مقدمه:
ژاک دریدا روز مرگ دلوز سخنان خود را با این جمله آغاز کرد «او فیلسوفی بود که فلسفه را با زندگی درآمیخت و آن را شادمانه ساخت.» این گفته دریدا از دو منظر قابل تامل است. نخست "در آمیختن با زندگی" و دیگری "شادمانه ساختن".
بخش اول
مقدمات فلسفی قبل از بررسی ویژگیهای معماری دیکانستراکشن (Deconstruction) و فولدینگ (folding)
ابتدا باید به فلسفهای که این دو نوع معماری از آن ملهم گردیده اشاره کنیم. فلسفه ی هر دو نوع سبک شباهتهای بسیار زیادی دارد و اندک تفاوت بین فلسفه ی آنها در بخش چهارم (به عنوان تفاوت دو سبک) آورده شده است. مکتب ساختارگرایی (ساختگرایی – structuralism) که در نقطهی مقابل با دیکانستراکشن قرار دارد.
به عنوان یک روش تجزیه و تحلیل، در ابتدا توسط فردیناند سوسور (F. Desaussure – 1857 – 1913) در زبان شناسی وارد و گسترش پیدا کرد. ساخت گرایی ریشههای خودش را به طور مستقیم در هرمنوتیک دارد. هرمنوتیک که در آن به بررسی شناخت و فهم و تفسیر متن میپردازد، ابتدا در زبان شناسی مطرح بود، اما در فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی نیز گسترش یافت. در اینجا متن دیگر متن موردنظر زبان شناسان نیست بلکه متن به مثابهی هستی و پدیدههای عالم است.
ساختگرایان در هر پدیده، عناصری مرتبط با یکدیگر مشاهده میکنند و در پی بررسی قوانین حاکم بر این روابط هستند. پیدا کردن ساختها در مواردی مانند قواعد خویشاوندی، اساطیر، مناسک اجتماعی، هنرها، تغذیه و... هدف اصلی ساختگرایان است. از دیدگاه ساختگرایان پدیدههای انسانی در حکم مجموعه عناصری هستند که تحت تأثیر قوانین حاکم بر آن پدیدهها، با یکدیگر در رابطه هستند.
به عبارت دیگر وقوع پدیدهها (پدیدههای انسانی) از ساحت ناخودآگاه انسان( رویدادهایی که به ظاهر فراموش شدهاند اما ناخودآگاه در ذهن باقی میمانند و زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند، علتهایی که وجود دارند، اما آشکار نیستند.) نشئت میگیرد و چون انسان در انجام این امور آگاهانه عمل نمی کند با بررسی این پدیدهها (و حالت تکراری حاکم بر آنها) میتوان قوانینی استخراج کرد که در موارد مشابه هم صادق باشند. (استدلال استقرایی) به طور خلاصه ساختگرایی یک نظریهی روش شناختی است که در آن میتوان هر مسألهای را مورد بررسی قرار داد و قوانین حاکم بر آن مسائل را استخراج و از آن قوانین در جهت پیشبینی مسائل بهره جست.ساختار گرایان معتقدند ، بخش بزرگی از آگاهی های ذهن بشر به صورت نا خوداگاه است ، به دیگر سخن مفاهیمی در زندگی اقوام گذشته وجود داشته ، که در زندگی انسان معاصرهم وجود دارد وما از این مفاهیم بعنوان ((کهن الگوها )) یاد می کنیم . ساختگرایی، نقدی بر فلسفه و اندیشه مدرن بود که در آن تمامی پدیدههای انسانی از دیدگاه عقل بشر مورد بررسی قرار میگرفت و نقش عوامل ناخودآگاه (مانند تأثیرات فرهنگ، قومیت و..) در بررسی آن پدیدهها نادیده گرفته میشد. از سوسور زبان شناس سویسی و استراوس (claude levistrauss – 1908- ) مردم شناس فرانسوی میتوان به عنوان نظریه پردازان این مکتب نام برد. در نیمهی اول قرن بیستم، از سوی ژان پل سارتر (1980 – 1905) فیلسوف فرانسوی فلسفهی( اصالت وجود) (اگزیستانسیالیسم) مطرح گردید. سارتر معتقد بود هر فرد ماهیت خویش را شکل میدهد، هیچ دو فرد یا پدیدهی مشابهی وجود ندارد و بنابراین تجزیه و تحلیل ساختی که مبتنی به روش استدلال استقرایی (کشف قوانین و نظم موجود در پدیده از طریق مشاهده و بررسی تکرار آنها) است مردود است.
به این ترتیب فلسفه اصالت وجود (به مثابهی پایه مکتب دیکانستراکشن) نیز ریشه در هرمنوتیک و نحوهی تفسیر پدیدهها دارد با این تفاوت که پیروان ساختارگرایی معمولاً متن مداراند، یعنی به متن توجه میکنند تا مؤلف آن ولی پیروان مکتب دیکانستراکشن مفسرمداراند، به این مفهوم که بیان میدارند هر فردی (مفسری) میتواند تفسیری متفاوت از یک متن واحد داشته باشد. یعنی به تعداد افراد (مفسران) از یک متن، تفسیر وجود دارد (کثرت معانی). مکتب فکری دیکانستراکشن که اساس خود را از فلسفهی اصالت وجود دارد توسط ژاک دریدا ( (Jaceques Derrida -1930 فیلسوف معاصر فرانسوی پایهگذاری شد . دریدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است چون فرهنگ و شیوههای قومی هر لحظه تغییر میکنند، پس روش ساختارگراها که مبتنی بر مطالعه ی تکرارها است صحیح نیست. به عقیده دریدا یک متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشکار نمیکند و هر خواننده و یا هرکس آن را قرائت میکند (در اینجا مفسر)، میتواند دریافت متفاوتی از قصد و هدف مؤلف آن داشته باشد. به عبارت دیگر یک متن معنی واحدی ندارد و کثرت معانی (به تعداد مفسران) در مورد آن درست است پس چون تکرار و مشابهت در کلیه متون وجود ندارد روش استقرایی ساختارگرایان مورد سوال است، به همین دلیل در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی میکنیم. از نظر دریدا در تقابلهای دوتایی چون روز و شب، زن و مرد، تقارن و عدم تقارن و... یکی بر دیگری ارجحیت ندارد. چون هر فرد میتواند برداشتی متفاوت از معنای این تقابلها داشته باشد. به طور کلی در این مکتب بیان میشود که هیچ تفسیر نهایی از پدیدهها وجود ندارد.
نکتهی حائز اهمیت آن است که تعریف مشخصی از دیکانستراکشن وجود ندارد، زیرا هر تعریفی از آن میتواند مغایر با خود دیکانستراکشن تفسیر شود، چون هر فردی به طور مجزا میتواند تفسیرهای خودش را از یک تعریف داشته باشد. چون عدهای از خود ساختارگرایان با عقاید ساختارگرایانه به مخالفت برخاستند، و به دیکانستراکشن متمایل گردیدند. از این رو به مکتب دیکانستراکشن «پساساختارگرایی» نیز گفته میشود. به طور خلاصه ساختارگرایان معتقدند : با استفاده از استدلال استقرایی و بررسی نظم پدیدههای مشابه و تکراری میتوان روابط پدیدهها را کشف کرد و چون همهی اعمال انسان از ضمیر ناخودآگاه او شکل میگیرد این تکرار و نظم در پدیدههای انسانی وجود دارد. دیکانستراکشنها معتقدند: هر پدیده و هر متنی، ماهیت مستقل خود را دارد و هیچ دو فرد یا پدیدهی مشابه و تکراری وجود ندارد. پس به تعداد مفسران یک متن، تفسیر از آن متن وجود دارد و معانی یک متن متکثرند و در تقابلهای دوتایی یک معنی بر معنی دیگر ارجحیت ندارد.
بخش دوم
معماری دیکانستراکشن
(دیکانستراکشن یعنی ساختن ایدههای ساختناپذیر – پیتر آیزنمن) برپایه مکتب فکری دیکانستراکشن از سال 1998 و به طور دقیقتر از اوائل 1980 سبک معماریای به نام دیکانستراکشن ابداع شد. نخستین بار توسط پیتر آیزنمن( -peter Eisen man – 1932 ( معمار آمریکایی، معماری دیکانستراکشن شکل یافت. اصول فکری این مکتب مانند : - : تعدد و کثرت در معناها - : عدم ارجحیت در تقابلها و دوگانگیها در قالب ساختمانهایی که به این سبک ساخته شدهاند، کالبد یافت. در گذشته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آن چه که حضور داشته تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است، در این تقابلهای دوتایی همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته است. اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته عدم تقارن، عدم وضوح، ایهام، ابهام، بیثباتی، فریب، زشتی و عدم سودمندی است. مطابق با اصول دیکانستراکشن، این تقابلها و دوگانگیها میبایست در ساحت معماری به نمایش گذاشته شود.
همچنین برخلاف مدرنیستها که آینده را موردنظر داشتند و بر خلاف پست مدرنیستها که به گذشته توجه میکردند، در اندیشه معماران دیکانستراکشن شرایط امروز به اعتقاد آیزنمن «presentness» به معنای (اکنونیت) ، ملاک معماری است زیرا هر فردی اکنون (و بدون توجه به گذشته و آینده خود که نمیتوان نقش آنها را در بینش فرد نفی کرد و در عین حال به دلیل کثرت معانی در افراد نمیتوان تشخیص داد چه بخشی از آن بینش به گذشته و یا آینده تعلق دارد «نه این است و نه آن – هم این است و هم آن» به معماری توجه میکند).
به عبارت دیگر از نظر معماران دیکانستراکشن، طرح ساختمان باید منعکس کننده جهان متکثر کنونی باشد و به قرائتها و تفسیرهای مختلف از طرح اجازه بروز دهد. اگر ساده بگوییم و درست متوجه شده باشیم، معماری دیکانستراکشن باید هم پاسخگوی بینشهای آیندهنگر و هم بینشهای گذشتهنگر باشد و همهی سلایق را در زمان حال در نظر بگیرد؛ شاید به همین دلیل باشد که سبک دیکانستراکشن را از زیر مجموعههای پست مدرنیسم میدانند. (مکتبی که به آینده و گذشته توأماً نگاه دارد و در ضمن کثرت گرایی از اصول پست مدرنیسم نیز محسوب میشود.) در معماری دیکانستراکشن فرمها تعمیم داده میشوند و تنها پس از آن است که برنامهای کارکردی ارائه می شود، به جای این که فرم به دنبال کارکرد باشد، کارکرد تابع تغییرشکل میشود بر خلاف مدرنیستها که میگویند فرم تابع عملکرد است. در آثار معماران این سبک، عدم تقارن، ابهام، ایهام، بیثباتی، دوگانگی، چند معنایی و عدم سودمندی همتراز تقارن، وضوح، ثبات، پایداری، یک معنایی و سودمندی مطرح می شود. (اگر درست متوجه شده باشیم در این سبک، به عنوان مثال هم احجام متقارن وجود دارند و هم احجام نامتقارن ولی آنچه مهم است آن است که هر دوی این تقابلها وجود دارند و هر کدام به صورت احجام مستقل با ماهیت جدا به کار رفتهاند) کاربرد مصالح متفاوت، ایجاد عدم تعادل در ترکیببندی نمای ساختمان از اصلیترین ویژگیهای معماری دیکانستراکشن تقلیدی در ایران است. از معماران مشهور این سبک میتوان به پیتر آیزنمن، فرانک گهری، زاهاحدید، رم کولهاس، برنارد چومی را نام برد .
بخش سوم
معماری فولدینگ
معماری فولدینگ سبک دیگری از معماری، که زاییدهی مکتب دیکانستراکشن است، و از دههی پایانی قرن بیستم مطرح گردید فولدینگ نام دارد.
از نظر مقایسه، فلسفهی فولدینگ که نخستین بار توسط ژیل دلوز (gilles deleuze (1925 – 1996 فرانسوی مطرح شد، شباهت بسیار زیادی با فلسفهی دیکانستراکشن دارد:
- : هیچ ارجحیتی در جهان وجود ندارد. (در تقابلها)
- : معانی متون متکثراند (از دیدگاه مفسران مختلف)
- : سلسله مراتب وجود ندارد، به نظر میرسد این ویژگی فلسفهی فولدینگ که سلسله مراتب وجود ندارد خود زاییدهی این ویژگی دیکاستراکشن است که ارجحیتی در جهان وجود ندارد و از این دیدگاه فلسفهی دیکانستراکشن و فولدینگ کاملاً یکسان هستند. اما باید توجه کرد در فولدینگ به عدم وجود سلسه مراتب و طبقهبندی و عمودگرایی توجه بیشتری شده است و به جای آن به افقگرایی و هم ترازی اهمیت بیشتری داده شده است. (درست مانند ریشه گیاه ریزم (Rhaizom) به جای آن که درخت وار (عمودی) رشد کند در سطح زمین گسترش مییابد) از دیگر نظریهپردازان فلسفهی فولدینگ میتوان به فیلیکس گاتاری فرانسوی (1992 – 1936 fielix gauttari) اشاره نمود. بحث فولدینگ در معماری از اوایل دهه 1990 ، با پیشگامی معمارانی چون آیزمن، گهری، زاهاحدید و حتی معمار مدرنیست فیلیپ جانسون (Philip johson – 1906- ) وارد شد. فولد یعنی چین، لایه، لایههای هزارتو، در این نوع معماری هر لایه در کنار لایهی دیگر است، همه چیز در کنار هم است بدون این که لایهها در هم فرو روند، ماهیت هر لایه به تنهایی حفظ میشود و همه چیز افقی است، از نظر فولدینگ همه چیز همسطح یکدیگرند. به عبارت دیگر در این نوع معماری با مرکز مداری مخالفت میشود و مرکز مداری جای خود را به گسترش در جهت طول (و نه ارتفاع) میدهد. به عنوان مثال، برج سیزر در 110 طبقه به عنوان نمادی از معماری مدرن و مرتفعترین ساختمان این سبک در شهر شیکاگو قرار داشت این برج از تعدادی مکعب روی هم شکل یافته بود که ارتفاع هر یک از این مکعبهای عمودی متفاوت بود و هر کدام تا ارتفاع معینی بالا رفته بودند (درست در نقطهی مقابل تفکر فولدینگ که سلسله مراتب را رد میکرد) این برج تخریب گردید، گرگ لین ( - (gereg lynn - 1964 به صورت نمادین با تبر تیشه به ریشهی این نماد مدرنیته و معماری مدرن زد و عمود گرایی را به افقگرایی تبدیل کرد. پس از انداختن برج به روی زمین، لین لایههای هندسی و طویل و قائم الزاویه آن را بر طبق شرایط سایت همانند نوارهای خمیری شکل، در کنار هم قرار داد. این لایهها در عین این که هر یک خصوصیات خود را حفظ کردهاند ولی با توجه به شرایط موجود در سایت، به حالت نرم و انعطافپذیر به صورت افقی و بدون هیچ گونه ارجحیتی در بین عوامل موجود در سایت قرار گرفتند. پیتر آیزنمن به عنوان بانی طرح فلسفهی فولدینگ در حوزهی معماری واژه «week form» یا «فرم ضعیف» را مطرح کرده است فرمی که قابل انعطاف است و خود را با شرایطی محیطی وفق میدهد همان طور که ژله با شکل ظرف خود تطبیق مییابد، از این رو معماری فولدینگ نوعی معماری ارگانیک نیز محسوب میشود به این معنا که لایهها در عین این که خصوصیات خود را حفظ می کنند ولی با توجه به شرایط موجود در سایت به حالت نرم و انعطافپذیر به صورت افقی و بدون هیچ ارجحیتی در بین عوامل موجود در سایت قرار میگیرند.
ویژگیهای معماری فولدینگ:
- : لایه لایه بودن (چند لایگی) با حفظ ماهیت هر لایه و قرارگیری لایهها در کنار هم
- : افق گرایی و همترازی لایهها
- : فرمهای قابل انعطاف و قابل تطبیق با شرایط محیطی سایت (week form و معماری ارگانیک)
- : در این نوع معماری تباینهایی مانند تقارن، عدم تقارن و... به چشم میخورند اما این تضادها به نسبت دیکانستراکشن منعطفترند و در هم میآمیزند، به عبارت دیگر مثل دیکانستراکشن تضادها کاملاً مجزا نیستند و با عناصر واسطه به هم مربوطاند.
بخش چهارم
مقایسه ی معماری دیکانستراکشن و فولدینگ
1- شباهتها
1-1- در بسیاری از جهات (تقریباً در همهی موارد) دیکانستراکشن و فولدینگ در فلسفه مشابه هستند، و در واقع فلسفهی فولدینگ کاملاً نشئت یافته از فلسفهی دیکانستراکشن است. کثرت معانی و عدم ارجحیت در تقابلها در هر دو فلسفه وجود دارد، اما در فلسفهی فولدینگ تضادها با انعطاف بیشتری در کنار هم قرار میگیرند .
2-1- هم در معماری فولدینگ و هم معماری دیکانستراکشن، هدف اصلی پاسخگویی به قرائتها و تفسیرهای مختلف از طرح است .
3-1- در معماری فولدینگ لایهها ضمن قرارگیری در کنار هم ماهیت خود را حفظ میکنند (درهم فرو نمیروند) همان طور که در معماری دیکانستراکشن احجام، اشکال، سطوح و... ماهیت خود را حفظ می کنند .
4-1- هر دو سبک معماری فولدینگ و دیکانستراکشن با الگوبرداری از علم روز، فرمهایی را به وجود می آورند .
2- تفاوتها
1-2- در معماری دیکانستراکشن تضادها و تباینها در معماری به صورت مجزا شکل مییابند، اما در معماری فولدینگ هر چند این تضادها شکل مییابند اما این تضادها به صورت انعطافپذیری در هم میآمیزند. به عنوان مثال با استفاده از یک عنصر واسطه این تباینها در هم میآمیزند. (دقت داریم، چه در معماری فولدینگ و چه در معماری دیکانستراکشن این که میگوییم تضاد به مفهوم ارجحیت یک عنصر در مقابل عنصر متضاداش نیست بلکه به معنای کاربرد همزمان هر دو عنصر متضاد در طرح است.) (اگر درست فهمیده باشیم.)
2-2- در معماری فولدینگ به نسبت معماری دیکانستراکشن توجه بیشتری به افق گرایی و هم ترازی است.
3-2- در معماری فولدینگ به محیط اطراف سایت همزمان هم توجه میشود و هم در بعضی قسمتهای همان سایت توجه نمیشود، به عبارت دیگر بعضی قسمتهای یک طرح، طراحی ارگانیک دارد و بعضی قسمتهای همان طرح، طراحی ارگانیک ندارد. اما این توجه به طراحی ارگانیک در معماری فولدینگ از معماری دیکانستراکشن بیشتر است
بخش پنجم
جمعبندی و نتیجهگیری
همانطور که در قسمت قبل گفته شد، هم معماری دیکانستراکشن و هم معماری فولدینگ و حتی معماری پرش کیهانی نیز شباهتهای زیادی به هم دارند و در امتداد تجربههای هم هستند که این خود ناشی از محوریت مشترک آنهاست که این محوریت مشترک همان «علم روز» است.
آنها در پی الگوبرداری از علم روز و انتقال آن مفاهیم به فرمهای معماری هستند و با اندکی تغییر در ویژگیهای هر یک از این سبکها، نام آنها تغییر کرده است. این مسأله (توجه به علم روز) نه تنها در این سبکها، و نه فقط در معماری، بلکه در همهی جوانب زندگی بشر امروز تأثیرگذارده و با جهتگیریاش، سمت و سوی بسیاری از مسائل را عوض میکند. هر نظریه ی جدید (در فلسفه و روان شناسی و جامعه شناسی و علوم تجربی و...) چون طوفانی میماند که سایر ارکان زندگی بشر را با اصول خود همسو میسازد و در واقع، معماری نیز به عنوان یکی از این ارکان میتواند تجسم این تفکرات باشد. از همین جاست که میتوان به رابطهی تعدد تفکرات و بینشها و تعدد سبکها (به خصوص در سالهای اخیر) در معماری پی برد.
اگر صنعت را به مفهوم عام آن در نظر بگیریم (صنعت: هنر، علم و...) میتوان همهی این موارد را در جملهی زیر خلاصه کرد: صنعت (به مفهوم عام آن) چیزی نیست جز بر آمدن اجسام مادی از این کیفیات روحی (نظریهها، بینشها، تفکرات و...) اسامی خاص: استراوس – کلود لوی Claudelevi Strauss آیزنمن – پیتر Peter Eisenman پسا ساختارگرایی Post Structuralism چومی – برنارد Bernard Tsehumi حدید – زاها Zaha Hadid جانسون – فیلیپ Philip Johson دریدا – ژاک Jacequse Derrida دیکانستراکشن Deconstruction دلوز – ژیل Gilles Deleuze ریزم RhaiZom ساختارگرایی Structuralism سوسور – فردیناند F.De Saussre فرم ضعیف Weak Form فولدینگ Folding کولهاس – رم Rem Kool Hass گهری – فرانگ Frank Gehry گاتاری – فیلیکس Felix Gattari لین – گرگ Gereg Lynn