نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: آتش حسد

  1. #1
    مدیرکل انجمنهای نور آسمان vorojax آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2008
    محل سکونت
    همشهری حضرت عشق
    نوشته ها
    7,305
    تشکر
    6
    تشکر شده 0 بار در 0 ارسال

    پیش فرض آتش حسد

    در زمان يكى از خلفا، مرد ثروتمندى بود. روزى وى غلامى را از بازار خريد، اما از روز اول كه اين غلام را خريده بود، با او مانند يك غلام عمل نمى كرد، بلكه مانند يك آقا با او رفتار مى نمود؛ يعنى بهترين غذاها را به او مى داد، بهترين لباسها را برايش مى خريد، آسايشش را فراهم مى كرد. درست مانند فرزندش به وى مى رسيد، حتى شايد از فرزندش هم بهتر. علاوه بر اين ، با همه توجه و لطفى كه به او مى كرد، پول زيادى هم در اختيارش مى گذارد ولى غلام ارباب خود را هميشه در حال فكر مى ديد و او اغلب اوقات ناراحت مى يافت .
    بالاخره ارباب تصميم گرفت تا غلام خويش را آزاد سازد و پول و سرمايه زيادى هم به او بدهد. شبى با او نشست و درد دل خود با بيرون ريخت و رو به او گفت : اى غلام ! من حاضرم كه تو را آزاد كنم و فلان قدر پول هم به تو بدهم ، ولى آيا مى دانى كه اين همه خدمت هايى كه من به تو كردم براى چه بود؟ غلام گفت : نه . براى چه بود؟ گفت : براى يك تقاضا! فقط اگر تو اين تقاضا را انجام دهى ، هر چه كه من به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و اگر اين تقاضا را انجام ندهى من از تو راضى نيستم ، اما چنانچه خود را براى انجام دادن آن حاضر كنى ، من بيش از اينها به تو مى دهم .
    غلام گفت : هر چه بفرمايى اطاعت مى كنم ، تو ولى نعمت من هستى ، تو به من حيات دادى .
    ارباب گفت : نه ، بايد قول بدهى ؛ زيرا مى ترسم كه پيشنهاد كنم و تو بگويى نه !
    غلام گفت : مطمئن باش هر چه مى خواهى پيشنهاد كنى ، بفرما.
    همين كه ارباب خوب از غلام قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه تو در يك موقع خاص و در مكان مخصوصى كه بعدا معين خواهم كرد، سر مرا از بيخ ببرى !
    غلام گفت : يعنى چه ؟!
    ارباب گفت : حرف من اين است .
    غلام گفت : چنين چيزى ممكن نيست .
    ارباب جواب داد: من از تو قول گرفتم ، و تو بايد به قول خود وفا نمايى
    مدتى از اين گفتگو گذشت تا در نيمه شبى ، ارباب غلام را بيدار كرد، كارد تيزى به دست او داد و دست ديگر او را گرفت و آهسته حركت كردند و به پشت بام منزل همسايه رفتند. ارباب در آنجا دراز كشيده و خوابيد. كيسه پولش را هم به غلام داد و گفت : تو همين جا سر من را ببر و به هر كجا كه مى خواهى بروى برو.
    غلام سؤ ال كرد: براى چه ؟
    ارباب گفت : براى اين كه من اين همسايه را نمى توانم ببينم ، مردن براى من بهتر از زندگى است ، من رقيب او بودم ، او هم رقيب من بود، ولى اكنون او از من جلو افتاده است ، و براى همين ، الان دارم در آتش مى سوزم . لذا از اين عملى كه به تو دستور مى دهم ، مى خواهم بلكه يك قتلى به پاى اين مرد بيفتد و او به زندان برود. اگر چنين چيزى عملى شود، آن وقت من راحت مى شوم !
    ارباب ادامه داد: من مى دانم كه اگر اينجا كشته شوم ، فردا مى گويند چه كسى او را كشته است ؟ آن وقت پاسخ خواهند داد: همسايه رقيبش او را كشته است و جسدش هم كه در پشت بام رقيبش پيدا شده ، پس او را دستگير مى كنند و به زندان مى فرستند و بالاخره اعدام مى شود و مقصود من هم آنجا حاصل شده است .
    غلام ديد كه اين مرد تا اين حد احمق و بيچاره است ، پيش خود گفت : پس ‍ من چرا اين كار را نكنم ؟ اين براى همان كشته شدن خوب است . كارد را بر گردن ارباب گذاشت و سر او را از بيخ بريد و كيسه پول را هم برداشت و رفت كه رفت .
    خبر در همه جا منتشر شد، رقيب او را گرفتند و به زندان انداختند.
    بعد كه خواستند به جرمش رسيدگى كنند خيلى زود به اين نتيجه رسيدند كه : اگر اين مرد قاتل باشد، پشت بام خانه خودش را براى كشتن رقيبش ‍ انتخاب نمى كند! قضيه معمايى شده بود، سرانجام وجدان غلام ، او را راحت نگذاشت و پيش حكومت وقت رفت و حقيقت را افشا نمود و گفت : قضيه از اين قرار است كه او را من كشته ام و البته اين به تقاضاى خود او بوده است ؛ زيرا وى آن چنان در حسد مى سوخت كه مرگ را بر زندگى ترجيح مى داد.
    وقتى فهميدند كه قضيه از اين قرار است و اطمينان يافتند كه غلام درست مى گويد، هم غلام و هم آن زندانى متهم را كه رقيب ارباب بيچاره به شمار مى آمد، از زندان آزاد كردند.

    رياض الحكايات ، ص 79.

  2. # ADS
    Circuit advertisement
    تاریخ عضویت
    Always
    محل سکونت
    Advertising world
    نوشته ها
    Many

     

    حرز امام جواد

     

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
کانال سپاه