اعتقاد همه مسلمين درباره عالم برزخ اين است كه در ميان اين جهان و سراى آخرت، جهان سومى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى گيرند.مسلمانان اين اعتقاد را از آيه شريفه «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[1] يعنى و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخى است تا روز قيامت، اخذ كرده اند.
ادیان نیوز/اعتقاد همه مسلمين درباره عالم برزخ اين است كه در ميان اين جهان و سراى آخرت، جهان سومى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى گيرند.مسلمانان اين اعتقاد را از آيه شريفه «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[1] يعنى و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخى است تا روز قيامت، اخذ كرده اند.
البته از جزئيات آن جهان آگاهى چندانى نداريم و بر اساس سخنان اهل بيت (عليهماالسلام) اين قدر مى دانيم كه ارواح نيكان و صالحان در آن جهان، متنعّم به نعمتهاى فراوانى هستند مانند شهدا كه به تصريح قرآن، آنها زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان، متنعمند.[2]
نيز ارواح ظالمان و طاغوتها و حاميان آنها در آن جهان معذّبند همان طور كه قرآن درباره فرعون و آل فرعون مى گويد: «عذاب آنها (در برزخ) آتش (دوزخ) است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند و روزى كه قيامت بر پا شود مى فرمايد: آل فرعون را داخل سخت ترين عذابها كنيد.[3]
در روايات اسلامى نيز از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است كه فرمود: قبر يا باغى است از باغهاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى دوزخ.[4]
در عين حال يكى از مسايل مورد اختلاف بين مسلمين و وهابيان، حيات برزخى است.
اين مسأله منشأ اختلاف در مسايل مرتبط از قبيل استعانت از ارواح اولياى الهى و استغاثه به آنان، توسل به اولياى الهى بعد از وفاتشان شده است. وهابيان استعانت از اولياى الهى، استغاثه و توسل به آنان را جايز ندانسته بلكه از مظاهر بارز شرك مىدانند در حقيقت توجه به اولياى الهى را به مانند توجه به سنگ، بىاثر و بىخاصيت مىدانند؛ زيرا معتقدند كه اولياء بعد از مرگ، علم غيب ندارند و هيچ نوع تقربى نيز نمىتوانند داشته باشند.اين مسأله بستگى تام به نوع نگاه ما به حيات برزخى دارد. اگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى است ديگر اين مسائل از مصاديق شرك نيست حتىاگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى هم نباشد، باز شرك نيست .
كليات يا مفا هيم ا سا سى
گفتار اول: حيات از نظر لغت
حيات از حى گرفته شده است كه نقيض ميت است و جمع آن، احياء مىباشد و حى بر هر متكلم ناطق استعمال مىشود و حى در نباتات بر هر نوع حركت و جنبندگى اطلاق مىگردد.[5]
قيومى هم در مورد معناى لغوى حيات، چنين مىنويسد: «جمع آن، احياء مىباشد كه با همزه متعدى مىشود و اسم حيوان از آن گرفته شده است و بر هر صاحب روح، اطلاق مىگردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد كه مفرد و جمع در آن مساوى مىباشد.»[6]
همچنين ابن فارس در اين باره چنين مىنويسد: «حيات و حيوان، ضد موت و مرگ مىباشد و به باران «حى» گفته مىشود چون به سبب آن زمين زنده مىشود.»[7]
پس حيات از «حى» گرفته شده است و به هر صاحب روح اطلاق مىگردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد.
گفتار دوم : برزخ از جهت لغت
جوهرى در مورد معناى لغوى بزرخ چنين مىنويسد: «برزخ در لغت، به معناى واسطه بين دو چيز است.[8]
و ابن فارس معتقد است: كلمه برزخ از ماده براز مىآيد كه به معنى زمين گسترده است و بر اين اساس حرف (خ) در كلمه برزخ زايد است، برزخ حاميل بين دو چيز است كه بين آن دو، زمين و مكانى گسترده، فاصله انداخته است اين معنا سپس توسعه يافته و به هر حائلى برزخ گفته شده است.[9]
راغب اصفهانى در اين باره مىنويسد: ريشه برزخ «برزه» مىباشد كه لغتى غير عربى است و به معنى حاجز و حايل مىباشد.[10]
گفتار سوم: برزخ در اصطلاح
آية الله مكارم در مورد معناى اصطلاح برزخ، چنين مىگويند: «برزخ جهانى است كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته است يعنى هنگامى كه روح از بدن جدا مىشود پيش از آنكه بار ديگر در قيامت به بدن اصلى باز گردد در عالمى كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مىشود قرار خواهد داشت.»[11]
پس از نظر ايشان، برزخ دورهاى از زندگى است كه از لحظه قرار گرفتن در قبر تا قيام قيامت، جريان خواهد داشت و انسان، پيش از برپايى قيامت در عالم برزخ به سر مىبرد.
سيوطى از علماى اهلسنّت در مورد معناى اصطلاحى برزخ چنين مىنويسد: برزخ در معناى اصطلاحى عبارت است از آنچه بين مرگ تا هنگام بعث قرار مىگيردايشان با ضمن بيان روايتى، حيات برزخى را فاصله بين دنيا و آخرت مىداند.[12]
پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مىبرد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مىگويند.
همه مسلمين معتقدند ميان اين جهان و جهان ديگر، عالمى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مىگيرند مانند اين آيه شزيفه «و من ورائهم الى يوم يبعثون »[13]به اين حقيقت اشاره دارد در واقع برزخ عبارتست از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا روز قيامت .
پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مىبرد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مىگويند.
گفتار چهارم : وهابيت
از آن جهت كه موضوع بحث ما حيات برزخى از ديدگاه وهابيت است، خوب است در اين جا كمى درباره تاريخ و عقائد وهابيت سخن بگوييم تا خواننده بيشتر با اين فرقه انحرافى آشنا گردد.«مؤسس و پايه گذار فرقه وهابيت «محمد بن عبدالوهاب» است. نام اين فرقه از نام پدر وى «عبدالوهاب» گرفته شده است، محمد بن عبدالوهاب سال 1111 هجرى در شهر «عينيه »از شهرهاى نجد به دنيا آمد و در سال 1206 در سن 96 سالگى درگذشت.
شيخ عبدالوهاب، پدر محمد از علماى حنبلى زمان خود بود وى در شهر عيينه به كار قضا اشتغال داشته و مورد عنايت و نظر مردم بود، از اين رو محمد نزد پدر فقه حنبلى آموخت و نزد علماى مكه و مدينه به تحصيل ساير علوم اسلامى از جمه حديث و تفسير و عقايد پرداخت. وى همچنين به مطالعه تاريخ مدعيان دروغين پيامبرى چون مسيلمه، سجاح، اسود عنسى، طليحه اسدى و امثال آنان علاقه نشان مىداد، از اوان جوانى نسبت به افكار، عقايد و اعمال مذهبى مردم به ديده ترديد و انكار مىنگريست و موضعگيرى بسيار منفى در برابر آنها در پيش مى گرفت تا آنجا كه بسيارى از اعمال مردم را شرك آلود مىپنداشت.»[14]
برخورد شيخ محمد با عقايد و اعمال مردم به گونهاى بود كه حتى ميان وى و پدرش نزاع و جدال درگرفت پدرش او را طرد كرد و مردم را از وى برحذر مىداشت، لذا شيخ محمد تا وقتى پدر زنده بود نتوانست آن گونه كه مايل بود عقايد و افكار خود را مطرح كند اما پس از درگذشت پدر در سال 1153هجرى قمرى، به اظهار عقايد و افكار خود و انكار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت. جمعى از مردم «حريمله» كه در آن زمان، محل زندگى وى بود از او پيروى كردند و به تدريج شهرت پيدا كرد. آنگاه به شهر زادگاه خود «عيينه» بازگشت و «عثمان بن حمد» امير وقت عيينه، او را با احترام پذيرفت و به او وعده حمايت داد اما در سال 1160 هجرى قمرى به دنبال مكاتبهاى كه امير شهر «احسا» در مورد وى با عثمان كرد از عيينه رانده شده و رهسپار «درعيه» شد، امير وقت «درعيه» محمد بن سعود كه جدّ خاندان سعود (سلاطين فعلى عربستان) به شمار مىآيد در آنجا او را به گرمى پذيرفت و با وى براى تسلط بر تمام سرزمين نجد همپيمان شد.
بعد از آنكه محمد بن عبدالوهاب احساس قدرت كرد، ياران خود را گردآورد و آنها را براى جهاد، تحريك و آماده نمود و به شهرهاى اطراف كه مسلمين در آن مىزيستند، نامه نوشت كه دعوتش را قبول كنند و به اطاعت او درآيند. او از كسانى كه به اطاعت او در مىآمدند يك دهم احشام و اموالشان را مىستاند و هر كس كه با او از در مخالفت بر مىخاست، با يارانش به جنگ با او مىپرداخت.»[15]
او كه به قتل نفس خو گرفته بود، اموال مردم را به تارج مىبرد و اطفال و زنان را به اسيرى مىكشاند و شعارش اين بود:«به وهابيت بگرويد و گرنه براى شما قتل و براى زنانتان بيوه شدن و براى فرزندانتان يتيمى را به دنبال دارد.» اين است اساس و مبدأ وهابيت كه به خاطر هيچ مصلحتى حاضر نبودند از عقايد خود تنزّل كنند و به همين دليل بود كه با ابن معمر معاهده بست... او براى پيشبرد اهداف خود، حاضر بود با هر قدرتى هم پيمان شود.[16]
چون بحث ما در مورد نظريات علماي وهابيت در مورد حيات برزخي مي باشد لذا ما در اينجا به نظريات آنان در مورد بعضي آيات قرآن كريم مي پردازيم :
گفتار پنجم :تفسير وهابيت از حيات برزخي
آيه اول:
آيه شريفه « ولاتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ »[17]
«به كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند، مرده نگوييد بلكه زنده هستند ولى شما درك نمىكنيد.»
اين آيه شريفه صريحا بر حيات برزخى دلالت دارد كه افراد در آنجا در نعمت يا عذاب قرار مىگيرند تا آنكه قيامت فرا رسد.
شوكانى اين آيه را دليلى بر ثبوت عذاب قبر و حيات برزخى شهداء مىداند.ايشان در ادامه، آيه شريفه راچنين معنا مىكنند: «معنى آيه چنين مىشود: يعنى به كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند، مرده نگوييد بلكه ايشان زندهاند ولى شما درك نمىكنيد چون بر حسب ظاهر، حكم مىكنيد و فكر مىكنيد بعد خروج روح از بدنشان، آنان مىميرند در حالى كه در واقع چنين نمىباشد و آنان در برزخ زنده مىباشند و بر اين مطلب، آيات ديگر قرآن و احاديث صحيحه متواتره، دلالت دارد.»[18]
پس ايشان هم با استناد به اين آيه شريفه و روايات صحيحه متواتره، حيات برزخى شهداء را اثبات مىكند. ابوبكر جابر جزائرى واعظ مسجد نبوى در تفسيرش اين آيه را دليل بر حيات شهداء در برزخ قلمداد مىكند ولى با اين تفاوت كه حيات آنان براى ديگران قابل حس و درك نمىباشد چون حيات آنان از اين دنيا جدا شده و وارد عالم ديگرى (برزخ) شده است.[19]
صابونى هم استاد شريعت و دراسات اسلاميه دانشگاه عبدالعزيز شهدا را زنده مىداند و معتقد است آنان نزد خداوند روزى دارند و علت اينكه ديگران، حيات آنان را درك نمىكنند، اين است كه آنان در حيات برزخى به سر مىبرند.[20]
علماى وهابيت اين حيات برزخى را، مختص به شهداء مىدانند كه افراد ديگر داراى اين خصوصيت و ويژگى نمىباشند ولى اين سخن، صحيح نمىباشد و به فرموده علامه طباطبايى، حيات برزخى پس از موت، عموميت دارد و شامل همه مىشود.
بنابراين ارواح شهيدان، زندهاند وهرگزاز بين نمىروند و اين مطلب بااعتقاد به بقاى روح سازگار است .بنابراين گمان نشود تنها ارواح پيامبران، پيشوايان دين وخاصّان درگاه حق از ارواح شهداى معمولى، برترند.[21]
واگر ذيل آيه نبود (شما درك نمىكنيد) ممكن بود قصور شود كه مقصود از زنده بودن شهيدان راه خدا، همان حيات اجتماعى آنان است زيرا گروه فداكار، پيوسته در قلوب و انكار مردم، جاى داشته و نام و صفات آنان بر نوك قلمها و خامهها است و فداكارىهاى آنان خطوط طلايى صفحات تاريخ ملتها را تشكيل مىدهد اما ذيل آيه اين پندار نفى مىكند زيرا اگر مقصود حيات اجتماعى بود اين مطلبى نبود كه بر امت اسلامى و بالاخص افراد بيدار و روشن مخفى و پنهان بماند تا قرآن مؤكّدا در دو سوره مطرح نمايد.[22]
آيه دوم
«النّار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و يوم تقوم السّاعة ادخلوا ال فرعون اشدّ العذاب»[23]
«آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه مىدارند و چون روز قيامت شود (خطاب آيه كه) فرعونيان به سختترين عذاب جهنم وارد كنيد.»
اين آيه شريفه، يكى از آيات اثبات كننده عالم برزخ مىباشد.
چون پيش از قيامت هر صبح و شب، آتش بر آنها نشان داده مىشود واين مطلب به خوبى، مسأله حيات برزخى رااين آيه روشن مىكند يكى از نكاتى كه آيه شريفه آن را بيان مىكند، مسئله عرضه آتش بر دوزخيان مىباشد و آنچه مسلم است عرضه آنان بر آتش قبل از روز قيامت است كه در آن روز، دوزخيان را داخل دوزخ مىكنند.
پس معلوم مىشود، عرضه كردن آل فرعون بر آتش، در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مىگيرد و آن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا و آخرت است.[24]
ابن تيميه يكى از استدلالهاى علما بر عذاب برزخ همين آيه شريفه مىداند و آيه را براى فرعون و قومش مىداند كه به آنان عذاب سختى در برزخ رسيد.[25]
محمد جمال الدين قاسمى، عرضه كردن آتش بر آنان را دائمى مىداند لذا دو طرف زمانى يعنى اول و آخر وقت عذاب برزخ را بيان نموده است و با اين آيه شريفه بر عذاب قبر و برزخ استناد مىشود.[26]
از مطالب فوق دو نكته بدست مىآيد: اول اينكه: عرضه آتش بر آنان قبل از روز قيامت است كه در آن دوزخيان را داخل دوزخ مىكنند. پس معلوم مىشود عرضه كردن آل فرعون بر آتش در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مىگيرد و آن عالم برزخ است. دوم اينكه: «غدوا و عشيا» اشاره است به اينكه عرضه كفّار بر آتش، پشت سر هم واقع مىشود و انقطاعى ندارد.
آيه سوم:
«...و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[27]
اين آيات، از جمله آياتى مىباشد كه علماى ما براى اثبات حيات برزخى آوردهاند و به آن تمسك كردهاند. «شنقيطى» در مورد تفسير اين آيات چنين قائل است.در اينجا، خداوند متعال با انسان محتضر كافر يا كسى كه در اعمال زشت خود زيادهروى كرده، به گونه ديگرى تكلم مىكند چون وقتى كسى كه از دنيا رفته و حق برايش آشكار شده و مىبيند راه فرارى ندارد، در اينجاست كه پشيمان مىشود و مىخواهد برگردد تا اعمال صالح انجام دهد. خداوند در اين هنگام به او جواب مىدهد قضاى الهى بر اين است كه بازگشت فقط در روز قيامت است. و در آنجا مانع و برزخى براى رجوع به دنيا وجود دارد و اين خود باعث افزايش حسرتش مىگردد.
محمد جمال الدين قاسمى هم برزخ را به معنى حائل و مانع مىداند لذا آنان تا روز قيامت در اين حالت باقى مىمانند.[28]
نقد:
ولى اين قول صحيح نمى باشد چون اولاً: چون از ظاهر آيات برمى آيد كه تاروز قيامت، اين مسأله وجود دارد كه آنان وارد آنجا مىشوند و با مرگ، ثمره اعمال خودشان رامى بينند و آرزوى برگشت به دنيا رامى كننند و اين مطلب مطابق سياق آيه مي باشد كه مطابق با سياق آيه و آيات ديگر و روايات فراوان كه از طرق اهل تسنّن و شيعه وارد شده، مي باشد .
ثانيا: در صورتى كه برزخ به معناى حاجز و مانع از بازگشت به دنيا باشد قيد «الى يوم يبعثون »همانطور كه علامه طباطبايى[29] فرمودندلغو مىشود ولى علماى اهل سنت از اين آيه شريفه، تفسير ديگرى را ارائه دادهاند كه به عنوان نمونه يك مورد را ذكر مىنماييم.
فخررازى، برزخ را به معناى حاجز و حائلى مىداند كه نمىگذارد ايشان تا روز قيامت به دنيا برگردد.[30]
بنابراين از نظر ايشان، اين آيه شريفه مىخواهد عدم برگشت به دنيا را تأكيد كند و به كلى مأيوسشان نمايد.
جمع بندي :آنچه از آيات قرآن كريم و روايات معتبر (شيعه و اهل سنت) و بدست مي آيد است كه مسأله حيات برزخى يك مسأله اتفاقى مىباشد كه همه بر ثبوت و وقوع آن اعتقاد جازم دارند وتنها بين علماى وهابيت با علماى اسلام تفاوتهايى وجود دارد و به خاطر اهميت مسأله ما در اينجا به تبيين آن مىپردازيم:
وجه اشتراك علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر
آنچه مورد اتفاق علماى اسلام و وهابيت است مسئله سؤال در قبر و رسيدن نعمت يا عذاب به ميّت مىباشد كه با همديگر در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه ما در اينجا به ذكر نظر ابن تيميه در اين مورد مىپردازيم: ابن تيميه در اين باره قائل است: «بنده بايد به آنچه كه پيامبر(صلىاللهعليه وآلهوسلم)در مورد امور غيبى بعد مرگ مانند سؤال در قبر و نعمت و عذاب آن فرموده، ايمان داشته باشد چون همه اين امور از اخبار و احاديث پيامبر اسلام بدست آمده است و اهل سنّت و جماعت به همه آنها ايمان دارند.»
وجه تمايز علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر :
«علماى وهابيت بر اين عقيدهاند كه روح هنگام مرگ از انسان جدا مىگردد و هنگام سؤال نكير و منكر به بدن باز مىگردد سپس اگر از اهل ايمان و عمل صالح باشد، روحش به ملكوت مىرود و اگر از اهلِ معصيت و عناد باشد، روحش به دوزخ انتقال داده مىشود.»[31]
آنان حيات انسان در برزخ را فقط منحصر در وقت سؤال ملكين مىكنند و به خاطر چنين عقيدهاى توسل، شفاعت و... را از مصاديق شرك مىدانندو بعد سؤال ملكين، هيچ نوع از آثار حيات براى احدى، باقى نمىماند وآن را منكر مىشوند .
در قبال اين نظر، علماى اسلام اين نظر را قبول ندارند، ايشان بر اين عقيدهاند كه انسان پس از مرگ حيات دارد و لازم نيست به روح به بدن مادى بازگردد بلكه روح انسان در عالم قبر به گونهاى تعلق دارد كه عذاب و ثواب، سؤال نكير و منكر و ساير امور مربوط به آن در قبر و بدن مادى را مىبيند.به گونهاى كه روح، عذاب را در قالب بدن مادّى مشاهده مىكند بدون آنكه روح بازگشت كند. لذا نظر علماى وهابيت مخالف تصريح آيات شريفه قرآن و روايات مىباشد به عنوان مثال خداوند مىفرمايد: «گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند بلكه زندهاند و نزد خدا روزى دارند.»[32]
اين آيه شريفه قرآن دلالت مىكند كه انسان پس از مرگ زنده است و داراى حيات مىباشد.همچنين روايات فراوانى وجود دارد كه اين موضوع را ثابت مىكند و به خاطر حيات آنان است كه ديگران براى آنان طلب بخشش و غفران كرده و صدقه داده و به زيارت قبورشان مىروند و اگر آنها مرده بودند تمامى اين امور كه در روايات وارد شده است، بيهوده و عبث محسوب مىشد؛ پس اتفاق بر اين موضوع و همگانى بودن اين صدقه، دعا و زيارات دليل است كه فطرت اصيل و سليم بشر گواه بر اين است كه انسان چيزى غير از اين بدن بوده و اين جسم است كه مرگ بر او عارض مىگردد. ولى وهابيت نظرى مخالف با اين مسأله دارند مثلاًابن تيميه در اين باره چنين مىگويد : براى ما روانيست كه از پيامبران و شايستگان الهى بعد از مرگشان چيزى رابخواهيم هرچند در قبرهايشان زنده باشند و اگر مقدّر شده باشد كه آنان براى زندهها دعا كنند، باز براى كسى جايز نيست از آنان اين دعا رابخواهند؛ چون هيچ كس از سلف چنين كارى نكرده است و اين كار كمكم بهانه و دستاويزى براى شرك و پرستش آنان مىشود .[33]
نقد:
علماى وهابيت مانند بن باز قائلند رسول خدا در هر مكانى موجود نيست و فقط جسم او در قبرش در مدينه منوره مى باشد و روحش در بهشت است و آنان از اهل دنيا اطلاعى ندارند و همه اين امور قطع مى شود و آنان بدين سبب مى خواهند مسائل مهم و قطعى علماى اسلام را مانند شفاعت و توسّل و... را زير سؤال ببرند چون وقتى آنان داراى حيات برزخى نباشند، همه اين مسائل لغو و بيهوده مى گردد.
در كنار آيات قرآن (كه تفاسير آن ذكر شد) و روايات فراوانى در مجامع حديثى وجود دارد كه نظر آنها را رد مى كند مانند سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با كشتگان بدر كه در صحيح بخارى و مسلم بيان شده است.
كه پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآله سلم) بعد از جنگ با كشتگان مشركين چنين سخن گفتند: «آنچه پروردگار من، به من وعده داده بود به حقيقت پيوست آيا شما نيز آنچه را وعده شده بوديد، درست و پابرجا يافتيد.»
كسانى كه در اطراف پيامبر بودند پرسيدند: «يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) مگر آنان سخن شما را مى شنوند و درك مى كنند؟
فرمود: آرى و اگر اجازه مى يافتند پاسخ مى دادند.[34]
آيا ممكن است پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)با جسدهاى بى روح كه نه مى شنوند و نه درك مى كنند سخن بگويد؟!
حتى در فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تصريح شده است كه آنان مى شنوند و درك مى كنند و اين حديث يك نمونه از احاديثى بود كه بحث حيات برزخى را اثبات مى كند.
نتيجه مباحث:
آنچه كه از آيات و روايات معتبر بدست آمد اين بود كه اموات در قبورشان زنده اند و داراى حيات برزخى مى باشند و اگر بخواهيم مثل نظر وهابيت اين حيات را منحصر به وقت سؤال ملكين بدانيم با دو مشكل عمده روبرو مى شويم:
1 - باادلّه متقن و صريح آيات و روايات معتبر (كه شرح آن گذشت) مخالفت نموده ايم .
2 - طبق نظر وهابيت، روح موقع سؤال به روح ميت برمى گردد و اگر ميت داراى ايمان و عمل صالح بوده، روحش به بهشت مىرود و اگر انسان فاسق و فاجر بوده، روحش را به دوزخ منتقل مى كنند در اين هنگام اين اشكال مطرح مى گردد كه با اين فرض، قيامت آن شخص برپا شده و در اين صورت بحث احياء مجددو نشور انسانها لغو مى گردد كه اين مطلب، مخالف آيات قرآن و روايات معتبر فريقين مى باشد .لذا آنچه مسلم مى باشد و مورد تأييد آيات و روايات فريقين مى باشد اينست كه انسانها بعد از مرگ، داراى حيات برزخى بوده اند وآنچه علماى وهابيت به آن ملزم مى باشند داراى پايه و اساس نمى باشد ./مذاهب اسلامی
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]. مؤمنون، 100.
[2]. آل عمران، 169.
[3]. مؤمن، 46.
[4]. صحيح بخارى ج 3 ص 99
[5]. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 211.
[6]. قيومى، قاموس اللغة، ج 2، ص 220.
[7]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 328.
[8]. جوهرى، الصحاح، ج 1، ص 419.
[9]. ابن فاس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 333.
[10]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 118.
[11]. مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 5، ص 443.
[12]. سيوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 15.
[13].مؤمنون / 100
[14]. احمد زينى دحلان، خلاصة الكلام ص 15
[15]. آلوسى، تاريخ نجد، ص 111 ـ 113.
[16]. محمد جواد مغنيه، هذه هى الوهابية، ص 48.
[17]. بقره، 154
[18]. شوكانى، نيل الاوطار، ج 5، ص 86.
[19]. جزائرى، ايسرالتفاسير، ج 1، ص 134.
[20]. صابونى، صفوة التفاسير، ج 1، ص 107.
[21]جوادى آملى ،تفسير موضوعى قرآن كريم ج 4 ص 171.
[22]. سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، ص 52.
[23]. غافر، 46.
[24]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 208.
[25]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 95.
[26]. همان، ج 8، ص 200.
[27]. مؤمنون، 99 ـ 100.
[28]. تفسير قاسمى، ج 7، ص 316.
[29]علامه طباطبايى ،الميزان ج 15 ص 98.
[30]. تفسير فخررازى، ج 23، ص 121، و همچنين بنگريد معالم التنزيل نجوى، ج 5، ص 428.
[31]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 86.
[32]. آل عمران، 169.
[33]ابن تيميه ،مجموعهالرسائل والمسائل ج 1ص 55 .
[34]. صحيح بخارى، ج 5، ص 97 و صحيح مسلم، ج 4، كتاب حجت، ص 77.
ادیان نیوز/اعتقاد همه مسلمين درباره عالم برزخ اين است كه در ميان اين جهان و سراى آخرت، جهان سومى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مى گيرند.مسلمانان اين اعتقاد را از آيه شريفه «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[1] يعنى و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخى است تا روز قيامت، اخذ كرده اند.
البته از جزئيات آن جهان آگاهى چندانى نداريم و بر اساس سخنان اهل بيت (عليهماالسلام) اين قدر مى دانيم كه ارواح نيكان و صالحان در آن جهان، متنعّم به نعمتهاى فراوانى هستند مانند شهدا كه به تصريح قرآن، آنها زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان، متنعمند.[2]
نيز ارواح ظالمان و طاغوتها و حاميان آنها در آن جهان معذّبند همان طور كه قرآن درباره فرعون و آل فرعون مى گويد: «عذاب آنها (در برزخ) آتش (دوزخ) است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند و روزى كه قيامت بر پا شود مى فرمايد: آل فرعون را داخل سخت ترين عذابها كنيد.[3]
در روايات اسلامى نيز از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است كه فرمود: قبر يا باغى است از باغهاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى دوزخ.[4]
در عين حال يكى از مسايل مورد اختلاف بين مسلمين و وهابيان، حيات برزخى است.
اين مسأله منشأ اختلاف در مسايل مرتبط از قبيل استعانت از ارواح اولياى الهى و استغاثه به آنان، توسل به اولياى الهى بعد از وفاتشان شده است. وهابيان استعانت از اولياى الهى، استغاثه و توسل به آنان را جايز ندانسته بلكه از مظاهر بارز شرك مىدانند در حقيقت توجه به اولياى الهى را به مانند توجه به سنگ، بىاثر و بىخاصيت مىدانند؛ زيرا معتقدند كه اولياء بعد از مرگ، علم غيب ندارند و هيچ نوع تقربى نيز نمىتوانند داشته باشند.اين مسأله بستگى تام به نوع نگاه ما به حيات برزخى دارد. اگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى است ديگر اين مسائل از مصاديق شرك نيست حتىاگر حيات برزخى مثل حيات دنيوى هم نباشد، باز شرك نيست .
كليات يا مفا هيم ا سا سى
گفتار اول: حيات از نظر لغت
حيات از حى گرفته شده است كه نقيض ميت است و جمع آن، احياء مىباشد و حى بر هر متكلم ناطق استعمال مىشود و حى در نباتات بر هر نوع حركت و جنبندگى اطلاق مىگردد.[5]
قيومى هم در مورد معناى لغوى حيات، چنين مىنويسد: «جمع آن، احياء مىباشد كه با همزه متعدى مىشود و اسم حيوان از آن گرفته شده است و بر هر صاحب روح، اطلاق مىگردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد كه مفرد و جمع در آن مساوى مىباشد.»[6]
همچنين ابن فارس در اين باره چنين مىنويسد: «حيات و حيوان، ضد موت و مرگ مىباشد و به باران «حى» گفته مىشود چون به سبب آن زمين زنده مىشود.»[7]
پس حيات از «حى» گرفته شده است و به هر صاحب روح اطلاق مىگردد اعم از اين كه ناطق يا غير ناطق باشد.
گفتار دوم : برزخ از جهت لغت
جوهرى در مورد معناى لغوى بزرخ چنين مىنويسد: «برزخ در لغت، به معناى واسطه بين دو چيز است.[8]
و ابن فارس معتقد است: كلمه برزخ از ماده براز مىآيد كه به معنى زمين گسترده است و بر اين اساس حرف (خ) در كلمه برزخ زايد است، برزخ حاميل بين دو چيز است كه بين آن دو، زمين و مكانى گسترده، فاصله انداخته است اين معنا سپس توسعه يافته و به هر حائلى برزخ گفته شده است.[9]
راغب اصفهانى در اين باره مىنويسد: ريشه برزخ «برزه» مىباشد كه لغتى غير عربى است و به معنى حاجز و حايل مىباشد.[10]
گفتار سوم: برزخ در اصطلاح
آية الله مكارم در مورد معناى اصطلاح برزخ، چنين مىگويند: «برزخ جهانى است كه ميان دنيا و آخرت قرار گرفته است يعنى هنگامى كه روح از بدن جدا مىشود پيش از آنكه بار ديگر در قيامت به بدن اصلى باز گردد در عالمى كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مىشود قرار خواهد داشت.»[11]
پس از نظر ايشان، برزخ دورهاى از زندگى است كه از لحظه قرار گرفتن در قبر تا قيام قيامت، جريان خواهد داشت و انسان، پيش از برپايى قيامت در عالم برزخ به سر مىبرد.
سيوطى از علماى اهلسنّت در مورد معناى اصطلاحى برزخ چنين مىنويسد: برزخ در معناى اصطلاحى عبارت است از آنچه بين مرگ تا هنگام بعث قرار مىگيردايشان با ضمن بيان روايتى، حيات برزخى را فاصله بين دنيا و آخرت مىداند.[12]
پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مىبرد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مىگويند.
همه مسلمين معتقدند ميان اين جهان و جهان ديگر، عالمى به نام برزخ وجود دارد كه ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قيامت در آن قرار مىگيرند مانند اين آيه شزيفه «و من ورائهم الى يوم يبعثون »[13]به اين حقيقت اشاره دارد در واقع برزخ عبارتست از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا روز قيامت .
پس معناى اصطلاحى برزخ عبارت است از لحظه قرار گرفتن انسان در قبر تا قيامت و اينكه انسان تا قبل از برپايى قيامت در اين عالم به سر مىبرد كه در اصطلاح به اين عالم، عالم برزخ مىگويند.
گفتار چهارم : وهابيت
از آن جهت كه موضوع بحث ما حيات برزخى از ديدگاه وهابيت است، خوب است در اين جا كمى درباره تاريخ و عقائد وهابيت سخن بگوييم تا خواننده بيشتر با اين فرقه انحرافى آشنا گردد.«مؤسس و پايه گذار فرقه وهابيت «محمد بن عبدالوهاب» است. نام اين فرقه از نام پدر وى «عبدالوهاب» گرفته شده است، محمد بن عبدالوهاب سال 1111 هجرى در شهر «عينيه »از شهرهاى نجد به دنيا آمد و در سال 1206 در سن 96 سالگى درگذشت.شيخ عبدالوهاب، پدر محمد از علماى حنبلى زمان خود بود وى در شهر عيينه به كار قضا اشتغال داشته و مورد عنايت و نظر مردم بود، از اين رو محمد نزد پدر فقه حنبلى آموخت و نزد علماى مكه و مدينه به تحصيل ساير علوم اسلامى از جمه حديث و تفسير و عقايد پرداخت. وى همچنين به مطالعه تاريخ مدعيان دروغين پيامبرى چون مسيلمه، سجاح، اسود عنسى، طليحه اسدى و امثال آنان علاقه نشان مىداد، از اوان جوانى نسبت به افكار، عقايد و اعمال مذهبى مردم به ديده ترديد و انكار مىنگريست و موضعگيرى بسيار منفى در برابر آنها در پيش مى گرفت تا آنجا كه بسيارى از اعمال مردم را شرك آلود مىپنداشت.»[14]
برخورد شيخ محمد با عقايد و اعمال مردم به گونهاى بود كه حتى ميان وى و پدرش نزاع و جدال درگرفت پدرش او را طرد كرد و مردم را از وى برحذر مىداشت، لذا شيخ محمد تا وقتى پدر زنده بود نتوانست آن گونه كه مايل بود عقايد و افكار خود را مطرح كند اما پس از درگذشت پدر در سال 1153هجرى قمرى، به اظهار عقايد و افكار خود و انكار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت. جمعى از مردم «حريمله» كه در آن زمان، محل زندگى وى بود از او پيروى كردند و به تدريج شهرت پيدا كرد. آنگاه به شهر زادگاه خود «عيينه» بازگشت و «عثمان بن حمد» امير وقت عيينه، او را با احترام پذيرفت و به او وعده حمايت داد اما در سال 1160 هجرى قمرى به دنبال مكاتبهاى كه امير شهر «احسا» در مورد وى با عثمان كرد از عيينه رانده شده و رهسپار «درعيه» شد، امير وقت «درعيه» محمد بن سعود كه جدّ خاندان سعود (سلاطين فعلى عربستان) به شمار مىآيد در آنجا او را به گرمى پذيرفت و با وى براى تسلط بر تمام سرزمين نجد همپيمان شد.
بعد از آنكه محمد بن عبدالوهاب احساس قدرت كرد، ياران خود را گردآورد و آنها را براى جهاد، تحريك و آماده نمود و به شهرهاى اطراف كه مسلمين در آن مىزيستند، نامه نوشت كه دعوتش را قبول كنند و به اطاعت او درآيند. او از كسانى كه به اطاعت او در مىآمدند يك دهم احشام و اموالشان را مىستاند و هر كس كه با او از در مخالفت بر مىخاست، با يارانش به جنگ با او مىپرداخت.»[15]
او كه به قتل نفس خو گرفته بود، اموال مردم را به تارج مىبرد و اطفال و زنان را به اسيرى مىكشاند و شعارش اين بود:«به وهابيت بگرويد و گرنه براى شما قتل و براى زنانتان بيوه شدن و براى فرزندانتان يتيمى را به دنبال دارد.» اين است اساس و مبدأ وهابيت كه به خاطر هيچ مصلحتى حاضر نبودند از عقايد خود تنزّل كنند و به همين دليل بود كه با ابن معمر معاهده بست... او براى پيشبرد اهداف خود، حاضر بود با هر قدرتى هم پيمان شود.[16]
چون بحث ما در مورد نظريات علماي وهابيت در مورد حيات برزخي مي باشد لذا ما در اينجا به نظريات آنان در مورد بعضي آيات قرآن كريم مي پردازيم :
گفتار پنجم :تفسير وهابيت از حيات برزخي
آيه اول:
آيه شريفه « ولاتَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ »[17]
«به كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند، مرده نگوييد بلكه زنده هستند ولى شما درك نمىكنيد.»
اين آيه شريفه صريحا بر حيات برزخى دلالت دارد كه افراد در آنجا در نعمت يا عذاب قرار مىگيرند تا آنكه قيامت فرا رسد.
شوكانى اين آيه را دليلى بر ثبوت عذاب قبر و حيات برزخى شهداء مىداند.ايشان در ادامه، آيه شريفه راچنين معنا مىكنند: «معنى آيه چنين مىشود: يعنى به كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند، مرده نگوييد بلكه ايشان زندهاند ولى شما درك نمىكنيد چون بر حسب ظاهر، حكم مىكنيد و فكر مىكنيد بعد خروج روح از بدنشان، آنان مىميرند در حالى كه در واقع چنين نمىباشد و آنان در برزخ زنده مىباشند و بر اين مطلب، آيات ديگر قرآن و احاديث صحيحه متواتره، دلالت دارد.»[18]
پس ايشان هم با استناد به اين آيه شريفه و روايات صحيحه متواتره، حيات برزخى شهداء را اثبات مىكند. ابوبكر جابر جزائرى واعظ مسجد نبوى در تفسيرش اين آيه را دليل بر حيات شهداء در برزخ قلمداد مىكند ولى با اين تفاوت كه حيات آنان براى ديگران قابل حس و درك نمىباشد چون حيات آنان از اين دنيا جدا شده و وارد عالم ديگرى (برزخ) شده است.[19]
صابونى هم استاد شريعت و دراسات اسلاميه دانشگاه عبدالعزيز شهدا را زنده مىداند و معتقد است آنان نزد خداوند روزى دارند و علت اينكه ديگران، حيات آنان را درك نمىكنند، اين است كه آنان در حيات برزخى به سر مىبرند.[20]
علماى وهابيت اين حيات برزخى را، مختص به شهداء مىدانند كه افراد ديگر داراى اين خصوصيت و ويژگى نمىباشند ولى اين سخن، صحيح نمىباشد و به فرموده علامه طباطبايى، حيات برزخى پس از موت، عموميت دارد و شامل همه مىشود.
بنابراين ارواح شهيدان، زندهاند وهرگزاز بين نمىروند و اين مطلب بااعتقاد به بقاى روح سازگار است .بنابراين گمان نشود تنها ارواح پيامبران، پيشوايان دين وخاصّان درگاه حق از ارواح شهداى معمولى، برترند.[21]
واگر ذيل آيه نبود (شما درك نمىكنيد) ممكن بود قصور شود كه مقصود از زنده بودن شهيدان راه خدا، همان حيات اجتماعى آنان است زيرا گروه فداكار، پيوسته در قلوب و انكار مردم، جاى داشته و نام و صفات آنان بر نوك قلمها و خامهها است و فداكارىهاى آنان خطوط طلايى صفحات تاريخ ملتها را تشكيل مىدهد اما ذيل آيه اين پندار نفى مىكند زيرا اگر مقصود حيات اجتماعى بود اين مطلبى نبود كه بر امت اسلامى و بالاخص افراد بيدار و روشن مخفى و پنهان بماند تا قرآن مؤكّدا در دو سوره مطرح نمايد.[22]
آيه دوم
«النّار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و يوم تقوم السّاعة ادخلوا ال فرعون اشدّ العذاب»[23]
«آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه مىدارند و چون روز قيامت شود (خطاب آيه كه) فرعونيان به سختترين عذاب جهنم وارد كنيد.»
اين آيه شريفه، يكى از آيات اثبات كننده عالم برزخ مىباشد.
چون پيش از قيامت هر صبح و شب، آتش بر آنها نشان داده مىشود واين مطلب به خوبى، مسأله حيات برزخى رااين آيه روشن مىكند يكى از نكاتى كه آيه شريفه آن را بيان مىكند، مسئله عرضه آتش بر دوزخيان مىباشد و آنچه مسلم است عرضه آنان بر آتش قبل از روز قيامت است كه در آن روز، دوزخيان را داخل دوزخ مىكنند.
پس معلوم مىشود، عرضه كردن آل فرعون بر آتش، در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مىگيرد و آن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا و آخرت است.[24]
ابن تيميه يكى از استدلالهاى علما بر عذاب برزخ همين آيه شريفه مىداند و آيه را براى فرعون و قومش مىداند كه به آنان عذاب سختى در برزخ رسيد.[25]
محمد جمال الدين قاسمى، عرضه كردن آتش بر آنان را دائمى مىداند لذا دو طرف زمانى يعنى اول و آخر وقت عذاب برزخ را بيان نموده است و با اين آيه شريفه بر عذاب قبر و برزخ استناد مىشود.[26]
از مطالب فوق دو نكته بدست مىآيد: اول اينكه: عرضه آتش بر آنان قبل از روز قيامت است كه در آن دوزخيان را داخل دوزخ مىكنند. پس معلوم مىشود عرضه كردن آل فرعون بر آتش در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مىگيرد و آن عالم برزخ است. دوم اينكه: «غدوا و عشيا» اشاره است به اينكه عرضه كفّار بر آتش، پشت سر هم واقع مىشود و انقطاعى ندارد.
آيه سوم:
«...و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون»[27]
اين آيات، از جمله آياتى مىباشد كه علماى ما براى اثبات حيات برزخى آوردهاند و به آن تمسك كردهاند. «شنقيطى» در مورد تفسير اين آيات چنين قائل است.در اينجا، خداوند متعال با انسان محتضر كافر يا كسى كه در اعمال زشت خود زيادهروى كرده، به گونه ديگرى تكلم مىكند چون وقتى كسى كه از دنيا رفته و حق برايش آشكار شده و مىبيند راه فرارى ندارد، در اينجاست كه پشيمان مىشود و مىخواهد برگردد تا اعمال صالح انجام دهد. خداوند در اين هنگام به او جواب مىدهد قضاى الهى بر اين است كه بازگشت فقط در روز قيامت است. و در آنجا مانع و برزخى براى رجوع به دنيا وجود دارد و اين خود باعث افزايش حسرتش مىگردد.
محمد جمال الدين قاسمى هم برزخ را به معنى حائل و مانع مىداند لذا آنان تا روز قيامت در اين حالت باقى مىمانند.[28]
نقد:
ولى اين قول صحيح نمى باشد چون اولاً: چون از ظاهر آيات برمى آيد كه تاروز قيامت، اين مسأله وجود دارد كه آنان وارد آنجا مىشوند و با مرگ، ثمره اعمال خودشان رامى بينند و آرزوى برگشت به دنيا رامى كننند و اين مطلب مطابق سياق آيه مي باشد كه مطابق با سياق آيه و آيات ديگر و روايات فراوان كه از طرق اهل تسنّن و شيعه وارد شده، مي باشد .
ثانيا: در صورتى كه برزخ به معناى حاجز و مانع از بازگشت به دنيا باشد قيد «الى يوم يبعثون »همانطور كه علامه طباطبايى[29] فرمودندلغو مىشود ولى علماى اهل سنت از اين آيه شريفه، تفسير ديگرى را ارائه دادهاند كه به عنوان نمونه يك مورد را ذكر مىنماييم.
فخررازى، برزخ را به معناى حاجز و حائلى مىداند كه نمىگذارد ايشان تا روز قيامت به دنيا برگردد.[30]
بنابراين از نظر ايشان، اين آيه شريفه مىخواهد عدم برگشت به دنيا را تأكيد كند و به كلى مأيوسشان نمايد.
جمع بندي :آنچه از آيات قرآن كريم و روايات معتبر (شيعه و اهل سنت) و بدست مي آيد است كه مسأله حيات برزخى يك مسأله اتفاقى مىباشد كه همه بر ثبوت و وقوع آن اعتقاد جازم دارند وتنها بين علماى وهابيت با علماى اسلام تفاوتهايى وجود دارد و به خاطر اهميت مسأله ما در اينجا به تبيين آن مىپردازيم:
وجه اشتراك علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر
آنچه مورد اتفاق علماى اسلام و وهابيت است مسئله سؤال در قبر و رسيدن نعمت يا عذاب به ميّت مىباشد كه با همديگر در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه ما در اينجا به ذكر نظر ابن تيميه در اين مورد مىپردازيم: ابن تيميه در اين باره قائل است: «بنده بايد به آنچه كه پيامبر(صلىاللهعليه وآلهوسلم)در مورد امور غيبى بعد مرگ مانند سؤال در قبر و نعمت و عذاب آن فرموده، ايمان داشته باشد چون همه اين امور از اخبار و احاديث پيامبر اسلام بدست آمده است و اهل سنّت و جماعت به همه آنها ايمان دارند.»
وجه تمايز علماي وهابيت با علماي مذاهب ديگر :
«علماى وهابيت بر اين عقيدهاند كه روح هنگام مرگ از انسان جدا مىگردد و هنگام سؤال نكير و منكر به بدن باز مىگردد سپس اگر از اهل ايمان و عمل صالح باشد، روحش به ملكوت مىرود و اگر از اهلِ معصيت و عناد باشد، روحش به دوزخ انتقال داده مىشود.»[31]
آنان حيات انسان در برزخ را فقط منحصر در وقت سؤال ملكين مىكنند و به خاطر چنين عقيدهاى توسل، شفاعت و... را از مصاديق شرك مىدانندو بعد سؤال ملكين، هيچ نوع از آثار حيات براى احدى، باقى نمىماند وآن را منكر مىشوند .
در قبال اين نظر، علماى اسلام اين نظر را قبول ندارند، ايشان بر اين عقيدهاند كه انسان پس از مرگ حيات دارد و لازم نيست به روح به بدن مادى بازگردد بلكه روح انسان در عالم قبر به گونهاى تعلق دارد كه عذاب و ثواب، سؤال نكير و منكر و ساير امور مربوط به آن در قبر و بدن مادى را مىبيند.به گونهاى كه روح، عذاب را در قالب بدن مادّى مشاهده مىكند بدون آنكه روح بازگشت كند. لذا نظر علماى وهابيت مخالف تصريح آيات شريفه قرآن و روايات مىباشد به عنوان مثال خداوند مىفرمايد: «گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند بلكه زندهاند و نزد خدا روزى دارند.»[32]
اين آيه شريفه قرآن دلالت مىكند كه انسان پس از مرگ زنده است و داراى حيات مىباشد.همچنين روايات فراوانى وجود دارد كه اين موضوع را ثابت مىكند و به خاطر حيات آنان است كه ديگران براى آنان طلب بخشش و غفران كرده و صدقه داده و به زيارت قبورشان مىروند و اگر آنها مرده بودند تمامى اين امور كه در روايات وارد شده است، بيهوده و عبث محسوب مىشد؛ پس اتفاق بر اين موضوع و همگانى بودن اين صدقه، دعا و زيارات دليل است كه فطرت اصيل و سليم بشر گواه بر اين است كه انسان چيزى غير از اين بدن بوده و اين جسم است كه مرگ بر او عارض مىگردد. ولى وهابيت نظرى مخالف با اين مسأله دارند مثلاًابن تيميه در اين باره چنين مىگويد : براى ما روانيست كه از پيامبران و شايستگان الهى بعد از مرگشان چيزى رابخواهيم هرچند در قبرهايشان زنده باشند و اگر مقدّر شده باشد كه آنان براى زندهها دعا كنند، باز براى كسى جايز نيست از آنان اين دعا رابخواهند؛ چون هيچ كس از سلف چنين كارى نكرده است و اين كار كمكم بهانه و دستاويزى براى شرك و پرستش آنان مىشود .[33]
نقد:
علماى وهابيت مانند بن باز قائلند رسول خدا در هر مكانى موجود نيست و فقط جسم او در قبرش در مدينه منوره مى باشد و روحش در بهشت است و آنان از اهل دنيا اطلاعى ندارند و همه اين امور قطع مى شود و آنان بدين سبب مى خواهند مسائل مهم و قطعى علماى اسلام را مانند شفاعت و توسّل و... را زير سؤال ببرند چون وقتى آنان داراى حيات برزخى نباشند، همه اين مسائل لغو و بيهوده مى گردد.
در كنار آيات قرآن (كه تفاسير آن ذكر شد) و روايات فراوانى در مجامع حديثى وجود دارد كه نظر آنها را رد مى كند مانند سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با كشتگان بدر كه در صحيح بخارى و مسلم بيان شده است.
كه پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآله سلم) بعد از جنگ با كشتگان مشركين چنين سخن گفتند: «آنچه پروردگار من، به من وعده داده بود به حقيقت پيوست آيا شما نيز آنچه را وعده شده بوديد، درست و پابرجا يافتيد.»
كسانى كه در اطراف پيامبر بودند پرسيدند: «يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) مگر آنان سخن شما را مى شنوند و درك مى كنند؟
فرمود: آرى و اگر اجازه مى يافتند پاسخ مى دادند.[34]
آيا ممكن است پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)با جسدهاى بى روح كه نه مى شنوند و نه درك مى كنند سخن بگويد؟!
حتى در فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تصريح شده است كه آنان مى شنوند و درك مى كنند و اين حديث يك نمونه از احاديثى بود كه بحث حيات برزخى را اثبات مى كند.
نتيجه مباحث:
آنچه كه از آيات و روايات معتبر بدست آمد اين بود كه اموات در قبورشان زنده اند و داراى حيات برزخى مى باشند و اگر بخواهيم مثل نظر وهابيت اين حيات را منحصر به وقت سؤال ملكين بدانيم با دو مشكل عمده روبرو مى شويم:
1 - باادلّه متقن و صريح آيات و روايات معتبر (كه شرح آن گذشت) مخالفت نموده ايم .
2 - طبق نظر وهابيت، روح موقع سؤال به روح ميت برمى گردد و اگر ميت داراى ايمان و عمل صالح بوده، روحش به بهشت مىرود و اگر انسان فاسق و فاجر بوده، روحش را به دوزخ منتقل مى كنند در اين هنگام اين اشكال مطرح مى گردد كه با اين فرض، قيامت آن شخص برپا شده و در اين صورت بحث احياء مجددو نشور انسانها لغو مى گردد كه اين مطلب، مخالف آيات قرآن و روايات معتبر فريقين مى باشد .لذا آنچه مسلم مى باشد و مورد تأييد آيات و روايات فريقين مى باشد اينست كه انسانها بعد از مرگ، داراى حيات برزخى بوده اند وآنچه علماى وهابيت به آن ملزم مى باشند داراى پايه و اساس نمى باشد ./مذاهب اسلامی
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[1]. مؤمنون، 100.
[2]. آل عمران، 169.
[3]. مؤمن، 46.
[4]. صحيح بخارى ج 3 ص 99
[5]. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 211.
[6]. قيومى، قاموس اللغة، ج 2، ص 220.
[7]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 328.
[8]. جوهرى، الصحاح، ج 1، ص 419.
[9]. ابن فاس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 333.
[10]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ص 118.
[11]. مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 5، ص 443.
[12]. سيوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 15.
[13].مؤمنون / 100
[14]. احمد زينى دحلان، خلاصة الكلام ص 15
[15]. آلوسى، تاريخ نجد، ص 111 ـ 113.
[16]. محمد جواد مغنيه، هذه هى الوهابية، ص 48.
[17]. بقره، 154
[18]. شوكانى، نيل الاوطار، ج 5، ص 86.
[19]. جزائرى، ايسرالتفاسير، ج 1، ص 134.
[20]. صابونى، صفوة التفاسير، ج 1، ص 107.
[21]جوادى آملى ،تفسير موضوعى قرآن كريم ج 4 ص 171.
[22]. سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، ص 52.
[23]. غافر، 46.
[24]. علامه طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 208.
[25]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 95.
[26]. همان، ج 8، ص 200.
[27]. مؤمنون، 99 ـ 100.
[28]. تفسير قاسمى، ج 7، ص 316.
[29]علامه طباطبايى ،الميزان ج 15 ص 98.
[30]. تفسير فخررازى، ج 23، ص 121، و همچنين بنگريد معالم التنزيل نجوى، ج 5، ص 428.
[31]. ابن تيميه، تفسير كامل، ج 6، ص 86.
[32]. آل عمران، 169.
[33]ابن تيميه ،مجموعهالرسائل والمسائل ج 1ص 55 .
[34]. صحيح بخارى، ج 5، ص 97 و صحيح مسلم، ج 4، كتاب حجت، ص 77.