نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: دليل شيعه در ذكر «حى على خيرالعمل» در اذان چيست؟

  1. #1
    مدیرکل بازنشسته hossein moradi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    محل سکونت
    شهر ری
    نوشته ها
    4,055
    تشکر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض دليل شيعه در ذكر «حى على خيرالعمل» در اذان چيست؟

    دليل شيعه در ذكر «حى على خيرالعمل» در اذان چيست؟ و در نقد شيوه اهل سنت به حذف اين فقره از اذان به چه دلايلى استدلال مي‏كنند؟
    مسلمانان در اين كه در اذان بعد از «حيّ على الفلاح»، دو بار «حيّ على خير العمل» گفته شود، اختلاف دارند. اهل سنت قائل به عدم جواز آن در اذان و اقامه‏اند. برخى نيز آن را مكروه مي‏دانند، ولى اهل بيت(ع) و شيعيانشان، اين قسمت را جزء اذان و اقامه مي‏دانند، كه بدون آن اذان باطل است. از آن جا كه اذان و اقامه از موضوعاتى است كه مسلمين روزى چندين بار با آن سر و كار دارند، شايسته بررسى است.

    فتواهاي علما اماميه

    علماي شيعه اماميه به تبع ادله‏اى كه از رسول خدا(ص) و اهل بيت(ع) به آنها رسيده اتفاق نظر دارند كه «حيّ على خير العمل» جزء اذان و اقامه است و بدون آن؛ يكى از فصول؛ ساقط شده و اذان و اقامه باطل است.

    1ـ سيّد مرتضى در الانتصار مي‏گويد: «از جمله امورى كه مختص به اماميه است اين كه در اذان و اقامه بعد از «حيّ على الفلاح» «حيّ على خير العمل» گفته شود، و علت اين مسئله، اجماع شيعه اماميه است. و عامه روايت كرده‏اند كه مقاطعى از عصر پيامبر(ص) اين فصل جزء اذان و اقامه بوده، ولى ادعا مي‏كنند كه حكم آن نسخ و رفع شده است. كسى كه ادعاى نسخ مي‏كند بايد بر آن دليل اقامه كند، كه چنين دليلى را هم نخواهد يافت.»[1]

    2ـ علامه حلّى مي‏گويد: «اهل سنت همگى از گفتن حيّ على خير العمل، منع كرده‏اند ولي اماميه بر استحباب آن به دليل تواتر آن از ائمه(ع) اتفاق نظر دارند.»[2]

    3ـ صاحب جواهر مي‏فرمايد: «بنابر قول اشهر نزد ما از حيث فتوا ـ ولو شهرت روايى عظيم نباشد تا ادعاى اجماع با آن ممكن باشد ـ حيّ على خير العمل جزء اذان است، بلكه در «مدارك» آورده است: جزئيّت مذهب اصحاب اماميه است كه در آن خلافى نيست. در تذكره و نهاية الاحكام به علماى اماميه نسبت داده شد. در ذكرى به عموم اصحاب، نسبت داده شده است. در مسالك آمده كه طائفه اماميه و اصحاب در آن اختلاف ندارند. در ظاهر غنيه اين چنين است: اصحاب اجماع دارند در اين كه فصول اذان هجده فصل است نه بيشتر و نه كمتر: چهار مرتبه تكبير، شهادت به توحيد، شهادت به رسالت، سپس گفتن «حيّ علي الصلاة» و «حيّ على خير الفلاح»، آن‏گاه «حيّ على خير العمل» و سپس «تكبير» و بعد از آن «لاإله إلاّ الله» و هر كدام از اين فصول دو مرتبه ذكر مي‏شود...»[3]

    ادله جزئيّت «حيّ على خير العمل»

    براي جزئيّت اين فقره در اذان مي‏توان به ادلّه‏اى تمسك كرد:

    1ـ اتفاق مسلمين بر اصل مشروعيّت

    از امور مسلّمى كه در آن شكّى نيست، جزئيّت «حيّ على خير العمل» در اذان در عهد رسول خدا(‍ص) است؛ زيرا همانگونه كه در روايات شيعه اماميّه و زيديّه و اسماعيليّه به آن اشاره شده، اهل سنّت نيز آن را با طرق خود نقل كرده‏اند. و نيز از جماعت زيادي از صحابه نقل شده كه آنرا در اذان خود مي‏آورند. هر چند برخى از اهل سنّت ادعا كرده‏اند كه رسول خدا(ص) به بلال امر نمود تا از اذان حذف كرده و به جاى آن جمله «الصلاة خير من النوم» را قرار دهد. و به تعبير ديگر برخى قائلند كه اين فقره از اذان نسخ شده و به جاى آن فقره ديگرى قرار گرفته است.

    آنان در اينكه ناسخ كيست اختلاف دارند، برخى ناسخ را شخص رسول خدا(ص) معرفى كرده‏اند كه به بلال دستور داد تا آن را حذف كرده و به جايش «الصلاة خير من النوم» قرار دهد، ولى برخى ديگر نسبت به شخص ناسخ سكوت اختيار كرده‏اند.

    از برخى روايات استفاده مي‏شود كه رسول خدا(ص) بلال را امر نمود تا «حيّ على خير العمل» را در اذان بياورد، و بلال نيز تا زمان وفات رسول خدا(ص) اينگونه اذان مي‏گفت.[4]

    بررسي ادله اهل سنّت بر عدم جزئيّت

    عمده ادلّه اهل سنّت بر عدم جزئيّت «حيّ على خير العمل» در اذان در سه نقطه خلاصه مي‏شود:

    1ـ مصادر حديثى معتبر تأكيد بر ثبوت «حيّ على خير العمل» ندارد، و «سنن الكبري» بيهقي، و «المصنف» ابن ابى شيبه از مصادر دست دوم است.

    2ـ راويان احاديثى كه اشاره به جزئيّت كرده‏اند از ضعفا هستند، لذا رواياتشان از درجه اعتبار ساقط است.

    3ـ از روايات استفاده مي‏شود كه برخى از صحابه در اذن خود «حيّ على خير العمل» را ذكر مي‏كرده‏اند، ولى نزد ما تنها عمل و قول پيامبر(ص) حجّت است.

    نقد ادلّه:

    اوّلاً: اينكه در صحيحين ذكر نشده دليل بر عدم صحّت آن نيست؛ زيرا به اتّفاق اهل سنّت احاديث صحيح تنها در صحيحين نيست بلكه چه بسيار احاديث صحيح السندى كه در صحيحين وجود ندارد، بلكه در كتب نه‏گانه آنها نيز ناميده است.

    ثانياً: اگر اين فقره از اذان نسخ شده بود هرگز نبايد بر على بن ابى طالب و اولاد او مخفي شده باشد؛ زيرا آنان كسانى هستند كه مطابق حديث «ثقلين»، اقتداى به آنها سبب هدايت و در حديث «سفينه» كشتى نجات امّت از ضلالت و گمراهى معرفى شده‏اند.

    ثالثاً: از مجموعه روايات استفاده مي‏شود كه «حيّ على الصلاة» در عصر رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و حتّى مطابق برخى از روايات تا هنگام وفات آن حضرت در اذان گفته مي‏شده است.

    و لذا اين خود شاهد بر آن است كه اين فقره از اذان سنتى ثابت در اذان به شمار مي‏آيد. و در صورت شك در نسخ حكم آن مي‏توانيم استصحاب جزئيت كرده و حكم به بقاء آن نماييم، زيرا نسخ دليل قطعى مي‏خواهد.

    و نسبت به دليل دوّم مي‏گوييم:

    اوّلاً: بايد ملاحظه شود كه ميزان و ضابطه در جرح و تعديل راويان اين احاديث از جانب رجاليين چه بوده است، آيا به جهت مخالفت در مذهب است، يا جهت واقعى داشته است؟

    ثانياً: بر فرض تسليم كه راويان اينگونه احاديث ضعيف باشند، ولى كثرت و تعدّد طرق اين احاديث، مي‏تواند آنها را به سرحدّ اعتبار برساند؛ زيرا مطابق اصطلاح حديثى كه نزد شيعه و اهل مورد قبول است احاديث مي‏توانند يكديگر را تقويت كنند.[5] از باب نمونه مشاهده مي‏كنيم كه اهل سنّت به حديث نبوي: «على اليد ما اخذت حتّى تؤديه»[6] علي رغم ضعف سند آن عمل كرده‏اند. حديثى كه تنها مرجع آن سمرة بن جندب است.

    ثالثاً: جماعت بسيارى از علماى شيعه اماميّه و اسماعيليه و زيديه به طريق صحيح و حسن، جزئيّت «حيّ على خير العمل» را در زمان پيامبر(ص) نقل كرده‏اند، جزئى كه هرگز در زمان رسول خدا(ص) نسخ نشد. لذا مي‏توانيم روايات ضعيف در مصادر اهل سنّت را با طرق صحيح و حسنى كه در مصادر شيعه وارد شده تأييد و تقويت نماييم. و اين مطلب با اطلاع بر سياسى بودن حذف آن در مدرسه خلفا بر شما واضح‏تر مي‏گردد.

    نسبت به اشكال سّوم مي‏گوييم:

    اوّلاً: اهل سنّت، به عمل صحابه توجّه خاصى داشته و آن را حجّت مي‏دانند، و در فتاواى خود آن را مرجع و مصدر حكم معرّفى كرده‏اند، گرچه ما براى عمل صحابه اعتبارى در حدّ حجيّت موضوعى قائل نيستيم.

    ثانياً: قبلاً اشاره كرديم كه «حيّ على خير العمل» در عصر رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و بلال در اذان قرائت مي‏كرده است، و تا هنگام وفات حضرت نيز نسخ نشده است، و لذا مي‏توان با استصحاب جزئيّت آن را به رسول خدا(ص) نسبت داد.

    2ـ اذان صحابه و اهل بيت(ع)

    كسي كه مطالعه‏اى در كتب سيره و تاريخ و حديث داشته باشد پى به اسامى عده‏اى از صحابه و تابعين و تابعين تابعين و اهل بيت رسول خدا(ص) مي‏برد كه همگى در اذان خود: «حيّ على خير العمل» را قرائت مي‏كرده‏اند. گرچه از برخى روايات استفاده مي‏شود كه آنان در نماز صبح اين فقره را ذكر مي‏كردند، ولى از برخى روايات ديگر استفاده مي‏شود كه اين فقره شامل اذان براى همه نمازها بوده است. اينك به اسامى برخى از آنان به صورت فهرست‏وار اشاره مي‏كنيم:

    1ـ بلال بن رباح حبشى (ت 20 ه‍(

    در «كنز العمال» آمده است: «بلال هميشه در اذان صبح «حيّ على خير العمل» مي‏گفت.»[7]

    پيامبر(ص) فرمود: «بهترين اعمال شما نماز است. آنگاه امر كرد بلال را تا در اذان «حيّ علي خير العمل» بگويد.»[8]

    2ـ على بن ابى طالب(ع) (ت 40 ه‍(

    امام مؤيّد بالله زيدى در كتاب «شرح تجريد» به سند خود از امام علي(ع) نقل مي‏كند كه فرمود: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي‏فرمود: «بهترين اعمال شما نماز است. آنگاه بلال را امر فرمود تا در اذان «حيّ على خير العمل» بگويد.»[9]

    3ـ ابورافع:

    حافظ علوى زيدى به سند خود از ابي‏رافع نقل كرده كه هرگاه رسول خدا(ص) در اذان به «حيّ على خير العمل» مي‏رسيد، «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» مي‏گفت.[10]

    4ـ عقيل بن ابي‏طالب:

    همو به سند خود از عبيده سلمانى نقل مي‏كند: عقيل بن ابي‏طالب تا زنده بود در اذان: «حيّ على خير العمل» مي‏گفت.[11]

    5ـ حسن بن على بن ابي‏طالب(ع)

    قاسم بن محمّد از بزرگان زيديه نقل مي‏كند: «... اتفاق است بر اين كه ابن عمر و حسن و حسين(ع) و بلال و جماعتى از صحابه در اذان خود «حيّ على خير العمل» را مي‏گفتند.»[12]

    6ـ ابو محذوره (ت 59 ه‍(

    محمّد بن منصور در كتاب «الجامع» به سند صحيح از ابى محذورة يكى از مؤذنين رسول خدا(ص) نقل كرده كه گفت: رسول خدا(ص) مرا امر نمود تا در اذن: «حيّ على خير العمل» بگويم.[13]

    7ـ حسين بن على بن ابي‏طالب

    قبلاً به روايت آن اشاره شد.[14]

    8ـ زيد بن ارقم:

    شوكاني در «نيل الاوطار» از محبّ طبرى در كتاب «إحكام الأحكام» نقل مي‏كند كه زيد بن ارقم در اذان خود «حيّ على خير العمل» را قرائت مي‏كرده است.[15]

    9ـ عبدالله بن عباس:

    حافظ علوى به سند خود از عبيده سلمانى نقل مي‏كند كه دائماً على بن ابي‏طالب و حسن و حسين و عقيل بن ابي‏طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمّد بن حنيفه تا زنده بوده‏اند در اذان خود «حيّ على خير العمل» را قرائت مي‏كرده‏اند.[16]

    10ـ عبدالله بن عمر (ت 73 ه‍(

    محمّد بن سيرين درباره ابن عمر نقل مي‏كند كه او دائماً در اذان خود «حيّ على خير العمل» مي‏گفته است.[17]

    عبدالرزاق در «المصنف» به سند خود نقل كرده كه ابن عمر هرگاه در اذان خود به «حيّ علي الفلاح» مي‏رسيد بعد از آن «حيّ على خير العمل» مي‏گفته است.[18]

    زيد بن محمّد از نافع نقل مي‏كند كه ابن عمر هرگاه اذان مي‏گفت در آن: «حيّ على خير العمل» را نيز قرائت مي‏نمود.[19]

    درباره عبدالله بن عمر از طرق مختلف در مصادر اهل سنّت و زيديه اين مطلب به اثبات رسيده است.

    11ـ جابر بن عبدالله:

    حافظ علوى به سند خود از جابر بن عبدالله نقل كرده كه در عصر رسول خدا(ص) مؤذّن بعد از «حيّ على الفلاح»، «حيّ على خير العمل» مي‏گفته است، تا اينكه در عهد خلافت عمر بن خطاب، از طرف خليفه از آن نهى شد، به جهت آنكه مردم نسبت به جهاد سست نگردند.[20]

    12ـ عبدالله بن جعفر

    همو به سند خود از عبيده سلمانى نقل مي‏كند كه عبدالله بن جعفر بن ابي‏طالب تا زنده بود دائماً در اذان خود «حيّ على خير العمل» مي‏گفته است.[21]

    13ـ محمّد بن على بن ابي‏طالب:

    همو به سند خود از محمّد بن بشر نقل مي‏كند كه شخصى به نزد محمّد بن حنيفه آمد و عرض كرد: به ما خبر رسيده كه تشريع اذان به خوابى بوده كه شخصى از انصار ديده و قصّه آنرا بر رسول خد نقل كرده است، آنگاه حضرت بلال را امر كرده تا به فقرات آن اذان بگويد.

    محمّد بن حنيفه فرمود: شخص جاهل از مردم چنين اينگونه حرف مي‏زند، همانا امر اذان بالاتر از اين است. هنگامى كه رسول خدا(ص) به معراج رفت شنيد كه فرشته‏اى مي‏گويد: «الله اكبر، الله اكبر»، تا آنكه فرمود: سپس فرشته گفت: «حيّ على خير العمل»....[22]

    14ـ انس بن مالك

    حافظ علوى زيدى به سند خود از انس بن مالك نقل مي‏كند كه رسول خدا(ص) فرمود: «... آنگاه جبرئيل بلند شد و انگشت سبّابه خود را در گوش راست خود قرار داده و شروع به قرائت فقرات اذان دوتا دوتا كرد. در يكى از فقرات آن گفت: «حيّ على خير العمل»...[23]

    15ـ على بن حسين بن علي(ع)

    ابن ابي‏شيبه و بيهقى و ديگران به سند خود از مسلم بن ابي‏مريم نقل مي‏كنند كه على بن الحسين(ع) دائماً در اذان به «حيّ على الفلاح» كه مي‏رسيد بعد از آن «حيّ على خير العمل» مي‏گفت...[24]

    اين مضمون به طرق فراوانى در مصادر مختلف رسيده است.

    16ـ أبوأمامة بن سهل بن حنيف (ت 100 ه‍(

    محبّ طبرى ـ امام شافعيه در عصر خود ـ در كتاب «إحكام الأحكام» نقل مي‏كند كه ابوامامه هرگاه كه اذان مي‏گفت: «حيّ على خير العمل» را فراموش نمي‏كرد.[25]

    بيهقي مي‏گويد: از ابى أمامه روايت شده كه او «حيّ على خير العمل» را در اذان قرائت مي‏كرده است.[26]

    ابن حزم مي‏گويد: به سند صحيح نقل شده كه ابن عمر و ابى امامة بن سهل بن حنيف در اذان نماز «حيّ على خير العمل» مي‏گفته‏اند.[27]

    17ـ محمّد بن على الباقر(ع)

    حافظ علوى به سند خود از ابي‏الجارود نقل مي‏كند كه ابي‏جعفر باقر(ع) دائماً در اذان و اقامه «حيّ على خير العمل» مي‏گفت.[28]

    و نيز از امام باقر(ع) به بيست و دو طريق از جمله طريق جابر جعفى از امام باقر(ع) نقل كرده كه فرمود: «در اذان من و پدرانم: پيامبر(ص) و عليّ و حسن و حسين و على بن الحسين(ع): «حيّ على خير العمل، حيّ على خير العمل» است.[29]

    18ـ زيد بن على (ت 121 ه‍(

    همو از طريق طيبة بن حيان نقل مي‏كند كه: زيد بن على دائماً به مؤذن امر مي‏كرد تا در اذان خود «حيّ على خير العمل» بگويد.[30]

    19ـ يحيى بن زيد بن عليّ (ت 125 ه‍(

    همو به سند خود از حسان نقل مي‏كند: «من براى يحيى بن زيد در خراسان اذان مي‏گفتم، مرا امر كرد كه در اذان بگويم: «حيّ على خير العمل، حيّ على خير العمل».[31]

    20ـ محمّد بن زيد بن علي:

    همو به سند خود از احمد بن مفضل نقل كرده كه محمّد بن زيد بن عليّ در اذان خود «حيّ على خير العمل» را دوبار مي‏گفته است.[32]

    21ـ محمّد بن عمر بن على بن ابي‏طالب (ت 135)

    همو به سند خود از عبدالله بن محمّد بن عمر بن ابي‏طالب نقل مي‏كند كه پدرش در اذان «حيّ على خير العمل» مي‏گفته است.[33]

    22ـ جعفر بن محمّد الصادق(ع)

    و نيز از معاويه بن عمّار نقل مي‏كند كه شنيدم از جعفربن محمّد كه در اذان «حيّ على خير العمل» مي‏گفت.[34]

    23ـ حسين بن على صاحب فخّ (ت 169 ه‍(

    و نيز به سند خود از عنترة بن حسين عصافى نقل مي‏كند كه حسين بن على صاحب فخّ در اذان «حيّ على خير العمل» مي‏گفت.[35]

    24ـ موسى بن جعفر الكاظم(ع)

    شيخ صدوق(ره) به سند خود از ابن ابي‏عمير نقل كرده كه فرمود: از امام رضا(ع) از «حيّ على خير العمل» سؤال كردم كه به چه جهت عامّه آن را از اذان حذف كردند؟ حضرت فرمود: علّت ظاهرى آن را مي‏پرسى يا علّت باطنى آن را؟ عرض كردم: هر دو را مي‏پرسم. حضرت فرمود: امّا علّت ظاهري، به جهت آن بود كه مردم با توجّه بسيار به نماز جهاد را رها نكنند. و امّا علت باطنى آن اين است كه بهترين عمل ولايت است، و كسى كه امر به حذف «حيّ على خير العمل» نموده قصدش دور كردن مردم از ولايت بوده است.[36]

    25ـ على بن موسى الرضا(ع)

    و نيز به سندش از فضل بن شاذان از امام رضا(ع) درباره اذان نقل كرده كه حضرت فرمود: «همانا اذان نداى به نماز در وسط اذان و دعوت به رستگارى و بهترين عمل است...»[37]

    26ـ حسن بن يحيى بن حسين بن زيد بن على (ت 260 ه‍(

    حافظ علوى زيدى به سند خود از حسن بن يحيى نقل مي‏كند: «آل رسول خدا(ص) اجماع كرده‏اند بر اينكه در اذان و اقامه «حيّ على خير العمل» بگويند.[38]

    3ـ اجماع عترت

    از مجموعه روايات فريقين استفاده مي‏شود كه اجماع اهل بيت بر جزئيّت «حيّ على خير العمل» در اذان و اقامه بوده است.

    در حاشيه دسوقى آمده است: «عليّ(ع) در اذان و اقامه «حيّ على خير العمل» مي‏گفت، و جزئيّت اين جمله مذهب شيعه است.»[39]

    حافظ علوى مي‏گويد: على بن ابي‏طالب و حسن و حسين و عقيل بن ابي‏طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمّد بن حنيفه تا زنده بودند «حيّ على خير العمل» را در اذان مي‏گفتند و معتقد بودند كه هميشه در اذان بوده است.[40]

    علاّمه صلاح بن أحمد بن مهدى مي‏گويد: «اهل بيت اجماع نموده‏اند بر جزئيّت «حيّ على خير العمل» در اذان.»[41]

    چرا بلال بعد از پيامبر اذان نگفت؟

    از تاريخ استفاده مي‏شود كه بلال بعد از پيامبر اكرم(ص) براى احدى غير از اهل بيت(ع) اذان نگفت. و براى آنكه دستگاه خلافت غاصب او را مجبور به اذان تحريف شده نكند به شام رفت و تا آخر عمر خود در آن ديار ماند.[42]

    اوزاعي نقل مي‏كند كه بلال به نزد عمر بن خطاب آمد و به او گفت: نماز نماز، چند بار تكرار كرد. عمر به او گفت: ما از تو به وقت نماز داناتريم. بلال به عمر گفت: هر آينه من داناترم به وقت از تو، زيرا تو از الاغ اهلت گمراه‏تري.[43]

    از اينجا استفاده مي‏شود كه نزاع سياسى شديدى بين بلال از طرفى و ابوبكر و عمر و اتباع اين دو از طرف ديگر بوده است. از او تقاضا كردند كه: «حيّ على خير العمل» را از اذان حذف كرده و به جاى آن «الصلاة خير من النوم» را قرار دهد او قبول نكرد، لذا او را رها كرده و متّهم به ضعف ديد چشم و گير داشتن زبان كردند و به جاى او سعد قرظ و ابي‏محذوره را براى اذان انتخاب نمودند. و از طرفى احاديثى را جعل كرده به بلال نسبت دادند كه او در اذان «الصلاة خير من النوم» مي‏گفته است.

    بلال از آنجا كه وضعيّت سياسى موجود در آن زمان را خوب درك مي‏كرده است و براى آنكه اذان او تأييد دستگاه خلافت نشود، مدينه را ترك كرده و به شام هجرت مي‏كند.

    قوشجي حنفى در شرح تجريد مي‏گويد: «عمربن خطاب در خطبه‏اى خطاب به مردم گفت: اى مردم! سه چيز در عهد رسول خدا بوده ولى من از آنها نهى كرده و حرام مي‏كنم و هر كس انجام دهد او را عقاب مي‏نمايم: متعه زنان، حجّ تمتّع و حيّ على خير العمل».[44]

    علماي زيديه اتفاق دارند بر اينكه مانع از «حيّ على خير العمل» كسى جز عمر بن خطاب نبوده است.[45]

    حلبي مي‏گويد: «به سند صحيح رسيده كه «حيّ على خير العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بوده است تا آنكه در زمان عمر از آن منع شد.»[46]

    تفتازاني در حاشيه خود بر شرح عضد بر «مختصر الاصول» ابن حاجب مي‏گويد: «حيّ على خير العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بود، و اين عمر بود كه مردم را از قرائت آن منع كرد تا اينكه با اشتغال به نماز از جهاد باز نايستند.»[47]

    شوكاني مي‏گويد: «به طريق صحيح به اثبات رسيده كه «حيّ على خير العمل» در عهد رسول خدا(ص) جزء اذان بوده و در مأذنه‏ها مي‏شده است تا زمان عمر كه از آن منع شد.»[48]

    از آنجا كه اصل قرائت به آن در زمان رسول خدا(ص) ثابت بوده و دليلى بر نسخ آن به امر رسول خدا نيست لذا مي‏توان جزئيّت آن را به استصحاب نيز ثابت نمود.

    اجتهاد عمر!!

    اجتهاد و علتى كه براى نهى عمر از گفتن «حيّ على خير العمل» در اذان نقل مي‏كنند اين است كه او به جهت آن كه مردم با اشتغال فراوان به نماز از جهاد باز نمانند، از «حيّ على خير العمل» نهى كرده است. اين اجتهاد به دلايلى ناقص است، زيرا:

    اوّلاً: در زمان رسول خدا(ص) ضرورت جهاد و دفاع، نسبت به زمان عمر بن خطاب بيشتر احساس مي‏شده است؛ در حالى كه رسول خدا(ص) نه تنها از آن نهى نكرده، بلكه به آن امر نموده است.

    ثانياً: بر فرض كه عمر به اين جهت نهى از «حيّ على خير العمل» كرده باشد؛ لكن مقطعى بوده و دائمى نيست. به عبارت ديگر، حكم ولائى است نه اصلى و دائمي، و هميشه موقع جهاد نيست. اكنون بايد پرسيد كه چرا اهل سنت به كلّى ـ چه در حال جهاد و چه در صلح ـ «حيّ على خير العمل» را از اذان برداشته و بعد از «حيّ على الفلاح» نمي‏گويند؟

    شيعه‏شناسي و پاسخ به شبهات، على اصغر رضواني، ج 2، صص: 363ـ375



    پي‌نوشت‌ها:

    1 . الانتصار، مسأله 35.

    2 . تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 42.

    3 . جواهر الكلام، ج 9، ص 81 و 82.

    4 . وسائل الشيعه، ج 5، ص 416، الأذان بحيّ على خير العمل، حافظ علوي، زيدي، ص 91.

    5 . نصب الرايه، ج 1، ص 93.

    6 . مسند احمد، ج 5، ص 8، 12، 13...

    7 . كنز العمال، ج 8، ص 342، ح 23174، مجمع الزوائد، ج 1، ص 330.

    8 . البحر الزخار، ج 2، ص 191، الشفاء ج 1، ص 260.

    9 . جواهر الأخبار و الأثار، ج 2، ص 191، الاعتصام بحب الله المتين، ج 1، ص 209.

    10 . الأذان بحيّ على خير العمل، ص 28، الاعتصام، ج 1، ص 289.

    11 . همان، ص 54.

    12 . الاعتصام بحبل الله المتين، ص 307، الروض النضير، ج 1، ص 542.

    13 . ميزان الاعتدال، ج 1، ص 139، لسان الميزان، ج 1، ص 268، البحر الزخّار، ج 2، ص 192.

    14 . الاعتصام، ص 307.

    15 . نيل الأوطار، ج 2، ص 44.

    16 . الاذان بحيّ على خير العمل، ص 54.

    17 . السنن الكبري، بيهقي، ج 1، ص 425.

    18 . المصنف، ج 1، ص 460، ح 1786.

    19 . الإعتصام، ج 1، ص 295.

    20 . الأذان بحيّ على خير العمل، ص 30، الاعتصام، ج 1، ص 291.

    21 . همان، ص 54، الاعتصام، ج 1، ص 294.

    22 . الأذان، ص 57، الاعتصام، ج 1، ص 285.

    23 . همان، ص 26، الاعتصام، ج 1، ص 288ـ289.

    24 . المصنّف، ج 1، ص 195، السنن الكبري، ج 1، ص 425، مسند زيد بن علي، ص 83 و...

    25 . الاعتصام، ج 1، ص 309، الروض النضير، ج 1، ص 541.

    26 . سنن بيهقي، ج 2، ص 425.

    27 . المحلّي، ج 3ف ص 160.

    28 . الأذان، ص 78ـ82.

    29 . همان، ص 54.

    30 . همان، ص 37، ح 172 و 173.

    31 . همان، ص 86، الاعتصام، ج 1، ص 381.

    32 . همان، ص 88.

    33 . همان، ص 84.

    34 . همان، ص 85.

    35 . همان، ص 89.

    36 . علل الشرايع، ص 368، ج 4، باب 89.

    37 . من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 300، ح 914.

    38 . الأذان، ص 91.

    39 . حاشيه دسوقي، ج 1، ص 193.

    40 . الأذان، ص 109، الاعتصام، ج 1، ص 294.

    41 . شرح الهدايه، ص 294.

    42 . تاريخ دمشق، ج 7، ص 136، رقم 493، تهذيب الكمال، ج 4، ص 289، اسدالغالبه، ج 1، ص 208.

    43 . مختصر تاريخ دمشق، ج 5، ص 266ـ267.

    44 . شرح تجريد، قوشجي، ص 374.

    45 . رجوع شود به كتاب الإحكام، ج 1، ص 84، الأذان، ص 79 و...

    46 . السيرة الحلبية، ج 2، ص 98.

    47 . مباديء الفقه الإسلامي، ص 32.

    48 .نيل الأوطار، ج 2 ص 32

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه