در این خلاصه سعی شده بعضی از اسناد مبنی بر اینکه خلافت ابوبکر کودتا و نقشه ای بود از پیش تعیین شده مورد بررسی قرار بگیرد امید است دیدگاه عزیزان به چگونگی خلافت جناب ابوبکر کمی روشن تر شود.
سعی شده تمام مدارک از کتب اهل سنت باشد.
مدارک این واقعه
اما ببینیم مردم بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نسبت به اینکه چه کسی خلیفه وقت میباشد و باید با چه کسی بیعت کنند چه دیدگاهی داشتند این ماجرا در حالی بود که حدود 80 روز از ماجرای غدیر خم گذشته بود.
اعتقاد مردم به خلافت
عموم مهاجرين و بخش عمده انصار ، شبههاى نداشتند كه خليفه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم همان على بن ابى طالب عليه السلام است
«وكان عامّة المهاجرين وجلّ الأنصار لا يشكّون أنّ عليّاً هو صاحب الأمر بعد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم »
الأخبار الموفّقيات : ص 580 وشرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد : ج 6 ، ص 21 .
و يعقوبى در تاريخ خود مىگويد :
تمام مهاجرين و انصار ، در اينكه على خليفه است ، شكّى نداشتند.
«وكان المهاجرون والأنصار لا يشكّون فى علي»
تاريخ يعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقيفة بنى ساعدة .
با این جو و اوضاع بود که نقشه ها شکل گرفت ؟
قبیله بنی اسلم وارد شهر شدند؟
وقتى چشم عمر به قبيله اسلم افتاد ، فرياد برآورد كه :
ديگر پيروزى ما قطعى شد .
«فكان عمر يقول : ما هو إلّا أن رأيت أسلم ، فأيقنت بالنصر»
تاريخ الطبرى : ج 2 ، ص 458 ، الشافى في الامامة : ج 3 ، ص 190 ، سفينة النجاة سرابي تنكابنى : ص 68 و بحار الأنوار : ج 28 ، ص 335 .
مگر جناب عمر با قبیله بنی اسلم چه پیمان سری داشت که با دیدن انها میگوید یقین کردم؟
پیروزی در چه امری و برای چه کسانی ؟
راستی چه طور شد قبیله بنی اسلم یک دفعه وارد شهر شدند ؟چه تبانی در کار بود؟
مگر مخالفان این منازعه چقدر بودند که برای پیروزی بر انها احتیاج به یک قبیله بود؟
بنی اسلم شروع به کار میکنند؟
ابن ابى الحديد معتزلى از براء بن عازب يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، نقل كرده كه پس از سقيفه ، عمر و ابو عبيده ، گروه ( چماق به دست ) را ديدم كه ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر كس مىرسيدند وى را كتك مىزدند و به زور دست او را گرفته ، بعنوان بيعت ، چه بخواهد و چه نخواهد ، بر روى دست ابوبكر مىكشيدند : «واذاً قائل آخر يقول : قد بويع أبوبكر فلم ألبث وإذاً أنا بأبي بكر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبيدة وجماعة من أصحاب السقيفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانيّة لايمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا يده فمسحوها على يد أبي بكر يبايعه شاء ذلك أو أبى»
شرح نهج البلاغ ابن أبي الحديد : ج 1 ، ص 219 . طبع دار الكتب العلميّة به تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم .
بنی اسلم با ابوبکر بیعت میکنند؟
قبیله اسلم تمام كوچه و خيابانهاى مدينه از آنان مملوّ گرديده و از هر سو براى بيعت با ابوبكر ازدحام کردند.
«أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّى تضايق بهم السكك فبايعوا أبابكر»
تاریخ طبری ج 2 ص 44 -
نکته جالبی اینجا نهفته است اینکه فرق مردم عادی با قبیله بنی اسلم چه بود که بنی اسلم از خارج شهر امدند و با دست خود بیعت کردند اما مردم را با زور و شکنجه و زور واردار به بیعت کردند؟
ایا این قضیه با گفته جناب عمر که گفت با دیدن بنی اسلم یقین به پیروزی کردم مرتبط نیست؟
با وجود به دست گرفتن اوضاع شهر هنوز مخالفانی وجود دارد؟
حتی بعد از اینکه این کودتا شکل گرفت هنوز عده ای با این سیایت مقابله کردند از جمله
شخصيتهاى برجسته مهاجرين و انصار با وى به مخالفت برخاستند ، همانند ، على و دو فرزند بزرگوارش ، عباس عموى پيامبر و تمامى فرزندان او از بنى هاشم ، سعد بن عباده و فرزندان و قبيله او ، حباب بن منذر و همه پيروان او . و همچنين زبير ، طلحه ، سلمان ، عمار ، ابوذر ، مقداد ، خالد بن سعيد ، سعد بن ابو وقاص ، عتبه بن ابو لهب ، براء بن عازب ، اُبىّ بن كعب ، ابو سفيان و ديگران ، از مخالفان بيعت ابو بكر بودند
الغدير(به نقل از کتب اهل سنت) : ج 7 ، ص 93 به نقل از تاريخ يعقوبي : ج 2 ، ص 103 ، الرياض النضرة : ج 1 ، ص 167 ، تاريخ ابي الفدا : ج 1 ، 156 ، روضة المناظر لابن شحنة هامش الكامل : ج7 ، 164 و شرح ابن ابي الحديد : ج 1 ، ص 134
اما در این کودتا از چه افراد دیگری کمک گرفته شد؟
منافقان هم به کار گرفته شدند؟؟؟
با اينكه از عمر بن خطاب نقل مىكنند كه گفت: اگر كسى از وجود فاسق استفاده كند و او را بكارى بگمارد، خود نيز همرديف آن فاسق بهشمار مىآيد.
«من استعمل فاجراً وهو يعلم أنّه فاجر فهو مثله»
عن عمر قال: من استعمل فاجرا وهو يعلم أنّه فاجر فهو مثله. كنز العمال ج 5 ص 761 ح 14306 .
بعد از رسول اكرم با انان همپيمان شد و از انان استفاده ابزاری کرد و در برابر اعتراض ديگران به این امر كار خود را به نوعى توجيه كردندکه:
. از نيروى منافقان بهره مىبريم و گناه آنان بعهده خودشا مىباشد!!.
«نستعين بقوّة المنافق ، وإثمه عليه»
عن عبد الملك بن عبيد قال: قال عمر بن الخطاب: «نستعين بقوة المنافق ، وإثمه عليه». المصنف لابن أبي شيبة: 7 / 269 ح 120، كنز العمال ج 4 ص 614.
درادامه به ذکر اسنادی که به پیمان سری بین ابوبکر و عمر و همدستانشان صراحت دارد اشاره میکنیم:
سخن أمير مؤمنان عليه السلام در پيمان سرّى ميان ابوبكر وعمر
حضرت مىفرمايد : اگر آن ارتباط ويژهاى كه ميان ابوبكر و عمر نبود ، امر خلافت را از من دفع نمىكردند .
«ولو لا خاصّة ما كان بينه وبين عمر ، لظننت أنّه لا يدفعهاعنّي»
شرح نهج البلاغة : 95/6
در اینجا امام علی علیه السلام صراحت دارند که قضیه خلافت ابوبکر از پیش تعیین شده بود.
در عبارت طبرى آمده :
آنچه كه مانع خلافت من شد ، همان پيمانى سرّى بود كه ميان ابوبكر و عمر منعقد شده بود .
«ولولا خاصّة ما بينه وبين عمر ، وأمر قد عقداه بينهما ، لظننت أنّه لا يدفعها»
المسترشد لمحمد بن جرير الطبري : 413 .
در نقل سيد بن طاووس از كلينى اينچنين آمده :
«ولولا خاصّة بينه وبين عمر وأمر كانا رضياه بينهما لظننت أنه لا يعدله عني»
كشف المحجة لثمرة المهجة : 177 ، نقلاً عن محمد بن يعقوب في كتاب الرسائل ، بحار الأنوار : 12/30 ، نهج السعادة للشيخ المحمودي : 210/5 .
براستی این پیمان سری چه بود که امام علی علیه السلام به آن اشاره واعتراض کردند؟
چه بودن این پیمان در ادامه مقداری روشن تر میشود:
سهم عمر محفوظ است؟؟؟
هنگامى كه عمر به اميرمؤمنان عليه السلام دستور بيعت با ابوبكر مىدهد ، حضرت مىفرمايد: از پستان خلافت تا مىتوانى شير بدوش كه سهم تو محفوظ است ، و كار حكومت ابوبكر را محكم ساز كه روزى به تو باز خواهد گرداند :
«احلب يا عمر حلباً لك شطره ، اشدد له اليوم أمره ليرد عليك غداً»
السقيفة وفدك للجوهري : 62 ، شرح نهج البلاغة : 11/6 ، المسترشد لمحمد بن جرير الطبري : 375 ، الامامة والسياسة ، تحقيق الشيري : 29/1 ، تحقيق الزيني : 18/1 ،
أنساب الاشراف للبلاذري : 440
پست های مهم تقسیم میشود؟
آيا تا كنون فكر كرده ايم كه چگونه پس از داستان سقيفه مسئوليتهاى كليدى كشور اسلامى بين ابوبكر و عمر و ابو عبيدة تقسيم مىشود ، به اين صورت كه در رأس قوه اجرايى وامور سياسى ابوبكر قرار مىگيرد ، و قوّه قضائيّه به عهده عمر و امور مالى و اقتصادى هم از آنِ ابو عبيده مىشود .
بنا به نقل احمد بن حنبل :
زمانیکه ابوبکر به خلافت رسید سرپرستی بیت المال را به ابوعبیده و سرپرستی قوه قضائیه را به عمر داد.
«لما ولي أبو بكر ، ولي أبا عبيدة بيت المال وولي عمر القضاء»
العلل ج 3 ص 491 ، رقم 6104 .
وطىّ نقل طبرى این پستها را خود انان انتخاب کردند و ابوبکر موافقت کرد :
زمانیکه ابوبکر به خلافت رسید ابوعبیده به او گفت من امور مالی را به عهده میگیرم و عمر گفت من امور قضائی را.
«ولي أبو بكر ، قال له أبو عبيدة : أنا أكفيك المال وقال عمر : أنا أكفيك القضاء»
تاريخ الطبري : ج 2 ص 617 .
حركت مرموز عمر و أبوبكر به سمت سقيفه
این مطلب نشان میدهد که بین انان مطلبی بوده که از بقیه مخفی میداشته اند:
با اينكه عمر و ابوبكر در خانه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم همراه با دهها مهاجر و انصار و هاشمى مشغول مراسم غسل بودند ، پيك ويژه از طرف كسانيكه مراقب اوضاع جامعه بودند ، به سرعت خبر آورد كه جمعى در سقيفه گردهم آمده و بحث بيعت پيش كشيده اند :
«جاء رجل يسعى فقال هاتيك الانصار قد اجتمعت في ظلة بنى ساعدة يبايعون رجلا منهم يقولون منا أمير ومن قريش أمير قال فانطلق أبو بكر وعمر يتقاودان حتى أتواهم»
تاريخ الطبري ج 2 ص 444 ، البداية والنهاية لابن كثير ج 5 ص 268 ، مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 5 ، تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر ج 30 ص 273 ، مجمع الزوائد للهيثمى ج 5 ص 191 .
و اين خبر ويژه جز به گوش عمر و ابوبكر نرسيد ، و غير از آن دو نفر و ابو عبيده ، كسى منزل پيامبر را به قصد سقيفه ، ترك نكردند .
آيا اين نشانه نقشه سرى آن دو نفر پيرامون خلافت نبود؟
ایا این قضیه نشان دهنده پیگیری نقشه های انان نبود؟
چرا انان بقیه را از قضیه به این مهمی با خبر نکردند؟
ممانعت عمر از نوشتن وصيتنامه
از مقدمات به خلافت رسیدن ابوبکر این است که امر ولایت امام علی علیه السلام که مورد اتفاق مردم بود(این اتفاق در ابتدا مقاله ذکرشد)نباید در اخرین روزهای عمر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم تحکیم شود لذا به هر جور ممکن از ان ممانعت میشد.
از مسلمات تاريخ است كه رسول گرامى قبل از رحلت فرمود :
کاغذ و قلمی بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید
«ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً» .
و عمر با جمله درد بر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم غلبه کرده و قرانی که نزد شماست مارا کفایت میکند.
«إنّ النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم قد غلب عليه الوجع ، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه»
ویا رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم هذیان میگوید
«إنّ رسولاللّه صلى الله عليه و آله و سلم يهجر»
مانع كتابت حضرت شد و اين قضيه بقدرى درد آور بود كه ابن عباس هر گاه به ياد آن مىافتاد قطرات اشكش جارى مىگشت و از آن بعنوان فاجعه و مصيبت روز پنجشنبه
ياد مىكرد.
«رزيّة يوم الخميس»
صحيح بخارى كتاب الجهاد والسير ، باب جوائز الوفد ، صحيح مسلم كتاب الوصية ، باب ترك الوصية لمن ليس عنده شى ، مسند احمد ج 1 ص 222 . و . . . .
عمر بخوبى مىدانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىخواهد در آخرين لحظات عمر شريفش موضوع خلافت على عليه السلام را مكتوب بدارد تا راه هر گونه توجيه و تأويل براى فرصت طلبان بسته شود .
كه در يك محاورهاى كه ميان او و ابن عباس رخ داد به اين قضيه اعتراف نمود :
«ولقد اراد في مرضه أن يصرّح باسمه فمنعت من ذلك»
پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم اراده کرده بود که تصریح به اسم امام علی علیه السلام کند اما من مانع آن شدم
شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد : ج12 ص 20 و79