مفلس ثروتمند
شبلى (556) مجلسى مى داشت . جمعى حاضر بودند. درويشى برخاست و گفت : اى شيخ ! از براى من سوالى بر اين قوم كن . شيخ گفت : اى درويش سوره اخلاص دانى ؟ گفت : دانم . گفت : يك بار برخوان . برخواند. گفت : ثواب اين سوره به ده درهم فروختى ؟ گفت : نه . گفت : به بيت درهم فروختى ؟ گفت : نه ، همچنين زياد مى كرد تا به هزار دينار رسيد. گفت : نه . شبلى گفت : چون چنين مايه داشتى چرا دعوى افلاس كردى ؟ درويش برخاست و روى به خانه نهاد. در راه ابرى بر آمد و باران نو بهارى باريدن گرفت . درويش از ترس آنكه جامه اش تر شود، در دهليز خانه اى رفت شخصى را ديد جامه سبز پوشيده . گفت : اى درويش ! تو بودى كه ثواب سوره اخلاص به هزار دينار نفروختى ؟ گفت : اى والله . دست در آستين كرد و هزار دينار زر بيرون آورد و گفت : بستان اين هزار دينار زر را و نفقه عيال خود (كن ) و ثواب آخرت باقى است ؛؛ من كان لله كان الله له (557) .
556- از عرفاى قرن چهارم هجرى است ، اصل وى از اسروشنه خراسان است و سخنان صوفيانه وى مشهور است .
557- (هر كس (عملش ) براى خدا باشد؛ (فضل و رحمت ) خدا براى او خواهد بود).
داستان عارفان
كاظم مقدم