برگرفته از مطلب مصطفي دلشاد تهراني
نوع شناخت در رابطه با خداوند، به شدت در زندگي آدمي تاثير گذار است. خداشناسي، تنها امري قلبي و ذهني نيست، بلكه انسان هر طور كه خدا را بشناسد، زندگي مي كند ، خداوند همه چيز يك انسان مومن است. نوع فهم اهل ايمان از خدا، در روش، رفتار و كردار آنان تاثير مي گذارد. كساني كه از خدا تلقي جاهلانه و تنگ نظرانه دارند، رحمت خدا را محدود مي كنند و خداوند را همواره بر كرسي غضب مي نشانند. انتظار اينكه از بنده اش لغزشي پيدا شود و به عذاب ابد كشيده شود، چنين افرادي همه مردم جهان را با ديد كفرو الحاد مي نگرند و دايره اسلام و مسلماني را بسيار محدود تصور مي كنند. اما كساني كه از خدا تلقي عالمانه و عاشقانه دارند، رحمت او را واسع مي بينند. خداوند را همواره در جايگاه رحمت مي بينند. «ثم تاب عليهم ليتوبوا ان الله هو التواب الرحيم (توبه آيه 118) پس خدا به آنان توفيق توبه داد، تا توبه كنند بي ترديد خدا همان توبه پذير مهربان است. اين گونه خداشناسي منطق قرآن و نهج البلاغه است. انسان هرگونه خدا را بيابد، خود را آن سان مي سازد، تا عبد به خصلت معبود درآيد. آنان كه خداوند را خودكامه، خشن و بي قانون تصور مي كنند، حكومت، مديريت، سياست و روابط اجتماعي شان به همين رنگ در مي آيد و آنان كه خدايشان خدايي لطيف، رحمان و رحيم است كه جز عدل نمي كند، به حكومت، مديريت، سياست و روابط اجتماعي مناسب اين فهم رو مي كنند. در آموزه هاي علوي، اهتمامي جدي در پيراستن انديشه خداشناسي از فهم ها و تلقي هاي نادرست و شناساندن خدايي است كه ستون هاي دينش را بر عشق و دوستي خود بنياد نهاده است. «دين اسلام، دين خداست كه آن را براي خود برگزيد و به ديده عنايت خويش آن را پروريد و بهترين آفريدگان خود را مخصوص رساندن آن به مردمان گردانيد و ستون هاي آن را بر دوستي خود استوار ساخت» (خطبه 198)
محور انديشه ديني، خداشناسي است و اساس رسالت پيام آوران الهي اين بوده است كه انسان را با حقيقت هستي پيوند دهند و انديشه خدا باوري را به مردمان، عرضه و ترويج و تثبيت كنند. زيرا خداباوري در معناي صحيح اش چنان تحولي در همه شئون زندگي آدميان ايجاد مي كند كه همه چيز را درجهت تعالي دگرگون مي سازد. خداباوري، شيفتگي دلدادگي و حيرت در برابر عظمت حقيقت هستي، مبنايي شگفت و اساسي در زندگي آدمي دارد. اما انسان اين امر اساسي را از ياد مي برد و از لطافت آن غافل مي شود و تكرار اسم خداوند تبديل به صورتي لفظي مي شود و انسان از ياد مي برد كه با چه حقيقت عظيمي مرتبط است. «سپاس براي خداوندي است كه در عمق رازهاي پنهان هر جرياني حضور دارد، گرچه بر ديده هيچ ديده وري نمي نشيند، اما تمامي پديده هاي جهان درخش آسا، هستي اش را گواهند. بدين سان نه چشمي كه او را نبيند، انكارش تواند كرد و نه قلبي كه پذيراي اوست، راهي به ديدنش دارد. خداوند هم پيداست و هم پنهان. او در ذات خود پيدا، اما از حواس انسان پنهان است. پنهاني او از حواس انسان از ناحيه محدوديت حواس است، نه از ناحيه ذات او. وجود مساوي با ظهور است و هر چه وجود كامل تر و قوي باشد، ظاهر تر است و برعكس، هر چه ضعيف تر و با عدم مخلوط تر باشد، از خود و از غير پنهان تر است. «با هر چيز هست» اما قرين آن نيست، غير از هر چيز است، اما جدا از آن نيست» (خطبه 1)
«سپاس خدايي را كه به آفرينش خويش بر هستي خود راهنماست و آفريده هاي نو به نو بر ازليت وي گواست! همراه هر چيزي است، نه چنان كه آن را بايد، و جدا از آن است، نه آنكه مسافتي در ميان آيد. آشكار است، نه به ديدار. نهان است، نه ناپديدار. از چيزها جداست، چه بر آنها چيره و تواناست و هر چيز جز اوست، كه در برابر او خاضع است، بازگشتش به خداست» (خطبه 152)
در نهج البلاغه در خداشناسي به برخي مولفه ها توجه خاص مي شود:
خداشناسي در عينيت زندگي: چرا كه در نگاه توحيدي علي (ع) عالم جلوه خداست و همه موجودات و مخلوقات، جلوه گر عظمت و قدرت خداوندند.
امنيت روحي: با اين امر روح انسان فربه تر مي شود و امور دنيايي مايه اضطراب انسان نمي شوند.
نفي گردنفرازي و گردنكشي: چون آدمي به مقام بندگي خويش رو كند ... ديگر جايي براي گردنكشي نمي ماند.
توجيه مسئوليت انساني:
احساس حضور در محضر خدا، انسان را نسبت به خود و ديگران، نسبت به روش و رفتارش مسئول مي سازد.
آزادي و آزادي گرايي: ايمان به خدا ضامن آزادي آدمي از غير خداست. «بنده ديگر مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است» (نامه 31)
اين گزيده و خلاصه اي كوتاه از عمده مباحث خداشناسي و رويكرد نهج البلاغه در اين امر است كه امام علي (ع) با نگاه ژرف آنها را پرداخته است.