه ندهند اين انقلاب به دست نااهلان، منافقان، قدرت طلبان، منحرفان و فرصت طلبان افتد.
    پي نوشت ها :

    1-رک: اسناد انقلاب اسلامي، همان، ج2، ص102 و ج1، ص157، 152، 147.

    منبع:کتاب 15 خرداد 24 -

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

  3. #2
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (2)





    از ديگر نکاتي که در مصاحبه آيت الله يزدي با هفته نامه پنجره منطبق با اسناد تاريخي نيست فقدان عنوان مرجعيت براي امام خميني در دوران دستگيري ايشان پس از واقعه 15 خرداد 1342 و تلاش جامعه مدرسين براي تثبيت مرجعيت امام است؛ اين ادعا بيش از آنکه مبتني بر مستندات تاريخي باشد ادعايي متکي بر مشهورات و متواترات است و در نوشته هاي چندي نيز بدون جست و جوي تاريخي تکرار شده است.(1)
    اگر چه عدم حضور رسمي نهادي به نام «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» در اين دوران تا حدود زيادي صحت اين ادعا را دچار ترديد مي کند اما از آنجايي که بارها بدون توجه به اسناد برجاي مانده از نهضت امام خميني، اين مطلب در نوشته هاي چندي تکرار شده است به ناچار صحت و سقم آن را ارزيابي مي کنيم.
    آيا واقعاً در دوراني که امام (ره) دستگير شده بود و در زندان رژيم شاه به سر مي برد فاقد عنوان مرجعيت بود و اين عنوان را، همان طوري که آيت الله يزدي گفتند، جامعه مدرسين يا ديگران به او اعطا کردند تا امام از تعرض ساواک در امان باشد؟
    چگونه امکان دارد نهادي را که خود به شکل رسمي و علني فضاي مناسبي براي فعاليت ندارد و افرادي که مدعي تأسيس چنين نهادي هستند تا آستانه انقلاب اسلامي در هيچ يک از اعلاميه هاي رسمي، نه خود را در قالب اين نهاد معرفي کرده اند و نه از عنوان جامعه مدرسين حوزه علميه قم استفاده نموده اند منشأ چنين حرکت بزرگي براي نجات رهبر يک انقلاب بزرگ اجتماعي باشند؟
    اينکه عده اي از شاگردان امام در آن دوران با استعلام از عده اي از مراجع در خصوص مقام مرجعيت امام راحل تلاش کردند تا توطئه هاي رژيم شاه را در خصوص زير سؤال بردن مقام مرجعيت حضرت امام خنثي سازند يک چيز است و اينکه ادعا شود «وقتي عوامل رژيم، امام را دستگير کردند ايشان عنوان مرجعيت نداشت و براي همين جامعه مدرسين بلافاصله با توجه به صلاحيت حضرت امام، در اطلاعيه اي اعلام کردند که امام خميني جزء مراجع تقليد هستند»(2) چيز ديگري است.
    اکنون شايسته است هر دو ادعا را با توجه به مستندات تاريخي مورد ارزيابي قرار دهيم.
    1- آيا امام در زمان دستگيري در خرداد سال 1342 عنوان مرجعيت نداشت؟
    مطالعه اجمالي و سطحي اسناد مربوط به قيام 15 خرداد نشان مي دهد که چنين ادعايي منطبق با متن تاريخ نيست و صرفاً مشهوراتي است که به نظر مي رسد ريشه در القائات مخالفان امام و نهضت بزرگ اسلامي دارد و بعضي از شخصيت هاي بزرگوار معتقد به امام نيز بدون توجه به مباني منطقي و تاريخي اين مشهورات را پيوسته تکرار مي کنند. به عنوان نمونه مي توان به اسناد زير تا قبل از دستگيري امام در خرداد 42 که دلالت بر عنوان مرجعيت دارد اشاره کرد.
    الف. سرهنگ قولقسه رئيس دايره امنيت و مذاهب سازمان اطلاعات و امنيت کشور (ساواک) در گزارش مورخ 1335/12/22 يعني در زمان حيات مرحوم آيت الله بروجردي، مراجع پس از آقاي بروجردي را به شرح زير معرفي مي کند:
    رديف نام تعداد طلاب درس خارج مسجدي که اقامت مي کند منطقه نفوذ تقليد
    1 آقاي سيد محمد رضا گلپايگاني در حدود300نفر مسجد بالاي سر در صحن و مسجد حسين آباد ايالت مرکزي ايران
    2 آقاي سيد کاظم شريعتمداري در حدود300نفر مدرسه مرحوم حجت آذربايجان و تهران
    3 آقاي سيد محمد حسين طباطبايي قاضي در حدود 200نفر اقامت نمي کند آذربايجان و تهران
    4 آقاي شيخ محمد اراکي از صحابه محترم مرحوم شيخ عبد الکريم در حدود 100 نفر مدرسه فيضيه اراک و بروجرد
    5 آقاي حاج آقا روح الله خميني که از لحاظ درس حايز اهميت است در حدود500 نفر اقامت نمي کند ايالات مرکزي و غرب ايران
    6 آقاي سيد شهاب الدين نجفي در حدود 100نفر صحن بالاي سر تبريز و قم و کشور عراق
    … و…(3)
    سند مذکور نشان مي دهد که در گزارش ساواک در سال 1335 براي رژيم شاه، مقام مرجعيت و دايره نفوذ و جذب شاگرد و اهميت درس امام خميني نسبت به ديگر مراجع به مراتب بيشترمورد توجه قرار داشته است و اين گونه نبود که امام عنوان مرجعيت نداشت و ساواک مي خواست با استفاده از اين نقطه ضعف، امام را تحت فشار قرار دهد.
    ب.روزنامه کيهان در فروردين سال 1340 پس از رحلت آيت الله بروجردي در مطلبي تحت عنوان «شرايط انتخاب مرجع تقليد و علمايي که از آنها نام برده مي شود» مي نويسد:
    …علمايي که در قم هستند و صلاحيت تقليد را دارا مي باشند عبارتند از:
    1- حضور آيت الله حاج آقا روح الله خميني که اکنون در حوزه علميه قم کلاس دارند و بيش از 400 نفر را تدريس مي نمايند.
    2- حضرت آيت الله آقا سيد محمد رضا گلپايگاني
    3- حضرت آيت الله …(4)
    همان طور که ملاحظه مي شود رسانه هاي رژيم شاه در اين گزارش هم نتوانستند شأنيت بالاي مقام مرجعيت امام را نسبت به مراجع ديگر ناديده بگيرند و آن را کتمان نمايند؛ بنابراين چگونه امکان دارد در سال 1342 ندانند که امام هم در کنار ديگر مراجع عنوان مرجعيت دارد و نمي توان طبق قانون اساسي با او برخورد کرد؟!
    ج. تلگراف شهرباني قم به اداره اطلاعات شهرباني کل کشور در تاريخ 1341/10/18 به شماره 5/1765که در آن نوشته شده است: طبق اطلاع، عده اي از آيات عظام و علماي طراز اول قم من جمله: 1- آيت الله شريعتمداري 2- آيت الله گلپايگاني 3- آيت الله خميني 4-… محرمانه و محدود هر شب در منزل يکي از آنها جلسه تشکيل و پيرامون لايحه… مذاکره و تبادل افکار مي نمايد. (5) نشان مي دهد که مقام مرجعيت امام از ديد مأموران شاه، مخفي نيست پس چگونه امکان دارداز ديد مردم مخفي باشد؟
    سه سند مذکور که از ميان ده ها سند برگزيده شد بيانگر آن است که مأموران رژيم شاه از عنوان مرجعيت امام آگاهي کامل داشتند و مي دانستند که نمي توانند به همين راحتي، امام را از صحنه خارج سازند.
    د. نامه هاي علما، انجمن ها، هيئت ها، اصناف و غيره در مسئله تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در سال 1341 نشان مي دهد که نه تنها در ذهن مأموران رژيم شاه بلکه در حافظه حوزه هاي علميه سراسر کشور، قشرهاي مختلف مردمي و اصناف نيز امام خميني به عنوان يکي از مراجع بزرگ تقليد شناخته شده بودند و اين گونه نبوده است که امام در سال 1342 پس از دستگيري از طريق جامعه مدرسين حوزه علميه قم (که خود هنوز وجود خارجي نداشت) عنوان مرجعيت پيدا کرده باشد؛ به عنوان نمونه به تعدادي از نامه هاي مربوط به سال 1341 و سال 1342 (تا قبل از دستگيري حضرت امام که تمام خطابات آن با عنوان مراجع بزرگ جهان تشيع يا حضرت آيت الله العظمي شروع مي شود) اشاره مي کنيم تا مشخص شود آنچه ادعا مي گردد منطبق با حقايق تاريخي نيست و در حافظه پاره اي از شخصيت هاي منتسب به انقلاب بايد اصلاح گردد.
    - متن تلگرام هيئت علميه شهرستان لار به نخست وزير درباره تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و رونوشت براي حضرتين آيت الله العظمي خميني و شريعتمداري به تاريخ 1341/8/15؛(6)
    - متن تلگرام جمعي روحانيون شهرستان رفسنجان به محضر مقدس آيات عظام و حجج اسلام و مراجع عاليقدر عالم تشيع، حضرت آيت الله گلپايگاني، حضرت آيت الله خميني و حضرت آيت الله شريعتمداري و ساير حجج اسلام به تاريخ 1341/8/16؛ (7)
    - متن تلگرام جمعي از روحانيون زنجان به آيات عظام حضرت آيت الله العظمي آقاي ميلاني (مشهد)، حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني و... (قم)... به تاريخ 1341/8/17؛ (8)
    - متن تلگرام روحانيون خرم آباد به آيات عظام، حضرت آيت الله العظمي آقاي گلپايگاني و رونوشت به حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني و... در خصوص تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در تاريخ آذر ماه 1341؛(9)
    - متن تلگرام دو تن از روحانيون زنجان به آيات عظام حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني و آيت الله العظمي خميني و... در خصوص فاجعه مدرسه فيضيه به تاريخ 1342/1/19. (10)
    در مجموعه پنج جلدي اسناد انقلاب اسلامي و همچنين در کتاب نهضت امام خميني و مجموعه پنج جلدي امام خميني در آيينه اسناد انقلاب شهرباني و مجموعه بيست جلدي امام خميني در آيينه اسناد ساواک، حجم وسيعي از اين اطلاعيه ها و بيانيه ها وجود دارد که نشان مي دهد صادر کنندگان آن از مقام مرجعيت امام راحل در ميان ساير مراجع وقت آگاه بودند و اين گونه نيست که امام در هنگام دستگيري در خرداد سال 1342 عنوان مرجعيت نداشته باشند.
    اسناد مذکور که از ميان ده ها سند انتخاب گرديدند بيانگر اين واقعيت هستند که داعيه هاي عدم عنوان مرجعيت براي امام راحل در هنگام دستگيري با بخش عظيمي از اسناد تاريخي همسازي ندارند و مشهوراتي بيش نيستند که بر واقعيت ها و حقايق تاريخي متکي نيستند.
    پي نوشت ها :

    1- رک: علي دارابي، جريان شناسي سياسي در ايران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1388، ص205. در اين اثر نويسنده بدون توجه به آشکارترين سندهاي تاريخي که بخشي از آن در کتاب نهضت امام خميني و اسناد انقلاب اسلامي آمده است، همان مشهورات و متواترات تاريخي را تکرار کرده است.
    2- پنجره، همان.
    3- براي مطالعه اين سند رک: سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، همان، ص 1237-1236؛ سير مبارزات امام خميني در آيينه اسناد به روايت ساواک، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1386، ص 49-45.
    4- سيد حميد روحاني، همان، ص1238.
    5- امام در آيينه اسناد شهرباني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1383، ص4. در اين جلد، اسناد زيادي وجود دارد که دلالت بر عنوان مرجعيت امام دارد و نشان مي دهد که اين عنوان کاملاً در ميان مردم شناخته شده است.
    6- اسناد انقلاب اسلامي، همان، ج3، ص28.
    7- همان، ص30.
    8- همان، ص31.
    9- همان، ص57.

  4. #3
    اخراج شده يادشهيد آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    3,189
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض

    جامعه مدرسين، مرجعيت امام و منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي (1)





    آيت الله محمد يزدي در هفت نامه پنجره شماره 63 مورخ 17مهر 89 پيرامون جامعه مدرسين حوزه علميه قم و مرجعيت امام خميني(ره) مطالبي مطرح کردند که به نظر مي رسد از نظر دقت تاريخي و انطباق با نهضت امام خميني(ره) از چند جهت مورد مناقشه و قابل پژوهش باشد.
    ايشان فرمودند:
    يکي ديگر از کارهاي بسيار مهم جامعه مدرسين در قبل از پيروزي انقلاب، اعلام مرجعيت حضرت امام بود. وقتي عوامل رژيم، امام (رحمت الله عليه) را دستگير کردند ايشان عنوان مرجعيت نداشتند و بر اساس قانون اساسي مشروطه، مراجع داراي مصونيت بودند؛ براي همين جامعه مدرسين بلافاصله، با توجه به صلاحيت حضرت امام، در اطلاعيه اي اعلام کردند که امام خميني... جزء مراجع تقليد هستند و با اين کار دست ساواک را براي هر گونه تعرض به جان امام بستند.(1)
    ملت شريف ايران مي داند که مرکز خلاقه فکري انقلاب اسلامي، حوزه علميه قم است. حل مسائلي که ايران در دوران معاصر با آن درگير بود نياز به کوشش هاي تئوريک با استفاده از سرمايه هاي اسلامي و ملي داشت. در دوران معاصر، هيچ جرياني جز حوزه هاي علميه و روحانيت شيعه امکان و استعداد چنين کوششي را نداشت.
    در حوزه هاي علميه ايران احتياج به تغيير و تحول در مطالبات يکصد ساله مردم مظلوم ايران از هر جاي ديگري عميق تر ظهور کرد. انديشه هاي سياسي در ايران طي يکصد سالي که به انقلاب اسلامي منتهي شد فقط به قانوني کردن استبداد و مادام العمر کردن سلطنت در يک خانواده قناعت ورزيد. حتي بحق مي توان گفت استبدادي که نظام مشروطه سلطنتي بر ملت ايران تحميل کرد به مراتب سياه تر از استبداد قاجاري بود. در افکار و انديشه هاي مشروطه خواهان، مطالب تازه اي وجود نداشت.آنچه بيشتر جلب توجه مي کرد تمايلات خردگريزانه آنها به غرب، حمايت از استبداد و توجيه حضور استعمار در غارت ثروت ملي، انعقاد قراردادهاي استعماري و خدشه دار کردن استقلال ايران بود.
    غربگرايان مشروطه خواه وقتي به قدرت رسيدند و همه چيز ملت ايران را زير سيطره اقتدار و انديشه هاي خود گرفتند به دنبال آن بودند تا مردم را متقاعد کنند که ديگر احتياجي به انقلاب تازه اي نيست. آنها معتقد بودند که نيروي خلاقه ملت بايد پيش از آنکه در راه توسعه آرمان هاي ديني و ملي به کار رود، صرف تحکيم و استقرار سلطنت و پايه هاي تقليد غربي در ايران و تبديل کشور به بازار مصرف سرمايه داري شود. سازش شبه روشنفکران غربگرا با استبداد و استعمار، شرايطي را فراهم کرد که تا زمان رحلت مرحوم آيت الله بروجردي وظهور امام خميني در صحنه تحولات اجتماعي ايران، الزامي براي تغيير به وجود نيايد. در آغاز دهه 40، افکار مردم ايران در جوش و خروش عجيبي قرار داشت و احساس ضرورت تغيير بر اساس راهبردهاي اسلامي و بومي، يک احساس قابل مشاهده در افکار عمومي بود؛ نهضت روحانيت به رهبري امام راحل در چنين شرايطي ظهور کرد.
    در منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، مورخ وظيفه دارد تلاش کند تا هدف قيام مردم را آن گونه که هست تدوين نمايد. نگارش تاريخ مستند از آرزوها و آرمان هاي امام خميني بود و ما بايد تاريخ انقلاب را بدون تکيه بر مشهورات، متشابهات و متواترات، مبتني بر مستندات، معقولات و محسوسات بنگاريم.
    به نظر مي رسد که مطالب آيت الله يزدي، هم از جنبه ماهيت وجودي تشکيلاتي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه در آغاز دهه 1340 و دوران بعد و هم از جهت تثبيت مرجعيت امام راحل منطبق بر اسناد، مدارک و حافظه تاريخي ملت ايران و جريان هاي حوزوي در تاريخ معاصر نيست و نياز به دقت و بازنگري عميق و دقيق دارد.
    با همه احترام و ارجي که براي نهاد معظم مدرسين حوزه علميه قم و همه روحانيون مبارز قائل هستيم؛ روحانيوني که با تعبير امام راحل در جمود حوزه هاي علميه آن زمان که هر حرکتي را متهم به حرکت مارکسيستي و يا حرکت انگليسي کردند، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقير و زجر کشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام کردند و فکر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفکر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايه داري، اسلام التقاط و در يک کلمه اسلام آمريکايي کردند و با پوزش از محضر روحانيت اصيل و پاکباخته اي که در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامي در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبي مظلومانه ناله هاي دردمندانه سر دادند و خون دل ها خوردند و متهم به جاسوسي و بي ديني شدند ولي با توکل بر خداي بزرگ کمر همت بستند و از تهمت و ناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ايمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکري و تحجر گرايي، سرافراز ولي غرقه در خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند،(2) تلاش مي کنيم خلأهاي تاريخي و ضعف استنادي اين اظهارات و اظهارات شبيه به آن را که متأسفانه در تاريخ نگاري دوران معاصر و در تاريخ نگاري انقلاب اسلامي، به ويژه در بخش تاريخ شفاهي دوران اخير فراوان ديده مي شود، نشان دهيم. هدف از اين مقاله روشنگري و انطباق تاريخ شفاهي شخصيت هاي انقلابي با مستندات تاريخي است، تا از اين پس تلاش شود به دور از مشهورات تاريخي، دقت بيشتري در روايت رخدادهايي که منجر به انقلاب اسلامي شدند صورت پذيرد.
    حوزه علميه و نهاد جامعه مدرسين

    اگر چه در خصوص پيدايش نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم تا آستانه انقلاب اسلامي سندي تاريخي و رسمي وجود ندارد و تا قبل از انقلاب اسلامي در اعلاميه ها، بيانيه ها، انتشارات يا چيزي که نشان دهد رسماً چنين نهادي در حوزه علميه قم وجود دارد، نامي تحت عنوان «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» درج نشده است، اما در حافظه تاريخي ملت ايران زمزمه تأسيس نهادي در حوزه علميه قم، به سال 1340 پس از فوت آيت الله العظمي بروجردي بر مي گردد: مسموعات و مشهورات تاريخي نشان مي دهد که آنچه آيت الله يزدي يا ديگران تحت عنوان سابقه تاريخي «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» ذکر مي کنند، به اقدامات روحانياني بر مي گردد که سال هاي بعد (يعني بعد از انقلاب اسلامي) منشأ تأسيس نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم شدند. در حالي که مي دانيم آرمان ها، آرزوها يا اقدامات انفرادي يا جمعي بعضي از افراد در يک دوران نمي تواند نقطه عزيمت رسمي تأسيس نهادي در دوران بعد باشد چه برسد به اينکه بخواهيم چنين نهادي را، که وجود خارجي ندارد،
    سندي بر دفاع از مرجعيت حضرت امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) در سال 1342 يا رهبري جريانات مبارزاتي حوزه و غيره در سال هاي بعد قرار دهيم و آن را مايه نجات امام از دست ساواک تلقي کنيم. به نظر مي رسد براي اينکه نهاد حوزه علميه قم و مبارزات ملت بزرگ ايران به رهبري روحانيت دچار وهن نگردند بهتر است اساتيد معظم حوزه علميه در ثبت و ضبط تاريخ و انتخاب واژه ها و اصطلاحات، دقت بيشتري به خرج دهند تا خداي ناکرده به دست مغرضان، کينه توزان و مخالفان حوزه، که از هر فرصتي براي تهاجم به اين نهاد مؤثر و نقش آفرين استفاده مي کنند، بهانه داده نشود.
    ملت آگاه ايران مي داند در سال 1341 وقتي زمزمه تأسيس نهادي از مدرسين حوزه علميه قم تحت عنوان «هيئت مدرسين» پيدا شد پاره اي از جريان هاي حوزه در همان مرگ آباد تحجري که امام راحل فرمودند، به دلايل خاصي چنين تشکلي را نپذيرفتند و با آن مخالفت هايي کردند.به دليل همين مخالفت ها در آن دوران، نهاد، سازمان يا تشکيلاتي به نام «جامعه مدرسين حوزه علميه قم» و حتي «هيئت مدرسين» رسماً شکل نگرفت و کساني که در فکر تأسيس چنين نهادي براي کمک به نهضت امام خميني بودند (مخصوصاً شاگردان امام راحل) تا سال 1359 به رغم تلاشهايشان موفق نشدند حتي هسته اوليه مستمر و مشخصي براي اين نهاد تعريف کنند؛ البته اين بدان معنا نيست که فکر تأسيس چنين سازماني در ميان علماي مبارز و معتقد به رهبري امام وجود نداشته است يا اقدامات پراکنده اي در اين رابطه صورت نپذيرفته است بلکه در تاريخ نهادهاي حوزوي، تلاش هايي براي تأسيس هيئت مدرسين در سال 1343 با تدوين اساسنامه قابل اعتنايي وجود دارد که تا سال 1345 نيز به صورت پراکنده و مخفي فعاليت مي کردند اما تاريخ نشان مي دهد که حتي در سال 1349 هم که آيت الله حکيم رحلت کردند اعلاميه اي که در آن نظريه اساتيد بزرگ و حجج اسلام حوزه علميه قم درباره مرجعيت عامه حضرت امام (ره) منتشر شد و حاوي نظرات آقايان رباني شيرازي، حسينعلي منتظري، محمد موحدي فاضل (فاضل لنکراني)، حسين نوري، صالحي نجف آبادي، احمد جنتي، ابوالقاسم خزعلي، يحيي انصاري، علي مشکيني، غلامرضا صلواتي، ابراهيم اميني و مهدي شاه آبادي بود تحت امضاي «عده اي از فضلا و محصلين حوزه علميه قم» منتشر شد و در اين اعلاميه هم نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم يا هيئت مدرسين برده نشد.
    اگرچه در همين دوران يعني از رحلت مرحوم آيت الله بروجردي تا انقلاب اسلامي پيرامون نهضت امام اعلاميه هاي متعددي به نام هاي جوامع روحاني از جمله جامعه اهل منبر کرمان، جامعه روحانيت و هيئت مبلغين اصفهاني، جامعه روحانيت اردکان، طلاب بهبهان مقيم حوزه علميه قم، طلاب و فضلاي نيشابور حوزه علميه قم، علميه محصلين کرماني قم، محصلين اشکور مقيم قم، فضلا و محصلين خرم آباد مقيم قم، محصلين شيرازي حوزه علميه قم، جمعي از روحانيون قم، حوزه علميه قم، جامعه روحانيت ايران، جامعه روحانيت تهران و امثال اين مجامع به کرات مشاهده مي شود اما در هيچ کدام نامي از جامعه مدرسين حوزه علميه قم و هيئت مدرسين وجود ندارد.(3)
    به نظر مي رسد آنچه باعث خطاي تاريخي بعضي از محققان در ثبت و ضبط نهادي به نام جامعه مدرسين حوزه علميه قم شد و آيت الله يزدي نيز در مصاحبه خود آن را تکرار کردند اين است که آرمان ها و آرزوها و حتي اقدامات انفرادي و جمعي بعضي از علما که بعدها منشأ پيدايش جامعه مدرسين حوزه علميه قم شدند، مبدأ پيدايش اين نهاد تلقي کردند و نقطه عزيمت آن را حتي به سال هاي 1330 برگرداندند در حالي که اين تلقي منطبق با مستندات تاريخي نبوده و نيست؛ آرزوها، افکار، انديشه ها و اقدامات افراد که بعداً منشأ پيدايش حزب، گروه، سازمان، نهاد يا تشکيلاتي مي شود نمي تواند مبدأ فعاليت يک جريان، سازمان يا نهاد، تلقي شود و براي آن تاريخ نوشته شود؛ اين همان حساسيتي بود که امام راحل در منشور تاريخ نگاري انقلاب اسلامي بدان نظر داشتند و در نامه مورخ 67/10/25 به حجت الاسلام والمسلمين آقاي سيد حميد روحاني (زيارتي) سفارش کردند که با دقت، تاريخ حماسه آفرين و پر حادثه انقلاب اسلامي بي نظير مردم قهرمان ايران را بدان گونه که هست ثبت نمايند.(4)
    امام در اين منشور تأکيد داشتند که تاريخ و تاريخ نگاري کاري سترگ، و مورخ عهده دار کار عظيمي است. اکثر مورخان، تاريخ را آن گونه که مايل اند يا بدان گونه که دستور گرفته اند مي نويسند نه آنگونه که اتفاق افتاده است، گويي از اول مي دانند که کتابشان بناست به چه نتيجه اي برسد و در آخر به همان نتيجه مي رسند.(5)
    از آنجايي که امام راحل سفارش مؤکدي داشتند که هدف قيام مردم آن گونه که بود نوشته شود و مورخان، اهداف انقلاب را در مسلخ اغراض خود يا اربابانشان ذبح نکنند، بايد دقت کنيم آنچه مي نويسيم و مي گوييم متکي به مستندات تاريخي باشد تا کساني که تلاش مي کنند مشهورات، مسموعات و متواترات خود را به جاي مجربات، محسوسات و معقولات تاريخي از زبان بعضي از شخصيت ها يا مبارزان دوران انقلاب القا مي کنند فرصت آن را پيدا نکنند توهمات خود را به جاي رخدادهاي تاريخي و مستندات آن بنشانند و از اين طريق نهضت بزرگ ملت ايران را که به رهبري امام خميني و حوزه علميه به انقلاب اسلامي انجاميد،بي اعتبار سازند. (6) جامعه مدرسين با همه ارج و قربي که دارد رسماً در تاريخ 1359/2/29 به ثبت رسيد و آنچه به عنوان سابقه جامعه مدرسين حوزه علميه قم به شکل يک نهاد مشخص و شناسنامه دار ذکر مي شود مربوط است به فعاليت هاي پراکنده و غير مستمر تعدادي از علماي حوزه که بعضي از آنها شاگردان امام بودند و در تأسيس رسمي اين نهاد در سال 59 نيز نقش داشتند.(7)
    پي نوشت ها :

    1- پنجره، سال دوم، شماره 63، ص 21، شنبه 17 مهرماه 1389.
    2- نقل به مضمون از نامه امام به حجت الاسلام و المسلمين سيد حميد روحاني در نگارش تاريخ انقلاب اسلامي. رک: صحيفه امام، ج21، ص240-239.
    3- خوانندگان براي آگاهي بيشتر رجوع کنند به کتاب اسناد انقلاب اسلامي، به کوشش سيد حميد روحاني، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1374؛ همچنين رجوع شود به سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، تهران، عروج، 1381، دفتر اول، ص400 به بعد.
    4- صحيفه امام، ج21، ص 239.
    5-همان
    6- براي آگاهي از چنين روش هايي در تاريخ نگاري دوران معاصر رک: مقاله «روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش» نوشته سيد حميد روحاني در همين شماره از فصلنامه 15 خرداد.
    7- رک: جامعه مدرسين حوزه علميه قم از آغاز تا کنون، زير نظر سيد محسن صالح، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1385، ج2، ص 46-24.

    منبع:کتاب 15 خرداد 24 -

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روضة الشهداء
    توسط يادشهيد در انجمن داستان های مرتبط با امام حسین(ع)
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 22-12-2011, 00:37
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-07-2011, 12:02
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 13-02-2011, 16:36
  4. آمريكا از ديدگاه امام خمينى
    توسط vorojax در انجمن کتابخانه اسلامي
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 12-09-2008, 17:20

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه